سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

دلقک دربار سرمایه داری: اسلاوی ژیژک – گابریل راکهیل، برگردان: علی اورنگ

اگرچه ژیژک در نامزدی انتخابات ریاست جمهوری در رقابتی نزدیک شکست خورد، او به عنوان سفیر علوم در جمهوری نوظهور پسا سوسیالیستی منصوب شد و ظاهرا هنوز بطور غیررسمی دولت با او در مشورت است. در واقع او “حمایت علنی از دولت اسلوونی بعد از استقرار مجدد سرمایه داری در دهه۱۹۹۰” را تایید کرد و به لیبرالیسم ضد کمونیست وفادار ماند: «من کاری کردم که به خاطر آن تقریبا همه دوستانم را از دست دادم، آنچه را که هیچ چپگرای خوب انجام نمی دهد: من حزب حاکم در اسلوونی را کاملا حمایت کردم.»

یکی ازبرجسته ترین روشنفکرهای جهان معاصر به لیست “صد متفکر برتر جهان” در مجله فارین پالیسی (Foreign Policy) در سال ۲۰۱۲ انتخاب شد.۱ همقطاران او در این لیست افرادی چون دیک چینی، رجب طیب اردوغان،  نتانیاهو، و رئیس سابق موساد مئیر داگان هستند. بر طبق این نشریه معروف که بازوی مجازی وزارت امور خارجه آمریکاست، بهترین دیدگاهی که ژیژک ارائه داده، این است که «انقلاب بزرگی که چپ ها در انتظار آن هستند هرگز اتفاق نخواهد افتاد.»۲

دیدگاهای دیگری هم که او اخیرا مطرح کرده است به این لیست می توان اضافه کرد. به عنوان مثال، این متفکر برجسته جهانی، ‌کمونیسم قرن بیستم و مشخص تر از آن استالینیسم را به عنوان «شاید بدترین فاجعه اجتماعی، اخلاقی ، سیاسی (و غیره) در تاریخ بشریت»۳ توصیف کرده است. در واقع، او اضافه می کند که «اگر ما در همان سطح انتزاعی (ذهنی) به عمق فجایع نگاه کنیم، استالین ایسم بدتر از نازیسم بود،» ظاهرا افسوس می خورد که ارتش سرخ تحت رهبری استالین ماشین جنگی نازی ها را شکست داد.۴ او اصرار داشت که رایش سوم در خشونتش به “تندی” کمونیسم نبود، و «مسئله هیتلر این بود که به اندازه کافی خشونت بکار نبرد.»۵ شاید او می توانست کمی از مائو تسه تونگ یاد بگیرد که، به گفته این تئوریسین عالی مقام، «ده ها میلیون نفر را بطور ظالمانه ای به گرسنگی کشاند.»۶ این ادعای بی اساس ژیژک را کاملا در جناح راست ضد کمونیست های کتاب سیاه کمونیسم (Black Book of Communism) می گذارد، که تایید کردند مائو قصد کشتن هموطنان اش را نداشت.۷ اگرچه، این نوع اطلاعات برای تئوریسینی که با این فرض عمل می کند که بدترین “جنایت بر علیه بشریت” در جهان مدرن نازیسم یا فاشیسم نبود، بلکه کمونیسم بود، اهمیتی ندارد.

متفکری با این ذهنیت که خود را همچنین یورو محور می داند تلویحا گفته است که اروپا از نظر سیاسی، اخلاقی و فکری به مناطق دیگر در کره زمین برتری دارد.۸ وقتی که بحران پناهندگان به اروپا به خاطر دخالت های نظامی وحشیانه غرب در منطقه دریای مدیترانه تشدید شد، او مرامنامه “جنگ تمدن های” ساموئل هانتینگتون را با اعلام اینکه «واقعیت این است که بیشتر پناهندگان از فرهنگی می آیند که با دیدگاه های حقوق بشر در اروپا سازگار نیست»۹را طوطی وار تکرار کرد. این کارشناس برجسته همچنین ریاست جمهوری دونالد ترامپ را در انتخابات ۲۰۱۶ تایید کرد.۱۰ اخیرا او با متهم کردن جنگ طلب معروف هنری کیسینجر به “صلح طلبی یا پاسیفیست” و اعلام “حمایت کامل” از جنگ نیابتی آمریکا در اوکراین، و این ادعا که «ما احتیاج به یک ناتو قوی تر» برای دفاع از “وحدت اروپا” داریم، صریحا خود را در جناح راست کیسینجر گذاشته است.۱۱

با توجه به شهرت جهانی و غیرعادی که به این سلبریتی حرفه ای داده شده است، ستایش ژیژک به وسیله مجله برجسته ای که بنیانگذار آن هانتینگتون عامل محافظه کار و بانفوذ تشکیلات امنیت ملی می باشد در واقع فقط نوک کوه یخ را نشان می دهد.۱۲ علاوه بر اینکه او یک سلبریتیی آکادمیک با انتصاب های معتبر در موسسات پیشرو در جهان سرمایه داری و گردهمایی های پر تجمل بی شمار می باشد، جایگاه رسانه ای عظیمی را  برای خودش تثبیت کرده است. انتشار سرسام آور کتاب و مقاله برای ناشرین برجسته، بکارگیری از او به عنوان موضوع چندین فیلم، و حضور مرتب در نمایش های تلویزیون و رسانه های اصلی، بخشی از این فعالیت ها را شامل می شود.

با توجه به ماهیت این موقعیت های سیاسی و تقویت آنها به وسیله ساختار فرهنگی بورژوازی، شاید این تصور به وجود بیاید که فرد متفکر که مورد تقدیر است یک ایدئولوگ دست راستی است که اندیشکده های امپریالیست و تشکیلات امنیت ملی او را ارتقا می دهند. اما اسلاوی ژیژک مفسری است که هر کسی که در آنلاین تئوری رادیکال یا حتی مارکسیسم را مطالعه می کند سریعا با اسم او مواجه می شود، چرا که او قابل رویت ترین روشنفکری است که برای نمایندگی چپ در نظر گرفته شده است.

دونالد ترامپ اعتقادش را به ماشین تبلیغاتی آمریکا با این ادعا که او “می توانست در وسط خیابان پنجم (Fifth Street) ایستاده و فردی را بکشد” بدون اینکه حتی یک رای مردم را از دست بدهد، ابراز کرد.۳ در جامعه منحرف و رو به انحطاط نمایشی مان در مرکز امپریالیست، همان ذهنیت در مورد این سوپر مدل صنعت تئوری جهانی صادق است. ژیژک می تواند ارتجاعی ترین مواضع ممکن را داشته باشد، آنها را در سطح جهان به وسیله ماشین فرهنگی سرمایه داری انتشار دهد، و هنوز به عنوان روشنفکر برجسته چپ معرفی شود. در واقع، او دقیقا همین کار را کرده است.

سوسیس گفتمانی برای بی سوادها

وقتی که در اوایل دهه۱۹۹۰ دانشجوی جوان فلسفه در آمریکا بودم، باید اعتراف کنم که به وسیله این سوداگر و سیستمی که او را ارتقا می داد فریب خوردم. در آن مقطع من دانشجوی دوره لیسانس بودم و او همچون ایول کنیول (Evel Knievel بدلکار معروف آمریکایی) صنعت تئوری وارد صحنه شد. به جای نوشته های موجود بی پایان درباره تاریخ فلسفه اروپا که من هیچ اطلاعی از آنها نداشتم، اینجا ظاهرا فردی وجود داشت که می توانست جوابگوی بسیاری از نیازهای یک جوان ۱۹ ساله کم سواد مثل من باشد که می خواست یک روشنفکر باشد: فیلم های هالیوود، داستان های علمی تخیلی، جامعه مصرفی، فرهنگ آنلاین، تئوری های جالب از اروپا، پورنوگرافی، سکس، و، سکس بیشتر. خواندن نوشته هایش هیجان انگیز بود، مخصوصا برای فردی با آموزش های غلط سیستم ایدئولوژیک سرمایه داری و او در عطش چیزی است که ظاهرا با عنوان متفاوت عرضه شده است.

کلمه به کلمه کتابهایش را که در دهه ۱۹۹۰ و اوایل قرن بیست ویکم انتشار یافت با اشتیاق خواندم. در پیگیری نوشته هایش به دکترای خود تحت نظر شخصیت پدرگونه روشنفکرانه او در پاریس، آلن بدیو، ادامه دادم. اما هرچه بیشتر در این مورد آموختم، بیشتر به یکنواختی  تکرار سخنانش، سطحی بودن تئوریک، و حرکت های رتوریکال (شیوه بیان دیدگاه ها) تکراری اش پی بردم. به طور روز افزونی شاهد بازی های مضحک تحریک آمیزش به عنوان جانشینی سطحی برای تحلیل تاریخی و ماتریالیستی بودم. ذهنیت من وقتی زیر رو شد که در سال ۲۰۰۱ او اقدام به توضیح رویدادهای ۱۱سپتامبر از طریق تفسیر خودسرانه نظریه لاکان (ژاک لاکان فیلسوف فرانسوی) در مورد فیلم ماتریکس کرد. نظریه سطحی اش، اگرچه پر سرو صدا بود، ولی در مقایسه با تحلیل های دقیق ماتریالیستی تاریخ امپریالیسم آمریکا و تمهیدات نظام امنیت ملی آمریکا کم رنگ می شد، اگر مثلا کارهای نوام چامسکی و حتی بهتر از او مایکل پارنتی را در نظر داشته باشیم.۱۴                                          

وقتی که کتاب ژاک رانسیر را به عنوان دانشجوی کارشناسی ارشد ترجمه کردم، این در واقع برای من یک فرصت استثنایی بود تا شاهد ساخته شدن “سوسیس گفتمانی” ژیژک باشم. از آنجایی که در آن مقطع رانسیر در دنیای آنگلوفون عمدتا ناشناخته بود، هیچکدام از ناشران زیر بار انتشار این کتاب نرفتند. وقتی بالاخره موفق شدم که یکی از ناشران را برای چاپ این کتاب قانع کنم، سردبیر شرکت ناشر کتاب (که دیگر موجود نیست) برای چاپ آن یک شرط گذاشت: برای تضمین فروش بالای کتاب، باید یک پیشگفتار به وسیله فردی شناخته شده در بیزینس تئوری رادیکال مثل ژیژک به آن اضافه شود. ژیژک موافقت کرد که آن را بنویسد و متنی که نوشت یک متن درهم و برهمی بود که شباهت عجیبی به یک بخشی از کتاب اش (موضوع قلقلکی) در مورد رانسیر داشت.۱۵ همچنین به این متن او ایده ها و نظریاتی که برای کتاب های رانسیر درباره سینما به ذهن سرگردان او خطور کرده بود اضافه کرد، که نشان می داد آشنایی با کار رانسیر در مورد زیبایی شناسی یا کتابی که من ترجمه کرده بودم ندارد. از  بی اعتنایی بی شرمانه اش به دقت و تمرکز کار آکادمیک منزجر شدم، ولی بدون هیچگونه نفوذ سازمانی یا تحلیل سیاسی عمیق تر در آن مقطع، احساس کردم که کاری از من ساخته نیست چرا که برای انتشار کتاب باید برای ارتقاء فروش کتاب ام تئوری متن این شارلاتان را اضافه می کردم. تلاش کردم که متن پیشگفتار را با کارهای آکادمیک روشنگرایانه رانسیر احاطه کرده و آن را تبدیل به پسگفتار کنم. اگرچه، با نگاهی به گذشته، باید کل پروژه انتشار کتاب را متوقف می کردم.

نظری به تجارب من با به اصطلاح الویس پریسلی تئوری فرهنگی، به من نشان داد که، به عنوان فردی با آموزش غلط و متعلق به لایه های طبقه مدیریت حرفه ای در مرکز امپریالیست، من مخاطب هدف برای دلقک بازی هایش بودم. در سال ۱۹۸۹، دیوار برلین سقوط کرد، و اولین کتاب عمده ژیژک به انگلیسی تحت عنوان “ابژه والای ایدئولوژی” منتشر شد. با پیشگفتاری از پسا مارکسیست (یعنی ضد مارکسیست پرزرق و برق) رادیکال دموکرات ارنستو لاکلائو، به عنوان “پشت ویترین” در مجموعه کارهای جدیدش با شانتل موف ارائه شد. این مجموعه در پی ترسیم روندهای تئوریک “ضد ذات گرایی” (مثل آنهایی که در فرانسه از مارتین هایدگر الهام می گرفتند) برای ارائه “دیدگاهی جدید برای چپ که در رابطه با یک دموکراسی پلورال (کثرت گرا)” به جای حمایت از سوسیالیسم تصور می شد، بود.۱۶ این دو دموکرات رادیکال ( که گرایش سیاسی شان شبیه به جنبش های ضد کمونیست بود به عنوان “طرفدار دموکراسی” معرفی شده و برای از هم پاشیدن سوسیالیسم بکار گرفته شدند) نقش محوری در ارتقاء ژیژک بازی کردند. آنها او را برای ارائه کارهایش در دنیای آنگلوفون دعوت کردند و پلتفرم های انتشاراتی معتبر را در اختیار او گذاشتند. او متقابلا با اتکا به بیانیه پسا مارکسیستی آنها (هژمونی و استراتژی سوسیالیستی۱۹۸۵)، برای تنظیم کتاب اولش بر مبنای مخالفتشان با “راه حل انقلاب جهانی مارکسیسم سنتی”۱۷ آنها را ارتقاء می داد. در سال ۱۹۹۱، شوروی از هم پاشید، و طرفداران تئوری پسا مارکسیست در خدمت به غرب دو کتاب دیگر را انتشار دادند: یکی از آنها از سری لاکلائو و موف، و دیگری از سری اکتبر۱۸(October). بنابراین او به طور قطع به امواج دموکراسی رادیکال ملحق شد، و این در شرایطی بود که دولت های امپریالیستی و سرویس های امنیتی از جنبش های ‘طرفدار دموکراسی’ حمایت می کردند و با سرعت درحال معکوس کردن دست آوردهای طبقه کارگر برای توزیع دوباره ثروت به طرف بالا بودند.

در حالی که سوسیالیسم مدل شوروی در حال فروپاشی بود، این مخبر تبعه اروپای شرقی بطور فزاینده ای پسا مارکسیسم اش را کاملا شبیه به شکل رادیکال مارکسیسم ارائه می کرد. شبیه به الویس پریسلی، که با مصادره، تعدیل، و عمومی کردن موسیقی سیاهان، که بطور عمده ریشه اش در مبارزاتشان بود، به شهرت رسید، ژیژک با به عاریت گرفتن مهمترین دیدگاه هایش از سنت مارکسیسم تبدیل به پرچمدار صنعت تئوری جهانی شد اما آنها را در معرض مخلوطی از فرهنگ سرگرم کننده  پسا مارکسیستی برای تهی کردن مارکسیسم از محتوای آن قرارداد و از این طریق آن را برای مصرف همگان در عصر نئولیبرال رُانشیسم (revanchism) ضد کمونیست کالایی کرد. در حالی که نظام سرمایه داری در تصور خودش پایان تاریخ را در دهه ۱۹۹۰ جشن می گرفت، همچنین، به خاطر قشر خاصی از طبقه روشنفکر لیبرال – رادیکال، نمادی از مارکسیسم را ارتقاء می داد که ظاهر آن را از محتوا تهی کرده و مثل بادکنک سرخی که به هر جهتی که (با نیروی محرکه سرمایه داری) باد می وزد حرکت کند. این ژیژک بود: او تبدیل به معروفترین ‘مارکسیست’ در عصر نولیبرال ضد کمونیسم پرشتاب شد. مرد مرموز از شرق ( کاریکاتور دقیقی از ‘مارکس دیوانه’ توصیف شده با عنوان ‘بورات (Borat) فلسفه’) مثل سیمرغ منحرفی به پاخاست که در ملاء عام روی شعله هایی که سوسیالیسم شوروی را نابود می کرد در حال خودارضایی بود.

سفسطه دیالکتیکی

مثل خیلی از همکاران متفکر رادیکال خود خوانده اش، همراه با بازاریابی فریبنده از طریق گفتمان های لغزنده، ژیژک به نثر گریزان و رفتار نابهنجار خودش می بالد. فرد با خواندن هر صفحه جدید از کتاب او انتظار دارد که غافلگیر شود، چرا که متوجه می شود که محتوای آن صفحه برعکس آن چیزی بود که در صفحه قبلی به وسیله نویسنده به او تلقین شده بود. مثل بچه ای که علیرغم ناتوانی در قایم شدن هرگز از قایم موشک بازی خسته نمی شود، پسر شگفت انگیز اسلوونی دائما طفره می رود و حلزون وار از کنترل گفتمانی عبور می کند تا راجع به همه چیز و ضد آنها سخنوری کند به این امید که رد پایش را پنهان کرده و به “لغزندگی گفتمانی اش” ادامه دهد. او به نظر می رسد که این واقعیت را نمی داند که یک عامل قوی ایدئولوژیک در رفتار آفتاب پرستانه (chameleon رنگ عوض کن) روشنفکرهای همنوعش وجود دارد. اسم آن رفتار فرصت طلبی است.

وقتی که مجله “ابرکرومبی و فیچ” (Abercrombie and Fitch) با ژیژک مصاحبه کرد، مصاحبه کننده به او گفت که متن مصاحبه را قبل از انتشار در اختیار او می گذارد. او پاسخ داد: «اوه لازم نیست. هرچه که بگویم تو می توانی مرا وادار کنی که برعکس آن را بگویم!»۱۹ برای یک فرصت طلب که هدف اصلی اش مطرح بودن در جامعه است  گفتن هر چیزی هیچ فرقی با گفتن ضد آن چیز ندارد. در واقع، اگر تو هردو را بگویی در طول زمان (در حالی که مزورانه این لفاظی های خسته کننده را به دیالکتیک نسبت می دهی تا پوششی شبه روشنفکرانه به ضد و نقیض گویی های خود ارتقایی ات بدهد) تو فضا و وقت بیشتری را به خود اختصاص می دهی، همزمان وقت و فضای دیگران را که در واقع مطلب جدی برای گفتن دارند محدود می کنی. این واقعیت که ماشین فرهنگ بورژوازی چنان پلتفرم عظیمی را در اختیار او می گذارد، تمایل برای ارتقای چنین لوده گری در مقابل و برعلیه تحلیل های رادیکال واقعی را آشکار می کند. باید به خاطر داشته باشیم که داده های دیالکتیکی او محدودیت های بسیار دقیقی دارد. ما هرگز نشنیده ایم که او، تا آنجا که من اطلاع دارم، چیزی شبیه به این نوشته را بیان کند: «ایدئولوژی غالب دائما می گوید که سوسیالیسم واقعا موجود کاملا مخوف است … اما دقیقا برعکس آن است!»

سوال این است که چرا فردی که مدعی مارکسیست بودن است بدون مسئله ای بدترین عناصر صنعت فرهنگی را که او را ارتقاء می دهد حمایت می کند، و با اشتیاق خود را به کمپانی عظیم پوشاکی می فروشد که انجمن بین المللی حقوق کارگر (International Labour Rights Forum) در سال ۲۰۱۰ آن را در رتبه “تالار شرم بیگارخانه” قرار داد. اگرچه این یک نمونه از نمونه های بسیاری است که رابطه نزدیک بین صنعت جهانی تئوری و صنایع مصرفی سرمایه داری را نشان می دهد. ژیژک فقط کتاب نمی فروشد؛ او همچنین فروشنده این اقلام است: فیلم، هنر، ادبیات، مجله، روزنامه، نمایش عمومی، و البته لباس های به سبک آمریکایی برای “مردم باحال و جذاب،” به گفته مدیر عامل پوشاک ابرکرومبی و فیچ۲۰  (Abercrombie and Fitch).

طرفدار غرب، ضد کمونیست اپوزیسیون

از آنجایی که این کلاهبردار (grifter) تقریبا هر چه که می خواهد می گوید و آن را تکرار می کند و بعد ضد آن را می گوید، بهتر است که در باره آنچه که در واقع او انجام داده است و به ماهیت عمل تئوریک او تمرکز کنیم. برای درک کامل عمل تئوریک اش لازم است که او و فریبکاری های مشخص او را در روابط اجتماعی تولید اندیشه شناسایی کرد. به عبارت دیگر، منظور من از عمل تئوریک نه تنها فعالیت های شخصی ذهنی اش به عنوان یک روشنفکر است اما همچنین موقعیت عینی اش در ساختار کلی جامعه ای که در آن فعالیت می کند، و آن جامعه او را به یک سوپر استار (ابر ستاره) جهانی ارتقاء داده است، می باشد. بخشی از استدلال من این است که ژیژک را باید به عنوان بخشی از تولید فرهنگی صنعت تئوری جهانی ارزیابی کرد نه اینکه به او به عنوان موردی استثنایی حالت رمانتیک داد.

نویسنده کتاب “در دفاع از آرمان های از دست رفته” در سال ۱۹۴۹ به دنیا آمد، و در جمهوری فدرال یوگسلاوی بزرگ شد. او بعدا بدون هیچگونه مدرکی، به جز روایت های شخصی، ادعا کرد که «زندگی در کشور کمونیستی عمدتا بدتر از زندگی در بسیاری از کشورهای سرمایه داری بود.»۲۱ اگرچه، کشوری که در آن متولد و بزرگ شد کیفیتی از زندگی برای مردم به وجود آورد که ارزش یادآوری دارد:

طی سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰، یوگسلاوی یکی از بالاترین نرخ های رشد را داشت، همراه با بهداشت و درمان آزاد (مجانی)، تضمین حق داشتن درآمد، یک ماه تعطیلی با حقوق، نرخ سواد بالای ۹۰ درصد، و میانگین عمر۷۲ سال. یوگسلاوی همچنین به شهروندان چند ملیتی اش وسیله نقلیه عمومی، مسکن، و خدمات رفاهی مقرون به صرفه در یک اقتصاد مبتنی بر عمدتا دولتی و بخش خصوصی-سوسیالیستی ارائه داد.۲۲

به گفته شرح حال نویس اش (بیوگرافر) تونی مایرز، ژیژک فرهنگ کمونیستی کشورش را دوست نداشت. یقینا با اطلاعات دقیقی که از فرصت های بالقوه برای پیشرفت های اجتماعی و اقتصادی در جهان بزرگتر سرمایه داری داشت، این روشنفکر جوان فاسد (venal) خود را وقف جذب شدن در فرهنگ پاپ (عامه) غرب کرد. مایرز نوشت: به عنوان یک دانشجو، به جای پارادایم های (مدل های) فکری کمونیستی او به فلسفه فرانسوی علاقه مند شد و درباره آن نوشت.۲۳ تز فوق لیسانس اش درباره تئوری فرانسوی “از نظر سیاسی مشکوک ارزیابی شده است” چون، به گفته همکار فیلسوف اسلوونیایی اش ملادن دالر(Mladen Dolar)، «چون مقامات رسمی نگران بودند که تدریس کاریزماتیک ژیژک ممکن بود که به نادرستی دانشجویان را با افکار مخالفش تحت تاثیر قرار دهد.»۲۴

در نهایت اولین کتابش را درباره نازی سرسخت  مارتین هایدگر نوشت، که بنا به گفته ژیژک مرجع اصلی مخالفین ضد کمونیست اسلوونی بود. او همچنین اولین ترجمه اسلوونی از فیلسوف فرانسوی ژاک دریدا را که نقش عظیمی در اعاده حیثیت از شهرت هایدگر بعد از جنگ جهانی دوم بازی کرد، منتشر کرد.۲۵ این عالم فرانسوی ساختارگرا خودش مستقیما در فعالیت های سیاسی ضد کمونیستی بر علیه دولت در چکسلواکی درگیر بود.۲۶ او شاخه فرانسوی بنیاد آموزشی جان حوس (Jan Hus Educational Foundation) را ایجاد کرد، که مجموعه ای چشمگیری از کمپانی های خصوصی و دولت های غربی با سوابق تاریخی حمایت از خرابکاری های ضد کمونیستی منابع مالی آن را تامین می کردند، شامل بنیاد مارگارت تاچر، بنیادهای جامعه باز جرج سوروس، بنیاد فورد، آژانس اطلاعات آمریکا، و بنیاد موقوفه ملی برای دموکراسی (NED) که رابط سازمان سیا می باشد.۲۷

بعد از یک اقامت موقت در پاریس برای تکمیل دکترای دومش، ژیژک در سال ۱۹۸۵ به یوگسلاوی برگشت و برای اولین بار به عنوان یک اپوزیسیون ضد کمونیست که بخشی از اپوزیسیونی که تحت تاثیر غرب و تئوری فرانسوی بود، مطرح شد.۲۸ او توضیح داد که «در اواخر دهه ۱۹۸۰، من خودم شخصا در از هم پاشیدن نظم یوگسلاوی سوسیالیستی درگیر بودم.»۲۹ او “مقاله نویس اصلی” برای ملادینا بود، یک نشریه هفتگی برجسته ای که بخشی از جنبش اپوزیسیون بر علیه دولت کمونیست بود.۳۰ مجله ای، که او مقاله هفتگی اش را می نوشت، در یک گزارش طولانی و دقیق توسط حزب کمونیست یوگسلاوی متهم شد که به وسیله سیا حمایت می شد، همچنین رشد ضد انقلابیونی که موجودیت یوگسلاوی را تهدید می کردند را برجسته می کرد.۳۱ ژیژک بعدا به مناسبت های متعدد ادعا کرد که این دقیقا به عنوان اپوزیسیون موضع اش بود که به سقوط کمونیسم کمک کرد.۳۲ او علاوه بر دیگر فعالیت هایش در “کمیته حمایت از حقوق انسانی چهار متهم” در سال ۱۹۸۸ درگیر بود که به گفته خودش خواهان “الغاء نظام سوسیالیست موجود” و “سرنگونی جهانی رژیم سوسیالیست” بود.۳۳ این کاملا با رهنمود تصمیم امنیت ملی ۱۳۳ (NSDD) رونالد ریگان هماهنگی داشت، که در سال ۱۹۸۴ از “تلاش همه جانبه در ارتقاء یک ‘انقلاب آرام’ برای سرنگونی دولتها و احزاب کمونیست” در یوگسلاوی و دیگر کشورهای اروپای شرقی حمایت می کرد.۳۴   

ژیژک حزب لیبرال دموکرات را به وجود آورد و به عنوان یکی از سخنگوهای اصلی آن در آن فعال بود.۳۵ حزب لیبرال دموکرات ریشه اش در سنت ترویج “کثرت گرایی” بود و در دهه اول بعد از پایان سوسیالیسم اسلوونی را کنترل می کرد.۳۶ ژیژک کاندیدای حزب برای ریاست جمهوری چهار نفره برای اولین جمهوری  جدا شده بود، که در فروپاشی یوگسلاوی فعال بود. او در مناظره تلویزیونی چنین قول انتخاباتی را داد: «من می توانم، به عنوان عضوی از ریاست جمهوری، به طور قابل ملاحظه ای در از بین بردن دستگاه واقعی ایدئولوژیک سوسیالیست کشور کمک کنم.»۳۷ او تمایلش را برای اجرای سیاست های بازسازی اقتصاد لیبرالی اعلام کرد، که پیش از این عواقب فاجعه آوری برای کارگران داشته است، ادعا کرد که او در این زمینه یک “عملگراست”: “اگر موثر است، چرا نباید آن را بکار گرفت؟”۳۸ در واقع، او آشکارا “خصوصی سازی برنامه ریزی شده” را ترویج داد و علنا مثل یک سرمایه دار ایدئولوگ ادعا کرد که: «سرمایه داری بیشتر، برای ما به منزله امنیت اجتماعی بیشتر است.»۳۹ این یک بار دیگر، در هماهنگی کامل با رهنمود تصمیم امنیت ملی ۱۳۳ ریگان بود، که به صراحت خواهان “لیبرالی کردن بلند مدت داخلی یوگسلاوی” و ترویج یک “ساختار اقتصادی متمایل به بازار برای یوگسلاوی”۴۰ بود. 

لیبرال های اروپای شرقی هم از تخریب سوسیالیسم، حداقل در کوتاه مدت، حمایت کردند، حمایتی که فیلسوف ضد کمونیست کارل پوپر آن را “جامعه باز” خواند. او ادعا کرد که جرج سوروس، بنیانگذار ضد کمونیست جامعه باز (و دانشجوی سابق پوپر) «کارهای خوبی در زمینه آموزش و پرورش، پناهندگان و حمایت از تئوری های علوم اجتماعی و علوم انجام می دهد.»۴۱ پوپر از دخالت ناتو در یوگسلاوی حمایت کرد، و نوشته هایش را کنگره آزادی فرهنگی، که سازمان صوری سیا بود، ترویج می داد. سوروس عمیقا در عملیات رژیم چنج ضد سوسیالیستی در اروپای شرقی سرمایه گذاری کرده بود. در یوگسلاوی، «موسسه جامعه باز بیش از ۱۰۰ میلیون دلار به خزانه مخالفان میلوسویچ کمک کرده بود، که احزاب سیاسی، انتشارات، و رسانه های ‘مستقل’ را شامل می شد.»۴۲ بعلاوه، سوروس آشکارا تایید کرد که او از طریق تامین مالی سخاوتمندانه سازمان های ضد کمونیستی و فعالان سیاسی به وسیله بنیادش “عمیقا در از هم پاشی شوروی دخیل بوده است،”۴۳

اگرچه ژیژک در نامزدی انتخابات ریاست جمهوری در رقابتی نزدیک شکست خورد، او به عنوان سفیر علوم در جمهوری نوظهور پسا سوسیالیستی منصوب شد و ظاهرا هنوز بطور غیررسمی دولت با او در مشورت است.۴۴ در واقع او “حمایت علنی از دولت اسلوونی بعد از استقرار مجدد سرمایه داری در دهه۱۹۹۰” را تایید کرد و به لیبرالیسم ضد کمونیست وفادار ماند: «من کاری کردم که به خاطر آن تقریبا همه دوستانم را از دست دادم، آنچه را که هیچ چپگرای خوب انجام نمی دهد: من حزب حاکم در اسلوونی را کاملا حمایت کردم.»۴۵ حزب لیبرال دموکرات، به عنوان یک حزب سرمایه، سیاست انتقال اموال دولتی به بخش خصوصی (ملی زدایی) و خصوصی سازی را پیگیری کرد. این چارچوبی بود که صندوق بین المللی پول و بانک جهانی در حال اجرای ضد-رفرم های بی رحمانه ای بودند که بخش صنایع را نابود می کرد، دولت رفاه را از هم می پاشید، سقوط دستمزد واقعی را ترویج می داد، و کارگران را با سرعت باورنکردنی از کار اخراج می کرد (۶۱۴۰۰۰ از مجموع ۲.۷ میلیون نیروی کار از ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰ از کار بیکار شدند).۴۶

حزب طرفدار خصوصی سازی که ژیژک آشکارا از آن حمایت می کرد، در زمانی که “استاندارد زندگی برای بخش های بزرگی از جمعیت جهان در حال پایین آمدن بود” همچنین می خواست که با اشتیاق شریک فرعی کمپ امپریالیست شود. این حزب “حامی اصلی الحاق به اتحادیه اروپا و ناتو بود.”۴۷ این فرایند در دهه ۱۹۹۰ شروع شد و اسلوونی رسما در سال ۲۰۰۳ به اتحادیه اروپا پیوست و سال بعد از آن به ناتو ملحق شد.۴۸

باید توجه داشته باشیم که این روشنفکر کارآفرینی طرفدار جامعه مدنی غربی، مخالف بخش دولتی بود وقتی که بخش دولتی سوسیالیست بود، اما وقتی که دولت سوسیالیستی تبدیل به یک دولت سرمایه داری شد او با افتخار با جامعه مدنی سر از مخالفت در آورد (و درپی عضویت دولت سرمایه داری در سازمانهای فراملی امپریالیستی شد).۴۹ در واقع، در کمپین ریاست جمهوری اش، او از پاکسازی ضد سوسیالیستی دستگاه دولتی حمایت کرد، اضافه کرد که او خیلی سخت گیر خواهد بود و در رابطه با «مدیریت امور داخلی، و سیاست پلیس و غیره، از نقطه صفر شروع خواهد کرد.»۵۰ او صریحا از ایجاد سرویس امنیتی که همه عناصر سوسیالیستی را منحل کند، حمایت کرد، اعلام آنچه که فقط آن را می توان “خواب خیس”[احتلام در خواب] سیا در اولین جمهوری جدا شده از یوگسلاوی تفسیر کرد (که سوال های جدیدی در مورد رابطه دقیق اش با آژانسی که چنان نقش مرکزی در سرنگونی دولت های سوسیالیستی در جهان بازی کرده است، و اغلب در همکاری نزدیک با احزاب ضد کمونیست سیاسی محلی، آژانس های اطلاعاتی، انتشارات، و روشنفکران، به وجود می آورد): «آنجا را (در رابطه با مدیریت امور داخلی و پلیس) من پاکسازی می کنم. اینجا من یک مطلب غیر اخلاقی خواهم گفت. من فکر می کنم که در این دوران بی ثبات اسلوونی به یک سرویس اطلاعاتی احتیاج خواهد داشت چون در نبرد برای استقلال بعضی ها عملیاتی برای بی ثبات کردن کشور انجام خواهند داد. ولی برای این سرویس اطلاعاتی اهمیت ویژه ای دارد که با مدیریت داخلی دولت فعلی (یعنی دولت سوسیالیستی) هیچگونه ادامه ای برای شراکت وجود نداشته باشد. اینجا من از یک ضربت (پاکسازی) حمایت می کنم.»۵۱ کمونیست ها، به گفته این متملق غرب، از او متنفرند. آنها بدون تردید می دانند که او یک فرصت طلبی است که برای پیش بردن منافع شخصی اش (و همچنین طرح های بیرحمانه خصوصی سازی و توسعه طلبی امپریالیست) بازی خیلی خطرناکی را با قربانی کردن توده های کارگران در پیش گرفته است. “من به شکلی به عنوان یک فرد تاریک، شوم، توطئه گر، و حیله گر سیاسی شناخته شده ام،” دلقک مکتب لاکان آنطوری که در اسلوونی ترسیم شده است، می نویسد، «نقشی که از آن بشدت لذت می برم و آن را خیلی دوست دارم.»۵۲

اگرچه او از روایت پروپاگاندای غرب که تنفر قومی را علت اصلی از هم پاشیدگی یوگسلاوی می دانست  بطور ملایمی انتقاد کرده است، اما موضع گیری او کاملا هم تراز با – مثل خیلی دیگر از مواضع اش – پروپاگاندایی که به وسیله شرکت های رسانه ای روابط عمومی طرفدار سرمایه داری مثل “رودر اند فین” (Ruder & Finn) و “دارایی های” رسانه ای سازمان سیا ترویج می شد، بود. در متنی با تیتر “ناتو، دست چپ خدا” او با صراحت ادعا کرد: «فقط تهاجم صربستان بود، نه اختلافات قومی، که جنگ را شروع کرد.»۵۳ باید یادآوری کرد که صرب ها «نسبت به سایر اقوام درصد بالاتری عضو حزب کمونیست داشتند.»۵۴ ژیژک بنابراین موضع مدیر “رودر اند فین”، جیمز هارف را تکرار می کرد، که با افتخار اعلام کرد که چگونه مشاوران روابط عمومی (spin doctors) اش توانستند برای یوگسلاوی یک «روایت ساده از آدم های خوب و آدمهای بد” بوجود بیاورند.»۵۵ لیبرال های اروپای شرقی حتی سعی کردند که کمونیست ها را به خاطر به وجود آوردن ناسیونالیسم و”وابستگی بدون کنترل به عرق ملی”۵۶ مقصر قلمداد کنند، همان کمونیست هایی که برای چندین دهه یک کشور چند قومی موثر موفق را اداره کرده بودند. ژیژک همچنین از شیطان سازی اسلوبودان میلوشویچ، رئیس جمهور سوسیالیست،  به وسیله غرب حمایت کرد، با اتکا به تئوری نعل اسبی لیبرال ها، ادعا کرد که «میلوشویچ یک ترکیب باورنکردنی از فاشیسم و استالینیسم را مدیریت کرد.»۵۷ ولی علیرغم هر گونه اشتباه یا عمل ناشایستی که سوسیالیست ها مرتکب شدند، واقعیت این است که، همانطور که مایکل پارنتی در یک کتاب مبتنی بر رویدادهای واقعی توضیح می دهد: «جنگ داخلی در پیش نبود، کشتار وسیعی وجود نداشت، و پاکسازی در شرف اجرا نبود تا اینکه قدرت های غربی شروع به دخالت در امور داخلی یوگسلاوی کردند، از سازمان های جدایی طلب حمایت مالی کردند و بحران های سیاسی اقتصادی به وجود آوردند که درگیری های سیاسی را مشتعل کرد.»۵۸

موضع این طرفدار سرمایه داری در مورد بمباران های خود خوانده بشر دوستانه ناتو بر علیه غیرنظامیان بدون دفاع و زیرساخت های سوسیالیست، که هدف واقعی اش “جهان سومی کردن” و استعمار تنها کشوری در منطقه که حاضر به ترک سوسیالیسم نشد، چه بود؟ او، با سبک خاص خود و ذوق و شوق کودکانه تحریک آمیزش، گستاخانه ادعا کرد: «بنابراین، دقیقا به عنوان یک چپگرا، جواب من به معمای “بمب یا نه؟”  این است: هنوز این بمب های کافی نیستند، و آنها باید زودتر سرازیر می شدند.»۵۹ اگر چه او حمایت قاطعانه برای تشدید کشتار غیر قانونی دسته جمعی غیر نظامیان را که در یک پیش نویس در آنلاین پخش شده بود، با قاطعیت تایید کرده بود، ولی این متن خاص در بیانیه ای که انتشار یافت حذف شد، باید متوجه بود که مواضع او در مصاحبه های دیگرش کاملا روشن است، مثل وقتی که او با صراحت ادعا می کند: «من همیشه از دخالت نظامی غرب حمایت می کنم.»۶۰

در مناصب شغلی بعدی اش به عنوان یکی از معروف ترین روشنفکران اجتماعی در جهان، او مکررا مواضع قوی بر علیه سوسیالیسم واقعا موجود گرفته است. کوبا برای او هیچ چیز نیست به جز «یک پس مانده راکد نوستالژی از گذشته» که هیچ امیدی برای آینده ارائه نمی دهد و حتی شایسته حمایت محتاطانه نیست.۶۱ در توافق کامل با پروپاگاندای سرمایه داری، او چین را یک تهدید وجودی می داند، و او بدون کوچکترین تردیدی رهبر چین کمونیست شی جین پینگ را به عنوان سرمایه دار مستبد که متعلق به همان باند فاسد ترامپ، پوتین، مودی، و اردوغان هستند، توصیف می کند.۶۲ علیرغم تظاهر به زهد رادیکالی اش، کاملا واضح است که، او پیرو شعار معروف نئولیبرالی مارگارت تاچر است: «آلترناتیوی وجود ندارد» (TINA). درواقع او مرتب تلویحا همان را تکرار می کند: «من از هیچ آلترناتیو رادیکال قانع کننده ای اطلاعی ندارم» و «من امید جدی برای یک انقلاب سوسیالیستی یا چیز دیگری ندارم.»۶۳ در سال ۱۹۹۰ در مناظره برای ریاست جمهوری متن ذکر شده در بالا را مطرح کرد، او درواقع صریحا بر دیدگاه های وینستون چرچیل تاکید می کرد – که حمایت سرسختانه اش از قتل عام استعماری او را “در بیرحمانه ترین و خشن ترین طیف امپراتوری بریتانیا” قرار داد – با این ادعا که سرمایه داری “بدترین همه نظام هاست ” اما “ما نظام دیگری نداریم که بهتر از آن باشد.”۶۴

همزمان، او مرتبا در صحبت هایش از اتحادیه اروپا (پروژه دیرینه سرمایه داری که به وسیله دولت امنیت ملی آمریکا به عنوان خاکریزی بر علیه کمونیسم تقویت شد) و بعضی از عملکردهای امپریالیست غرب حمایت کرده است، شامل برخی از دخالت های نظامی بیرحمانه ناتو، بویژه آنهایی که در اروپا یا نزدیک اروپا می باشند.۶۵ ایده بزرگش برای آینده بشریت در کشورهای سوسیالیستی جنوب جهان که مبارزات موفقیت آمیز ضد استعماری بر علیه امپریالیسم را به عهده گرفته اند، یافته نمی شود. به جای آن، ایده اش را در قلب تاریخی استعمارگری و امپریالیسم می توان یافت. او می نویسد، «در جهان سرمایه داری امروز، ایده اروپا تنها مدل یک سازمان فراملی است که استقلال ملی را محدود می کند و مسئولیت تضمین حداقل هنجارها را برای رفاه زیست محیطی و اجتماعی ارائه می دهد. یک چیزی در این ایده وجود دارد که از بهترین سنت های روشنگری اروپا بر می خیزد.»۶۶ در واقع، طبق روایت تاریخی یورو دیفیوژنیست (انتشار از اروپا یا اروپا محوری) اش ، مبارزات ضد استعماری جهان سوم خودشان وابسته به مفاهیمی هستند که ظاهرا از غرب وارد شده اند، شامل آنچه  که ژیژک به عنوان “عمل انتقاد از خود در رابطه با خشونت و استثمار” غرب در جهان سوم توصیف می کند.۶۷ به عنوان یک شوونیست اجتماعی که عمیقا معتقد است که اروپا رهبر طبیعی توسعه جهان است، او حتی با ادعای ارتجاعی برونو لاتور که”فقط اروپا می تواند ما را نجات دهد”۶۸ در توافق است.

کاریکاتور (کاسپلی) کمونیست    

علیرغم گرایش سیاسی روشن ژیژک به عنوان طرفدار ضد کمونیست غرب، که قاطعانه از سقوط سوسیالیسم به نفع سرمایه داری حمایت کرد، این به اصطلاح فرد غیر عادی هرگز از ادعای کمونیست بودن خسته نمی شود. او حتی سعی کرد خود را در نقش ‘کمونیست کثیف’ از اروپای شرقی عرضه کند. علاوه بر ریش الزامی و ظاهر ژولیده اش، او بطور خصمانه با طرف مقابل صحبت می کند، و یاوه گویی های تحریک آمیز چپ گرایانه و بی سروته اش را تخلیه می کند، درست  مثل پر حرفی های روشنفکرنمایی که از مد افتاده باشد، نمایشی عالی برای شوک خرده بورژوازی.

ژیژک دلقک دربار نو لیبرال سرمایه داری است. با تقلید فیگور شبه جامعه ستیز متعصب مارکسیست، سوسیالیسم راستین را تحقیر می کند، همزمان اجناس جامعه مصرفی غرب را از طریق درهم آمیختگی فرهنگ پاپ به فروش می رساند. ما هرگز نباید فراموش کنیم که شو تاریخی با اجرای این فرد سرکش نامطبوع  برای صحنه سرمایه داری تنظیم شده است. این شیاد فقط یک مزدور و افشا کننده دستگاه فرهنگی نئولیبرالیسم است. در واقع دربار سرمایه داری است که این دلقک را تبدیل به یک سوپراستار کرده است، چرا که او نقش خود را به خوبی بازی می کند. مثل همه دلقک های خوب، او محدودیت های اتیکت درباری را به زیر پا می گذارد و تکان دهنده ترین چیزها را در یک نمایش هیستریک تحلیلی به زبان می آورد، در حالی که در نهایت با نشان دادن وفاداری اش به عروسک گردان (پادشاه سرمایه) به او تعظیم می کند.

برای اینکه بطور قانع کننده ای نقش تحریک آمیز خود را بازی کند، این دلقک نه تنها می گوید که او یک مارکسیست است، بلکه اصرار می کند که یک لنینست تمام عیار هم است. بگذارید به یکی از حرف های بی سروته او گوش کنیم،  که، البته، بخشی از نمایش اش می باشد و بنابراین در متن های زیادی تکرار شده است: «من یک لنینیست هستم. لنین دست به هر کاری می زد. […] وقتی که تو به قدرت میرسی، اگر بتوانی، به آن به چسب. هر کاری که امکان دارد انجام بده.»۶۹ این تجسم کاریکاتور کمونیست به آنجا می رسد که بگوید لنینیسم به معنی بازی کثیف و بیرحمانه در پی قدرت بودن است. چنین تصویر مزورانه از لنین، و بطور عام از مارکسیسم-لنینیسم، در توافق کامل با تاریخ طولانی ایدئولوژیکی است. بنه دتو گروس، لیبرال و سمپات فاشیست های ایتالیایی، در مورد مارکس دقیقا همان را گفت: او ماکیاول پرولتاریا بود چرا که او قدرت را در صدر قرار داد و در پی تسخیر بیرحمانه قدرت بود.۷۰ استیو بنون، با اتکا به همان تلفیق لنینیسم با قدرت سیاسی بیرحمانه، همچنین یک “لنینیست” خود خوانده است، درست به همان شکلی که ژیژک خود را لنینیست می داند.۷۱ احتمالا این  یکی از دلایل متعددی است که چرا رهبر نئونازی ها ریچارد اسپنسر اعلام کرد که: «اسلاوی ژیژک چپگرای مورد علاقه من است. او بهتر از یک میلیون محافظه کار خسته کننده است و به راست آلترناتیو می تواند درس بدهد.»۷۲

از آنجا که این دلقک همیشه حرف هایی برای گفتن در مورد هر موضوعی دارد، بگذارید از او بشنویم که معنی لنینیست بودن در سال ۲۰۰۹ چیست، وقتی ادعایی که در بالا به آن اشاره شد کرد: «من یک لنینیست هستم. […] برای همین من از اوباما حمایت کردم.»۷۳ این یکی از بهترین جوک های همه دوران است. لحن جدی او در مورد علت حمایت او از اوباما شدیدا مضحک است. او با صراحت لنینیسم را با حمایت از اوباما یکی می داند؛  نئولیبرال معروف به بزرگترین اخراج کننده پناهجویان که در زیر چهره اقلیت نمایش موتور ماشین امپراتوری آمریکا را در سراسر جهان به حرکت انداخت، و منجر به بیانیه معروفش شد که گفت او «واقعا در کشتن مردم موثر بود.»۷۴ اما، ژیژک روی به اصطلاح دیدگاه انقلابی اوباما در مورد سیستم بهداشت و درمان تمرکز می کند، “دیدگاه انقلابی” که بر اساس برنامه بیمه خصوصی میت رامنی (از حزب جمهوری خواه) طراحی شده است: «من فکر می کنم که نبردی که او بر سر سیستم درمانی  با آن درگیر است بسیار اهمیت دارد، چون به هسته مرکزی ایدئولوژی هیئت حاکمه مربوط است.»۷۵ ما باید به خاطر داشته باشیم که اوباما هر نوع صحبتی را در مورد پوشش سلامت همگانی (نظام درمانی با ریشه های سوسیالیستی) رد کرد.

وقتی که یک ایده آلیست طفره رو باشی، لنینیسم فقط یک کلمه است، کلمه شناور بدون رهنمود، که می توانی با آن بازی کنی، و از آن به عنوان تکیه گاه یا یک حیله تبلیغاتی دیگری استفاده کنی. این در کتاب کمیک اش تکرار لنین (Repeating Lenin) کاملا آشکار است. علیرغم پیغام گمراه کننده ای که تیتر صریح کتاب ممکن است که به خواننده ساده و کم اطلاع در مورد لنین منتقل کند، او اعلام می کند: «من مواظب هستم که در مورد عدم تکرار لنین صحبت کنم. من احمق نیستم. امروز بازگشت به حزب لنینیسم طبقه کارگر بی معناست.»۷۶ آنچه که او در مورد لنین دوست دارد «دقیقا آن چیزی است که مردم از آن ترس دارند – اراده بی رحمانه در دور ریختن تعصبات. چرا خشونت وجود نداشته باشد؟ اگرچه به نظر وحشتناک می آید، من فکر می کنم یک پادزهر خوبی برای بی عملی سیاسی ضد عفونی شده خسته کننده باشد.»۷۷ رانش مرگ بی مهار است که این لاکانی (Lacanian) اهل اسلوونی احساس می کند که باید آن را تکرار کند. “تکرار لنین،” او با تایپوگرافی مضحک می نویسد، «به معنای بازگشت به لنین نیست – تکرار لنین تایید این است که “لنین مرده است،” که این راه حل ویژه شکست خورده است، حتی این یک شکست وحشتناک بوده است، اما یک جرقه ای اتوپیایی وجود داشت که ارزش نگهداری دارد. […] تکرار لنین به این معناست که آن کاری را که لنین نکرد تکرار شود، یعنی آنچه که او در آن ناموفق بود، فرصت هایی را که او از دست داد.»۷۸  به عنوان قابل رویت ترین ‘لنینیست’ هرگز از تکرار این که کمونیسم یک شکست فاجعه آمیز بود و هست خسته نمی شود. تمایل او به تکرار آن را به بهترین شکلی در رابطه با نقل قولی از بکت می توان درک کرد،  که او مرتب در چارچوبی مثل این مطرح می کند: “دوباره تکرار کن، دوباره شکست بخور، بهتر شکست بخور.” بر طبق این شورشی عاری از آرمانگرایی، آنچه که آینده برای ما به ارمغان دارد، هیچ چیز بیش از شکست های بیشتر نیست: «ما باید این حقیقت را قبول کنیم که پیروزی کمونیسم غیر ممکن است […] ، به همین جهت کمونیسم یک آرمان تحقق نیافتنی است.»۷۹

پاداش نهایی برای این دلقک کاسپلی کمونیست این است که ثروتمندان در مارتینی خود لبخندی بزنند و او را برای نوشتن متون تبلیغاتی اشان دعوت کنند. در حالی که، برخی از دانشجویان، وابسته به قشر حرفه ای مدیریت، کتاب های فلسفی عامیانه (پاپ) او را با این تصور که شاید چیزی در مورد مارکسیسم یاد خواهند گرفت، خریداری کنند. اما به جای یادگیری در مورد مارکسیسم، به سواری بر قالی سحرآمیزی برده می شوند که در حالی که مضحک بودن مارکسیسم را به نمایش می گذارد، برای فیلم های بلاک باستر(پر بیننده)، شوهای تلویزیونی، رمان های علمی تخیلی، و مخلوطی از محصولات مصرفی صنعت تئوری جهانی تبلیغ می کند.

جذابیت پنهان خرده بورژوازی

(قبل از خواندن این بخش پاورقی ذیل در مورد ژان لاکان را به خوانید. مترجم)[۱]

ژیژک، مثل بادو، یک ماتریالیست تاریخی نیست.۸۰ هیچکدام از این فیلسوفان در گیر تحلیل های دقیق عینی مثل تاریخ سرمایه داری و جنبش جهانی سوسیالیسم نمی شوند، و آنها از اقتصاد سیاسی جدی اجتناب می کنند و به جای آن در مورد عناصر و محصولات روبنایی دستگاه فرهنگی بورژوازی صحبت می کنند. هر دو آنها آشکارا به ایده ها و گفتمان هایی ارزش می دهند که در جهت تمایلات دیدگاه فلسفه ایده آلیستی است، متافیزیک دان هایی هستند که از یک اعتقاد ضد علمی در موهومات (superstition) دفاع می کنند.

اگر ما واژه های خاصی که آنها بکار می برند گروه بندی کرده و کاربرد تئوریک آنها را خارج از محدودیت های ایدئولوژیک فرهنگ فتیشیسم کالایی تست کنیم، نسخه خاص ایده آلیستی آنها را می توان در بهترین حالت به عنوان ایده آلیسم متافیزیکی تعبیر کرد. آنها اغلب چارچوب مفهومی برند مدیریت شده شان را (که عمدتا بر پایه تعبیرهای شخصی گفتمان های غیرمارکسیستی افرادی چون ژاک لاکان و جی.دبلیو.اف. هگل است) به عنوان ساختار متافیزیکی از واقعیت ارائه می دهند. بعد عناصر تجربی خاصی را انتخاب می کنند (مثل یک رویداد معاصر، یک متن، یک فیلم هالیوود، یک کاغذ شکلات، پشت یک جعبه سریال (غلات)، لیوان قهوه خوری استار باکس، یک سایت پورن، یا عملا هر چیز دیگری، به ویژه ژیژک) که مدعی اند مدل تئوریک از پیش ساخته آنها را تایید می کند، و از این طریق این توهم را بوجود می آورد که آن مدل درست است. اگرچه، چنین ادعایی، هرگز نمی تواند به شکل دقیقی تست شود، چرا که بستگی به هوا و هوس های شعبده بازهای (پرستیدیجیتاتور) سوداگرانی دارد که تصمیم بگیرند چه داده های تجربی فرض های تئوریک آنها را تایید کند (و برآن اساس چه داده هایی را باید نادیده بگیرند).

این را به وضوح در دیدگاهشان در مورد کمونیسم می توان دید. برخلاف کارل مارکس و فردریک انگلس، که تاکید کردند «کمونیسم جنبشی واقعی است که شرایط موجود را تغییر خواهد داد،» آنها ادعا می کنند که کمونیسم یک “ایده” و یک “تمایل” است.۸۱ همزمان، آنها مرتبا پروپاگاندای سرمایه داری را با محکوم کردن جنبش کمونیسم به خاطر تمایلش به تروریسم خونخوار، دیکتاتوری خشن، و کشتار جمعی تکرار می کنند (با خوش بینی و رضایت خاطر نیاز به ارائه مدرک برای چنین ادعا هایی را نادیده می گیرند، یا اینکه به کارهای مرتجعین ضد کمونیست و یا منابعی که به وسیله وزارت امور خارجه آمریکا و جامعه باز سوروس تامین مالی شده اند، استناد می کنند).۸۲ استثناهایی که بعضا در محکوم کردن جنبش های چپ انقلابی قائل اند، به نظر می رسد که آنارشیست ها (حداقل آنطور که تفسیرشان می کنند) باشند، چرا که آنها تمایل به تمجید از شورش های ضد دولتی و ضد حزبی دارند، شامل شورش بر علیه دولت های سوسیالیستی (مثل تحلیل بودو از انقلاب فرهنگی چین).۸۳ ضمنا، آنهایی را که از سوسیالیسم واقعا موجود حمایت می کنند به عنوان فریب خوردگان ایدئولوژیک یا بقایای دوران گذشته، که در یک جهان خیالی گرفتار شده اند، مثل آنهایی که گرفتار ایدئولوژی سرمایه داری اند، خطاب می کنند. “چپ که خودش را با ‘سوسیالیسم واقعا موجود’ پیوند داده است، یا ناپدید شده است و یا که تبدیل به یک کنجکاوی تاریخی شده است،” این آن چیزی است که در مقدمه کتاب معروفشان “ایده کمونیسم” به ما گفته شده است.۸۴

وقتی که این کتاب در سال ۲۰۱۰ به وسیله ورسو (Verso) انتشار یافت، حزب کمونیست چین ۸۰ میلیون عضو داشت، که از جمع کل جمعیت فرانسه و اسلوونی حدود ۱۶ میلیون نفر بیشتر بود. ممکن است سوال شود که از کجا این شونیست های اجتماعی اطلاعاتشان را در مورد جهان بدست می آورند؟ جواب این سوال برای این فیلسوفان ایده آلیست ساده است: ژاک لاکان و عناصر لاکانی در کارهای لوئیس آلتوسر. آلتوسر با اتکا به مرحله آینه ای لاکان و مفهوم سازی تصویری، تصویر گمراه کننده ای از ایدئولوژی در نظریه معروف استیضاح اش بوجود آورد.۸۵ همانطور که آلتوسر در بخشی از کتابش ادعایی کرد (که در تضاد با تحلیل قبلی اش بود)، وقتی که انسان به عنوان فردی که پلیس او را متوقف کرده است خود را بشناسد، او تبدیل به یک موضوع ایدئولوژیک می شود، یعنی اینکه فرد با تصویری که دیگری در مقابل او گذاشته شناسایی می شود، با فرضیه جایگاه فرد در “نظم نمادین” موجود.

اگرچه، یک امکان دیگری وجود دارد، که لاکان در هفتمین سمینارش به آن به عنوان تسلیم نشدن به تمایلات شخصی اشاره کرده است، که ژیژک آن را ‘اقدام اخلاقی’ می نامد. به جای اینکه اسیر امر نمادین (واقعیت) به عنوان یک موضوع ایدئولوژیک در یک رابطه خیالی با روابط اجتماعی تولید شد، فرد می تواند با پیگیری مشتاقانه امر واقع (واقعیت های غیر قابل شناسایی)، تبدیل به یک موضوع بدیو (Badiou) شود، یعنی که از امر نمادین پرهیز کند (در حالی که همزمان “در یک شکل نمادین نگهداری شده[ao1]  است، تن به نمادین شدن نمی دهد”).۸۶ ابژه-علت میل به گفته ژیژک “خلاء امر واقع است که با تخیل نمادین خلاقانه پر شده است”۸۷. آن ژوئیسانس (کیف) ما را هدایت می کند به این صورت که دقیقا به خاطر غیر ممکن بودنش ما به آن اشتیاق داریم: امر واقع هرگز نمی تواند بطور یکپارچه با نظم نمادین ترکیب شود یا به سادگی تبدیل شود به آنچه که لاکان آن را ‘واقعیت’ می نامد .۸۸  

از آنجا که بادو سیستماتیک تر (جامعه تر) و دقیق تر از ژیژک پریشان فکر است (ژیژک به وفور از دیدگاههای ایده آلیستی بادو فردی که او را افلاطون زنده خطاب می کند، استفاده کرده است) بهتر است که از ساختارگرایی لاکانی “ایده کمونیسم” بادو صحبت کنیم: “ایده کمونیست عمل خیالی است که به وسیله آن فرایند شکل گیری ذهنیت فرد بخشی از واقعیت سیاسی در روایت نمادی یک تاریخ را بازتاب می دهد.”۸۹ به زبان ساده تر، ایده کمونیسم عملی است که به وسیله آن یک فرد از نظر ایدئولوژیک (خیالی) خود را متعهد به یک رویداد سیاسی غیرقابل توصیف (امر واقع) می کند (مثل جنبش مه ۱۹۶۸ برای بادو) که سعی کردند عواقب آن را بر مبنای یک وضعیت (نمادی) تاریخی مشخص توضیح دهند. بر طبق متافیزیک دان فرانسوی، این را در حقیقت نمی توان انجام داد، چرا که “رویداد” در رابطه با “امر واقع” در تضاد با واقعیت نمادی تاریخی و ‘دولت’ است؛ فقط فرد مورد نظر بطور خیالی آن را می تواند انجام دهد.۹۰ این یکی از دلایلی بود که بادو آمرانه اعلام کرد که “کمونیست” را نمی توان به عنوان صفت برای توصیف یک حزب یا دولت بکار برد.۹۱ یک قرن آرزوها و ترس های  مشترک ظاهرا نشان داده است که “شکل حزبی، مثل دولت سوسیالیستی، بعد از این برای تضمین حمایت واقعی از این ایده کافی نیست.”۹۲ ایده کمونیست فقط می تواند سیاست را تجربه کند ولی “قطعا مضحک خواهد بود گفتن این که آنها کمونیست هستند.”۹۳ آنارشیست، بطور مشخص آنارشیست شورشگر، ادغام شده با مقداری متافیزیک ناسالم و سوسیالیسم اتوپیایی ، تبدیل به یک اصطلاح متداول می شود. در نهایت، این یک سیاستی است که در آن فرد با اعتقاد به یک رویداد غیر قابل توضیح که تاریخ را متوقف کرده است، تبدیل به یک موضوع می شود، و مثل طرفداران مسیح به عواقب آن عکس العمل نشان می دهد.

 “کمونیسم واقعی” بنابراین کمونیسم متافیزیکی امر واقع لاکانی (Lacanian) است. نتیجتا، شکست پروژه مشترک تغییر مادی جهان اجتناب ناپذیر است اگر در چارچوب حزب یا دولت باشد، چرا که اینها شکل واقعی یا ‘نمادسازی’ به امر واقع (خیالی) که از نماد سازی گریزان است می دهد. در نتیجه کمونیسم از حوزه عمل مشترک با هدف ساخت دولت سوسیالیستی (به عنوان قدم اول ولی ضروری برای به زیر سوال کشیدن ادعا های امپریالیسم) جدا شده و تبدیل به آگاهی فردی و تجربه ذهنی اقلیت ممتاز که نیچه آنها را ‘آزاده’ خواند، می شود. در تضاد با این گروه کوچک از متفکرین بزرگ و هنرمندان جهان، ژیژک با شیوه خاص تحقیرانه اش به طبقه زحمتکش می گوید، ۹۹ درصد از “مردم واقعی (معتقد به تجارب واقعی) احمق های خسته کننده هستند”۹۴ این طبقه کارگر و دهقانان بیچاره در پاریس با نوابغ خرده بورژوازی صنعت تئوری جهانی در پاریس تحصیل نکرده اند، بنابراین آن چیزهایی را  که اهمیت اساسی دارد نفهمیده اند: کمونیسم یک فرایند ذهنی مقاومت در مقابل نظم نمادین جوامع موجود و خواسته غیر ممکن، و حتی اقدام فردی بر آن تمایل است.۹۵

یکی از دلایلی که ایده آلیست ها دوست دارند به ماتریالیست ها به این عنوان که آنها به شکلی تقلیل گرا های کند ذهن و “غیر فلسفی” هستند، حمله کنند این است که ماتریالیست ها قادرند که ساختارهای مادی را که بازیهای مفهومی آنها را حمایت و تعیین میکند، افشا کنند. اگر ما کمونیسم ایده آلیست امر واقع  را وادار به یک تحلیل طبقاتی کنیم، به راحتی آشکار می شود که، تحت عنوان “سوسیالیسم واقعا موجود،” پروژه توده ها یعنی شبه انسان های جهان را، که تصور کرده اند که آنها می توانند امر واقع امیال شان را تبدیل به واقعیت کنند، رد می کند. در اینجاست که گرایش نیچه ای این رادیکال های آریستوکرات را متوجه می شویم چرا که آنها به اصطلاح  نادانی توده های مردم را به تمسخر می گیرند. در مقایسه با ماتریالیسم احمقانه شان، کمونیست های (امر واقع) آرزوی شان خیلی بیشتر از فعالیت های مشترک سخیف برای دستیابی به آب نوشیدنی، غذا، مسکن، درمان، و غیر از طریق پروژه های عملی ضد امپریالیستی کشور سازی است (همه اینها در حوزه آنچه که لاکان آن را ‘نیاز’ در مقابل ‘میل’ خطاب می کند هستند). کمونیست های (امر واقع)، از دید لاکان، شان ذهنی عالی درخواست فردی برای غیر ممکن را دارند – نه برای چیزی که بتواند بطور مادی زندگی توده های جهان را در این لحظه بهبود بخشد.۹۶

چنین ذهنیتی عینا به این معناست که این متفکرین رادیکال خود خوانده درخواستی دارند که انجام شدنی نیست، و این در واقع مظهر رادیکالیسم خرده بورژوازی است. آنچه که آنها واقعا می خواهند، اگر ما افراط گری در خودشیفتگی شبه روشنفکرانه شان را با اصطلاحات ماتریالیستی ترجمه کنیم، به نظر خواهد رسید که آنها رادیکال ترین درخواست های قابل تصور را دارند، نکته جالب اینکه همزمان، از هرگونه تهدید واقعی نظامی که آنها را تبدیل به روشنفکرهای برجسته در مرکز امپراتوری کرده است، پرهیز می کنند. بدیهی است که خواسته آنها غیر ممکن است، و حتی برای این خواسته غیر ممکن “عمل” می کنند، دقیقا به خاطر اینکه آنها نمی خواهند چیزی به طور کلی تغییر پیدا کند. آن، بنابراین، ایده بزرگ کمونیسم آنهاست، یعنی یک خواسته غیر ممکن.۹۷ 

وی.ای.لنین در متنی که تمایلات لیبرالی دیدگاه های لاکان-آلتوسر را پیش بینی کرده بود، نوشت، «کار مارکسیست ها همیشه ‘مشکل’ است اما چیزی که آنها را از لیبرال متفاوت می کند این است که آنها آنچه که مشکل است  اعلام نمی کنند که غیر ممکن است. لیبرال  کار مشکل را غیر ممکن خطاب می کند برای اینکه بتواند چشم پوشی از آن را پنهان کنند.»۹۸ مارکس همچنین با نگاهی بصیرانه این سازشکاران (accommodationists) با سرمایه داری را حتی قبل از آن که این اصطلاح به وجود بیاید توضیح داد، وقتی که او ماهیت سفسطه خرده بورژوازی را (که با ایدئولوژی لیبرال در نقاط اصلی ادغام می شود) در تحلیل آنارشیسم خود به درستی تشخیص داد. او ریشه های مادی آن را در فرصت طلبی منصب گرایی ( careerism) در مرکز سرمایه داری ردیابی کرد. آنچه که او در اینجا در باره پرودون می گوید سفسطه ایده آلیستی بادو و تضادهای خودنمایانه ژیژک را با دقت فوق العاده ای توضیح می دهد:

پرودون تمایل طبیعی برای دیالکتیک داشت. اما از آنجا که او هرگز دیالکتیک علمی را درک نکرد فقط در حد سفسطه آن را بکار برد. این در واقع به دیدگاه خرده بورژوازی اش ارتباط دارد. مثل رومر (Raumer) مورخ، خرده بورژوازی “از یک طرف و از طرف دیگر” ساخته شده است. این بطور قابل توجهی در جهت منافع اقتصادی و در نتیجه در دیدگاه های سیاسی، مذهبی، علمی و هنری اش است. و همچنین در اصول اخلاقی اش، در همه چیز. او مثال زنده تضاد (تناقض) است. اگر، مثل پرودون، فردی با بصیرت باشد، او به زودی یاد خواهد گرفت که چگونه با تضاد هایش بازی کند و آنها را مطابق با شرایط تبدیل به تضادهای برجسته، پرجلوه، پرجنجال، و خوش ذوق کند. شارلاتانیسم در علم و سازشکاری (accomodation) درسیاست از چنان دیدگاهی جدایی ناپذیرند. فقط یک انگیزه غالب باقی می ماند، خودشیفتگی فرد، و تنها سوال برای او، مثل همه مردم خود شیفته، موفقیت، جلوه و شکوه لحظه ای است. بنابراین حس ساده اخلاقی، که همیشه یک فردی چون روسو را، برای مثال، حتی از شکل ظاهری سازش با صاحبان قدرت دور نگهداشت، بطور اجتناب ناپذیری ناپدید می شود.۹۹

بهبود دهنده رادیکال 

فروپاشی بیوسفر(زیست کره)، ظهور فاشیسم، و تهدید جنگ سرد “جدیدی” که درحال تبدیل شدن به جنگ جهانی سوم است، نشان می دهد که مبارزه طبقاتی عصر حاضر با خطرات جدی مواجه است. دلقک دربار سرمایه داری، مثل دیگر روشنفکران هم ردیفش، به وسیله مدیران نخبه هیئت حاکم ستایش می شود و در سطح بین المللی او را ارتقا می دهند تا با تحلیل های تحریک آمیز ولی سطحی اش و ترویج فیلم های پرفروش و شوهای تلویزیونی ما را تشویق به سوار شدن بدون ترس به ماشین آخرالزمانی “امر واقع”  کند.

این نولیبرال دلقک شیاد بنابراین مظهر یک بهبود (شفا) دهنده رادیکال است. او رادیکالیسم ظاهری را برای بهبود عناصر بالقوه، به ویژه جوانان و دانشجویان، در داخل طرفداران امپریالیست و ضد کمونیست، بازاریابی  می کند. دقیقا علت اینکه او معروف ترین “مارکسیست” در جهان سرمایه داری است همین است، و تزئین شده به وسیله نشریه ایست که با موتور امپریالیسم آمریکا ارتباط دارد. شعار او (مانترا) چیزی به جز یک انحراف فرصت طلبانه از خطوط پایانی مانیفست نیست: «مصرف کنندگان فرهنگی طرفدار غرب متحد شوید – و کتاب های بعدی، یا فیلم، یا محصولات متقاطع، یا هرچیزی، و غیره و غیره مرا بخرید!» 

متن بالا برگردانی است از: کانترپانچ

نویسنده: گابریل راکهیل (Gabriel Rockhill) فیلسوف فرانسوی-آمریکایی، منتقد فرهنگی، و فعال سیاسی است. او بنیانگذار و رئیس کارگاه نظریه انتقادی (Critical Theory Workshop)  و پروفسور فلسفه در دانشگاه ویرجینیا است

پی نوشت:

[۱] I would like to express my gratitude to Jennifer Ponce de León, Eduardo Rodríguez and Marcela Romero Rivera for encouraging me to write this article and providing feedback on it, along with Helmut-Harry Loewen and Julian Sempill. I accept full responsibility, however, for any errors or infelicities.

[۲] See Foreign Policy (December 2012): <https://web.archive.org/web/20121201034713/http://www.foreignpolicy.com/articles/2012/11/26/the_fp_100_global_thinkers?page=0,55#thinker92> (accessed on November 22, 2022).

[۳] See his interview on the British BBC show “HARDtalk” on November 4, 2009: <https://www.youtube.com/watch?v=ThTJBKYPiNo&t=153s> (accessed on November 22, 2022).

[۴] Ibid. Also see Slavoj Žižek. Did Somebody Say Totalitarianism? Five Interventions in the (Mis)use of a Notion (London: Verso, 2001), 127-129.

[۵] Slavoj Žižek, In Defense of Lost Causes (London: Verso, 2009), 151 (Žižek’s emphasis).

[۶] Ibid. 169.

[۷] See Domenico Losurdo’s insightful critique of Žižek in Western Marxism. Trans. Steven Colatrella (New York: 1804 Books, forthcoming).

[۸] See, for instance, Slavoj Žižek. “A Leftist Plea for ‘Eurocentrism.’” Critical Inquiry 24:4 (Summer 1998): 998-1009; Slavoj Žižek. “Nous pouvons encore être fiers de l’Europe!” Le Figaro (October 31, 2022); and his oral comments on the future of Europe available here: <https://www.youtube.com/watch?v=8pA35HuhEYY> (accessed on November 22, 2022).

[۹] Quoted in Thomas Moller-Nielsen. “What Is Žižek For?” Current Affairs (Sept/Oct 2019): <https://www.currentaffairs.org/2019/10/what-is-zizek-for> (accessed on November 22, 2022).

[۱۰] See, for instance, his statements during a 2016 Channel 4 interview archived here: <https://www.facebook.com/watch/?v=10154211377601939> (accessed on November 22, 2022).

[۱۱] See Slavoj Žižek. “Pacifism Is the Wrong Response to the War in Ukraine.” The Guardian (June 21, 2022): <https://www.theguardian.com/commentisfree/2022/jun/21/pacificsm-is-the-wrong-response-to-the-war-in-ukraine> (accessed on November 22, 2022).

[۱۲] Huntington served as White House Coordinator of Security Planning for the National Security Council. He also worked as an adviser to P.W. Botha’s Security Services in Apartheid South Africa (Botha was an outspoken opponent of Black political power and international communism, as well as an unrepentant defender of Apartheid).

[۱۳] Reena Flores. “Donald Trump: I could ‘shoot somebody and I wouldn’t lose any voters.’” CBS News (January 23, 2016): <https://www.cbsnews.com/news/donald-trump-i-could-shoot-somebody-and-i-wouldnt-lose-any-voters/> (accessed on November 22, 2022).

[۱۴] See, for instance, Noam Chomsky. 9/11: Was There an Alternative? (New York: Seven Stories Press, 2001) and Michael Parenti. The Terrorism Trap: September 11 and Beyond (San Francisco: City Lights Books, 2002).

[۱۵] Issues of plagiarism and self-plagiarism have arisen so often regarding Žižek’s work that there is even a section of his Wikipedia page with links to multiple articles on the topic. See, in particular, Jay Pinho. “A Year of Writing Dangerously: Žižek’s Serial Self-Plagiarism.” The First Casualty (September 22, 2012): <http://archives.jaypinho.com/2012/09/22/the-year-of-writing-dangerously-slavoj-zizeks-serial-self-plagiarism/> (accessed on November 22, 2022).

[۱۶] See their description of the book series “Phronesis” in Slavoj Žižek. The Sublime Object of Ideology (London: Verso, 1989). For an insightful critique of radical democracy, see Larry Alan Busk. Democracy in Spite of the Demos: From Arendt to the Frankfurt School (London: Rowman & Littlefield International, 2020).

[۱۷] Žižek, The Sublime Object of Ideology, 6 (on Žižek’s embrace of their theoretical matrix, see his acknowledgements on page xvi). I also refer the reader to the book Žižek and Laclau wrote with fellow ‘anti-totalitarian’ radical democrat Judith Butler for the “Phronesis” series. In their co-authored introduction, they present the book as being founded on Hegemony and Socialist Strategy insofar as it “represented a turn to poststructuralist theory within Marxism, one that took the problem of language to be essential to the formulation of an anti-totalitarian, radical democratic project” (Contingency, Hegemony, Universality: Contemporary Dialogues on the Left. London: Verso, 2000, 1, my emphasis).

[۱۸] Žižek described his second book for the series “Phronesis” as being based on a series of lectures in Slovenia “aimed at the ‘benevolently neutral’ public of intellectuals who were the moving force of the drive for democracy” (For They Know Not What They Do: Enjoyment as a Political Factor. London: Verso, 1991, 3). In addition to Laclau and Mouffe, the Lacanian Joan Copjec helped facilitate the rise of Žižek in the Anglophone world through her promotion of his work in the circles of the French-theory driven New York City arts journal October. As he points out in the acknowledgments to his 1991 book Looking Awry, published as an October book with MIT Press, Copjec “was present from the very conception” of the project, encouraged him to write it, and spent time helping him with the manuscript (Looking Awry: An Introduction to Jacques Lacan through Popular Culture. Cambridge, Massachusetts: The MIT Press, 1991, xi).

[۱۹] Jodi Dean. Žižek’s Politics (New York: Routledge, 2006), xi.

[۲۰] Benoit Denezit-Lewis. “The Man Behind Abercrombie and Fitch.” Salon (January 24, 2006): <https://www.salon.com/2006/01/24/jeffries/> (accessed on November 22, 2022).

[۲۱] Slavoj Žižek. “The Communist Desire.” Los Angeles Review of Books. “The Philosophical Salon” (July 25, 2022): <https://thephilosophicalsalon.com/the-communist-desire/#_ednref1> (accessed on November 22, 2022).

[۲۲] Michael Parenti. To Kill a Nation: The Attack on Yugoslavia (London: Verso, 2000), 17. Drawing on World Bank data, which could not be suspected of pro-socialist sympathies, Michel Chossudovsky provides a similar portrait of pre-1980 Yugoslavia in The Globalization of Poverty and the New World Order (Pincourt, Canada: Global Research, 2003), 259.

[۲۳] Tony Myers. Slavoj Žižek (New York: Routledge, 2003), 10.

[۲۴] Ibid. 7.

[۲۵] On the Heideggerian ‘opposition’ and Žižek’s first book, see Christopher Hanlon and Slavoj Žižek. “Psychoanalysis and the Post-Political: An Interview with Slavoj Žižek.” New Literary History 32:1 (Winter, 2001): 1-21.

[۲۶] See, for instance, Barbara Day. The Velvet Philosophers (London: The Claridge Press, 1999).

[۲۷] On the NED, see William Blum. Rogue State: A Guide to the World’s Only Superpower (London: Zed Books, 2014), 238-243. Allen Weinstein, who helped draft the legislation establishing the NED, openly acknowledged that “a lot of what we do today was done covertly 25 years ago by the CIA” (ibid. 239).

[۲۸] See, for instance, Ian Parker. Slavoj Žižek: A Critical Introduction (London: Pluto Press, 2004). On the CIA’s support of French theory and intellectual anti-communism more generally, see Gabriel Rockhill. “The CIA Reads French Theory: On the Intellectual Labor of Dismantling the Cultural Left.” Los Angeles Review of Books. “The Philosophical Salon” (February 28, 2017): <https://thephilosophicalsalon.com/the-cia-reads-french-theory-on-the-intellectual-labor-of-dismantling-the-cultural-left/> (accessed on November 22, 2022).

[۲۹] Thomas Moller Nielsen. “Unrepentant Charlatanism (with a Response by Slavoj Žižek).” Los Angeles Review of Books. “The Philosophical Salon” (November 25, 2019): <https://thephilosophicalsalon.com/unrepentant-charlatanism-with-a-response-by-slavoj-zizek/> (accessed on November 22, 2022).

[۳۰] Ernesto Laclau. “Preface.” Žižek, The Sublime Object of Ideology, xi.

ABC-CLIO, Inc., 2004), 300-301.

[۴۹] See, for instance, Lovink, “Civil Society, Fanaticism, and Digital Reality.”

[۵۰] See the second segment of the 1990 presidential debate mentioned above: <https://www.youtube.com/watch?v=rGfNeIRQ350> (accessed on November 22, 2022).

[۵۱] Ibid.

[۵۲] Lovink, “Civil Society, Fanaticism, and Digital Reality.”

[۵۳] Slavoj Žižek. “NATO, the Left Hand of God.” Nettime (June 29, 1999): <https://www.lacan.com/zizek-nato.htm> (accessed on November 22, 2022).

[۵۴] Parenti, To Kill a Nation, 81.

[۵۵] Quoted in ibid. 92.

[۵۶] Slavoj Žižek. “Eastern Europe’s Republics of Gilead.” New Left Review I/183 (Sept/Oct 1990): 58.

[۵۷] Žižek, “Lacan in Slovenia,” ۲۹. Milošević reportedly launched his campaign of ‘ethnic cleansing’ against Kosovo in a speech he gave in 1989. As reported by Michael Parenti, who provides essential contextualization that contradicts, on numerous points, Žižek’s hot takes, here is part of what Milošević said: “Citizens of different nationalities, religions, and races have been living together more and more frequently and more and more successfully. Socialism in particular, being a progressive and just democratic society, should not allow people to be divided in the national and religious respect” (To Kill a Nation, 188).

[۵۸] Žižek, “NATO, the Left Hand of God.”

[۵۹] Cited in Parker, Slavoj Žižek, 35.

[۶۰] Lovink, “Civil Society, Fanaticism, and Digital Reality.”

[۶۱] “Slavoj Žižek on Cuba and Yugoslavia” (December 1, 2016): <https://zizek.uk/slavoj-zizek-on-cuba-and-yugoslavia/> (accessed on November 22, 2022). Also see Žižek, “The Communist Desire.”

[۶۲] Žižek, “Nous pouvons encore être fiers de l’Europe!”

[۶۳] See his interview on the British BBC show “HARDtalk,” cited above, and Lovink, “Civil Society, Fanaticism, and Digital Reality.”

[۶۴] This segment of the televised debate was archived here: <https://www.youtube.com/watch?v=rGfNeIRQ350> (accessed on November 22, 2022). For a brief summary of some of Churchill’s contributions to imperial atrocities, including the 1943 Bengal famine that claimed the lives of three million people, see Johann Hari. “Not His Finest Hour: The Dark Side of Winston Churchill.” Independent (October 28, 2010).

[۶۵] On Europe, see, for instance, Steve Weissman, Phil Kelly and Mark Hosenball. “The CIA Backs the Common Market.” Dirty Work: The CIA in Western Europe. Eds. Philip Agee and Louis Wolf (New York: Dorset Press, 1978). It is also important to note that the European Union has been an important anti-communist force. In 2019, the European Parliament passed a resolution that largely equated communism with fascism and condemned “all manifestations and propagation of totalitarian ideologies such as Nazism or communism” <https://www.europarl.europa.eu/doceo/document/TA-9-2019-0021_EN.html> (accessed on November 22, 2022).

[۶۶] Žižek, “Nous pouvons encore être fiers de l’Europe!”

[۶۷] Slavoj Žižek. First as Tragedy, then as Farce (London: Verso, 2009), 115.

[۶۸] Žižek, “Nous pouvons encore être fiers de l’Europe!”

[۶۹] Slavoj Žižek. “New Statesman Interview, with Jonathan Derbyshire.” New Statesman (October 29, 2009): <https://zizek.uk/new-statesman-interview-with-jonathan-derbyshire/> (accessed on November 22, 2022).

[۷۰] See, for instance, Domenico Losurdo’s insightful critiques of Croce in Antonio Gramsci: Del liberalismo al comunismo crítico(Madrid: disenso, 1997).

Ronald Radosh. “Steve Bannon, Trump’s Top Guy, told Me He Was ‘a Leninist.’” Daily Beast (April 13, 2017): <https://www.thedailybeast.com/steve-bannon-trumps-top-guy-told-me-he-was-a-leninist> (accessed on November 22, 2022).

[۷۲] Spencer’s tweet was archived here: <https://archive.ph/qT5Xu> (accessed on November 22, 2022).

[۷۳] Slavoj Žižek. “New Statesman Interview.”

[۷۴] Michael B Kelley. “Last Year President Obama Reportedly Told His Aides that He’s ‘Really Good at Killing People.’” Business Insider (November 2, 2013): <https://www.businessinsider.com/obama-said-hes-really-good-at-killing-people-2013-11?op=1> (accessed on November 22, 2022).

[۷۵] Žižek, “New Statesman Interview.”

[۷۶] “Doug Henwood Interviews Slavoj Žižek.” No Subject – Encyclopedia of Psychoanalysis (February 27, 2002): <https://nosubject.com/I_am_a_fighting_atheist> (accessed on November 22, 2022).

[۷۷] Ibid.

[۷۸] Slavoj Žižek. Repeating Lenin (Zagreb: bastard books, 2001), 137.

[۷۹] Žižek, “The Communist Desire.”

[۸۰] To take but one example among many others, Žižek has the audacity to claim that class struggle is not part of “objective social reality” but is instead the Real “in the strict Lacanian sense,” meaning that class struggle “is none other than the name for the unfathomable limit that cannot be objectivized, located within the social totality” (Slavoj Žižek, Ed. Mapping Ideology. London: Verso, 2000, 25, 22).

[۸۱] Karl Marx and Friedrich Engels. Collected Works. Vol. 5 (Moscow: Progress Publishers, 1976), 49.

[۸۲] Badiou draws attention in particular to the books by the rightwing dissident Aleksandr Solzhenitsyn, who was welcomed with open arms by Hienrich Böll and the CIA networks he was involved with in Germany (see Hans-Rüdiger Minow’s 2006 documentary for ARTE, Quand la CIA infiltrait la culture: <https://www.youtube.com/watch?v=58QTcf_mFag>, accessed on November 22, 2022). The metaphysician also refers to the “outstanding, incontrovertible work” on the Stalinist Terror and positions “in the first rank” the “great book” by J. Arch Getty, The Road to Terror: Stalin and the Self-Destruction of the Bolsheviks 1932-1939 (Slavoj Žižek, Ed. The Idea of Communism. Vol. 2. London: Verso, 2013, 6). Badiou declines to mention that this work was funded by the U.S. Department of State, the National Endowment for the Humanities, and the Open Society Fund. He also omits the fact that the book was published in a series whose advisory board includes powerful members of the U.S. imperial elite, including U.S. State Department operative Strobe Talbott and the anti-communist National Security Advisor Zbigniew Brzezinski. The latter was involved, amongst other things, in covert CIA operations in Afghanistan that funded and supported the Mujahideen—including Osama bin Laden—to fight the Soviet Union (see Chomsky, 9/11, 82).

[۸۳] For an excellent critique of Badiou along these lines, see Losurdo, Western Marxism.

[۸۴] Costas Douzinas and Slavoj Žižek, Eds. The Idea of Communism (London: Verso Books, 2010), viii.

[۸۵] See Gabriel Rockhill and Jennifer Ponce de León. “Toward a Compositional Model of Ideology: Materialism, Aesthetics and Social Imaginaries.” Philosophy Today 64:1 (winter 2020).

[۸۶] Žižek, Looking Awry, 39; Slavoj Žižek. Metastases of Enjoyment: Six Essays on Woman and Causality (London: Verso, 1994), 30. “The Real,” Žižek writes, “is precisely that which resists and eludes the grasp of the Symbolic and, consequently, that which is detectable within the Symbolic only under the guise of its disturbances” (Metastases of Enjoyment, 30).

[۸۷] Ibid. 76.

[۸۸] Žižek, Looking Awry, 12. I am under no illusion regarding the stability of Žižek’s political positions or, for that matter, his interpretation of Lacan or other issues. As an opportunist, he has, of course, taken numerous different positions, some of which show clear signs of self-contradiction. What I am pointing out here, then, is simply one of the more coherent through-lines in his work, namely the theme of the ethical act, as it segues with Badiou’s theory of the subject.

[۸۹] Alain Badiou. L’hypothèse communiste (Paris: Nouvelles Éditions Lignes, 2009), 189. On numerous occasions, Žižek explicitly embraces Badiou’s Idea of communism, which overlaps with the former’s extensive writings on the ethical act. Here is one example: “The communist Idea thus persists: it survives the failures of its realization as a specter which returns again and again, in an endless persistence best recapitulated by Beckett’s already-quoted words: ‘Try again. Fail again. Fail better’” (Douzinas and Žižek, Eds., The Idea of Communism, 217).

[۹۰] Badiou, L’hypothèse communiste, 188.

[۹۱] Ibid. 189.

[۹۲] Ibid. 202. Never to be outdone in the realm of hyperbole, Žižek doubles down on Badiou’s position and takes it even further: “If it is to survive, the radical left should thus rethink the basic premises of its activity. We should dismiss not only the two main forms of twentieth century state socialism (the social-democratic welfare state and the Stalinist party dictatorship) but also the very standard by means of which the radical left usually measures the failure of the first two: the libertarian vision of communism as association, multitude, councils, anti-representationist direct democracy based on citizens’ permanent engagement” (Taek-Gwang Lee and Slavoj Žižek. The Idea of Communism. Vol 3. The Seoul Conference. London: Verso, 2016).

[۹۳] Badiou, L’hypothèse communiste, 190. Badiou tellingly references the following examples: “the

Solidarność movement in Poland in the years 1980-81, the first sequence of the Iranian Revolution, the Political Organization in France [Badiou’s political group], the Zapatista movement in Mexico, the Maoists in Nepal” (ibid. 203). In the third volume of The Idea of Communism, which was based on a conference in South Korea—a capitalist state and de facto U.S. colony occupied by the military—Badiou insists in his opening comments that the participants in the conference “have nothing to do with the nationalist and military state of North Korea,” adding for good measure: “We have, more generally, nothing to do with the communist parties that here and there continue the old fashion of the last century [i.e. actually existing socialism].”

[۹۴] “Slavoj Žižek: ‘Humanity Is OK, but 99% of People Are Boring Idiots.” The Guardian (June 10, 2012): <https://www.theguardian.com/culture/2012/jun/10/slavoj-zizek-humanity-ok-people-boring> (accessed on November 22, 2022).

[۹۵] Žižek has written extensively on Antigone as someone who performed just such an act by rebelling against the state and rejecting the reign of the ‘reality principle’ in favor of an uncompromising dedication to her desire (to bury her brother and thus honor the higher law of the gods). “An act is not only a gesture that ‘does the impossible,’” he contends in his glorification of individual desire à la Antigone, “but an intervention in social reality which changes the very coordinates of what is perceived as ‘possible’” (Did Somebody Say Totalitarianism?, 167).

[۹۶] Badiou and Žižek have occasionally taken political positions in support of the working class, and this is not the object of my critique. It is instead their stalwart opposition—with only very minor and explainable exceptions—to the international socialist movement from 1917 to the present, which has taken the form of anti-imperialist state building projects from the USSR to Vietnam, China, Cuba and beyond.

[۹۷] See Radhika Desai. “The New Communists of the Commons: Twenty-First-Century Proudhonists.” International Critical Thought1:2 (August 1, 2011): 204-223.

[۹۸] V.I. Lenin. Collected Works. Vol. 19 (Moscow: Progress Publishers, 1977), 396.

[۹۹] Karl Marx and Friedrich Engels. Collected Works. Vol. 20 (Moscow: Progress Publishers, 1976), 33.

گابریل راک (Gabriel Rockhill) فیلسوف فرانسوی-آمریکایی، منتقد فرهنگی، و فعال سیاسی است. او بنیانگذار و رئیس کارگاه نظریه انتقادی (Critical Theory Workshop)  و پروفسور فلسفه در دانشگاه ویرجینیاست. کتابهایش شامل:

Counter-History of the Present: Untimely Interrogations into Globalization, Technology, Democracy (2017), Interventions in Contemporary Thought: History, Politics, Aesthetics (2016), Radical History & the Politics of Art (2014) and Logique de l’histoire (2010).


[۱] ژاک لاکان سه نظم یا بنیان را پی ریزی کرد: امرخیالی امرنمادین و امرواقع.

 امرخیالی از لحظه تولد شروع می شود و همواره در تلاش است که تا دیگری را با خود یکی کند.

امر نمادین واقعیت است شامل زبان فرهنگ قانون و ساختارهای اجتماعی. امر نمادین چون از طریق زنجیرهای دلالت به هم پیوسته است انسان محکوم است که هیچگاه جهان را به شکلی که واقعا هست درک نکند.

 امر واقع معرف حیطه هایی از زندگی است که قابل شناسایی نیستند.امر واقع همان جهانی است پیش از آن که زبان تکه تکه اش کند. بنابراین تن به نمادین شدن نمی دهد و در نتیجه وارد زبان نمی شود تا قابل شناسایی باشد.

در سیاست لاکان معتقد است که امر واقع تمام امیال و خواسته های انسان را شامل می شود ولی راهی به گستره نمادین یا واقعیت ندارد. یکی از این امیال ساختن جهان عادلانه  است و چون جهان عادلانه معادل امر واقع است و امر واقع تن به امر نمادین نمی دهد توانایی ایحاد جهان عادلانه را ندارد.  منبع ویکی پدیا


 [ao1]

https://akhbar-rooz.com/?p=191089 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محسن صیرفی
محسن صیرفی
1 سال قبل

سلام آقای علی اورنگ،ترجمه بسیار سلیس و روان است، گویی اصل مقاله به فارسی نوشته شده است.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x