از مجموعه ی: “آوازهای شهریور”
درختان، سرنگون شدند:
در هجومِ شومِ تبر؛
و سر نهادند؛
بر خاکِ نمناکِ جنگل.
خونِ سرخِ تمشک؛
دامنِ پرواز را گرفت،
پرندگان بر سُرخی ی خاک ها خوابیدند.
آه ای چکاوکِ کوچک؛
بُغضِ تو در گلویِ من است.
درختان، شصت و هفت ترانه ی اندوهگین خواندند،
پرنده هایِ کوچکِ غمگین؛
گریستند،
چکاوکی خود را به شیشه ی پنجره کوبید.
دخترِ شادابِ پِشتِ پنجره دید!
شب؛ با بانگِ لالایی ی محزونش؛
در هیئتِ زنی تنها برآمد؛
چکاوک و دخترک؛ خوابیدند.
آه ای دخترکِ کوچک؛
بغضِ تو در گلوی من است.
مرداد ۱٣۹٣ – اِسِن