ما را گمان کنی هدفی زآمدن نبود؟
بودـ ای عزیزِ جان ام! ـ و آن جُز شدن نبود.
با نقشه ی سرشت رسیدن به سرنوشت:
جُز این گمان کنم هدفی زآمدن نبود.
لذّت نداشت داشتنِ شُش برای ما:
گر در هوای پاکِ سحر دم زدن نبود.
چشمِ خِرَد نبود، اگر جان نداشتیم؛
وَ جان نداشتیم، اگر این بدن نبود.
گیتی، چو خشت، سازَدمان تا بَرَد به کار:
ما را بدن نبود، گر این خشت زن نبود.
آموختم ز «مادرِ گیتی» که، همچنو،
از« من» شدن مرا هدف آنسوی من نبود.
دوازدهم فروردین ۱۳۹۷،
بیدرکجای لندن