جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

فکر هر کس به قدر همت اوست – ع. روستایی

در جهت واکاوی بیش تر بحث خود ، گفت آوردی از یک نوشته را مرور می کنیم. «اگر سراسر تاریخ چندهزار ساله ی انسان را مرور کنیم می توانیم به این داوری برسیم که دموکراسی ارزش مندترین دست آورد انسان و تنها نردبان ارتقاء جمعی انسان به مقام شهروندی و قرار گرفتن در جایگاه انسانی خویش است." این نوشته سطحی و عامیانه که خاطره انشانویسی دوران دبستان...

در جهت واکاوی بیش تر بحث خود ، گفت آوردی از یک نوشته را مرور می کنیم. «اگر سراسر تاریخ چندهزار ساله ی انسان را مرور کنیم می توانیم به این داوری برسیم که دموکراسی ارزش مندترین دست آورد انسان و تنها نردبان ارتقاء جمعی انسان به مقام شهروندی و قرار گرفتن در جایگاه انسانی خویش است.” این نوشته سطحی و عامیانه که خاطره انشانویسی دوران دبستان مثلاً “در باره فواید گوسفند” را بیدار می کند، نوشته یکی از دوستان مدعی رهبری در جنبش چپ است. این “نردبان ترقی انسان” چه پدیده غریبی است.  معجزه ی کدام پیامبر است که به حال همه مفید است که هم جو بایدن و هم کمونیست ها، هم برادران مک دونالد و هم گور خواب های نصیرآباد در باره آن داوری یکسانی دارند؟ حتی در باره کیفیت ماشین های ریش تراش هم نمی توان چنین اجماع ناهمگونی را چشم داشت چه رسد به دموکراسی که پدیده ای چندلایه، تاریخی و طبقاتی است

یکی از روزهای دهه ی شصت باز شدن درِ سلول و سپس صدای آمرانه نگهبان خوابم را آشفته کرد: نماز.

به روی خود نیاوردم که یعنی خوابیده ام. لحظه ای چند دوباره بازگشت و این بار با مشت به در کوبید: برخیز نماز!

ناگزیر روانداز را کنار زدم و گفتم من چپ هستم، کمونیست ام. مرد میان سال که از لهجه اش پیدا بود از روستائیان همین اطراف است گفت: من چه کار دارم تو چه هستی. گفتم نمازت قضا نشود!!

***

بر همین نشان دوستانِ دل بسته لیبرال دمکراسیِ واقعاً موجود غرب، کاری ندارند که شما که هستید یا چه می اندیشید، همین اندازه که در معبد دمکراسی زانو نزنید و سنت را به جا نیاورید در نگاه آن ها اگر دیوانه نباشید؛ لاجرم طرف دار پوتین هستید!

اگر می گویم “دموکراسی واقعاً موجود” هدفم این است که مرز روشنی میان آن چه اکنون به نام دموکراسی وجود دارد با دموکراسی به طور کلی و انتزاعی ترسیم کنم.

مقوله های اندیشه در حالت انتزاع بی چهره اند. در اصطلاح شیمی دان ها نه خاصیتِ بازی دارند نه اسیدی. بنابراین سوگیری – سلبی یا ایجابی – در برابر آن ها راه به جایی نمی گشاید. سرشتِ حقیقی آن ها زمانی آشکار می شود که به صحنه زند گی برآیند؛ انضمامی شوند و با پیمانه عمل به آزمون در آیند.

یکی از دوستان – مارال سعید –  شرحی دراز دامن در توضیح و تاریخچه دموکراسی و سیر پیش رفت آن از دیرباز تا امروز نگاشته است و پیشینه ای پنج هزار ساله برای آن یافته است. دانسته نیست که این تاریخ از کجا فرادست آمده است. مگر آن که سامان زنده گی در کمون های نخستین را در جای نوعی دموکراسی به شمار آوریم که در آن حال نه پنج هزار سال که ده ها هزار سال می باید به عقب بازگردیم.

اندیشه وران عصر روشن گری، سنت دموکراسی را در نهایت به تمدن کلاسیک یونان و رم باستان گره میزنند – سده پنجم و چهارم پیش از میلاد – و خود را میراث دارِ این سنت می دانند. با این همه سازوکار زنده گی سیاسی در یونان را تنها با تسامح و تقریب بسیار می توان دموکراسی نامید.

نظام بودوباش در یونان، صورت باستانی تمدنی شهری بود که برپایه مالکیت زمین از کمون گرایی  سر برآورد. و بسیاری از هنجارهای آن را دست نخورده برجای گذاشت اما اکنون این جامعه به گفته ی کالینیکوس “کمونته ای مدنی” بود تا جامعه ای دموکراتیک دست کم به دو دلیل نخست آن که تولیدکننده گان اصلی- که برده گان باشند- نه همان از حقوق شهروندی برخوردارنبودند؛ که در شمار انسان هم نبودند. زنان نیز هموند تمام عیار کمونته ها به حساب نمی آمدند و هم‌چنان از کنش گری سیاسی و مدنی محروم بودند .دو دیگر آن که: هر یک از اعضای کمونته به تن خویش در اداره امور جامعه شرکت می جستند و نه با سازوکار نماینده گی که سرشت نشان دموکراسی در روزگار ماست. باور من آن است که جامعه یونان و به ویژه آتن را می توان “اتحادیه ی آزاد برده دارن” نامید که برخی سنت های نظام کمونی نخستین را حفظ کرده بود…

همین جا یادآوری نکته ای شاید بی راه نباشد. شوربختانه بیشترین ما که داعیه ی چپ گرایی داریم؛ بیش از دو سده پس از مارکس هنوز نتوانسته ایم با کارگیری از روش شناسی درخشان او درکی جامع از کلیت نظام سرمایه و سازوکار آن به دست آوریم و تا آن زمان سزای ما همین سرگردانی و آشفته فکری نظری و سیاسی امروزین است.

مارکس از جمله نشان داد مقوله های کلیدی مانند: کار، تولید، سرمایه، کالا، مصرف، ارزش، پول، بازار، مبادله، سود، انباشت و… مفاهیم سیاسی و حقوقی مرتبط با آن از جمله مالکیت، دموکراسی و … که کلیت نظام سرمایه و سازوکار ویژه ی آن را در اندیشه ما بازسازی می کنند؛ پیش از این ودر صورت های اجتماعی پیشاسرمایه داری نیز وجود داشته اند. اما به گونه ای “در خود”، ناپیوسته، جدا جدا و بی هیچ پیوند دیالکتیکی با یک دیگر و هم چنان پراکنده، هم از لحاظ زمانی و هم جغرافیایی. حتی خوشه هایی از آن ها را هم چون دانه های تسبیح در یک زمان در کنار هم اما بی اعتنا به یکدیگر می توانستیم ببینیم.

پراکنده گی آن ها به پژوهش گر اجازه نمی داد رشته ی پیوند آن ها را بیابد و از فهم یکی به شناخت دیگری فرارود و کلیت را هم چون یک هارمونی دریابد؛ زیرا چنان پیوندی وجود نداشت.

تجمیع این مقوله ها در پیوستاری دیالکتیکی در نظام سرمایه است که محقق می شود و به هر یک از آن ها هویت جدیدی می بخشد. این هویتِ تازه گسستی از پیشینه ی تاریخی آن هاست. سرمایه خود گسستی از همه صورت های پیشین زنده گی است. در جای مثال باستانیان از سپیده دم ِتاریخ پول را می شناختند. حتی از سرشتِ تباه کننده آن آگاه بودند. سوفوکل تراژدی نویس یونان که در میانه سده پنجم پیش از میلاد می زیست در “افسانه تبای” از زبان شاه اودیپیوس می گوید: آه پول… در میان دست کار انسان چیزی چنین پلشت وجود ندارد. و شکسپیر نیز توصیفی هنرمندانه از نقش ویران گر پول پیش چشمِ خواننده می آورد. با این همه در چارچوب نظام سرمایه است که پول ظرفیت های سرشت نشان خود را آشکار می کند و در جای گاهِ اصلی اش به عنوان فرمان روایِ مطلقِ جهان نمایان می شود. پس پول در جای گاهِ جدید خود در آغوش سرمایه پدیده ای نوین است که از گذشته اش بریده است و با آن هم گرایی اندکی دارد.

این است شاه کار بی بدیل مارکس: سرمایه آغاز و پایان پیشا تاریخ است.

آغاز در این مفهوم که ژنوم صورت های پیشین زنده گی را در خود جای داده است  و از آن ها رمزگشایی می کند  و با پایان خود فرجام آن ها را رقم می زند.

حاصل این درازگویی ها برای بحث ما این است که دموکراسی بخشی از یک مجموعه ی بزرگتر است. نتی از یک هارمونی که نظام سرمایه می نوازد. هرچند مردم به تناسب قوا در تنظیم آن شرکت می جویند؛ اما رهبری ارکستر در دست سرمایه است. بنابراین دموکراسی نیز هم چون دیگر اجزای این پیوستار در جای خود و در پیوند با دیگر عناصر این کلیت از جمله: رقابت، سود، انباشت، حاکمیت طبقاتی، وارونه نمایی ایدئولوژیک و … قابل درک است؛ نه در جای پدیده ای تک افتاده و استعلایی. نهال دموکراسی با برگ و بار کنونی اش در زمین سرمایه است که ریشه می دواند و می روید. برای همین است که بردن مصنوعی آن به افغانستان یا صحرای آفریقا مانند خوردن قاووت بر روی شتر در باد است. 

دموکراسی در شمایلی که پیش چشم ماست سازوکار مدیریت جامعه بورژوایی است و نقد آن از مجرای نقد سرمایه داری می گذرد. اگرنه چیزی مگر “همان گویی” نیست. 

در جهت واکاوی بیش تر بحث خود ، گفت آوردی از یک نوشته را مرور می کنیم.

اگر سراسر تاریخ چندهزار ساله ی انسان را مرور کنیم می توانیم به این داوری برسیم که دموکراسی ارزش مندترین دست آورد انسان و تنها نردبان ارتقاء جمعی انسان به مقام شهروندی و قرار گرفتن در جایگاه انسانی خویش است.” (۱)

این نوشته سطحی و عامیانه که خاطره انشانویسی دوران دبستان مثلاً “در باره فواید گوسفند” را بیدار می کند، نوشته یکی از دوستان مدعی رهبری در جنبش چپ است. اگر بایدن یا بوریس جانسون می خواستند مطلبی ایدئولوژیک در باره سامان اجتماعی مقدس خود بنویسند آیا ضعیف تر از این می نوشتند؟

این “نردبان ترقی انسان” چه پدیده غریبی است.  معجزه ی کدام پیامبر است که به حال همه مفید است که هم جو بایدن و هم کمونیست ها، هم برادران مک دونالد و هم گور خواب های نصیرآباد در باره آن داوری یکسانی دارند؟ حتی در باره کیفیت ماشین های ریش تراش هم نمی توان چنین اجماع ناهمگونی را چشم داشت چه رسد به دموکراسی که پدیده ای چندلایه، تاریخی و طبقاتی است.

دوستان هوادار دموکراسی اگر راست می گویند بهتر است به جای نثار‌ واژه گان زیبا در پای تندیس بی روح دموکراسی نقد خود را در جای نخست متوجه نیروهای سیاسی و اجتماعی کنند؛ که دموکراسی را مصادره کرده اند و از آن در جهت مقاصد طبقاتی خود کار می گیرند؛ که با تهی کردن آن از مضمون آن را تا پایه مناسکی مذهبی و نمایشی تکراری فرو کاسته‌اند؛ که تقریبا دویست سال برایِ  تناوبِ گردش قدرت تنها میان دو حزبِ ظاهراً واگرا و در معنا هم گرا – به نماینده گی از دو جناح سرمایه داری- توجیه ایدئولوژیک و مشروعیت سیاسی فراهم کنند؛ که از آن وسیله ای برای فریب مردم و پرچمی برای تجاوز به دیگران ساخته اند؛ که…

سال ها پیش حکیم و فیلسوف فرانسوی –کندرسه – راز مهمی را آشکار کرد که  کارل پولانی از آن به “راز کندرسه” یاد کرده است. که:

حاکمان بیش از آن که با اعمال قهر مردم را در انقیاد نگه دارند با “تولید رضایت” بر آن ها فرمان می رانند.

افزودن یک پنی به دست مزدها، برنده شدن در مسابقه فوتبال، پیروزی بر دشمن خیالی یا واقعی برای روزها و ماه ها می تواند مایه سرخوشی  مردم شود. و در آن میان شرکت در نمایش انتخابات و رضایت از این که در شمار آورده می شوند.  و حال آن که تصمیم های سرنوشت ساز در اطاق های دربسته گرفته می شوند.

 شیوه ی هواداران لیبرال دموکراسی همواره این بوده است که برای ایمن ماندن از تیغ نقد و به عنوان ضربه گیر پشت مفهومی آرمانی شده از دموکراسی پنهان شوند. و این به هیچ روی گریزگاهی ایمن نیست. زیرا مردم ِبه جان آمده از زورگویی و تجاوز، گواهی چشم و گوش خود را بیش تر باور دارند تا رویاپردازی درباره معجزه ی لیبرال دموکراسی.

سطح  بسیار بالایی از بی اخلاقی سیاسی لازم می آید تا چشم در چشم مردمان عراق، یمن و… بدوزیم و به آن ها در باره دموکراسی اندرز بدهیم در حالی که هنوز شاید صدای مادلین آلبرایت رئیس دیپلماسی دولت کلینتون در گوش های شان طنین انداز است زمانی که در فوریه ۱۹۹۸ در دفاع از کاربرد موشک های کروز در خاک عراق می گفت: اگر ناگزیر به استفاده از زور باشیم به خاطر آمریکایی بودنِ مان است. ما ملتی برجسته هستیم. ما در اوج قرار داریم و در آینده چیزهای بیشتری خواهیم دید.

اگر دل باخته گان لیبرالیسم گوینده این سخنان (خانم آلبرایت) را از جمله پایوران جبهه ی دموکراسی می دانند که مسند خود را از رای و اراده مردم آمریکا به دست آورده است؛ اختیار با آن هاست. نویسنده این متن اما هم پای مردمی که سپس در دولت بوش پسر آماج این‌ موشک ها شدند؛ ترجیح می دهد او و هم دستان اروپایی اش از جمله تونی بلر را تبه کار، فاشیست و نژادپرست بنامد. “فکر هر کس به قدر همت اوست.”

این جا که می رسیم  طرف داران لیبرال  دموکراسی کرشمه های شناخته شده دموکراتیک را آغاز می کنند که: به هر حال خروجی این سازوکار هر چه باشد بهتر از رژیم های خودکامه است. حق با آن ها نیست. این هر دو بدتر از یک دیگرند و در برکشیدن این هر دو متهم اصلی، نظام سرمایه و پایوران آن هستند. اما در باره رای مردم – که پیوسته آن را به افکار عمومی می فروشند. – تا هنگامی که رسانه های جمعی موسساتی انتفاعی با میلیاردها دلار سرمایه در گردش هستند، هم‌چون هر بنگاه اقتصادی دیگری، به انگیزه سود و انباشت به تولید فرآورده های ویژه ی خود ادامه می دهند با این تفاوت که آن چه در این بنگاه ها تولید می شود در زمره ی زشت ترین فرآورده های دست و اندیشه انسان است. توهم و دروغ. مارکس در روزگار خود کار رسانه ای را تجارت دروغ می نامید و از آن در جای ناانسانی ترین شغل ها یاد می کرد.

بدون نظارت مردمی و دموکراتیک واقعی و در مرکز آن نظارت و مدیریت کارکنان و خبرنگاران بر این غول های رسانه ای، دموکراسی “شیر بی یال و دم و اشکم” است. و سرقت افکار عمومی به وسیله آن ها و واریز کردن آن به حساب مجتمع های صنعتی- نظامی و جنگ و جنایت و بوش و بولتن تداوم می یابد. و نیز شیطان نمایی هر نیرویی که در برابر زیاده خواهی سرمایه ایستاده گی کند. غول های رسانه ای خود بخشی از سرمایه جهانی هستند. و علاوه بر میلیاردها دلار گردش مالی، وظیفه سیاسی و ایدئولوژیک در پدافند از کلیت نظام بر عهده آن هاست. اگر ما خواب نمی بینیم چه گونه ممکن است سرمایه در سویه مردم بایستد؟

رسانه ها را چهارمین پایه دموکراسی نامیده اند. اکنون اما سرمایه آن را فرو گرفته است. این دیگ برای مردم نمی جوشد. آن ها که به ما امید دروغین می دهند که دموکراسی در روایت غربی آن در جهت گیری به سوی مردم دچار انکشاف خواهد شد نسبت به دست برد نیولیبرالیسم از چند دهه گذشته به این سو در راستای دست درازی به حریم های خصوصی مردم و بازپس گیری دست آوردهای ناچیز چه می توانند بگویند؟

آیا ترامپ و بایدن از روزولت و آیزنهاور شریف ترند؟ اولاند و مکرون چه؟ آن‌ها را می توان با دوگل و میتران سنجید و یا اولاف شولتس را با هلموت اشمیت. لیبرال دموکراسی غربی در سایه هژمونی نئولیبرال بیش از هر زمان دیگر در موضع پدافندی قرار گرفته است.

بحث خود را با گفت آوردی از مقاله ی ” کمونیست های حامی جنایات پوتین” دنبال می کنیم: “تضاد عمده ی امروز جهان تضاد میان اردوگاه دموکراسی و دیکتاتوری است و عجبا که جبهه دیکتاتوری به سرکردگی پوتین و چین تهاجمی و دموکراسی خواه ها در وضعیت تدافعی قرار دارند.” (۲)

۱ – از این گفت آورد چنین برمی آید که جبهه دیکتاتوری سرکرده گانی دارد پوتین و چین!

جبهه دموکراسی اما سرکرده ای ندارد. شماری روشن فکران فرزانه با دستِ خالی و تنها با نیش قلم در برابر تروریست های چینی و تانک های روسی از دموکراسی پدافند می کنند . و سربازان ناتو و ایالات متحده در بیش از ۹۰۰پایگاهِ خود، پراکنده در سراسر جهان بر اساس شرح وظایف با کودکان افغانی و عراقی و لیبیایی در حال تیله بازی هستند!!

۲- نویسنده مقاله در شگفت است که چرا جبهه دموکراسی در وضعیت تدافعی است و به تلویح از آن ها می خواهد آرایش تهاجمی یعنی جنگی بگیرند.

۳- ظاهراً ویرانی و قتل عام مردم بالکان، افغانستان، سومالی، عراق، سوریه و… عطش دموکراسی خواهی نویسنده مقاله را هنوز سیراب نکرده است مگر آن که روسیه و چین و دیگران نیز به همان سرنوشت دچار شوند. البته دور است که این عطش هرگز سیراب شود. زیرا سرمایه کارگاه بزرگ تولید رقابت و دشمنی است.

۴- درست همین مظلوم نمایی هاست که بسترساز تروریسم است. چالمرز جانسون استاد آمریکایی براین باور است که “طبق تعریف، تروریسم به منظور متوجه ساختن اذهان به گناهان فرد معصوم به او ضربه می زند.”

جورج بوش در گزارش سالانه خود- ژانویه ۲۰۰۲- ضمن اعلام این که “جنگ ما علیه ترور هم اکنون آغاز شده است.” از ایران، عراق و کره شمالی به عنوان “محور شرارت” یاد کرد. قرابت میان “محور شرارت” و  “جبهه شر” نیاز به توضیح ندارد. در آن زمان تنها سه کشور هم وندان “محور شرارت” بودند. سپس “هرکس برآن مزیدی کرد؛ تا بدین غایت رسید.”

جان بولتن در ادامه گسترش دکترین بوش سه کشور کوبا، لیبی و سوریه را براین فهرست افزود. و اینک نویسنده مقاله با افزودن چین و روسیه دامنه آن را به نزدیک دوسوم مردم جهان گسترش داده است.

اگر دولت سیریزا بسته پیشنهادی بانک جهانی را نمی پذیرفت؛ بی گمان یونان نیز اکنون از اعضای اروپایی “جبهه شر” بود. سقوط آزاد چپ های بریده سر ایستادن ندارد.

تقسیم عرصه ی جهانی کنونی به دو قطب متضاد “پوتین و چین”! و دیگر کشورهای “محور شرارت” از یک سو و بایدن و بوریس جانسون و… از دیگر سو و یا جبهه دموکراسی و خودکامه گی و نیز توسعه یافته و نیافته و شمال و جنوب هر چند نشانه های ثانوی را در باره آن ها – درست یا نادرست – به دست می دهد. اما با اندکی ژرف بینی دانسته می شود که این مرزبندی گمراه کننده است. و بدتر از آن اشاره به آن ها با زبان رمز و کنایه است. “سویه خیر” “سویه شر” و … واقعیت این است که یک جهان بیشتر وجود ندارد و آن هم زیر سلطه هژمونی سرمایه است. همه ما باشنده گان جهانِ امروز از پیش رفته تا واپس مانده و از شمال تا جنوب یا دموکرات و فاشیست و خودکامه سرنشینان کشتی سرمایه ایم؛ که امروز سکان آن در دست سرمایه جهانی به رهبری ایالات متحده است؛ که همراه شریکان اش با زرادخانه اتمی و متعارف از نظام سرمایه پاس داری می کند . آن چه در منظر ماست از خیر و شر برآمده از همین جهان است. خودکامه گی و دموکراسی، فقر و غنا، استثمار و انباشت و بسیاری پدیده های به هنجار و ناهنجار دست کار دو جهان متفاوت نیستند؛ که دو رویه ی ضروری یک سکه اند؛ جلوه ها و نمودهایی از ماهیت آنند.

گاهی این نشانه ها چنان غلط اندازند که به ماهیت راه نمی برند و مایه گمراهی می شوند. نه همین امروز حتی در هنگامه ی جنگ سرد که دو اردوی قدرت سیاسی و نظامی برای یک دیگر شاخ و شانه می کشیدند؛ باز هم نظام سرمایه بر مقدرات جهان فرمان روا بود. به این دلیلِ ساده که جهان دوم یعنی اردوگاه شرق بدیلِ جهانِ اول نبود. بلکه واکنشی ناپخته و بی هنگام در برابر آن بود.

تلاش کمونیست ها و دیگر کوشنده گان راه پیش رفت اجتماعی و سوسیالیزم از جمله بلشویک ها در سده بیستم – به هر دلیل که از دایره بحث ما بیرون است .- راه به جایی نبرد و آرزوی برپایی جهانی بهتر با همه فداکاری ها به واقعیت نپیوست. معنای این سخن به هیچ روی نمی تواند این باشد که منزلت سیاسی و اخلاقی آن تلاش ها را پاس نداریم. و یا آن ها را با همه ی کاستی ها و ناکامی هایش بی ثمر بدانیم.

اما به هر حال محدودیت تاریخی آن ها را می باید به دیده گرفت.

توسعه نیافته گی – خواهی نخواهی – نشان خود را بر پیشانی پروژه های رهایی  و برون رفت حک خواهد کرد.

تروتسکی به درستی نشان داد که تکامل سرمایه داری ناموزون و مرکب است. ناموزونی هم در سنجه جهانی راست می آید و هم با پیمانه ی ملی و هم چنان در میان رشته ها و شاخه های اقتصادی.

توسعه نیافته گی تنها به حوزه فن آوری و اقتصاد و بود و باش مردم محدود نمی شود بلکه همه حوزه های زنده گی اجتماعی از جمله فرهنگ، سیاست، حقوق بشر، نهاد دولت و سامان زنده گی مدنی نیز از تاثیر ویران گر آن برکنار نیستند.

توسعه نیافته گی بخش هایی از جهان سرشت نشان سرمایه و لازمه بقا و دوام آن است. سرمایه داری برای دوام سلطه خود ناگزیر به بازتولید واپس مانده گی است.

اگر قرار بود سرمایه جهانی شده (که نام پست مدرن همان امپریالیسم است) همه جا و با یک پیمانه آبادی، پیش رفت، صلح و دموکراسی فراهم کند؛ کار جهان به سامان بود و این‌ همه جنگ و جدل در میانه نبود.

کشورهای هم پیمان اتحاد شوروی که به جهان سومی نام بردار بودند؛ نه هرگز دل بسته سوسیالیزم بودند و نه جانب دار عدالت اجتماعی و نه حتی ضدسرمایه داری. آن ها از سر تک افتاده گی و انزوا و گاهی غیرت ملی و در واکنش به سلطه جویی امپریالیسم خود را در پناه حمایت قطب دیگر قدرت جهانی‌قرار می دادند. از میان آن ها پاره ای از نگاه سرمایه حتی ارزش استثمار را هم‌ نداشتند و به حال خود رها بودند.

این پندار که بخش توسعه یافته ی جهان دست گیر ملت های فقیر برای رهایی از فقر است همان اندازه برخطاست  که باور کنیم سرمایه یاری رسان کارگران برای رهایی از رنج استثمار است.

برای  چیره گی بر سرنوشتی که سرمایه جهانی شده برای کشورهایی همانند کشور ما رقم زده است؛ بازی در میدان سرمایه و سازوکارهای آن از جمله دموکراسی فرمال راهی به مقصود نمی گشاید.

ع. روستایی            

۰۱/۰۲/۱۴۰۱   

زیر نویس

۱-مقاله ” کمونیست های طرف دار پوتین ” علی کشتگر

۲- همان مقاله

https://akhbar-rooz.com/?p=151072 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

15 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
1 سال قبل

دلیل پیدایش دیکتاتوری مذهبی در ایران پیدایش جریانهای سکولار دموکراتی هست که نه تنها کارگران را استثمار میکنند بلکه دانسته و ندانسته در خدمت امپریالیستها هم هستند. آنها در اخبار روز دائم کامنتهای مضحک و بی منطق میدهند. ویژگی آنها این است که همش میگن دموکراسی اما کارگران می بینند که دارند آنها را استثمار میکنند. اگر سرمایه داران مثلا دموکرات در ایران حاکم شوند، دوباره فرهنگ لخت و عور کردن زنها (برای عیاشی سرمایه دارهای دموکرات) رواج پیدا میکند و این اسلامیون را شورشی کرده دوباره حکومت مذهبی درست میشود.
بهترین راه این است که کارگران بساط این دموکراتهای عیاش و استثمار گر و آن اسلامیون ریاکار ضد زن را برجینند و کار سرمایه داری را یکسره کنند..

سید خندان
سید خندان
2 سال قبل

تعجب می کنم از برخی دوستان استمرار طلب که اینجا راجع به تجاوز و این حرفا مدیحه سرایی می کنن در حالی که دوستانشون الان در مراسم بزرگداشت همسر آیت الله جوادی آملی در مسجد اعظم قم جمع هستند. حسنک خمینی و محسن رفسنجانی و بقیه. احتمال بالا راجع به انتخابات آینده هم رایزنی شده. بخاطر ناتو از داخل غافل نشند دوستان ممکن است قاضی مقیسه را رئیس جمهور کنن.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

تجاوزی شکل گرفته است همه می دانند پیامد یک تجاوز چیست و چه خطراتی می آفریند؛
اینکه کسی در نوشتارش بخواهد موضوعات دیگری را وارد کند تا اصل تجاوز مورد بررسی قرار نگیرد و زشت بودن عمل تجاوز به پرسش گرفته نشود این نوشتارها تبدیل به یک طنز می شوند

ریانه
ریانه
1 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

تجاوز کرده اما دموکراسی ها دوست دارند تمام نشود.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  ریانه

خدا شکرت
که دارند می پذیرند که تجاوزی شکل گرفته است
اما در این پذیرششان باید کینه اشان را نسبت به موضوع دموکراسی نیز نشان دهند و وفا داریشان را به چماق اعلام کنند

ریانه
ریانه
1 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

چماق بر سر سرمایه دار لازم است تا چماق استثمار نزند و جنگ زرگری دموکراسی دیکتاتوری راه نیاندازد.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
1 سال قبل
پاسخ به  ریانه

خیر باید تفکر چماق زدن برداشته شود سرمایه دار را باید مهار کرد مهار کردنش به معنی چماق زدنش نیست

نیک
نیک
1 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

امیر خان در کشورهایی که دموکراسی ریشه دوانده, مسلمان بسیار معتقدش هم امر به معروف و نهی از منکر نمیکنه چون در این جوامع به فضولی تعبیر میشه اما در کشور های عقب مانده و استبداد زده مثل ایران خیر , بسیار هم عادیست. همینطور چماق, فرهنگیست. طرف تا دیروز نماز و روزه و چماقش قطع نمیشده, ناگهان یک شبه متحول شده و شده مارکسیست, این ها با همان نگاه قسط و قیامت به مارکسیسم, چماقشان را حالا در لفافه دیکتاتوری پرولتاریا بر سر هر آنکه چون آنان نیندیشند میزنند. دمکراسی برای این مارکسیست های دینخو مثل آفتاب است برای ومپایر. 

انسان
انسان
2 سال قبل

غرب ستیز‌ کیست؟
آن دسته که همبسته با اکثریت مردم کشورهای غربی پیگیر مطالبات به حقشان است، علیه جنگ ستیزی است، که هزینه آن روی دوش اکثریت جامعه و سودش در جیب یک درصدی ها گذاشته می شود و مخالف سیاستهای اقتصادی است که تنها منافع یک درصدی ها را تامین می کنند، نمی تواند غرب ستیز باشند دوست مردم غرب است از خود آنهاست.
بر عکس کسانی که از جنگ طلبی های ناتو حمایت کرده و همچون یک نانخور ناتو خود را موظف به تکرار هیاهوهای تبلیغاتی آن میداند، دشمن اکثریت مردم غرب است و در نتیجه غرب ستیز واقعی اوست.

روانشناس
روانشناس
2 سال قبل
پاسخ به  انسان

زنده باد در برابر این خود کم بین ها نباید کوتاه آمد.

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل

وارد این بحث نشویم که چرا در غرب زندگی میکنند و از اوان جوانی تا به امروز باور‌های غبار گرفته غرب ستیزی را از ذهن نمیشویند. نپرسیم آیا در جای دیگر جهان امروز چه در خود روسیه و چین و چه در اقمار سابق شوروی که امروز مثل سنگ آسمانی هر روز به جایی اصابت میکنند امکان تاسیس “اخبار روز” وجود داشت که همه مقاله بنویسند و کامنت بگذارند. اما بسیار جالب توجه است که رفقا شمشیر را از رو بسته ا‌ند و دمکراسی را در روز روشن هدف میگیرند. مقاله فوق نمونه بارز به باد دادن دودمان غرب، دمکرسی، و اندیشه‌های روشنگری سه قرن گذشته است. 

مقاله وظیفه سهلی را عهده دار است: تاریخ یک صد ساله غرب و رهبرانش را منکوب کند اما کوچکترین بدیلی برای زندگی و حیات بشریت ارائه نمیدهد. البته روشن است که کعبه آمال نویسنده که همان سیستم اردوگاهی است حتی برای ایشان هم محلی از اعراب ندارد.

تخطعه هر نوع دیگری از چپگرایی به استثنای مدل ورشکسته روسی در این وانفسا نویسنده و همفکران ایشان را به شکلی اتوماتیک خلع سلاح می‌کند و به حاشیه میراند. از نظر اینان، چپ بریده فقط کشتگر نیست؛ سیریزای یونان هم هست!!! برای اطلاع ایشان، آن دسته از کمونیست‌های نبریده امروز همان‌های هستند که پیش از این تربچه پوک لقب گرفتند، که فکر نمیکنم مورد قبول شما باشند.

Azzet
Azzet
2 سال قبل

جناب روستا ،با درود به شما
بسیار هوشمندانه مطالب را پی گرفتید.
بسط موضوع عالی بود،استفاده کردیم.
ولی به سر فصل ها بیشتر بسنده کردید.
شاید صحبت بر سر این نوع یا آن نوع دموکراسی نباشد.
اگر دمکراسی را به عنوان پشتوانه ای برای مبارزه در نظر بگیریم،چگونه باید از ابزار هایش استفاده کنیم؟؟……
رکن چهارم دموکراسی معنی دارد ،یا بی معنا است.
در این دموکراسی لیبرال،آزادی احزاب معنا دارد یا بی معنا است.
انتخابات را باید به دوحزب در امریکا یا انگلستان تقلیل داد.
به احزاب چپ یا سبزو…..بابت پیروزی در انتخابات باید تبریک گفت یا تسلیت.
احزابی که در امریکای لاتین یا در ونزوئلا قدرت را در دست میگیرندباید گفت آب در هاون کوبیدید،هیچ چیز گیرتان نیامد.
از (دموکراسی واقعن موجود)صحبت کنید.
عیبش گفتید،اکر هنری دارد بفرمائید.
پیروز وپایدار باشید.

ساسان
ساسان
2 سال قبل

تمامی منتقدین سیاست های روسیه در باره اوکراین با شفافیت هرچه تمامتر نقش ناتو به عنوان بازوی نطامی امپریالیسم مریکا و متحدین اروپای اش را نه در این جنگ که اتفاقا در عراق و افغانستان و دیگر مناطق بازگو کردند و جالبتر اینکه در استدلال هایشان تقریبا همگی با بیان این نکته که تجاوز مداخله گرانه روسیه دقیقا به سود ناتوییی که با سیاست های دروغین دفاع از دموکراسی و حقوق بشر پس از سالها تحمیل خرابی و ویرانی عراق وافغانستان درنهایت در برابر طالبان به افتضاح ترین شکل ممکن از افغانستان حارج شد و امریکا و متحدینش به شدت از این بابت حتی شرمنده افکار عمومی خود شدند در این غائله ی تجاوز روسیه به اوکراین به بازسازی خود در نزد افکار عمومی پرداخته اند را به کرات در تحلیل های چپ منتقد تجاوز روسی می بینیم اینکه چرا نویسنده این منتقدین را به طرفداران دموکراسی غربی متهم می کند دقیقاعکس ماجرای زندانبان و زندانی را در این مورد تداعی می کند . حالا این زندانی دیروز اسیر و زندانی همان تئوری های ضد امپریالیستی تهی از مبارزه با دیکتاتوری و استبداد داخلی ایران که به دنباله روی از خمینی افتاده بود هنوز درذهن خویش سخت وابسته است تا آنجا که حاضر نیست تفاوت دموکراسی خواهی در خدمت آرمان عدالتخواهانه را آن دموکراسی امریکایی نبیند. به عمد می کوشد این دموکراسی را به بورژوازی و نهادهایش بچسباند . این نویسنده حاضر نیست به مبارزاتی که حاصلشان همین دموکراسی هاست مهر تایید بزند حاضر نیست مبارزات برای حق رای و دخالتگری مردمان را در قرون پیش، دموکراسی حاصل از مبارزات مردم بداند . او با اختصاص دادن دموکراسی به بورژوازی همه انچه را که به غلط به سرمایه داری نسبت می دهد ازجایگاه و خاستگاه واقعی اش جدا می کند و دودستی به کیسه سرمایه می ریزد این ندیدن سیر مبارزات رهایی بخش اتفاقا به ضد تحلیل های خود دستگاه فکری حزب و جریان متبوعش می انجامد آیا این دستگاه فکری نبود که اردوی سوسیالیستی رامتکی به سه بخش کشورهای سوسیالیستی کارگران کشور های سرمایه داری و جنبش ها و کشورهایی که میارزات ضد سلطه داشتند مختض می دانست حال چه میشود که پس از بین رفتن سوسیالیسم واقعا موجودش خود به دلیل توسعه نایافتگی چنین توصیف می کند که:«کشورهای هم پیمان اتحاد شوروی که به جهان سومی نام بردار بودند؛ نه هرگز دل بسته سوسیالیزم بودند و نه جانب دار عدالت اجتماعی و نه حتی ضدسرمایه داری. آن ها از سر تک افتاده گی و انزوا و گاهی غیرت ملی و در واکنش به سلطه جویی امپریالیسم خود را در پناه حمایت قطب دیگر قدرت جهانی‌قرار می دادند. از میان آن ها پاره ای از نگاه سرمایه حتی ارزش استثمار را هم‌ نداشتند و به حال خود رها بودند.»

سوال اینجاست پس چرا به اینها خصلت انقلابی میدادید و رژیم های کمونیست کش عراق و سوریه را متحد اتحاد شوروی دریک اردوگاه قرا داده میشد و آن همه به تسلیح آنامن پرداخته شد ؟ این تناقض را چطور پاسخ می دهید که الان هم نمی خواهید بپذیرید این روسیه نه به خاظر مبارزه با نئونازیست ها و جنایاتشان که بخاطر کشور گشایی و برتری طلبی و به قول ریوگانف بخاطر دنیای روس می جنگد ؟ الا این است که هنوز زندان ذهنتان حتی نهیب دیگر چپها را که اتفاقا درست تر از شما فهم و درک بهتری از دموکراسی دارند و شما را به بیرون قدم گذاشتن از زندان ذهنتان فرا میخوانند را نمی شنوید و حتی نوشته هایشان را در رسوا کردن سیاست های امریکاومتحدینشان را وارونه جلوه می دهید . بیهوده نیست که نسل جوان هر روز بیشتر از شما رویگردان است و ازقضا خانم مارال در نوشته آخرینش “یارب چقدر فاصله ی دست و زبان است”در باره شعار اول ماه می و کارگران جهان متحد شوید به امثال شما دارد نهیب میزند که چرا شرایط را درک نمی کنید؟

نیک
نیک
2 سال قبل
پاسخ به  ساسان

جناب ساسان بدون آنکه بخواهم زحمت شما و مطالب مستدل شما را بی ارزش کنم متاسفانه باید بگویم که میخ بر سنگ میکوبید. مهم نیست ما و شما چه میگویم. اینان چون صفحه کهنه گرامافون خط افتاده حرف خود را تکرار میکنند. فکر میکنید این پیروان خط امام پس از شکست ایدئولوژ یکشان در ساختن جامعه ای که وعده داده بودند قرار است چه وعده ای به توده ها و کارگران بدهند؟ اینان بجای انتقاد از ۷۰ سال دروغ و محکوم کردن خائنینی چون پوتین به جرم خیانت به آرمان سوسیالیسم خیال دارند کارگران جهان را متحد کنند تا آنان بتوانند کشورشان را مثل کوبا , ونزوئلا و کره شمالی و رهبرانی چون پوتین داشته باشند چیزی که نه تنها برای کارگران کشور های پیشرفته صنعتی جوک است که حتا نزد کارگر و معلم ایران هم خریدار ندارد.

سیا
سیا
2 سال قبل

بسیار آموختم. متانت در نقد، قدرت استدلال و شهامت در موضع گیری.
درود بر شما عزیز!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x