جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

می نوشِ بوسه هات! (شعری منتشر نشده) – اسماعیل خویی

میخواره ام شبی که من ام میهمانِ تو:

می نوشِ بوسه هات زجامِ لبانِ تو!

مست ام، چو گِردِ نافِ تو را قلقلک دهم:

تا پس رَوَد ملافه ز پستان و رانِ تو!

وآن گه، به گفت و گوی درازی ز عشقِ ناب،

یازد زبانِ من به دهان با زبانِ تو!

هر شب، به میهمانی ی تن، باش با من و

تو میزبانِ من شو و من میزبانِ تو!

مهمان و میزبانِ دگر کس نمی شویم:

یعنی تو باش زآنِ من و من از آنِ تو!

در ماهتاب، سایه ی تو سایه بانِ من؛

در آفتاب، سایه ی من سایه بانِ تو!

بادا به بستر، ار که بر آری فغانِ من؛

بادا به بستر، ار که بر آرم فغانِ تو!

هر زن، که دوست داشتم اش، چیزی از تو داشت:

نادیده، عشق ورزِ تو بودم، به جانِ تو!

پیری شکست می خورد از عشق، آفرین،

ای دل، دلِ دلیر! به جانِ جوانِ تو!

امّا، منا! خیال چه بافی؟ که این جهان

همگام پیش و پس نرود با جهانِ تو!

آری، دریغ، جُفتِ منا! کز زمانِ من

پنجاه سال دیرتر آمد زمانِ تو!

با من بمان، فرای خود، ای بانوی خیال!

وز من مباد هیچ غمی در نهانِ تو!

ور شهر مسجدی شده از بوی گندِ شیخ،

بادا زِ عطرِ نابِ تن ات بوستانِ تو!

پنجم دیماه ۱۳۹۸،بیدرکجای لندن

https://akhbar-rooz.com/?p=196307 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x