در شامگاه روز جمعه ۱۳ نوامبر سال ۲۰۱۵ ساعت ۲۱:۱۶ یک رشته از حملات هماهنگشده توسط تروریستهای مسلمان، شامل تیراندازی به جمعیت و بمبگذاریهای انتحاری، در محلههای یکم، دهم و یازدهم پاریس انجام شد که در مجموع آنها، ۱۳۰ نفر کشته و ۳۶۸ نفر مجروح شدند.
این حملات از نزدیکی ورزشگاه «اِستاد دو فرانس»[ Stade de France] در «سن-دُنی» واقع در شمال پاریس، آغاز شد که مشتمل بر یک انفجار انتحاری بود. پس از آن، در یک رستوران و یک بار در محلهی دهم پاریس تیراندازی و شلیکهای دیوانهوار رخ داد. همزمان، به یک رستوران دیگر در «خیابان شارون» در محلهی یازدهم حمله شد و خونبارتر از همه، گروگانگیری و قتلعام شهروندان در «تئاتر بتکلان» در «خیابان ولتر» واقع در محلهی یازدهم پاریس بود که هنگام اجرای یک کنسرت موسیقی انجام شد و طی آن ۸۹ نفر کشته شدند.
مسوولیت این حملات، که دومین فاجعهی بزرگ تاریخ اتحادیهی اروپا بود، توسط «گروه اسلامی داعش» پذیرفته شد که بنا بر بیانیهشان، میخواستند انتقام دخالت دولت فرانسه در جنگ سوریه را بگیرند.
در ساعت ۲۳:۵۸، رئیسجمهوری وقت فرانسه، «فرانسوا اولاند»، اعلام «وضعیت فوقالعاده» کرد و فرمان بیسابقهی بسته شدن تمامی مرزهای فرانسه را به صورت موقت صادر کرد.این حملات، به عنوان مرگبارترین واقعه در جمهوری فرانسه، پس از جنگ جهانی دوم، تبعات سیاسی و اجتماعی بسیار داشت و زخم عمیقی بر پیکر جامعه به جای گذاشت.
نوشتهها، آثار هنری، فیلمها و مطالب زیادی، در مورد این حادثه و تاثیرات گستردهی آن بر «روح فرانسوی» پدید آمده است.
«فرزندان بهشت»(۱)، عنوان ترانهای است که«دَمیین سائز» [Damien Saez]، شاعر و خوانندهی فرانسوی، در اولین سالگرد فاجعه ارائه کرد.
«دمیین سائز»،متولد سال ۱۹۷۷ در شهر «ساووآ»[Savoie] واقع در جنوب شرقی فرانسه، نزدیک رشته کوه آلپ، هنرمندی چپگرا و یک کوشندهی اجتماعی است که به طرح نظریات رادیکال علیه سرمایهداری و ابتذال در رسانهها شهرت دارد. او برای نشان دادن اعتراضش، سالهاست که در هیچ مصاحبههای دیداری و شنیداری شرکت نمیکند و آخرین حضور تلویزیونی او در ماه مارس سال ۲۰۱۰ در برنامهی «امشب، یا هرگز»
[Ce soir ou jamais] در کانال ۳ تلویزیون فرانسه و آخرین مصاحبهی رادیویی او در اکتبر سال ۲۰۱۲ با
رادیو «فرانس اینتر» [France Inter] بوده است.
سبک «سائز» در موسیقی، «مدرن» و «راک فرانسوی» است که تقریباً در همهی آثارش، با بیانی عاشقانه و عاطفی، موضوعات اجتماعی و سیاسی را دستمایه قرار داده است.
ترانهی «فرزندان بهشت»*، ششمین موسیقی از آلبوم «پرندهی آزادی» [L’Oiseau Liberté] است که برای ادای احترام به جانباختگان حادثهی مذکور ساخته شده است. تمامی موسیقیهای این مجموعه، مملو از اعتراضات و مطالبات انسانی است، که تصویری مضطرب و مبهم از جامعه را در سپیدهدمان دنیای پیشرو ترسیم میکند. در این ترانهها، طغیان شاعرانهی «سائز» مانند زنگ خطر به صدا در میآید و به مثابهی یک هشدار اجتماعی آگاهیبخش است.
علیرغم روحیهی ساختارشکن «سائز»، او در «فرزندان بهشت»گرایشات عمیق میهنپرستانه و انسانی دارد و تمدن و فرهنگ فرانسه را که از تروریسم و خشونت زخم خورده، میستاید.
آغاز ترانه، یادآور آهنگ معروف «ژان فرا»[Jean Ferrat] در سال ۱۹۶۳ به نام «شب و مِه» [Nuit et brouillard] است، آنجا که به قربانیان اردوگاههای مرگ نازیها اشاره میکند و میگوید:
«بیست نفر، صد نفر، هزاران نفر بودند
برهنه و لاغر و لرزان، در واگنهای پلمب شده
آنها شب را با کاردک ناخنهایشان پاره میکردند(بر دیوار چوبی واگنها با ناخن نقش میزدند)
هزاران نفر، چندصد نفر، چند ده نفر بودند
آنها باور داشتند که چیزی بیش از شمارهها[ی روی لباسهایشان] و انسان هستند.»**
خواننده در این ترانه، قربانیان را توصیف میکند؛ اندوه را با جسارتِ سوگ پیوند میزند و با کلامی آهنگین، به احترام، از جای برمیخیزد و «فرهنگ» را جایگزین خشونت و دهشت ترور مینمایاند.
در جایی از روایت «سائز»، آنجا که به تصویری از «گل میخک در لولهی تفنگ»، به نشانهی صلح اشاره میکند، ما را به یاد ترانهی «اعلان سرخ»[L’Affiche rouge] میاندازد که در سال ۱۹۶۱، «لئو فره» [Léo Ferré] آهنگش را بر اساس شعری از «لوئی آراگون» ساخته بود. آن اثر نیز در سوگ گروه کمونیستی «میساک مانوشیان» [Missak Manouchian]، شاعر و روزنامهنگار ارمنیتبار فرانسوی بود که به عنوان فرماندهی یکی از مهمترین گروههای چریکی ضد نازیها در دوران اشغال فرانسه شناخته میشود.
مقایسهی نازیها با تروریستهای مسلمان از جنبهی درندهخویی و خشونتطلبی، در چندین اثر دیگر پس از «جمعهی سیاه» آمده که از گشوده شدن زخم کهنهی وجدان جامعه، پس از حوادث تروریستی حکایت دارد. زخمی که همچون یک «مِم»[Mème] تاریخی، از فراز نسلهای بعد از جنگ به ارث رسیده است.
«دَمیین سائز» در این ترانهی حماسی، بیانیهی سیاسی خود را هم مینمایاند و با واژگان آهنگین، موقعیت خود را به عنوان هنرمند روشنفکری که مشاهدهگر انتقادی جامعه است نشان میدهد.
متن این ترانه را ترجمه کردهام که در زیر میآید. در برگردان فارسی کوشیدم ضربآهنگ عبارات تا حد ممکن حفظ شوند و ایهامها و نشانهها به طور ساده برای مخاطب فارسی زبان ارائه شوند.
از راهنمایی و توصیههای دوستان گرامیام: بهروز عارفی، شبیر بخشی، دکتر ناصر فکوهی و استاد آرام قریب که متن را بازخوانی کردند؛ بهره بردهام که از آنها سپاسگزارم.
ویدیوی ترانه نیز، پیوست همین فرسته است.
۳۱ ژانویه ۲۰۲۴
*همچنین نام فیلمی از «مارسل کَرنه» [Marcel Carné]، محصول ۱۹۴۵ فرانسه در ژانر «رئالیسم شاعرانه» که دورهای از تاریخ پاریس در سال ۱۸۲۰ را روایت میکند.
** Ils étaient vingt et cent, ils étaient des milliers
Nus et maigres, tremblants, dans ces wagons plombés
Qui déchiraient la nuit de leurs ongles battants
Ils étaient des milliers, ils étaient vingt et cent
Paroles et Musique: Jean Ferrat 1963 « Jean Ferrat – Vol.1 (1999) »
Les Enfants Paradis
Damien Saez,2016
فرزندان بهشت
اثر: دَمیین سائز،۲۰۱۶
برگردان به فارسی: فرشین کاظمینیا
Ils étaient des sourires, ils étaient des sanglots
Ils étaient de ces rires que font les chants d’oiseaux
Ils étaient des matins quand on va bord de mer
Ils étaient cœur chagrin, ils étaient cœur lumière
Ils étaient des poèmes, Ils étaient des oiseaux
Ils étaient des je t’aime qu’on dit bord du ruisseau
Ils étaient du café, ils étaient du bistrot
Ils étaient étrangers, ils étaient sans drapeau
Ils étaient de Paris, ils étaient de province
Ils étaient cœurs de pluie qui font cœurs qui grincent
خندههایی بودند، گریههایی بودند
لبخندهایی چون آواز پرندگان
سحرگاهانی در کرانهی دریا
قلبهای پُراندوه
قلبهای پُرنور
سرودگانی و پرندگانی
«دوستت دارم»هایی بر لب جویباران
کافه بودند و میکده بودند
غریبه بودند و بیبیرق
پاریسی و شهرستانی
آنها[همان] دل-قطرههای باران بودند
که قلبها را میسایند
Ils étaient pleins de vie, avaient l’œil du printemps
Ils étaient cœurs qui rient quand le ciel est pleurant
Ils étaient des promesses, ils étaient devenir
Ils étaient bien trop jeunes oui pour devoir partir
Ils étaient fils d’Orient ou fils de l’Occident
Enfants du paradis, enfants du Bataclan
Ils étaient cœur français ou international
Ils étaient la rosée qui pleure de sous le châle
Ils étaient des promesses, ils étaient des bourgeons
Qui font monter tristesse, ils étaient des chansons
آنها سرشار از زندگی بودند،
آنها بهار را درمییافتند
قلبهای خندان، به وقت گریهی آسمان
آنها نوید آینده بودند، آنها در حال «شدن» بودند
آنها بسی جوانتر از آن بودند که کوچانده شوند
فرزندان خاور، فرزندان باختر
«فرزندان بهشت»، فرزندان «بتکلان»
آنها از قلب فرانسه یا سرزمینهای دیگر بودند
آنها همچون شبنمی بودند که نهان میگریست
آنها نوید آینده بودند، آنها جوانه بودند
که اندوه را برمیکشند، ترانه بودند
Ils étaient des familles, ils étaient des amis
Ils étaient ce qui brille dans le ciel de la nuit
Ils étaient amoureux ceux qui se sont blottis
L’un contre l’autre à deux, contre la tyrannie
Ils étaient comme toi, ils étaient comme moi
Ils n’étaient pas guerriers mais sont morts au combat
Ils étaient cœur d’amour, ils étaient cœur qui bat
Puis qui battra toujours même en-dessous La Croix
آنها دوستان و خانواده بودند
آنها همان چیزی بودند که در آسمان شب میدرخشد
آنها عاشقانی بودند کنار هم نشسته-چسبیده
یک به یک و دو به دو، علیه «جور و جهاد»(۱)
آنها چون تو بودند، آنها چون من
جنگجو نبودند، اما در نبرد جان باختند
آنها قلبی آکنده از عشق بودند، قلبی که میتپید
همان قلبی که همیشه،
حتی زیر صلیب[ودر گور نیز] میتپد
Ils étaient ces amis que je connaissais pas
Ils étaient mon pays et puis le tien je crois
Ils resteront Paris, Paris se souviendra
Toujours de ces amis la lumière brillera
Ils s’appelaient je t’aime, ils s’appelaient jeunesse
Ils s’appelaient poème, ils s’appelaient tendresse
Ils s’appelaient frangine, ils s’appelaient frangin
Ils s’appelaient gamine, ils s’appelaient gamin
Ils s’appelaient la joie et puis la non violence
Ils s’appelaient je crois les enfants de la France
De tout les horizons puis de tous les prénoms
Ils s’appelaient amour, s’appelaient l’horizon
آنها دوستان ناشناس من بودند
باور دارم که آنها میهن من بودند، میهن تو بودند
آنها چون پاریس ماندگار خواهند شد
و پاریس به یادشان خواهد آورد
از آنها همیشه نور خواهد تابید
نامشان «دوستت دارم» بود، نامشان «جوانی» بود
«شعر» بودند و نکویی
به آنها میگفتند «خواهر»، به آنها میگفتند «برادر»
شاداب دختران و شاداب پسران
آنها شادی بودند و خشونت پرهیز
آنها، به باور من، فرزندان فرانسه بودند
از هر چشمانداز و به هر کوچکنام
آنها را عشق میخواندند، آنها را افق
Ils s’appelaient Jacques Brel puis je crois Barbara
Ils s’appelaient le ciel, ils s’appelaient pourquoi
Toujours ici sommeil l’horreur au creux du bois
Qui rejoint l’éternel va l’innocent je crois
Ils étaient poing levé, ils étaient nos concerts
Ils étaient cœurs serrés oui face aux tortionnaires
Ils étaient cœur d’œillets, des fleurs face au fusil
À nos cœurs endeuillés nous pleurons nos amis
À l’innocent qu’on tue, oui, tombé sous les balles
Au soldat inconnu sous l’horreur des mitrailles
گویی آنها «ژاک برل» بودند و «باربارا»یی(۲)
سپهری بود و چرایی:
چرا اینجا همیشه در دل جنگل، رویای دهشت است؟
باور دارم آن بیگناهان به جاودانگی میپیوندد
آنها با دستهایی افراشته، جشن ما بودند
آنها در برابر جانیان، شجاع بودند
قلبی از میخک، گل بر لولهی تفنگ
برای قلبهای داغدارمان،
هنگامی که برای دوستانمان اشک میریزیم
برای بیگناهی که کشته شد،
و به گلولهای، در خون غلطید
[همانطور که] سرباز گمنامی زیر خمپاره فرو افتاد
Si sont les lettres mortes, les cantiques du chagrin
Puisque frappe à la porte les plaines de Verdun
Si sont tombés ce soir, en ce vendredi noir
Les frères de mon pays, nous laissant désespoir
Mon pays ta culture est morte, assassinée
Mais tu sais ma culture non ne mourra jamais
Toi mon pays Molière, toi mon pays Vinci
Toi mon pays Voltaire, toi mon pays Valmy
Toi mon pays la Terre, toi mon pays Paris
Toi mon pays par terre, relève-toi mon pays
اگر واژهها مردهاند و آوازها، سوگناک(۳) است
از آنروست که [هنوز]دشتهای «وِردَن»(۴) بر در میکوبند(و در یادمان است)
اگر امشب در این «جمعهی سیاه»(۵)
برادران کشورم [به خاک] فروغلتیدند
و برایمان یأس بر جا گذاشتند
سرزمین من!
[امشب] فرهنگ تو کشته شد، به قتل رسید!
اما تو میدانی که فرهنگ من نه!
هرگز نخواهد مرد!
تو میهن منی، «مولیر»!، تو میهن منی! «داوینچی»!
تو میهن منی، «ولتر»!، تو میهن منی! «والمی»!(۶)
تو میهن منی، «زمین»، تو میهن منی! «پاریس»!
تو ای میهن بر خاک افتادهام، برخیز!
Toi mon pays lumière, toi mon pays la vie
Mon pays littéraire, mon pays triste vie
Toi mon pays mes frères, toi frère de mon pays
Comme on chérit sa mère, on chérit sa patrie
تو، ای کشور «روشنگری»(۷)، ای موطن حیات من
میهنِ ادبی من، میهنِ اندوه زندگیام
تو، میهن برادرانم، و تو برادر هممیهنم
چنانکه مادر عزیزمان است،
میهنمان[نیز] در قلب ماست.
۲۷ ژانویه ۲۰۲۴
۱- در متن، «استبداد» یا «ستمگری» آمده است.
۲- «ژاک برل» خوانندهی مشهور بلژیکی فرانسه زبان معاصر و «باربارا» خوانندهی فرانسوی که با هم روابط عاطفی و عاشقانهی متفاوتی داشتند:
۳-les cantiques
سرودهای مذهبی عزاداری
۴- Verdun
شهری در شمال شرق فرانسه است. در این شعر، اشاره به «دشتهای وِردَن» به دلیل نبرد مشهوری در حومهی آن در جنگ جهانی اول است که کشتهشدگان بسیار داشت.
۵- اشاره به شب فاجعهی «بتکلان»، جمعه، ۱۳ نوامبر ۲۰۱۵
۶- اشاره به «نبرد والمی» [Bataille de Valmy] در دوران جنگ انقلاب فرانسه در سپتامبر ۱۷۹۲، به عنوان نشانهای از «مقامت میهنی».
۷- اشاره به «عصر روشنگری»
[Siècle des Lumières] در قرن هیجدهم، که فیلسوفان و متفکران فرانسوی مانند روسو، ولتر، دالامیر، دیدرو، دوساد، مونتسکیو و دولباخ؛ مشعلدار و جریانساز نظری-تمدنی آن بودند.
ویدئو⬇️
شب ها به پایان می رسند، روزها با خورشید فرا می رسند، فصل ها می آیند و می روند، گرما و سرما، گل ها و بلیلان، ستاره ها در آسمان، اما من، همچنان در انتظار تو می مانم، ای خورشید جاودان، ای کمونیسم کارگران تا تو فرا رسی، تا انسان رها شود، تا انان شود، تا انسان انسان شود! من همچنان امیدوارم، من همچنان در تلاش ، همچنان جنگجو تو هستم ، خواهم ماند، لبان ترا بر لبان خویش احساس نمایم، ای عشق فراموش نا شده، ای فردای روشن! من باورمند به نیروی کارگرانف برای ساختن دنیائی دگرهستم!
اگر نقد یک اثر چه ادبی یا هنری عاملی مهم در تشویق مخاطب برای مطالعه ، دیدن یا فهم اثر باشد ، کاری که فرشین کاظمینی در این رابطه انجام میدهد فوق العاده است ، نقدهای او نه تنها مشوقی بسیارخوب در ارجاع مخاطب به موضوع است بلکه مخاطب را با خود در کاوش جنبه های روحی و روانی سوژه مورد نظر همراه میکند و این امر خواندن آثارش را لذت بخش تر میکند همراه با آرزوهای بسیار خوب برای این نویسنده ، امیدوارم آثار بیشتری از او در آینده ببینم