ابتدائا لازم میدانم مقدمه ای هر چند کوتاه در مورد دید خود به جهان و فعل و انفعالات پیرامون خود بیان کنم.
سعدی، این فیلسوف وطنی میگوید دم + بازدم = زندگی. این اساس آن دینامیسمی است که زنده بودگان روی زمین چه بطور عام و چه به طور خاص با آن سر میکنند. دم و بازدم را ما در طبیعت، در اقتصاد، در سیاست های دولت ها و انسان ها بطور متقابل بر هم و مسلسل وار شاهدیم. میخواهم بگویم که دم و بازدم همان دیالکتیکی است که به مادی گرایان انسان گرا می آموزد که پا بر زمین واقعیت ها نهند و به دنبال ایده ای که قابل لمس و دیدن است بروند. عدالت اجتماعی را در تغییرات اجتماعی – سیاسی به نفع طبقه مولد جامعه و در کلامی دیگر به نفع فقرای جهان یا طبقه مزدبگیر سوق دهند. من تمامی این کنش ها و واکنش هایی که انسان ها خود عوامل اجزایی آن هستند را ایدئولوژی نام می نهم و ایده را جزء لایتجزای هستی انسان در مد نظر دارم. به عنوان یک دیالکتیسین مادی گرا به مقوله آزادی، دموکراسی و غیره به مثابه شعارهای دهن پرکن و خالی از محتوا و حقیقت نمی نگرم و به آن باور ندارم. دموکراسی برایم زمانی معنی میدهد که آن را در محیط کار و فعل و انفعالات بوجود آمده در آن، یا به عبارتی در روابط کار و سرمایه ببینم. در غیر این صورت دموکراسی و آزادی و طرف داری از رونق سرمایه داری بدون در و پیکر و یا لیبرالیسم فعلی را عین دیکتاتوری و وجود آن را توهین به بشریت عدالت خواه میدانم. عمق گرایی از خصلت های پسندیده دیالکتیسین های مادی گرا می باشد. تا اینجا خواستم توصیح مختصری بدهم که چگونه جهان، دم و بازدم و کنش های زندگی را می بینم. نگریستن عمیق به رویدادهای تاریخی و تأثیرات آن بر جهان، میتواند کلیدی باشد برای روشن تر شدن مسئله قطب بندی های جهانی. یک استراتژیست سیاسی همیشه به پروسه رخدادها، تأثیرات آنها بر یکدیگر و در سرانجام به فرجام آن می نگرد. قصد بر آن را ندارم تاریخ نگاری کنم. فقط بر آنم که به تأثیر و نتیجه یک حقیقت تاریخی در زندگی انسان ها مراجعه کنم و آن اینکه چگونه زمانی که ایده در جامعه مادیت می یابد، انقلاب و دگرگونی رخ میدهد. بویژه آنکه در ارتباط با پیشرفت نیروهای مولده و حل تضادهای موجود برای یک زندگی بهتر را سبب گردد.
انقلابی که از ایده سوسیالیستی نشأت گرفته بود، در روسیه به وجود آمد (در اینجا قصد پرداختن به محتوای اشتباهات و نقاط ضعف آن ندارم) و متعاقبا تأثیرات عمیقی را بر کل جهان باقی گذاشت. اتحاد جماهیر شوروی به نیرویی بدل شد که میتوانست در آن زمان از نظر استراتژیکی تأثیراتی بر روی دولت ها و ملل ضعیف و یا در حال رشد بگذارد و با کلونیالیسم و استعمار، و به شکلی با استثمار مبارزه کند و آینده روشنی را برای دولت ها و ملت ها، در آفریقا و آسیا، آمریکای لاتین فراهم آورد. با به شکست کشاندن این دولت به وسیله کشورهای سرمایه داری غرب به رهبری آمریکا، ناگهان جهان وارد دوران سیاهی شد که تا به امروز به مرگ بیش از ۲۰ میلیون انسان در سرتاسر دنیا انجامیده است. در دوران حیات شوروی، دولت های سرمایه داری غرب در تحت رهبری آمریکا تلاش میکردند که کم و بیش فقر زدایی کنند. سرمایه داری غرب با به شکست کشاندن کشور اتحاد جماهیر شوروی، اقتصاددان های نئولیبرال خود را به اقصاء نقاط جهان، بویژه به کشورهای شرق آسیا و شرق اروپا گسیل داشتند. بخاطر دارم که یکی از این اقتصاددان ها، جفری ساکس، فارق التحصیل رشته اقتصاد دانشگاه هاروارد را برای گسترش مهندسی اقتصاد نئولیبرال به روسیه و کشورهای شرق اروپا گسیل داشتند. (هم اکنون وی یکی از منتقدین سرسخت نظام ایالات متحده آمریکا و غرب اروپا است) این مهندسی، نقش دولت در اقتصاد را تنگ و تنگ تر کرد، بازار دلالان خوش آشام را به تدریج توسعه داد و پیروی از آن را به سیاست روز بدل نمود. نقش سندیکاها و مراکز دفاع از مزدبگیران را از بین برده و یا به تباهی کشاند. برای مثال یکی از تزهایی که ساکس در لهستان پیاده کرد آن بود که تمامی اموال دولتی را به سندیکایی که لخ والسا در صدر آن بود، واگذار نمود که به دنبال آن ناگهان همه جا را سیاهی و ناعدالتی اجتماعی فرا گرفت. متفکران بازار آزاد نئولیبرالی، همچون کسینجر، برژینسکی، برنارد لوی، کلینگتون، رامسفلد و غیره به کمک کلیه رسانه های جمعی غرب به قهرمانان جهان امروز تبدیل شدند. بساط ارباب و رعیتی جهانی در تحت رهبری امپریالیسم آمریکا برقرار شد و در تحت لوای دموکراسی جهان آزاد، فردیت به ارزش تبدیل گشت، هویت های ملی به ویژه در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین به زیر پا لگد شد و دیکتاتوری جهانی دموکراسی غرب گسترش یافت. میتوان گفت که در مجموع ترسی هولناک بر جهان حاکم شد. کشورهای آسیایی، آفریقایی، آمریکای لاتینی، حتی برخی از کشورهای اروپایی، از ترس عاقبت خویش زبان به کام نهادند. برخی از نیروهای ضد سرمایه “تروریست” شناخته شدند و برعلیه آنها قوانینی به تصویب رساندند. این جهان سیاه بوجود آمده توسط نئولیبرالیسم، بسیاری از انسان های شریف و انسان دوست را دچار سردرگمی و یأس گرداند. اما در زیر پوست جهان، تاریخ نفرین شدگان روی زمین در حال ساخته شدن بود و آن بازگشت و گسترش تفکرات ضد استعماری و ضد سرمایه می باشد. دم و بازدمی که پیش تر از آن به عنوان زندگی نام بردم، وارد کنش ها و واکنش هایی در سرتاسر جهان گردید. کشورهایی از آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و شرق آسیا، گام به گام به جنگ پنهان و آشکار با کشورهای غربی تحت نفوذ آمریکا رفتند تا اینکه کشور چین در تحت رهبری حزب کمونیست چین قادر گردید با تصفیه غرب پرستان در میان خود و از بین بردن تدریجی فقر در کشور، نظریه نگاه به شرق را تقویت بخشیده و آن را به سیاست غالب تبدیل نماید. در کشور روسیه با فرار کردن کمپرادورهای سرمایه که مبلغ نگاه به غرب بودند، عملا بورژوازی ای در این کشور پا گرفت که راه را برای عدالت اجتماعی و از بین بردن تدریجی فقر در روسیه باز کرد. اکنون می توانیم از شکل گیری تفکر جدید، چه در سیاست و چه در اقتصاد نام برد که به دلیل قدرت اقتصادی و نظامی، جهان چند قطبی نام گرفته است. این جهان چند قطبی خود را در پیمان شانگهای و پیمان اقتصادی بریکس نشان میدهد. در حال حاضر جهان دورانی را پشت سر میگذارد که دوران گذار نام گرفته است. در این دوران سعی بر این است که استثمار مطلق را به استثمار نسبی تبدیل کند و آرام آرام این دوران گذار را پشت سر نهاده و به دوران واقعی عدالت اجتماعی دست یابد. باید امیدوار بود که با صلح در اوکراین، سیاست جدید اقتصادی در دوران گذار بیش از پیش تقویت گشته و جهان معاصر را از ارباب رعیتی نجات داده، و سیاست های ضد فقر در کشورهای مختلف جهان در پیش گرفته شود. اما از نظر نباید دور داشت که سرمایه داری غرب در تحت تسلط ناتو برای به عقب راندن مرگ خود و برای جلوگیری از ایجاد جهانی نو و عادلانه تر، دست به جنگ و حتی جنگ اتمی بزند. باید مبارزه برای صلح را تقویت بخشیده و جبهه ضد فقر در جهان را گسترش داد.
ششم آوریل ۲۰۲۳
جهت انبساط خاطر,
این کامنت ربطی به مقاله ندارد و تنها بخاطر رفع خستگی از خواندن کامنت های کوتاه! نوشته شده است.
مقاله جالب زیر از قول یکی از مشاورین ریگان در باره میزان دانش او میگوید “زمانی که نام کانال سوئز تذکر داده شد او غمزده سر را تکان داد و گفت پس دادن کانال به پانامی ها اشتباه بود”!!! و اینکه چگونه William Casey رییس بعدی سیا و John Connally چبدین ماه صرف ملاقات سران خاور میانه کرده و آنها را تشویق نمودند که به سران انقلاب ایران اطمینان دهند که اگر ریگان رییس جمهور شود به ایران مزایای زیادی تعلق خواه گرفت و ما خیال میکردیم که ۴۴۴ روز گروگیری ۵۲ آمریکایی نتیجه حماقت خمینی بود!
https://www.counterpunch.org/2023/04/17/ronald-reagans-fratricidal-basis-of-power/
من در کجای زمین ایستاده ام که همه ، همه جا ، همیشه با همه چیز مخالف اند ؟!
«نه شرقی نه غربی» فقط غربی
شعار ” نه شرقی نه غربی ” بر سردر وزارت امور خارجه ایران از بعد از انقلاب نقش بست که بیشتر جنبه تبلیغاتی و پنهانکاری داشت تا دفاع از منافع واقعی ملی میهن ما ایران . امروز هم این شعار ” نه شرقی نه غربی ” در دست اصلاحطلبان غربزده همان نقش ابزار عوامفریبانه و ریاکارانه را بازی میکند که در بدو انقلاب از آن استفاده کردند تا غربگرائی خویش را کتمان کنند.
وقتی به تاریخ چند سده اخیر ایران نظری بیافکنیم متوجه میشویم که در هیچ دورهای از تاریخ ایران حکام بر سریر قدرت از یک سیاست بیطرفانه ” نه غربی نه شرقی ” با توجه به مصالح ملی ایران پیروی نکردهاند. نظر طبقات حاکمه در ایران همواره نظر به غرب بوده و بر این اساس نیز عمل کردهاند. اگر امروز شعار ” نه شرقی نه غربی ” را بر سردر وزارت امور خارجه نوشته و یا محافلی با غلظت و تظاهر به ” عِرق ملی ” مرتب بر زبان جاری میسازند، با این هدف است تا مردم ایران را به گمراهی ببرند. بر این منوال به تکیه و تقدم شرق نسبت به غرب توجه کنید . ایران هیچ وقت زیر سلطه شرق نبوده، برادران آنتونی و ربرت شرلی و ویلیام ناکس دارسی انگلیسی یا آرتور میلسپو آمریکائی را شرقیها به ایران نیآوردند، این پرتغالیها و هلندیها و انگلیسهای غربی بودند که در خلیج فارس جولان میدادند . نه ترومن، نه آیزنهاور، نیکسون، کندی و. شرقی بودند و نه آقای ریچارد هلمز رئیس سازمان سیا به عنوان سفیر آمریکا در ایران، بلکه برعکس ایران ما همواره زیر نفوذ و سلطه غرب بوده است. بریتانیا ایران را به جنگ با روسیه تزاری تحریک کرد تا ۱۷ شهر قفقاز را از دست بدهد و قراردادهای ترکمانچای و گلستان را منعقد نماید. امتیاز نفت شمال ایران را از خوشتاریا خرید و مدعی مالکیت نفت شمال ایران شد. انگلستان ایران را تهدید کرد که از هرات دست بردارد . بریتانیا نفت ایران را به غارت برد، ایران را محاصره اقتصادی و تحریم نمود و آمریکا در همکاری با انگلستان کودتای ۲۸ مرداد را در ایران سازمان داد و کشور ما را به پیمانهای نظامی و پایگاه جاسوسی امپریالیسم و صهیونیسم بدل ساخت. تاریخ ایران اگر با شرافت و صداقت تدوین و خوانده شود و تدریس گردد، باید بهترین گواه ریشههای منطقی بیاعتمادی ما نسبت به غرب و ضرباتی که آنها به ما زدهاند، باشد. فراموش نکنیم چندین میلیون هم وطن ما را دولت بریتانیا با نسل کشی در جنگ جهانی اول با غارت آذوقههایشان به مرگ محکوم کرد . علیرغم این همه جنایات غرب، علیرغم این که انقلاب ایران برضد ماهیت نیمه مستعمراتی ایران بود و آمریکا و غرب را از ایران به عنوان یک دستآورد بزرگ بیرون کرد، از همان فردای انقلاب بهمن ماموران آمریکا فعال شدند و برای ممانعت از نزدیکی ایران به شرق با شعار حفظ ” منافع ملی و بیطرفی» توسل به سیاست ” نه شرقی نه غربی ” را در پیش گرفتند. پرسش نخست این است که چرا گزینش ” نه غربی نه شرقی ” مردود بود؟ چرا باید تکیه را نه بر دشمنان تا به آن روز غالب و مسلط بر ایران بلکه بر شرقی گذارد که انقلاب ایران برای اخراج آنها از ایران صورت نگرفته بود. از همان بدو انقلاب ماموران نئولیبرالیسم و آمریکائی، آقازادهها در پی دور کردن ایران از شرق و هول دادن آن به سمت غرب بودند و هستند. این فقط شامل روحانیت نبود. سراپای جبهه ملی ایران و ملی مذهبیها به ویروس غرب آغشته بود و در آمریکا یار و یاور خود را میدیدند و هنوز هم میبینند. قانون اساسی ایران در انقلاب مشروطیت ملهم از قانون اساسی بلژیک و فرانسه بود، در مدارس متوسطه ایران زبان فرانسوی و سپس انگلیسی تدریس میشد و الگوی غرب تبلیغ میگردید. طبیعتا تحصیل بسیاری از دانشجویان ایرانی در غرب و روابط گسترده ایران در این چند سده با غرب زمینه فکری نزدیکی افکار عمومی به غرب را فراهم کرده است. صنایع تبلیغاتی سیاسی- ایدئولوژیک سینمای هولیوود، چند دهه مغزهای ایرانیان را بدون سانسور در داخل و خارج ایران شستشو داده است. کتب و اخبار و توسعه صنایع ایران بر اساس هنجارهای غربی، روابط تجاری با غرب و تقویت طبقه بورژوازی کمپرادور غربی، تبلیغات چند دهه ضدکمونیستی بر ضد شوروی سوسیالیستی لنین و استالین، جمهوری تودهای چین شکل گرفته است. آنهم از زبان اندیشکدههای غربی همراه با سیلی از دروغ و اتهامات که طبیعتا با خیانت رویزیونیسم خروشچفی تقویت مییافت، منجر به آن شد که تمام این تلاشهای برنامهریزی شده زمینه مادی بیابد و فرهنگ غربی و شیوه زندگی آمریکائی در میان مردم ما پا بگیرد. همکاری رژیم جمهوری اسلامی در تمام سالهای حاکمیت اصلاحطلبان، دزدیها، فساد، اختلاس، آدمکشی و…
دروغگوئی، ریاکاری که همه را به گردن شیطان بزرگ میانداختند و در پشت پرده با آنها سر و سر داشتند و با پولهای دزدیده شده به سرزمین شیطان بزرگ مورد طعن و لعن خود فرار میکردند ، موجب شد تا هر روز با افزایش نفرت مردم از جمهوری اسلامی نفرت به دشمنان واقعی ایران کاهش یابد تا جایی که عمال آمریکا با شعار ” دشمن ما همین جاست دروغ میگن آمریکاست ” در اعتراضات جرات حضور پیدا کنند. این متاسفانه آن میراث شومی است که از دوران اصلاحطلبان غربزده در ایران باقی مانده و سد فکری بزرگی در راه برقرای مناسبات عادلانه و به نفع منافع ملی ایران با چین و روسیه است.
برای توجیه درک غربگرایانه از سیاست ” نه شرقی نه غربی ” به یک واقعه تاریخی در زمان دکتر مصدق استناد میشود و آن هم سیاست خارجی اعلام شده از جانب وی بود که ما باید در میان قدرتهای بزرگ جهانی و در آن زمان میان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و امپریالیسم انگلیس و سپس آمریکا سیاست ” موازنه منفی ” را اتخاذ کنیم که به مفهوم آن است که به هیچکدام از طرفین امتیاز ندهیم و سعی کنیم به توازن بین قدرتها با ندادن امتیاز به آنها نایل شویم. این تبلیغاتی که بورژوازی ملی در مورد سیاست خارجی دکتر مصدق مبتنی بر ” موازنه منفی ” میکند طبیعتا با واقعیت میدانی در آن زمان در تناقض کامل است. دولت ملی دکتر مصدق همواره نظر به غرب داشت. انقلاب چین را ” تراژدی چین ” معرفی میکرد و از آمریکا به عنوان ” دنیای آزاد ” نام میبرد و تا زنده بود نیز به این نظریات خود وفادار ماند. پس برخورد ” بیطرفانه ” وی به سیاست خارجی واقعیت نداشته و بیشتر دوری از شوروی و سوسیالیسم در آن نهفته بود تا دوری از آمریکا و انگلیس. حتی زمانی که اقداماتی برای ملی شدن صنایع نفت ایران صورت گرفت غربیها تحت نام مشتریان سابق در خرید نفت از ایران الویت داشتند. کسانی که تاریخ ایران را میشناسند میدانند که در همان موقع نفت ایران در دست استعمارگران انگلیس بود و آمریکا و انگلیس در ایران لانه داشتند. اصل چهار ترومن در ایران لانه جاسوسی آمریکا بود که هرگز از جانب دولت مصدق بر اساس اعتقاد به سیاست ” موازنه منفی ” عذرشان خواسته نشد. حتی وقتی با اعتصابات عظیم کارگران صنایع نفت، مسئله نفت جنوب به امری مهم در جامعه ایران بدل شده بود، دکتر مصدق خواهان الغای قرارداد نفت دارسی نشد، بلکه از استیفای حقوق مردم ایران سخن به میان آورد که نشانه ملی کردن صنعت نفت بعدی ایران نبود. وقتی امپریالیسم انگلستان فروش نفت ایران را ممنوع کرد و ایران را محاصره اقتصادی نمود دولت دکتر مصدق حاضر نشد با اعلام وفاداری نسبت به سیاست ” موازنه منفی ” به کشورهای سوسیالیستی که آماده شکستن تحریمها و خرید نفت ایران بودند نفت بفروشد. دکتر مصدق متاسفانه حاضر نشد برای روشن شدن طلب ایران از اتحاد شوروی در زمان اشغال ایران برای استفاده از زیرساختها و مواد غذائی در کمیسیون رسیدگی به آن از ترس متهم شدن به همکاری با کمونیستها شرکت کند و افسانه ۱۱ تن طلای ” دزدی ” شده ایران توسط شوروی را ساختند ولی همزمان اعتراضی به کلاه برداری آمریکا وانگلستان در پرداخت غرامت ناشی از خساراتی که در زمان اشغال ایران فراهم آورده بودند، نکردند. سیاست ” موازنه منفی ” نمادی بود که میبایست بر ماهیت این نزدیکی پرده ساتری بکشد. جبهه ملی ایران در تمام طول فعالیت سیاسیاش و حتی بعد از انقلاب آمریکا را دوست خود میدانست و می داند. پس متوجه میشویم که سیاست توجه به غرب و رویبرتابی از شرق ریشههای عمیقتر تاریخی و طبقاتی در ایران دارد و این پیشینه تاریخی بر روی سیاست خارجی کنونی رژیم جمهوری اسلامی نیز سایه سنگین خود را افکنده است.
به نظر ما اساس سیاست خارجی ایران را باید منافع ملی ایران تعیین کند و نه شعار ” نه شرقی نه غربی ” که ابزاری برای عوامفریبی کیلوئی و نسبی کردن سیاست خارجی ایران شده است. به عربدههای اصلاحطلبان برکنارشده از حکومت و یا نقابدار در حکومت نگاه کنید مرتب ” “سند ” رو میکنند که حاکمیت کنونی، ایران را به شرق فروخته است و از غرب دوری میکند. هر قرارداد ایران با چین و روسیه را فروش ایران جا میزنند و آزادانه و تحریکآمیزی در پیرامونش به افسانهسرائی مشغولند و این در حالی است که فروش ایران به آمریکا را بیان مجسم اجرای صحیح سیاست ” نه شرقی نه غربی ” جلوه میدهند. باید افزود منافع ملی ایران را کیلوئی تعیین نمیکنند. نزدیکی به شرق و قطع و یا روابط عادی با غرب میتواند اتفاقا سمبل استقلال ایران و تقویت منافع ملی ایران باشد. ” نه شرقی نه غربی ” به معنای قطع رابطه با شرق و سپس غرب نیست، بلکه تشخیص مصالح و منافع ملی ایران در هر برهه مشخص تاریخ تحول ایران و وضعیت مشخص جهانی است.
این همه مطلب …. آوردی که نتیجه بگیری
سیاست برادران دلواپس چپاولگرتان خوبست
فعلن که حاکم بر کشورند. اما ظاهر کار این برادران دلواپست مانند خریست که در گل مانده است و…
اما متوجه نمی شوم شما که این همه مطلب پر از تناقض را ردیف می کنی
چطور متوجه نمی شوی که چین و روسیه عزیزتان چین و روسیه ایده لوژی مورد نظراتان نیست چین بازیگر جدید سرمایه است
و روسیه هم یک متجاوز ترازیسم البته استالینت هم یک تزاریسمی توسعه طلب جغرافیایی بود که با ایده الوژی خاصش در پی توسعه طلبی سرزمینی بود.
آیا داشتن رابطه اقتصادی و. سیاسی با روسیه و چین منافع ملی ما را به خطر میاندازد؟
منافع ملی به مجموعههای از اهداف و سیاست های کلی گفته میشود که حافظ استقلال، تمامیت ارضی و امنیت ملی یک کشور را در عرصه جهانی در بر میگیرد . تمام تحولات و پیشرفتهای داخلی، که موجبات تأمین پایدار زندگی مردم آن
کشور را نیز فراهم میکند، در زمره مقوله ” منافع ملی” می گنجد.
تحریم های اقتصادی و فشارحداکثری دولت آمریکا بعد انقلاب بهمن ۱۳۵۷ برای تسلیم جمهوری اسلامی و تسلط دوباره بر ایران ، پیدایش مشکلات اقتصادی و اجتماعی، افزایش شکاف طبقاتی و خشم مردم از وضع معیشتی و بروز اختلاف و چند دستگی در بین حاکمان سطوح بالا برای تسلیم بلاشرط ایران با موفقیت روبرو نشد . این وضعیت هیأت حاکمه و به ویژه ” اسلام عزیز ” را چنان مضطرب نمود که تلاشهای فراوان بکار برد و هزینههای سنگین پرداخت و نرمشهای ” قهرمانانه ” برای نرم کردن دل غربیها به کار گرفت، تا خود را از این مخمصه نجات دهد، ولی نتوانست دل صهیونیسم و امپریالیسم را به دست آورد و آنها را تسکین دهد . این خوش رقصی ها، به ویژه در دوران خیانتهای ریاست جمهوری روحانی ، نتوانست دل غربیها را به چنگ آورد و بخشی از حاکمان در ایران را ، علیرغم میل باطنی اش، که مصالحه و مدارا با غرب بود ، به چینِ و روسیه متمایل نمود . این اقدام نزدیکی به ” شرق ” ، چنان ناله طرفداران نادان غرب و اصالح طلبان مزدبگیر و مزدنگیر خارج و داخل و هوادار اتحادیه اروپا و آمریکا و همه نیروهای ضدچپ را به آسمان بلند کرد که چه نشستهاید استقلال ، تمامیت ارضی و امنیت ملی ایران برباد رفت !
” عباس میلانی” ، همکار سابق ساواک، در صدای عربستان سعودی “ایران اینترناشنال ” گفت که چون ایران حاضر نیست با همه کشورها ( همه کشور ها یعنی آمریکا ) ارتباط برقرار کند، مطمئنًا روسیه و چین ایران را به کشوری نیمه مستعمره بدل خواهند کرد ! آیا رابطه با غرب خصوصًا آمریکا ، ایران را کشوری آزاد و مستقل خواهد نمود !؟ آیا کشورهای مصر، پاکستان، بنگالدش، اندونزی، اردن، آرژانتین، کشورهای آمریکای مرکزی و تقریبًا همه کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین که امریکا ستیزی ندارند از شکوفایی اقتصاد در کشورهای خود بهره مند شده اند و از فقر و فلاکت نجات یافته اند !؟
ویژگی شیفتگان آمریکا در این است که تمام تاریخ معاصر ایران را نفی می کنند . این نفی تاریخ و فریب نسل جوان برای تدارک انداختن یوغ جدید دنیای غرب بگردن مردم ایرانِ و توهین به خرد این مردم است .
اینکه بخواهیم با انگ زدن به این و آن صحبت از منافع ملی کنیم این رفتار بیشتر کمیک بنظر می آید
منافع ملی را بگونه ای بخواهیم تعریف کنیم
که چین و روسیه فقط تامین کننده این رفتار مجیزگویانه کمتر از رفتا آنهایی نیست که فقط غرب را نجات بخش می دانند
جهانی دیگر ممکن است
بلی
این گزاره گزاره ای، بسیاردرست است
و باید گفت:
تلاش بشریت، برای تحقق جهانی دیگر است؛
آنهم جهانی که در آن، آزادی و دمکراسی حرف اول را بزنند: تا با بودن این دو، عدالت اجتماعی پایدار و همیشگی محقق گردد.
اما در این نوشتار، صفار ساعد،نوید دهنده به جهان دیگر، اما
جهان دگرش کپی تجربه های شکست خورده گذشتگان است!
ایشان
تجربه شکست خورده ی ،مقدم بودن عدالت اجتماعی بر چیزهای دیگر را برای تحقق جهان دیگر شرط می دانند.
که باید به ایشان گفت:
تجربه های تاریخی تلخی را پشت سر داریم که فریبکاران اجتماعی به بهانه تحقق عدالت اجتماعی اول آزادی و دمکراسی را کشتند بعد آزادانه به بهانه عدالت اجتماعی چه جنایت های را انجام دادند و….
دوسا عزیز زیر نوشته هم می گذاشتید حزب توده ی ایران از مبارزات ضد امپریالیستی علی خامنه ای رهبر انقلاب حمایت می کند و امیدوار باشید تا پاسداران هم به سلاح سنگین مجهز شوند . واقعا خجالت نکشیدید که اینها را عدالت اجتماعی و مارکسیسم و انقلاب بلشویکی معرفی کرده اید ؟ من اول تصور کردم یک بحث مهمی قرار است بحث شود بعد فکر کردم در حال تعریف یک داشتان کمدی هستید در انتها متوجه شدم تراژدی تعریف می کنید بوقلمون هم نمی تواند اینطور رنگ به رنگ شود . مافیای روسیه را عدالتخواه تعریف کرده اید که از رانت نفتی کاخهای تزاری را احیا کرده ۵ میلیون چینی عضو حزب کمونیست چین را که ۱/۳ میلیارد جمعیت دنیا را با قدرت خرید ده درصد نابود کرده و بدترین دیکتاتوئری الیگارشی مالی را بر مردم چیسن تحمیل کرده را عدالجو تلقی کرده اید همین الان ۲۰۰ هزار نفر از خانواده های چینی مانند برده در کشتی های چینی در همین خلیج فارس لنگر انداخته اند و کارگر به کشورهای عربی انتقال می دهند تا کارهای مقاطعه کاری سرمایه داران چینی را انجام دهند مانند برده در اتاقهای کوچک کشتی برای سالها زندگی می کنند در سال ۲۰۱۰ از ۱۰۰ هزار سرمایه دار اول جهان ۳۶ هزار نفر متعلق به چین بود شما این اطلاعات مشعشع خودتان را از کجا آورده اید ؟ با توجه به عقب ماندگی صنایع و کاهش بهره وری قدرت خرید کارگران چینی یک دهم کارگران غربی ست به این می گوئید سوسیالیسم ؟ در چین بجای ماشین از انسان استفاده می کنند یعنی مصرف نیروی کار در چین به شدت تلف می شود و باعث کاهش قدرت خرید کارگران است .
از این مقاله نتیجه می گیریم که «محور مقاومت» جمهوری اسلامی اصالت «ضدامپریالیستی» دارد، چون روسیه و چین دارند چهارنعله به سمت عدالت اجتماعی و جامعه آرمانی زحمتکشان و بر ضد آمریکای جهانخوار حرکتی می کنند. شگفتا که چه تحلیل سطحی و بی پایه ای!
پیشنهاد می کنم اگر طرفدار اندیشه های مارکس هستید، به «ایدئولوژی آلمانی»، «نقدی بر فلسفه حق هگل»، «دستنوشته های اقتصادی و سیاسی» رجوع کنید و متد تحلیل را از این اثرها بیاموزید. وگرنه این توهم را در ذهن جوانان ایران دامن می زنید که گویا اندیشه های چپ در نهایت به حقانیت جمهوری اسلامی ختم می شوند.
جهانی دیگر ممکن هست اما نه با بورژوازی روسیه و رقابت حزب کمونیست سرمایه داران چین با روی سیاه سکه امپریالیسم یعنی آمریکا و امپریالیست های اروپایی. این جنگ امپریالیستی بین روسیه و ناتو فرقی با جنگ های قبلی امپریالیستی ندارد که امپریالیست ها برای تصاحب بازارهای جهانی و انباشت سرمایه به مردم دنیا تحمیل کردند. امپریالیسم نوپای چین تحت رهبری حزب کذایی و در نام کمونیست چین درجهت منافع بورژوازی چین برای عدالت اجتماعی تلاش نمی کند بلکه برای سهم بیشتر برای بورژواهای چینی. بورژوازی از هر نوع آن عدالت اجتماعی به ارمغان نمی آورد و تنها بدنبال سود و انباشت سرمایه می باشد.
نوشتید: ” کشور چین در تحت رهبری حزب کمونیست چین قادر گردید با تصفیه غرب پرستان در میان خود…” این جوهر کلام نویسنده از دنیای دیگریست که بشارت آنرا میدهد. تحت رژیم های شوروی و چین حدود بیست میلیون انسان به قتل رسیدند. این یک تخمین حد اقلی است که تازه شامل دیگر کشور های بلوک شرق نمیشود.
جهان امروز به کسانی که به ظاهر برای صلح تبلیغ میکنند و در عین حال تصفیه انسانی را تشویق میکنند گوش فرا نمیدهند. مردم سیستم دموکراسی غرب را ترجیح میدهند. اتلاف وقت میکنید.