روزم شود شب و شبِ من روز می شود!
چون روز سوخت، شب، همه شب، سوز می شود!
زودم همیشه دیر می شود و دیرِ من دریغ:
تفِّ دریغ نیز جگرسوز می شود!
نوروز نیز نآوَرَدم هیچ جُز دریغ:
سالی گذشته است که نوروز می شود!
کاری زمن به سینه مُدام آرَدَش به خشم:
دل بی دلیل نیست که کین توز می شود!
بگذشت عُمرِ من همه در جنگ با دل ام:
جُز مرگ، این میانه، که پیروز می شود؟!
روزم که هیچ، در شبِ من، یادِ چهره ای
شبتابکی ست گه که شب افروز می شود!
در دیگرِ شبان، دلِ خود خوش کنم، که، باز،
شب، گرچه لنگ، چون گذرد،روز می شود!
چهارم آذرماه ۱۳۹۸،
بیدرکجای لندن