چپ امروز اگر میخواهد در جای درست تاریخ بایستاد در ابتدا بایستی به یک صدای واحد و یگانه تبدیل شود. آنها بایستی از توهم کسبِ قدرت سیاسی بیرون بیایند و تمام تلاش خود را برای ایجاد جامعهای مبتنی بر سه اصل قانون، آزادی و عدالت اجتماعی بنیان گذارند. چپ ایران باید از توجه به شوراها و سندیکاهای کارگری، نهادهای مدنی، کانونهای صنفی و صنعتی تنها با هدف کسب قدرت سیاسی فاصله بگیرد در این صورت است که فعالیت این سندیکاها و کانونها در هر حاکمیتی ادامه داشته و از قدرت عمل و چانه زنی موثر در جهت حمایت از منافع طبقه یا صنوف خود برخوردار میشوند
چراغ قلب داغدارت را پشت پنجره
روشن بگذار
تا امید در پرسههای این شب تار
راه خانه را گم نکند*
«به مناسبت صدمین روز جنبش دادخواهی مردم ایران»
«هژمونی طبقه کارگر در جنبش خلق از راه تکرار شعار”پیش بسوی رهبری طبقه کارگر” و یا تبلیغ و اصرار بر این موضع که بیایید و رهبری نیروهای مارکسیست- لنینیست را بپذیرید، تأمین نخواهد شد بلکه تأمین رهبری طبقه کارگر بر جنبش دموکراتیک خلق، بستگی به این امر دارد که در پروسه درهم شکستن ماشین دولتی، طبقه کارگر تا چه حد سهم دارد… از آنجا که خرده بورژوازی رادیکال، بیشترین نیرو را به میدان فرستاده به همین دلیل هم هژمونی آن تثبیت شده است تا جاییکه نمایندگان بورژوازی ملی و جناح های وابسته به نیروهای محافظهکارِ خرده بورژوازی هم مجبورند رهبری جناح رادیکال آن را بپذیرند…چه تسلیم شدن در برابر موج نیرومند تهاجم سیاسی ایدئولوژیک نیروهای وابسته به خرده بورژوازی رادیکال و چه مقاومت در برابر آنها راه به جایی نخواهد برد بلکه راه درست آن است که با درک وظیفه اساسی جنبش کمونیستی در راستای حل تضادهای درون جنبش کمونیستی از طریق اشاعه آگاهی سوسیالیستی و دموکراتیک میان طبقه کارگر و نیز درجهت برقراری پیوند سیاسی- تشکیلاتی با آن طبقه گام برداشته شود.»
از جزوه «بازهم درباره وظایف سیاسی» از اتشارات سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، آذرماه ۱۳۵۷
این بخشی از باورهای جریان اصلی چپِ دیروز ایران در آستانۀ انقلاب ۱۳۵۷بود، نیرویی عمدتا جوان و برآمده از مدارس و دانشگاهها که در ابتدا بدون سازماندهی و متاثر از نام و آوازۀ چریکهای فدایی خلق بر گردِ اندیشۀ چپ جمع شدند و قبل از آنکه سازمان آسیب دیده از ضربههای پی در پی ساواک به خود آید و به سازماندهیشان بپردازد، خود وظیفۀ گسترش مواضع سازمان در بطن مبارزات سیاسیِ روز را برعهده گرفتند. به طوری که در سایۀ تلاش هزاران هوادار، جریان فدایی در آستانۀ پیروزی انقلاب به یکی از بازیگران اصلی عرصۀ سیاسی تبدیل شد.
چپ امروز ایران در جریان جنبش دادخواهی ۱۴۰۱ نیرویی کهنسال بازمانده از همان دوران است که به سختی میتواند موقعیت و هویت آن دوران را بازیابد به همین دلیل فراخوان اتحاد و دعوتشان با استقبالی روبرو نمیشود. زیرا آنهایی که خود را بازی گردانان عرصه سیاسی امروز میدانند همانند سران مذهبی انقلاب ۵۷ ( یا خرده بورژوازی رادیکال به زعم سازمان) نه تنها خود را بینیاز از همراهی و همدلی با جریان چپ میدانند بلکه همانند آن سران مذهبی از هیچ حملهای به این جریان سیاسی دریغ نمیکنند.
چپ دیروز عرصۀ اصلی حضور و نبردش در کف خیابان، مدارس، دانشگاهها و کارخانهها بود و با وجود حضورِ افرادی از سایر طیفهای چپ اعم از هواداران حزب توده، جریانات مائویستی و طرفداران حزب کار آلبانی(توفان) بازهم در بطن جامعه فقط با یک نام ونشان شناخته میشد و آن هم “چریک فدایی خلق” بود. همین یگانگی نام و نشان، حضورشان را در جنبش سیاسیِ که از آن جریانات مذهبی بود برجسته میکرد آنگونه که نمیتوانستند این جریان سیاسی را نادیده بگیرند. چپ امروز عرصه اصلی حضور و نبردش نه در دنیای واقعی که در فضای مجازی است و حتی در این فضا نیز فاقد نام ونشان واحدی است. دهها حزب، جریان و محفل چپ و هریک با ادعای رهبری طبقه کارگر و سایر ادعاهای مشابه در این عرصه فعال هستند و یکی از وظایف اصلیشان در حوزۀ کار سیاسی حمله و پرده دری نسبت به سایر جریانات و شخصیتهای چپ است که همانند آنها در دهلیزهای مجازی همجوارحضور دارند. این گسستگی تا جایی ادامه یافته که از نام غرورآفرین “فدایی” سال ۵۷ نیز بیش از ده گروه و جریان قابل شناسایی است که همۀ آنها به اتفاق خود را میراثدار جنبش فدایی و بنیانگذارانش میدانند. چپ امروز قبل از آنکه منادی وحدت با دیگر جریانات سیاسی باشد در ابتدا بایستی در درون خود به صدایی واحد دست یابد. صدایی واحد که دردرون و بیرون کشور شنیده شود فقط در این صورت ممکن است که درخواستها و خواستههایشان در فضای سیاسی روز بازتابی بیابد.
چپ دیروز مخالفان و مدعیانی کمتر ازانگشتان یک دست داشت. در عرصۀ بینالمللی، تنها اردوگاۀ امپریالیستی آن دوره (به تعبیر ایدئولوژیک آن زمان) از مخالفان اصلی جریان چپ بود و در داخل کشور نیز ارکان رژیم سلطنتی و مذهبیونی که در حال خیز برداشتن برای کسب قدرت سیاسی بودند از مخالفین اصلی این جریان سیاسی محسوب میشدند. چپ امروز به همان اندازه که در جناح خود دچار چند دستگی است از مخالفان بیشمار و رنگارنگی نیز برخوردار است که تعدادشان به شمار نمیآید. از دلبستگان رژیم سابق تا حاکمان فعلی، از جوانانی که فضای مجازی را در دست دارند و چپ را در رقم خوردن سرنوشت نگونبختشان زیر سایۀ این حاکمیت یکی از مجرمین اصلی قلمداد میکنند، از روشنفکران گریزان شده از اندیشه چپ تا بزرگوارانی همانند… که همه و همه در یک شعار و استراتژی مشترکند و آن این است که میخواهند سر به تن چپ در هیچ حد و اندازهای نباشد.
چپ دیروز وارث هیچ ندامت و شرمساری نبود و وقتی به گذشته برمیگشت باهمۀ شکستها و داغ و درفشهایی که در طول تاریخ معاصر نصیبش شده بود با کمال افتخار درمقام دادخواهی وحقطلبی میایستاد و صدایش بلند بود. چپ امروز شرمسار است. شرمسار فروریختن اردوگاه سوسیالیسم، شرمسار از پرده برون افتادن هر آنچه که در تاریخ هفتاد ساله سوسیالیسم واقعا موجود گذشته بود. شرمسار جبهه فعلی کشورهای سوسیالیستی از کره شمالی، نیگاراگوئه گرفته تا ونزوئلا و کوبا ( متحدین باقی مانده ایران درعرصه بینالمللی) تا اتهام شراکت در سرنگونی رژیم گذشته و برآمدن حاکمیتی که چنین روزگاری برای مردمان خود رقم زده است. چپ ایران از موقعیت مدعی دیروز، امروزۀ در مقام متهم بایستی پاسخگوی همه شکستهایی باشد که در عرصه بینالمللی و داخلی در یک قرن گذشته نصیب این اندیشه شده است.
چپ دیروز در آستانۀ انقلاب ۵۷ هدفی جز کسب قدرت سیاسی نداشت. پیروزی نهایی انقلاب با رهبری ظفرنمون طبقۀ کارگر و مبارزه با امپریالیسم در عرصۀ جهانی دو استراتژی اصلی چپ آن دوره بود و بقیه سیاستها و برنامهها بر حول این دو استراتژی تدوین میشد. چپ امروز با گوناگونی تفکر و آرا، فاقد هر اندیشه منسجم و به روز است و به دلیل دوری از عرصه واقعی سیاست داخل کشور در بسیاری از مواقع سیاستها و برنامههای خود را نه بر اساس واقعیتهای موجود بلکه بر اساس واقعیتهای مجازی شکل گرفته در دنیای مجازی تدوین و اعلام میکند بخش عمدۀ این برنامهها با گذشت بیش از چهل سال هنوز از فضای سال ۵۷ فاصله نگرفته است و عدهای درهمان فضا همچنان از رهبری طبقه کارگر، تودهای شدن مبارزه مسلحانه و مبارزات ضدامپریالیستی سخن میگویند.
چپ دیروز ساده و بیتجربه و درعرصه سیاسی ناپخته بود به همین دلیل در حالی که در فردای انقلاب تیم سعید حجاریان در حال تسلط بر پایگاههای اطلاعاتی و دوایر نظامی مشترک ایران و آمریکا و جریان حجتیه در لابه لای اسناد ساواک در حال امحاء سرنخهای ارتباط این انجمن با ساواک بود طیف چپ یا در کارخانهها همچنان اعتصاب راه میانداخت و یا در روستاها به کار تقسیم زمین مشغول بود تا شاید مسیر انقلاب را عوض کرده و رهبری طبقه کارگر با حمایت دهقانان را تثبیت نماید. پایگاه اصلی چپ دیروز طبقه متوسط و مرفه شهری بود ولی در شعارها و خواستههای چپ ایران هیچ نشانی از خواستههای این طبقه اعم از توجه به حقوق زنان، محیط زیست و تنوع سبک زندگی دیده نمیشد. بخشی از چپ امروز هنوز در همان وادیها سیر میکند و بدون داشتن تحلیلی از وضعیت فعلی خود همچنان بر این گمان است که با تشکیل شوراهای کارگری، دهقانی و نظامی در فردای واقعه در طرفه العینی مراکز قدرت را در دست میگیرد.
چپ دیروز به اصلاحات یا تغییرات مسالمت آمیز ساختاری اعتقاد نداشت، تغییر ساختار یا همان برانداختن رژیم سابق با یک مبارزه مسلحانه تودهای در بحبوحه انقلاب هم تاکتیک محسوب میشد و هم استراتژی، در سایۀ این سیاست بود که در ماههای پایانی پیروزی انقلاب، جریان عمده چپ بر سر همۀ کسانی که در تلاش بودند تا در میانۀ ادامه حیات رژیم گذشته و برآمدن یک رژیم مذهبی راه سومی بیابند آوار میشد و آنها را سکۀ یک پول بازار سیاست میکرد. مانند آنچه که در ادبیات سیاسی چپ و اعلامیههایشان بر شاپور بختیار گذشت. اکثریت قریب به اتفاق چپ امروز نیز به اصلاحات درونی هیچ علاقهای ندارد و در فضای به شدت ملتهب این ایام که همه و همه بدون برنامه و دورنمایی فقط حرف از سرنگونی میزنند بر حامیان هرگونه اصلاح و رفرمی (صدایی که به طورعمده از درون کشور به گوش میرسد) در فضای مجازی همان میرود که دیروز در اعلامیهها و خطابههاِی پرشور بر شاپور بختیار و افرادی همچون او رفت. چپ امروز حاضر نیست دریابد که منادیان اصلی تغییرات مسالمت آمیز ساختاری ( نه اصلاحطلبان ابنالوقت) از قضا زخم دیدگان این حاکمیت بوده و هستند و نمیتوان نگرانیهای آنان در باب گسترش خشونت به هر عنوان و دلیلی چه از طرف دستگاههای نظامی- امنیتی و چه از طرف برخی از جوانان به جان آمده را نادیده گرفت. نمیتوان دغدغههای آنان را در باب نابودی زیر ساختهای اقتصادی، صنعتی و تهدید تمامیت ارضی ایران به رغم اعتماد قلبی به شعارهای همدلانه تظاهرات این روزها (همچون از کردستان و بلوچستان تا تهران جانم فدای ایران) به فراموشی سپرد . نمیتوان دلواپسی آنان را از باب تعیین تکلیف جمع اندکی در خارج از کشور با تحکم و دستور و آبروریزی برای دیگران پشت گوش انداخت و مهمترنمیتوان نگرانیهای آنان را از این باب که در فردای حادثه ممکن است تعداد زیادی از همین نیروهای نظامی ناشناس در کف خیابان از این گروه و آن حزب سیاسی سردرآورند نادیده گرفت، کسانی که میتوانند در کوتاهترین زمان ممکن از سربازان هخامنشی سلطنت طلبتر، از حنیفنژاد و حمید اشرف انقلابیتر و از مردمان نجیب و رنجدیده این روزهای کردستان و بلوچستان کردتر و بلوچتر شوند.
چپ دیروز منبع و منادی اندیشه بود. عرصه نشرِ نشریه و کتاب به وسعت زیادی از آن نویسندگان و شاعران جوان و کهنسالِ چپ بود که بیدریغ در این عرصه قلم میزدند به امید روزی که نان و آزادی برابر تقسیم شود. نان و آزادی که برابر تقسیم نشد هیچ، آن نویسندگان و شاعران بیکس و کار یا کشته و دق مرگ و یا در چهار سوی عالم آواره شدند . چپ امروز به جز یکی دو سایت مشهور فاقد رسانه عمومیِ تاثیرگذار است و کمتر نقشی در عرصه خبریِ روز دارد چرا که در دنیای امروز رسانههای نوین با حمایت مالی دولتها و بنگاههای سیاسی- اقتصادی و پشتیبانی تکنولوژی و اطلاعاتی توسط همان دولتها یا بنگاهها، مجریان جوان و متبحر جایگزین رسانههای قبلی همچون کتاب، نشریه و رادیوهای زیرزمینی موج کوتاه شدهاند. چپ امروز در این عرصه نیز بازی را تماما باخته است، تعدادی به عنوان کارشناس گاه سر از رسانههای مشهور این روزها درمیآورند و تعداد دیگر با یکی دو کانال تلویزویونی که به زحمت راه انداختهاند با دکورهای خسته کننده و با ذهن و زبانی قدیمی چندان جذابیتی برای نسلِ جوان امروز ندارند.
چپ دیروز در زمانهای میزیست که فضای دو قطبی حاکم در جهان ساده مینمود و به همین دلیل دچار سادگی در عرصه تفکر و عمل میشد. در فضای دو قطبی دیروز کشورهای دیگر بخصوص در پیرامون ایران متاثر و وابسته به یکی از دو قطب قدرت جهانی بودند و اراده چندانی از خود نداشتند، به همین دلیل کشورهای پیرامون ایران با وجود پارهای اختلافات و دل خوریها از رژیم سابق به دستور دول حامی از آمریکا تا شوروی پا را از گلیم خود درازتر نمیکردند. چپ دیروز که در جنبش فدایی متبلور شده بود به رغم همه کاستیهای تئوریک و عملی دارای یک ویژگی منحصر بفرد بود و آن اینکه مستقل بود و به هیچ نیروی خارجی وابسته نبود.
چپ امروز هرچند به طورعمده این ویژگی استقلال را حفظ کرده است ولی در جهانی که آمریکا نیز هژمونی خود در برخی کشورهای منطقه را از دست داده است حفظ منافع ملی در برابر حاکمیتی که چوب حراج به ثروت ملی زده است و از آن سو سرمایه گذاری برخی از کشورهای منطقه در حوزۀ رسانه و غیره چپ امروز ایران را برای بازتعریف منافع ملی در موقعیت پیچیدهای قرار داده است، چپ امروز دیگر با امپریالیست واحد طرف نیست، کشورهای پیرامونی ایران و کشورهای دوردستتر از مرزهای ایران هرکدام ساز خود را برای آینده ایران کوک کردهاند و چه بسا در فردایی دیگر برخی از همین کشورها با سررسید کمکهای قبلی به سراغ کسانی بروند که در این روزها مادی و معنوی به کمکشان شتافتهاند.
چپ دیروز تمام شد و به تاریخ پیوست چپ امروز با همه رنگارنگی و تشتت در آرا و اندیشه، در اوضاعی چنین دشوار و پیچیده و در هم تنیدگی منافع ملی و خواست رقبای منطقهای ایران در کجای تاریخ ایستاده است؟
چپ امروز اگر میخواهد در جای درست تاریخ بایستاد در ابتدا بایستی به یک صدای واحد و یگانه تبدیل شود. آنها بایستی از توهم کسبِ قدرت سیاسی بیرون بیایند و تمام تلاش خود را برای ایجاد جامعهای مبتنی بر سه اصل قانون، آزادی و عدالت اجتماعی بنیان گذارند. چپ ایران باید از توجه به شوراها و سندیکاهای کارگری، نهادهای مدنی، کانونهای صنفی و صنعتی تنها با هدف کسب قدرت سیاسی فاصله بگیرد در این صورت است که فعالیت این سندیکاها و کانونها در هر حاکمیتی ادامه داشته و از قدرت عمل و چانه زنی موثر در جهت حمایت از منافع طبقه یا صنوف خود برخوردار میشوند.
چپ امروز ایران بایستی یک بار برای همیشه پا روی زمین بگذارد و به این درک واضح برسد که در روز واقعه در آیندهای نزدیک یا دور همانند سال ۵۷ بازهم شوراهای کارگری و دهقانی آنگونه که مینویسند و میگویند فرصت کسب قدرت را نخواهند نداشت، چپ امروز باید این واقعیت را بپذیرد که فاقد حزب سیاسی و یا شخصیتهای سیاسی و اجتماعی موثر و صاحب نام است و مادام که چنین ضعفی برطرف نشود نمیتواند هم قد و اندازه سایر جریانات سیاسی و اجتماعی موجود قد علم کرده و دیگران را به اتحاد با خود فرا بخواند. چپ امروز بایستی با توجه به تجربیات انقلابهای کلاسیک همانند انقلاب روسیه یا همین انقلاب ایران متوجه شده باشد که هر ائتلاف، جبهه یا شخصیت سیاسی در خارج از کشور مادام که مورد استقبال مردم معترض کف خیابان قرار نگیرد از طرف دوّل خارجی و سازمانهای بینالمللی نیز برسمیت شناخته نخواهد شد همانگونه که در روند رخدادهای چند ماه گذشته چنین رویهای جاری بوده است و هیچ یک ازجریانات سیاسی نتوانستند از حمایت مردم در خلال شعارهایشان برخوردار شوند. چپ امروز ایران در خلال بحثهای مربوط به ضرورت اتحاد عملی نیروهای سیاسی خارج از کشورهمچنان بایستی مردم حاضر در صحنۀ سیاسی درون کشور، اعم از جوانان دادخواه، نخبگان سیاسی، کنشگران عرصههای اجتماعی، وکلا، اساتید دانشگاه و فعالان رسانهای را مورد خطاب قرار داده و بازتاب دهندۀ صدای همانها باشد و دریابد که برآیند همه نیروهای سیاسی درون کشور در زندانیان سیاسیِ متبلور شده است که در این سالهای دور و نزدیک به دلیل ترس و هراس حاکمیت از کنشگری و شجاعتشان به بند کشیده شدهاند. دفاع از این زندانیان و پافشاری بر آزادی آنها بایستی به خواست اصلی چپ امروز ایران تبدیل شود، زندانیان سیاسی از طیفها و اندیشههای مختلف برآیند عرصه سیاسی درون کشور هستند و هسته مرکزی هر ائتلاف سیاسی که قرار است شکل بگیرد. آنها میتوانند با مدارایی که درزندان با هم داشتند برای فردای ایران نیز همدلی و همراهی به ارمغان بیاورند، آنان به دلیل سبعیتی که دچارش شدهاند بهترین منادیان ضد خشونت هستند، آنها کسانی هستند که حتی میتوانند واسطهای بین مردم و حاکمیت در بزنگاههای سخت و ناپیدایِ آینده برای در پیش گرفتن یک راه حل مسالمتآمیز با خسارت و خشونت کمتری باشند، در حالی که هرگونه اتحاد عملی طیفهای مختلف سیاسی در خارج از کشور با موانع جدی روبرو شده است تاکید و پافشاری بر آزادی زندانیان سیاسی و ایجاد مرجعیتی سیاسی متشکل از آنها در داخل بایستی به خواسته اصلی و مشترک فعالین خارج از کشور و بخصوص طیف چپ تبدیل شود.
***
*شعر ابتدای مطلب از من نیست. خیلی سالهای پیش آن را در نشریهای خواندم و نام شاعرش را به خاطر ندارم.
از دیگر مطالب سایت
مطالب مرتبط با اين مقاله:
- عکس های رو در رو؛ به یاد حمید ارضپیما – انوش صالحی
- نشانی: کوچۀ اسکو پلاک ۲۲؛ به یاد پرویز مختاری(اسفند ۱۳۱۵- اسفند ۱۳۹۸) – انوش صالحی
- راه اصلاح؛ راه انقلاب – در باب برخی از مناظره های تلویزیونی
انوش صالحی - یک حادثه چند نگاه [به مناسبت پنجاهمین سالگرد بنیانگذاری سازمان چریکهای فدایی خلق ایران] – انوش صالحی
آقای چپ مدرن آدمی را به یاد حکمتیست ها واخلاقیات بورژایی آنها می اندازد!نامبرده گویا چپ رادیکال قبل از انقلاب را تجربه کرده است؟باخودش صادق باشد که نکرده است! چپ راحت طلب که شریک رنج های مردم نیست نمی تواند از چپ مردمی گذشته بگوید مگر با تاری دید واز پشت عینک اروپا نشینی! چپ مردمی به ملکه انگلیس قسم نمی خورد وبر سفره امپریالیسم نمی نشیند.چپ کارگری به زندان میرود وبرای آسایش فردی تجدیدنظرطلب نمی شود.چپ غرب زده دیگر انترناسیونالیست نیست . ونمی نویسد مگر برای ابرازوجود ونه ضرورت زمان!هرچند چپ محافظه کار غرب زده نه ضرورت را می داند نه زمان را در می یابد.خیزش های مدنی خرده بورژایی را انقلاب می نامد وانقلاب رنجبران را اشتباه تاریخی !واژه چپ برای آنها یک ژست روشنفکریست! بیش از این خوش بگذرد برشما!!!
من بعنوان یکی از چپگرایان امروز!!!نام صاحب این دلنوشته!!! را بعنوان یکی از گردآوران و مصححین و… خاطرات چپ دیروز شنیده بودم. در زمانه ای که تولید محتوای تحریف تاریخ چپ بعنوان شغل پردرآمدی محل خرج بودجه های پروژه های دلاری و یورویی و ریالی پرملاتی در طی سه دهه اخیر بوده تا در بزنگاههایی چنین نام چپ تداعی گر خشونت و ناکامی و ضعف باشد، محصولات ایشان را حامل نشانه های بارز آن سفارشات ندیده بودم .
…با وجود اینکه موضوع مهمی انتخاب شده اما این نوشته هم با وجود نیات خیرخواهانه با بیان دسته ای از مشاهدات و برداشتها و باورهای کلی سعی دارد در قالب انشایی دلسوزانه نصایحی را طرح کند، اما این نصایح چگونه میتواند ذهنهای مشوش چپگرایان پراکنده را عوض کند وقتی واقعیت عینی اینگونه رقم میخورد؟
اگر با پند تحول ایجاد میشود، من هم اندرز میدهم که برای نوشتن یک تحلیل سیاسی نیاز به روش، نظریه ، چارچوب و داده هست.
این نوشته هم علیرغم احساسهای خیرخواهانه فاقد عناصر یک تحلیل سیاسی برای قابل استناد بودن نتایج است.
مثلا به این گزاره روانشناختی نویسنده محترم توجه فرمایید که میفرمایند 🙁آنان به دلیل سبعیتی که دچارش شدهاند بهترین منادیان ضد خشونت هستند…)
در عالم خاکی و در جوامع جاری-عرفا و اولیا را فاکتور بگیرید- کدام نظریه روانشناختی این گزاره را تایید میکند.
نویسنده توهمات خود از واقعیات را بین مقولات دلبخواهی خودش : “چپ دیروز” و “چپ امروز” تقسیم کرده. غفلت او از اینکه چپ در ایران در زیر شلاق ها و کشتار و ستم ولایی چهار دهه ای در میان بخش قابل ملاحظه ای از جوانان زحمتکش و روشنفکر باز تولید شده، سرگیجه آور است. نیرویی کهدر عین اینکه بر پایه سنت های”چپ دیروز” و یادگیری از دستاوردها و شکست های آن بنا شده، به بهترین وجه خود را با دنیای مدرن امروز و ابزارهایش دمساز کرده و در وسط کارخانه و محله ودانشگاه می رزمد. اینکه نویسنده ی بریده از واقعیات جامعه ایران این پدیده را نمی بیند بخودش مربوط است. در مجموع مواضع ارائه شده علاوه بر توهم، از زاویه دید چپ وانهاده و اصلاح طلبی شرمگین و نفی ماهیت جنبش (انقلاب در پیش) ۱۴۰۱ است، تکرار اتهامات طیف گسترده راست بر علیه چپ و دعوت به وانهادن هویت مستقل چپ و انحلال طلبی کامل کاملا کلاسیک چپ وانهاده است. بقیه مطالب اش از تحلیل آناکرونیستی دوران انقلاب ۵۷ و نسخه های باید و نباید هایش هم سست تر از آنست که نقدی جدی را از سوی نگارنده این سطورتوجیه کند.
انچه مهم است و حقیقت نشان داده است که چپ دیروز و چپ امروز به قول شما خون داده است جانفشا نی کرده است واگر همین امروزامسال شماها به تشکیل کانون چپهای ایران در خارج از کشور دست بزنید میتوانید به اسانی بفهمید که چپها چه از لحاط کمیتی و چه از لحاط کیفیتی از مجاهدین و سلطنت طلبها بسیار بیشتر خو اهند بود.چپ همیشه و در همه جا مبارزه کرده و می کند و این امثال شماها هستند که آن را به حساب نمی آورند. بدبختی ما این است که کسی مثل شما ادعای چپ بودن می کند بدون اینکه بداند که چپ بودن چه معنی ای می دهد که ان چیزی بیشتری جز مبارزه و مبارزه برای ازادی و برقرای جامعه ای به سوی برابری چیز بیشتری نیست.
موفق و پیروز
ستیز دیروزی، بهر رهایی بود و بهروزی؛ در پایان شب اکنون عطرِ امید است و بالا آیی خورشید…
به نگر می آید که هم میهن گرامی، آقای انوش صالحی، در شرایطی که گرفتار خشم یا نومیدی و یا ترکیبی از هر دو حالت بوده، مقاله را نوشته باشد. او به داوریهای آسان و ارزان روی آورده و همانی را تکرار میکند که گستره ی دشمنان چپ از “بازیگران عرصه سیاسی امروز و سران مذهبی انقلاب ۵۷ (که اکنون نیز تبهکارانه و دشمنانه به تاراج کشور سرگرمند)” گرفته تا گرایش راست برونمرز و پشتیبانان ارتجاعی و امپریالیستی آن و حتی ایرج مصداقی (که دشمن همه جز خود است)، میگویند. برای نمونه، آقای مصداقی هیچ فرصت از کف نمیدهد تا چپ را “وامانده و درمانده” معرفی کند. و، در این کوچک شماری، هیچ نیرویی را جا نمیگذارد و گستره ای از خانم اشرف دهقانی تا آقای فرخ نگهدار را در “بارگاه والای خود به خدمت” فرا میخواند و با تازش به یکی، محکومیت همه ی چپ را نتیجه میگیرد!
شاید بتوان گفت که ویژگی نگاه از برج عاج، ناتوانی از دیدن خار و سنگ بسیار در راه است که پای می آزارد و تن میفرساید…
شوربختانه آقای صالحی نیز با ریشه های پدیداری شرایط دردناک برای هواداران سوسیالیسم کاری ندارد. ازینرو به همکاری امپریالیسم و حکومت تبهکار اسلامی (خمینی) برای “ریشه کنی” چپ نپرداخته است. او در جایی میگوید “چپ دیروز، تمام شد و به تاریخ پیوست.” اما در جای دیگر نوشتار خود “چپ امروز ایران، در جریان جنبش دادخواهی ۱۴۰۱ (را) نیرویی کهنسال بازمانده از همان دوران (یعنی) آستانۀ پیروزی انقلاب (۵۷)” میداند!
روشن نیست که منظور آقای صالحی درست همان باشد که من از نوشتارش استخراج کرده ام. اما این باوری معتبر است که چپ جوان دیروز، در گذار به کهنسالی خویش به جانهای جوان امروز ره برده است. نفی این فرآیند، نفی تاریخ است که بستر تکوین اندیشه هاست! بگفته زنده یاد امیر هوشنگ ابتهاج: “عشق از جانی به جانی می رود؛ داستان از جاودانی می رود…” شاید به همین دلیل است که تازه ترین شعار بر دیواری در تهران خوانشی از شناسنامه ی چپ بود که “چیزی برای از دست دادن نداریم جز زنجیرهایمان!” و درست همین “شناسنامه” و “عشق به انسانیت” است که دادخواهی را تداوم میدهد نه بازیگران جوان دیروز یا کهنسالان امروزی که بیشینه آنان زیر فشارهای زندگی به گوشه های ناپیدا رانده شده اند.
اکنون این شناسنامه، نشانگر هویت دقیق جوانان معترضی ست که برای نداشتن کار, درآمد، خانه ای از خود و آینده ای برای خود به خیابانها آمده اند که “کار، نان، مسکن، آزادی، تأمین اجتماعی” را فریاد کنند. اکنون آنان، در جایگاه پیش برندگان مبارزه طبقاتی، با درخشش بیمانند زنان، دلاورانه پنجه در پنجه ی لشگریان اسلام و سرمایه داری افکنده اند… با آنکه میدانند دستگاه شکنجه، بدنام کردن و “خودکشی” همچنان “آفرینشگر” و پا برجاست!
راستی در کجای جهان مبارزه طبقاتی بدون افت و خیزهای خونین به پیش رفته است؟
نکته دیگر اینکه، پیدا نیست که آقای صالحی از “چپ امروز که بسیار رنگارنگ است و از تشتت در آرا و اندیشه” رنج میبرد چگونه میخواهد برای آنکه “در جای درست تاریخ بایستد بایستی به یک صدای واحد و یگانه تبدیل شود”؟ آیا او به تشکیل اتحاد چپ روی نکات مشترک میان آنان اشاره دارد؟ بهتر میبود که او راهکار این یگانگی را روشن میکرد.
با نکته درخشان و پایانی مقاله اما میتوان و باید همراه بود که “برآیند همه نیروهای سیاسی درون کشور در زندانیان سیاسیِ متبلور شده است… پافشاری بر آزادی زندانیان سیاسی و ایجاد مرجعیتی سیاسی متشکل از آنها در داخل بایستی به (یکی از ) خواسته (های) اصلی و مشترک فعالین (درون و برون از) کشور و بخصوص طیف چپ تبدیل شود.”
خوشبختانه اکنون جنبش “زن، زندگی، آزادی” نیز با طرح خواسته های مشخص تر و هدفمندتر بسوی این هدف نیرومندانه به پیش می تازد…
ستایش دیروز برای توجیه نهلیسم امروز
نوشتهی جناب انوش صالحی چیزی نیست مگر تحقیر چپ امروزین از طریق تولید تشعشاتی در وصف و ستایش چپ دیروزین! شرحی کشاف از نوع قیاس بی حتی تک رهنمود عملی در خود، تا چپ عملا موجود ما و نه فرود آمده از اتمسفر رویایی مریخ به اتکای آن دریابد چه باید در اکنون خود انجام دهد که در زمرهی شایستهیهای ایفای نقش درآید و بازتولید دیروز پدید آورد؟! رویکرد ایشان، در عمل نه منجر به دلسوزی در حق چپ و حاوی کمترین پیام مثبت جهت انگیزش چپ و تشویق آن به ورود در عرصهی عمل موثر، بلکه صرفاً تزریق یاس است تا چپ کنونی کار خود تمام شده بداند و تن به بازنشستگی دهد! آقای صالحی، در اصل بیشتر شیفته ذهن خویش است تا داشتن درد چپ در میدان عمل! او گرفتار خود حقیقت پنداری آویزان به آن نوع از “روشنفکری” است که رسالت را در تبیین قضایا از جنس سترون به پایان میبرد. وی را با رهجویی کاری نیست. او فقط تفسیر میکند. مفسری که، مشارکت عملی در روند جنبش، برایش مفهوم نشده تا توانایی نشستن در جایگاه آزمون در خود سراغ بگیرد. او نمونهای است از نقد چپ متوقف در ستایش دیروز که به ناگزیر در پراتیک امروز به پوچ گرایی میرسد و لذا نتیجهی هیچ را بار میآورد!
“چپ امروز با گوناگونی تفکر و آرا، فاقد هر اندیشه منسجم و به روز است و به دلیل دوری از عرصه واقعی سیاست داخل کشور در بسیاری از مواقع سیاستها و برنامههای خود را نه بر اساس واقعیتهای موجود بلکه بر اساس واقعیتهای مجازی شکل گرفته در دنیای مجازی تدوین و اعلام میکند بخش عمدۀ این برنامهها با گذشت بیش از چهل سال هنوز از فضای سال ۵۷ فاصله نگرفته است و عدهای درهمان فضا همچنان از رهبری طبقه کارگر، تودهای شدن مبارزه مسلحانه و مبارزات ضدامپریالیستی سخن میگویند.”
این پاراگرف بیانگر آنست که قلم شما آقای صالحی روشن بین است و قابلیت دیدن واقعیات موجود را دارد. اما متأسفانه این همه-ی واقعیت نوشته-ی شما نیست.
“چپ ایران (بر اساس نظر نویسنده: کلیه جریانهای ریز و درشت که با پسوند یا پیشوند فدائی هستند) از موقعیت مدعی دیروز، امروزۀ در مقام متهم بایستی پاسخگوی همه شکستهایی باشد که در عرصه بینالمللی و داخلی در یک قرن گذشته نصیب این اندیشه شده است.”
نه آقای صالحی اشتباه می کنید! این جریانهایی که مَدِّنظر شما هستند؛ پیش از هرچیز در تعریف خودشان مانده اند. ثانیاً نمیدانند کجا ایستاده اند. ثالثاً آن پرونده به غلط برای این جریانها تشکیل شده است! چرا که از میان همه، فقط جریان “اکثریت” بود که برای کوتاه زمانی وارد معرکه-ی “اردوگاه سوسیالیسم تو بخوان اتحاد شوروی” شد که خیلی زود زبانش سوخت و فهمید مسجد جای این کارها نیست.
” چپ دیروز در آستانۀ انقلاب ۵۷ هدفی جز کسب قدرت سیاسی نداشت.”
آقای صالحی خواهش می کنم مراقب قلمتان باشید! آیا چریکهای فدائی از آنچه ما امروز بعنوان “سیاست و فعالیت سیاسی” می شناسیم؛ توشه ای داشتند؟ تا بر آن اساس بتوانند مدَّعی “کسب قدرت سیاسی” در انقلاب بهمن ١٣۵٧ باشند؟
“چپ امروز اگر میخواهد در جای درست تاریخ بایستاد در ابتدا بایستی به یک صدای واحد و یگانه تبدیل شود. آنها بایستی از توهم کسبِ قدرت سیاسی بیرون بیایند و تمام تلاش خود را برای ایجاد جامعهای مبتنی بر سه اصل قانون، آزادی و عدالت اجتماعی بنیان گذارند.”
آقای صالحی عزیز؛ از آنجا که قلم شما قابلیت آنرا ندارد که از بیرون به صحنه نگاه کند، در نتیجه آنجا که می خواهد راهکار ارائه دهد؛ رویابافی می کند. تتمه-ی آنچه را که شما چپ دیروز و امروز خوانده اید چیزی حدود ٧٠ نفر هستند که وامانده-ی سروسامان دادن به خود هستند. میدانید چرا؟ چون در “ب” بسم الله که “تعریف خود” است مانده اند و چون نمی توانند برای خود تعریفی برگزینند نمی توانند پلتفرمی ارائه کنند. حال شما صحبت از “بیرون آمدن از فکر کسب قدرت سیاسی” میکنید! نه عزیز؛ وضع خراب تر از این حرفهاست. «این مغازه بعلت فوت انقلابیون سالهای منتهی به انقلاب بهمن ١٣۵٧ تا اطلاع ثانوی تعطیل است.»
و بالاخره برسیم به جانمایه-ی نگاه و راهکار کاربُردی پیشنهادی شما، جناب صالحی: “تمام تلاش خود را برای ایجاد جامعهای مبتنی بر سه اصل قانون، آزادی و عدالت اجتماعی بنیان گذارند.”
دقت می کنید؛ چقدر با جنبش زن، زندگی، آزادی فاصله دارید؟ تمام هم و غم رهروان این جنبش “دمکراسی” ست همان فونداسیونی که بر آن حقوق زن، زندگی بهتر و آزادی و برابر حقوقی بنا نهاده خواهد شد و در نگاه “سوسیالیستی” شما مغفول است. چرا که بر اساس آموخته های شما “دمکراسی” امری بورژائی-ست.
ازکوزه همان برون تراود که در اوست
بار ها به فرزندانم گفته ام که در تمام سالهای پیش از انقلاب که در جنبش دانشجوئی غرق شده بوده ام و به همین دلیل «بخت» یارم شد که به بسیاری از نقاط ایران سفر کنم و ایران را از نزدیک دیدم . در همام موقع سال ۴۵ که تازه کار صنفی راه افتاده بود بعضی از دوستان کمتر از انقلاب را قبول نداشتند که وقتی دز سال ۵۷ ، بعداز قیام بهمن ۵۶ در تبریز با اعتراضات پراکنده و وسیع سراسر کشور روبرو شدیم. از« کف خیابان » خبر داشتیم ولی از رایزنی های درون حکومت و قدرتهای چهانی چندان خبردار نشدیم. البته می دیدیدم که بعداز نماز عید فطر نخست وزیر عوض می شد و با حکومت نظامی و کشتار ۱۷ شهریورمیدان ژاله اوضاع را رادیکال تر می کرد: « ما می گیم شاه نمی خایم نخست وزیر عوض میشه »
البته هزاران اتفاق ریز و درشت صورت می گرفت که بعضی مثل فاجعه سینما رکس فورا تیتر روزنامه شد .ولی بعضی مثل دستگیری ارتشبد نصیری بعداز مدتی سکوت و محرمانه ماندن همزمان با سینما رکس رسانه ای شد در داخل حکومت شدیدا دعوا بود ( البته بعداز انقلاب بسیاری از آن وقایع توسط نزدیکان شاه و صاحب منصبان و مقامات گفته یا نوشته شد که شاه الهی ها علاقه ای به توجه به آن ها ندارند)
بعداز ۱۷ شهریور خمینی از نجف راه افتاد حتی شخص شاه پریشان شد ولی در مورد چرائی آن بحث نشد !!!
مهرماه نفتگران و صد ها کارخانه ، موسسه ، اداره و….. هم به دانشجویان و معلمین و محصلین وییوستند.
۹ آبان آیات الله طالقانی و منتظری از زندان آزاد شدند.
۱۴ آبان شاه صدای انقلاب مردم را شنید
در آذر راه پیمائی میلیونی تاسوعا و عاشورا ( مرگ بر شاه) ابعاد میلیونی گرفت.
در دربار رفت هائی پنهانی از قبل وجود داشته و سفارت های خارجی خصوصا آمریکا در جنب و جوش بودند.
تفکیک انواع پروسه ها و شعار ها و حاملان آنها در آن موقع در دریای میلیونی مردم کار ساده ای نبود.
خیلی از کنش و و واکنش ها در حکومت با جیمی کارتر و دیگر سران کشور ها و نیروهای سیاسی راست و ملی و مذهبی ایران بعداز انقلاب مطرح شد که مطالعه آنها مفید ست .
و لی در آن زمان در جامعه بسته ایران و با روزنامه ی کیهان و اطلاعات و رادیو تلویزیون دولتی که همه به رادیو بی بی سی گوش می کردند در مورد گزینه ی انتقال قدرت بحثی وجود نداشت تو گوئی همه چیز از قبل تعیین شده بود.
وقتی صحبت از ورود ژنرال هایزر به ایران در۱۳ دیماه ۵۷ درز پیدا کرد و شاپور بختیار به نخست وزیری منصوب شد ولی ۲۶ دیماه « شاه رفت » و ۱۲ بهمن « خمینی آمد » با دوستان که صحبت می کردیم با این موضوع توافق داشتیم که در آینده دیگر کسی نمی تواند « مثل » بعداز ۲۸ مرداد ۳۲ بگوید: «علت موفقیت کودتای امپریالیستی ۲۸ مرداد ۳۲ بی عملی حزب توده بود» یا بحث های گیج کننده ای که هنوز هم دشمنان مردم و انقلاب مشروطه آنرا تکرار می کنند و برای «رژیم چنج» دست به هر ترفندی می زنند. البته اصطلاح «رژیم چنج» در آن زمان مُد نشده بود.
حالا از آقای انوش صالحی باید پرسید بعداز ۴۴ سال از«رژیم چنج» در بستر انقلاب بهمن ۱۳۵۷ چگونه «چپ» باید در بین مردم ، روحانیون ، حکومت و ارتش متلاشی شده ، حامیان داخلی و خارجی حکومت وابسته پروژه «رژیم چنج» حکومت پادشاهی به روحانیون را به حفظ شاه در ایران و دولت بختیار تغییر می داد . در حالیکه تمام شواهد حاکی از خواست شاپور بختیار به خروج شاه از ایران بود. چرا؟
مگر سلطنت مشررطه بدون پادشاه امکان داشت؟
مگر کسی در مقابل پروژه «رژیم چنچ » مقاومت کرد که چپ ها سنه سپر کنند؟
اولا شاه و یران ارتش و بختیار توافق نداشتند . ثانیا هر کدام اوامر جیمی کارتر وژنرال هایزر و سالیوان را مو به مو گوش کردند و رفتند دنبال کار خود.
حالا علی کشتگر ، بهزاد کریمی و انوش صالحی برای شاپور بختیار اشک تمساح میریزند!!!
« پروژه های رژیم چنج در هیچ کشوری خلق الساعه نبوده و نیست. در ایران ۱۲۹۹ ، ۱۳۲۰ ۱۳۳۲ و ۱۳۵۷ وقتی استعمار و قدرتهای بزرگ وضع ایران را مناسب منافع خود نمی دیدند دست به برنامه ریزی می زدند . بعداز تصویب قانون ملی شدن صنایع نفت در سال ۱۳۲۹ انگلیس شروع به گربه رقصانی نمود و بعداز قیام سی تیر و شکست شاه و قوام در برکنار ی دکتر مصدق هزار بامبول سر هم کردند تا به اجرای کودتای ۲۵ مرداد و ۲۸ مرداد ۳۲ رسدند. در مورد مسائل سال ۵۵ تا ۵۷ با وجود تمام اطلاعات که تا بحال منتشر شده و در نظر گرفتن اوضاع جهان و منطقه و افغانستان در آن سالها هر جریانی به نسبت بضاعت سیاسی خود در آن زمان کاری کرد. ولی خروج خمینی از نجف تصادفی نبود و “توازن قوا” که از سال ۵۶ بعداز سفر جیمی کارتر به ایران ( ۱۰ دیماه ۱۳۵۶) بنفع مردم و روحاینون تغییر کرده بود هر روز حکومت پادشاهی را ضعیف تر از پیش نشان میداد، جنبش های عمومی ، کارگری ( نفتگران) ، کارمندی ، دانشجوئی ، روشنفکری ، دانشگاهی ، معلمین و…. با آن رژیم چنج همسوئی داشتند»
البته باید از اشتباهات حزب توده در پیش از کودتای ۲۸ مردادد و چپ های پیش از انقلاب بهمن صحبت کرد و آموخت.
ولی همین امروز هم در میان تمام مبارزات بعداز بقدرت رسیدن روحانیون با مختصاتی بمراتب دهشتناک تر از حکومت گذشته که تیشه به ریشه ی گروهها و سازمانهای نوین بعداز ۵۷ زد هنوز در بر همان پاشنه می چرخد.
در نبود آزادی احزاب باید بر وضع موجود غلبه کنیم و فقط این انتقاد می تواند سازنده باشد که تمام انسانهای داوطلب فعالیت اجتماعی ، سیاسی ، مدنی ، حقوق بشری ، زیست محیطی و…را به همگرائی دعوت کرد . ما نیاز به چند حزب بزرگ راست ، میانه ، چپ با برنامه های متنوع برای بسیج اقشار مختلف مردم داریم. این ر فقر تاریخی را باید از بین ببریم. انقلاب اطلاعاتی و اینترنت وضع را عوض کرده و حکومت نمی تواند از این مهم بخصوص در خارج ازکشور جلوگیری کند.شخصا به نیروهای جوان تر امید وارم که رو به جلو دارند.
بطور کلی مقاله مفید و هشداردهنده ای بود. فقط این توهم را که این حاکمیت ممکن است “در بزنگاه های سخت و ناپیدای آینده”اهل گفتگو شود و آن هم با میانجی گری چپ ، نتوانستم هضم کنم!
نویسندە گرامی در فرمولە کردن مشکل چپ و نشان دادن شرایط و آرایش نیروها در این مقالە مختصر بسیار موفق بودە است، ولی همانطور کە نویسندە متذکر شدە است با وجود فقر و فلاکت فراوان در ایران ، هژمونی از آن گفتمان عدالت نیست، زیرا اکثریت طبقات و نیروهای اجتماعی و سیاسی و هنرمندان و شاعران و … هوشمندانە و در گفتمان درون کشوری و همگانی متوجهە شدە اند کە قبل از آزادی، همە اقدامات دیگر بیهودە است! آزادی آزادی آزادی! مردم با تمام وجودشان این را فریاد می زنند!
ولی چپ آخر زمانی دوست ندارد مراحل تکامل فرهنگی- اجتماعی را بفهمد، حرکت همگام با مردم را دوست ندارند! آخرین پلە های تکامل اجتماعی را دوست دارند با هژمونی خودشان در فضائی استریلیزە و بدون مزاحم داخلی و خارجی! این همان ذات حرکت ولایت آخوندی است ولی با اهدافی انسانی و زیبا ولی متد همان است! ۴۴ سال است کە سوسیالیزم بە گفتمان مردم تبدیل نشدە است، در فضای سیاسی باز هم نخواهد شد، زیرا بنیان مادی آن هنوز حضور نیافتە است تا خود را بر ذهن وگفتمان انسانی تحمیل کند! کنون فقط آزادی آزادی آزادی!
من نمی فهمم مثلا چرا آقای شالگونی کە تحلیلگر زبر دستی است، در آخر اعلامیە های راە کاگر می نویسد : زندە باد سوسیالیزم! معلوم نیست کی و توسط چە کسی می خواهد این شعار را عملی کند؟ آیا مردم بایستی بزودی حول این شعار متحد شوند و کار را شروع کنند؟ واضح است کە در این مرحلە سوسیالیزم در دستور کار جامعە ما نیست،
پس این شعار در پای هر اعلامیە سیاسی و روزانە چە نقشی دارد؟ جز اینکە خوانندە بە این نتیجە برسد کە این جماعت از مرحلە پرتند!
بقول احسان طبری سن ۶٠ سالگی دوران سخت پذیری است، بعبارتی دیگرشخصیت آدمی تغییر ناپذیر است! انتظار اینکە اینها رضایت بدهند کە فعلا همە ما بایستی حول میثاق جهانی حقوق بشر و آزادیهای سیاسی و .. متحد شویم، تقریبا صفر است!
همە منتظر تکرار ١٩١٧ روسیە هستند ! هر لیدر این گروهها خودر را در هیبت لنین نابغە می بیندو حزبشان را بلشویک و بقیە رویزیونیست ها و اپورتونیستها …. یک نوع شیعە گری ماتریالیستی!
می گویند نرود میخ آهنین در سنگ
در اینجا باید گفت میخ هست،چکش هست، ولی سنگی هم نیست و در خلاء و فضای خالی هم میخ فرو میرود، ولی بە جائی بند نمی شود!
دوست عزیز بد نیست که درنقل قول از سوم شخص چه زنده ( شالگونی ) چه مرده( احسان طبری) وسواس داشته باشیم چون کسی که از این دنیا رفته امکان دفاع از خود ندارد و کسی هم شخص سوم ست شاید هرگز این صفحه را نخواند که در صورت لزوم پاسخ دهد.
یک ـ احسان طبری
دیروز دوستی قدیمی مهمان ما بود و مثل همیشه از همین بحث ها ولی دیگه از آن پرت و پلا گوئی ها خبری نیست.
دوستم می گفت در سالهای آخر زندان بیشتر رفقا به فقر تئوریک اذعان داشتند مثلا سعید سلطان پور می خواست برود خارج برای مطالعه!
گفتم : مگر احسان طبری و دیگر رهبران حزب توده که اکثر آثار مارکسیستی را نوشتند یا ترجمه و منتشر کردند دانش بالائی نداشتند؟
رفیقم گفت : موضوع فرق می کنه احسان طبری و رهبران حزب توده روحاینون را دست کم گرفتند و خیال می کردند که زود از هم می پاشند.
بدون این که به او بر بخورد گفتم : رفیق ! یادت میاید که وقتی به ادبیات کیانوری در مورد دیگر جریانات و مشخصا دکتر قاسملو انتقاد کردم دوستانت چگونه به من حمله کردند؟ این ها ربطی به فقر تئوریک و دست کم گرفتن خمینی و حکومت مشروعه نداشت و….
دو ـ محمد رضا شالگونی
تا آنجا که من در میز احزاب اخبار روز اعلامیه ها منتشره را می خوانم . بخش هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران ( راه کارگر) که محمد رضا شالگونی در آن مسئولیت دارد تا چندی پیش که فقط به اسم هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر )اعلامیه منتشر می کردند این شعار ها مشاهده می شد.
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
زنده باد آزادی، دمکراسی و سوسیالیسم
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
ولی از وقتی که با حزب کمونیست اعلامیه مشترک می دهند از این شعار ها خبری نیست.
من نه توده ای بوده ام و نه راه کارگری ولی علاقمندم که در نقل قول دقت کنیم.
من اشکالی در شعار های مرحله ی و دراز مدت راه کارگر نمی بینم.
شاید شما در مورد آن بخش که کمیته مرکزی راه کارگر نام دارد دارد نوشته اید که آنها می گویند زنده باد آزادی، و سوسیالیسم که بازهم با حرف شما جور درنمی آید . این حرفها برای همگرائی مفید نیست.
هدف این کامنت غیر دوستانە، تنها خیط کردن و زور آزمائی بی هدف و سر درگمی است.
اولا هیچ نقد یا توضیحی درباب موضوع مقالە ندارد! صاف و پوست کندە با من طرف شدە، من و خودش هر دو با یک نام مستعار:)
دوما از من خواستە کە قول هایم بایستی دقیق باشند. خب ببینیم درجە دقت خودش را!
در مورد طبری:
اللە بختکی دیالوگ خودش را با دوستش برایمان توضیح می دهد! خب بە من چە؟
قرار بود نقل قول من از طبری رو ارزیابی کنی ! درست بود یا دستکاری شدە بود؟
خدا خودش رحم کند! *آمین*
ضمنا اینجا کامنت گذاری است ویک کار آکادمیک با دقت بالا نیست حتی خود مقالە هم نیست، مشخص است کە نقل قول من، نقل بە معنی است و تنها موظفم کە درنقل بە معنی اساس و هدف گفتە را تحریف نکنم!
این تقسیم بندی شخصیت توسط زندە یاد طبری تا جائیکە بخاطر بیاورم، در کتاب چهرە یک انسان انقلابی خواندەام کە ( آسان پذیر- دشوار پذیر- سخت پذیر؟؟) مطمئن هم نیستم. ولی با این نقل قول هیچ توهین یا تحریفی از جانب من نسبت بە طبری صورت نگرفتە است !
در مورد آقای شالگونی:
راستش من میدانم کە دو راە کاگر داریم، ولی نمی دانم آقای شالگونی در کدام یکی هستند-
ضمنا اگر هم جناح آقای شالگونی بگویند زنده باد آزادی، دمکراسی و سوسیالیسم باز هم در انتقاد من خلل جدی وارد نکردە است، چون بە نظر من شعار سوسیالیزم موضوعیت مادی حاد و نیز قدرت گفتمان سازی ندارد! خب بە نظر شما دارد! بە نظر بندە خیر! اجازە ندارم ابراز نظر کنم؟
ضمنا من یک فرد منفرد هستم و نقد راە کارگر را نە برای تخریب، بلکە همچون نقد سازندە نوشتەام و سهمی هم در اتحاد و انشقاق ندارم!
گویا شما نظری در مورد موضوع مقالە نداشتید.
از نصایح و تذکرات شما ممنون!
باعرض درود وتشکر از مطالب آقای صالحی بنده معتقدم که تفکر چپ و مارکسیستی قبل ازاینکه یک جریان رهایی بخش وآلترناتیو برای ایجاد یک دنیای بهتر باشد. یک تفکر علمی تلقی می شودوشاخه ای ازعلم اقتصادوجامعه شناسی محسوب می شود. بررسی سیر تحولات تفکرات چپ درایران درطی ۱۰۰سال گذشته نشان می دهد که به استثنای برخی از اشخاص شاخص وتاثیر گذار در کشور با زمینه های دانشگاهی وآکادمیک که با تفکر چپ به صورت علمی و قانونمند برخورد کرده اند. بقیه فعالان چپ با رویکرد پوپولیستی با موضوعات برخورد کرده اند. این برخوردهای عامیانه حداقل در۵۰سال گذشته منجر به تشدید ضعف شناختی و غفلت از مسایل نظری گردیده وبه دنبال فروپاشی بلوک شرق موجب ایجادیاس وناامیدی در جریانات چپ و نهایتا اختلافات شدیدوچنددستگی شده است. حقیر علیرغم اشنایی نسبی با تمام جریانات چپ کشور وابستگی وعضویتی در احزاب وسازمانهای چپ ندارم. اما معتقدم که درطول ۱۰۰سال گذشته هیچ انقلاب اجتماعی منطبق بر اموزه های مارکس وانگلس و مانیفست کمونیست حادث نشده است. انقلاب های صورت پذیرفته براساس تفسیرهای شخصی رهبران آنها از مارکسیسم قابل تبیین است. بنده معتقدم که حکومت های بر آمده از انقلاب های صورت پذیرفته مارکسیستی واقعی نبوده اند.هرچند که انقلاب اکتبروچین در راستای نزدیکی به اموزه های مارکس حرکت روبه جلویی بوده اند اما مطابق با دیدگاههای ماتریالیسم دیالکتیکی مارکس و مراحل شش گانه برای تحقق جامعه کمونیستی انقلابات مذکور راه میان بری برای تحقق سوسیالیسم وکمونیسم محسوب می شوند.که به دلیل عدم انطباق با شرایط اقتصادی اجتماعی جامعه روسیه و چین بااصول مدنظر مارکس وانگلس درمدت زمان کوتاهی به انحراف کشیده شد ودیکتاتوری پرولتاریا عملا به دیکتاتوری های خشن وتک حزبی وحاکمیت سرمایه داری دولتی منجر شد.بنابراین بنده معتقدم که مارکسیسم واقعی مطلقا شکست نخورده است. چون حکومتی واقعا مارکسیستی دردنیا تشکیل نشده است. مارکس در مجلدات کتاب کاپیتال سازوکار نظام اقتصاد سرمایه داری را تشریح کرده است ونظام سرمایه داری علیرغم تبلیغات منفی گسترده علیه مارکس بااستفاده از تبین های علمی مارکس نقاط ضعف و کاستی های خودرابه صورت مداوم اصلاح می کند. یکی از علل موفقیت سرمایه داری خلاقیت و انعطاف پذیری بالا درمواجهه با شرایط جوامع هست. بنده معتقدم تا زمانی که جریانات چپ به غنای اندیشه و انعطاف پذیری لازم درمواجهه با تغییرات ساختاری اقتصادی و اجتماعی دسترسی نداشته باشند نخواهند توانست نقش فعالی در تحولات سیاسی و اجتماعی اقتصادی جامعه ایفا کنند. ضمنا بازخوانی مفهوم پرولتاریا از الزامات پایه ای است. به دلیل تغییرات پاردایمها ماهیت و محتوا وشکل تولید دچار دگردیسی شده است. قرن نوزدهم دوره حاکمیت صنعت به مفهوم صنعت سنگین بوده درحالی که هزار عصر اطلاعاتی است. درواقع درون دادهای انرژی به درون دادهای اطلاعاتی تغییر ماهیتی وشکلی داده است. باپوزش به دلیل اطاله کلام
این همه صغرا کبرا کردن ها در مورد “چپ دیروز” و “چپ امروز” نشان می دهد که همه اینها تخیلات تو می باشد که فکر می کنی با یکی کردن همه نیروهای چپ در طی سالیان حاکمیت فاشیست های اسلامی می توانی خودت را متجدد نشان دهی و برای خودت اعتبار و حقانیت کسب کنی.
جناب صالحی با درود. بنده اگر چه کلیت مقاله شما را بسیار مفید یافتم اما متوجه نشدم وقتی میفرمائید ” اکثریت قریب به اتفاق چپ امروز نیز به اصلاحات درونی هیچ علاقهای ندارد ….” تو گویی همین دیروز دوم خرداد بوده و آقای خاتمی برنده انتخابات و این “چپ امروز” صدای عمده اصلاح و رفرم خواهی در درون کشور را نشنیده است . شما بالاتر میفرمائید که چپ امروز شرمسار است به ” اتهام شراکت در سرنگونی رژیم گذشته و برآمدن حاکمیتی که چنین روزگاری برای مردمان خود رقم زده” در حالی که آنچه بیش از هرچیز سبب شرمساری چپ شده نه سرنگونی رژیم گذشته که حمایت اکثریت قاطع خود مردم را به همراه داشت بلکه اتفاقا اصرار و امیدبستن طولانی به اصلاح و رفرم حاکمیتی بود که اصلاح ناپذیری خود را از فردای انقلاب نشان داده بود. برخلاف نظر شما آنچه از داخل به گوش میرسد عبور و ناامیدی از هر گونه اصلاح و رفرم حاکمیت است.
نویسنده محترم خود جزء “چپ دیروز” است که تلاش کرده با اختراع “چپ دیروز” / “چپ امروز” به خواننده اینطور القاء کند که گویا چپ های امروزی افرادی متفاوت از چپ های دیروزند ! در حالیکه همگان شاهدیم که در هر تجمع و گردهمائی معدل سنی حُضار حول و حوش شصت سال (۶۰) سال است که نشان میدهد که بعد از حدود ۴۵ سال هنوز این فعالین “چپ دیروز” هستند که سکان دار “چپ امروز” ند !
آیا همین نکته ، بی بضاعتی در معرفی و ارائه نیروهای جوانتر ، نشان از سترونی جریاناتی که به “چپ” شهره گشته اند ، ندارد ؟ و آیا میتوان با اختراع دو اصطلاح “چپ امروز” و “چپ دیروز” عقب ماندگی تاریخی را از نظرها پنهان کرد ؟ عقب افتادگی که بر خلاف نظر نویسنده نه متعلق به امروز بلکه ادامه ناگزیر و منطقی همان عقب افتادگی دیروز است .
ایشان نوشته اند : “چپ دیروز منبع و منادی اندیشه بود ” !!! عجب ! شوخی با مزه ای است !
منبع و منادی اندیشه بودن تبحر و مهارت در تنیس یا والیبال نیست که اگر از تمریناتش فاصله بگیری آنرا از دست بدهی .
فرد یا نیروئی که منبع و منادی اندیشه است بی تردید از دینامیسم پویائی برخوردار است که خلاقانه ترین کنش و واکنشِ فرهنگی / اجتماعی/ سیاسی را نه تنها رصد که هدایت ، نیز ، میکند . و این دینامیسمِ خلاق وقتی که متعلق به یک نیروی سیاسی ــ اجتماعی است ، نیروئی که از بخت بد روزی گسترده ترین نیروی “چپ” هم بوده ، یک شبه از بین نمیرود !
برای اثر بخش بودن نقد باید تعارف را کنار بگذاریم و ایکاش روزی شاهد نقد بی مهابای “منبع و منادی اندیشه” ای باشیم که سر از باتلاق امروزی در آورد / با احترام برای نویسندۀ محترم