من در سال ۱۳۵۷ چهارده سالم بود، حکومت نظامی در اهواز را کامل به یاد دارم. سربازانی را از پادگانها آورده و در شهر میگرداندند.
سربازان یونیفرمپوش بینوا و خسته، با لباسهایی خاکی و البته اسلحه بهدست، اصلا نمیدانستند برای چه به شهر آورده شدهاند!
مهمترین اصل حکومت نظامی ممنوعیت اجتماع بیش از سه نفر در روز، و منع تردد شبانه بود. با این همه یاد دارم مجالس مذهبی با جمعیت صدها نفری، شبانه برگزار میشد.
اما آنچه امروز در خیابانهای شهر تهران با چشم خودم دیدم؛
به اغراق نمیگویم، اگر کشور بیگانهای، تهران و ایران را اشغال نظامی کرده بود، اینهمه نیرو نمیتوانست در خیابانها قرار دهد، تا به مردم بخواهد ثابت کند کشورتان اشغال شده، مقاومت بیهوده است!
اشغالگر اینهمه موتوسیکلت تریل سیاه و خاکی رنگ نمیتوانست در شهر بچرخاند.
این همه به نیروهایش نمیتوانست القا کند، مردمی که در ارامش راه میروند، دشمنند!!
یونیفرم که چه عرض کنم، از گردن تا پایین پا، تجهیزات بسته شده بود سیاه رنگ، بعید میدانم جایی جز کره شمالی یا روسیه، چنین تولیداتی داشته باشند.
دقیقا شبیه فضانوردان، شبیه گلادیاتورها!
از همه آنچه گفتم، بدتر و وحشتناکتر؛
لباس شخصیهایی با بالاتنه مشکی، و شلوارهایی رنگارنگ، که غالبا شلوار لی یا جین بود. با تسلیحات کامل! با بیسیم، با شوکر و باتوم، ریشهای نسبتا بلند و نگاههایی طلبکارانه و زننده، به رهگذران، بهویژه به خانمها.
بی هیچ جرمی دستگیر میکردند، آنهم با بداخلاقی. تلفن زنگ میزد، کسی حق پاسخ به تلفن نداشت، با تحکم میگفتند قطعش کن!
دختر و پسری با هم راه میرفتند، لباس شخصیها پسر را صدا زدند، دختر هم ایستاد.
گفتند فقط با پسر کار داریم (آنجا مامور خانم نداشتند) دختر با شجاعت تمام نرفت.
- ما با هم بودیم! اگر راه رفتن جرم دارد، مرا هم بگیرید!
هر چه برایش شاخ و شانه کشیدند، دورهاش کردند، خواستند او را بترسانند، نتوانستند. ایستاد و دوستش را جلوی چشمان متعجب من نجات داد
و دو نفری راه افتادند.
ماشینهای حمل زندانی که آورده بودند، شاید ظرفیت حمل دهها هزار نفر را داشت. متعجب مانده بودم، چرا قبلا فکر کرده بودم با اینهمه درآمد نفتی، چرا جادههای ما بدترین جادههاست، چرا فقر در کشور بیداد میکند؟ تجهیزاتی که من امروز دیدم میتوانست توجیه مصرف نیمی از درآمد نفت باشد!
چه کردید با کشور ایران!!
چه بذرهای کینه و نفرتی کاشتید.
چه مزدورانی پروراندید برای سر آوردن!
چقدر بودجه مردم ستمدیده را صرف حفاظت از شخص خودتان کردید.
و خجالت نکشیدید.
شما در برخورد با مردم روی همه دیکتاتورهای تاریخ را سفید کردید.
یعنی یکی از اطرافیانتان به خیابان نیامده و به شما نمیگوید آبروریزی شده!
این چه حکومت مبتنی بر دینی است…
با کشتن و زدن، با چهره عبوس، با تهدید و ویراژ، مگر میشود کشوری را اشغال کرد؟! آنهم کشور با فرهنگ ایران را.
فراموش کردم بنویسم، از دختران شجاعی که دسته دسته قدم میزدند. برخی با روسری، برخی بدون روسری، برخی با مادرانشان، برخی با پدرانشان، برخی با دوستانشان. آنقدر پر روحیه، آنقدر بیخیال.
من از ترس بدنم میلرزید، آنها بلند بلند جلوی مامورها میخندیدند.
کاش میشد عکس یا فیلم میگرفتم.
صدها مامور فشرده، و لباس شخصیهای بیحیا، چطور جلوی متروی تئاتر شهر (چهارراه ولیعصر) تند و تند به مسافرانی که بالا میآمدند تذکر تحکم آمیز میدادند؛
– هی روسریات!!
و چه جوابهایی میگرفتند…
– به تو چه، برو گمشو…
و من در پوست خودم نمیگنجیدم!
آفرین بر شما.
چه احمقند آنها که تصور میکنند با یگانهای ویژه، با زور اسلحه، میشود بر این نسل حکومت کرد!
نسلی که بسیار تغییر کرده.
بسیار بیشتر از آنچه که فکرش را بکنند.
از صفحه ی فیس بوک رحیم قمیشی
بدون سازمان مخفی طبقاتی طبقه کارگر- کمیته های مخفی و حزب مخفی کارگران آگاه،، بدون جنگ طبقاتی، بدون انقلاب – انقلاب قهری کمونیستی تغییری در جامعه اتفاق نمی افتد که رهائی بخش باشد. می بایست دولت موجود را منهدم نمود، منهدم نمودن دولتی بدین مجهزی فقط توسط طبقه کارگر متحد، متحزب و مسلح ممکن است! این کاری نیست که با روسری برداشتن انجام پذیر باشد. می بایست اقتصاد را از کار انداخت و این کار را طبقه کارگر قادر به انجام است! سیاست دفاعی مرگ است. سیاست کمونیستی- پرولتری- تعرض است! جنبش طبقات دیگر جنبش درون سیستمی هستند! آنها اقتصاد و سیاست دیگری جز چیز موجود ندارند!
« بدون انقلاب قهرى، تعویض دولت بورژوایى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت دیگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه “زوال” از راه دیگرى امکان پذیر نیست.»، لنین- دولت و انقلاب.
بدون مرگ دولت – زوال دولت – رهایی جامعه غیرممکن است و در نهایت نابودی و نیستی جامعه، امری اجتناب ناپذیر است.
دقیقا!
“این کاری نیست که با روسری برداشتن انجام پذیر باشد. می بایست اقتصاد را از کار انداخت و این کار را طبقه کارگر قادر به انجام است! سیاست دفاعی مرگ است. ”
حکومت فاشیستی و آپارتاید اسلامی که در حال معامله و عقب نشینی در خارج است ، نیروهایش را متمرکز کرده است و داخل را سرکوب میکند و مسلما هم شوخی ندارد عبوس و عبوستر ،ضد ملی و ضد ملی تر پیش خواهد رفت.
مبارزان اپوزیسیون هم باید متمرکز تر و دوستانه تر شوند و هوشیارانه تمام شیوه های مبارزه از مدنی و اعتراضی .. تا قهری را بکار گیرند.
صحنه ماشین های پهن شده در پارک بوسیله تانکهای ارتش شاهنشاهی در اهواز هنوز جلوی چشمانم زنده است.
آنزمان تعجب کردم و سوالی برایم مطرح شد که چی!؟
اکنون با شنیدن آوردن تانک بر سر مزار مهسا هم همان سوال برایم مطرح شد
که چی!؟
آیا این نشان آخر خط بودن نیست!؟
آقای کیا آخر کی و چی؟ آیا از آخر خط های بسیاری مثل سال ۱۳۵۷ در این ۳ دهه ی نداشته ایم؟ ولی در زندگی صدها میلیون کارگر و زحمتکش چه تغییری رُخ داده است. علاوه بر اینکه سال ۱۳۵۷ آخر خط نظام شاهنشاهی و اول خط همین جنایت کارانی که چندین برابر از آن کشته، شکنجه کرده و فقر را ۱۰ برابر و یا بیشتر در ایران کرده اند ، آخر خط رژیم عراق، طالبان بردن و باز آورد در افغانستان، در تونس و مصر و لیبی و غیره بوده ایم. چه کسی می تواند بگوید که در یکی از این کشورها شرایط زندگی برای صد ها میلیون کارگر و زحمتکش اکنون بدتر از قبل نشده است؟ به آخر خط سرمایه فکر می کنم که آخر خط فقر و استثمار، جنگ و خون ریزی، اعدام و تیربران، کشتار و دربدری است.
” به آخر خط سرمایه فکر می کنم که آخر خط فقر و استثمار، جنگ و خون ریزی، اعدام و تیربران، کشتار و دربدری است.”
فکر کردن و آرزو ابتدای حرکت است !
آیا شرایط و نیروهای تعیین کننده و برنامه ای دقیق برای آن هم موجود است؟
به نظر می آید که مثال هایی که شما عنوان کردید برخوردار از نکات بالا نبودند که نتیجه نامطلوب داده اند.
شاید ما باز هم دیکتاتوری دیگری را تجربه کنیم ، چون شرایط کافی را برای ساخت سوسیالیستی پایدار نداریم ولی از تلاش برای رسیدن به یک زندگی نسبتا شرافتمندانه دست نخواهیم کشید.