شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

مصافِ پیری و عشق! – سروده ای منتشر نشده از اسماعیل خویی

هنوز نیز هم از عشق عشوه ای اگر آید،
شکسته پای دل ام در زمان به پای سرآید!

مصافِ پیری و عشق است و، خوش به دیدنِ صیدی،
شکسته بال عقاب ام ز خویش بی خبر آید!

به بالِ خویش نباشد، به بالِ حال وخیال اش،
ز لانه هم نتواند، ز خویشتن به در آید!

تفاوتی نکند عرصه ی خیال و حقیقت:
درون و بیرون چون بازتابِ یکدگر آید!

خلافکار من ام یا طبیعت، ار که ببینی ،
درختِ پیرِ مرا بیشتر ز پیش بر آید؟!

ولی، نه! خود چه فریبم؟ مگر نه میوه ی هر رنج،
چو چشمداشت بکاهد، به چشم بیشتر آید؟!

وَ لیک فاجعه ای نیست، در نشیبِ کهولت،
اگر هنرورِ آزاده هم حسابگر آید!

دگر سَبُک نتوانم گرفت بارِ گران را:
گرش به دوش بگیرم ، چه بر سر کمر آید؟!

به آن که کار به شیرینی اش نداشته باشم:
که کارِ کوهکن است این، ز من چه گونه بر آید؟!

به آن که تیشه ی من، خامه، بشکند به کف ام، تا
به غفلتی زندم زخم و قصّه ام به سر آید!

مراست شرم به پیری کز آرزو بزنم دم:
بُوَد که خواسته بی خواهش ام ز یار برآید!

به‌ آن که رام نشینم، امیدوار به مهرش:
مرا، که کام برآید، خود او گَرَم به بر آید!

اگر چه تلخ سرآید دو روزِ پیری ی آن کاو
نشسته باز که تا روزگارِ چون شکر آید!

وَ گرچه نیک بداند که پیر نیز نماند:
وَ، پیری اش چو گذشت، از بتر وَ را بتر آید!

ولیک سخت نگیرد: که داند این که، چو میرد،
همین نه قصّه سرآید، که غُصّه هم به سر‌آید!

بیست و ششم آبان ماه۱۳۹۸،
بیدرکجای لندن

https://akhbar-rooz.com/?p=156876 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x