افعی ها تب می کنند!
و چشم های رُعب آور و سرخشان
برق می زند،
به گاهی که با جفتشان کلاف می شوند
با تمامی ی خونسردی شان.
و پرندگان!
در لانه ای که جولانگاهِ باد است
و زایشگاه پرواز،
و گلوی پرنده باد می کند
از غُصه ی سقوط،
پناه جوجه ها می شوند
با تمامی ی بی پناهی شان.
خوب اگر گوش بسپاری
در شب های شادمانی ی گُل ها
شبنم ها هم آواز می خوانند
و تنها گلبرگ های تُرد و جوان اند
که می شنوند
شادی ی آوازِ شبنم ها را
با تمامی ی خاموشی ی درخشان شان.
شگفتا انسان!
انسان!
انسان!
تا عشق تو را زیبا نکند
ناپیدا می مانی
با تمامی ی اشتیاق ات برای دیده شدن.