یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

قدم زدن در خیابان روشن عشق… خسرو باقرپور

تاریکی نمی تواند تاریکی بتاراند!
قوّه ی تیرگی؛ هرچند بسیار قوی باشد؛
نمی تواند روشنایی بیارد!
این کارِ “سپیده” ست!
این سپیده ست که روشنایی می آرد،
و تاریکی را تا عُقبایِ زمان و
تا انتهای جهان به منتها می راند.

“سپیده” قهرمانِ جهان است!
کارِ سپیده خویشکاری ست!
در انسانمداری، روشن کاری ست!
و در وضوح رؤیتِ انسان؛
عشق؛ بهینه معماری ست!
تا با دردِ دیگران سهیم نشوی؛
از رنجِ و دردِ خویش خلاصی نخواهی یافت.

نفرت؛ تاریکی می آرَد!
تنها عشق است… عشق
که تو را تا انتهای تاریکی می کشاند
و به روشنایِ روز می رساند.

هر صبحِ من؛ با عشق تو آغاز می شود
من در عشق تو زاده می شوم
و در عشق تو می میرم!
عشق خواستگاه و آرامگاهِ من است
اول و آخر یار!
هر بار؛
یارا یار.

من از پس هر بار مردن؛
در دلخندِ تو زاده می شوم
در اشگِ تو جان می دهم
و بی عشق تو می پوسم.
من؛ تنها عشق را ستایش می کنم
که من و تو را زاییده ست.
و بر انسان بودنمان؛
با چشمِ بازْ پاییده ست.

انسان در روشنای خیابانِ عشق زنده ست
عشق؛ انسان را هماره از انتهای بن بست های تاریک بیرون برده ست
خرد؛ انسان را به راهنمای روشن عشق سپرده ست
بی عشق؛ بشر مرده ست!

اِسِن – اواخر بهمن ماه ۱۴۰۲

https://akhbar-rooz.com/?p=233785 لينک کوتاه

5 3 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x