یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

در نقد نگرش و سیاستی ورشکسته (چپِ همدل با ولی فقیهِ‌ «غرب ستیز»! – بخش دوم)  – بهزاد کریمی

بخش اول این نوشتار (*) به نقد دوقطبی‌ نگری در نگرش «جهان چند قطبی» گذشت، حالا باید سراغ استنتاجِ «کارپایهٔ سیاسی برای مرحلهٔ ‌کنونی مبارزه»از نوع رابطه‌ی اقتصاد و سیاست رفت تا دید این نگاه چه سان زیر تاثیر تز «آمریکا ستیزی» و در خدمت به آن، کارش به تبرئه‌ی ولایت و قربانی کردن آزادی و دمکراسی می‌کشد. 

ولایت فقیه، «شکل» قضیه است و «آزادی‌های دمکراتیک» صرفاً ذیل «استقلال»! 

از نظر این طرز فکر آنچه ایران را به روز سیاه کنونی انداخته است، ربط چندانی با حکومت دینی در «شکل» ولایت فقیه پیدا ‌نمی‌کند و ریشه‌ را باید در «سلطهٔ بورژازی نئولیبرال غرب‌گرا طی چند دههٔ گذشته» جست. به زعم این بینش، وخامت اوضاع کنونی کشور نه مستقیما ناشی از حاکمیت پدیده‌ی ناهمزمان حکومت ویرانگر دینی با ارایه کارنامه‌ا‌ی فلاکتبار و پیامدهای ساختاری، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اینگونه دهشتناک، بلکه بخاطر نفوذ «بورژوازی نئو لیبرال غرب‌گرا» در درون آن است. از نظر این نگرش و روش با داعیه‌ی تحلیل طبقاتی و اقتصاد سیاسی، مشکل «روبنای ولایی» اساساً مربوط به نفوذ و سلطه زیربنای مناسبات نوع نئو لیبرالیستی بر نظام است وگرنه به خودی خود عاملیت چندانی ندارد. به گفته‌ی «کارپایه»، ولایت فقیه که یک زمان نهادی بوده خرده بورژوایی و در مقطعی بگونه‌ی گذرا «تسلیم بورژوازی کلان»، از مدتی پیش به اینسو اما توانسته است و لابد هم خوشبخنانه به همان جلد آغازین منادی مصالح خرده‌بوژوازی و «اقشار پایینی جامعه» برگردد. به دیگر سخن، ساختار ولایت را نباید در ضخیمی و زمختی‌ دید بلکه در موم بودنش فهمید که بسته به چگونگی سیر فعل و انفعالات طبقاتی هربار می‌تواند به یک «شکل» در ‌آید، وگرنه به خودی خود چیزی بیش از «شکل» نیست!  

این طرز تفکر با این باور که ساختار مبتنی بر ولایت به خودی خود فرع بر اصلِ موضوع یا همان ماهیت طبقاتی است، اخطار می‌دهد که ‌باید هشیار بود تا در دام تبیینات ناظر بر «اسلام سیاسی» نیفتاد و از نزاع طبقاتی «که بر که؟» جاری در جمهوری اسلامی غافل نماند. این نگاه با تاکید بر خطر تبدیل و ارتقای «نفوذ» نئولیبرالیسم در جمهوری اسلامی به سطح «سلطه»یابی بر آن، شرط رقم خوردن سرنوشت «که بر که؟» در نظام به سود مردم را هم «خلع ید از بورژوازی نئولیبرال وابسته به‌غرب و از بین بردن تمامی صدمات اقتصادی و سیاسی ناشی از سیاست‌های نئولیبرالی و سرکوب‌گرانهٔ آن» معرفی می‌کند. 

به عبارتی، به زعم این نگاه اگر هم ولی فقیه به «سرکوب» متوسل می‌شود، این رفتار را باید از چشم «بورژوازی نئولیبرال وابسته به ‌غرب» دید و اصلاً منصفانه نخواهد بود هرگاه به حساب ولایت فقیه نوشته شود. چرا که، ولایت فقیه در بافتار طبقاتی جمهوری اسلامی، جایگاهی بیش از «شکل» ندارد! لذا اولویت را هم باید به ستیزندگی ولایت اجنبی ‌ستیز با «امپریالیسم» داد و به «استقلال» و نه به «آزادی‌های دمکراتیک»! آری، همان تکرار دیگربار اخطاریه‌ی دهه شصتی متعلق به روزگارِ «خط امام»، که با کوبش بر طبل «جدی بودن خطر امپریالیسم»، «حفظ استقلال کشور» بگونه‌ی بزرگ‌نمایانه و ترساننده در معرض خطر بود! «کارپایه» نیز در همان حال و هواست، فقط اینبار با چشم بستنی فزون‌تر بر «سرکوب‌گری»های استبداد ولایی!  

البته اینجا نیز در پی درجه دوم دانستن موضوع «سرکوب‌گری»های ولایت و مقابله‌ی آن با کمترین آزادی‌خواهی‌ها، بار دیگر با پیداشدن سروکله‌ی همان شگرد اگر و مگرِهای مکمل گزاره‌ها مواجه هستیم که قبلاٌ بدان اشاره رفت. بدینگونه که تحلیل تا مضموناً حکم «همه چیز زیر سر لیبرال‌ها» را می‌دهد، شبح تلخ گذشته جلوی چشمش رژه می‌رود و لذا هراسان از افتادن طشت رسوایی پیشین از بام، سریعاً متوسل به لزوم از قلم نینداختن «تاکتیک» می‌شود. «تاکتیک»ی که یک سطر بعد معلوم می‌گردد اسم رمزی است برای «آزادی و دمکراسی» و مطابق عمل به همان شگرد، بلافاصله هم سنجاق شدن به شرط‌ و شروط ناظر بر‌‌: «طبیعی است که برنامه و اهداف تاکتیکی نیز باید در پیوند با چنین دورنمایی شالوده‌ریزی شوند». دور قمری که گفته‌اند درست همین معلقی است که از این طرز فکر سرمی‌زند: اصل بر «دورنما»ست و نه لزوماً آزادی و دمکراسی در هم اکنون!  

«کارپایه»، «آزادی‌های دموکراتیک» در جمهوری اسلامی را مشروط به فهم تاکتیکی آنها می‌کند، بار و جنبه‌ی راهکاری می‌دهد و ذیل دورنمای «استقلال» می‌برد! معنای این نیز، نه چیزی جز نیاموختن هیچ درس از گذشته. چون اگر می‌آموخت در «کارپایه»‌اش آزادی و دمکراسی را چنین تنزل نمی‌داد و بدانگونه تحقیر نمی‌کرد تا در درازای ده صفحه‌ا‌ی خود حتی یکبار هم دم از جنبش انقلابی «زن – زندگی – آزادی» نزند! «کارپایه» فقط در جایی از خود و آن نیز نه به نام بلکه به استعاره اشاراتی به این جنبش و خیزش‌هایی قبل آن دارد که در نگرانی از وقوع «انقلاب مخملی» دست‌ساز غربی‌ها علیه جمهوری اسلامی پاسدار «استقلال»، آه از نهاد برمی‌کشد! 

‌ارزش «آزادی‌های دموکراتیک» برای این نگاه، مشروط به تبعی بودن آنها از «ضد امپریالیسم» است و لذا تلقی‌اش نه فراتر از افزار بودن آنان‌. می‌نویسد که: اهمیت ویژه‌ی «آزادی‌های دموکراتیک» صرفاً به خاطر «ایجادِ…نیروی اجتماعی لازم برای دفاع از استقلال کشور و پایان بخشیدن به وابستگی فزایندهٔ ساختار اقتصادی کشور به غرب» است. به بیان دیگر، آزادی و دمکراسی نه مطروحه‌هایی خودبنیاد، بل مقولاتی‌اند‌ اهمیت‌شان در خدمت به «استقلال» و بس! پس، تکرار کمیک همان مشی تراژیکی که راهِ غلبه بر امپریالیسم را در دوستی با جمهوری اسلامی علیرغم خونریزی‌های آن علیه هر مخالف استبداد دینی برگزید! 

تفکری تکراری در امروز و نزد محافلی که زنجیره‌ حلقات آن را‌ این چنین می‌توان برشمرد: عامل نابرابری‌ها و نارضایتی‌ها در جامعه همانا وابستگی آن به غرب به واسطه‌ی بورژوازی نئو لیبرال است و «تحقق استراتژیک استقلال کشور» و پایان بخشیدن به وابستگی همانا منوط به راندن نئولیبرالیسم از جمهوری اسلامی؛ لذا لطف در حق «آزادی‌های دموکراتیک»هر اندازه هم مهم، اما نه دارای مقامی فراتر از «تاکتیک»! تازه این نیز بدین خاطر که نگویند «فراموشانند»، وگرنه کردار، همانا از اصل گفتمان و باور برمی‌خیزد و از کوزه همان برون تراود که‌‌ در اوست!   

از این آشفته‌گویی «کارپایه» هم بگذریم که درست دو سطر بعد از وصف «اهداف تاکتیکی»، آزادی و دمکراسی را بیکباره از سطح تاکتیک به «شالوده استراتژیک» فرا می‌رویاند و خواننده در می‌ماند که رمز یک چنین دوگویی چیست‌؟ پاسخ را اما کلیت نوشتار تصریحاً از قبل داده است و بعداً هم آن را تکرار می‌کند تا جای تردید باقی نگذارد که آزادی و دمکراسی برای این بینش و روش، و نیز به ضمیر و زبان، اساساً ابزاری است در خدمت «استقلال و تمامیت ارضی کشور» و «اهمیت حیاتی [آزادی‌های دمکراتیک] به‌ویژه از دیدگاه حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور  در شرایط خطیر کنونی». یعنی، لزوم آزادی از «دیدگاه حفظ استقلال» و نه که خودبنیاد و قایم به حقوق شهروندی! 

پس همان نگاه و همان ترجیع بند چند سال سپری شده‌ی بعد انقلاب را داریم که در آن، پایان تز ‌خود تنظیمی با «شرق» بسی غمبار در مرکب سرخ پرپرشدن هستی هزاران شیفته‌جان عدالت اجتماعی نوشته شد و خود واضع آن تز نیز غمگنانه با زنده‌بگور شدن در محاق غروب فرورفت. نگاهی که، به کردار و ولو ناخواسته به خدمت «استقلال»چی‌های ولایی در تخاصم با «امپریالیسم» درآمد و رهروان فداکارش به نیت آرمان «آزادی و عدالت اجتماعی» نه تنها بی‌رحمانه روانه‌ی قربانگاه «استقلال» از طراز  «خرده بورژوا»ای آن شدند بلکه در رکاب نوع برگشت «به خویشتن خویش» قرار گرفتند. «استقلال»ی با جنم دین‌خویی، از جنس روانه‌ی قعر تاریخ و در جنگ و ستیز با دستاوردهای تمدن و تجدد. «استقلال»ی که، کشتی‌ برقراری شرع متحجر و رانت اقتصادی ناشی از آن، جامعه را از دریای خون عبور داد تا شیخ حاکم، وضو در سر حوض «نئو لیبرالیسم» گیرد!  

معضل عمده بخش چپ ایران اگر در زمانه‌ی «خط امامی»، ماندن در نگاه کهنه‌ی استعمارستیزی با درکی بغایت نادرست و بس زیانبار از استقلال سازنده در این دنیای همبسته و نیز درماندگی و واماندگی آن از فهم درست خودبودگی در جهان معاصری عمیقاً مرتبط با هم بود، در نگاه نوع «کارپایه»‌ای اما باز هم چرخیدن درب است بر همان پاشنه‌ی پیشین با‌ فرورفتنی دیگر و باز هم بیشتر در مدار وابستگی به برج و باروی «شرق» حامی! 

«کارپایه» نه فقط بر هم شرقی و هم غربی معقول نیازین کشور نمی‌ایستد که همانا شرط لازم برای رشد و توسعه‌ی پایدار بسترساز عدالت اجتماعی است، بلکه بگونه‌ی موکد بر درب «استقلال» رو به کعبه‌ی شانگهای و اوروآسیا می‌کوبد. اشکال او در این پندار، به مطالبه‌‌‌‌خواهی در زمینه برقراری رابطه با کشورهای مشهور به شرق نیست؛ چیزی که، هر مبارز ایرانی آرزومند رفاه معیشت مردم و دوستدار پیشرفت میهن، برقراری آن در شکل منطقی‌ و دوجانبه را نه فقط رد نمی‌کند بلکه توصیه بر بود و کرد این روی‌کرد دارد. اشکال این نگاه به ستایش «شرق» است و نفرین ابدی «غرب»! به اینکه سرنوشت حک‌شده بر پیشانی‌ او، مجذوب شدگی‌اش به فلان یا بهمان «قطب» است، آن زمان شوروی سوسیالیستی و این زمان روسیه اولیگارش!  

مشکل کلان چپ در آن زمانه، اگر فهم کج از دمکراسی تا حد بی‌مقدار کردن و درک وارونه‌ از رابطه‌ی آزادی و دمکراسی با عدالت اجتماعی بود، اکنون اما همین وارونگی در میراث‌بران منجمد ذهن آن سر از ستایش ماجراجویی‌های رژیم ولایی در می‌آورد. اگر حزب توده ایران و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) علیرغم کژاندیشی بنیادین آن زمان‌، بعد آزادی خرمشهر در خرداد ۱۳۶۱ از تجاوزگری رژیم صدام حسین به ایران، با تقبل هزینه‌‌‌ی گران به مخالفت با ماجراجویی خمینی ولی فقیه قدرقدرت در ادامه‌ دادن به جنگ برخاستند، حالا اما رسوب یافته‌های بمراتب معیوب هر دو آنان در وجود وارثانی عرض وجود می‌کنند که ستاینده‌ی مشی «عمق استراتژیک» و «هلال شیعی» خامنه‌ای‌اند! همان نبش قبر «گذشته» با غمض نظر حیرت انگیز نسبت به جنایات روزانه‌‌ی این حکومت، مبادا که عبور از « خط قرمزی [رخ دهد] که هر نیروی پیشرو و انقلابی باید در هر لحظه مد نظر داشته باشد» و «حلقه‌‌ زنجیر» تعیین کننده از دستش در برود. «خط قرمز»ی به تماشا درآمده در مضحکه‌ی ولایی و با تلخنای طنزی چنین: داعیه‌‌داران نمایاندن ره در شناخت این دوره، خود غریقانی‌اند اندر چاه آن «دوران»‌!  

در رابطه با اقتصاد سیاسی این تبیین طبقاتی هم این نکته که اعتبارش به سیاه مشق کتاب‌هاست و نه واقعیت ایران گرفتار سیستم دینی در قالب ولایت! هم از اینرو نه قادر به فهم کارکرد تعیین کننده‌ی عامل رانت چونان اهرم انباشت ثروت و سرمایه در حکومتی مبتنی بر تبعیض‌گرایی و متکی بر حامی‌پروری! نگاهی که نمی‌تواند و یا دقیق‌تر نمی‌خواهد ببیند چگونه در  سیستم اعوجاج ولایی، این بیشتر سیاست است که طبقه می‌سازد و به اقتصاد شکل می‌دهد تا اقتصاد به سیاست! برای این تفکر، ولی فقیه «شکل» است و نه ناظری همه‌کاره بر هر حیطه  و از جمله بزرگترین انحصارات، بنیادها و هولدینگ‌ها در کشور بی پاسخ‌گویی به هیچ احدی. دغدغه‌ی این طرز فکر، تماماً خطر بورژوازی نئولیبرال است چونان پدیده‌ای بیرون از سیستم که بخاطر «غرب‌گرایی»‌اش در کمین ولایت فقیه نشسته است تا او را از موضع منافع «لایه‌های پائینی» به حمایت از سرمایه داری کلان سوق دهد! این تحلیل قالبی از نئو لیبرالیسم در ایران، نمی‌خواهد دریابد که جمهوری اسلامی بیش و پیش از همه مظهر بدترین نوع سرمایه‌داری است که بر آن نامی جز سوداگری غارتگرایانه انگل‌پرور نتوان نهاد!  

هیچ هم تصادفی نیست که نتیجه‌گیری این تحلیل مزین به اقتصاد سیاسی چنین از آب درآید که: «استقرار یک حکومت واقعاً عادلانه و دموکراتیک در ایران تنها از راه خلع قدرت از لایه‌های بورژوازی بزرگ درون حاکمیت قابل دستیابی است. از این رو، ما محور اصلی مبارزه را در مبارزه با سلطهٔ لایه‌های بورژوازی بزرگ درون حاکمیت، و نه شکل روبناییِ اِعمال قدرت سیاسی از سوی آن، می‌دانیم»! و معنی این حکم: اگر زالوهای بورژوازی بزرگ از «درون حاکمیت» بیرون کشیده شود، با همین «روبنا» – یا همان ولایت چونان «شکل»«امکان» رسیدن به گل و بلبل و شکوفایی باغ اسلامی هیچ دور از انتظار نیست!  

با اینهمه به خودمعرف‌های این طرز تفکر در یک مورد آفرین باید گفت و آن هم اینکه بر نتایج سیاسی صغری و کبری چیدن‌های خود ایستاده‌اند و جدل با چپ اپوزیسیون جمهوری اسلامی را در صراحت سیاسی پیش می‌برند نه مانند همفکرانی کمابیش با همین تفکر «کارپایه» که به نام اپوزیسیون خاک بر چشم اپوزیسیون می‌پاشند. این دسته، ریاکارانی‌اند لفظاً در مرزبندی با محافل چپ منجمد، در عمل ولی با همان انجماد! اورژینال‌های این تفکر با صراحت لهجه اعلام گفتار کرده و پای کردار آن هم می‌ایستند، اما دستجات نیم‌چهره‌ی این فکر  که تا حد الفت با جریاناتی چون «نایاک»ها نرد محبت می‌بازند، در هر زمینه‌ای دودوزه بازی می‌کنند. اینان با فروش «تنزه اپوزیسیونی»، در کار فریب ساده‌دلانی از اپوزیسیون چپ هستند که حساب‌شان بکلی از اینها جداست‌. شناساندن رفتار و کردار این دستجات وظیفه‌ی است مضاعف چرا که بگفته‌ی سنائی «چو دزدی با چراغ آید، گزیده تر برد کالا»! اما در این مورد هم، فقط نیاز به روشنگری هرچه بیشتر چیستی این طرز تفکر است و نه کیستی فلان یا بهمان‌اش.    

ادامه دارد  

بهزاد کریمی ۲۹ دی ماه ۱۴۰۲ برابر با ۱۹ ژانویه ۲۰۲۴ 

*) https://www.akhbar-rooz.com/230396/1402/10/26/ 

https://akhbar-rooz.com/?p=230678 لينک کوتاه

2.6 49 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

22 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بهرام خراسانی
بهرام خراسانی
3 ماه قبل

جناب کریمی گرامی با سپاس از دیدگاه بسیار منطقی و پخته شما. من البته پیشتر هم با دیدگاه پیشین شما آشنا بوده‌ام و چند باری هم با هم در همین سایت گفتگوهایی داشته‌ایم. اما به گمان من، این نوشتار سه بخشی شما حتا در شیوه‌ی نگارش، نوشتاری بسیار با ارزش و بجا است هرچند اطلاعات چندانی از نوشته یا سند حریف یا سوی دیگر گفتگو به دست نداده‌اید. این به ویژه برای کسی چون من که با آن گروه یعنی ۱۰ مهر آشنا نیستم یک کمبود به شمار می‌رود. هرچه هست، من با درونمایه‌ی این نوشتار شما کاملاً همسویم و امیدوارم در روزهای آینده بتوانیم این گفتگو را که تنها به آن گروه کرانمند نیست و دامنه‌ی بیماری در میان چپ گسترده‌تر از آن است، دنبال کنیم. مانند گذشته دست شما را می‌فشارم و برای شما و همه‌ی پیشکسوتان ملی و دموکرات یا سوسیال دموکرات، کامیابی آرزو می‌کنم بهرام خراسانی .

سعید ح.
سعید ح.
3 ماه قبل

آقای کریمی عزیز،بسیار ممنون از نقد چپ نما های خط امامی و مقاومت محوری. البته این خانمها و آقایان فقط از انشعابیون حزب توده ایران نیستند، برخی از چپ نماهای نسل جوان هم، تمام قد از سیاسیت های “ضد امپریالیستی” رژیم ارتجاعی ایران دفاع می کنند. نمونه آن کانال تلویزیونی “جدال” در لندن است. بهرحال: کسی که بعد از فاجعه خونبار دهه ی شصت و اشتباهات اسفبار برخی از جریانهای چپ، هنوز امرعدالت اجتماعی را از آزادی سیاسی، امر استقلال را ازامر حاکمیت مردم، امرمناسبات روبنایی را ازامرمناسبات زیربنایی و بلاخره امر برابری را از امر رهایی جدا می کند، یا نادان است یا سراش بجایی وصل است. همانطور که می دانید، رژیم اسلامی در سالهای گذشته کلی “چپ” امنیتی و “اپوزیسون” صادراتی آفریده است. البته من امیدوارم که این خانمها و آقایان از فرقه نادانان باشند.
موفق باشید و بازهم بنویسید

نیک
نیک
3 ماه قبل

مطلبی که جناب کریمی مطرح کرده اند نه بخاطر اهمیت پیروان این اندیشه که بسیار اندک اند بلکه نقد تفکریست که تضاد درونی جناح های سرمایه داری را با تضاد بین کار و سرمایه اشتباه میگیرد. اگر جنگ های جهانی اول و دوم را جنگ های امپریالیستی یعنی جناح های مختلف سرمایه داری بدانیم میبینیم که استالین با تشخیص درست نه با راست ترین (فاشیست ها) بلکه متحد با جناح دمکرات تر سرمایه داری شد. آیا استالین هم ناتو پرست بود که با امریکا و انگلیس سرمایه دار متحد شد؟ اینان مبارزه با فاشیسم فردی چون پوتین را باور میکنند که بزرگترین حامی فاشیست ترین جناح سرمایه داری امریکا یعنی ترامپ است. ما چه از اصلاح طلبان در ایران و چه در امریکا (حزب دمکرات) خوشمان بیاید یا نه میباید فراموش نکیم تا زمانیکه آلترناتیو معتبری برایشان در عرصه سیاست کشورشان نیست, دیوانگیست که با یک کاسه کردن همه جناح ها تحت عنوان غرب ستیزی اجازه دهیم تا راست ترین جناحها قدرت را بدست گیرند و فجایعی چون هیتلر و خامنه ای و ناتانیاهو بیافرینند.

مهرداد ۱
مهرداد ۱
3 ماه قبل

حزب توده زمانی قافله تبلیغاتی را به راه توده باخت که از دعوت تلویزیون پرگار برای هفتادمین سالگرد تاسیس حزب پرهیز کرد و به جایش علی خدایی ظاهر شد. از آن زمان به بعد به خاطر کوتاهی حزب توده در زاویه‌گیری جسورانه با اینجور جریانات، راه توده مشی خود را بر بسیاری از توده‌ای‌ها و اکثریتی‌های معتقد به خط کیانوری قبولاند. توده‌ای‌هایی که فکر می‌کنند با چند لینک حزب توانسته خود را از راه توده و امثالهم جدا کند سخت در اشتباهند چون کسی آنها را نمی‌خواند. ببینید چطور بعضی از توده‌ای‌ها و سازمان اکثریت (برخلاف حزب چپ ایران )در قبال حملات ایران به کشورهای همسایه سکوت کرده‌اند درست مثل خط مشی پیک نت. هواداری پیک نتی ها و امثالهم از ترامپ به خاطر ایجاد زورکی جهان چند قطبی شرم آور است.

آرش ادیبان
آرش ادیبان
3 ماه قبل

بادرود
با مطالعه ی نشریه “راه توده”و بقیه جدا افتادگان از حزب بطور یقین نظریه حزب توده را در رابطه با چگونگی تشکیل آنها را زیر چتر جمهوری اسلامی ثابت می کند ، ولی تلاش بی وفقه” راه تودای ها” را برای تاثیر و تسخیر حزب توده را نباید حتی لحظه ای غافل شد.
متاسفانه تاثیرات تفکر” راه تودای” را در اعلامیه حزب توده به تاریخ ۲۳ دی ماه ۱۴۰۲بطور مشخص می توان دید . تمجید و ستایش از روسیه و چین از یک طرف و محکوم کردن جبهه غرب دراین جنگ بدون محکوم کردن جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتی اش، متاسفانه در اینجا حزب توده و “راه توده ” همانند دو لبه ی یک قیچی کاربرد پیدا می کنند.

جعفر پورتوکل
جعفر پورتوکل
3 ماه قبل

هیچ خزفی نمی تواند راه حزب پر افتخار توده ی ایران را که همچون لعلی گران قدر در آسمان سیاست ایران میدرخشد سد کند .
http://www.tudehpartyiran.org

خسرو شکیبا
خسرو شکیبا
3 ماه قبل

حالا عجالتا به رهبران حزب سلام برسون و یادآوری کن که در مورد موشک پرانی های جمهوری اعدامی ایران به عراق ، سوریه و پاکستان اعتراضکی نمی کنند؟ این کارها به چه دردی میخورد؟ خیلی بده سازمان مجامع اسلامی / انقلاب اسلامی در هجرت هم اعتراض کرد که بیانیه آنها در همین بالا دیده می شود.آخه مگه میشه این همه تناقض داشت.
به عمل کار برآید به سخندانی نیست

مناف
مناف
3 ماه قبل

از دوستانی که نظر میدهند و از بهزاد عزیز تقاضا میکنم که برای چلوگیری از سوتفاهم، لطف کرده و رفرانس های توشته ها را هم در زیر مظلب خود ذکر نمایند. به این نوشته که در نظر ها آمده توجه کنید:” اما اسامی سرجنبندگان این سایت ها و طرفداران آنها در بیانیه های مشخص و جنجال آمیز که همیشه هوای حکومت را داشته اند با اکثریتی ها ، اصلاح طلبان حکومتی ، ملی مذهبی ها ، بنی صدریها دیده می شود.” این موضوع در خود مظلب بهزاد عزیز هم مشاهده میشود. ممنون

آذرخش
آذرخش
3 ماه قبل

جان کلام را آقای صبوری جهرمی فرمودند.اگر جهان چند قطبی نباشد،ونزوئلا مجبور نیست به امریکا نفت بفروشد!!در جهان چند قطبی ،کوبا حتماً به روسیه و چین شکر صادر می کند و از روسیه نفت می خرد.!!!آقای جهرمی ،ظاهراً شما نه از اقتصاد نئو لیبرال سردر می آورید ونه سرمایه داری حهانی را می شناسید.به گمان شما نه در امریکاو انگلیس وفرانسه و آلمان احزاب چپ وجود دارند و اگر وجود دارند پاسیو وتوخالی هستند ونه غیر از روسیه پوتین حزب تراز نوین طبقه کارگر قدرت ومحبوبیت دارد!!جای شما در این نظام کجاست؟روسیه ای که به گفته،، زیوگانف،، تمام قطعات الکترونیکی اش از غرب وارد می شود ویاچین بهشت سرمایه داری جهان قرار است مارا از چه چیزی نجات دهند؟؟!!جیب مارا نزنند، کمک پیشکش.

کهنسال
کهنسال
3 ماه قبل

اینجانب “کهنسال”؛ همان نظراتی را که در بخش اول سلسله گفتار آقای کریمی آورده بودم ( رای ۲۴-) اینبار به زبانی ساده تر؛عامیانه و با ذکر نام ومثال و رجوع به گذشته ای دورتر تحت نام کاربری “همسایه”  آورده ام ؛که تا این لحظه “مفتخر” به کسب (۶+ رای) شده ام.
شاید القاب ویروس و قورباغه های خروشچفیسم  مناسبتر ازعالیجنابان قمه تیزکن و…بوده باشد؟
و یا پارازیتهای “محورمقاومت” و سنگ پرانی های حامیان “هلال شیعی” موجب قضاوتهای غلط و انحراف بحثهای سازنده میشود؟! 
یاد”چپهای آمریکایی” و”تربچه های پوک” برخاک وخون افتاده گرامی باشد. به آرشیواسناد اپوزیسیون ایران مراجعه کنید.
به امید روزی که بتوانیم با نام اصلی؛ وبدون محدودیت ۹۰۰ حرف گفتگو کنیم.
شاد باشید.منتظر آرای تقلبی هستم؟!     
با احترام: کهنسال(همسایه)

احمد صلاحی
احمد صلاحی
3 ماه قبل

آقای بهزاد کریمی ، به شهادت تمام بیانیه ها و اعلامیه ها که سایت وزین اخبار روز از نیروهای سیاسی چپ و دیگر نیروها بازنشر می کند.نگارنده اعلامیه ای ازطرفداران ِ پیک نت ، راه توده ، ۱۰ مهر ، «ما توده ای ها » ندیده ولی گاهی افشاگری ها و رنج نامه های نامبردگان را در اینجا خوانده ام. به نظر نگارنده این ها جز کارهائی که در چند سایت انجام میدهند اساسا تشکلیلات سیاسی چپ به حساب نمی آیند و در هیج فعالیت میدانی مثلا جنبش «زن ، زندگی ، آزادی » وجود نداشتند.اما اسامی سرجنبندگان این سایت ها و طرفداران آنها در بیانیه های مشخص و جنجال آمیز که همیشه هوای حکومت را داشته اند با اکثریتی ها ، اصلاح طلبان حکومتی ، ملی مذهبی ها ، بنی صدریها دیده می شود.سئوال این جاست که این ها در کل جنبش چپ که متاسفانه ده ها گروه و تشکیلات می باشند چه وزنی دارند؟آیا واقعا میزان تاثیر گزاری این ها در مقایسه با کل چپ اهمیت دارد؟ بهترنیست وقت و انتقاد را به کل جنبش واقعی چپ معطوف کرد؟

جعفر حسینی
جعفر حسینی
3 ماه قبل

دوستان بجای وصل کردن این و آن به دستگاههای اطلاعاتی شرق و غرب و دشنام دادن با بزکی رادیکال به چهره، به جنگ اندیشه ها بروید تا چیزی از آن یاد گرفت نه لجن مالی و نمد مالیِ دیگری. مبنا را بر آن باید گذاشت که هر کس یا ارگانی به فراخور تجربه و دانش خود به دیدگاهی رسیده نه لزوما چون به جایی وصل است. هر یک از ما میتوانستیم به جای دیگری باشیم و خود و اندیشه هایمان را در خور برخوردی با احترام ومسئولانه بدانیم. هرکس هم به سادگی با ردیف چند صغرا کبرا میتواند دیگری را بنام دشمن سینه دیوار بگذارد و خشم خود را از لابلای کلمات بر سرش فرود آورد و به آرامشی خود را برساند، چون برسرش خیلی چیزها آمده و خشمگین است و دیگری را روی روغن داغ پرتاب کند، آن دیگری که بر سر آنهم شاید کم نیامده باشد. این برخورد هرچقدر هم که کوشیده شود آنرا منطقی جلوه داد، راه به جایی نخواهد برد، جز تخلیۀ خود. متاسفانه همانطور که در بخش ۱ اشاره شد بر سر چاهی این بحث جاریست که از ابتدا سمی شده و فضای تنفسی را مسموم کرده است و ناسالم.

ساسان
ساسان
3 ماه قبل

“کارپایه ” را خوانده ام.دریافت مستقیم ازآن اینستکه اینها با رژیم معامله میکنند.همان فرزندان خلف کیانوری هستنداما بی تردستی او. درک نادرست ازامپریالیسم و نئولیبرالیسم درشرایط جهانی شدن سرمایه ارائه میدهند. جهان سرمایه داری را به خواست خود به شرق وغرب تقسیم می کنند (مثل سلطنت طلبها) سرمایه جهانی شده را چه به تقسیم شرقی و غربی و یکی را امپریالیست و یکی را جانبدار خلق های جهان! بعد نئولیبرالیستها هم یک جناح اند و رابطه شان تنها با غرب و آبشخورش را هم سازمان تجارت جهانی،بانک جهانی و صندوق بین المللی پول. طوری که گویا چین و دیگران هیچیک عضوآن سه نیستند. در نظر این گروه دیکتاتور ضد امپریالیست دیکتاتور نیست و کودتاچی ضد غرب هم کودتاچی نیست .آزادی هیچ ربطی به زندگی زحمتکشان ندارد همانطور که عدالت هم فدای تمامیت ارضی میشود. این جریان نه درک درست از امپریالیسم؛ نه نئولیبرالیسم، نه عدالت و رابطه آن با آزادی و نه رابطه زیربنا و روبنا ندارد. مبارزه طبقاتی هم به اذن قانون جمهوری اسلامی.

بهروز
بهروز
3 ماه قبل

الاهی بمیرم برای آنانی که جوانی خود را در مبارزه با دوست پیری خویش فنا کردند.

دبدار
دبدار
3 ماه قبل

افشاگری حزب توده در رابطه با راه توده و ۱۰ مهر.

پس از افشای نقش علی خدایی، گردانندهٔ سایت “راه توده” (نامی که از یک نشریهٔ سابق حزب تودهٔ ایران در دههٔ ۱۳۶۰ دزدیده شده است)، به‌خصوص در پی هشدار رفیق زنده‌یاد فرج‌الله میزانی (جوانشیر) از زندان که این فرد (یعنی خدایی) برخلاف ادعاهای دروغینش در مورد خروجش از ایران، در زندان بوده است و لذا از سوی سپاه به خارج اعزام شده است (هوشنگ اسدی نیز در خاطرات زندانش بر بودن علی خدایی در زندان صحّه می‌گذارد)، “راه توده” علی خدایی کارت سوخته‌ای شد که باید برای آن جانشینی پیدا می‌شد. به نظر می‌رسد که این وظیفه این روزها به طور عمده به سایت “۱۰ مهر” واگذار شده است.
به نقل از «نامهٔ مردم»، شمارهٔ ۱۱۴۱، ۳ آبان ۱۴۰۰
آقای کریمی سایت های مرتبط با ارگان های امنیتی رژیم را با عنوان تفکر چپ جا نزنید.

احمد صبوری جهرمی
احمد صبوری جهرمی
3 ماه قبل

اقای کریمی قبلا بطور احساسی در گیر در یک جریان پوپولیستی بود. جریانی دانشگاهی و بدون غنای تئوریک ایشان در یک سطر نمی گوید چگونه چپی است و ارزویش چگونه جامعه ای است. نیو لیبرالیزم را نمی فهمد و در جاهایی به طعنه از کسانی که آنرا مشکل جامعه ایران می دانند یاد می کند. انقدر فاقد غنای تئوریک است که نمی فهمد که سیاست های اقتصادی رژیم ولی فقیه هم می تواند نئو لیبرالیستی باشد. نئولیبرالیزم عکس دولتی کردن و اقتصاد کنیزی است ربطی به آخوندی و رمال گری ندارد. خامنه ای همانقدر ارتجاعی و مذهبی است که جانسون سخنگوی مجلس نمایندگان آمریکا یکی اسلامی و دیگری اوانجلیست است اما هر دو از اقتصاد غیرمدیریتی بی درو پیکر حمایت می کنند. چگونه چپی است که نمی فهمد که در جهان تک قطبی چپ کاری نمی تواند انجام دهد به محض پیروزی تحریم می شوی پولهایت مصادره می شود ونوزوئلا نمونه اش نه ولایی و عقب مانده ازادی فردی بینهایت پدرش را جهان تک قطبی در آورد. بله برای چپ جهانی چند قطبی یک نیاز حیاتی است برای نفس کشیدن.

دبدار
دبدار
3 ماه قبل

بهزاد کریمی در قسمت اول و دوم مقاله خویش نقل قول هایی را آورده است که براساس آن «کارپایه» مقاله را تنظیم کرده است. شایسته بود ایشان منبع نقل قول ها را ذکر می کردند. اینکه ایشان نقل قول‌ها را می نویسد اما ذکر منبع را نمی آورد سوال برانگیز است اما باید به کسانیکه این مطلب را دنبال می کنند باید گفت مطالب عنوان شده مواضع حزب توده ایران نیست. جریان راه توده و ده مهر از جمهوری‌اسلامی دفاع می کنند و هیچگونه ربطی هم به حزب توده ایران ندارند. برای من مشخص نیست چرا بهزاد کریمی در صدد است مواضع این دو جریان محفلی و بی اهمیت و مدافع ولایت فقیه را با نام چپ معرفی کند. بعید است اما امیدوارم بهزاد کریمی ذکر منابع را اعلام کند و یا توضیح دهد.

مهردادیک‌پیشنهاد:: لطفا اسامی کشورها را قید کنید؛
مهردادیک‌پیشنهاد:: لطفا اسامی کشورها را قید کنید؛
3 ماه قبل

دست مریزاد جناب کریمی؛ میخ را بر هدف کوبیدید. حزب توده با حلول راه توده بر آن. منتظر مقالات آینده شما هستیم

همسایه
همسایه
3 ماه قبل

هرچنداین مقاله بحثی بین دوخانواده است ولی به عنوان همسایه ای که برآنان بلاها نازل شده عرض کنم(بی خیال -/+ های جعلی که کاربری در مقاله قبلی شما به آن اشاره کرده بود):  
“کار پایه” و”راه توده” سویه های جدید ویروسی بنام حزب توده هستند وبی خطر
حزبی که زمانی محل تجمع افسران دلیری همچون روزبه؛ سیامک؛ مبشر؛وارطان ها…(عدم وجودآلترناتیودیگری در آن زمان) بود؛ به مرور زمان تبدیل شد به سنگرقورباغه های خروشچفیسم ومنادیان راه رشد غیرسرمایه داری ومیدان تاخت وتازکیانوری؛عباس شهریاری ورادمنش واسکندریها..
همان بلایی که برسر سچفخا آمد ونگهدار-کشتگر-طاهری پورها شدند وارثان احمدزاده-پویانها(علیرغم اشتباهاتشان) و نتیجه شد قتلعام واسارت هزاران انسان صادق وشریف(چپ) دردهه خونین وسیاه۶۰ به دست جلادان کودک کش و زن ستیز”ضد” امپریالیسم-صهیونیسم؟! 
کاش سرچشمه ها را رسوا میکردید تامطرح کردن زایده هایی که حال خشنودند

داود ترکمنی
داود ترکمنی
3 ماه قبل
پاسخ به  همسایه

جنبش مشروطه ی ایرانی در فرایند خود با موانع عدیده و متفاوتی از جانب ارتجاع داخلی ودخالت خارجی روبر گردید.به علاوه حوادث بین المللی نیزمانند جنگ جهانی اول ، انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ بر آن تاثیر مستقیم و غیر مسقیم گذاشت. جنبش چپ در ایران که بعداز تبعید رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰ به حزب توده فراروئید نیز در تمام این دوران تحت تاثیر رویدادها قرار گرفت.در دیگر کشور های دموکراتیک جهان نیزاحزاب سوسیال دموکرات به خصوص از جنگ جهانی اول صدمه دیدند واین احزاب و انترناسیونال سوسیالیستی دچار انشقاق شد ند.بعداز انقلاب بلشویکی در اکثر کشور ها حزب کمونیست طرفدار شوروی تشکیل شد.باید تمام تاثیرات متقابل این رویدادها را در نظر گرفت.انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ بسیاری تاثیرات مثبت در جوامع دیگر از جمله در ایران داشت.این سبب نمی شود که انقلاب بلشویکی و طرفداران آن در روسیه و دیگر کشور ها را بخاطر ایرادهای جدی آن انتقاد نکرد و دیدیم که از همان اول مورد انتقاد روزالوکزامبورگ قرار گرفت و هنوز ادامه دارد.انتقاد سازنده لازم ست.

جعفر حسینی
جعفر حسینی
3 ماه قبل

نه از برای دفاع از دیدگاههای دو سایت که به خود آنها باید سپرد، بلکه روشنتر کردن آنچه به مبارزه طبقاتی باز میگردد و آقای بهرامی این بار اساس بحثشان بر آن است که کدام عمده است: سیاست یا اقتصاد، خواستم به نکته¬ای اشاره کنم. در دو قطبی سیاست و اقتصاد آنهم در جامعه بشدت قطبی شده¬ی ما در وجه اقتصادی¬اش و سیاسی شده¬ی آن بویژه از جنس تئوکراتیک¬اش باید پذیرفت که بحث پیچیده ای است که به نظر میرسد در فرمول ساده عمده¬ بودن این یا آن قطب و منجمد کردن این نگاه برای همیشه روی آن نمیگنجد، بلکه دینامیسم آن در بستر واقعیت از سیالیتی برخوردار است که حتی مرکز ثقل آن بین قطبها در بستر زمان، بسته به عوامل متنوع عینی و ذهنی درونی و چندگانه و پیچده¬ی بیرونی که هر لحظه در کشاکش با آن است، میتواند در نوسان باشد. به نظر، کنشگر سیاسی در ساده کردن و منجمد کردن نگاهش در یک قطب دچار نوعی سکتاریسم میشود. وجوه آزادی، دموکراسی، استقتلال نیز طبیعتا از این نگاه و سیالیت تاثیر میگیرد، و دشواری رهبری یک مبارزه نیز ازاینروست

مهرداد ۱
مهرداد ۱
3 ماه قبل

رفسنجانی گفت باید ببینید امام چگونه یک دستمال کاغذی دو لایه را به چهار قسمت تقسیم و از آن ۸ دستمال کوچک می‌سازد. این دقیقاً ادامه همان اقتصاد فکسنی است که امروز از طرف امثال “کارپایه” به عنوان چرخش به شرق تبلیغ می‌شود. به عبارتی برای اینان مهم نیست که در ونزوئلا دستمال توالت به شراکت گذاشته می‌شد بلکه نوعی هم افتخار است از تقسیم ثروت!! و این جوهر کلام بخش دوم اقتصادی مقاله فوق است. خشم چپ های “هلالی‌” از بهزاد کریمی به این دلیل است که می‌دانند که او درست می‌گوید که این سیاست حتی در مورد ارتجاعی‌ترین بخش‌های جمهوری اسلامی پشیزی طرفدار ندارد چه رسد به مردم آگاه ایران. و از اینکه او “رسوب یافته‌های معیوب بقایای حزب توده و اکثریت راهلال شیعی خامنه‌ای” می‌نامد. اقتصادهای فقیر و ورشکسته‌ای چون کوبا و ونزوئلا هیچگاه مدلی محبوب برای ایران نخواهند بود.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


22
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x

Discover more from اخبار روز - سايت سياسی خبری چپ

Subscribe now to keep reading and get access to the full archive.

Continue reading