جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

یا رَب چقدر فاصله ی دست و زبان است! * – مارال سعید

در نگاهی با دور تُند به زیست ٤٣ ساله ی سازمان ها و احزاب مدّعی سوسیالیسم و در پیوند با کارگران و زحمتکشان، به سرعت به این نتیجه خواهیم رسید که آن ها از زمان تشکیل حزب کمونیست ایران تا کنون همیشه و در همه جا شعار "کارگران و زحمتکشان جهان  متّحد شوید" را سر داده اند. اما به ضرس قاطع...

در نگاهی با دور تُند به زیست ۴٣ ساله ی سازمان ها و احزاب مدّعی سوسیالیسم و در پیوند با کارگران و زحمتکشان، به سرعت به این نتیجه خواهیم رسید که آن ها از زمان تشکیل حزب کمونیست ایران تا کنون همیشه و در همه جا شعار “کارگران و زحمتکشان جهان  متّحد شوید” را سر داده اند. اما به ضرس قاطع هیچ یک از آن ها نه تنها با دیگر مدّعیان این عرصه نتوانسته اند به یک ائتلاف، ولو محدود و موقّت دست-یابند، بلکه در انسنجام و اتّحاد درونی خود نیز فاقد قابلیّت های لازم بوده اند

اول ماه می در راه است و این قلم بدین بهانه از آن تخته استارتی ساخته تا بتواند یک سوآل را مطرح سازد: سازمانهای اپوزسیونی (در اینجا منظور سازمانهای چپ مدعی سوسیالیسم هستند) که در طول ۴٣ سال گذشته، خود فاقد قابلیّت “اتّحاد” و در شکل محدود و سیاسی آن یعنی “ائتلاف” بوده اند، آیا مجاز هستند دیگران به شمول کارگران و زحمتکشان را به اتّحاد فرا خوانند؟

برای پاسخ به این سوآل، ابتدا نیاز است معانی استفهامی بَرآمده از واژه های “اتحاد” و “ائتلاف” را بجوئیم و سپس در یک پویشی مختصر، ببینیم این سازمانها با این دو مفهوم چه کرده اند؟!  

(لغتنامه دهخدا) اتّحاد = یکی شدن، یگانگی داشتن، یگانگی کردن

(لغتنامه عمید) ائتلاف = به هم پیوستن دو یا چند گروه یا سازمان برای رسیدن به اهداف خاص.

در نگاهی با دور تُند به زیست ۴٣ ساله ی سازمان ها و احزاب مدّعی سوسیالیسم و در پیوند با کارگران و زحمتکشان، به سرعت به این نتیجه خواهیم رسید که آن ها از زمان تشکیل حزب کمونیست ایران تا کنون همیشه و در همه جا شعار “کارگران و زحمتکشان جهان  متّحد شوید” را سر داده اند. اما به ضرس قاطع هیچ یک از آن ها نه تنها با دیگر مدّعیان این عرصه نتوانسته اند به یک ائتلاف، ولو محدود و موقّت دست-یابند، بلکه در انسنجام و اتّحاد درونی خود نیز فاقد قابلیّت های لازم بوده اند.

اما علیرغم اتمیزه گشتن کلیّه ی این جریانات (بزرگ ترین آنها، امروزه اعضایش به زیر ٧٠ نفر رسیده است) همچنان و هنوز همان شعار برآمده از انقلاب اکتبر یعنی “کارگران و زحمتکشان جهان متحد شوید” را سرلوحه ی کار خود که چه عرض کنم چون کاری انجام نمی دهند اما سرلوحه ی نشریات خود قرارداده و می دهند.

اگر این عمل، زدنِ همان نعل وارونه نیست پس چیست؟ دستکاری شده ی همان مثال معروف؛ خودشان رُطب نمی خورند ولی توصیه اکید دارند به دیگران که رُطب بخورید!

آیا کارگران جهان نه! کارگران ایران حق ندارند بپرسند: اگر اتّحاد خوب بود و هست، چرا شما خودتان متفرّق شده و متفرّق هستید؟

آیا آنچه را که این روزها از شاتقی، بقّالِ محل تا محمدعلی جمالزاده ی نویسنده می داند و بر زبان می راند، به راستی “ما ایرانیان فاقد فرهنگ کارجمعی هستیم”؟ که مصداق و تجلّی آن را در احزاب و سازمان های چپ ایران به وضوح می توان دید!  

فکرمی کنم در اینکه این بلییّه ی فرهنگی همچون همه ی پارامترهای دیگر فرهنگی اکتسابی ست، با هم توافق داشته باشیم. اما از نگاه این قلم؛ آن ها که در یک انجمن به گرد هم می آیند تا باهم کار سیاسی انجام دهند قاعدتاً می باید جزئی از الیت اقشار مختلف جامعه ی خود باشند. پس اگر اینگونه هست که هست، و این جمع ها به نقایص فرهنگی جامعه ی خود اِشراف دارند و می دانند؛ هر عضو انجمن، می تواند حامل بیش و کمی از  بی فرهنگی ها (مثلاً عدم روحیه ی کار جمعی) باشد، چگونه است که در طول چهار دهه زندگی در اروپا و آمریکا و کانادا و دیگر کشورهای دمکراتیک، هنوز و همچنان نتوانسته اند بر این بیماری فرهنگی (حداقل در جمع خود) فائق آیند؟ و همچنان در حال جدائی و جدائی و جدائی هستند.  

من علیرغم تمامی انتقادات، همچنان بر این نظر پای می فشارم که؛ سِترونی فرهنگ ایرانی، خروجی استبداد و استبداد برخاسته از جغرافیای کم آب و شیوه ی تولید آسیائی در این جغرافیاست، که این روزها پوست انداخته و به اقتصاد رانتی-انگلی تغییر ماهیّت داده است. البته در جای دیگر و در گذشته، اشاراتی به آن نموده ام. لیک پاسخی ندارم در مقابل این معترضه که می گوید: این ها (اعضای احزاب و سازمان های چپ اپوزوسیون ایران) بیش از نیمی از عمر خود را بیرون از آن جغرافیا و در شرایط دمکراتیک زیسته اند، پس چرا کاسه همان کاسه و آش همان آش است؟! آیا فزون بر آنچه جمالزاده و دیگران بعنوان خُلقیّات ما ایرانیان بر شمرده اند باید اذعان کنیم ما ” قابلیّت یادگیری” در امور فرهنگی-اجتماعی را نداریم؟

بازگردم به چرائی نهفته در سوال پایه ای این نوشته.

سازمان ها و احزاب چپ ایران، بود و باش خود را به طبقات کارگران و زحمتکشان گره زده اند و به جرأت می توان گفت؛ آن ها می انگارند؛ چپ، زیر شعار “کارگران و زحمتکشان جهان متّحد شوید” هویّت می یابد.

آن ها همچنان (حداقل در شعار) خود را در سیاست های کلّی یک نیروی ملی احساس نمی کنند. آنها هنوز و همچنان باور ننموده اند که منافع کارگران و زحمتکشان ایران زیر مجموعه ی منافع ملی ایران است، و هنوز نتوانسته اند رابطه ی ارگانیک مابین منافع ملی یک ملت و منافع یک طبقه را فهم نموده و در برنامه ی خود، درونی سازند. در نتیجه عملاً در سطح باقیمانده و فقط شعار می دهند.

شاید سویه ی اصلی علّتِ تکرار و بازتکرارِ شعار “کارگران و زحمتکشان جهان متحد شوید” ریشه در یک اصل روانشناسانه داشته باشد.

چگونه می توان ادامه ی حضور افرادی چند در این سازمان ها و احزاب را که در شرایط تبعید اجباری، اصل وجودیشان به زیر سوال است را توجیه کرد؟ جز آن که آن ها از زاویه روان شناسانه نه برای دیگران که برای خود تلاش دارند. آن ها می خواهند پیش و بیش از هرکس، به خود بگویند و بقبولانند؛ تکاپوی ۴٣ ساله ی من بیهوده نبوده است. پس مجبور است باور کند؛ “تا این شعار را می دهم، من هستم!”  

تو گوئی؛ نسل برآمده از انقلاب بهمن ١٣۵٧ عهد نموده تا آخرین سنگر، تا آخرین سرباز بر این زخم خونچ کان (عدم کار جمعی، عدم اتحاد درونی و عدم ائتلاف بیرونی) مرهمی ننهد، و خون چکان تا دَم مرگ؛ مفتخر به تاجی بماند که خود ساخته و بر سر خود نهاده است. تاجی که هیچ نشانی از ” اتّحاد و ائتلاف” بر آن نبوده و نیست!   

 آنچه آمد را نمی توان و نباید به مثابه تبلیغ بر بیهوده بودن کار حزبی معنا کرد، بل تلاشی ست برای نگاه داشتن آینه در پیش رو! تا بتوانیم به خود و تناقض گفتار و رفتار و کردارمان پی ببریم. و شاید بالاخره به صرافت افتیم؛ به قدر وسع بکوشیم تا قطار فرهنگ ایران زمین را بر ریل “بهتر شدن” قرار دهیم. 

مارال سعید

* برگرفته از غزل “هنر گام زمان” سروده-ی ه-ا-سایه

https://akhbar-rooz.com/?p=150950 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

12 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

باید گفت هرجامعه ای که بخواهد از پویایی نیز برخوردار باشد باید به پررنگ بودن و تحقق سه مفهوم آزادی و دمکراسی و عدالت اجتماعی توجه داشته باشد و این سه مفهوم را ضرورت وجودی یک جامعه بداند و بداند اگر هرکدام از این سه مفهوم وجود نداشته باشد و یا اینکه یکی از آنها فدای دوتای دیگر شود و یا دو تای را فدای یکی کند آن جامعه از نظر حیات اجتماعی اش بیمار است و همیشه دچار مشکل خواهد بود.
در اولویت بندی این سه مفهوم ، آزادی مقدم بر هر چیزی است به بهانه پرکردن شکم مردم نمی توان آزادیشان را گرفت
پس از آزادی دموکراسی اولیت دوم است که با بودن این دو و وجود نیروهای پی گیر ،عدالت اجتماعی پایدار شکل خواهد گرفت و حتا می توان گفت یک توازن منطقی حاکم خواهد شد که توازن پویایی لازم را در جامعه شکل خواهد داد.یکی از نیروهایی که بعد از پذیرش آزادی و دمکراسی می تواند در جامعه اشان بصورت خستگی ناپذیر پیگیر عدالت اجتماعی باشد نیروی هایست که می توان آنها را چپ نامید که در این مدل تحولخواهی در یک جامعه این چپ های تفکر آزادی خواهی و دمکراسی خواهی را با خود دارند و می پذیرند در یک بازی دموکراسی باید حضور داشته باشند.
پس اگر در جامعه ای نیروهایی تحت عنوان چپ نباشد آن جامعه بیمار خواهد بود.
اما تجربه تلخی که نیروهایی بنام چپ در کشورمان ایران از خودشان بوجود آوردند مشاهده می کنیم چپ های ما هیچ تعهدی نسبت به مفاهیمی بنام آزادی و دمکراسی در خودشان احساس نمی کردند و گاهی رو در روی هم نیز قرار می گرفتند و از هم می کشتند.
متاسفانه در شرایط فعلی وقتی عملکرد آن چپ را مورد توجه قرار می دهیم می بینیم هنوز در همان ذهنیت های قبلی هستند و در شرایط فعلی در پی تسویه حساب ها گذشته که بصورت کینه نسبت بهم در آمده است هستند البته اگر زورشان برسد همدیگر را تصفیه هم می کنند.
متاسفانه آن چپ ها از گذشته اشان دکانی ساخته اند اما می دانند این دکان دیگر مشتری جدیدی ندارد و حتی دکان ورشکسته است
اما می خواهند دکان را بزور دگنک سرپا نگهدارند و…
در پایان باید گفت
هرچه در گذشته انجام گرفت ،گرفت
در شرایط فعلی باید پذیرفت که جامعه به نیروهای چپی که آزادای و دمکراسی را پذیرفته اند نیاز دارد و وجودشان ضرورتی است

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل

در مورد اشاره خانم مارال به تفرقه و تفرق بین چپ ها نگاهی بیاندازید به دعوای مسخره کومله و کمیته خارج کشور در استفاده از نام “حزب کمونیست”، و البته انشعاب های سال های ۶۰ و ؛پیش از ان سال های ۴۰ و ۵۰ نیز معرف حضور هستند، کشتار “گاپیلون” شاید یاد آور اوج این تفرقه فاجه آمیز است. حالا باز ماندگان ان در گروه های مختلف به کارگران ایران در خواست اتحاد میدهند!

در مورد توهم، ببینید چطور حزب کمونیست کارگری در نامه به “مردم” ایران انتظار دارد به منویات اش در مورد روز کارگر توجه شود. 

در مورد موضعگیری های جهانی، نگاهی بیاندازید به سر مقاله اخیر “پیک نت” و اشاره تلویحی به اینکه چون چپ فرانسه بازنده اصلی بود، شاید مارین لوپن بتواند تهدید “موثر” تری برای تجزیه ناتو باشد. این نیز یاد آور پشتیبانی بی چون چرای این جریان از ترامپ در انتخابات ۲۰۱۶ بود.

داریوش لعل ریاحی
داریوش لعل ریاحی
2 سال قبل

بر این ایستایی یا به زعم نویسنده محترم مقاله ۴۳ سال آویختن به تنها یک شعار بدون کوچکترین باز نگری و تغیری در متن ، نشان از چه دارد ؟ حزب طراز نوین را چه می شود ؟ یا بهتر است پر سیده شود چه شده است . البته پاسخ ساده نیست و پیچیدگی های خود را دارد . دختر یکی از دست اند کاران حزب که زمانی کاره ای بوده ] در فیس بوک خود پرچم اکراین را گذاشته بود . کسی برای او نوشت که برای گذاشتن این پرچم با پدرت مشورت کرده ای؟ در حالی که کل دوستان این دختر ۶۹ دوست که اکثرآهم آلمانی و حتا دوستان ایرانیش نیز سواد فارسی نداشتند . این عضو حزب را چنان بر افروخته بود که گمان می کرد تما می افراد این نوشته را می خوانند و یرای او وحزب تاخوش آیتد است . اندیشیدن به چنین کسان و حتا بریده ها داستان خود را دارد . باید باور کرد که ضربه های متوالی به چپ توان منطقی تفکر را زیر ضربه برده و به نا چار چیزی به جز همان شعار در دسترس ندارند و اتحا با کی و چه کس را هم در گردا گرد خود نمی بینند .

نیک
نیک
2 سال قبل

خانم مارال میپرسید ” آیا کارگران جهان نه! کارگران ایران حق ندارند بپرسند: اگر اتّحاد خوب بود و هست، چرا شما خودتان متفرّق شده و متفرّق هستید؟”اجازه دهید سوال را اینگونه طرح کنیم که چرا کارگران حول این احزاب و سازمان ها متحد نمیشوند در حالیکه در تظاهرات و اتحادیه های متعلق به خود با وجود بگیر و ببند ها متحد میشوند. در گذشته اگر میتوانستیم به قول نیما به کارگران بگوییم که ” خشک آمد کشتزار من, در کنار کشت همسایه” پس از فروپاشی و عیان شدن واقعیت های کشت همسایه چه وعده ای قرار است به آنان بدهیم؟ کوبا و ونزوئلا, یا کره شمالی؟ بپرسید از زنان کشورمان که صبح تا شب درگیر با قوانین ضد زن و گشت ارشاد حکومت از یک طرف و از طرف دیگر جامعه ای مرد سالار حتا در درون خانه خود, بپرسید و ببینید که همین جمهوری نکبت اسلامی را به مدل های کمونیستی فوق ترجیح میدهند. اتحاد امریست داوطلبانه در پروسه ای دموکراتیک و باور به دمکراسی. جریان هایی که منکر دموکراسی اند با و پسوند بورژوایی همه جنایات سرمایه داری را به پای دمکراسی میگذارند تا مشی دیکتاتورانه خود را توجیه و اعمال کنند, دعوت به اتحادشان یعنی “بیایید در ما حل شوید” همانگونه که حزب توده و با سازمان چریک ها کرد.    

سعید یکتا
سعید یکتا
2 سال قبل

تقدیم به خانم مارال سعید در تائید نوشته ی دلسوزانه اش و اشاره به «نکته» ای که در بحث ها و نوشته ها ی ما ایرانیان از قلم می افتد. البته این «نکته» نسل امروز جامعه ست که فقط منحصر به ایران نیست و در سراسر جهان بی حق و حقوق و وظیفه ست .
برای اینکه در مورد این «نکته» شاهدی داشته باشم سعی می کنم  از خوزه موژیکا José Alberto Mujica Cordano, “El Pepe” یکی از رهبران چریکهای توپومارو در سالهای ۱۹۸۵ ـ ۱۹۷۳ ( ۱۳۵۲،۱۳۶۴ شمسی ) علیه دیکتاتوری نظامی در اروگوئه که ۱۴ سال زندان و شکنجه شد کمک بگیرم. 
ایشان و یارانش بعداز زندگی چریکی و آزادی از زندان وقتی از مشی مسلحانه فاصله گرفتند در فعالیت های سیاسی «جبهه وسیع» نیروهای آزادیخواه اروگوئه در سال ۲۰۰۹ به ریاست جمهوری این کشور انتخاب شد. در باره ی دوران زندان و ریاست جمهوری او فیلمهای مستند فراوانی ساخته و نمایش داده شد.
در زندگی ریاست جمهوری در میان توده های مردم بدون تشریفات که به «فقیرترین» رئیس جمهور جهان معروف شد . بارها مستاصل شد و دید که آرمانهایش قابل پیاده شدن نیست و در تصمیم گیری ها و قانون گزاری ها «الویت » های دیگری وجود دارد. مهمترین مشکل جامعه موضوع اعتیاد و مواد مخدر بود.
بهر صورت در یکی از این فیلمهای مستند بعداز پایان دوره ریاست جمهوری که مجدد در مزرعه خود مشغول کار بود با حالتی محزون چنین ابراز می کند:
ما در دهه شصت قرن بیستم با تمام افراط ها و اشتباهات که در مبارزه علیه دیکتاتوری و برای آرمان های انسانی و عدالت جویانه و جامعه ای بهتر مایه گذاشتیم. هدف داشتیم ، فداکاری می کردیم ، رفیق دوست بودیم و….          
 امروز از این که می بینم نسل جوان حتی فکر خودش نسب به جامعه هم بی تفادت ست ، بی هدف به مواد مخدر رضایت می دهد . خیلی غصه می خورم  ( نقل به مضمون»

آری ، خانم مارال سعید، 
اول اینکه : نسل انقلاب ۵۷ علیه دیکتاتوری تلاش کرد اگر چه دیکتاتوری غدار تری به قدرت رسید .
 پیشنیان ما در مشروطه هم شکست خوردند ، بعداز جنبش ملی شدن نفت یاس ناشی از کودتای ۲۸ مرداد همه جا را فرا گرفت. ولی مبارزه متوقف نشد .
آزادی ، استقلال و عدالت اجتماعی در همه جا زحمت داشته و نسل ها دست به دست هم مانند زنجیری پیوسته تا امروز به اینجا رسیده اند. در مورد پراکندگی نیروهای مختلف سال ۵۷ بعداز کشتار ها و مهاجرت باید نوشت و راه چاره پیدا کرد.با شما همراهم .

دوم اینکه : چرا نسل های بعداز انقلاب زیر ۵۰ ساله ها «منتظر» ند که مشروطه خواهان ۱۰۰ سال پیش یا ملیون و توده ایهای ۸۰ سال پیش یا فدائیان و مجاهدین ۵۰ سال پیش باید مسائل امروز ایران را رقم زنند؟
اکثریت مردم ایران جوان و درس خوانده اند و وظیفه تاریخی دارند که نقش خود را ایفا کنند.
به باور نگارنده این کم کاری در تمام جوامع امروزی کم و بیش دیده می شود و فقط هم به فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» بستگی ندارد.
در آمریکای لاتین ، خاورمیانه ، آفریقا ، اروپا ، آمریکا از جنبش های صلح خواهانه دهه شصت میلادی به بعد خبری نیست. حتی بعداز مبارزات علیه گلوبالیزاسیون در  سیاتل ، ایتالیا ، گوتنبرگ سوئد فروکش کرد.
این ها را نوشتم که بگویم :نیروی محرکه تغییرات امروز ایران نسل امروز ست .
سازمانها و نیروهای قبل از انقلاب باید با تجربیات خود ،نسل امروز حمایت مادی و معنوی کند.
لینک یکی از مستند های خوزه موژیکا
https://www.youtube.com/watch?v=kGHZlqcVx-s

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

نمی دانم چرا وقتی نوشتار سرکار خانم مارال سعید را می خوانم حس می کنم نوشتارش چیزی برای یاد گیری دارند

دوستدار
دوستدار
2 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

من هم مثل خود شما جناب امیر نمی دانم چرا شما حس می کنید نوشتار مارال چیزی برای یادگیری دارد. شاید اگر به دیده منطقی به مطلب توجه کنید متوجه شوید که حرف جدیدی نزده اند.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل
پاسخ به  دوستدار

اگر حرف های منطقی گذشته اش را تکرار کرده باشد
باز یادگیری گذشته را یاد آوری کرده که اینکارش نیز ارزش خودش را دارد
شاد وتندرست و بی بلا و بی قضا باشی

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل

نیکلای استروفسکی نویسنده “چگونه فولاد آبدیده شد” که طی چند نسل در ایران خوانده شد و تبدیل به ملکه ذهن چپ گرایان ایرانی شد در مورد کتابش توضیح داد: «فولاد در آتش و سردی زیاد آبدیده می‌گردد و آن وقت است که از هیچ چیزی هراس ندارد.»

نسل‌های چپ گرای ایرانی که عمدتا پس از انقلاب مشروطیت با پذیرش انترناسیونالیسم سوم به دلباختگان شوروی تبدیل شدند اصولا ترس را نیز در ابعاد مختلف از دست دادند. ترس از مرگ با پذیرش شهادت طلبی؛ ترس از سخن نگفتن زیر شکنجه: ترس از همسو بودن با شیعیان ایرانی در رهایی بخشی انسان یکی از طریق کمونیسم و دیگری اسلام. طبیعتا چنین چپی هراسی ندارد از اینکه بنیان گذران سوسیالیسم در اروپا “کارگرن” را جایگزین “پرولتاریا” کردند، اما چپ ما دو پا در یک کفش می‌کند که به نص صریح مانیفست مارکس لطمه یی نخورد.

این چپ که، به قول خانم مارال، اندک شده هراسی ندارد که در غرب برای کارگران این کشور ها هم تعیین تکلیف کند و برای سعادت بشر آنان را به مدل‌های ۱۰۰ سال پیش شرق سوق دهد. مقاله به درستی ریشه روانشناسانه این تداوم ۴۰ ساله را پیدا کرده است: ” آن‌ها می خواهند پیش و بیش از هرکس، به خود بگویند و بقبولانند؛ تکاپوی ۴٣ ساله ی من بیهوده نبوده است. پس مجبور است باور کند؛ تا این شعار را می دهم، من هستم!”

کیا
کیا
2 سال قبل

بسیار عالی و منطقی.

س - ف
س - ف
2 سال قبل

به تو آفرین! نکاتی را بر می گزینی که روبروی همه است اما کسی جرأت ندارد با آنها گلاویزد. ا

شاخصه-ی بارز ما و اکثریت بزرگی از مردم کشورهای منطقه، توسعه نایافتگی در تمامی عرصه هاست. که تو انگشت بر یکی از هزاران آن نهاده ای.

اما اینکه چرا ما از پس چهار دهه زندگی در کشورهای دمکراتیک، الفبای فعالیتهای سیاسی-اجتماعی-صنفی را نیاموخته ایم باز میگردد به آنچه در ذهن تک تک ما همچون ملائک سنگی جا خوش کرده اند. همینجا گفته باشم اینگونه عوارض توسعه نایافتگی در نسل دوم و سوم ایرانیان مهاجر بسیار کمرنگ تر از مادران و پدران (نسل اول) است.

فعالین سیاسی ما علیرغم ادعاهایشان همگی آنچه را که یافته اند تمامی حقیقت انگاشته و می انگارند. در نتیجه دیگری حتی هم حزبی و هم سازمانی خود را که کمی با او زاویه داشته یا دارد را مرتد می انگارد. فراموش نکنیم “یقین انگاری” شاکله-ی زندگی مردمان بین النهرین و سرزمینهای همجوار آنست و این “یقین” پایه و اساس ایستائی و سترونی مردمان ساکن این سرزمینهاست، حتی آن بخش از اینان که چون سیاسیون در تلاشند تا خود را از این قیر چسبناک (یقین انگاری) برهانند. 

peerooz
peerooz
2 سال قبل

“اول ماه می در راه است و این قلم بدین بهانه از آن تخته استارتی ساخته تا بتواند یک سوآل را مطرح سازد:……..”.
“برای پاسخ به این سوآل………”, آنها که میدانند به آنها که نمیدانند توضیح دهند.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x