شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

بیانیه کمیته مرکزی سازمان راه کارگر به مناسبت چهل و پنجمین سالگرد قیام بهمن

در کشور ما در کم تر از یک سده، دو انقلاب بزرگ توده ای برای پایان دادن به استبداد شاهی و یک جنبش بزرگ ضد استعماری برای پایان دادن به دخالت آشکار بریتانیا در امور داخلی و تداوم غارت گری نفت با شعار ملی ساختن صنعت نفت،  روی داد که با اندوه فراوان هر سه حرکت بزرگ تاریخی، هر کدام به نوبه خود، به گونه ای متمایز از دیگری، با وجود کام یابی های اولیه با شکست مواجه شد. اما تجربه های ناشی از برپایی و شکست هر کدام از آن ها، به ویژه تجربه انقلاب پر شکوه سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت و قیام مسلحانه بیست و دو بهمن که به اعتبار مشارکت توده ای در جهان شاخص بود، می تواند پشتوانه و الگوی مبارزات کنونی ما باشد. جنبش کنونی ما که پاسخی است به شکست انقلاب، طی دو سال گذشته، با اوج گیری نافرمانی مدنی زنان و دختران علیه حجاب اجباری و قیامی توده ای علیه سیاست زن ستیزی و تبعیض آمیز نظام اسلامی حاکم بر کشور، با شعار زن، زندگی، آزادی مقبولیت عام یافته، با تداوم مبارزاتی کارگران، بازنشسته گان، دانش جویان، هنرمندان و فرهنگیان گره خورده، سران حکومتی را آن چنان آشفته ساخته، که پس از چهار دهه فرمان روایی برای فرونشاندن آن هم چنان به چوبه های دار امید بسته اند.

انقلاب سال پنجاه و هفت بی گمان انفجار خشم فروخفته ای بود که طی بیست و پنج سال حکومت کودتا، کودتایی که امپریالیسم آمریکا و بریتانیا علیه نظام پارلمانی و دولت ملی مصدق سازمان دادند، انباشت شده بود. بیست و پنج سال تشدید دامنه دیکتاتوری وابسته به امپریالیسم، با سلب ابتدایی ترین حقوق شهروندی، برقراری انتخابات فرمایشی، گزینش های چهره های حلقه به گوش، برقراری نظام پلیسی، تشدید دامنه ی خفقان، کاهش نشر در عرصه های هنری و ادبیات ناشی از گسترش دامنه سانسور، حتا انحلال احزاب فرمایشی و ادغام اجباری آن ها در یک حزب بله قربانگو تر، در کنار تشدید سیاست بهره کشی از توده ها، افزایش میزان خانه خرابی روستائیان که فرار از روستاها و کوچ به حاشیه شهرها را در پی داشت، افزایش شکاف طبقاتی در جامعه ی شهری در پرتو بحران مسکن، افزایش بی کاری، رشد سرسام آور بورژوازی انگلی در دو جناح شاخص کمپرادور و بوروکراتیک (بورژوازی وابسته و بورژوازی دیوان سالار)، در کنار گسترش رانت خواری با تاراج درآمد هنگفت نفت و تحمل هزینه های گزاف آوازه گری دربار و تشدید سیاست نظامی گری دایر بر پذیرفتن سمت ژاندارمی منطقه، در خدمت امپریالیسم جهانی و در پیوند تنگاتنگ با کشورهای ارتجاعی منطقه، مبنی بر ارسال نفت مجانی و ارزان به اسرائیل و اردن هاشمی از یک سوی و لشکرکشی به عمان برای حفظ سلطان قابوس و منافع  جهانی سرمایه داری، به عنوان مجموعه ی از سیاست های نا بخردانه ی رژیم شاه می توان نام برد که  بستر انقلاب را فراهم ساخت.

امواج انقلابی که با شورش آلونک نشینان حاشیه شهرها، در مقاومت سرسختانه ی آنان در برابر تهاجم ژاندارمری برای ویران ساختن آلونک های آنها از پائیز پنجاه و پنج برخاست، با چرخشی در سیاست آمریکا، برای تعدیل دامنه ی دیکتاتوری شاه و حفظ ایران شاهنشاهی در جرگه وابسته گی جهان سرمایه داری، به حوزه روشن فکری و ملی گرایی سرایت نمود، رژیم را به تحریک روحانیت واداشت تا هم دور را از نیروهای ملی و مترقی سلب نماید و هم با به میدان آوردن جریان های مذهبی، بر مبنای دهه ی سی، خطر انقلاب کومونیستی را که پشتوانه ی چریکی هم داشت، دفع کند. این ارزیابی نادرست نظریه پردازان شاه و آمریکا در شرایطی بود که جنبش چریکی از هم پاشیده، و نیروهای مترقی در بند و تبعید به سر می بردند.

بدین ترتیب جنبش توده ای، در غیبت نیروهای مترقی، تحت رهبری ارتجاعی ترین جریان روحانیت شیعه به رهبری روح اله خمینی در آمد. زیرا اگر چه با وجود نبود سازمان سیاسی واحد،  نیروهای انقلابی و پیشرو اجتماعی در برپایی و تداوم اعتصاب های کارگری و روشن فکری، به ویژه  اعتصاب پرشکوه دانش جویان، دانشگاهیان و فرهنگیان نقش شاخص داشتند، اما سکان اصلی و نبض حرکت توده ای  در کف بی کفایت روحانیتی قرار داشت که مساجد تکیه گاه آنان بود و رادیوی بی بی سی آوازه گر آنان. جنبش که طی شش ماه از سیزده تا هفده ی شهریور ماه اوج گرفت و پی آمد منطقی و خودجوش آن،  در بیست و دو بهمن،  یورش توده های به پا خاسته به پادگان های نظامی، مراکز ساواک، کلانتری ها و پاسگاه های ژاندارمری  در تهران و شهرستان ها بود، تیر خلاص را بر پیکر فرتوت نظام پادشاهی و دیکتاتوری سی و هفت ساله محمدرضا پهلوی شلیک نمود و نقطه ی عطفی از مبارزات انقلابی خلق های به پاخاسته ی ایران را به ثبت رسانید که ناتمام ماند و فراتر از سرنگونی نظام کهن پادشاهی به یک قیام مسلحانه سراسری  و دامنه دار برای شکست قطعی کلیت ماشین سرکوب بورژوازی فرا نروئید.

در چرائی شکست این انقلاب، جدای از چند پاره گی چپ و نبود بدیل سوسیالیستی باید به دخالت آشکار امپریالیسم و سازش امپریالیسم جهانی با  روحانیت پیرو خمینی پرداخت. اعزام ژنرال هویزر در سمت معاونت فرماندهی ناتو، به ایران، برای سازش دادن فرماندهان اصلی نیروهای مسلح با رهبری روحانیت و شخص خمینی که با شعار ارتش برادر ماست و برادر ارتشی چرا برادر کشی، در عین حال مخالف قیام مسلحانه توده ای بود، حفظ ارتش را به خطر ناکامی و شکست کودتای نظامی طرف دار غرب ترجیح داد و سران هفت قدرت اقتصادی جهان در کنفرانس گوادولوپ با رسمیت بخشیدن به نقش خمینی بر آن مهر تائید زدند. اما با همه ی سازش های پشت پرده و اعلام رسمی خمینی و پیروان وی در خودداری از حمله به پادگان ها و مراکز پلیس، توده های انقلابی نشان دادند که بدون سلاح و بدون  کیفیت نظامی چه گونه به آسانی مسلح می شوند و با چه توانی به ماشین سرکوب رژیم یورش می آورند.

اگر انقلاب مشروطیت ناکام ماند و پس از دو دهه کش و قوس، با کودتای انگلیسی رضاخان قزاق به شکست انجامید و نتوانست یک نظام  دموکراتیک پارلمانی پدید آورد و اگر پیآمد جنبش ملی کردن صنعت نفت،  کودتای امپریالیستی بیست و هشت مرداد و سفت شدن تسمه های دیکتاتوری بیست و پنج ساله ی محمدرضا شاه را در پی داشت، آوار شکست انقلاب سال پنجاه و هفت به مراتب سنگین تر از دو شکست پیشین است و آثار نکبت بار این شکست پس از چهار دهه هم چنان بر دوش ما سنگینی می کند. شکستی که در تسلیم بزدلانه فرماندهان نالایق ارتش شاهنشاهی( ارتشبد قره باغی در سمت ریاست ستاد ارتش، ارتشبد شفقت در سمت وزیر جنگ و ارتشبد فردوست، در صدر نهادهای امنیتی) به روحانیت تمامیت خواه، دست روحانیت برای اعدام و تصفیه امرای نافرمان فراهم آورد. ارتش شاهنشاهی تسلیم شده اگر چه مورد اعتماد روحانیت نبود و سپاه پاسداران را در برابر آن بر پا ساختند اما با جای گزینی عمامه آخوندی به جای تاج شاهی، بی درنگ به ارتش اسلامی و ابزار سرکوب توده ای مبدل شد.

انقلابی که قیام مسلحانه بیست و دو بهمن را در پی داشت و با شعار آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی بر پا شد، نه آزادی به ارمغان آورد، نه استقلال واقعی متکی به اراده ی توده ها در یک نظام دموکراتیک باشد و نه حتا جمهوری اسلامی وعده شده، زیرا شعار جمهوریت بر روی کاغذ است و ولایت آخوندی در مقام نیابت الهی فراتر از استبداد شاهی، بر همه ی امور کشور چنگ انداخت و بدین ترتیب در بطن  قیام بیست و دو بهمن، شرایط برای برقراری نظامی به مراتب خشن تر، خفقان آمیزتر و سرکوب تر از نظام شاهنشاهی فرا روئید و آن چه که از آن همه فداکاری، رشادت و جان بازی جان های شیفته ی دوران انقلاب و پیش از انقلاب در مبارزه با رژیم پادشاهی بر جای مانده، تداوم مبارزه از یک سوی و تداوم سرکوب از سویی دیگر، نشان از آن دارد که نه حاکمیت توانسته است مقبولیت عام پیدا کند و نه توده ها از پای نشسته اند. رژیمی که پس از چهل و پنج سال، هم چنان با سرنیزه حکومت می کند، حکومتی لرزان و شکننده است. انبوه زندانیان سیاسی، تشدید دامنه ی سرکوب توده ای  و توسل به قوه ی قهریه برای در هم شکستن جنبش نافرمانی مدنی کنونی، جنبش دادخواهی، جنبش مطالباتی، جنبش حق تعیین سرنوشت ملیت های تحت ستم، و سرانجام جنبش سوسیالیستی و سرنگونی راه به جایی نمی برد.

سرنگون باد رژیم اسلامی سرمایه داری ایران

زنده باد آزادی، زنده باد سوسیالیسم

کمیته مرکزی سازمان راه کارگر

بهمن ۱۴۰۲ – فوریه ۲۰۲۴

https://akhbar-rooz.com/?p=232925 لينک کوتاه

2.7 3 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x