این امکان که اتحاد واگنکنشت برعکس به یک پروژه چپ تبدیل شود، بستگی بهمیزان توجه به آرای سندیکایی در حزب جدید دارد. برای این منظور واگنکنشت باید تضاد آشکار بین دفاع از دستمزدهای بیشتر، قرادادهای کاری الزامآور و حقوق بازنشستگی بالاتر از طرفی، و خواست شرایط بهتر برای شرکتهای متوسط از طرف دیگر را به نفع شاغلین حل کند
در حال حاضر بهسختی قابل تصور است که صحنه سیاست آلمان در سال آینده ـ پس از انتخابات پارلمان اروپا در بهار و انتخابات تعیینکننده در استانهای تورینگن، زاکسن و براندنبورگ در پاییز ـ چهگونه خواهد بود. این عمدتاً بهخاطر سارا واگنکنشت و تلاش او برای پیریزی یک حزب جدید است. بر اساس نظرسنجیها اتحاد واگنکنشت(BSW) میتواند بیش از ۱۰ درصد، در استانهای شرقی حتا ۲۰ درصد آرا را کسب کند. بررسیها نشان میدهد که این اتحاد، رای دهندگان همه احزاب را مورد خطاب قرار میدهد، حتا میتواند افرادی را بسیج کند که پیشتر از شرکت در انتخابات امتناع میکردند ـ اما بیش از همه کسانی را جلب کند که در انتخاباتهای گذشته به AFD رای دادهاند.
روشن است که نظرسنجیها جای انتخابات و ارقام جای توضیحات را نمیگیرد. برای پاسخ به این پرسش که چرا حزب جدیدِ سیاستمدار سابق حزب چپ بیش از همه به زیان راست خواهد بود، باید وضعیت را تجزیه و تحلیل کرد. این وضعیت بهاصطلاح یک لحظه پوپولیستی است. مشخصه این لحظه همپوشانی سه تحول اصلی است: بحران اقتصادی، بحران سیاسی و عدم اعتماد فزاینده بخشهای قابل توجه مردم به احزاب موجود. چنین لحظه پوپولیستی حدود پانزده سال پیش در برخی از کشورهای جنوب اروپا وجود داشت.
بحران سیاسی و عدم اعتماد روزافزون مردم در سالها و دهههای اخیر بارها تشخیص داده شده و سعی شده است با عباراتی مانند “سیاستزدگی” و “پستدموکراسی” توضیح داده شود. در موقعیتی که درجه رضایت از حکومت به پایینترین حد تاریخی سقوط کرده است، و همزمان از حزب دموکرات مسیحی یعنی قویترین حزب اپوزیسیون هم قابلیت ارایه سیاست بهتری انتظار نمیرود، بحران سیستم حزبی عمیقتر شده و همزمان موضع ضد هسته نخبگان حاکمیت در میان رایدهندگان تشدید میشود. دلیل این امر در بحران اقتصادی است که پس از سالهای ثبات نسبی در حال وقوع است. در نتیجه جنگ، تحریمها و ضد تحریمها همچنین پیآمدهای همهگیری کرونا، فقر خزنده بخشهای وسیعی از مردم را فرا گرفته و ترس از صنعتزدایی، از دست دادن محل کار و نزول موقعیت اجتماعی در میان کارگران با درآمدهای خوب هم گسترش مییابد.
بهرهمندی جریان ضد حاکمیت
حزب راست افراطی آ. اف. د که از تابستان ۲۰۲۲ توانسته تعداد هواداران خود را بیش از دو برابر افزایش دهد، تا کنون بیشتر از همه از این لحظه پوپولیستی بهرهمند شده است. موفقیت فعلی آن نیز بهاین دلیل است که در بحرانهای گذشته اغلب بهعنوان تنها یا پیگیرترین حزب مخالف ظاهر شده است: در “بحران پناهندگی” هنگامی که به ترس افول اجتماعی در اثر وجود مهاجران دامن زد؛ در جریان همهگیری کرونا، زمانیکه نارضایتی از تعطیلیهای گسترده را با بحث واکسن اجباری بهطور مرتبط مطرح کرد؛ و همچنین امروز در حین جنگ اوکراین که خود را بهعنوان حزبی صلحطلب نشان میدهد که مخالف ارسال اسلحه و خواهان مذاکره است. اگرچه سیاست اقتصادی حزب بیش از همه به نفع جناح سرمایه است، هربار از طریق لفاظیهای مبارزه فرهنگی با موفقیت ظاهری ضد حاکمیت از خود نشان میدهد.
بهاینترتیب ما در لحظه پوپولیستی حاضر با یک حرکت مارپیچی راستگرا مواجه هستیم. هرچه آ.اف.د بیشتر در کانون ارجاع منفی توسط احزاب دیگر قرار میگیرد، او از این موقعیت موثرتر بهنفع خود استفاده میکند. وقتیکه نخبگان حاکم و پیشاپیش آنان حکومت منفور با دریافتی چپ از آن، مخالف آ.اف.د است، پس باید این حزب از دید انسانهایی که سیاست حاکم را علیه خود میپندارند، حامی آنها باشد. برای بسیاری از این افراد که در سرمایهداری و در مقابل سیاست حاکم احساس عجز میکنند، انتخاب حزبی که رسانهها و سیاست حاکم از آن میهراسند، همانگونه که در نیمهدوم سالهای ۲۰۰۰ از حزب چپ هراس داشتند، احساسی از خودمختار بودن ایجاد میکند.
حزب چپ نتوانست در شانزده سال گذشته از زمان تشکیل رسمی خود در سال ۲۰۰۷ از بحرانهای متعدد بهنفع خود استفاده کند. اگرچه برنامه آن با تفاوت زیادی علیه سیستم موجود بوده و استراتژیهای انتخاباتیش مبتنی بر سیاست طبقاتی است، اغلب تنها بهمثابه کمی چپتر از سبزها و سوسیالدموکراتها تلقی میشود. برای بسیاری حزب چپ در این فاصله بهمانند بخشی از هسته حاکمیت جلوه میکند، چرا که در اوج بحرانهای گذشته، بسیار دستآموز و حامی نظم موجود عملکرده است.
اما این امر در مورد واگنکنشت که توانسته خود را بهعنوان یک پوپولیست ضد هسته قدرتمدار نشان دهد، با هر نظری هم که در باره او وجود داشته باشد، صادق نیست. در حالیکه بهطرز پارادوکسی هیچکدام از سیاستمداران سابق یا کنونی حزب چپ بهاندازه او بخشی از نخبگان رسانهای نیستند. با این وصف اما تضادی وجود ندارد. او نه تنها بهخاطر حاضرجوابی و مشهوریتش به بحثهای رسانهای دعوت میشود، بلکه همچنین بهدلیل اینکه او با تشدید مباحث، گفتگوها را سرگرمکنندهتر کرده و به تعداد بینندگان برنامهها میافزاید.
واگنکنشت تصویری جدی و قابل اعتماد از خود نشان میدهد. در مباحث حول سیاست مهاجرت، همهگیری کرونا و یا جنگ اوکراین به عنوان سیاستمداری ثابتقدم ظاهر میشود. این میتواند یکی از دلایلی باشد که علیرغم مواضع اقتصادی اوردولیبرالیستی امروزیش، در میان برخی از چپهای حزبی، و نه تنها در میان آنها، همچنان از احترام بالایی برخوردار است: مردم از سربازان حزبی بیزارند و همیشه دوستدار شخصیتهایی هستند که در مقابل حزب خود ایستادگی میکنند – از هاینر گایسلر، منتقد سرمایهداری در حزب دموکرات مسیحی و ولفگانگ کوبیکی که دوست دارد خود را عضو سرکش حزب لیبرالهای آزاد نشان دهد، گرفته تا سارا واگنکنشت.
مبارزه فرهنگی یا سیاست طبقاتی
حزب-واگنکنشت این ظرفیت را دارد که خود را از دینامیزم وضعیت فعلی دور نگه دارد. مشخصه این وضعیت حاصل قطبی شدن مناسبات بین هسته قدرتمدار حکومتی بهظاهر مترقی و یک آلترناتیو راست افراطی است. این در حالی است که حزب دموکرات مسیحی که مغناطیسوار مجذوب قطب راست میشود، بین این دو در نوسان است. اگر تشکیل حزب موفقیتآمیز باشد، واگنکنشت میتواند پروژه پوپولیستی مبهمی را سامان دهد که بهطور مشخص در طیف چپ یا راست قرار نمیگیرد. اما این امکان نیز وجود دارد که پروژه حزبی با سامانه چپ باشد که سیاست توزیع عادلانه را که در احزاب موجود مغفول است، در دستور کار قرار دهد.
خطر جدی در حالتی است که واگنکنشت سعی کند رأیدهندگان نهچندان کمشمار از طیف راست را با تمایلات ناسیونالیستی، لفاظیهای ضد مهاجرت و مبارزه فرهنگی، بهسمت خود بکشاند. این امکان که اتحاد واگنکنشت برعکس به یک پروژه چپ تبدیل شود، بستگی بهمیزان توجه به آرای سندیکایی در حزب جدید دارد. برای این منظور واگنکنشت باید تضاد آشکار بین دفاع از دستمزدهای بیشتر، قرادادهای کاری الزامآور و حقوق بازنشستگی بالاتر از طرفی، و خواست شرایط بهتر برای شرکتهای متوسط از طرف دیگر را به نفع شاغلین حل کند.
اگر حالت ایدهآلی پیش بیاید و حول این پروژه حزبی جنبشی علیه “بی ایدهگی احزاب جاافتاده” شکل بگیرد، همانگونه که زمانی هانس یورگن پوله مورخ و دانشمند علوم سیاسی دقیقا توصیف کرد و جهت نوآوری تلاش نمود، آنوقت میتوانند چپ اجتماعی، حزب چپ و چپ سوسیال دموکراسی از آن بهرهمند شوند. چرا که واگنکنشت سعی میکند بهعنوان نیروی چپ تلقی نشود و از آنجا که از نظر سیاست اجتماعی گفتمانی محافظهکارانه دارد، رقیب بزرگتری برای راست است تا چپ. نظرسنجیها نشان میدهد که حزب چپ به سختی آرایی به نفع اتحاد واگنکنشت از دست خواهد داد، چرا که طیف انتخابکنندگان آنها بسیار متفاوت است.
هر اندازه هم که هضم بسیاری از اظهارات واگنکنشت جهت جذب آرایی از طیف راست یا دامنزدن به بدبینی علیه مهاجران، دشوار باشد، حزب جدید بهرهبری او میتواند تاثیر قابل توجهی بر لحظه پوپولیستی این روزهای ما بگذارد. رشد آ.اف.د میتواند کندتر شده، حتا شاید متوقف شود و بحث جامعه روی آن دسته از پرسشهای اجتماعی اقتصادی متمرکز گردد که چپ در آنها قوی است و عدم پرداختن به آنها از ناحیه نخبگان قدرتمدار زمینه رشد فاشیسم را آماده میکند. در پروژه متناقض واگنکنشت، چنین عملکرد ضد فاشیستی تنها پارادوکس نخواهد بود.
از دیگر مطالب سایت
مطالب مرتبط با اين مقاله:
- ویروس از بیرون نمی آید – اشتفانی هورتگن؛ ترجمه: کامران صداقتی
- سنگرها در برلین؛ انقلاب در پایتخت پروس سنگ بنای دموکراسی آلمان و اروپا بود – رودیگر هاختمن، برگردان: کامران صداقتی
- موعد بربریت؛ نخست کتابها سوختند: به مناسبت روز ۱۰ مای ۱۹۳۳ در آلمان نازی – برگردان: کامران صداقتی
- قبیلهگرایی سیاست هویتی، یا چطور همبستگی ایجاد نکنیم؟ – سارا واگنکنشت، ترجمهی ارغوان فراهانی
شما همانند مدیای حاکم در تکرار کلمه پوپولیست در مورد سارا واگنکنشت هیچ گونه کوتاهی نکردید
وظیفه نویسندگی اما حکم میکرد که شما حد اقل همان چها ر صفحه و یا چهار اصل بوندنیس سا را واگنکنشت
را ترجمه میکردید شما میتوانستید بطور کوتاه ان چها ر اصل را مطرح کنید
نکته مقاله ژاکوبین توضیح “لحظه پوپولیستی” است. درک چنین لحظاتی در تحولات سیاسی حائز اهمیت است.