۱
از خون ام، اسید جوهرِ خامه کنم:
تا عاقبت اش نثارِ عمّامه کنم!
امروز هنوزم به جماران ره نیست:
هنگام چو در رسید، هنگامه کنم!
۲
از خون ام، اسید جوهرِ خامه کنم:
صرف اش همه در نوشتنِ چامه کنم؛
هر چامه چو پُر می شود از کینه ی من،
افشانه ای آن را سوی عمّامه کنم!
۳
یابیدش و پرسید ز داننده ی کار،
در باز شناختن، تواننده ی کار:
چون می شود از یکی بتر گفت، آنجا
کآواز بد است و نیز خواننده ی کار؟!
۴
سرچشمه ی هر بدی شناسم بدِ او،
سفّاکی ی ذاتِ بدتر از هر ددِ او!
با این همه، در شک ام که نفرت به دل ام
بیش است زدینِ شیخ یا از خودِ او!
۵
دارم به دل از کینه ی او مین ها من!
بگذار که آخوند بجنگد با من!
مین کاری ی من ادامه دارد، تا آنک
یا شیخ به کشورم بمانَد یا من!
اول فروردین۱۳۹۸،بیدرکجای لندن