(۱)
تمام شب کوچه
تمام شب باران
تمام شب صدای سرفه ی دیوار
گربه ای چترش را می بندد
کلاغی ساعت اش را کوک می کند
و زنی عکسی را بر سینه می فشرد
دلم می خواهد
چترم را زیر خوابم کوک کنم
و از دور دست بر شانه زنی بگذارم
که چشم هایش سیاه
که نگاهش باران.
(۲)
قطار متوقف شد
ما پیاده شدیم
و روی نیمکت ها نشستیم.
اکنون بیش از چهل سال است
که قطار بعدی را انتظار می کشیم،
با رویاهای از ریخت افتاده
و لباس هایی
که به پوست مان چسبیده اند.
آیا کسی از ما
خیال زنده شدن دارد؟
یوسف صدیق