شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳

شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳

در نقد نگرش و سیاستی ورشکسته؛  چپِ همدل با ولی فقیهِ‌ «غرب ستیز»! (بخش اول) – بهزاد کریمی

پیشا سخن 

نقد حاضر به بازنمایی نگاه و نوع سیاستی اختصاص دارد که معدود و محدوده‌ای از محافل و سایت‌ها‌‌ی منتسب به طیف چپ، سخت دل‌بسته و دل‌مشغو‌ل آنند. موضوع نقد، کیستی این تیپ فکری نیست؛ بلکه و فقط چیستی طرز نگرش و رفتار عملی‌ آن را برمی‌رسد. تمرکز مصداقی‌ نقد البته بر نوشته‌‌ای خواهد بود که اخیراً با سرنام  “کارپایهٔ سیاسی برای مرحلهٔ ‌کنونی مبارزه” در تارنمایی موسوم به «۱۰ مهر» نشر یافته است. نوشتاری در تبیین این بینش که چون تا آخر خط ‌می‌راند، بسی نمونه‌وار می‌نماید.  

سایت مزبور که اسم خود را از سالروز تاسیس حزب توده ایران برگرفته است، مشی و روشی را ترویج و تبلیغ می‌کند که در سپهر سیاسی ایران، با نام نورالدین کیانوری دبیر اول وقت این حزب به ثبت رسیده است. خط و سیاستی که تاریخ آن سپری شده و بر پایه‌ی تجربه زیستی جامعه‌ی ما مهر باطل را در همان زمان حیاتش خورد. علیرغم این ابطال اما، هنوز هم هستند وراثی که یارای دست شستن از چنین خلق و خویی را ندارند و به خیال واهی زنده‌کردن‌ آن، کمر بر بازتولیدش بسته‌اند. یکی از اینان نیز همین تارنماست که همانند و هم‌پا با «راه توده»ی پیشتاز خویش، در زمره‌ راوی‌های افراطی این خط به شمار می‌رود و در زمینه‌ی حس عاطفه و تعلق خاطر نسبت به رهبری غرب‌ستیز جمهوری اسلامی، چیزی کم از سلف خود ندارد.  

چکیده‌ی «کارپایه» اینست که جهان امروز در مسیر شتابنده‌ی «چند قطبی» و با سمت‌گیری به زیرکشیدن امپریالیسم غرب از مقام سرکردگی‌ پیش می‌رود و محوریت اصلی در این کشاکش را هم قطب چین و روسیه دارد. این دو قدرت، یکی نوظهور و دیگری دوباره سربرآورده، یار و یاور کشورهایی هستند زیر سلطه و یا تحت فشار در مبارزه با «امپریالیسم غرب» و لذا به لحاظ عینی نقش ترقیخواهانه و رهگشایانه ایفاء می‌کنند. هم از اینرو، هر جریان «استقلال» طلب در جهان، می‌باید سنگ بنای سیاست خارجی و جهات سیاست داخلی‌اش را در پیوند با این قطب تنظیم کند و راهبرد کاربردی خود را بر همین پایه بسازد. مبتنی برچنین تحلیلی هم است که «کارپایه» جایگاه خود را در کنار جمهوری اسلامی غرب‌ستیز می‌یابد و به مخالفت با هر جنبش و نیرو و برنامه‌ی خواهان سرنگونی و گذار از جمهوری اسلامی برمی‌آید. بزعم این نوشتار، نبرد «تعیین کننده»‌ درون سیستمی در درازای عمر این نظام، کشاکش میان «غرب‌گرایی» و « گرایش به شرق» بوده که امتداد ملی و سطح کشوری دارد و در آن، ولی فقیه سمت درست را برگزیده است. از نظر «کارپایه»، در آوردگاه طبقاتی جاری میان طبقات و اقشار بورژوا و خرده بورژوا، نهاد ولایت چونان اهرمی موثر عمل می‌کند و با داشتن سهمی مثبت در راستای مصالح «لایه‌های پایینی جامعه» بار مفید بر دوش می‌کشد. لذا، عمده‌کردن واپسگرایی جمهوری اسلامی، افتادن در دام «اسلام سیاسی» است و به هم آغوشی با امپریالیسم می‌رسد.  

«کارپایه» چنان انباشته از گزاره‌های خودشناساننده و بقدری رساننده‌ی این‌ فکر و نظر و نگرش و روش است که نگارنده‌ دریغ یافت بخش قابل توجهی از آنها را در متن همین نقد نگنجاند. گرچه این آورده‌ها موجب دوبرابر شدن حجم این نقد شده است، در عوض ولی حُسن‌اش به آنست که خواننده را از این طریق در موقعیت داوری مستقیم‌ قرار می‌‌دهد. سبب‌ساز انتشار این نقد در سه بخش، همین احساس نیاز بود. 

تبیین «جهان چند قطبی» از منظر دوقطبی! 

نقطه عزیمت این فکر و شیوه در برخورد با هستی سیاسی‌، همانی است که پیش از فروپاشی شوروی بود؛ حالا فقط با این تبیین از «دوران» که: «جهان ما در حال گذار از یک جهان تک‌قطبی زیر سلطهٔ انحصاری امپریالیسم به یک جهان چند‌قطبی مبتنی بر قوانین و مقررات بین‌المللی و احترام به حق حاکمیت ملی کشورها است». برای این نگرش همانگونه که جاگیری‌های سیاسی و اتخاذ فلان یا بهمان سیاست داخلی و خارجی در نیم قرن پیش با الزامات تخاصم و تقابل میان «شوروی سوسیالیستی و اقمار» و غرب به سرکردگی آمریکا رقم می‌خورد، قطب‌نمای کنونی باز همان ستیز «میان شرق و غرب» است منتهی در مختصاتی تازه. 

این برداشت، به اصطلاح تازگی خود را در این توضیح می‌دهد که: «امپریالیسم آمریکا هر روز بیشتر توان کنترل یک‌جانبهٔ خود بر جهان را از دست می‌دهد» حال آنکه شرق در قالب «ظهور چین به‌عنوان یک قدرت اقتصادی آلترناتیو برای آمریکا» رو به عروج دارد و «احیای تدریجی قدرت مستقل روسیه ... و ورود ارتش روسیه به اوکراین» نویدبخش دیگری است از رهایی بشریت از غرب خوگرفته به زیاده‌خواهی. این فکر، مبتنی بر همین و منتج از آن، نه فقط خود را جزوی از «گرایش عمومی» نسبت به شرق می‌نمایاند بلکه فراتر، متعلقی تماماً ایدئولوژیک به محور با خصوصیت «نزدیکی فزایندهٔ استراتژیک میان چین و روسیه» می‌داند و می‌شناساند و ناشی از همین، با اشتیاق تمام چسب عبای خامنه‌ای می‌شود و به ردای «آقا» می‌آویزد. 

در اصل، او با انگیزه‌ی «غرب‌ستیزی» هیستریک قدیمی‌ است که با هر ستیزنده‌ علیه غرب دست دوستی می‌دهد تا بر جام جم جهان‌نمای جاودانه‌ی «غرب‌ستیزی» و «شرق‌پرستی»‌اش َتَرک ننشیند‌. بند ناف این فکر شیفته‌ی پولاریزاسیون را از همان اول با تیغ دوالیسم بریده‌اند! 

«کارپایه» با شوق‌زدگی می‌گوید: «با میانجی‏گری دولت‏هایی مانند روسیه و چین، امروز روابط سیاسی بهتری [در دنیا] شکل گرفته است و … حمایت چین و روسیه از این کشور‏ها به سپری حفاظتی در‏ مقابل فشار‏های امپریالیستی بدل شده است.» البته با یادآوردن این تذکر وسط راهی تا ناگفته نگذارد که: «مبارزه در راه ایجاد جهانی آزاد از سلطهٔ یک‌جانبهٔ امپریالیسم نمی‌تواند و نباید از طریق کنار گذاشتن مبارزه در راه عدالت اجتماعی و آزادی‌های دموکراتیک برای توده‌های میلیونی مردم جهان به پیش برده شود 

این تکمله اما و البته، تعارفی بیش از سوی این فکر نیست؛ چرا که ملاک تعیین کننده برای آن، همانا رد ستیزه‌جویانه غرب است و استحاله در شرق. این اصلاً از مشخصه‌های اصلی و تکراری «کارپایه» است که با آوردن تکمله‌هایی از ایندست در اینجا و آنجای نوشتار- و گهگاه در جای خود و به میزانی نه لزوماً نادرست و غیر معقول – پا از تخته گاز بردارد و با افزودن «اما» و «اگر» و «البته» آنهم نه تبصره‌وار بلکه اصل‌گونه بر سخن، تا منظور اصلی‌ خود را جابیندازد. از جمله همین‌جا و با بیانی این‌سان: «اما پیروزی در همهٔ این عرصه‌ها مستلزم داشتن درک دقیق نیروهای پیشرو از تمام تضادها و کشمکش‌های کهنه، چه در سطح جهان و چه در سطح ملی[است] و باید، به‌گفتهٔ لنین، در هر لحظه آن حلقه‌‌ای از زنجیر را در دست گرفت و تکان داد که کل زنجیر را به حرکت می‌‌آورد. و آن حلقهٔ تعیین‌کننده در جهان امروز ما، اتحاد عمل همهٔ خلق‌ها، نیروها و کشورهای تحت سلطهٔ اقتصادی، سیاسی و نظامی امپریالیسم در درون یک جبههٔ واحد جهانی برای گذار به یک جهان متعادل‌تر چندقطبی است». 

برگردان گزاره‌ی فوق به سیاست نیز این چنین: «انسجام، تقویت، و موفقیت این جبهه[شرق] شرط لازم برای دست‌یابی به همهٔ اهداف، از جمله اهداف ملی است … هر اقدام حساب‌نشده در جهت تضعیف توان مقاومت، یا حتی سرنگونی و دیگر اَشکال خجولانهٔ همین برخورد به دولت‌هایی که در این جبهه قرار گرفته‌اند … در نهایت به در‌ گِل ماندن مبارزات ملی خواهد انجامید ...این مسأله به‌ویژه در مورد جمهوری اسلامی ایران و نقش فزایندهٔ آن در شکل‌گیری و تقویت این جبههٔ مقاومت اهمیتی صدچندان پیدا می‌کند» و «تضعیف یا به‌زیر کشیدن حکومت جمهوری اسلامی در شرایط خطیر کنونی، تنها خدمتی آشکار به امپریالیسم برای درهم شکستن این جبههٔ بین‌المللی خواهد بود... و این آن خط قرمزی است که هر نیروی پیشرو و انقلابی باید در هر لحظه مد نظر داشته باشد». 

گرچه این عبارات در همان قد و قواره‌ی خود به اندازه‌ی کافی رساننده‌ی مقصود‌اند، با اینهمه، برای پرتوافکنی بر کنه و عمق این نگرش منجمد اما مشعوف از به اصطلاح کشف ویژگی‌های تازه‌ی «دوران»، درنگی چند در این زمینه بی فایده نیست. 

درونمایه‌ی چنین مکثی در درجه‌ی نخست تصریح بر این حقیقت است که برداشت نوع «کارپایه»ای‌‌ از مفهوم «جهان چند قطبی»، فراورده‌ی نگاه به جهان با دوربین کهنه‌ی‌ «جهان دو قطبی» است. در واقع اگر مفهوم «شرق» و «غرب» تا پیش از فروپاشی اولی، به مضمون جدال دو سیستم متعارض و ژئوپلتیک ناشی از آن بود، اکنون اما فقط و فقط بر سر حفظ، بازپس‌گیری و تسخیر «فضای حیاتی» برای اعمال قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی قدرت‌ها بر پایه‌ی منافع خودی است. دوربین «دوقطبی» اما کاری به تشخیص این تفاوت کیفی ندارد، چون مختصات فکری‌اش آن را برنمی‌تابد. کانون دوربین برای این نگاه منجمد ثابت است و جهان متکثر امروز متمایز از «نظم» پیشاپایانه‌ی دهه هشتاد میلادی، از دید او جهانی است که در آن، «شرق» همچنان شرق است و «غرب» همان غرب. 

یعنی طرز نگاه مورد نقد، این شهامت تبیینی را هم ندارد تا با انگشت نهادن بر ویژگی درنده‌خویی از جهان کنونی، بگوید که در حال حاضر روبرو با جنگ گرگ‌ها و نوعی از تقسیمات جهانی و حوزه‌ی اعمال نفوذ بین آنها هستیم. این طرز نگاه اما، برعکس دنیای فعلی را جدال بین خیر و شر می‌بیند و نمی‌خواهد هم آن را جز در تقابل اقطاب نیک‌سرشت و بدسرشت به تصور برآید؛ او را توان رهایی از تصور شیطان – فرشته نیست. 

اختلاف گرهی با این طرز نگاه البته در این نیست که گویا او اقطاب را می‌بیند و دیگران نافی وجود چنین اقطابی‌اند. تفاوت همانا در تبیین سازه‌ی کنونی جهان است و فهم دینامیسمی که در آن عمل می‌کند. اهمیت این تاکید به ویژه از آنروست که بتوان خط تمایز جدی بین درک متعارف از مقوله‌ی «جهان چند قطبی» با تفسیر دلبخواه و غیر متعارف دوقطبی‌نگرانه از آن را به دقت ترسیم کرد. چرا که در نگاه اولی یعنی نگرش به هستی کنونی دنیا از منشور متعارف با فهم غیرآئینی، حقایق مربوط به موجودیت تعدد اقطاب قدرت در دنیای ما کم نیست. چنین برداشتی از «چند قطبی» اما در تفاوت بسیار با طرز نگاه دومی است که جهان را بر روی میز جنگ بین «شرق» و «غرب» دراز ‌می‌کند و زیر رنده می‌برد. اگر اولی بر چندگانگی‌ در کره زمین کنونی است و غرب را گرفتار در بحران از درون و مشخصاً مواجه با بحران دمکراسی و بر متن همین بغرنجی‌ها در جستجوی راه تعاملات ملی به سود مردم خود، دومی اما دچار ساده‌سازی مکانیکی است تا ایران را با گنجاندن در جهان آنتاگونیستی نوع دلخواه خود درون یکی از اقطاب قرار دهد.  

حال آنکه تشخیص چیستی جهان ما به این خواهد بود که دنیای کنونی را نه در «دو قطبی» و «تک قطبی» به تعریف‌ برآییم و نه   «چند قطبی»شدن را با موازین و تفاسیر متعلق به دید قدیم و خلق و خوی کهن بخوانیم. آری، جهان امروز به اعتباری «چند قطبی» است اما فقط مسامحتاً؛ تسامح در آن نیز مشروط به پشتوانه‌ی وسعت‌نگری و استعداد دیدن واقعیت جهان در تنوعات‌ آن. این جهان در مجموعه‌ای از موجودیت اقطاب اصلی، پدیداری انواع قدرت‌ها و بلوک منطقه‌ای و نیز امکان بروزیابی قدرت‌های محلی است که تشخص می‌پذیرد. انبوهه‌ی مملو از کثرت و تنوع و تعدد کانون‌های چه مستقل و چه دارای استقلال نسبی، که نه پدیده‌ی دفعتاً ظهور‌یافته‌‌ در چند سال اخیر، بلکه حاصل پروسه‌ای است با عمل‌کردی روندوار که شکل‌گیری‌‌اش به سال‌های پیشا فروپاشی «جهان دو قطبی» برمی‌گردد. روندی که، در دو دهه‌ی اخیر فقط شتابی شگرف و دامنه‌‌ی بیشتر به خود گرفته است. 

در واقع، چشم بینا لازم بود تا در دهه‌‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی نیز می‌د‌ید که چگونه در عین قدرقدرتی هم «غرب» به سرکردگی آمریکا چونان یک سیستم اقتصادی و هم «شرق» با رهبری شوروی به عنوان بدیل اقتصادی آن یکی، عناصر اولیه‌ی «نه شرقی و نه غربی» و نیز «هم شرقی و هم غربی» در جابجای جهان سر برمی‌آوردند و نقش معین خویش بازی می‌کردند. بروزات در مدل «نه شرقی و نه غربی»، بدواً و عمدتاً با سیمای سکولار و اندکی بعد ظهور در بنیادگرایی مخصوصاً از جنس اسلامی؛ و نمودها در فرم «هم شرقی و هم غربی»، از جمله در سرکشی‌های گهگاهی رژیم‌های وابسته به یکی از اقطاب علیه همان قطب. شکل‌گیری جنبش غیرمتعهدها، سازمان کشورهای افریقا، لیگ عربی و سازمان اوپک و… از این جمله‌اند و نمونه‌ها در این زمینه متعدد. پدیدآیی این پدیده‌ها در همان زمان «دوقطبی» و نقش‌آفرینی هر کدام در حد و اندازه‌ی خود، تصویر از آینده‌ی جهان بود.   

البته و بی‌گمان، تاثیر مستقیم و غیر مستقیم ساختار دو قطبی جهان و زمان بر فعل و انفعالات سراسر گیتی، عمل می‌کرده و جدی هم بوده است. این تاثیرپذیری اما، همانا با درنظرداشت واقعیتی که بنا به آن دنیای نیمه‌ی دوم قرن ۲۰ با گذر از سلطه‌ی قدرت‌های دریایی پیشین گام در دوره‌ی موجودیت قدرت متکثر در جهان نهاده بود.این واقعیت که، دنیا می‌رفت تا در آینده و متاثر از تحولاتی اگرچه هنوز ناروشن، در تکثر قدرت‌های بزرگ و متوسط باز بیشتری جلوه‌گر شود.  

از یاد نباید داشت که «غرب» حتی وقتی هم فروپاشی رقیب «شرقی» را دید و این چنین پنداشت که حالا می‌توان و باید با یکه‌تازی‌ «پایان تاریخ» نوشت، به کوتاه مدت و با اصابت سر بر سنگ دریافت که سودای «تک قطبی» نئوکانی توهمی بیش نیست. اوباما این هوشمندی امپریالیستی را نمایندگی کرد که چون آن ممه را لولو برده است، مدیریت ینگه دنیایی دیگر نمی‌تواند از جهان قدرت سهمی فراتر از حد خویش‌ ببرد. همین واقعیت هم بود که کاخ سفید را واداشت رنجر آمریکایی از عراق بیرون بکشد و در سیاست خارجی‌اش خاورمیانه تدریجاً از آن جایگاه محوری سابق بیفتد. آمریکا حتی با بیش از یک تریلیون دلار هزینه هم  نتوانست افغانستان را نگهدارد و بعد ۲۰ سال مجبور به ترک آنجا به نفع طالبان بنیادگرای حامی القاعده‌ی مهاجم به برج‌های دوقلو شد. 

نگاه‌ همانند «کارپایه» اما قادر نیست غربِ وارثِ امپراتوری‌های استعماری حالا دیگر قرار‌گرفته در نقطه تلاقی دو بُردار، از یک سو گرفتار تنگناهای درون ساختاری ناگزیر و از دیگر سو مواجه با تکثیر پیاپی رقابت‌های مهارناپذیر در جهان مبتنی بر منافع را در چنین واقعیتی بازیابد تا دریابد که چرا واشنگتن در کمند پدیده‌ای چون ترامپ می‌افتد و چرا برگشت به ناسیونالیسم خودی، غرب لیبرال را این سان به تسخیر خود می‌کشد؟ این فکر ناتوان از درک این چرایی‌ها است که دچار شیفتگی بیمارگونه به جنگ اصطلاحاً آزادی بخش جهان از دست ناتو در وجود یورش روسیه علیه اوکراین می‌شود و از شکست‌های آمریکا در چند نقطه از تهاجمات‌ امپریالیستی آن و قدرت‌گیری اقتصادی چین، شراب ذوق‌زدگی سر می‌کشد. 

مبارزه‌ی نوع نگاهی چنین به جهان با سلطه‌گری‌ها از اینرو اصالت ندارد که فقط در ستیز با غرب عمل می‌کند و با سپر انداختن در برابر بازی‌های روسیه و تحمیلات چین در مناسبات اقتصادی عملا یکسویه کادربندی می‌شود. هم از اینرو و برخلاف لفاظی‌هایش، تزی که صادر می‌کند خلاف مصالح مردم ایران و در درجه‌ی نخست توده‌های زحمتکشی است که گریبانگیر انواع مشکلات ساخته و پرورده‌ی همین نظام‌اند. این طرز فکر از ایجاد شرایط ناگوار توسط امپریالیسم غرب برای ایران می‌نالد، اما به روی خود نمی‌آورد که زمینه‌ساز این شرایط اگر هم نگوییم تماماً دستکم در درجه‌ی نخست و بطور عمده خود جمهوری اسلامی است. اما او همچنان با کوبیدن بر طبل «ایستادگی ضد امپریالیستی» جمهوری اسلامی تبهکار و ویرانگر، برای ماجراجویی‌های این نظام پاسدار «استقلال» هورا می‌کشد. 

این نگاه، روندها در جهان را چون به درستی نمی‌بیند لذا خال‌باز معتادی را می‌ماند که در بازی با فقط چند کارت توی جیب، همه صحنه را در پلاریزاسیون مطلوب خویش به رصد می‌نشیند. پس هیچ جای شگفتی ندارد که نجات جهان از دست «تک قطبی» بودن و افتادن بر ریل دو قطبی اما زیر عنوان «چند قطبی» را در وجود پوتین شوینیست ولیکا روس (روسیه بزرگ) چونان ناجی موعود بجوید! برای این فکر گیرکرده در قرن ماضی، آنچه باید بر سرجایش بماند همانا هیستری غرب‌ستیزی است و جایگزینی مائویسم‌ستیزی پیشین‌‌ با پرستش چین به رهبری شی. جهان این فکر، «چند قطبی» است ولی «چند قطبی» از نوع همچنان در کادر «شرق علیه غرب» تحت لوای اتحاد غرب‌ستیزی غرب‌ستیزان! «جبهه متحد خلق» آن هم، برخاسته‌ای است از چنین آرایه‌های ذهنی.  

این نگاه، منتقدین بنیادهای سرمایه‌دارانه و زورگویانه‌ی غرب ولی نه مانند خودش «غرب ستیز» را به این دلیل در برابر خود می‌بیند که اینان چه از موضع جهان‌گرایی و چه ملی، از برقراری مناسبات معقول هم غربی و هم شرقی کشور با جهان، ارزیابی به سود منافع مردم ایران و منطقه و جهان را دارند. نگاه فقط شرقی اما، زیر علم و کتل «استقلال»، نوع دیگری از وابستگی را تدارک می‌بیند. او با آفرین گفتن به نقش جمهوری اسلامی در «مقاومت محوری»، آن را شریک «ضد امپریالیست» خود می‌شناسد و چه بسا که بی به روی خود ‌آوردن، در دل حتی به ستایش طالبان پس‌گیرنده‌ی افغانستان از آمریکا بر می‌‌آید! 

اصل از نظر این فکر و روش، در عمل و حتی نظراً نه بر امر توسعه‌ی پایدار که حفظ «استقلال» است و بس. برای آن مهم نیست که استقلال نوع جمهوری اسلامی، استقلالی بوده بکلی هستی سوز که کشور طی آن، خسارات استراتژیک جبران ناپذیری دیده و بزرگترین فرصت‌های رشد را از دست داده است. برای این نگاه، سردار سلیمانی قهرمان ملی است چون جنگ‌های نیابتی را سامان ‌داد تا مدال افتخار تبهکاری ملی و منطقه‌ایِ ناظر بر «عمق استراتژیک» و ایجاد «هلال شیعی» ولایت بر سینه‌ی این سینه‌چاک «رهبر» بنشیند. 

این نگاه و سیاست، به لحاظ فلسفه‌ی سیاسی، اسیر دوئیت محض است و با کباده‌کشی در سیکل دوگانه خیر و شر می‌چرخد. او نه فقط تعویض عینک که خانه‌تکانی بنیادین را لازم دارد. او پیش از داعیه‌ی سیاست‌سازی، نیازمند فهم نگرش دیالکتیکی و بیش از سیاست‌کردن مطلوب ولایت ولایت، محتاج درک هستی متکثر در منطقه و جهان است.  

ادامه دارد 

بهزاد کریمی  26 دی ۱۴۰۲ برابر با ۱۶ ژانویه ۲۰۲۴  

https://akhbar-rooz.com/?p=230396 لينک کوتاه

2.4 44 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
27 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر ایرانی
امیر ایرانی
8 ماه قبل

سرزمینی است بنام ایران، مردمانی با گرایش های مختلف در آن ساکن هستند ، ساکنین در آن، ایرانی گفته می شوند. باید گفت
تمام آنهایی که ادعای مبارزه گری می کند اگر هدفشان تامین منافع سرزمین ایران و مردمان ساکن آن نباشد این مبارزان دیگر مبارز ایرانی نیستند بل گروهی هستند که وقت خودشان را تلف می کنند و هم برای مبارزان واقعی سرزمین ایران دردسرهای خاص می آفرینند.
در عرف بین المللی کشوری می تواند از منافع ملی اش دفاع کنند که در سیاست خارجی و بین المللیش با تمام کشورهای جهان تعامل داشته باشد وهر کشور دیگر را نه دوست همیشگی خود بداند و نه دشمن همیشگی، بل ارتباط با آن کشور بر اساس تامین منافع ملی و آسایش مردمان ایران شکل خواهد گرفت.
اما در مورد گروه ها و افرادی که شیفته کشورهای دیگر هستند و حرکاتشان در حد جاسوسی برای کشوری است تا به کشور دیگر ضربه بزند باید گفت
رفتار اینها ربطی به مبارزات ایرانی ها ندارند
اینها ماموران با جیره و مواجب و یا بی جیره مواجی بیش نیستند پرداختن به آنها اگر چه افش

چند نکته
چند نکته
8 ماه قبل

-کاربرگرامی ب دیدار:حافظ شیرازی هم جعل -/+ را میداند[تقلبی که کار۱نفروهرگاه بحث“محورمقاومت” است گاهی تغییرجنسیت داده وبا نامهای زنانه نظردهی میکند.لشکراسلام چه ها میکند؟!]؛لاکن دلخوش نباشید به این مقدار!
-“کارپایه” و”راه توده”رهروان صدیق کیانوری وحزبش میباشند.آنان به خلخالی وخا منه ا ی رای دادند.اینان هم پشت آیت الله اعدام نماینده خامنه ای در”محورمقاومت” نمازمیخوانند.کیانوری-عمویی؛ مشاورجعبه سیاه رژیم درعبورازبحران بودند(خاطرات رفسنجانی).کیانوری موافق کاردرتبعید زندانیهای دهه۶۰ بجای اعدام بود واینان اتاق فکررژیم؛
-آنان در جنگ ۸ ساله۲دیکتاتورپشت خمینی واینان به بهانه مخالفت با فاشیستهای آزوف وزلنسکی(پادوی ناتو)درجبهه رذلی بنام پوتین و سرآشپز مزدورش واگنروالیگارشها ی روس؛ودخیل بستن به فاشیسم شیعی فاسد؛قاتل وکودک کش برای مقابله با نسل کشی صهیونیسم وجانیان نژادپرست حاکم اسرائیل.
-جناب کریمی عزیزرطب خورده منع رطب کی کند؟

مهرداد ۱
مهرداد ۱
8 ماه قبل

نمونه‌ای از آن جهان چند قطبی که بعضی از کامنتگذاران در تخالف با مقاله فوق اراعه می‌دهند را در سفر اخیر سردار رادان، از سردمداران بی رحم سرکوب وحشیانه در ایران، به چین و ملاقاتش با وزیر امنیت چین ببینید. “کارپایه” و گروه‌های امثال آن که در طی ۴۰ سال گذشته امروز به چند تارنمای فرتوت بالای ۸۰ سال منتهی شده‌اند از هیچ گونه کوششی برای تقویت جمهوری اسلامی دریغ نکرده اند چه حمایت از خطبه‌های ضد امپریالیستی ائمه جمعه و چه سکوت در مقابل کشتارهای سال گذشته جنبش ژینا. دلیل کم بنیگی این چند فرد و گروه در ایران امروز نه فقط به خاطر انقراض نسل بلکه بیشتر به خاطرخوردن نمک و شکستن نمکدان در غرب و اجحاف زندگی و سیاست ورشکسته شرق به مردم داخل کشور است. هیچ دیاسپورای دیگری در جهان امروز این چنین خواهان شکسته شدن خانه و کاشانه جدیدش که به او امان و امنیت داده نیست.

جعفر حسینی
جعفر حسینی
8 ماه قبل

اساس تحلیل آقای کریمی در پرداختن به چیستی طرز نگرش دو سایت مذکور که جهانی چند قطبی را در روزگار کنونی آنگونه میبیند، با اشاره به نظر آقای کیانوری “در سپهر سیاسی ایران” در این گزاره نهفته است که: “خط و سیاستی که تاریخ آن سپری شده و بر پایه¬ی تجربه زیستی جامعه¬ی ما مهر باطل را در همان زمان حیاتش خورد.” طرح این گزاره به لحاظ منطقی در ابتدای مقاله در جهت ایجاد فضایی برای ایجاد پیشداوری در خواننده. چرا که ایشان باور دارند که این نگاه منفور است و با توجه به آنچه در ج.ا. گذشت و میگذرد کسی جرعت نزدیک شدن به این نگاه را ندارد. متاسفانه باید گفت بیان همین گزاره در ابتدای تحلیل ایشان به سراپای آن خصلتی مغالطه آمیز میدهد، خصلتی بنام مغالطه¬ی “مسموم کردن چاه”، تا کسی از آن ننوشد. اما تناقض آشکار در منطق ایشان پذیرش همان نگاه جهان چند قطبی است حتی با نگاه تیز بین ایشان که از دهه ها جلوتر آنرا میدیدند، جهانی از قول اوباما بدون هژمونی آمریکا، یعنی هم نگاه با هما ن دوسایت ومابقی گفتارها خالی از محتوا.

رضا فانی یزدی
رضا فانی یزدی
8 ماه قبل

من گرچه با تحلیل های گروهی که بهزاد کریمی به نقد آنها نشسته اصلا احساس نزدیکی ندارم و هرگز هیچ شباهتی میان دوقطبی شدن جهان آینده و یا چند قطبی شدن آن با گذشته نمی بینم ولی نبایدآینده چند قطبی شده جهان را به این شیوه سطحی و با نگاه محافل دست راستی غرب تحلیل کرد. متاسفانه بهزاد کریمی باز مثل همیشه با مروری سطحی به مسائل جهانی و یا درگیری های منطقه که به نظرم یا به دلیل شیفتگی او به غرب به خاطر سالها زندگی طولانی اوست و یا مصلحت گرایی به خاطر رعایت نرم های زندگی در غرب به تحلیل آبکی پرداخته است. با بزرگ نمایی رابطه ایران اسلامی با چین و روسیه نمی توان آنچه را که در بطن تحولات جهانی در جریان است را ساده سازی کرد و در آخر به اینجا رسید که بهترین پاسخ آن است که هیچ تلاشی در جهت محدود کردن و یا بهم زدن نظم جهانی به رهبری امریکا و اروپا ی غربی صورت نگرد و یا دیده نشود، که در ان صورت کنار رهبری نظام دینی قرار می گیری. بسیار تاسف آور است که مدعیون چپ گذشته تا این اندازه به راست در غلتیده اند

آرش ادیبان
آرش ادیبان
8 ماه قبل

با درود به
تفکر وابستگی به کشورهای دیگر را میتوان نداشتن استقلال‌فکری دانست که منجر به حمایت از دادگاه‌های انقلاب برای کشتار بیشتر ، در حجاب اجباری کنار خمینی بودن ،حمایت و شرکت در حمله به سفارت آمریکا و انگلیس و عربستان وجنبش زن زندگی آزادی را توطئه آمریکا دانستن و ………… دانست. در نهایت حمایت از آمریکا ستیزی جمهوری اسلامی که جز ظلم و جنایت ، دزدی و اعتیاد، فقر و فروش اعضای بدن ،کمبود دارو وکودکان کار برای مردم نتیجه ای نداشته رامبارزه ضد امپریالیستی قلمدادکرد؟

F Sharifi
F Sharifi
8 ماه قبل

با جناب کهنسال هم عقیده ام که جناب کریمی: کم گفتی، دیر گفتی؛ نصفه گفتی! ولی بازم از هیچی بهتره !

بهره کشی حداکثری از نیرو. کار ایران توسط سرمایه داران اسلامی نوعی برده داری نوین بوده زیرا این طبقه بدون هیچگونه حق تشکل و  با حقوق ماهانه حدود ۱۵۰ دلار ، دارای پایینترین دستمزد های جهان است !

در این میان گروهی راست افراطی زیر پرچم« چپ » ،معتقدند که باید از حاکمان سیستم سرمایه داری ، هر چقدر هم که ارتجاعی ، جنایتکار و ضد کارگر باشند، حتا هنگامیکه ناسیونالیسم ، مذهب، میلیتاریسم، کشور گشایی و لیبرالیسم را تبلیغ و ترویج می کنند، فقط و فقط به انگیزه ضد امریکایی بودن ، مورد حمایت و همکاری قرار داد  !

 تاریخ مصرف این عالیجنابان سال هاست کذشته است

مازیار
مازیار
8 ماه قبل

به گمانم سال ۱۳۶۱ بود که خبرنگاری از کیانوری پرسید(نقل به مضمون): جمهوری اسلامی شما را متهم می نماید که گرداننده اصلی رژیم سوسیالیستی افغانستان می باشید و مخالفان برانداز رژیم جموری اسلامی هم شما را گرداننده اصلی بگیر و ببندها می دانند و لیبرالها و سلطنت طلبان هم شما را جاسوس شوری می دانند. چه پاسخی دارید؟
در جواب گفت که خوراک همه آنها در یک آشپزخانه تهیه می شود.
و دیدیم که چندی نگذشت که به سراغ توده ایها هم رفته و تار و مارشان نمودند.
آقای کریمی نازنین ولی فقیه غرب ستیز نیست سرمایه داری غرب قبله گاه اوست هر روز و شب به سویش نماز می گذارد. نداشتن تحلیل درست از ماهیت رژیم شما را به چنان موصعگیریها کشاند. بروید تحلیل فدائیان راستین و پاکباخته محمد حرمتی پور و عبدالرحیم صبوری که در همان ایام نخست بلبشوی ننگین ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ نوشته شد را بخوانید تا دریابید که با کی طرفید. رژیمی که جانشین شاه شد از همان آشپزخانه برایش غذا می پزند. از ظاهر بگذر ماهیت را ببین!

زرشناس
زرشناس
8 ماه قبل
پاسخ به  مازیار

این‌نظر شما را باید با طلا نوشت آنجا که گفتید:
ولی فقیه غرب ستیز نیست سرمایه داری غرب قبله گاه اوست هر روز و شب به سویش نماز می گذارد. نداشتن تحلیل درست از ماهیت رژیم شما را به چنان موصعگیریها کشاند.”
اماکو عقل سالم، کو گش شنوا!

احمد صبوری جهرمی
احمد صبوری جهرمی
8 ماه قبل
پاسخ به  مازیار

مازیار عزیز
این جماعت تیزی کافی ندارند که انچه را تو می گویی بفهمند. آقای خامنه ای یک عده بازاری دزد موتلفه یعنی دست راستی ترین گروه درون رژیم را دور خودش جمع کرده است. همه اطرافیاش یا پاسپورت کانادایی یا انگلیسی دارند حالا آقا ی کریمی وی را غرب ستیز می داند . ۴۰ سال است که اینها دانشجو به غرب می فرستند. یک استاد فارغ التحصیل چین نداریم . جامعه ای دوستدار غرب به شدت ایران نادر است. سرمایه داری ایران لجام گسیخته تر از سرمایه داری آمریکا است.

آذرخش
آذرخش
8 ماه قبل

درود جناب بهزاد کریمی
چپ امروز داخل ایران را باید چپ دانشگاهی نامید.شاید اندکی کارگری و دانش اموزی.مطمئن باشید اگر روزی چپ در عرصه سیاسی ایران عرض اندام کند،به پشتوانهٔ اعدام شدگان و در بند شدگان وشکنحه شدگان است ، به شرطی و شروطها.الغرض امروزه باید چهره جدّاب تر واخلاق مدارتر و به روز تر از چپ به نمایش گذاشت.جامعه کنونی ایران ،نه چیزی از چپ مارکسیست میداند ونه دعواهای حیدری ، نعمتی آن برایش مهم است.جمهوری اسلامی آنقدر بار اضافه دارد،که آویزان شدن ،،۱۰مهر ،، تآثیری در غرق شدنش ندارد.،، ۱۰ مهری ها ،، هم با او خواهند رفت.چوب زدن به مرده معصیت دارد.
به فکر نسل جوان باشید که وقت تنگ است وقلندر در خواب.

هومن دبیری
هومن دبیری
8 ماه قبل

برکشورم چه رفته ست…
امروز این عنوان را با حروف درشت و رنگی خواندم که حکایت از فاجعه می کند و به اسم «چپ »!!!
نمایش‌قدرت موشکی‌ایران شایسته تقدیر ملی است!
“ایران، سرانجام بر تردیدهای خود فائق آمد و روزهای دوشنبه و سه شنبه، در یک اقدام مقتدرانه، شماری از پایگاه های اسرائیل و برخی گروه های تروریستی را در اربیل عراق، داخل پاکستان و در خاک سوریه با موشک منهدم کرد. این اقدام در نوع خود، پیامی بود برای اسرائیل و امریکا که برخی خواب و خیال ها را از سر بدر کنند!”
(حالا طرفداران این ماجراجوئی های منحط تشریف بیاوردندو رای منفی خود را در زیز این کامنت بگذارند .غفلت موجب پشیمانی ست.)

مژگان
مژگان
8 ماه قبل
پاسخ به  هومن دبیری

فرق مواضع شما با مزدبگیران سیا و موساد از دست عباس فخرآور و امیر حسین افتخاری در کجاست؟ فقط در اینکه شما خود را چپ و آنها خود را راست جا می زنند.
اقتدار ملی ایران برای ایران خواهد ماند. یعنی بعد از رفتن این حکومت این اقتدار نظامی باقی خواهد ماند. این جای تقدیر ندارد؟
آیا بیمه کردن کشور از گزند توطِه های تجزیه طلبانه از چهر سو جای تقدیر ندارد؟
شما کشتن افسر کشورتان را و کشتار عزاداران وی از طریق جلیقه انفجاری را ترور نمی دانید؟ ترور فقط آن است که مستر پرزیدنتتان می گوید؟
کمی برای خودتان و برای شعور سایرین ارزش قاِل باشید!

جعفر پورتوکل
جعفر پورتوکل
8 ماه قبل
پاسخ به  هومن دبیری

و هنوز آقایان بهزاد کریمی و امثالهم با‌ور ندارند که گردانندگان سایت های راه توده و مانند آن با دستگاه های امنیتی و اطلاعاتی ارتباط دارند . ای کاش او و امثال او کمی از شم فدائیان خلق قبل از انقلاب که عباس علی شهریاری همکار ساواک را که در تشکیلات تهران رخنه کرده بود و رفقا خاوری و حکمت جو و همچنین تعدادی از رفقای فدایی را لو داد ، داشته و به جای طرد و نفی نشریه ها و روزنامه های دست ساز رژیم به مطالعه نشریه پربار ” نامه مردم ” می پرداختند .
http://www.tudehpartyiran.org

هرمز قدکچی
هرمز قدکچی
8 ماه قبل
پاسخ به  هومن دبیری

درود بر شما
بعداز حملات تروریستی و فاشیستی در شهر کرمان که نزدیک ۱۰۰ غیر نظامی را از پای در آورد و رقمی بالا را زخمی کرد. در میز احزاب اخبار روز اعلامیه های گروههای مختلف سیاسی را خواندم که آن عملیات بربرمنشانه را محکوم کردند.
جا دارد که طرفداران تمام گروههائی که برای آن جنایت ها اعلامیه صادر کردند از رهبران خود بپرسند: چرا با حملات تلاقفی جویانه و کور جمهوری اسلامی در عراق وپاکستان ساکت مانده اند؟ تشنج آفرینی از سوی هر نیروی خارجی و داخلی فقط به ضرر جنبش آزادیخواهانه مردم ایران و سراسر منطقه ست.

مهردادیک‌پیشنهاد:: لطفا اسامی کشورها را قید کنید؛

به نظر چنین می‌رسد که جریان « راه توده» در درون یک یا شاید دو خط فکری ( به فول رفیقی) تحت نا م‌توده آب به آسیاب ریز جمهوری اسلامی شده اند. مقاله جناب کریمی رو شن گری الزامی است در این راستا. باید از این یک یا دو خط پرسید آیا شما سیاست سرکوب پسا جنبش ژینا. ا چگونه ارزیابی می‌کنید؟ تحت همان تبیین جهان بینی مومیایی ؟ مقاله جناب کریمی باب یا باب های تازه ای برای بحث میگشاید. آیا دو خط فکری در رابطه با مضحکه انتخابات ( یا انتصابات ) پیش رو در کجا فرار گرفته اند؟ مواضع نا در رابطه با افراد معلوم الحالی نظیر علی زاده ( علیز)٫ و نگهدار چیست ؟ با امید گسترش باب مفتوح . شاد روزگار باشید

تراب حقی
تراب حقی
8 ماه قبل

“هنر” امپریالیست ها جعل است؛ جعل تاریخ، جعل ارزش ها از دست حقوق بشر (نگاه کنیم به غزه) و ….
اما نگارنده که به تعداد تعویض لباس هایش، در عقایدش تجدید نظر کرده، طبق معمول باز روی اسب مرده شرط بندی کرده و از آنجا که دزد ناشی همیشه به کاهدان می زند، جعل های وی نیز بسیار ناشیانه بوده و به صورت خود ایشان برگشته اند.
ایشان که خود مقلد سینه چاک ولایت مطلقه بانک جهانی و صندوق بین المللی پول است و طرفدار کفن پوشیده نئولیبرالیسم ناب، مخالفان مرجع خود را طرفدار ولی فقیه معرفی می کند!
نگارنده عمری در غفلت بوده و هنوز از این خواب غفلت بیرون نیامده که به ریسمان “غولی” آویزان شده که دیگر یال و پله ای ندارد.
دندان های ارباب در سوریه، افغانستان، اوکراین و غزه کشیده شده و در حال زدن دست و پاهای آخر است.

احمد صبوری جهرمی
احمد صبوری جهرمی
8 ماه قبل

مقاله ای که باید سال ۱۳۵۸ چاپ می شد. جامعه روشنفکری کنونی ایران چنان عاشق شیفته غرب است که در تصور نمی گنجد. آرزوی جوان ایرانی تحت تأثیر بمباران تبلیغاتی برگشت به دهه پنجاه است . این مطلب بی ارتباط ترین مطلبی است که می توان نوشت . اکثریت مطلق جوان دانشجو ایرانی ارزوی ده ساعت زندگی در غرب دارد. غرب قبله است و مظهر همه زیبایی ها. اسراییل ۲ میلیون فلسطینی جزغاله کند خم به ابروی جامعه روشنفکری کنونی ایران نمی افتد. هر آنچه منشا اش چین باشد بی کیفیت و آمریکا نهایت بهترین ها. بهزاد عزیز باور کن بسیار دور افتاده ای باید با بیماری شیفته شدن جامعه ایران برخورد کرد یک روز دیوانه وار عاشق خمینی و روز دیگر ترامپ و جان بلتون. یک جامعه بی تعادل همیشه شیفته و غیر خلاق. گروهی که ترا نگران کرده در دنیای واقعی جامعه ایران نا شناخته است.

کهنسال
کهنسال
8 ماه قبل

جناب کریمی: کم گفتی؛دیر گفتی؛ نصفه گفتی! ولی بازم از هیچی بهتره.
همانطور که چای دبش جگر مردم ستمدیده ایران و بخصوص بازنشستگان را سوزانده؛ داغ دل ماهم تازه شد.
به دورانی پرت شدیم که عالیجنابان در دکان خود عکس بیچاره مارکس و لنین را نصب کرده ولی خارج از آن مردم فروشی کرده؛ قمه خمینی را تیز میکردند و “تربچه های پوک” و “چپ آمریکایی” و “ضد انقلاب” را  در دانشگاه و خیابان و جنگل … شناسایی و به کمیته؛ سپاه و دادگاه معرفی می کردند (البته میدانید که در این کار تنها نبودند!؟).
قلاب می گرفتند که خط امام از دیوار سفارت بالا بره. در ستایش “جنگ میهنی” می سرودند و…
به دست با زرگان ها؛ بنی صدرها و امثال همین ها بود که پیشکسوتان داعش و طالبان چپ انقلابی  و جنبش مردم را در سراسر کشور سرکوب کردند. دوران گذار طی شد و بعد رفتند سراغ خودشان و شوهای تلویزیونی!
ولی دیگر خیلی دیر شده بود…خوب گفتی: دیروز برای سرکوب مائوئیستها هورا کشیدند و امروز آویزان از شی جین پینگ!

F Sharifi
F Sharifi
8 ماه قبل
پاسخ به  کهنسال

امروز بعد از گذشت بیش از ۴۰ سال این عالیجنابان راست افراطی نه نقدی به گذشته خود دارند ، نه یک دلیل برای توجیه ان و حتا اصرار و پافشاری بر ان مواضع فاجعه امیز !

انها شاید یاد گرفته باشند که به صورت گروهی یک منفی ثبت کنند !
ولی بعد از ۴۰ سال انها هیچ چیز نیاموخته اند !

Nader
Nader
8 ماه قبل

آقای بهزاد کریمی که زمانی خود را فعال سیاسی چپ میدانست و در حال حاضر اطلاع ندارم که خود را جزو کدام طیف سیاسی ثصور و معرفی مینماید، از آنجا که از نوشتارش بر می آید، تنها دغدغه و رقیب خود را حزب توده ایرانِ ورشکسته و تصورات و فکرکردن های این حزب در گذشته و حال میداند و این افکار و تصورات را غلط و بیهوده میداند. اما هیچ اشاره و ارجاعی به خواننده نوشته اش در این باره نمیدهد یا نمیخواهد بدهد که آیا خودِ وی هم در گذشته و حال افکار و تصوراتی داشته و دارد یا نه !

Nader
Nader
8 ماه قبل
پاسخ به  Nader

به احتمال زیاد آقای کریمی در این مقاله با قر و قاطی و مخدوش کردنِ مواضع حزب توده ایران به تصورِ خودش میخواهد جواب نقدِ آقای سپهر شمیرانی به کتابِ “سیر گفتمانی” خودش را بدهد !

ب دیدار
ب دیدار
8 ماه قبل

فعالین سیاسی آقای کریمی را به عنوان فعال سیاسی که با حزب توده ایران زاویه داشته است، می شناسند. ایشان با اینکه به عنوان فعال سیاسی چپ شناخته می شود اما نزدیکی هایش با طیف سلطنت طلب نیز پوشیده نیست. مخالفت سیاسی با جریان دیگر مذموم نیست و قابل قبول است. منتها آقای کریمی بحثی را آغاز کرده است و از دو جریان سیاسی نام برده است که از عنوان حزب توده ایران استفاده می کنند. حزب توده ایران بارها و بارها و به کرات مقالات متعددی را در نامه مردم انتشار داده که به روشنی نشان می دهد این دو جریان نه تنها ربطی به توده ای ها ندارند بلکه ، “در راه جمهوری اسلامی” فعالیت می کنند. در خوش بینانه ترین حالت این دو جریان مشکوک و در بدبینانه ترین حالت، ساخته ارگان های امنیتی رژیم هستند. مقاله آقای کریمی سهوا یا عمدا به این مهم اشاره ندارد اما باید به فعالین سیاسی بخصوص در داخل کشور هشدار داد که این دو جریان مشکوک هستند و هیچ ارتباطی به حزب توده ایران ندارند و مواظب باشند .

جعفر پورتوکل
جعفر پورتوکل
8 ماه قبل
پاسخ به  ب دیدار

درود بر شما با این پاسخ گویی مستدل خود

نادر
نادر
8 ماه قبل

با پوزش از نگارنده، این مطلب ارزش پاسخگویی ندارد.

مهرداد ۱
مهرداد ۱
8 ماه قبل

کاربرد صحیح عبارت “ابطال خط کیانوری” در ابتدای مقاله استفاده از دو عبارت استیصال و انحطاط را نیز ملزم میدارد. استیصال به خاطر اینکه اینان برای جبران شکست‌های چند دهه گذشته خود به همان چینی پناه برده‌اند که روزی مائوئیسم سه جهانی اش را محکوم می‌کردند. و انحطاط به خاطر اینکه علی رغم ادعای هومانیستی مارکسیستی برای نیل به جهان چند قطبی، جنایات پوتین، جمهوری اسلامی، و حماس را بر مردم خود نادیده می‌گیرند. ز نظر اینان قتل و سر بریدن کودکان اسرائیلی توسط حماس فقط یک ناگزیری در عملیات جنگی است. این انحطاط به حدی است که هر دو گروه ۱۰ مهر و راه توده حامیان ترامپ بوده و هنوز هم هستند. گرچه مقاله با یک بحث سنگین تئوریک آغاز می‌شود اما در پایان به درستی اشاره به کمبود عمق و معرفت این خط در همسویی با قاسم سلیمانی و خوشحالی از پیروزی طالبان در افغانستان است. سیاست شکست خورده مزبور حتی مورد تایید “نامه مردم” هم نیست چه رسد به مردم جوان و شورشی ایران! با سپاس از بهزاد کریمی!

یلدا
یلدا
8 ماه قبل
پاسخ به  مهرداد ۱

ببین کی برات کف و سوت میزنه، سینه چاک زلنسکی و نتانیاهو. پس ببین کیستی!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


27
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x