تحلیل مبتنی بر پیشفرضهای امنیتی که چهره کهنهکارش حسین شریعتمداری است، کمکم سر از اسکرینشاتبازیهای توئیتری درآورده است و حالا سر از قلم امید مهرگان. دلایل رواج این سبک نوشتاری در جای خود پرسش مهمی است. اما قصد این یادداشت بررسی یکی از جدیدترین مصادیق آن است. امنیتینویسی دقیقاً همین کاری است که مهرگان، به عمد یا سهو، مرتکب شده است. غرض من نه دفاع از حامد اسماعیلیون یا تبرئه مشاوران حقیقی و حقوقی انجمن خانوادههای پرواز PS752 است، و نه استدلال و گفتگو درباره آنچه مهرگان «راه سوم» مینامد. انجمن و عملکردش بهجای خود قابل نقد است. اما نقد و گفتگو و استدلال نیازمند متنی است که با پیشفرضهای امنیتی شروع نکند. متن مهرگان را باید در حکم خودآموز امنیتینویسی خواند.
امنیتینویس اول اعتماد مخاطب را جلب میکند: «من بیطرفانه اطلاعات در دسترس همگان را بررسی کردهام». فکتهای بدیهی را کنار هم میچیند، اما زیرپوستی دروغهای «ظریف» هم به شما قالب میکند: انجمن خانوادهها «بورس تحصیلی و غیره» میدهد. مهرگان خوب میداند که سایت انجمن خانوادهها بورسیههای تحصیلی دانشگاههای کانادا را که به یادبود دانشجوهای قربانی ایجاد شده فقط فهرست کرده است. میداند اما دروغ میگوید تا در خواننده القا کند که انجمن صرفاَ دادخواه نیست و حتماً پشتوانه مالی پنهانی دارد که بورسیه و «غیره» میدهد. از این هم بگذریم که او به ما نمیگوید «غیره» چه چیزهایی را شامل میشود. او پرسش اصلی یادداشتش را همین جا میپرسد: انجمن چطور از یک «گردهمایی خودانگیخته جمعوجور» فراتر رفته است؟ او به ما نمیگوید که انجمن به چه چیزی تغییر شکل داده، اما انتخاب کلماتش القا میکند که انجمن هر چه هست، دیگر «خودانگیخته» و «جمعوجور» نیست.
شاهد مهرگان برای فرارفتن انجمن خانوادهها گزارش حقیقتیاب انجمن است. کمیته حقیقتیاب، که دبیرش نه حامد اسماعیلیون بلکه جواد سلیمانی است، گزارش را در مشورت با مشاوران حقوقی و هوانوردی و نظامیای نوشته که نامشان در ابتدای گزارش آمده است (گزارش انگلیسی، ص۴). در هیچ جای این گزارش نامی از اولویا نومن (دستیار در گروه استراتژی ساسکس) به میان نیامده است. مهرگان این را میداند. اما برای اینکه آسمان را به ریسمان ببافد به نام اولویا نومن نیاز دارد. پس بهجای اینکه به همان گزارش مفصل روی وبسایت بسنده کند، خبر روی سایت مرکز والنبرگ را بهجای گزارش مفصل به ما قالب میکند و نامش را میگذارد «اطلاعیه». زیر این خبر، اطلاعات تماس (media contact) سه نفر آمده: اولویا نومن (دستیار ارتباطات استراتژیک)، اسماعیلیون (سخنگوی انجمن)، یونا دایموند (مشاور حقوقی). خبر سایت اسم این سه نفر را با ایمیلشان برای تماس گذاشته است، اما نه بهعنوان امضاکننده. (مگر اصلاَ خبر را امضا میکنند؟) مهرگان فرق خبر را با اطلاعیه میداند، فرق امضا را با «اطلاعات تماس» هم میداند. اما با عوضکردن کلمهها این تصویر را به شما میدهد که این سه نفر با هم اطلاعیه صادر و امضا کردهاند.
مهرگان البته که راست میگوید که نومن و لیام دالی از تیم استراتژی ساسکس، طرف مشورت و واسطه لابی بودهاند (هرچند بعد از تکمیل گزارش). اما خوب میداند که کلمه «لابی» برای مخاطب فارسیزبان چقدر حساسیتبرانگیز است. برای فارسیزبانی که سریع دارد مطلبی را در اینستاگرام و فیسبوک میخواند، لابی چه تداعیای دارد؟ لابی نایاک برای جمهوری اسلامی؟ لابی آیپک برای اسرائیل؟ دالانهای پنهان و پشتپرده افرادی مرموز که دارند برای چیز نامشروعی چانه میزنند؟ او میداند که «لابی» در زبان انگلیسی و فارسی تداعیهای متفاوتی دارد. به «صنعت» لابیگری هم اشاره میکند تا مخاطب مرعوب تسلط نویسنده بر انواع صنایعی باشد که پشت پردهاند. او به شما نمیگوید که صنعتبودن لابیگری دقیقاَ در مورد انجمن خانوادههای پرواز نشانگر چه چیز خطرناکی است. او به شما نمیگوید که برای درخواستی مانند بازکردن پرونده پرواز در دادگاه بینالمللی لاهه نمیتوانید عریضه بنویسید و شخصاَ زنگ در خانه نخستوزیر را بزنید، بلکه باید از واسطههایی حرفهای مانند ساسکس کمک بگیرید که شرح کارشان در وبسایتشان آمده است. او به شما نمیگوید که همین تیم لابیگری ساسکس در یکی از پروندههای در دست اقدامشان بهنمایندگی از ۲۸ هزار کشاورز غلات اونتاریو با ادارات و وزارتخانههای کانادا در حال لابیگری برای منافع کشاورزان است. او خوب میداند که درخواست justice و truth درباره شلیک به هواپیما بهقدر کافی «مشخص» است، اما این را هم میداند که من و شما لینکها را چک نخواهیم کرد، پس بهخیال خودش ابهام دیگری را هم کشف کرده: محتوای خواستهها مشخص نیست. او به مخاطب نمیگوید که در همان لینک حاوی اطلاعات لابیگری، آپدیتهای ماهیانه وجود دارد که حتی اسم افرادی در دولت کانادا که طرف لابی بودهاند با موضوع مذاکره ذکر شده است.
اما مورد یونا دایموند، عضو «مرکز رائول والنبرگ برای حقوق بشر»، امنیتیپسندترین جای ماجراست. دایموند حقوقدان متخصص در حقوقبشر است با سابقه تحقیق مفصل درباره نسلکشی اویغورها توسط دولت چین. در گزارش حقیقتیاب از او بهعنوان مشاور حقوقی کمک گرفته شده است. انجمن نامی از مرکز رائول والنبرگ در گزارشش نیاورده است. روزنامهنگار بیطرف دستکم شک میکند که شاید در کمکگرفتن از این فرد، وابستگیاش به یک مرکز حقوقی اهمیتی نداشته است، یعنی شک میکند که شاید مرکز والنبرگ، بهعنوان شخصیت حقوقی، طرف مشورت قرار نگرفته است. اما مهرگان وابستگی مشاور حقوقی را کافی میداند برای ترتیبدادن استدلالی امنیتی که بهترین نمونههایش را باید در کیهان شریعتمداری سراغ گرفت: «شهرام با بهرام همکار است. بهرام همسایه تقی است. پسرعموی تقی با رجوی عکس یادگاری داشته. پس شهرام با فرقه رجوی ارتباط دارد.» اروین کاتلر، حقوقدان و سیاستمدار یهودی کانادا، بنیانگذار مرکز والنبرگ است. سوابق او براساس اطلاعات ویکیپدیا متعدد و گاهی عجیب است: وزارت دادگستری و دادستانی کل کانادا، نمایندگی پارلمان از حزب لیبرال، مشاور حقوقیِ نلسون ماندلا و مشاور حقوقیِ ماهر عرار مهندس سوریالاصل کانادایی که بهاشتباه در آمریکا بهظن ارتباط با القاعده بازداشت و به سوریه دیپورت شد. مهرگان به شما نمیگوید که کاتلر مرکز والنبرگ را از اساس به نام «رائول والنبرگ» تأسیس کرد، کسی که بنا به شواهد در جنگجهانی دوم هزاران یهودی را از اردوگاههای مرگ نجات داد. او به شما نمیگوید برخی اعضای افتخاری مرکز از بازماندگان هولوکاست بودهاند. او به شما نمیگوید که ارتباط این مرکز با یهودیان چنین پیشینه تاریخیای دارد. نمیگوید چون میخواهد این تصویر را القا کند که انجمن خانوادههای پرواز از بین این همه مراکز حقوقی (کدام مراکز؟) بهسراغ جایی رفته که هوادار اسرائیل است. او پوشیدهترین نکتهها را «ناپوشیده» مینامد: «تمایل چهرههای مرکز والنبرگ به جنگ و دخالت بشردوستانه». او از کدام تمایل خبر دارد که عمومی نیست؟ منظورش کدام چهرهها هستند؟ او ذیل این ادعا لینکی داده است به اعضای «افتخاری» این مرکز. مهرگان فرق بین عضویت و عنوان «افتخاری» و «غیرافتخاری» را میداند اما نادیده میگیرد. او از بین این اعضای افتخاری نام الی ویزل نویسنده فقید برنده جایزه صلح نوبل را میآورد و یادآوری میکند که دیدگاههای افراطی داشته است، اما به ما نمیگوید که ویزل از بازماندگان هولوکاست بوده است.
مهرگان راست میگوید که افرادی در این مرکز، بهزعم ما، سوابق یا دیدگاههای ناجوری دارند، اما نمیگوید که سوابق آن افراد چطور به یونا دایموند «سرریز» میکند و چطور به گزارش و فعالیتهای انجمن «نشت» میکند. این سرریز و نشت فقط از نگاه امنیتی برمیآید که این مراکز را دالانهای مخوفی تصور میکند که اعضا هماهنگ با هم در حال نقشه و توطئهاند علیه خوبان عالم. میتوانیم بهراحتی تصور کنیم امنیتینویس دیگری با خود مهرگان همین کار را بکند: «آقای مهرگان، چطور خبر نداشتی که دانشگاهی که مدرک دکتریات را از آن گرفتی، یکی از دانشگاههای معتبری است که افتخار میکند به تربیت نیروهای نظامی ارتش آمریکا؟» ما خوب میدانیم که فعالیت و تحصیل و کار مهرگان در آن دانشگاه ابداَ ربطی به دیگر افراد و مراکز آن دانشگاه ندارد، اما امنیتینویسها به این ارتباطها کاری ندارند. آنها فقط به دنبال ساختن تداعیهای ذهنی خطرناک و مغشوش در ذهن مخاطباند.
مهرگان بلد است که اول بپرسد انجمن و مرکز چه میخواهند، بعد در یک پرانتز بیربط از ما بخواهد ارتباط رئیس این مرکز را با مجاهدین گوگل کنیم. درواقع همه آن اطلاعات را درباره مرکز والنبرگ به ما داد تا همین یک پرانتز را بگوید. او یا خجالت میکشد که مثل حمیدرضا جلاییپور رک و راست اتهامش را بزند. یا اینکه میداند نفوذ اتهام در لفافه بیشتر است.
به ماجرای تحریم که میرسیم، البته امنیتینویسی کار هرکسی نیست. کسی را میطلبد که انگلیسی بداند و فن مغالطه را هم بلد باشد. مهرگان از حساسیت مفهوم «تحریم» هم اطلاع دارد. برای دیدن بزرگترین دروغ مهرگان در نوشتهاش، اجازه بدهید تاریخ تحریمها را مرور مختصری کنیم.
تا اوایل دهه ۹۰ میلادی اغلب تحریمهای شورای امنیت و قدرتهای جهانی تحریمهای جامع (comprehensive) بودند. تحریمهای جامع تا حد امکان تمام بخشهای اقتصادی کشور تحتتحریم را هدف قرار میدهند و تمام روابط دیپلماتیک را قطع میکنند. مثلاَ شورای امنیت سازمان ملل در سال ۱۹۹۰ عراق را بهدلیل حمله به کویت بهشکل جامع تحریم کرد که شامل واردات و صادرات تمام بخشهای اقتصاد عراق بود. اما کمکم، مطالعات و نقدهای فراوانی منتشر شد علیه وجوه مختلف کاربردی و اخلاقی تحریمهای جامع. رفتهرفته کشورها بهسمت چیزی رفتند که نامش را گذاشتند «تحریمهای هوشمند» (smart) یا «هدفمند» (targeted). امروزه، تقریباَ تمام تحریمهای شورای امنیت و اغلب تحریمهای آمریکا و اروپا هدفمندند. تحریمهای هدفمند فقط بخشهای مشخصی از اقتصاد یک کشور را محدود میکنند: مثلاَ فقط بخش نفت، یا فقط صنایع نظامی، یا فقط بخشهای مرتبط با انرژی هستهای، یا مجموعهای از اینها. اما در طول بیست سال گذشته، مقالههای بسیاری نشان دادهاند که بسته به کشور مورد تحریم، در اغلب مواقع تحریمهای هدفمند دچار همان مشکلات کاربردی و اخلاقی هستند که تحریمهای جامع. یعنی در عمل، این دو از جهت تأثیر بر جامعه با هم فرق چندانی ندارند. تحریمهای هدفمند همان تحریمهای جامعاند فقط با مقیاس و ابعاد کوچکتر. تا اینجا مهرگان راست میگوید، به این تاریخ واقف است و به آن اشاره هم میکند.
حالا قانون ماگنیتسکی چیست؟ مهرگان باز هم بهدرستی اشاره میکند که قانون ماگنیتسکی اولین بار در سال ۲۰۱۲ علیه فهرست مشخصی از افراد به کار گرفته شد که در نقض حقوق بشر نقش مستقیم داشتهاند. اما در یک تردستی زیرکانه اینطور ادامه میدهد: «ماگینتسکی بار اول علیه روسیه و ادعای قتل سرگئی ماگینتسکی به راه افتاد. تحریم هدفمند، یعنی تحریم علیه افراد و سازمانها و بازوهای مختلف یک حکومت یا صنعت، بدل به سیاستگذاری اصلی و محبوب جهانی… شده است.» او در ادامه تاریخ تحریمهای هدفمند را مرور میکند. اما تردستی زیرکانهاش چسباندن جملهی دوم به اول در نقل قول بالاست. اینجا و سریعاَ بعد از ذکر نام ماگنیتسکی، اولین جایی است که به تحریم هدفمند اشاره میکند. اما او از مخاطب پنهان میکند که آنچه تحریم هدفمند و هوشمند نامیده میشود و در بالا مروری بر تاریخش کردم هیچ ربط فنیای به قانون ماگنیتسکی ندارد. در این قانون، صرفنظر از مشروعیت یا عدم مشروعیتش، چه در اولین سند تصویبشدهاش توسط آمریکا علیه برخی مقامات روسیه در سال ۲۰۱۲، چه بعدتر در سندهای دیگر، هیچ اشارهای به «بخش» (sector) اقتصادی خاصی وجود ندارد. تنها چیزی که این قانون هدف تحریم قرار میدهد رفتوآمد و منابع مالی افراد خاصی (با ذکر نام) است که دخالت مستقیم در نقض حقوق بشر داشتهاند: از قاتلان ماگنیتسکی گرفته تا قاتلان جمال خاشقچی. در هیچ کدام از این اسناد، قانون ماگنیتسکی را نمونهای از تحریمهای هدفمند ندانستهاند. امنیتینویس البته که به معنای غیرفنی «هدفمند» (targeted) واقف است: بهمعنای عام کلمه، ماگنیتسکی هم افراد خاصی را هدف (target) قرار میدهد، اما این کاربرد واژه با کاربرد فنیاش در ادبیات مربوط به تحریمها فرق دارد.
مهرگان در ادامه این تردستی مجبور است دو دروغ شاخدار بگوید. یک، میگوید «تقریباَ هیچ مطالعهی انتقادی متمرکزی دربارهی تحریم هدفمند در کار نیست». کافی است با کلیدواژههای مرتبط، گوگلاسکالر را نگاه کنید و مقالههای متعدد را پیدا کنید. اما دروغ میگوید چون قانون ماگنیتسکی را بهجای تحریم هدفمند جا زده است و البته که هیچ مطالعه انتقادی خاصی درباره قانون تازهکار ماگنیتسکی وجود ندارد. دوم، برای مشوشکردن ذهن خواننده، از بین «هیچ» مطالعه موجود لینک یک مقاله را میگذارد بهقلم بندیکت بول و آنتونیو روزالس درباره مورد خاص ونزوئلا. اگر این مقاله را مطالعه کنید در کمال حیرت متوجه میشوید که حتی یک بار هم نامی از قانون ماگنیتسکی در آن نیامده است. مقاله هیچ ارتباطی به این قانون ندارد، و نمونهای است از متعدد مقالههایی که منتقدانه و بهدرستی تحریمهای هدفمند اقتصادی را بهاندازهی تحریمهای جامع مخرب میدانند.
مهرگان، با آمیختن دوغ و دوشاب، البته لزومی هم نمیبیند که فهرست پیشنهادهای انجمن پرواز را که شامل شش مورد است کاملتر بررسی کند و به ما بگوید که فقط یک مورد از این پیشنهادها بهکاربستن قانون ماگنیتسکی است، نه هیچ تحریم هدفمند اقتصادیای. در پیشنهاد انجمن خانوادهها، نام ۴۴ نفر شامل مسئولان ردهبالا و چند بازوی تبلیغاتی جمهوری اسلامی آمده است برای مکانیسم ماگنیتسکی و ممنوعیت تردد و روابط مالی آنها. مهرگان نامی از این افراد نمیآورد، چون اگر میآورد، باید پاسخ میداد که چطور مثلاَ تحریم جواد ظریف یا سردار باقری یا حسین شریعتمداری همان آثار مخربی را برای اقتصاد و مردم ایران دارد که در تحقیق مربوط به ونزوئلا آمده است. کاشف به عمل میآید که همه این آسمانریسمان بافتنها برای القای همان چیزی است که گزارشگران ۲۰:۳۰ واضحتر و بدون رودربایستیترخواهند گفت: کانادا تحریمهایی جدید علیه «ملت شریف ایران» وضع کرد!
مهرگان میپرسد که انجمن پرواز چطور از دادخواهی فراتر رفت. مخاطبی که بعد از تجمع بزرگ برلین این پرسش را میخواند، بخشی از این فرارفتن را موفقیت انجمن خانوادهها در فراخوان تجمع خیابانی میبیند. پس شاید پرسش مهرگان درواقع این است: چطور انجمن پرواز دهها هزار نفر را به خیابان آورده است؟ مهرگان برای پاسخ به این پرسشها مفاهیم ازپیشموجود «طبقه» و «سرمایه» را بهشکل دمدستی و مکانیکی استفاده میکند چون حواسش پرت «سایههای کهنه» رفتوآمد افراد و مراکز است و فضای انقلابی ایران را نادیده میگیرد.
و درنهایت، مخربترین کاری که ذهنیت امنیتی میکند سلب امکان نقد و جایگزینی آن با اتهام است. بازنمود رسانهای قیام مردم ایران و بهخصوص افراد مطرح و سرشناس این خیزش در خارج از ایران بیش از هر چیز محتاج نقد و نظر است: شناخت کمبودها، راه دشوار پیش رو، موفقیتها و ناکامیهای تا به امروز، ایجاد همبستگی در عین بهرسمیتشناختن تکثر، بازسازی اعتماد به نفس بجای ترسیدن و ترساندن از نقشههای شوم داییجان ناپلئونی از جمله نیازهای مبرم این خیزشاند. اتهامات امنیتی آدرس غلط برای جنبشی است که هرچه پیش میرود خودش را و امکانات و حدودش را بیشتر میشناسد.
جنبش کمونیستی ایران باید مفاهیمی برای نقد این شکل از “چپگرایی” ارتجاعی ابداع کند. هرچند از دهه ۱۹۸۰ به این سو بسیار شاهد سیر قهقرایی در روشنفکران مارکسیست بوده ایم اما آنچه در ایران سالیان اخیر دیده ایم یعنی حمایت برخی از افراد مدعی مارکسیسم و چپگرایی از یکی از مهیب ترین اشکال راستگرایی (خمینیسم و رژیم خمینیستی) حقیقتا بی نظیر است. موضوع را حتی نمی توان با خط مشی حزب توده و نیروهای اقماری آن در سالهای ابتدای انقلاب مقایسه کرد. این فقره را باید در کادر جنگ سرد و مشی همیشگی حزب توده و در متن گیجی استراتژیک ناشی فضای انقلاب بررسید. در آن مقطع خمینیسم و رژیم ولایت فقیه هنوز تمامی پتانسیل ارتجاعی خود را بروز نداده بود. اما آنچه امثال علیزاده و مجله هفته و امید مهرگان و… بروز می دهند از جنس دیگری و است و شکی در وابستگی اش به ارگانهای امنیتی رژیم نباید داشت. اما ریشه نظری این مواضع به سنت فکری چپ ایران برمی گردد که آنرا اینچنین به لحاظ سیاسی آسیب پذیر کرده است.
یادداشتی کامل و شحاعانه بود. تاسف برای امیدمهرگان
مقاله ای عالی و بی عیب و نقص. بسیار تاسف آور است دیدن این که که ذهن درخشانی مانند امید مهرگان به این منجلاب فرو افتاده باشد. من از زمانی که او در یک برنامه ی صفحه ۲ آخر هفته به گونه ای ضرورت سرنگونی جمهوری اسلامی را — به بهانه ی تمرکز بر سرنگونگی سرمایه داری(!!) — زیر سوال برد از او ناامید شدم. در صفحه ی فیس بوکش هم هیچ نشانه ای از حمایت از خیزش مردم دیده نمی شود.