جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

خیام و خویشاوندیش با ما – محمود طوقی

خیام که بود

غیاث الدین ابوالفتح عمربن ابراهیم خیام نیشابوری در سال ۴۴۰هجری بدنیا آمد و درسال ۵۱۷ هجری در گذشت.

از جایگاه علمی اش همین بس که او را حجت الحق می گفتند.شاگرد امام موفق نیشابوری بود و هم عصر خواجه نظام الملک وزیر قدرتمند دولت سلجوقی و حسن صباح بود اما داستان سه یار دبستانی که او و خواجه و حسن صباح را هم درس می داند داستانی بی پایه بیش نیست.

در فقه و حدیث و تفسیر و حکمت و ستاره شناسی و ریاضیات دست داشت می گویند فلسفه را مستقیماًاز زبان یونانی فرا گرفت.

دوران او دوران تعصب و متهم کردن دیگران به کفر و الحاد بود .سیاست نامه خواجه نظام الملک گویای همین شدت وسر کوب دیگر اندیشان است.

خیام در نجوم ریاضیات ستاره شناسی فلسفه و موسیقی  صاحب نظر بود و مکتوباتی دارد اما عمده اشتهار ودشمنی با او رباعیات اوست .

نسبت ما با خیام

برای آن که به فهم نسبت خود با خیام برسیم باید به روی چند نکته خم بشویم ؛نخست نزدیک ترین نوشته ها به او از صاحبان قلم که در آن روزگار صاحبان امر هم بودند و بعدبرسیم به محل دفن او.

یکی از نخستین نوشته ها در مورد خیام از آن  نجم الدین رازی است نویسنده مرصادالعباد که در سال۶۲۱  هجری نوشته شده است.

 نجم الدین رازی معروف به دایه از علما و متصوفین بود در مورد خیام چنین می نویسد:

فلسفی و دهری از ایمان و عرفان محروم اند وسر گشته و گم گشته …

عمر خیام از غایت حیرت وضلالت این بیت می گوید:

در دایره ای کامدن و رفتن ماست

آن را نه بدایت نه نهایت پیداست

کس می نزد دمی در این عالم راست

این آمدن و رفتن به کجاست

کتاب دیگرتاریخ الحکماست؛ به قلم جمال الدین ابوالحسن علی بن یوسف القفطی که بین سال های  ۴۶-۶۲۴ هجری نوشته شده است در مورد خیام چنین می نویسد:

متاخرین صوفیه به بعضی ازظواهر شعر او واقف شده آن ها را به طریقت خود نقل و در مجالس و خلوت های خودشان در باب آن ها مباحثه و محاضرات می کردند در صورتی که باطن آن اشعار  برای شریعت مارهای گزنده و سلسله زنجیر های ظلال بود .

و وقتی مردم او را در دین خود تعقیب کردند و مکنون خاطر او را ظاهر خواستند از کشتن ترسید وعنان زبان و قلم خود را باز کشید .

نجم الدین رازی اورا دهری و گمراه می داند و جمال الدین القفطی اشعار اورا مار های گزنده برای شریعت می داند.

گورگاه خیام

نظامی عروضی سمرقندی در کتاب چهار مقاله اش که بین سال های ۲-۵۵۱ نوشته شده است  می گوید :در سنه سته و خمس مائه به شهر بلخ در کوی برده فروشان در سرای امیرابوسعد جره خواجه امام عمر خیام و خواجه امام مظفر اسفرائی نزول کرده بودند ومن بدان خدمت پیوسته بودم در میان مجلس عشرت از حجه الحق عمر شنیدم که او گفت :گورگاه من در موضعی باشد که هر بهار باد شمال بر من گل افشان کند مرا این سخن مستحیل نمودو دانستم که چنویی گزاف نگوید.

چون در سنه ثلثین به نیشابوررسیدم چند سال بود تا آن بزرگوار روی در نقاب خاک کشیده بود و عالم سفلی از او یتیم مانده بود واورا برمن حق استادی بود .آدینه به زیارتش رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک اورا به من نماید . مرا به گورستان جره بیرون آورد و بردست چپ گشتم در پائین دیوار باغی خاک او دیدم نهاده و در ختان امرود و زرد آلو سر از آن باغ بیرون کرده و چندان برگ و شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گُل پنهان شده بود و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ ازاو شنیدم .

پس معلوم می شود اجازه نداده اند  جنازه  آن حکیم بزرگ در گورستان عمومی شهر به خاک سپرده شود. او را دربیرون گورستان عمومی درپشت باغی در سمت چپ گورستان به خاک می سپارند. محلی که هیچ نسبتی با آن باغ ندارد درپشت دیوار باغ ودر محلی پرت است تا او و اندیشه هایش از یاد برده شود.

خویشاوندی دیگران با خیام

حال پژوهش کنیم آثاری که به او منسوب است و ببینیم این آثار کجاست و نگاهدارنده و منتشر کننده اش چه کسانی هستند:

جبر و مقابله که در سال ۱۸۵۱ توسط وپکه منتشر شده است

رساله فی شرح ما اشکل مصادرات کتاب اقلیدس در کتاب خانه هلند است

رساله فی احتیال المعرفه مقدار ذهب و الفضه فی جسم مرکب منهما درکتاب خانه گوته  در آلمان است

زیج ملک شاهی

مختصری در طبیعیات

رساله ای در کون وتکلیف

رساله لوازم الامکنه در فصول و علت اختلاف هوای بلاد و اقالیم که همگی در ممالک راقیه است

رباعیات خیام با ۱۵۸ رباعی که در کتابخانه ای در شهر اکسفورد است

رساله ای در باب وجود به زبان فارسی که در موزه بریتانیاست

فیتز جرالد شاعر بزرگ انگلیس در سال ۱۸۵۹ رباعیات خیام را ترجمه کرد و سبب شناساندن او به ما ودیگران شد .

شرح حال کامل خیام را ناثام هسکل دله در سال  ۱۸۹۸منتشر کرده است   

نیکلاس کنسول رشت برای اولین بار رباعیات خیام را به فرانسه منتشر کرد.

این تمامی خویشاوندی ما ودیگران با خیام است.

اما پرسشی که بمیان می آید این است که مشکل ما با خیام چیست وچرا ما نمی توانیم و تا کنون نتوانسته ایم نسبتی خونی با خیام پیدا کنیم.

خیام یکی از معدود کسانی است که می پرسد ومی اندیشد.پرسشی واندیشیدنی جدی ، امری که به گروه خون ما به شکل تاریخی نمی خورد .

او از کار جهان سر در نمی آورد و تمامی رویداد های جهان راکه نگاه می کند بنظرش عبث می آید  .

برای پرسش نخست باید اندیشید و برای پرسشی چنین اساسی باید دریای تاریکی ها غوص زد ودست به بنیاد ها برد.هر چندخیام در این پرسش هایش در نهایت راه بجایی نمی برد و این بر می گرددبه محدودیت های تاریخی که هر اندیشمندی بر سر راه پرسش هایش دارد واین عیب خیام نیست. اما تن نمی دهد به تبیینی که دیگران می کنند و دررباعیاتش بی ارزشی این باورها را به نقد می کشد.

  اهمیت خیام درپرسشی است که  می کند در پاسخش نیست.برای او مسئله اصلی  نسبت انسان و هستی است.با ابزار و داده هایی که دیگران تا آن روز گار به میدان آورده اند اونمی تواند این رابطه را تبیین کند.

این گونه  پرسش و این گونه اندیشیدن است که زمانه تاب رباعیاتش را که در محفل های علمی مورد بحث و مداقه قرار می گیرد نمی آورد و حکم می دهند که این پرسش ها مار های گزنده است بر دامان شریعت و باید سر مار را به سنگ کوبید  واورا وادار می کنند اندیشه ها  و پرسش هایش را انکار کند .

خیام وپرسش هایش از همان آغار در پشت باغی در سمت چپ گورستان حیره به خاک سپرده شد تا بی عقبه و پشتوانه  از یاد ها فراموش شود .و فراموش شد و علت داشت .

چرا که ما از روز نخست اهل پرسش در چند و چون روزگار خود نبوده ایم و نیستیم.ما مردمانی بی پرسش وپر پاسخ ایم.   

https://akhbar-rooz.com/?p=96686 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x