شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

ستایشِ گیسوانِ خیسِ تو! خسرو باقرپور

شاعرشدم!
تا معنای گمشده ای برای “نفس” بیابم،
واژه ای به بی قراری ی عطرِ گیسویِ خیسِ تو.

نگارگر شدم!
تا نقشی بر پرده ای از رخسارِعشق مصوّر کنم،
پرده ای با رنگِ بوسه های بی قرار بر گیسویِ خیسِ تو.

گویا شدم!
تا آوازی از دیلمان و کرشمه و دشتی برآورم، *
آوازی در اوج و در فرود و فرازهای بی قرار بر گیسوی خیسِ تو.

شکوفا شدم!
تا بر شاخه های درخت قامت ات برویم،
چون رویشِ بهاری ی شکوفه های بی قرار بر گیسوی خیسِ تو.

با این همه؛
تو را نیافتم
لال شدم
نابینا ماندم
و در زمستانی که شعر و نگارگری و آوازش؛
از گرمای رهایی بخشِ تو تهی بود،
 جنونی داغ لب هایم را دوخت
و چشمانم را سوخت
بی بوسه های بی قرارِ بر گیسویِ خیسِ تو.

و حاصلش شد این؛
همین شعر که می خوانید!
شعری سپید و داغ!
پنهان و ناسروده؛
با تصاویری عجیب
تصاویری که هیچ دیده؛ آن ها را دیدن نتواند.
امّا؛ شعر گواه است؛
من شاعر سروده های بی تصویر نیستم
و هماره زنده ام؛
در خیالِ شاعری که از مادر نزاده بود
بر عهدش مانده بود
و همیشه یادش بود:
بوسه هایِ بی قرار بر گیسویِ خیسِ تو.

اسِن، اوایل دی ماه ۱۴۰۲

* از گوشه های آوازی ی موسیقی ی ایرانی

https://akhbar-rooz.com/?p=235370 لينک کوتاه

5 4 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x