دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

رضا شاه و بلشویک ها – مرضیه شاه بزاز

تنها تاریخ دانان غیر وابسته، با تکیه بر اسناد تاریخی می توانند پاره ای از یک شخص یا واقعیت تاریخی را روشن کنند، مشروط بر آنکه اسناد کافی موجود باشد. این نوشته، بر اساس مقاله ای تحقیقی، نوشته ی کیهان نژاد (دانشجوی دکترای ایران شناسی در دانشگاه ییل و اکنون استادیار ایرانشناسی)، به نام   گسستن از فئودالیسم: شورویها، رضاخان، و چپ ایران، ۱۹۲۵-۱۹۲۱ ”  در سال ۲۰۲۱، از انتشارات مطالعات خاور میانه ای “Middle Eastern Studies” نوشته و چاپ شده .  در این نوشته، فاکتها از این مقاله و اسناد موجود در آن و بخشی از نظریات و تعمیم نتیجه گیری ها از خود نویسنده اند (م-ش). 

م-ش: تاریخ نویسی در ایران مملو از افسانه هاست. نه تنها تاریخ را قدرتمندان می نویسند، بلکه گروه هایی که به منابع انسانی و مالی و یا به انستیتوهای قدرت دسترسی دارند، برای رسیدن به اهداف خود، تاریخ را در کارگاه های خود با ابریشمِ دروغ های سودجویانه، به نقشِ سلیقه ی روز می بافند و مشتری فراوانی در بازار می یابند. در این پروسه، به ظاهر محققان یا تاریخ نویسان، یا واقعیت ها را در حد قابل باوری چرخانده و یا چندین فاکت را دستچین و آنها را از دایره ی زمانی و مکانی و شرایط سیاسی-اجتماعی خود به در آورده و با نتیجه گیری های دلخواه، محصول خود را به صاحبکاران خود می رسانند. این تلاش ها، تنها برای تبلیغ برای اهداف خود نیستند، بلکه برای کوبیدن دشمنان نیز می باشند. این نوع کارگاه های سیاسی، جهانی هستند و غالبا پشتیبانی دولت ها را دارند و نه تنها به انحراف تاریخ می پردازند بلکه تحریفِ جریانات زمان حال را نیز شامل می شوند و گاه فاجعه می آفرینند. برای مثال، کارگاه های آمریکا در زمان بوش برای بهانه ای برای حمله به کشور عراق، به جعل واقعیت های روز پرداختند و افسانه‌ی داشتن تسلیحات تخریبی دسته جمعی را برای دولت صدام ساختند و در نتیجه‌ی حمله به آن کشور، صدها هزار از مردم عراق و هزاران کودک عراقی کشته و نابود شدند.

بازآفرینی رضا شاه 

م-ش: آفرینش دوباره ی رضا شاه در تبلیغاتِ میدیاهای وابسته و با کمک جمع آوری تکه پاره های فاکت های تاریخی و بیرون کشاندن فاکت ها از بستر زمان- مکانی و شرایط سیاسی -اجتماعی خود و با کنار گذاشتن بیشتر فاکت های به درد نخورِ اهداف مورد نظر، از او قهرمانی میهن دوست و  آزادی خواه، مدرن و مترقی ساخته که این روزها این رهبر خیالی چه افسوس ها که در میان خوش باوران نمی آفریند. این نوع تلاش ها در سال های اخیر، برای خنثی کردن تبلیغات منفی رژیم جمهوری اسلامی علیه خاندان پهلوی نیست، بلکه برای آزمودن شانس دیگری برای به قدرت رسیدن رژیم های مشابه دوران سپری شده ی پهلوی است.

رضا شاه توانسته بود که چه در دوران خود و چه پس از آن، شهرتِ مدرن بودن را از آن خود نماید، قدرت گیری رضا شاه با دورانی گره خورد که ایرانِ فئودال بنا به جبر زمان، باید بسوی سیستم صنعتی و سرمایه داری نهفته در آن پیش می رفت. شورشها باید سرکوب و حکومت مرکزی برای پیش بردن اهداف جدید باید قوی می شد و ایران یکپارچه! باید کشور از سیستم قبیله ای پراکنده به در می آمد.

مدرن بودن رضاخان و رضا شاه در چارچوبی بسیار محدود بود، چارچوبی که به منافع و قدرت طلبی  او کمک می رساند. در غیر اینصورت، محک های فراوانی وجود دارد که این ادعا را به چالش می کشانند، از جمله مانع شدن از برقراری سیستم جمهوری بجای سلطنت پادشاهی (برای کشورهای شرقی بخوانید دیکتاتوری) و بدتر از آن، محدودیت آزادی های در دوران حکومت رضا شاه. کشورداری رضا شاه نه تنها شبیه حکومت های کشورهای سرمایه داری یا رو به سرمایه داری نبود، بلکه بیشتر  دیکتاتوری یک حکومت فئودالی را شبیه  بود. بر اساس اسناد تاریخی (بطور مشخص و با اسنادی مشخص در مقاله کیهان نژاد)، رضاخان مانع اصلی برقراری دولتی جمهوری در ایران شد، او از کمپین و شعار جمهوری خواهی برای قدرت گرفتن خود استفاده کرد و خود را به جانشینی موقت قاجار با اختیارات سلطنتی منصوب کرد، و در لحظات حساسِ به وقوع پیوستن و رای دادن به حکومتی جمهوری در مجلس، با کنار زدن جمهوریخواهان، و سپس با کنار زدن مرحله ای متحدین جمهوری خواهی پیشین خود و سرکوبی پیگیر، قدرت را در حکومت مرکزی متمرکز و سپس اعلام پادشاهی نمود. محک دیگری برای مدرن بودن رضا شاه، باید برهم زدن سیستم قدیمی و فئودالی حاکم بر ایران می بود، اما رضا شاه در طی پروسه ی قدرت گیری و پس از رسیدن به آن، خود بزرگترین زمیندار ایران شد.

پشتیبانی دولت نوپای شوروی از رضا شاه برای رسیدن به قدرت

مقاله ی  “گسستن از فئودالیسم: شوروی ها، رضا خان، و چپ ایران، ۱۹۲۵-۱۹۲۱ ”  بنا بر صد و  سی و هشت سند تازه  بدست آمده از  منابع تاریخی حزب کمونیست شوروی و دیگر نهادهای وابسته به آن، اسناد تاریخی پشتیبانی حکومت شوروی را از رضاخان را در مراحل مختلف پروسه ی به قدرت رسیدن او بررسی می کند. این مقاله نیز سندهای زیادی از بی اعتنایی و پشت کردن حکومت شوروی به احزاب کمونیستی و سوسیالیستی ایران را در آن زمان نشان می دهد. انگشت شماری از این سندها، (مقالات) تحقیقاتی هستند که هر یک خود متکی به ده ها سند می باشند.

مختصری از این مقاله اینجا آورده می شود. 

آنچه که تا کنون به آن پرداخته نشده، واقعیت پشتیبانی طولانی مدت و چند جانبه ی دولت سوسیالیستی شوروی برای رسیدن رضاخان به قدرت است که البته رضاخان با گشاده رویی از آن تا مرحله ی به قدرت رسیدن خود از آن استفاده نمود و پس از تثبیت قدرت، به آن پشت پا زد و کاملا رو به انگلیس آورد. 

در این مقاله، مبنای پشتیبانی دولت تازه پای شوروی از رضاخان و پشت کردن به احزاب برادر ایرانی  اینگونه توصیف شده:

“برخلافِِِ برآوردِ ضعیفِ وزارت داخله ی روسیه ی تزاری نسبت به انقلابیون ایران، دولت شوروی توانست با نفوذ و کمک گیری ایران شناسان مجرب، بزودی سیاستی خاص در مورد ایران پیش گیرد. این ایران شناسانِ آشنا با مارکسیسم، با ابداع یک استدلال علمی، توانستند پشتیبانی از رضاخان و بورژوازی را تئوریزه بکنند ۱۳. این دسته ایرانشناسان، این تئوری مارکس را استفاده کردند که برای پیشرفت تاریخی و رسیدن به سوسیالیسم، جوامع باید از  فاز فئودالیسم رد شده و به اقتصاد سرمایه داری برسند که گذار به سوسیالیسم محتمل شود۱۴. بر اساس این تئوری، ایران هنوز  به توسعه‌ی سیستم سرمایه داری نرسیده بود و در نتیجه، امکان یک انقلاب سوسیالیستی در آن وجود نداشت”. 

باید گفت که در این مقاله پشتیبانی انگلیس از قدرت گیری رضاخان اینگونه توصیف شده:

“با اینکه رضاخان بدون کمک انگلستان، قدرت را در دست گرفت ولی موضع عدم مقاومت در مقابل انگلستان که از مواضع ضدکمونیستی او سرچشمه می گرفت در گرفتن قدرت به او کمک کرد۷؛. .

اما دولت روسیه ی شوروی تا آنجا از رضاخان پشتیبانی نمود که به احزاب تازه‌پا و برادر کمونیستی و سوسیالیستی ایران بارها و سال ها خیانت نمود و در مراحلی حساس آنها را تنها گذاشت. پشتیبانی دولت شوروی از رضاخان، بیشتر بنا بر این اصل بود که ایران فئودال نمی تواند بدون گذراندن دوران سرمایه داری، به مرحله ی سوسیالیستی، جهش کند و برای این هدف، رضاخانِ مدرن باید عنان کشور را بسوی سرمایه داری می برد تا همسایه ی جنوبی شوروی، امکان رسیدن به سوسیالیسم را داشته باشد.  باید گفت که دولت شوروی بیشتر به حفاظت از حکومت تازه پای خود می اندیشید و بیش از هر  تهدیدی، از درگیری با همسایگان خود می هراسید. البته دشمنان شوروی نیز می توانستند از مرزهای خود امکانی فراهم کنند که کشوری چون انگلیس و دیگر دشمنان حکومت شوروی با آن بجنگند. از جمله:

“همچنانکه استیون بلانک Stephen Blank  متذکر شده، کوچکترین رفتار تهاجمی نسبت به ترکیه یا ایران، می توانست جرقه ی جنگی دیگر را با همسایگان بزند که به احتمال زیاد موجب نابودی شوروی می گشت”.

در این مقاله، طرفداری حکومت شوروی از سرکوب لرها و قبایل شورشی جنوب غربی و شمال کشور بوسیله ی رضاخان اینگونه توصیف شده:

“در مسیر تحکیم قدرت، رضاخان، در صدر کارهای خود، نه تنها سرکوب سوسیالیست ها، بلکه سرکوب قبایل شورشی جنوب غربی و شمال کشور را اولویت بخشید. تهاجمِ سفارت شوروی در مقابل چالش های سوسیالیستی در شمال، که بیان کننده ی پشتیبانی آن ها از رضا خان بود، اکنون جای خود را به پشتیبانی از مواضع ضد قبیله ای رضاخان در جنوب غربی داده بود، علیرغم اینکه (و یا شاید بدلیل اینکه) آنها بَدَوی بودند. شوروی ها، در همان نشریه ای که پیش از این جنگلی ها را تحقیر کرده بودند، شورش لرها را شورشِ بدترین و عقب افتاده ترین عناصر ایرانی سلطنت طلب و مذهبی ارتجاعی و از نظر اجتماعی توسعه نیافته معرفی کردند۱۱۱. همچنین به جنبش سردار ِرشید عباس خان در کردستان ایران توهین نموده و آن را طیف متحد نیمه فئودالی و قبیله ای شامل بختیاری ها، لرها و ترکمن ها نامیدند که امکان آمدنشان به تهران وجود داشت۱۱۲. شوروی به روالی غیرعادی، پرخاشجویی خود را نسبت به قبیله ها، به یک خط مشی محکم در مقابل آنها تبدیل نمود. بطور مشخص، شوروی خلبان های خود را که حقوقشان از تهران تامین می شد را برای رضاخان فرستاد تا در استان لرستان به شناسایی منطقه بپردازند۱۱۳. همچنین آن ها شروع به آموزش خلبانان ایرانی در مسکو نمودند تا ظاهرا در آخر، خود ایرانیان این نوع پروازها را انجام بدهند و یا حتی بر سر نیروهای مقاومت قبیله ای، بمب بریزنند۱۱۴”.

و یا اینکه در جریان شیخ خزعل در خوزستان:

“با کمک های دیپلماتیک و نظامی، شوروی حداقل تا مقداری در پیروزی رضاخان در مقابل شیخ خزعل و حفظ استان خوزستان (عربستان) برای ایران موثر بود. هر چند، تلاش های فعالانه ی شوروی برای گرفتن و تحکیم قدرت رضاخان، بجای عدم مداخله‌ و انفعال،‌ نکید* را مجبور کرد که دخالت خود را، حتی برای خوانندگان داخلی خود، در اصطلاحاتی مطبوع از نظر ایدئولوژیکی بیان کند. و همانطور که انتظار می رفت، سفارت در گزارش داخلی خود قبایل خوزستانی را متهم کرد که با مرتجعین تهران هماهنگ کرده و تحریک کننده ی همه ی آنها انگلیس است۱۱۵. بخشی از این ادعاها واقعیت داشت، چرا که هواداران انگلستان، شیخ خزعل را بزیر پر و بال خود گرفته و به او اجازه داده بودند تا درآمد نفت را از تهران مضایقه بکند، این نفوذ مالی به او اجازه داده بود که او حوزه‌ای خودمختار، در جنوب غربی ایران برای خود ایجاد کند۱۱۶. گزارشات نکید از روی عمد، بهبودهای اخیر روابط ایران و انگلیس را نادیده میگرفت. تا عاقبت در سال ۱۹۲۴، انگلستان از تمرکز قدرت در دست رضاخان پشتیبانی کرد و دیگر حاضر نشد که خزعل را در جنگ با حکومت مرکزی یاری دهد۱۱۷  “.

البته باید گفت که چپ ها و عناصر مدرن در تهران و تبریز نیز از کمپینِ جمهوری خواهی رضاخان پشتیبانی می کردند، هرچند که همزمان با این حمایتها، رضا خان به سرکوبی چپ های رشت مشغول بود (این جریان در ده های شصت به نوعی در جمهوری اسلامی تکرار شد، امید است که بیاموزیم: م-ش). بیش از هر مرحله ی تاریخی دیگر، در این زمان بود که دولت شوروی:

“بجای اینکه در مقابل سرکوب حکومت، به پشتیبانی سوسیالیست های گیلان برخیزد، آنها را به دلیل کمبودهای سازماندهی و عدم تجربه رهبران مورد انتقاد قرار داد۱۰۲. همچنین نکید*، کمیته های گیلان را بخاطر موضع گیری بیطرفانه در جریانات جمهوریخواهان مورد انتقاد قرار داد، تا در صورت شکست جنبش، به خشم رضاخان دچار نشوند”.

شوروی ها، امید آن را در سر میپروراند که رضاخان را به جبهه‌ی ضد انگلیس بکشانند و البته که رضاخان بطور گذرا، گاهی مواضع ضعیف ضد انگلیسی قبل از رسیدن به قدرت گرفته بود. 

با اینکه لنین در سال ۱۹۲۰ گفته بود که حتی علمای ضد امپریالیست، واپسگرا هستند و به آنها امیدی نیست، هنوز برخی از افراد دولت شوروی، گاه علمای ضد انگلیس در ایران را عناصری  مثبت ارزیابی می کردند. ولی در مجموع، از جمله دیگر پشتیبانی های شوروی از رضا خان، پشتیبانی از او در مقابل مدرس و دیگر روحانیون واپس گرا بود. یکی از دلایل پشتیبانی شوروی از رضاخان به عنوان عنصری مدرن، ارزیابی دشمنان و مخالفین آن ها بود که تقریبا همه واپسگرا بودند:

“در فوریه ۱۹۲۵، سفارت شوروی گزارشی از کمپین مخالفین ضدِ قاجار تهیه کرد که آنها را به چند دسته تقسیم نمود، “گروه فئودال-انگلیسی” ،  مقامات محافظه کار، و بقایای متحدین احمد شاه”

این مقاله شامل اسناد و نتیجه گیری های مهمی برای روشن کردن تاریخ آن دوره ی ایران هست که به وقایع و فاکت های تازه ای می پردازد. پاراگراف پایین، در بخشی از “جمع بندی این مقاله دیده می شود:

“موضع گیری های متفاوت شوروی در مقابل ایران، انعکاسی از کشمکش های داخلی حکومت اولیه‌ی شوروی درباره ی فرضیه ی انقلاب جهانی بود که از همان آغاز با بحران موجودیت روبرو شد. آیا ترویجِ تغییرات رادیکال در خارج، عملی “انقلابی” بود یا عمل کردن به قولِ عدم مداخله در کشورهای دیگر؟ اساسا، شوروی ها هم به این دو امر عمل کردند هم به هیچکدام. هر چند که نسبت به روسیه ی تزاری، حکومت شوروی در امور داخلی ایران کمتر دخالت می کرد اما شوروی بطور استراتژیکی، بیش از یکبار، به نفع رضاخان در امور داخلی ایران، بخصوص در مناطق مرزی ایران، دخالت کرد. علاوه بر آن، مواضع دیپلماتیکِ شوروی ها، چه نسبت به چالش های جمهوری خواهی و چه برای خلع ید از قاجار، قدرت گیری رضاخان را قانونی و تثبیت کرد.  وقتی که رضاخان درگیر این چالش ها بود، پاره ای از چپ های ایران او را پشتیبانی می کردند، اما درست همزمان با این پشتیبانی، او احزاب چپ در استان های شمال ایران را سرکوب می کرد و این مسئله تضادی بنیادی در مورد رابطه ی ایران و شوروی پیش کشید: نکید برای هدفِ سوسیالیستی کردن ایران، داشت یک دیکتاتور ارتشی را پشتیبانی می کرد که هم مدرنیزه کردن ایران را در دستور کار خود قرار داده بود و هم یک برنامه ی ضد کمونیستی آشکار را.”

م-ش: هواداران رضاشاه، امروزه، لشکرکشی ها، و سرکوب های او را از نقطه نظر کشورداری و یکپارچه کردن ایران می ستایند و این دستاوردها را نتیجه ی قابلیت ها، قهرمانی، و قاطعیت رضاشاه می دانند. آیا قابلیت های رضا شاه در رسیدن به اهداف خود، نقشی کلیدی داشت؟ مقاله‌ی کیهان نژاد، این نتیجه گیری را به چالش می کشاند:

“سیاستِ اولیه ی شوروی در قبال ایران، پرسش هایی را در موردِ نقش دخالتهای خارجی در تعیین سیاست های داخلی ایران پیش می آورد.  گذشته از بکارگیری خشونت حکومتی، هدف های تثبیتِ قدرت مرکزی و مدرنیزه کردن ایرانِ رضاخان، با اهدافِ دیگر رهبران سیاسی ضدانگلیس و ضدروسیه ی تزاری دهه‌های پیشینِ ایران، چندان متمایز نبود. برخلاف دولت های اخیر حکومت های مشروطه ای یا یک سری از کابینه ها در طول جنگ اول جهانی، رضاخان توانست تثبیت قدرت مرکزی را بدون مخالفت قابل توجهی از نیروهای خارجی عملی سازد، بخصوص پس از اینکه انگلیس از پشتیبانی خود از نیروهای ضد قدرت مرکزی در جنوب غربی ایران پس کشید. با در نظر گرفتن عدم مخالفت بریتانیا با دستور عمل رضاخان، و همچنین نه تنها عدم مخالفت شوروی، بلکه حتی مهیا کردن امکانات برای او، این پرسش پیش می آید که آیا ارتقای رضاخان از اتکا به قابلیت های خود او در بنا نهادن حکومت خود ناشی می شد؟ یا دلیلش از بین رفتن موانع نیروهای خارجی بود که راه پیشینیان او را سد کرده بودند؟ یک بررسی متمرکز از دوره ی پیش از تاجگذاری حکومت رضاخان با بررسی یکسانی از چالش های سیاست داخلی و  موضع گیری نیروهای ذینفعِ  خارجی، جایگاهی مهم در جواب دادن به این پرسش را دارند.”

م-ش: وقایع این دوره ی چند ساله، مدام به نحوی تکرار می شوند و بخصوص متاسفانه در روزگار اخیر بیشتر! دولت شوروی، می توانست ماهیت و تمایلات رضاخان (و هم جبهه ای های او) را از شواهد و گذشته ی او بررسی و جهت گیری او را در آستانه ی قدرت گیری و پس از رسیدن به قدرت، پیش بینی بکند و بنا بر یافته های خود، حدود پشتیبانی و همکاری ادواری خود را با او تنظیم بکند. اما نکرد. هرچند که بطور کلی مسلما دولت شوروی رضا خان و تمایلات او را شناخته بود ولی اساس عملکرد خود را بر حفظ منافع دولت خود تنظیم کرد. البته دولت شوروی در آن زمان برای بقای خود می جنگید چرا که چه در داخل و چه در خارج از مرزهایش، با دشمنان زیادی محاصره شده بود. ولی پرسش این است: آیا اخلاقیات نقشی در تعیین سیاست های کشوری دارند؟ یا باید داشته باشند؟ آیا اصولا “اخلاق” در سیاست فاکتوری تعیین کننده است؟ 

م-ش: گروه های مترقی ایرانی نیز می توانستند در برخورد با دولت جمهوری اسلامی، بنا بر ماهیت و کارنامه‌ی خمینی و متحدین (مریدان و پشتیبانان علنی و غیرعلنی) او، با یک بررسی علمی، آینده ی عملکرد او را پیش بینی کنند و از آغاز پای گیری رژیم، روشی مناسب در مقابل آن در پیش گیرند که برخی تا حدی موفق به این کار شدند، و برخی نه! گروه های مترقی ایرانی، اکثرا انقلابی و مبارز بودند که فاکتور اخلاقیات باید در میان آنها در نظر گرفته می شد و بخصوص اینکه منافعی نداشتند که با مخالفت خود، آنرا به خطر بیفکنند. به اضافه‌ی دیگر عوامل، شاید اپوزیسیون ایران، آمادگی عملی و تئوری برخورد با پدیده‌ی چنین حکومتی را نداشت، بخصوص که فرصت برای مقابله با او بسیار کوتاه بود. رژیم اسلامی بلافاصله شروع به کشتار مخالفین خود نمود و فرصتی به گروه های مخالفِ مترقی نداد تا به خود بیایند، بخش بزرگی از نیروی این گروه ها، صرف حفظ جان اعضای خود و جلوگیری از تلاشی سازمان‌‌شان شد. باشد تا در دوره ی بعدی چالش ها، درس های آموخته، بکار گرفته شوند.

لینک مقاله‌ی کیهان نژاد:

https://www.tandfonline.com/doi/full/10.1080/00263206.2021.1897578?scroll=top&needAccess=true

or

https://www.academia.edu/45661748/To_break_the_feudal_bonds_the_Soviets_Reza_Khan_and_the_Iranian_left_1921_25_Middle_Eastern_Studies_

To break the feudal bonds: the Soviets, Reza Khan and the Iranian left, 1921-25 Kayhan A.Nejad

این مقاله به انگلیسی نوشته و منتشر شده است.

*نکید: کمیساریای روابط خارجی مردم شوروی:

The Soviet People’s Commissariat of Foreign Affairs (Narodnyi Komissariat Inostrannykh Del, NKID)

https://akhbar-rooz.com/?p=237731 لينک کوتاه

3.7 3 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
farhad farhadiyan
farhad farhadiyan
29 روز قبل

۲)سبب اختلاف در جنبش جنگل گردید و در نهایت شکست رضا شاه پس از کسب قدرت برای اعمال قدرت نیاز به تثبیت موقعیتش داشت از اینرو با توجه به اینکه مشروطه بر اساس ضرورتهای تاریخی رقم خورده بود این ضرورت رضا شاه را نیز وادارنمود تابا تعریف خودش بعنوان مافوق قانون دست به رفرم براساس قوانین نیم بند مشروطه بزند لذا بجای دموکراسی دیکتاتوری را مستقر نمود از ۱۳۱۲ به بعد هم کم کم به سمت تمکین از فاشیستهای هیتلری رفت که راه آهن و کارخانجات قند و پارچه بافی نتیجه این نزدیکی باآلمانهاست تا آلمانها بتوانند لجستیک پشت جبهه ی شوروی و انگلیسهادرهند را باراه آهن تامین کنند از اینرو رضا شاه بنابر ملزومات آلمانها دست به مدرنیزم زد و چون راه آهن از تاسیسات زیربنائی شبکه ارتباطات است همزمان به نفع توسعه ی ایران نیزبود طی این دوران رضا شاه علاقه زیادی به قمار و تریاک داشت از اینرو یک ونیم میلیون هکتار زمینهای مرغوب را با زوروقمار بدست آورد حتی بسیاری برای گرفتن امتیازات ویژه به او میباختند فساد و عیاشی او گسترده بود

farhad farhadiyan
farhad farhadiyan
29 روز قبل

) ابتدا باید بگوئیم که ایران تا سال ۱۳۴۲ یک دولت طبقاتی نداشته است فئودالیسم فقط یک افسانه است ما در دورانی بودیم که هنوز طبقات به سطح تشکیل دولت ارتقا نیفتاده بودند به همین دلیل ما این دوران ۱۲۷۲ تا ۱۳۴۲ را دوران انتقالی دولت های غارتگر آخرین فاز کمون اولیه یعنی تولید آسیائی به فرماسیون سرمایه داری می نامیم از ۱۲۸۶ تا ۱۲۹۹ دوران انقلاب مشروطه ای بود که هیچگاه شاهان قاجار نه تنها به قانون تمکین نکردند بلکه مجلس هم به توپ بسته شد قاجار چنان بی آبرو شده بود که سیدضیاء و رضا خان با این بهانه دست به کودتا زدند تا هم بساط مشروطه را جمع کنند و هم بساط شاهنشاهی را اما بعد از کودتای رضا خان علیه سید ضیاء شعار جمهوریخواهی باب طبع گردید رضا شاه هیچگاه خواهان مدرنیزاسیون نبوده است اما همه چیز را باید مطابق میل انگلیسها پیش می برد وتا ۱۳۱۲ هم که تحت تسلط انگلیسها بود جز سرکوب کارنامه ای ندارد جنبش جنگل هم پس از غلبه منشویکها حزب کمونیست (عدالت ) تخلیه کردند و عمواوغلی آمد که سیاستهای راست او بقیه ۲)

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x

Discover more from اخبار روز - سايت سياسی خبری چپ

Subscribe now to keep reading and get access to the full archive.

Continue reading