جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

«زنده‌ایم تا روایت کنیم»

علی ثباتی: مرگ بکتاش آبتین خبر نیست، مُهر تأییدی‌ست که بر پیشانی ترس مشترک ما در این چندروز اخیر نهادند؛ هیچ دلیلی برای خوش‌بینی وجود نداشت، چون زیر سایه‌ی این قدرت، هیچ تجربه‌ی خوش‌بینانه‌ای هرگز به وجود نیامد؛ پس، نتیجه از ابتداء معلوم بود و مکرّر، و در اثر اراده‌ای بود که بر بوم سفید مرگ چه شاه‌کارها که نکشیده بود. اراده بر این بوده و هست تا هرکه به سیاهی‌لشکری آن جامعه‌ی توده‌وار فاشیستی درنمی‌آید، و قلم به توشیحِ لویاتان نمی‌گردانَد، عقوبتی ببیند چندان عبرت‌آموز و جان‌کاه که دیگران همه از ترس به میان گلّه برگردند، ولی دوران شبان‌رمگی به سر آمده‌ست و خاک قلم از خونْ حاصل‌خیزست.

چیزی که ویروسی شد غولی‌ست که از شیشه درآمده، دیگر به آن بازنمی‌گردد؛ ویروس سر ندارد که قطع کنی و قدرت از انتشار می‌گیرد، در هر که آلوده‌اش شد جهشی می‌کند و به شیوه‌های تازه تکثیر می‌شود؛ ماها آلوده‌ی نوشتن‌ایم و نوشتن آلوده‌ی آزادی‌ست؛ ما ویروسی شده‌ایم و تا این مرض را همه‌گیر نکنیم آرام نمی‌نشینیم. ما دیگر حتّا بهت‌زده نمی‌شویم، در سوگ نمی‌پیچیم، به تلخی نمی‌ایستیم، دست بر زانو نمی‌زنیم، نفس تازه نمی‌کنیم، ما فقط ادامه می‌دهیم و بسیار می‌شویم و تا طغیان رعیت را علیه لویاتان روایت نکنیم، تیغِ قلم را در غلاف نمی‌‌کنیم؛ ما تا نام قاتلان خود را بر سنگ تاریخ جوری نکنیم که پاک نشود میخ از دست نمی‌گذاریم؛ این است که ما وقت عزا نداریم، مشغول‌ایم، و می‌دانیم شما نیز مشغول‌‌اید، مدام دارید پُرمشغله‌تر هم می‌شوید، تا در صدا هول اندازید، و اسباب عزا را فراهم کنید، و بر حجم کارتان مدام افزوده می‌شود، و نکته همین است، ویروسِ آزادی گسترش یافته‌ست و این تازه اوّل عشق است و «هزار باده‌ی نخورده در رگ تاک است».

دیدید که، همین الان، این بکتاش را که انداختید دو صد بکتاش از خاکسترش برآمد و جنایت را به صریح‌ترین لهجه فریاد کرد؛ لویاتان همه تجسّد شرّ قدرت است، و اراده‌ی فروکوفتنِ هرچه متفاوت، هرچه خودبنیاد، هرچه آشکار، هرچه مخالف به توده‌ی لهیده‌ای بی‌شکل، و در شکنجه‌‌ی تن و پراندنِ فکرِ آزادی از سر کارکشته و پُرمعلومات، این را همه‌ی قبرستان‌ها شهادت می‌دهند، ولی، تا دیواری سر راه‌اش بنا کنی، ایده‌ست دیگر، به هزار راه رفته‌ست، و ویروس خاصیّت‌اش همین است، دورِ سرکوب نمی‌تواند هم‌شتاب با او بگردد چون اوّلی سرشتی دارد نظام‌‌خوان و تمرکزجو حال که دومی سراپا میلِ تکثیرست و انتشار؛ اوّلی به روایتی از اوان تجدّد در ایران و به روایتی دیگر چهل‌سال است نهاد شده امّا نهادینه نمی‌شود، دومی هرچه نهاد داشت ویران کردند و باز نهادینه‌‌ترین است.

کثرت آن کلمات را ببینید، که انگاری در جهش‌های بی‌مهار، مدام شکل‌های ناشناخته‌ی نو می‌گیرند، چه‌گونه پرده‌درپرده خوشه‌های خشم را می‌پرورند. باری، این است که شهیدان ما موزه نمی‌خواهند چون در بستر جامعه مثل ویروسی که تن را بی‌قرار آزادی کند پخش می‌شوند، و چون کار موزه شکار زمان در مکان است، آن‌طور که یادبودهای شما، میراث ما به تیزپاییِ و سیّالیّت زمان است، و مکان‌های آینده را زیر پَر دارد، و پیش چشم‌تان، هم‌امروز، یادبودهای آینده را بنا می‌کند و همین است که نام شهیدی دیگر را دل قوی کنیم و مثل رمزی باطل‌السِحر در فضا بپراکنیم، نام شهید بکتاش آبتین را، شهیدِ راه آزادی بیان که میان شما و ما تاریخ چون همین اکنون بهترین داورست تا آینده درهای خود را به روی کدام‌یک خواهد گشود، آخر ما، به‌قول مارکز، زنده‌ایم تا روایت کنیم.


علی ثباتی

https://akhbar-rooz.com/?p=137667 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x