دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

سنگرها در برلین؛ انقلاب در پایتخت پروس سنگ ‌بنای دموکراسی آلمان و اروپا بود – رودیگر هاختمن، برگردان: کامران صداقتی

برلین پایتخت پروس ۱۸ مارس ۱۸۴۸

اگرچه انقلاب شکست خورد، اما دموکرات‌ها و به‌ویژه جنبش‌ آغازین کارگری در دراز مدت انرژی سیاسی عظیمی از آن جذب کردند. گواه این امر »زیارت« سیاسی سالانه ده‌ها هزار نفر در روز ۱۸ مارس از آرامگاه جان‌باختگان  مارس است  که از ۱۸۴۹ شروع شد و سوسیال‌دموکراسی که هنوز دارای برنامه‌ای انقلابی بود، آن را ادامه داد، تا این‌که در ۱۹۱۹ »۱۸ مارس را به اول ماه می قبل از اول ماه می «  تبدیل کردند

روز ۱۸ مارس ۱۸۴۸ دقایقی پس از ساعت ۱۴ دو گلوله‌ای که احتمالا »به‌طور تصادفی« از تفنگ یک سرباز پیاده نظام شلیک شد، انبار باروتی را که لبالب پر بود، منفجر کرد. نارضایتی شهروندان پروس از نداشتن حق ابراز عقاید خود چه به‌صورت کتبی یا شفاهی، عدم امکان برگزاری تجمعات سیاسی یا اساسا تشکیل اتحادیه‌ها، فوران کرد. افزون بر این، فقر و فلاکت قشرهای وسیعی از مردم  به مثابه عاملی شدیدا انفجاری عمل‌می‌کرد.

فتیله‌ای که »باروت« سیاسی و اجتماعی  مدت‌ها انباشته شده را منفجر کرد، انقلاب  22 تا ۲۴ فوریه ۱۸۴۸ پاریس بود[۱]. براندازی (از سال ۱۷۸۹) در مرکز اروپایی انقلاب، در برلین هم انتظاراتی را برانگیخت، پروس در آستانه تغییرات زیربنایی قرار داشت. دربار هم بر آتشی که در حال شعله‌ور شدن بود، دامن زد، زمانی‌که در فاصله روزهای ۱۳ و ۱۶ مارس سواره ‌نظام را علیه بیش از ده هزار نفر از معترضین در محله “تیرگارتن” به میدان آورد تا با شمشیرهای خود برسر آنان بکوبند. از اوایل آپریل، در این محله روزانه سخن‌رانان بسیاری خواهان آزادی‌های سیاسی بودند و به‌طور روزافزون خواست حقوق اجتماعی را مطرح می‌کردند. همچنین از تاریخ ۱۰ مارس یک دادخواست کارگری دست‌به‌دست می‌گشت که برخورداری از »حق کار« و تشکیل »وزارت کارگران« را بر اساس الگویی که پیش‌تر در فرانسه متحقق شده بود، مطالبه می‌کرد.

صبح روز ۱۸ مارس، شاه اطلاعیه‌ای منتشر کرد. وعده‌های اطلاعیه نتوانستند بسیاری از برلینی‌ها را راضی کنند: پارلمان پیشامدرن که هنوز بر اصناف متکی بود و در تابستان ۱۸۴۷ بدون هیچ نتیجه‌ای تعطیل شده بود، چون فردریش ویلهم چهارم تحمل دیدن هیچ »کاغذی« یعنی هیچ قانون اساسی را میان خود و خلق »خودش« نداشت، می‌بایستی سریعا تشکیل جلسه بدهد. به‌علاوه پادشاه با جملات ناروشنی قول می‌داد که سانسور را لغو و قانون تشکیل اجتماع را اصلاح کند. همانطور که انتظار می‌رفت بیش از ده هزار نفر در مقابل قصر گرد آمدند. آن‌ها با دیدن چند هزار سربازی که روز قبل در محوطه قصر مستقر شده بودند، بدگمان شدند. این بدگمانی هنگامی‌ بیشتر شد که آن‌ها از دو طرف به محاصره درآمدند و نظامی‌ها بار دیگر با شمشیر به آن‌ها حمله کردند.

پس از شلیک دو گلوله، این حدس قوت گرفت که »شاهزاده پروس«(از ۱۸۶۱ پادشاه و امپراتور ویلهلم اول)- »شاهزاده گلوله‌های خوشه‌ای«[۲]  لقبی که ماکس دورتو، دموکرات اهل پوتسدام در سپتامبر ۱۸۴۸ به او داده بود، قصد دارد از اهالی برلین »زهر چشم بگیرد«. مردم به سمت محله‌های فقیرنشین در سوی دیگر میدان الکساندر گریختند. برلین با جمعیتی حدود ۴۱۰ هزار نفر، بعد از وین (۴۴۰ هزار نفر)، بزرگترین شهر اتحادیه آلمان بود. در این محله‌ها با کوچه‌های تنگ اغلب سنگرها بر پا شد.

ارتش توانست خیابان‌های فراخ اطراف قصر را به‌سرعت اشغال کند؛ استفاده از توپ‌خانه در این خیابان‌ها ممکن بود. به‌علاوه اولین سنگرها سرهم‌بندی شده و در مکان‌های نامناسب برپا شده بودند. اما پیشروی سربازان از میدان الکساندر متوقف شد. حملات مکرر واحدهای پیاده نظام به سنگر بزرگی که آن‌جا ساخته شده بود، بی‌نتیجه ماند. فرمان عقب‌نشینی که شاه صبح روز ۱۹ مارس صادر کرد، تصمیم عاقلانه‌ای بود. حتا فرمانده کل، ژنرال فون‌پریت‌ویتس مجبور بود بپذیرد که راه دیگری جز عقب‌نشینی سربازانش از شهر وجود ندارد: استان‌های غربی و منطقه اشلزین در آستانه جدایی از پروس بودند. شهروندان در شهرهای دور و نزدیک مسلح می‌شدند تا به‌سمت برلین حرکت کنند. برلینی‌ها توانستند در طول شب خود را بهتر مسلح کنند. خطر جنگ داخلی و احتمالا پایان سلطنت خاندان هوهن‌تسولرن وجود داشت.

در شب ۱۸‌ به ۱۹‌ مارس سربازان با قتل‌عام ۳۰۰ تن از اهالی برلین، حمام خون به‌راه‌انداختند. ناظران بسیاری خشونت لجام‌گسیخته سربازان پروس را گزارش کرده‌اند. پیش از ظهر روز ۱۹‌مارس حدود ۱۵۰ جنازه را در میدان ژاندارم، روبروی کلیسای جامع ردیف کرده بودند. فریدریش ویلهلم چهارم هنگام عبور از مقابل نعش‌کش‌های گل‌آذین زیرکانه کلاه از سر برداشت و ادای احترام کرد. سه روز بعد هم، هنگامی‌که به‌گفته شاهدان دویست‌هزار نفر در مراسم تشیع جنازه‌ها از روبروی قصر می‌گذشتند تا به گورستان جان‌باختگان مارس در فردیدریش‌هاین بروند، همین رفتار را تکرار کرد.

در هفته‌های اول انقلاب هنوز اکثریت بزرگی از مردم برلین به »شاه خوب« اعتقاد داشت که تنها  »مشاورین بد« او را احاطه کرده بودند. این اعتماد و این توهم که می‌توان سلطنت هوهن‌تسولرن را اصلاح کرد، مورد تعجب و تمسخر دموکرات‌های آن‌سوی مرزها بود. بافنده و کشاورز سوئیسی یوهان اولریش فورر در دفتر خاطرات خود نوشت، شهروندان پایتخت پروس »از آن‌چه عقل سلیم نامیده می‌شود، بهره چندانی نبرده‌اند«. در سوئیس »مردم به‌گونه دیگری عمل می‌کردند: مردی را که چند لحظه پیش فرمان سرکوب خلق را صادر کرد، نه با فریادهای زنده باد، بلکه با گلوله سرخوش می‌کنند. اما مردم ساده‌لوح فکر می‌کنند اگر چنین اربابانی به لطف الهی وجود نداشته باشند، همه جهان نابود می‌شود «.

اما برای دفاع از حیثیت برلینی‌ها باید تاکید کرد که سوئیسی‌ها در شرایط بهتری قرار داشتند. آن‌ها با جنگ زوندربوند[۳] در نوامبر ۱۸۴۷ و پیروزی لیبرال‌های مترقی بر کانتون‌های محافظه‌کار کاتولیک، انقلاب اروپا را آغاز کردند- تنها انقلابی که با موفقیت به سرانجام رسید – و کنفدراسیون سوئیس با قانون اساسی تابستان ۱۸۴۸ چهره مدرنی به اروپا بخشید که در نهایت تا به امروز حفظ کرده است. به جز این نمونه، انقلاب تقریبا در همه جا در مقابل سلطنت متوقف شد. و در دومین سال انقلاب،۱۸۴۹، در سه کانون انقلابی، پاریس، وین و برلین سکوت گورستانی حاکم بود. این هم توضیحی است بر شکست موج انقلاب‌های اروپا.

اقدامات بسیاری جهت تعمیق انقلاب، به‌ویژه در برلین، انجام شد. در کنار باشگاه‌های متعدد-عمدتا دموکراتیک- که پیشتازان احزاب بودند، باید به فعالیت‌های سیاسی اجتماعی جنبش کارگری در حال ظهور اشاره کرد. یکی از مهمترین ریشه‌های آن »کمیته مرکزی کارگران«  بود که اوایل آوریل ۱۸۴۸ در برلین تشکیل شد و به‌گفته اشتفان بورن[۴] در صحبت با کارل مارکس تشکلی بود »شبیه پارلمان کارگری با نمایندگانی از بسیاری از سندیکاها و کارخانجات«، و همچنین سازمانی با عنوان »برادری کارگری« که در اواخر آگوست در پایتخت پروس به‌وجود آمد. جنبش آغازین کارگری بیش از هر چیز در زمینه سیاسی اجتماعی فعال بود. او به برجسته‌ترین وجه تجسم »بهار خلق‌ها« بود. و با شوونیسم فرهنگی و هر نشانی از نژاد‌پرستی، بیگانه بود، به‌طورنمونه »بحث لهستان« که  جولای ۱۸۴۸ در جلسات مجلس ملی در کلیسای پاول مطرح شد[۵]. شعاری که بورن در تابستان انقلاب برای جنبش کارگری طرح کرد، معتبر بود: »زبان‌های متفاوت و مرزهای ملی کارگران را از هم جدا نمی‌کند. آن‌ها همه  دارای علاقه‌ مشترک هستند: آزادی از بندهای سلطه پول. آن‌ها همه یک سرکوبگر دارند و این همه آن‌ها را در جایگاه یک‌سانی قرار داده و متحد می‌کند، آن‌ها باید مشترکا او را سرنگون کنند، چرا که اگر همه آزاد نباشند،هیچ‌یک نمی‌تواند آزاد باشد«.

 مردم به‌اصطلاح عادی برلین پیش از این همبستگی خود را با خلق‌های تحت ستم عملا نشان داده بودند، در ۲۰ مارس ۱۸۴۸ که لودویک میروسلاوسکی و تعداد بسیاری از دیگر زندانیان لهستانی زندان موآبیت را که سال ۱۸۴۷ دستگیر شده و به حبس‌های طولانی یا اعدام محکوم شده بودند (و دیرتر مورد عفو قرار گرفتند) آزاد کردند و رژه پیروزمندانه‌ای در شهر برگزار کردند، قبل از این‌که آن‌ها به »دوک‌نشین بزرگ پوزن« که در اشغال پروس بود بروند و در آن‌جا کوشش ناموفقی برای ایجاد یک دولت مستقل لهستان داشته باشند.

»انجمن‌های بخش‌ها« تلاش دیگری برای عمق بخشیدن به انقلاب انجام دادند. الگوی این انجمن ها که در اواخر بهار ۱۸۴۸ در تمام ناحیه‌های شهر برلین تشکیل شدند مجمع‌های عمومی[۶] بود که در تمام ۴۸ بخشی که پایتخت فرانسه از مای ۱۷۹۰ به آن تقسیم شده بود، فعال بودند. این »مجامع شهروندان« که همه ساکنان(مرد) را دربر‌می‌گرفت، کمیته‌های شهروندان را انتخاب می‌کردند تا مطالبات »کمون« را به مدیران اجرایی شهر برای اجرا منتقل کنند وسطح فعالیت‌های خود را ارتقاء بخشند. انجمن‌های برلین در سال ۱۸۴۸ عمل‌کرد مشابه‌ای داشتند. آن‌ها »جشن‌های برادری« برپا می‌کردند، فعالیت‌های نمایندگان را تحت رسیدگی داشتند و هم‌زمان ارگان‌هایی بودند جهت سازماندهی انواع پروژه‌های اجتماعی در محلات. برخی از این انجمن‌ها مجلس ملی پروس را فراخواندند تا همان گام انقلابی را بردارد که »صنف سوم« در ژوئن ۱۷۸۹در فرانسه برداشته بود، یعنی خود را تنها مجلس ملی قانون‌گذاری اعلام کند- به‌طور مشخص: »خود را به‌مثابه اراده مستقل مردم و تا زمان پایان تنظیم نهایی قانون اساسی غیرقابل انحلال اعلام و اجرای تصمیمات خود را برای دربار و دولت الزامی معرفی کند«.

با وجود این انقلاب شکست خورد. چرا؟ از سویی به‌خاطر شرایط  کلی اروپا: با پاریس و جنگ داخلی خونین آن‌جا در اواخر ماه ژوئن، »نبرد ژوئن« و با سرکوب »انقلاب اکتبر« وین سه ماه بعد از آن، دو کانون از سه کانون انقلاب از رده تحولات انقلابی خارج شده بودند. پس از آن شرایط در برلین به‌نفع سلطنت بود: قانون انتخابات که فردریش ویلهلم چهارم در ۸ آپریل ۱۸۴۸ یک‌جانبه مقرر کرده بود، »توافق« بدون و قید و شرط میان دربار و پارلمان را به‌عنوان معیار قانون‌گذاری معین می‌کرد. شاه عملا حق وتو‌ی قانون اساسی و قانون‌های دیگر را داشت. او اوایل سپتامبر »اصل مشروطیت« را که خود معین کرده بود، زیر پا گذاشت و کودتا کرد. بر‌خلاف نظر صریح مجلس ملی پروس، عموی(نامشروع) خود، کنت براندنبورگ را به نخست‌وزیری منصوب کرد و کمی دیرتر فرمان لشگر‌کشی ژنرال ورانگل را در راس ۱۰۰۰۰ سرباز به برلین صادر کرد و شهر را به محاصره در‌آورد. در ماه‌های پیش از آن دموکرات‌های برلین فرصت بهره‌برداری از شکاف‌های سیاسی عمیق در ارتش پروس را که حتا به شورشی در پوتسدام، نظامی‌ترین شهر دولت نظامی پروس، منجر شده بود، از دست داده بودند. آن‌ها می‌توانستند حاکمیت هوهن‌تسولرن را از آخرین تکیه‌گاه خود محروم کنند.

اگرچه انقلاب شکست خورد، اما دموکرات‌ها و به‌ویژه جنبش‌ آغازین کارگری در دراز مدت انرژی سیاسی عظیمی از آن جذب کردند. گواه این امر »زیارت« سیاسی سالانه ده‌ها هزار نفر در روز ۱۸ مارس از آرامگاه جان‌باختگان  مارس است  که از ۱۸۴۹ شروع شد و سوسیال‌دموکراسی که هنوز دارای برنامه‌ای انقلابی بود، آن را ادامه داد، تا این‌که در ۱۹۱۹ »۱۸ مارس را به اول ماه می قبل از اول ماه می «  تبدیل کردند.

منبع:

https://www.nd-aktuell.de/img/1020/259738

https://www.nd-aktuell.de/artikel/1171777.revolution-barrikaden-in-berlin.html?sstr=Barrikaden|Berlin

*رودیگر هاختمن استاد بازنشسته دانشگاه صنعتی برلین و عضو مرکز تحقیقات تاریخی شهر پوتسدام است.

[۱] انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه که انقلاب فوریه نیز نام دارد یکی از موج‌های انقلاب‌های آن سال در اروپا بود. این انقلاب در نهایت به سقوط سلطنت ژوئیه(۱۸۳۰-۱۸۴۸) و تشکیل جمهوری دوم در فرانسه انجامید.

[۲] به دلیل به‌کار گرفتن توپ‌هایی‌که گلوله‌های خوشه‌ای شلیک می‌کردند.

[۳] جنگ داخلی در سوئیس که از سوم تا بیست‌و‌نهم نوامبر ۱۸۴۷ طول کشید و آخرین درگیری نظامی در سوئیس بود.

[۴] سیاست‌مدار و فعال کارگری سوسیالیست، از بنیان‌گذاران اولین سندیکای سراسری آلمان بود. پس از شکست انقلاب به سوئیس رفت و شهروند آن‌جا شد.

[۵] اشاره‌ای است به نظرات ارتجاعی و نژاد‌پرستانه برخی از نمایندگان در جریان مباحث مجلس ملی علیه لهستانی‌هایی که خواهان رهایی از سلطه پروس بودند.

[۶] Assemblee Generales

https://akhbar-rooz.com/?p=200849 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x