دستِ باد را در آستینِ قهر حِس کُن:
که چه جلّادوار برزیگرِ حاشیه ی کویر را
تسمه ی زحمت از گُرده می کشد
آب را در انبانِ سیاهِ ابر بنگر:
که چه تاریک ویران می کند؛
خان و مانِ گِدا و دارا را
خاک را در چهره ی زمین درک کُن:
که به گاهِ دهان گشودن؛
چه با وَلَع پیکرِ غافلان را می بلعَد
آتش را به جانِ جوانِ جنگل بِفهم:
که چه سوزان خاکستر می کند؛
استخوانِ گوزنِ جوان و تَنِ سَروِ پیر را
با این همه؛
به خواهرانِ چهار تَن سلام کن!
این مادرانِ زبان در کام
این جانیانِ غالبا آرام
شایایِ ملامت نیستند.
آه، ای خدای خِرَد
انسان را نفرین کن!
که دین و جنگ و دولت و سرمایه را
به جای آب و باد و آتش و خاک
نشانده است.
* عناصر اربعه.
“ای خداوندی که از بیم سر شمشیر تو
از میان آخشیجان شد گسسته داوری “
عنصری .