جنبش طبقاتی هم ماهیت صنفی دارد و هم سیاسی. این دو گرچه در مواقعی به لحاظ شکلی و به اقتضای ضرورتهای عینی مبارزه از یکدیگر مجزا میشوند اما به لحاظ درونمایه ازمنطق یکسانی پیروی میکنند. هر جریانی که بخواهد به بهانهی دفاع از حرکتهای صنفی از مبارزات کارگران سیاستزدایی کند و هر جریانی که تلاش میکند کارگران را بدون چهرهی طبقاتیشان به سمت پروژههای سیاسی هول بدهد ضد طبقهی کارگر است. به خصوص آنچه امروز در میانهی قیام اهمیت دارد شکستن جوّ ارعاب علیه مبارزهی صنفی و در عینحال دفاع از سیاسی بودن جنبش کارگری و تاکید بر «هم صنفی هم سیاسی» است
پیش از این در متن «قیام گرسنگان؛ جدال بر سر نام یا تداوم نبردی تاریخی»[۱] اشاره کرده بودیم که یک جنبش انقلابی نیازمند هندسهای سهضلعی است: قیام تودهای، جنبشهای صنفی و کمیته-هستههای میدانی. در خصوص کمیتههای میدانی نیز در متن «کمیته چیست و چه چیزی کمیته نیست؟»[۲] نکاتی را یادآور شده بودیم و بعد از این به فراخور نیاز جنبش انقلابی مطالب دیگری را هم در اینباره خواهیم نوشت. اما آنچه در این متن خواهیم گفت در اهمیت مبارزات صنفی است. از ضرورت اینکه چطور در میانهی قیام تودهای به مبارزهی صنفی بیش از گذشته نیازمندیم و مبارزهی صنفی چگونه و تحت چه شرایطی میتواند به برخی از مهمترین فقدانهای قیام تودهای پاسخ دهد.
***
خیابانی شدن اعتراضات و بروز گستردهی آن در شکل خیزشها و قیامهای سراسری به طور قطع نشان میدهد که ساخت سیاسی-طبقاتی حاکم در ایران مسیرهای مداخلهی موثر در تعیین مقدرات حاکم بر زندگی را از شهروندان خود سلب کرده است. اعلام همگانی این انسداد در دی ۹۶ با شعار «اصلاحطلب، اصولگرا/ دیگه تمومه ماجرا» رقم خورد. چنین انسدادی بسیار پیش از این در اعتراضات صنفی خود را نشان داده بود. در تمام چهار دههی گذشته عدم نمایندگی طبقهی کارگر در جناحهای سیاسی حاکم و وعدههای بدون تحقق مسئولان در پیگیری مطالبات کارگران یکی از نمودهای سیاسی و طبقاتی انسداد مجاری رسمی پیگیری مطالبات طبقهی کارگر بود. از همین رو بود که کارگران به شمولیت معلمان، پرستاران و بازنشستگان از مسیر تجمع و اعتصاب، در عمل انسداد مجاری رسمی پیگیری خواستههای خود را همواره اعلام کردهاند. بدیهی است که در نتیجهی انسداد و فقدان مجاری گشوده در ساختار حکمرانی، حجم نارضایتیها و مخالفتها به سمت سایر راههای بروز و ظهور از جمله خیابانی شدن هدایت میشود. قیامی که از شهریورماه و در پی قتل دولتی ژینا (مهسا) امینی در ایران جریان دارد نمونهی اعلایی از بروز خیابانی مخالفتها و نارضایتیهاست که در ادامهی نمونههای پیشین خود مانند قیام آبان ۹۸ و دی ۹۶ و البته در سطوحی عمیقتر و وسیعتر روی داده است.
همانطور که اشاره شد به غیر از اعتراضات و خیزشهای خیابانی با حجم گستردهای از اعتراضات کارگری در سالهای اخیر مواجه بودهایم که آنها هم در مسیری غیر از مجاری [نا]موجود در ساختار حکمرانی روی داده است. به اینترتیب که به موازات تهاجم گستردهی سرمایهداری به زیست اجتماعی، نمایندگی سیاسی، کار و معیشت طبقهی کارگر، کارگران شاغل در واحدهای صنعتی، تولیدی و خدماتی هر یک بسته به شرایط ویژهی محل کار خود دست به اعتراضات صنفی محدود و گسترده در دو شکل اصلی تجمع در کارخانه-خیابان و اعتصاب زدهاند. هرچه در سالهای گذشته رو به جلو آمدهایم این اعتراضات گرچه به لحاظ کیفی و کمی با فراز و نشیبهای فراوان روبرو بودهاند اما هیچگاه روند رو به گسترششان متوقف نشده است. حتا آنگاه که در سالهایی جامعه از نقطهنظر سیاسی در تب و تاب انتخابات ریاستجمهوری بوده و اقشار عمدتا میانی جامعه در حال تدارک ادغام سیاسیشان در حاکمیت بودند، کمتر شاهد فروکش اعتراضات کارگری بودهایم (که این خود نشان از درجهای رشد کیفی است).
همینطور از نقطهنظر کیفی اعتراضات کارگری توانست از یک سو با تداوم و گستردگی نسبی خود خصلت جنبشی این اعتراضات را برجسته کند و از سوی دیگر در شکل عاملی تاثیرگذار در سطوحی موثر وارد فضای سیاسی شده و برخی مضامین طبقاتی مانند ضرورت تشکیل سندیکا، خودگردانی کارگری و ادارهی شورایی محل کار [و محل زیست] را وارد فضای طبقهزداییشدهی سیاسی کند. اهمیت مبارزات صنفی از همین کیفیتی که ایجاد میکند ناشی میشود. قیام تودهای گرچه درجهای قابل توجه از رشد کیفی را درون خود به همراه میآورد و اساسا شرط فراروی از خیزشهای تودههای پراکنده به قیام تودهای منسجم و فراگیر رشد کیفیای است که قیام در خود تجربه میکند، با اینوجود قیام تودهای به خودی خود فاقد عنصر تعیینکنندهای است که در مبارزات صنفی موجود است. این عنصر تعیینکننده آن جهتگیری طبقاتی معینی است که از مبارزات صنفی -با وجود یکدست نبودن آن- قابل اخذ است.
قبل از آنکه به موضوع و مضامین مبارزهی صنفی بپردازیم بایستی به این سوال پاسخ دهیم که آیا بدون ایندست مبارزات، قیام تودهای فاقد عناصر تعیینکننده در جهتدهی و برساختن سویههای ایجابی خواهد بود؟ پاسخ به طور قطع منفی است. به این معنی که همواره عناصری موجودند که در قامت عوامل جهتدهنده و آلترناتیوساز بر قیامهای تودهای مسلط میشوند و قیام را از آن خود میکنند. در شناخت این عناصر -چه برآمده از جنبشهای کارگری و مبارزات صنفی باشد و چه ناشی از سایر نیروها- آنچه تعیینکنندگی آن را تضمین میکند عنصر طبقه است. به اینترتیب برای ابهامزدایی از عبارت نادقیق «عناصر تعیینکننده» باید بعد از آن بلافاصله مفهوم طبقه را بدون اما و اگر و در کاربستی دقیق بیافزاییم و آن را در عبارت روشن «عناصر تعیینکنندهی طبقاتی» به کار بریم. به اینترتیب ضمن اینکه از غلط رایج و مشهور قیام فراطبقاتی افسانهزدایی کردهایم، توانستهایم خصلت طبقاتی هژمون یا در آستانهی به دست آوردن هژمونی را در آن شناسایی کنیم. تاکید بر این نکته حائز اهمیت است که خصلتهای طبقاتی، یا تلاش برای تقویت و تضعیف آن، برآمده از یک ارادهی جعلی، تلاشی توطئهآمیز یا ناشی از اوهام ایدئولوژیک و اوراد روشنفکرانه نیست، بلکه واقعیت قطعیِ میدان سیاسی و تحولات اجتماعی است که بدون خوشآمد یا ارجحیت ما درون شبکهای درهمتنیده از عوامل دیرپای تاریخی، در بستر مناسبات تولید اجتماعیِ پر از شکاف و تضاد و التهاب و درون سلسلهای از رویدادها در حال عمل کردن است. به اینترتیب یک بار برای همیشه باید این غلط مشهور را دور ریخت که با قیامی فراطبقاتی روبروییم و درون قیام با نیروهایی همارز، برابر و همافق که برای هدفی مشترک میرزمند مواجهیم. واقعیت کاملا عکس این است. نیروهای شرکتکننده نه در موضعی برابر قرار دارند و همارزند و نه افق و هدف مشترک دارند و نه حتا برانگیختگیشان بر زیست مشترک و درک یکسان از ستم و تبعیض و دیکتاتوری مبتنی است. مشخصا پدیدهای به اسم قیام فراطبقاتی وجود ندارد و به محض ورود به مراحلی معین از تکوین قیام با صورتبندی سیاسی هژمونییافتهای از ماهیت طبقاتی روبرو خواهیم شد که در فاجعهبارترین وضعیت در تضاد با نیروهای مادی شرکتکننده در قیام قرار خواهد گرفت. واضح است که از جدال آلترناتیوها حرف میزنیم. از آلترناتیوهایی که در وهلهی نخست چیزی نیستند جز ترجمان سیاسیِ ماهیت طبقاتی هژمونشدهی یک قیام. به اینترتیب در مسیر تکوین قیام تودهای و به جهت یافتن خصلتهای تعیینکنندهای که به صورت اجتنابناپذیر طبقاتیاند، در همین قدم اول با پرسش و انتخابی استراتژیک روبرو هستیم؛ چشمانداز قیام در جهت منافعِ حیاتی و ضروریِ کدام طبقه خواهد بود؟
با این مقدمه خواهیم توانست در ادامه به صورت فشرده و کوتاه بگوییم که وقتی از جهتگیری طبقاتی معینی که برآمده از جنبشهای کارگری و مبارزات صنفیاند حرف میزنیم در واقع از چه حرف میزنیم؟ و مشخصا مبارزات صنفی چه تاثیر بیبدیلی در مسیر پیشروی، پیروزی و برساختن سویههای ایجابی قیام تودهای ایفا میکند.
***
جنبشهای کارگری و مبارزات صنفی موضوع و مضامین مشخصی دارند؛ رابطهی بین کارگران و صاحبان سرمایه و کارفرمایان، و در ابعادی کلانتر مناسبات مسلط تولید اجتماعی. اما همانطور که پیشتر اشاره شد در واقعیت با یک جنبش و مبارزهی یکدست و بدون شکاف روبرو نیستیم. به این معنا که حتا جنبشی کارگری، بهرغم خاستگاه طبقاتیاش، میتواند در افقی کاملا راستگرایانه قرار بگیرد و به برآمدن بلوکی از سرمایهداری منجر شود که مخالف سیاسی سرمایهداری حاکم است. بنابراین آنچه از جنبش کارگری و مبارزات صنفیاش مورد نظر است، با در نظر گرفتن دینامیسم درونی این جنبش، در جهت غلبه بر گرایشهای دستراستی در آن است. به عبارت دیگر این را ما فرض گرفتهایم که جنبش کارگری در مسیر رشد خود عاملیت غلبه بر نیروهای ضدطبقهی کارگر را دارد. اینکه این عاملیت چگونه خواهد توانست بر این نیروها چیره شود بخشا موضوع همین مطلب در خصوص مبارزات صنفی و چشمانداز ایجابیای است که در پیوند با عوامل دیگر میتواند ایجاد کند.
مضامین اعتراضات صنفی سالهای اخیر کارگران در ایران چه بوده؟ اگر بخواهیم فهرستی از این مضامین تهیه کنیم در صدر این خواستهها چنین مواردی قرار خواهند گرفت: حق تشکلیابی، مصون ماندن تجمع و اعتصاب از جرمانگاری و برخورد امنیتی و قضایی، دستمزد متناسب با نیازهای زندگی، حق اعمال ارادهی موثر در تعیین دستمزدهای سالانه، تغییر قوانین ایجادکنندهی تبعیض در محل کار، از بین رفتن شکافهای دستمزدی، حق بیمههای درمانی و اجتماعی فراگیر، حق برخورداری از ثبات کاری، جلوگیری از اخراج، حق برخورداری از نهادهای حامی کارگری، جلوگیری از پایمال شدن حقوق قانونی، لغو خصوصیسازی، حق خودگردانی و کنترل کارگری. به این فهرست میتوان دهها مورد دیگر را هم افزود. همینطور فارغ از خواستههای صنفی، همواره نهادهای مستقل کارگری در قامت جنبش کارگری از مطالبات سیاسی عمومیای نظیر لغو قانون اعدام، آزادی زندانیان سیاسی، لغو شکنجه و تعقیب قضایی و غیره دفاع کردهاند.
نگاهی به مضامین اعتراضات صنفی سالهای اخیر به صورت عینی و مادی نشان میدهد که چگونه روابط بین کارگران و صاحبان سرمایه و کارفرمایان و در ابعادی کلانتر مناسبات مسلط تولید اجتماعی، اسباب و علل و زمینههای نابرابری طبقاتی بودهاند. نابرابری طبقاتی رابطهای سلطهآور و ایجادکنندهی انقیاد، ستم و تبعیض است. همهی اینها معنای دقیق و همراه با جزئیات عینیِ زیست روزمرهی آمیخته با فقر و نابرابری، ستم طبقاتی، پایمال شدن منزلت اجتماعی، نبود آزادی و فقدان دموکراسی برای اکثریت جامعهی ایران به شمار میرود. به اینترتیب است که خواست آزادی، دموکراسی، حقوق انسانی و رفع فقر و زدودن ستم طبقاتی در دقیقترین جزئیات نشان داده شده و از عباراتی شعارگونه، کلی، ذهنی و واجد پتانسیل تبدیل شدن به چیزی علیه اکثریت جامعه رها میشود. مضامین اعتراضات صنفی در جزئیات نشان میدهد که ستم و تبعیض طبقاتی چگونه عمل میکند، در چه زمینهای از مناسبات اقتصاد سیاسی آزادی اجتماعات، حق برخورداری از حق تشکل و حق اعمال قدرت سیاسی از اکثریت جامعه سلب میشود و تبعیض، انقیاد، سلطه و نابرابری طبقاتی جای آن را میگیرد. اعتراضات صنفی محل آشکارسازی این چگونگی است. غیر از این چه سازوکار دیگری وجود دارد تا بتوان دریافت جهتگیری عملی یک جریان سیاسی چیست وقتی که از آزادی و دموکراسی و رفاه سخن میگوید؟ درون این تعابیر دهانپرکن چه جزئیاتی تعبیه شده است؟ به واقع هیچ! هیچ سازوکار عملیای وجود ندارد تا بتوان دموکراسی و آزادی و رفاه مدنظر جریانات سیاسی مدعی را با آنچه که محل نارضایتی و مخالفت و اعتراض قیامکنندگان است سنجید و در نسبتهایی آن را اندازهگیری کرد.
مشابه چنین انطباقپذیری/ناپذیریای را میتوان در خصوص آزادی زنان و رفع ستم جنسیتی مشاهده کرد. دیدهایم که در قیام جاری هر زمانی که پای حقوق رادیکال زنان با اتکا به مشاهدات، فکتها و جزئیات انکارناپذیر به میان میآید، هراسی پایانناپذیر در بین بخشهایی از نیروی راست مخالفان جمهوری اسلامی پدید میآید و به هر شیوه و حیلهای تلاش میکنند تا از قیام «فمینیسمزدایی» و همزمان «چپزدایی» کنند. پیش از مشاهدات تجربی و فکتهای میدانی و جزئیات دقیق از خواستههای تاریخی زنان و جنسیتهای تحت ستم، در یک همزبانی جعلی همه خواهان آزادی و طرفدار حقوق زناناند اما به محض آشکار شدن جدی اولین نشانههای آن چیزهایی که به صورت تاریخی از زنان و جنسیتهای تحت ستم سلب شده و اینک باید اعاده شود، آن کنسرت همنواز از یکدیگر گسسته میشود و نواهای طرفدار آزادی به عربدهی «فمینیستها را اعدام کنید» تبدیل میشود. دقیقا به همین دلیل ضروری است که زنان و جنسیتهای تحت ستم با عاملیت ویژهی خودشان در قیام حضور داشته، آن را پیش ببرند و با ممانعت از حذف با ساز و کار ادغام، مسیر پیوند و همبستگی با سایر جنبشهای همبسته و پیشبرندهی قیام را ممکن کنند.
عاملیت کارگران نیز از چنین ضرورتی تبعیت میکند. مبارزات صنفی کارگران از مهمترین امکانهایی است که در آن عاملیت مستقیم کارگران به شکل طبقه وجود دارد. جنبش کارگری نیز با ارجاع مداوم به مضامین صنفی و استقرار در ماهیت سیاسی این مبارزه است که استقلال طبقاتیاش را حفظ میکند و دنبالهروی جنبشهای غیرهمبسته و متعلق به طبقات دیگر نمیشود. در واقع جنبش کارگری را باید با ارجاع مداوم به مبارزهی طبقاتی کارگران و در مضامین اصلیاش احضار کرد. این مضامین از خواست دستمزد بالاتر آغاز و در مسیر خود منطقا به نفی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید (چه مالکیت اشخاص و چه مالکیت نهادها از جمله دولت) میرسد. این مضمون اصلی مبارزهای طبقاتیست که مسئلهاش تنها تعویض رژیمهای سیاسی در قامت کارگران منفردِ معترض نیست. بلکه بسیار فراتر از آن به هدف تغییر مناسبات تولید اجتماعی به مثابه یک طبقه وارد قیام میشود.
این همان عنصر تعیینکنندهی طبقاتیای است که توسط مبارزان صنفی چه در گذشته و چه هماکنون و همزمان با قیام مدام برجسته میشود -باید شود- و فقدانش خلائی را ایجاد خواهد کرد که توسط سایر نیروهای طبقاتی -بلوکی از سرمایهداری که اپوزیسیون سیاسی سرمایهداری حاکم است- پر خواهد شد.
***
بعد از شکلگیری قیام ژینا همزمان دو رویکرد ظاهرا متفاوت رو به جنبش کارگری و مبارزات صنفی از سوی بخش راست اپوزیسیون جمهوری اسلامی در پیش گرفته شد. رویکرد اول با شعار «اعتصابات را به اعتراضات گره بزنیم» در ظاهر امر به تجویز اعتصاب در بین کارگران و بازاریان پرداخت و تلاش کرد که اعتراضات خیابانی را با ورود به مرحلهی اعتصاب سراسری وارد مرحلهی جدیدی از پیشروی کند. اعتصاب بازاریان -نه لزوما در پی چنین فراخوانهایی- در بخشهایی با توفیق همراه بود و توانست در نظم عمومیِ زیست روزمره که حاکمیت تلاش در عادی نشان دادن آن داشت اختلال کند. اما آنچه از اعتصاب به منزلهی مختل کردن چرخهی تولید، به خصوص در بخشهای نفت و گاز و سایر منابع تولید ثروت منحصر در دست حاکمیت انتظار میرفت -به جز در قسمتهای کوچکی از صنعت نفت که بیشتر مربوط به پشتیبانی صنایع نفتی بود و به سرعت با بازداشت گستردهی کارگران سرکوب شد- اعتصابی رخ نداد و وقوع آن به مرحلهی بالاتری از پیشروی قیام احاله داده شد. رویکرد دوم به جنبش کارگری تخطئهی محتوای صنفی آن بود؛ اموری مربوط به افزایش دستمزدها، پرداخت معوقات مزدی و نظایر آن که مضمون اصلی مبارزهی صنفیاند. در این رویکرد دستور کار نیروی راست اپوزیسیون بر حملات سازماندهیشده علیه کارگران بود و البته چنین رویکردی در اپوزیسیون راست مسبوق به سابقه هم بود.[۳] این دو رویکرد به ظاهر متفاوت اما از سرشتی یکسان برخوردار است. از یک سو با تجویز تهییجکنندهی اعتصاب سراسری با تمرکز ناب و خالص بر روی اهداف سیاسی روبروییم که فراخوانهایش به منظور اقناع کارگران برای اعتصاب سراسری به صورت شبانهروزی از تریبونهای نیروهای دستراستی پخش میشود. در تقویت این رویکرد بود که رضا پهلوی در اعلام مواضع متعدد بیان کرد که آماده است با جمعی از نیروهای متحد برای ایجاد صندوق مالی اعتصاب اقدام کند. از سوی دیگر رویکرد حمله به مبارزات صنفی را شاهدیم که پایهایترین مضمون جنبش کارگری و محتوای صنفی آن را هدف گرفته است. مبارزه برای پیگیری معوقات مزدی و بالا بردن دستمزدها، وضعیت قراردادها و غیره با تحقیر و استهزاء و توهین مواجه و بهطور مداوم نامربوط بودن چنین مبارزهای با مقطعی که شاهد قیام سراسری علیه کلیت نظام هستیم، یادآوری میشود.
در رویکرد نخست اگر به طرز وارونهای با تجویز سیاسی شدن اعتصابات مواجهیم، در رویکرد دوم اما با سیاستزدایی و به تعبیر دقیقتر طبقهزدایی از جنبش کارگری روبروییم. به این معنا که تلاش میشود اعتصاب کارگری از مضامین صنفی و طبقاتی تهی و ارادهی مستقل، آگاهانه و تعییُنیافته از آن زدوده شود. به اینترتیب در نهایت این عاملیت طبقهی کارگر است که مورد هدف قرار میگیرد تا در فقدان چنین عاملیتی دنبالهروی از جریانهای سیاسیای که نسبتی طبقاتی با جنبش کارگری و مبارزات صنفی آن ندارند، ممکن شود. در این رویکرد سطح استدلالیِ نفی سیاست طبقاتی از مبارزات صنفی با نشاندادن خصلت «مطالباتی» آن صورتبندی میشود. اما مطالباتی بودن مبارزه صنفی به چه معناست؟ به خصوص در وضعیت قیام یا متاثر از قیام خطاب اصلی این مطالبه از چه کسی است و چه چیزی را مطالبه میکند؟ و چگونه این «مطالبات» تعیینکنندگی طبقاتی مییابند؟ و چرا تعیینکنندگی طبقاتی مبتنی بر مبارزهی صنفی امری استراتژیک و ضروری است؟
در وضعیتهایی که با قیام مواجه نیستیم مبارزهی صنفی مشخصا خطابی رو به کارفرمای خصوصی-دولتی دارد. وجه خاص این خطاب از پیش معین و بنا بر خصلت مکانمند مبارزهی صنفی دارای شمولیتی محدود است. اما در وضعیت قیام مطالبهی صنفی از این محدودیت فراتر میرود و خطابی عمومی مییابد. این گزاره لزوما یک گزارهی توصیفی نیست بلکه نوعی تجویز را در خود دارد؛ «مطالبهی صنفی را از خطاب محدود رو به یک کارفرمای خصوصی-دولتی معین فراتر ببرید و همهی کارفرمایان خصوصی-دولتی، فارغ از رژیم سیاسی مستقر را مورد خطاب قرار دهید»! این تجویز البته ناشی از یک جایگاه دانای کل که از فراز مبارزهی صنفی به آن مینگرد نیست، بلکه بیش از هر چیز برآمده از ارادهی درهمآمیختهی کارگران با وضعیت دگرگونکنندهای است که قیام ایجاد کرده است. بنابراین در عینحال که تجویز است مشاهده و توصیف نیز به شمار میرود. مختصر آنکه جایگاه این تجویز در نهایت نه از بیرون بلکه باید از درون و از جانب ارادههای مترقی در خود جنبش کارگری باشد. ارادههای متشکلی که مبتنی بر فراخوان صادرشده از خاستگاه طبقاتی قیام جاری، در یک چشمانداز طبقاتی آن را به پیش میراند. این تنها توصیفی فنی برای نحوهی انضمام طبقهی کارگر به قیام نیست بلکه ضرورتی مادی و عینی است که بدون آن اعتصاب کارگریای با افقی همهشمول و عام عملا ممکن نیست.
از ضروریترین ابزارهای پیش راندن قیام در یک چشمانداز طبقاتیِ مبتنی بر تامین منافع اکثریتِ نیروهای شرکتکننده در قیام -که از محلههای کارگرینشین، تا شهرهای پیرامونی تحت تبعیض و خیل کارگران و بیکاران منفرد در قیام را شامل میشود- مبارزات صنفی است. به اینترتیب پیوند مبارزات صنفی با قیام، همانطور که نیروهای ارگانیک شرکتکننده در قیام چنین پیوندی را در خیابان نمایان میکنند، از شروط ضروری طبقاتی شدن قیام است. خطاب مبارزهی صنفی اینبار فراتر از یک کارفرمای خصوصی-دولتی معین، میبایست به خطابی رو به همهی کارفرماهای خصوصی-دولتی تبدیل گردد. شرط چنین عمومیت یافتنی لزوما دست شستن از تعقیب مطالبات صنفی در شکل محدود و مکانمند و رو به یک کارفرمای مشخص در محل کار نیست. بلکه مکانمند بودن و عمومیت یافتن به صورت همزمان بدون اینکه تناقضی را با خود حمل نماید، میتواند هر دو وجه خطاب موجود در مبارزهی صنفی را تامین کند. به اینترتیب مبارزهی صنفی با فراروی از خود -بدون اینکه خود را نفی کند- میتواند با حفظ اتصال به خاستگاه طبقاتی، آن را به صورت آگاهانه برجسته، در مضامین مبارزهاش متجلی و آن را تبدیل به جهتگیری طبقاتی کند.
با عمومیت یافتن خطاب مبارزهی صنفی (از مسئلهی دستمزد تا کنترل/ادارهی کارگری و مسئلهی مالکیت عمومی بر ابزارهای تولید) و تبدیل آن به یکی از وجوه اصلی قیام جاری، چنان جزئیاتی از آن اموری که در نظام آلترناتیو باید تامین و تضمین شود برجسته خواهد شد که امکان خالی کردن شانه از زیر بار آن ناممکن خواهد بود مگر با اعلام موضع رسمی از جانب سایر نیروهای طبقاتیِ مدعی جایگزینی و آلترناتیو. معنای چنین امری کشیدن یک خط مرز قاطع طبقاتی با سایر نیروها، تبدیل نشدن به تودهی بیشکل دم توپ و حرکت در مسیری غیر از مسیر تبدیل به سیاهیلشکر براندازی است. این همان حضور در قیام با تعییُن طبقاتی است و تقویت صدا و تصویر قاطبهی نیروهای شرکتکننده در این قیام وقتی که شعار مرگ بر دیکتاتور و ستم و تبعیض سر میدهند. صورت ایجابی این شعارها حاوی جزئیات دقیقی است که از مسیر مبارزهی صنفی بیان میشود. آزادی سیاسی، دموکراسی، برابری، رفاه و بسیاری از حقوق پایهای دیگر بدون این جزئیات که ذیل رابطهی بین نیروی کار و سرمایه قرار دارند و از محل کار تا محل زیست و نظام آموزشی، حقوقی و سیستم حکمرانی دامنهی آن گسترده است، مفاهیمی کلی، ذهنی و بدون ارجاعات مادیاند که از دهان راستترین نیروها تا چپترین آنها بیرون میآید و تنها به اغتشاش سیاسی و ناروشن شدن مرزهای سیاسی و طبقاتی میانجامد. برای از میان بردن این اغتشاش و ناروشنی پا سفت کردن کارگران در مبارزهی صنفی به مثابه یک طبقه و تثبیت جنبش کارگری در مقام یک جنبش طبقاتی امری بیش از گذشته ضروری است.
هراس نیروهای راست از مبارزهی صنفی و استقبال از اعتصاب کارگرانِ بدون طبقه به دلیل همین بیان ایجابی است که از مبارزهی صنفی و طبقاتی شدن مبارزهی کارگران بیرون میآید. حمله به مبارزات صنفی و بیچهره کردن اعتصاب کارگران فقدانی را موجب میشود که نیروی راست به کمک هژمونی رسانهای و نیروی لجستیک اجارهای از دولتهای سرمایهداری، بهطور موقت توان پر کردنش را خواهد داشت تا به این وسیله بتواند جناح کارگری پروژهی براندازی و تغییر رژیم را راه بیاندازد. در حالیکه شرط ضروری تبدیل قیام به انقلاب و پیروزی آن ایستادن کارگران روی پای خود به مثابه یک طبقه است تا به این وسیله عنصر تعیینکنندهی طبقاتی این قیام را نه بلوکی از سرمایهداری که این سالها دستش از غارت منابع عمومی و استثمار نیروی کار و به انقیاد کشاندن جامعه تا اندازهای کوتاه مانده، بلکه استثمارشدگان و غارتشدگانِ خواهان آزادی و برابری رقم بزنند.
آنچه در این مسیر و در سطح نبرد بر سر گفتارها اهمیت دارد، دفاع از مبارزات صنفی دقیقا در میانه قیامی است که هر روز در حال گسترش است و غلبه بر ارعابی است که علیه تعین طبقاتی بخشیدن به قیام ایجاد شده است. نمایندگان اتحادهای جعلی حول گفتارهای همهباهمی که ظرفی توخالی را میسازند تا به تدریج توسط محتوای سیاسی-طبقاتی دستراستی پر شود، مدتهاست که مهر تکفیر را بر پیشانی هر جریانی که میخواهد روی پای خودش بایستد زده است. این اتحاد جعلی بیش از گذشته نیازمند افشا و افسانهزدایی است.
جنبش طبقاتی هم ماهیت صنفی دارد و هم سیاسی. این دو گرچه در مواقعی به لحاظ شکلی و به اقتضای ضرورتهای عینی مبارزه از یکدیگر مجزا میشوند اما به لحاظ درونمایه ازمنطق یکسانی پیروی میکنند. هر جریانی که بخواهد به بهانهی دفاع از حرکتهای صنفی از مبارزات کارگران سیاستزدایی کند و هر جریانی که تلاش میکند کارگران را بدون چهرهی طبقاتیشان به سمت پروژههای سیاسی هول بدهد ضد طبقهی کارگر است. به خصوص آنچه امروز در میانهی قیام اهمیت دارد شکستن جوّ ارعاب علیه مبارزهی صنفی و در عینحال دفاع از سیاسی بودن جنبش کارگری و تاکید بر «هم صنفی هم سیاسی» است. آنچه باید انجام شود روشن است؛ دفاع تمام قد از مبارزهی صنفی دقیقا همین امروز؛ وگرنه از جنبش کارگری چیزی جز نیرویی علیه طبقهی کارگر باقی نخواهد ماند.
[۱] فلاخن شمارهی ۲۱۱، منتشرشده در این آدرس.
[۲] فلاخن شمارهی ۲۱۸، منتشرشده در این آدرس.
[۳] در این مورد در فلاخن شمارهی ۲۱۰ با عنوان «در دفاع از مبارزات صنفی معلمان» بیشتر بخوانید.
منبع: منجنیق- فلاخن شماره ۲۲۳
از دیگر مطالب سایت
مطالب مرتبط با اين مقاله:
- تجمع اعتراضی کارگران آذرآب اراک؛ شلیک گاز اشکآور و درگیری نیروی انتظامی با کارگران
- جمعی از تشکلات کارگری: لابی گری و دلالی در جنبش کارگری را افشا و محکوم کنیم!
- بررسی وضعیت انجمنهای صنفی کارگران: تلخ و شیرینهای تشکیلاتی که میخواست جایگزین سندیکا باشد (۱)
- مقایسهی دو نوع جنبش خودانگیخته در جامعهی ما – علی فرزانه
به کیا و با درود!
من هم نظری را به سایت فرستادم، که تا کنون وارد نشده است. ذکر چند نکته را لازم می بینم.
اول / بر این باور هستی که، فراخوان و یا اظهار نظر یک یا چند فرد « ناشناس » تاثیر چندانی ندارد، و بایستی فراخوان از سوی افراد « آشنا و معروف » و یا یک « جبهه متحد » داده شود تا کار ساز باشد. نظر شما، از نظر اصولی درست است. اما، با شناختی که از « فرهنگ سیاسی » حاکم بر جریان های سیاسی ایران داریم، که بیشتر اهل انفکاک هستند تا ائتلاف، شاید تا ۳۰ سال دیگر هم، چنین ائتلاف و یا بقول شما « جبهه متحدی » شکل نگیرد. شاید با من موافق باشی که جریان های سیاسی ایران، بشدت « قدرت طلب » هستند، و برای وارد شدن به هر ائتلاف و جبهه ای، در فکر اینند که « چقدر برای من و ما، می ماسد ». بنا براین، عدم شکل گیری چنین ائتلاف و یا جبهه ای تا کنون، شما و من و دیگران را « بی وظیفه » نمی کند ، تا آنچه را که بنظرمان برای پیشبرد مبارزه لازم می دانیم، ناگفته و نا نوشته بگذاریم.
دوم / ما غیر آشنا ها و نا معروف ها، نظرمان را بیان می کنیم و می نویسیم، مردم هم می شنوند و می خوانند، و چه بسا نکات درست و قابل اتکائی را در آنها بیابند، و به آنها عمل کنند. عرصه مبارزه در انحصار آدم ها و جریان های با نام و نشان نیست، هر تک فرد انسانی هم، وظیفه و مسئولیتی در امر مبارزه و پیشبرد آن بعهده دارد. شاید همین اظهار نظرهای فردی ما هم، « تلنگری » باشد به آن معروف ها و حزب .وسازمان داران، تا ضرورت نزذیک شدن، برای تشکیل یک جبهه را، بهتر درک کنند.
من، در زیر نوشته ای که امروز در سایت « اخبار روز » آمد و در مورد اعتصاب کارگران بود، و شما نظری زیر آن نوشته اید و « دست مریزاد » نوشتید، نظر خودم را در مورد ضرورت اعتصاب و ناکافی بودن اعتراضات خود انگیخته خیابانی، بطور مفصل نوشتم و به سایت فرستادم. اما آن نوشته در مورد اعتصاب، ناگهان از روی سایت محو شد، و دوستان « اخبار روز » تائید نظرم را هم اعلام کردند. همان نظرم را در زیر همین نوشته به سایت فرستادم، و امیدوارم منتشر شود.
همه ما، برای مبارزه با حکومت خونریز « ضحاکعلی » وظیفه و مسئولیت داریم.
اقتصاد حکومت باید فلج شود
اگر فقط به اعتراضات خیابانی بسنده کنیم، بجائی نمی رسیم. حق با کیاست. باید اعتصابات را در سراسر کشور برپا کنبم. در آخرین روزهای دیکتاتوری پهلوی، اعتصاب کارکنان شرکت نفت و « بستن شیر نفت » ضربه کاری را به حکومت وارد کرد و منجر به سقوط دیکتاتوری شد. در تظاهرات خیابانی، نیروهای سرکوبگر « ضحاکعلی » جوانان ما را می کشتند یا دستگیر کرده و زیر شکنجه های جسمی و روانی و اعترافات اجباری برده، و با استناد به « سوره مائذه ، آیه ۳۳ » محمد وحشی و خونریز، آنها را بقتل می رسانند. مبارزان عزیز درون کشور، بایستی میدان مبارزه را فراخ تر، وسیع تر، گسترده تر، و سراسری تر کنند. همه کارخانجات سراسر کشور، بویژه در پتروشیمی ها، و مراکز شرکت نفت، در فولاد سازی ها، در نیشکر هفت تپه، در شرکت واحد اتوبوس رانی، در شرکت های مخابراتی سراسر کشور، در وسایل حمل و نقل شهری و بین شهری، در کلیه مراکز آموزشی، دانشگاه ها، همه مدارس و دبیرستان های سراسر کشور، در بیمارستان های سراسر کشور ( بجز بخش اورژانس و درمان اضطراری ) در بازارها در سراسر کشور، در همه ادارات دولتی و خصوصی، در همه محلات همه شهرها و روستا ها، و در یک کلام : باید کار را در همه جا تعطیل، و اقتصاد حکومت را بمعنای واقعی کلمه « فلج اندر فلج اندر فلج، و فلج قطعی » کرد. پول آب و برق و گاز را نپردازید، پول هایتان را از بانکها خارج کنید. در خرید و فروش ارز شرکت نکنید. باید کاری کرد که، نیروهای سرکوبگر حکومت هم به گرسنگی بیفتند، و توان و نای سرکوب را از دست بدهند. آن وقت، این ها هم به شما خواهند پیوست. باید کاری کرد که فقط « علی بماند و حوضش ».
بایستی در همه کارخانجات و کارگاه ها و ادارات و محله های شهرها و روستا ها، « شورا » تشکیل داد، و با هشیاری و بیداری و ذکاوت و هوش، امور روزانه را در رابطه مبارزه با این حکوت تبه کار ، دنبال کرد. انرزی و شور جوانان، و تجربه و پختگی بزرگسالان، مکمل همدیگر در رتق و فتق امورند. هنگامی که جمعیتی میلیونی شویم در سراسر کشور، آنگاه در سراسر کشور، و در مراکز همه شهرها و روستاها، متحصن می شویم. آنوقت نوبت گرفتن همه مراکز قدرت از حکومت است. در شهرها و روستا ها، بخشداری ها و شهرداری ها و فرمانداری ها و استانداری ها، و مراکز پخش شبکه های رادیوئی و تلویزیونی را اشغال گرده، و از این طریق « صدای آزادی » را بگوش مردم می رسانیم. در تهران هم، اشغال مجلس و وزارت خانه ها و همه نهاد های حکومتی، و بویژه مرکز اصلی صدا و سیمای حکومت را به تصرف در می آوریم، و « صدای آزادی » را به سراسر کشور مخابره می کنیم. مقاومت باقی مانده سرکوبگران حکومت را هم خنثا می کنیم. در اینجاست که اگر لازم شد، از سلاح هم برای تسلیم کردن این نیروها استفاده خواهیم کرد.
آیا خوا ب زده شده ام و خیال بافی می کنم؟ خیر! کاملن هشیارم و بیدار. این تنها راهی است که ما را به منزل مقصود می رساند. ما فقط با تظاهرات خود جوش خیابانی، بجائی نمی رسیم جز کشته شدن عزیزترین و شریف ترین فرزندان و زنان و مردان خود.
نمی دانم دقت کرده اید که این حکومت خونریز، کشتار را هم « گزینشی » انجام می دهد. من این گزینش را اینگونه می بینم :
اولن / همه زنان و مردان و جوان ما را، که یا در خیابان ها می کشند و یا در زندان ها و زیر شکنجه های جسمی و روانی به اعتراف می کشانند و به قتل می رسانند، همگی « زیبا » هستند.
دومن / همه آنها دارای توانائی ها، استعدادها، و شایستگی ها عملی و علمی و هنری و اجتماعی و ورزشیو تحصیلی و فرهنگی هستند . خبرنگارند، موزیسین و خواننده اند ، نویسنده و شاعرند، هنر مند و ورزشکارند، پزشک و پرستارند، دانش آموز و دانشجو و معلم، و قهرمان و متواضع و مردمی اند.
این ها خود « جاهل » و « زشت و کریه منظرند » و بر « دانائی و توانائی و زیبائی » مردم ما، رشک و حسد می برند. این ها خود مبشر « تاریکی و سیاهی » اند، و دشمن « نور و روشنائی » و خود را در زیر« چادر سیاه » هم می پوشانند. این ها وصله ناجور به زندگی ما هستند و باید بزیر کشیده شوند. دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز، هرگز.
مردم مبارز ایران
بیایید خود را برای یک نبرد سرنوشت ساز آماده کنیم.
ما ,در ۱۰ روز سرنوشت ساز در۳ میدان نبرد و همزمان، به رویارویی با دشمن میرویم
میدان یکم: تظاهرات خیابانی
میدان دوم: اعتصابات سراسری و گردهمایی در محل کار
میدان سوم: اعتصاب عمومی و در خانه ماندن برای کسانی که بنا به نوع شغلی که دارند و نمیتوانند بصورت گروهی در یک مکان جمع شوند
۷ تا ۱۷ دی ماه ۱۴۰۱
نبرد نهایی
۱۰ روز سرنوشت ساز
قیام مردم در سال ۱۳۹۶
در روز های ۷ تا ۱۷ دی ماه
بوقوع پیوست
من بهت مثبت دادم ولی یکنفر ناشناس و یک تاریخ مهم برای ارتقای جنبش و فرا خوانی کم است .
جبهه متحد مردم باید نمایندگی کند و سریع تشکیل شود که کار اپوزیسیون فعال و متنوع کشورمان است.