نسلی از امروزیان: رنجور و بیماریم ما
زخم هائی در نهان بر جان و دل داریم ما:
در فضائی غرقه در کولاکِ توفانِ بلا
ابری و آبستنِ درد و نمی باریم ما
با رفیقانِ مجازی دل خوشیم و غافلیم
در بیابان بذرِ دیم است این که میکاریم ما
دل به تصویری بزک آلوده میبندیم؛ آه
خود فریب و ساده لوح و ساده پنداریم ما
در سرابِ حجله همخوابیم با عشقی مجاز
در فنِ رویاگری گوئی که شهکاریم ما!
هم بدین بازیچهها دل بسته ایم و در گمان
جمعِ خوش اقبالی از گردونِ ادواریم ما
بهره مندیم، ار چه در ظاهر، ز ذوقِ بی شمار
در حقیقت واجدِ نقصانِ بسیاریم ما
کارکردِ کوششِ ما هیچ بود انگار و پوچ
خوب اگر دقت کنی، در کارِ بیگاریم ما!
خود ندانستیم کاین کابوسِ دامنگیر- آه
خوابِ غفلت بود آیا، یا که بیداریم ما