جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

گزینش بین طاعون و وبا – مهدی رجبی

از سال 2017 چرخشی مهمی در آرایش احزاب سیاسی و موازنه نیروها پدیدار شد. حزب اصلی چپ یعنی حزب سوسیالیست که اغلب در سالهای گذشته بالای 20 درصد رای دهندگان فرانسه را با خود داشت، بگونه یی چشمگیر ضعیف شد. نامزد رسمی این حزب در سال 2017 حدود 6 درصد آرا را بدست آورد، و در انتخابات 2022 کمتر از 2 درصد. حزب کمونیست که در...

گزینش بین طاعون و وبا ([۱])

از سال ۲۰۱۷ چرخشی مهمی در آرایش احزاب سیاسی و موازنه نیروها پدیدار شد. حزب اصلی چپ یعنی حزب سوسیالیست که اغلب در سالهای گذشته بالای ۲۰ درصد رای دهندگان فرانسه را با خود داشت، بگونه یی چشمگیر ضعیف شد. نامزد رسمی این حزب در سال ۲۰۱۷ حدود ۶ درصد آرا را بدست آورد، و در انتخابات ۲۰۲۲ کمتر از ۲ درصد. حزب کمونیست که در آستانه ۱۹۸۰ بالای ۲۰ درصد رای دهندگان (حتا بیشتر از حزب سوسیالیست) فرانسه را با خود داشت، با گذشت زمان چنان ضعیف شد که در انتخابات ۲۰۱۷ مستقیما شرکت نکرد، و در انتخابات اخیر نیز نامزد آن حدود ۲ درصد آرا را بدست آورد. وضعیت سیاسی احزاب سنتی راست نیز از سال ۲۰۱۷ بدینسو گرفتار همین سرنوشت شد، و هر دو حزب سنتی راست بسیار ضعیف شدند

این نوشته در پاسخ به پرسش های برخی دوستان فراهم شد پیرامون اینکه در فرانسه چه می گذرد، و نیز اینکه چرا در زادگاه حقوق بشر و شهروند، اوضاع سیاسی بجایی رسیده است که راست افراطی برای بار دوم در گزینشگاه انتخاباتی مردم قرار می گیرد.

برای ارائه پاسخ های درست و البته کوتاه بایسته می نماید که درکی روشن از آرایش نیروهای شطرنج سیاسی فرانسه و از روندهایی که در پس رویارویی آنها بچشم می خورد، فراهم آید. در اینجا کوشش می کنم تا سازه های لازم برای چنین درکی را ارائه کنم.

دو روز دیگر مردم فرانسه راهی صندوق های رای می شوند تا با شرکت در مهمترین انتخابات سیاسی کشور، بالاترین شخصیت سیاسی حکومت فرانسه را بر گزینند. دو عامل زیر موجب برانگیخته شدن شگفتی غیر فرانسوی ها و طرح پرسش های گوناگون از شرایط انتخابات کنونی شده است:

نخست رویارویی راست (ماکرون) ([۲]) و راست افراطی (لوپن) بعنوان تنها گزینش مردم رای دهنده، و ناپیدایی نیروهای چپ و سبز در این ماجراست.

دوم شمار فزاینده کسانی است که نسبت به آن دو نیروی رودررو موضع بیطرفی داشته و نمی خواهند در این رای گیری سرنوشت ساز شرکت کنند. همین امروز دانشگاه سوربن پاریس بوسیله دانشجویانی که می گفتند «نه ماکرون و نه لوپن» اشغال شد که این خود به تنهایی خشم و ناخرسندی بخش مهمی از رای دهندگان فرانسه را از اینکه چرا دربرابر چنین گزینش تلخی قرار گرفته اند، بازمی تاباند.

این بار نیز همچون ۵ سال پیش بخش چشمگیری از مردم فرانسه یا در انتخابات شرکت نمی کنند، یا با دلی چرکین و روحی آزرده بسراغ صندوق رای می روند. پرروشن است که بخش دیگری از مردم فرانسه، یعنی مردمی که نگرش سیاسی شان با خط سیاسی سنتی راست و راست افراطی همساز است با دلی خوش و روی گشاده بدین کار دست خواهند زد.

از حدود ۴۰ سال پیش تا کنون من از نزدیک انتخابات سیاسی فرانسه را پیکاوی کرده، و اغلب در آن شرکت می کردم، با این حساب، هم خاطره هایم و هم آمار بازمانده از انتخابات ۴۰ سال گذشته حکایت از این می کنند که هیچگاه دلزدگی از انتخابات و صندوق رای برسر مهمترین انتخابات کشور (گزینش رییس جمهور) تا این اندازه بالا نبوده است. ([۳])

انتخابات ریاست جمهوری از لحاظ اهمیت آن در شطرنج سیاسی فرانسه با هیچ کشور دمکراتیک دیگری قابل مقایسه نیست. رییس جمهور فرانسه قدرتی همانند شاه دریک کشور پادشاهی دارد، بی آنکه به هیچکس پاسخگو باشد. وانگهی ساختار سیاسی بگونه یی چیدمان یافته است که پارلمان نیز در عمل تایید کننده تصمیم های اوست.([۴]) دستگاه اجرایی بازوی فرمانبر رییس جمهور است، و دستگاه دادرسی استقلالی نیم بند و ظاهری دارد. بگذریم از ده ها نهاد و اندام غیردولتی که زیر دست او بوده، و از او فرمان می برند. بدین ترتیب، روشن می شود که چرا این انتخابات چنین اهمیت والایی برای مردم فرانسه دارد.

پس فرانسه را چه می شود که حدود ۴۰ درصد از مردم نسبت به انتخابات دو روز آینده دلزده و نگران بوده، یا تمایلی به شرکت در آن ندارند، یا با دلی چرکین و از سر ناخرسندی در آن شرکت می کنند. وانگهی چرا کشوری که پیشتار دفاع از حقوق شهروندی و آزادمنشی بود به چنین روزی افتاده که بهنگام انتخاباتی سرنوشت ساز، مردم را گزینش دیگری جز «راست  دربرابر راست افراطی» باقی نمانده است؟ وانگهی چرا نیروهای چپ که در همه کشورهای دمکراتیک اروپا یک وزنه مهم بشمار می روند، در این گزینش جایی ندارند.

از ۵۰ سال پیش بدینسو رای دهندگان فرانسوی به دو بخش اصلی راست و چپ تقسیم می شدند. دو جریان راست و چپ در دو حزب چپ (حزب سوسیالیست و حزب کمونیست) و دو حزب راست ( RPR,  UDF)  نمود سازمانی می یافتند. هر یک از این دو جریان کمابیش یک سوم آرای مردم را با خود داشت، و یک سوم بازمانده نیروهای سیال انتخاباتی بودند، که گاه به چپ و گاه به راست گرایش پیدا می کردند. تناوب قدرت بین چپ و راست از سال ۱۹۷۴ تا سال ۲۰۱۷ پیرامون آرایش سیاسی بالا و موازنه نیروهای آنها به نسبت حدود یک سوم در برابر یک سوم پیشگفته دنبال می شد.

از سال ۲۰۱۷ چرخشی مهمی در آرایش احزاب سیاسی و موازنه نیروها پدیدار شد. حزب اصلی چپ یعنی حزب سوسیالیست که اغلب در سالهای گذشته بالای ۲۰ درصد رای دهندگان فرانسه را با خود داشت، بگونه یی چشمگیر ضعیف شد. نامزد رسمی این حزب در سال ۲۰۱۷ حدود ۶ درصد آرا را بدست آورد، و در انتخابات ۲۰۲۲ کمتر از ۲ درصد. حزب کمونیست که در آستانه ۱۹۸۰ بالای ۲۰ درصد رای دهندگان (حتا بیشتر از حزب سوسیالیست) فرانسه را با خود داشت، با گذشت زمان چنان ضعیف شد که در انتخابات ۲۰۱۷ مستقیما شرکت نکرد، و در انتخابات اخیر نیز نامزد آن حدود ۲ درصد آرا را بدست آورد. وضعیت سیاسی احزاب سنتی راست نیز از سال ۲۰۱۷ بدینسو گرفتار همین سرنوشت شد، و هر دو حزب سنتی راست بسیار ضعیف شدند.

نخستین پرسشی که دگرگونی وضعیت احزاب سنتی چپ و راست به ذهن متبادر می کند، این است که پس پایگاه اجتماعی هوادار چپ و راست بسراغ چه نیروهایی رفت، و کدام احزاب توانستند آرا آنها را که بازتاب وضعیت گروه های اجتماعی است، به خود جذب کنند؟

نخستین جریانی که از درهم شکستن چیدمان سنتی ساختار حزبی فرانسه بهره مند شد، نیروی سیاسی وابسته به ماکرون رییس جمهور کنونی فرانسه بود. او که در دولت سوسیالیستی مشاور اقتصادی و زمانی وزیر اقتصاد بود، و در آنجا با نمایش چهره یی لیبرال – سوسیال، سیاست های اقتصادی نئولیبرالی را سفارش می کرد، با شعار نه چپ، نه راست، وارد بازی انتخاباتی شد. او با بهره گیری از سست و ناتوان شدن احزاب سنتی چپ و راست، و بکمک حمایت گسترده مالی سرمایه داران بزرگ و شبکه های آنها توانست قدرت را بسال ۲۰۱۷ به چنگ آورد. با پدیدار شدن ماکرون بخش مهمی از آرای حزب سوسیالیست و راست سنتی از آن وی گردید. کامیابی ماکرون بیش از آنکه مرهون توانایی و مهارت شخصی وی باشد، ازسویی دستآورد کمک نیروهایی بود که از حزب سوسیالیست یا از راست سنتی بسوی وی گرویده بودند، ([۵]) و ازسوی دیگر برآیند تضعیف و کمابیش «بی آبرو شدن» احزاب سنتی در اثر فساد و کژروی های مختلف بوده است.

 دومین جریانی که توانست برمتن درهم شکستن ساختار حزبی سنتی سربر آورد، و آرای نیروهای پراکنده آنها را البته در طیف چپ بسوی خود بکشاند، سازمانی بنام «فرانسه ناسرسپرده» به رهبری ژان لوک ملانشون بود که از صف نیروهای حزب سوسیالیست سربر کشیده، و در گذشته وزیر دولت سوسیالیستی بود. این جریان توانست در انتخابات ۲۰۱۷ بالای ۱۹ درصد آرای مردم و  در سال ۲۰۲۲ بالای ۲۰ درصد آرا را بدست آورد. این جریان را می توان در جایگاهی معادل جناح چپ حزب سوسیالیست در همسنجی با جناح راست آن یعنی چپ خاویاری قرار داد. گردنفرازی آن و افزایش هواداران اش در شرایط  ناتوان شدن دو حزب سوسیالیست و کمونیست صورت گرفت. سازمان «فرانسه ناسرسپرده» جریانی انقلابی نیست، و در چیدمان سیاسی چپ جهانی می توان آن را یک جریان سوسیال دمکرات با گرایش رادیکال بشمار آورد.

ماکرون با وجود آنکه با ادعای «نه چپ و نه راست» به قدرت رسید، ولی سیاست های وی یکسره همسو با خط سیاسی راست بود، و بویژه رنگ غلیظ نئولیبرالی داشت. بی سبب نبود که داغ ترین جنبش اعتراضی چند ده سال اخیر فرانسه، یعنی جنبش جلیقه زردها علیه ماکرون و حکومت وی فوران کرد. او در ادامه سیاست هایی که از ۳۰ سال پیش بدینسو توسط احزاب چپ و راست در جهت تضعیف خدمات اجتماعی و محدود کردن بخش عمومی، از جمله وزراتخانه ها و اندام های کنترل آنها دنبال می شد، همان سیاست ها را هم گسترش داد، و هم ژرفا بخشید. ناگفته نباید نهاد که بخش عمومی را نباید با اقتصاد دولتی یکی گرفت، دبستان ها، دبیرستان ها، دانشگاه های دولتی، بیمارستان های دولتی، دادگاه ها و کلا دستگاه دادرسی بهمراه انجمن های مددیاری اجتماعی در زمره بخش عمومی اند، بی آنکه در ردیف اقتصاد دولتی بشمار آیند. نتیجه آنکه بخش مهمی از بازتوزیع درآمد ملی کشور که از راه عملکرد این نهادهای عمومی نصیب مردم فرودست می گشت، چشمه اش خشک گردید، و شرایط اقتصادی زندگی این گروه از مردم سخت آسیب دید. شورش جلیقه زردها واکنشی بود در اعتراض به این شرایط ناخوشایند. افزون بر جلیقه زردها، بازنشسته ها نیز بارها و بارها در اعتراض به اینکه حق بازنشستگی آنها برخلاف گذشته که مطابق با نرخ تورم افزایش می یافت، تغییر نمی کرد، به خیابان ریختند. کارگران و کارمندان نیز بهمین ترتیب بارها بارها دست به اعتصاب و تظاهرات زدند.

سومین جریانی که از سست شدن احزاب سنتی، بویژه چپ ها بهره مند گردید، راست افراطی است که از چهل سال پیش با علم کردن مسئله مهاجران بعنوان مهمترین دشواری سیاسی و اجتماعی فرانسه و با داشتن موضعگیری های نژادپرستانه علیه سیاهان، عرب ها و مسلمانان و تبدیل کردن این گروه ها به مترسکی در برابر چشمان ساده اندیش مردم فرودست و تنگدست و اینکه آنها عامل اصلی نگون بختی و درماندگی اجتماعی و اقتصادی شان هستند، توانست نیروهایی از احزاب چپ را که شریک حکومت بوده، و خدمتگزار ورود مهاجران به کشور قلمداد می شدند، به خود جلب کند، افزون بر اینکه پیوسته در حال جذب کردن بخشی از نیروهای راست سنتی بود که گرایش های نژادپرستانه یا فاشیستی داشتند، و راست افراطی را به تمایلات دیگرستیز خود نزدیک تر می دیدند.

با این حساب، از ۵ سال پیش بدینسو، سه نیروی اصلی سیاسی فرانسه همان سه جریانی است که در بالا بازشناسانیدم: جریان ماکرون با نام «تجمع جمهوری خواه در حرکت»، جریان راست افراطی با نام «تجمع ملی» یا ملی خواه و سوم جریان «فرانسه ناسرسپرده». چنانکه گفتم، احزاب سوسیالیست و کمونیست و راست سنتی بسیار ضعیف شده اند، و بسختی روی پای خود می توانند بایستند.

نیروی سیاسی دیگری که باید بدان اشاره کرد، جریان بومزیستی و سبز است که در بیشتر انتخابات منهای انتخاب رییس جمهور حدود ۱۵ درصد آرا را نصیب خود می کند، نامزد آنها بهنگام انتخابات ریاست جمهوری اخیر کمتر از ۵ درصد آرا را بدست آورد. این جریان سیاسی از نظر موضعگیری نسبت به پرسمان های اجتماعی به نیروهای چپ نزدیک است.

حال که نیروهای اصلی شطرنج سیاسی فرانسه و چیدمان و موازنه نیروهای آنها روشن گردید، باید توضیح داد چرا آرایش احزاب سیاسی بهم ریخت، و چرا چنین آشفته بازار نگران کننده یی جایگزین آن شده است؟ شوربختانه ناگزیر از ارائه دلایل این امر بصورتی کوتاه هستم و اگر دامنه این گفتمان باز شد، و خوانندگان جویا شدند، بیشتر بدان خواهم پرداخت.

نخستین دلیل این ماجرا را باید در روند دراز مدتی دید که از۴۰ سال پیش در راستای تعطیل شدن کارخانه ها و مراکز تولیدی و انتقال قعالیت و سرمایه آنها به کشورهای دستمزد ارزان آغاز گردید. در اثر آن، میلیون ها نفر از کارمندان و کارگران یا بیکار می گشتند، یا به بخش های خدماتی اقتصاد منتقل می شدند. ناخرسندی این گروه ها از آن دگرگونی بدنبال خود دلزدگی از احزاب سنتی چپ (سوسیالیست و کمونیست) و کناره گیری آنها از این دو نیروی مهم سیاسی چپ را ببار آورد. در این رابطه است که حزب راست افراطی با طرح پی در پی اینکه عامل نگون بختی آنها ورود مهاجران و غصب شدن کارها بوسیله ایشان است، توانست بخش مهمی از این سرخوردگان چپ را بسوی خود بکشاند و صفوف خود را افزایش دهد. همین روند را در آمریکا و در پس گرایش کارگران آمریکایی به ترامپ مشاهده کردیم.

دومین دلیل دگرسانی سیاسی بالا را باید در اصلاحات راست با گرایش نئولیبرالی در جهت تضعیف هرچه بیشتر بخش عمومی و کم کردن سهم کمک های اجتماعی در بودجه و در مجموع کاستن از حجم بازتوزیع اقتصادی دید که هم دولت های راست، هم دولت های چپ بدان می پرداختند. بعنوان نمونه، ماکرون بعنوان اجرا کننده این سیاست ها در کابینه دولت سوسیالیست فعالیت می کرد. در فاصله ۲۰ سال گذشته نزدیک به ۳۰ هزار تخت بیمارستان دولتی برچیده شد، همراه با بیکار شدن شمار زیادی از کارکنان بهداشتی آنها. پیآمد این خونریزی در بخش بهداشتی جامعه را در وضعیت ناگوار بیمارستان ها بهنگام بحران کوید، ناتوانی آنها در پاسخ به نیاز بیماران و افزایش شمار مرگ و میر دیدیم. در فاصله ۱۰ سال آخری که من به شغل دبیری مشغول بودم، خبری ازافزایش حقوق که در سالهای پیشتر صورت می گرفت، نبود، و در این چند سالی که در بازنشستگی بسر می برم، اوضاع حقوق کارمندان بخش دولتی بهمانگونه دست نخورده باقی مانده بود تا اینکه در شب و روز انتخابات افزایش ناچیزی یافت. بگذریم از تنگ شدن کمربند صرفه جویی و کاهش امکانات کاری و حذف نیروهایی که مستقیما با کلاس درس سروکاری نداشتند.

این دو مثال، نمونه یی از خروار سیاست هایی است که از ۲۰ سال گذشته دولت های مختلف چه چپ و چه راست در راستای تضعیف بخش دولتی و کاستن از اثربخشی بازتوزیع اقتصادی و رهاکردن گروه های فرودست جامعه در تنگدستی خود دنبال می کردند و می کنند. این روند را در کاهش شمار پلیس ها و کلا نیروهای انتظامی که امنیت روزمره مردم را تامین می کنند، می بینیم، و در کاهش امکانات دادگستری، آموزش و پرورش، مددکاری های اجتماعی و توانایی وزارتخانه ها در پیشبرد روزانه وظیفه کنترل و پاسداری از سامانه قانونی مشاهده می کنیم.

 برچنین بستری است که جنبش جلیقه زردها، اعتصاب ها و تظاهرات اعتراضی مختلف صورت می گیرد، و درنتیجه فاصله بین حکومتیان و مردم فرودست افزایش می یابد. حزب سوسیالیست بعنوان بخشی از حکومت از این ماجرا بسیار آسیب دید، و هواداران خود را از دست داد.

دلیل دیگر پدید آمدن چیدمان سیاسی شگفتی انگیز کنونی را باید در رسانه های خبری و مراوداتی دید. از دوره سارکوزی بدینسو، دستگاه سیاسی کمک نمود تا تمرکز در بازار گسترده و پراکنده رسانه ها اعم از گاهنامه ها تا رادیو تلویزیون بسود سرمایه داران بزرگ صورت گیرد. امروزه اکثریت قاطع روزنامه ها، نشریه ها و رادیو تلویزیون ها در دست ۵ میلیاردر متمرکز شده است. یکی از این میلیاردر ها (بولوره) که تمایل ملی گرای افراطی دارد، آشکارا به پشتنیبانی از یک نیروی راست افراطی (اریک زمور) که همه توان خود را علیه مهاجران و مسلمانان بسیج کرده است، پرداخت. این رسانه ها نقش مهمی در جوآفرینی و تبدیل کردن پرسمان های درجه چندم به مسئله اصلی مردم و درنتیجه گمراه کردن آن بخش از مردم که نه چندان آگاه از ژرفای قضایا هستند، داشته و دارند.

سومین دلیل را که نمی توان در چند خط تبیین کرد، باید در دمکراسی فرانسه، و در نگرشی که دست اندرکاران قدرت از آن دارند، دید. این نگرش انحرافی را هم در سخنان ماکرون می بینیم، هم در موضع گیری های لوپن،. جالب آنکه این هرد دو در واکنش به شورش اخیر دانشجویان دانشگاه سوربن، نگرش بظاهر یکسانی از دمکراسی در اعتراض به حرکت دانشجویان ارائه کردند. هر دو انها گفتند که دمکراسی نظم و قاعده دارد، افرادی بعنوان نامزد پذیرش قدرت پا پیش می گذارند، و طرح ارائه می کنند، و مردم با رای خود یکی را بر می گزینند. بی آنکه بخواهم از حرکت شورشی دانشجویان پشتیبانی بکنم، باید بگویم، این درک همانند از دمکراسی که آنها ارائه می دهند، نشان دهنده رویکردی کاهنده (تقلیل گرا) به دمکراسی است، و دو برداشت پلبیستی (نگرش لوپن) و نخبه گرا (نگرش ماکرون) از دمکراسی را بازمی تابانند. باشد تا در فرصتی دیگر بدان پرداخت.


[۱]                   این عبارتی است که فرانسوی های ناخرسند از اوضاع کنونی و از سیاست های حکومت ماکرون در رابطه با انتخابات کنونی بیان می کنند. نویسنده قصد موضعگیری در این ماجرا ندارد، و می کوشد تا آنچه را در پس ظاهر قضایا می گذرد، توضیح دهد.

[۲]                   ماکرون در آغاز بازتابگر جریان راست سنتی نبود، ولی امروزه او سیمای سیاسی راستی دارد، و بخش مهمی از نیروهای هوادار راست سنتی در انتخابات چند روز پیش آشکارا اعلام کردند که به او رای خواهند داد. چنانکه سارکوزی چهره معروف راست فرانسه در انتخابات گذشته از نامزد راست سنتی پشتیبانی نکرد، و بطور ضمنی نشان داد که هوادار ماکرون است، و برای انتخابات دو روز آینده نیز آشکارا بسود وی موضع گرفت.

[۳]                   انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در دوره های پیش همواره با استقبال گسترده مردم فرانسه و درصد پایین اجتناب از رای دادن روبرو بوده است. بعنوان مثال درصد اجتناب کنندگان از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری سالهای ۱۹۸۸، ۱۹۸۱، ۱۹۹۵، ۲۰۰۲ و ۲۰۰۷ اغلب یا پایین تر از ۲۰ درصد بوده، یا در همین مرز می ماند. این آمار نسبت شمار کسانی را که از شرکت در رای گیری خودداری می کنند، در همسنجی با کل کسانی که حق رای دارند، بازمی نمایاند.

[۴]                  بلحاظ صوری، پارلمان نیرویی مستقل از ریاست جمهوری و دستگاه اجرایی پیرو آن است، ولی چیدمان قانونی بگونه یی است که اکثریت اعضای پارلمان از آن جریان سیاسی وابسته به رییس جمهور می شود، و درعمل به نیروی گوش به فرمان شخص اول دستگاه اجرایی تبدیل می گردد.

[۵]                    بخش مهمی از جناح راست حزب سوسیالیست که در فرانسه به چپ خاویاری معروف هستند، به ماکرون پیوستند.

https://akhbar-rooz.com/?p=149893 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهدی رجبی
مهدی رجبی
2 سال قبل

با عرض پوزش از خوانندگان عزیز، تاریخ دور دوم انتخابات فرانسه دو روز دیگر نیست و من بجای نه روز دیگر اشتباه لپی کرده و اون را دو روز نوشتم، به بزرگی خودتان ببخشید.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

فراموش کردم، ممنون از مقاله.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

اینها (سیاسیون حزبی فرانسه) اکثرا نوه و نتیجه های همان دولت بعد از کمون پاریس هستند.
” ناگفته نباید نهاد که بخش عمومی را نباید با اقتصاد دولتی یکی گرفت، دبستان ها، دبیرستان ها، دانشگاه های دولتی، بیمارستان های دولتی، دادگاه ها و کلا دستگاه دادرسی بهمراه انجمن های مددیاری اجتماعی در زمره بخش عمومی اند، بی آنکه در ردیف اقتصاد دولتی بشمار آیند. نتیجه آنکه بخش مهمی از بازتوزیع درآمد ملی کشور که از راه عملکرد این نهادهای عمومی نصیب مردم فرودست می گشت، چشمه اش خشک گردید، و شرایط اقتصادی زندگی این گروه از مردم سخت آسیب دید.”
چرا؟
با جامعه فرانسه آشنائی ندارم،
۱ – مگر بدون تولید ارزش اضافی کار میکنند؟
۲ – اگر ارزش اضافی تولید میکند به جیب چه کسانی میرود؟
۳ – سیستم مدیریت آن مگر شورائی است؟
۴ – باید سطح درامدهای مدیران، رابطه مدیران با سرمایه داران را مطالعه کرد بعد قضاوت نمود.
۵ – خدمات “عمومی” با بقیه اقتصاد در ارتباط است، چه کسانی و چگونه قراردادهای خرید این نهادها بوجود می آید؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x