جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

زندگی کوتاه است (نامه‌ای به قدیس آگوستین) – اسد سیف

اسد سیف

“یوستین گوردر” نویسنده نروژی، خالق “دنیای سوفی”، بر حسبِ اتفاق در یک فروشگاه کتاب‌های کهنه و قدیمی در آرژانتین، کتابی به زبان لاتین می‌یابد که آن را خریده و به عنوان عتیقه، با خود به نروژ می‌آورد. آن را می‌خواند، خوشش می‌آید و ترجمه‌اش می‌کند.

کتاب در واقع نامه‌ای طولانی‌ست از زنی به نام “فلوریا آملیا” که به آگوستین مقدس نوشته شده. گوردر حدس می‌زند، فلوریا باید همان معشوق آگوستین باشد که آن دو، بی آن‌که ازدواج کرده باشند، دوازده سال باهم در رابطه بودند و پسری نیز از این رابطه داشتند که در سن پانزده سالگی ناگهان مرد.

آگوستین در پانزده آگوست ۳۸۶ پس از پشتِ سر گذاشتن بحرانی روحی و روانی تصمیم گرفت که دیگر هیچ رابطه‌ای با زن نداشته باشد. عُزلت گزید و ترک شغل و زن کرد. تجربه این ایام را در خاطرات خویش نوشته است. مردن به راه عشق به خدا و دست یافتن به بهشت او علتی‌ست که می‌توان به خاطر آن از عشق زمینی چشم پوشید.

آگوستین یکی از بزرگترین آموزگاران مسیحیت، فیلسوف بزرگ قرنی‌ست که دنیای قدیم را از قرون وسطا متمایز می‌کند. او تا پایان عمر اسقف ماند. بسیار نوشته‌های دینی از او به جا مانده که از آن میان اعترافات (confessiones) او تأثیرگذارترین اثر است در خاطر‌نویسی (بیوگرافی) در جهان ادبیات.

آگوستین اگرچه به کلیسای کاتولیک تعلق نداشت ولی همه کلیساها، بدون استثناء تحت تأثیر نوشته‌های او بوده و هستند. سالها پس از مرگ، به لقب مقدس ارتقا یافت و از آن پس “آگوستین مقدس” خوانده می‌شود. ۲۸ آگوست هر سال، به نام او مراسمی در کلیساها برپا می­شود.

آگوستین را بنیانگذار علم دین (Theologie) و تحقیقات فلسفی در دین می‌دانند، از این رو “پدر کلیسا” خوانده می­شود.

آگوستین اعترافاتِ خویش را آنگاه نوشت که کشیش بود. هدف او از نوشتن بر دو محور استوار بود؛ شناخت گناه و شناخت از میزان اعتقاد خویش. او می‌خواست خود را در برابر خدا بشناسد. خاطرات در سیزده جلد نوشته شده، از جلد یکم تا نهم به گذشته تعلق دارند. در جلد دهم به زمان حال برمی‌گردد تا نظر شخصی خویش در مورد گناه و گناهکار بودن بیان داشته، تفکرات درونی خود را بنویسد، جلد یازدهم تفکرات فلسفی اوست و دو جلد دیگر در مقام با ارزش خداوند، به خلقت در رابطه با انجیل پرداخته است.

اعترافات آگوستین نخستین اتوبیوگرافی‌ست که نه تنها به خود، بل‌که به زمان تاریخی نظر دارد. این خاطرات در عین حال، ارزش بخشیدن به دنیای مسیحیت است.

فلوریا آن‌گاه که آگوستین تصمیم می‌گیرد با زن قطع رابطه کند و بقیه عمر در خدمت کلیسا باشد، به آفریقا می‌رود. با خواندن “اعترافات”، یاد ایام گذشته می‌افتد، زمانی که حال ده سال از آن گذشته. تصمیم می‌گیرد نامه‌ای به معشوق سابق بنویسد و خطاهای “اعترافات” به وی گوشزد کند.

فلوریا نامه خویش در ده دفتر تنطیم می‌کند که در واقع ده فصل هستند، شاید به نشانه بهر‌ه بردن از ده جلد نخست “اعترافات”. گوردر در “کلام آخر” که بر کتاب نوشته، یادآور می‌شود که نمی‌داند آگوستین این نامه را دریافت داشته یا نه؟ می‌نویسد؛ دوست می‌داشت واکنش آگوستین را پس از دریافت نامه از معشوق دیرین می‌دید. سندی در این مورد موجود نیست. شاید هم فلوریا نامه را نفرستاده، از ترس “بلایی که روزی مردان کلیسا بر سر زنانی چون او خواهند آورد.” کتابخانه واتیکان داشتن نسخه‌ای از این کتابچه را مردود می‌داند.

فلوریا نامه خویش با جمله‌ای عاشقانه آغاز می‌کند. از زمانی یاد می‌کند که آگوستین شوخ و شنگ دستانش را دور او حلقه می‌زد، و حال بسیار چیزها عوض شده است. زمانی که مردان از زنانشان شرم داشتند، آن دو عاشقانه با هم زندگی می‌کردند.

آگوستین در “اعترافات” به مانعی در سر راه ازدواج اشاره می‌کند و این‌که با جدایی از معشوق که “سخت به او وابسته بود”، دلش “پاره‌پاره شد و زخمی خونریزان برداشت.”

فلوریا ضعف شخصیتی آگوستین را عامل جدایی می‌داند. هم او بود که از وی قول گرفت، تا پایان عمر با هیچ مرد دیگری زندگی نکند. تأکید می‌کند که “گفتی تو را برای آن از خود جدا می‌کنم که بی‌اندازه دوستت دارم.” و حال در “اعترافات” به فرار کردن از عشق شورانگیز میان مرد و زن رسیده‌ای و تصمیم گرفته‌ای تا وجود خود “وقف رستگاری روحت کنی.” باید پرسید، “چه سخت است باور به چنین خدایی.”

فلوریا رستگاری ادعایی آگوستین را در برابر عشق قرار می‌دهد تا نتیجه بگیرد؛ “خیانتی بالاتر از این هست که آدم معشوقه‌اش را به خاطر روحش ترک کند؟” آن‌هم روحی که در آغوش وی آرامش داشت. او عاشقِ پیشین را محکوم می‌کند که صادقانه اعتراف نکرده است و “این کار چندان مایه سربلندی نیست”. به عمد پرهیزگاری را پیش کشیده تا عشق را محکوم کند و شادی و شوخ‌طبعی و طنز را از “مقوله شهوات جسمانی و یا تن‌پروری” به حساب آورد.

فلوریا که هنوز عاشق آگوستین است، به اعتراف او که علت مرگ پسرشان را در گناه می‌بیند و این‌که “نطفه‌اش در گناه بسته شده بود”، اعتراض می‌کند؛ “نوشته‌ای که سهم تو از پسرک همان گناه بوده و بس. شرمت باد…تو خود نام آدئواتوس (خداداد) را برای او برگزیدی. لابد باور نداری که خداوند پسر را برد تا دست تو را در کار کشیشی و اسقفی باز بگذارد.” و به تمسخر می‌نویسد؛ “اسقف اعظم نطفه فرزند با عشق بسته می‌شود”. عشق “نیاز جسمانی” تو بود. “تو زمانی مفهوم واقعی عشق را می‌شناختی”، “متأسفانه آن را از یاد برده‌ای.”

فلوریا آگوستین را فاقد شهامت می‌داند و می‌نویسد؛ “بهتر نبود خود را نابینا می‌کردی…چرا خود را اخته نکردی…چرا زبانت نبریدی…می‌دانم دلت برای بوسه‌های من تنگ شده…در باره امیال نفسانی می‌نویسی، حال آن‌که آن‌چه در سر داری در واقع لذت‌های عشق است. شاید هم باورت شده که چشم‌ها و گوش‌های تو بیش از جنست، از آفرینش الهی برخوردار است؟ راستی فکر می‌کنی بعضی از اعضای بدن انسان از بعضی دیگر کم‌تر شامل مواهب الهی هستند؟”

هشدارهای فلوریا جدی‌ست؛ “ما نباید بکوشیم آن چیزی را که نیستیم زندگی کنیم”. “آیا من جز بدن یک زن برای تو چیز دیگری نبودم…آخر من که تنها گوشت و خون نبوده‌ام.” و سرانجام نتیجه می‌گیرد؛ ” من به خدایی که زندگی زنی را به باد می‌دهد تا روح مردی را رستگار کند، ایمان ندارم.” او به جدّ اعتراض می‌کند که چرا “من می‌بایست به سبب هوس‌بازی تو سرزنش بشوم.” انگار “من آن بره‌ی خون‌ریز قربانی بودم که برای گشوده شدن درهای بهشت لازم آمد.” آگوستین را محکوم می‌کند که در اعترافات خویش هنوز خود نیست. “خداوند مرد را نیافریده تا خود را اخته کند”. او از روزی می‌ترسد که مردانِ کلیسا زنانی چون او را از بین ببرند. می‌بیند که معشوق پیشین “روح و استعداد خود انکار” کرده است.

فلوریا با نفی چنین “اعترافات”، به کوتاه بودن زندگی می‌اندیشد، به این‌که در دنیای “ناعادلانه” موجود “اجازه نخواهم داد مرا غسل تعمید بدهند.” اعتراف می‌کند که نمی‌خواهد آفریده خدایی ناعادل باشد. آرزو می‌کند، “خدای عسیای ناصری” آگوستین را “با تمام عشق و محبتی که نفی کرده”، ببخشاید، و سرانجام؛

“حرفم را زدم و درونم را آزاد کردم، حالا وقت آن است که جامی بنوشم.”

نامه فلوریا در قرن چهارم باید نوشته شده باشد. او زنی بود خودآموخته، آشنا با فلسفه یونان و آگاه بر کلام خدا. در برابر هزاران کتاب و مقاله‌ای که در طی قرن‌ها در باره “اعترافات” آگوستین نوشته‌اند، نگاه فلوریا یگانه است، هنوز تازگی دارد و می‌تواند بحث روز باشد. اگر بخواهیم پیشنیه‌ای برای ادبیات فمینیستی در تاریخ جستجو کنیم، این اثر نمونه‌ای نادر و برجسته است.

این کتاب را گلی امامی ترجمه و “نشر و پژوهش” در تهران منتشر کرده است.

https://akhbar-rooz.com/?p=26181 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x