جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

«سیاست فرهنگی» و رویکرد برخی از سازمان‌های چپ ایران به آن – مهرداد خامنه‌ای

این سه نمونه‌ی ذکر شده کم و بیش و به طورکلی نوع تفکر برخی از جریانات چپ ایران نسبت به مقوله «سیاست فرهنگی» را نشان می‌دهد و این نگاه بسیار ناقص و دچار کمبودهای استراتژیک سیاسی است. اگر...

این سه نمونه‌ی ذکر شده کم و بیش و به طورکلی نوع تفکر برخی از جریانات چپ ایران نسبت به مقوله «سیاست فرهنگی» را نشان می‌دهد و این نگاه بسیار ناقص و دچار کمبودهای استراتژیک سیاسی است. اگر به مقوله اجتماعی مهمی چون فرهنگ به طور زیربنایی و زیرساختی و جدی پرداخته نشود و همچون مقوله‌های دیگر چون حقوق کار، زنان، محیط زیست، آموزش، بهداشت و درمان و تامین اجتماعی و غیره پرداخته نشود جای خالی آن را گمانه‌زنی به جای درک دقیق از آن در جنبش امروز و فردای تحولات اساسی اجتماعی ایران پر خواهد کرد

قبل از پرداختن به این موضوع لازم است تا مفهوم سیاست فرهنگی مشخص شود.

برای این کار به سند سیاست فرهنگی و رسانه‌ای دولت فدرال آلمان رجوع می‌کنیم. این سند از آن جهت اهمیت دارد که در عمل کشور آلمان یکی از موفق‌ترین سیاست‌های فرهنگی در اروپا را پیاده کرده است و به نسبت تراکم جمعیت، گوناگونی فرهنگی و وسعت جغرافیایی می‌تواند نمونه مثبتی باشد.

این سند با جمله زیر آغاز می‌شود:

«هنر و فرهنگ تجلی جامعه‌ای انسانی و دموکراسی زنده هستند. ما به آنها نیاز داریم تا به عنوان قطب‌نما عمل کنند و به ما یادآوری کنند که ما که هستیم-امروز بیش از هر زمان دیگر.»

وزیر کشور، پروفسور مونیکا گروترز، عضو بوندستاگ آلمان
کمیسر دولت فدرال برای فرهنگ و رسانه

با نگاهی دقیق‌تر به آن در درجه اول نقش صحیح سیاست در پی‌افکندن و برنامه‌ریزی دقیق در جهت گسترش زیرساخت‌های اجتماعی در حمایت از فرهنگ و هنر به چشم می‌خورد.

اما این حمایت با تاکید مداوم بر استقلال مطلق هنرمند و نقش سازنده‌ی فرهنگ تنها در صورت وجود آزادی کامل آن صورت می‌گیرد. به خصوص برای نیروی عظیم نقد اجتماعی در راستای رشد اجتماع و سازندگی آن که در دل این نهاد نهفته است، ضرورت قائل است و  این سیاست فرهنگی در این مسیر پایه‌ریزی شده است.

تنها در این نوع نگاه به فرهنگ است که سیاست می‌تواند عنصری مثبت در جهت رشد فرهنگی و کمک به ارتباط سالم هنرمندان با اجتماع خود باشد. در این نوع نگاه است که فرهنگ امکان آزاد سازی تمام پتانسیل خود برای کمک به ترقی اجتماع را دارد.

از سوی دیگر این سند بیانگر این واقعیت است که هر جریان و تفکر سیاسی که اصولا اهمیتی به سیاست و استراتژی فرهنگی خود نمی‌دهد و آن را آشکارا با مردم در میان نمی‌گذارد، یا نسبت به بخش مهمی از مسئولیت خود غافل است و یا اصولا نیروی سیاسی جدی‌ای نیست.

در این سند می‌خوانیم:

آزادی هنری

دموکراسی همواره به نیروی محرک تازه نیاز دارد.

هنرمندان با رویکرد انتقادی، بر محور اندیشه فردی و نامتعارف گاه می‌توانند حقایق ناخوشایندی را بازگو کنند، و حق هم دارند. اغلب توجه ما را به چیزهایی جلب می‌کنند که ترجیح می‌دهیم نادیده‌شان بگیریم. یا زمانی که ترجیح می‌دهیم ما را در آرامش رها کنند، مباحثه‌ی عمومی به راه می‌اندازند. دلیلش دقیقا این است که ذهن‌های خلاق باید به طور مداوم موضوعات دردناک را طرح و بیان کنند و درباره‌ی موضوعات معینی به ما یادآوری کنند که باید فضای لازم را برای طرح دیدگاه هنری‌شان به آنها بدهیم.

به همین دلیل است که در پیش گرفتن تعامل انتقادی با هنر بخشی از درک ما از معنای زندگی در لیبرال دموکراسی است. در عین حال به این معناست که گاهی باید اجازه دهیم اثری هنری وجود داشته باشد اگرچه لزوماً تاییدکننده‌ی جهانبینی ما نیست. یک دموکراسی زنده به نیروی محرکه‌ی جدید، ایده‌ها و تغییر در چشم‌انداز نیاز دارد. از طریق عشق به تجربه و تامل انتقادی درباره‌ی جریانات اجتماعی است که ذهن‌های خلاق جلوی کمبود کنجکاوی و تخیل استدلالی را می‌گیرد و تنبلی سیاسی را از خواب کردن دموکراسی‌مان بازمی‌دارد. بنابراین دولت ملزم به حفظ آزادی هنری است.

ارتقاء هنرمندان

نوآوران برای رها بودن از قید و بند در پیشبرد هنرشان نیاز دارند که بتوانند از طریق آنچه تولید می‌کنند زندگی کنند. ارتقاء هنرمندان مستقل مهم‌تر از همه وظیفه‌ی مقامات محلی و ایالتی است. وزیر فرهنگ بیش از همه با تخصیص بودجه به نهادهای فرهنگی مهم ملی، ایجاد صندوق‌ها و برنامه‌های حمایت مالی، و با کمک به هنرمندان به پخش آثارشان برای مخاطبان گسترده‌تر از طریق اعطای جوایز ملی متعدد مانند جایزه‌ی تئاتر از هنرمندان حمایت می‌کند. ستون‌های اصلی این کار برنامه‌های تامین بودجه است، یک بودجه‌ی سوشیال عظیم و حمایت از کپی‌رایت (از جمله در اینترنت). دولت فدرال به طور مشخص بر روی ارتقاء زنان هنرمند متمرکز است تا عرصه‌ را برای هر دو جنس همسان نماید

با این مقدمه نگاهی بیفکنیم بر سیاست‌های فرهنگی چند جریان سیاسی چپ ایران.

۱-حزب چپ ایران (فدائیان خلق)

نگاهی به سند سیاسی مصوب نخستین کنگره حزب چپ ایران (فدائیان خلق) ۲ مرداد ۱۳۹۸.
در این سند، بخشی که به فرهنگ و سیاست فرهنگی به طور مشخص پرداخته باشد به چشم نمی‌خورد. اما در قسمت راهکارهای سیاسی، یک بند سه خطی وجود دارد که در آن از «نویسندگان، هنرمندان، روزنامه‌نگاران، فیلمسازان» نام می‌برد.

«بند ۶: حزب چپ ایران (فدائیان خلق) از آزادی فعالیت نویسندگان، هنرمندان، روزنامه نگاران، فیلمسازان، که همواره مورد تعقیب و آزار دستگاه های تفتیش عقاید و سرکوب حکومتی قرار دارند، حمایت می‌کند و برای لغو سانسور و منع پیگرد نویسندگان، روزنامه نگاران فیلمسازان و فرهنگ‌سازان مبارزه می کند. ما از ایجاد تشکل های صنفی هنرمندان و برخورداری آن‌ها از بیمه‌های درمانی و تامین اجتماعی حمایت می‌کنیم.»

اگر بخواهیم این بند را «راهکار» حزب چپ ایران برای فرهنگ در نظر بگیریم، چند نکته جلب نظر می‌کند:

۱- یک سند مصوب سیاسی همانند یک سند حقوقی است که باید ادبیات و کلمات به کار رفته در آن با حساسیت و دقت انتخاب شود. چرا که علاوه بر تفسیرپذیری مفاد که می‌تواند ایجاد مشکل کند، خود این عدم حساسیت می‌تواند نشانگر عدم آگاهی نویسندگانش به موضوع باشد. در این سند به نظر می‌رسد که عرصه‌ی فرهنگ و هنر در همین عناوین چهارگانه‌ که از آنها نام برده شده خلاصه شده است. این عناوین نه آنقدر جامع هستند که تمامی این عرصه را در بر بگیرند و نه حتی چهار عنوان در جایگاه نمونه، تناسبی با هم دارند. مثلا هنرمند طیف بسیار گسترده‌ای را در بر می‌گیرد، در حالی که فیلمساز  یک رسته‌ی حرفه‌ای است. می‌شود در مورد فرهنگ و هنر و سیاست‌های فرهنگی به طور کلی حرف زد، اما به‌جاست که اگر از حرفه‌های مختلف فرهنگی و هنری نام برده می‌شود، با آگاهی و اطلاع بیشتری به آن پرداخته شود. به طور مثال اگر بخواهیم از شاخه‌های فرهنگی نام ببریم، موز‌ه‌ها، میراث فرهنگی، میراث تاریخی، رسانه، آموزش فرهنگی و هنری در سطوح مختلف اجتماعی (که از بحث معلمان جداست) و مواردی از این قبیل هم هست که معضلات‌شان در سطح کلان مطرح است و هم‌تراز موارد اشاره شده در این سند قرار می‌گیرد که به آن اشاره‌ای نشده است.

۲- صحیح است که سرکوب، سانسور، تشکل صنفی و بیمه از مسائل عمده‌ی فعالان هنری و فرهنگی است اما تنها مسائل‌شان نیست. در همین سند در مورد معلمان دیده می‌شود که با جزئیات بیشتری به مسائل‌شان پرداخته شده و به عنوان مثال بحث خصوصی‌سازی آموزش مطرح شده است، در حالی که بحث خصوصی‌سازی به عنوان امری آسیب‌زا در عرصه‌ی فرهنگ و هنر هم وجود دارد که همدوش سانسور و سرکوب و نبود تشکل صنفی به فرهنگ و هنر ضربه می‌زند اما اشاره‌ای به آن نشده است. یا مثلا بحث مافیا در شاخه‌های مختلف هنر و فرهنگ، و یا تخریب میراث فرهنگی و تاریخی از یک سو و غارت آن توسط افراد سودجو از سوی دیگر -که بخشی از مافیای هنر در لباس مدرسان و مرمتگران و… به آن مشغول هستند- از جمله‌ی معضلات عمیق این عرصه به شمار می‌آیند. ضمن این که بحث بیمه درمانی‌ و تامین اجتماعی مختص این قشر نیست و در چشم‌انداز آینده این قشر باید خودبخود درکنار دیگر آحاد جامعه از این حقوق برخوردار باشند. در واقع به نظر می‌رسد که مطالبات امروز فعالان عرصه‌ی فرهنگ و هنر شناسایی نشده است. این فقدان نشان از کمبود شناخت کافی نسبت به وضعیت امروز فعالان فرهنگ و هنر دارد.

۳- جز موارد ذکر شده در این بند سند که برخی از معضلات امروز در عرصه‌ی فرهنگ و هنر است، چشم‌انداز روشن و مشخصی از آینده‌ برای این عرصه در این سند به چشم نمی‌خورد. در واقع به نظر می‌رسد که این سند در خصوص امر فرهنگ و هنر، دچار نوعی کلی‌گویی است که فراتر از چند مورد از بدیهیات نرفته است. شاید با قدری تسامح بتوان گفت که به زعم این سند، انگار همین که فعال فرهنگی و هنری را به حال خودش بگذارند و سانسور و سرکوب نشود و صنفش را داشته باشد، تمام معضلاتش کنار خواهد رفت. در حالی که این موارد حقوق مسلم آنهاست، اما آنچه مهم است، نحوه‌ی فراهم کردن بستر مناسب برای فعالیت آنهاست و اینجاست که باید دید یک سازمان سیاسی چطور معضلات را شناسایی کرده و  آن را چاره می‌کند تا این بستر فراهم شود. البته همه‌ی این‌ها به این شرط است که برای هنر و فرهنگ چنین درجه‌ای از اهمیت را قائل باشد.

این سند سیاسی بازگو کننده‌ی این واقعیت است که این حزب هیچ برداشت دقیق و روشنی نسبت به سیاست فرهنگی خود ندارد اما در عین حال اگر به وبسایت آن رجوع کنیم در بخش «فرهنگ و هنر» مقالات و دیدگاه‌های متنوع و پرباری را درباره شاخه‌های مختلف هنر و فرهنگ در آن می‌توان یافت. این امر نشان می‌دهد که برخورد این جریان سیاسی با مسئله فرهنگ و هنر جدی است اما در شناسایی وظیفه اصلی خود به عنوان یک حزب سیاسی در این زمینه ناتوان است. این ناتوانی را در سند سیاسی آن همانطور که گفته شد می‌توان دید.نگاه دموکراتیک و چند صدایی این جریان به مسئله فرهنگ نکته مثبتی است که می‌تواند برای تدوین برنامه‌ جدی استراتژیک در مورد سیاست فرهنگی به آن امید داشت. همچنین فضای باز گفتگو در رسانه‌های مجازی این جریان و دعوت اعضای آن از طیف‌ها و دیدگاه‌های مختلف این امکان را برای این حزب به وجود می‌آورد که با خواست‌های صنفی و نقطه نظرات دست‌اندکاران این قشر مهم اجتماعی ارتباط سازنده‌ای داشته باشند.

۲- سازمان راه کارگر

سازمان راه‌ کارگر با تمرکز فعالیت خود در رسانه‌های دیداری از معدود جریان‌های چپ ایران است که در تلویزیون «برابری» فضایی دموکراتیک و چند صدایی را به وجود آورده است. بنا به گفته مسئولان این رسانه ۷۵ درصد شرکت‌کنندگان در برنامه‌های آنها از افرادی تشکیل شده‌اند که ارتباطی با این سازمان ندارند. خود همین دیدگاه قدمی بزرگ رو به جلو برای یک جریان چپ ایران است و اگر «رسانه» را بخشی از فرهنگ بدانیم (که هست)، تلویزیون برابری نمونه بسیار مثبت یک سیاست فرهنگی است. در این رسانه در کنار پرداختن به مسائل روز سیاسی، مباحث تاریخی، جنبش‌های اجتماعی، کارگری، زنان، محیط زیست و غیره با توجه به امکانات و زمان محدود پخش آن، انواع برنامه‌های گروه‌های فرهنگی از داخل و خارج از ایران به نمایش درمی‌آید و گفتگوهای متعددی با هنرمندان و نویسندگان پخش شده است.

با این مقدمه و با این پیش فرض که این جریان سیاسی با چنین تلاش و نگاهی لابد سیاستی مدون شده دارد به جستجو ادامه می‌دهیم. از رسانه مشخص «برابری» فاصله می‌گیریم و به سازمان راه کارگر به عنوان یک جریان سیاسی دقیق‌تر نگاه می‌کنیم.  باید قاعدتا به صفحه رسمی آن در اینترنت رجوع کرد و اسناد سازمانی آن را در مورد «سیاست فرهنگی» جست. در آنجا در نگاه اول هیچ نشانی از «فرهنگ و هنر» دیده نمی‌شود. تنها پس از جستجوهای دقیق است  تا بالاخره در آخرین بخش «سایر مطالب» یکی مانده به آخرین مطلب «بین‌المللی» و یکی بعد از «زیست محیطی» بخش «هنر و ادبیات انقلابی» مهجور خود را نشان می‌دهد. بیشتر مطالب این صفحه به یک شاعر عضو این سازمان تعلق دارد و عکس‌ها و اشعار او یکی پس از دیگری صفحات این بخش را پر کرده است. مطالب دیگری هم دیده می‌شود از جمله معرفی ترجمه جدید «رفرم اجتماعی یا انقلاب؟ رزا لوکزامبورگ برگردان ی. کهن، به یاد دکتر غلام ابراهیم‌زاده و … هر چه جلوتر می‌رویم دیگر عکسی هم وجود ندارد و مطالب به صورت خطی ثبت شده‌اند. تمام بخش مربوط به «هنر و ادبیات انقلابی» شش صفحه است. نه یک تحلیل در مورد مسائل فرهنگی وجود دارد و نه مطرح کردن چشم‌انداز و برنامه‌ای از این سازمان. برای این سازمان سیاسی «هنر و ادبیات انقلابی» و پرداختن به آن آخرین پله‌ای است که در درک تشکیلاتی خود از مقوله «سیاست فرهنگی» دارد. انگار فرهنگ در کنار جنبش کارگری، زنان، اقتصاد، مسائل ملی و دیگر مباحث اصلا اهمیت خاصی ندارد و لابد اگر شاعری در داخل این جریان سیاسی نبود، شش صفحه هنر و ادبیات انقلابی (آن هم  نه «فرهنگ» به طور کلی) به یک صفحه تقلیل پیدا می‌کرد. این تناقض بزرگ در عملکرد دو رسانه یک سازمان، از یک سو تلویزیون «برابری» و از سوی دیگر وب‌سایت رسمی «سازمان راه کارگر» می‌تواند دلایل گوناگونی داشته باشد که هم به تقسیم  نیرو و هم به اهمیت دادن به رسانه‌ای مشخص برای برقراری ارتباط می‌تواند بستگی داشته باشد که برای مخاطب کنجکاو در نهایت فرقی نمی‌کند. نمی‌توان به یک وجه کار پرداخت و وجه دیگر را به حال خود رها کرد. اما نقص کار در این سطح نیست و ساده انگارانه است که در همین‌جا نقد خود را به آن پایان دهیم. این کاستی  بیشتر به نوع نگاه آن ها بازمی‌گردد. به نظر می‌رسد که برای سازمان راه کارگر، سیاست فرهنگی در حمایت و پشتیبانی از گروه‌ها و شخصیت‌های فرهنگی و هنری و ادبی متمرکز است و شاید تصور می‌شود که فراتر رفتن از این حدود، دخالت در آزادی عرصه‌ی فرهنگ و هنر است. اگر چه این نگاه در جای خود قابل تقدیر و ضروری است اما از بار مسئولیت یک جریان‌ سیاسی برای پرداختن به اصل مطلب کم نمی‌کند.

درست در همین‌جا باید اشاره کرد که نقطه‌ی مشترکی در دو جریان سیاسی که تاکنون از آنها نام برده شد، یکی در حزب چپ ایران و دیگری در سازمان راه کارگر می‌توان یافت، یکی در رسانه دیداری و دیگری در رسانه نوشتاری خود، این است که سعی در اجرای سیاستی چند صدایی و دموکراتیک دارند ولی از آن فراتر می‌روند. هر دو خود را در سطحی بالا کشیده‌اند که با طیف‌های مختلف اجتماعی ارتباط بگیرند و این امکان را دارند که با استفاده از همین ارتباط به عنوان سیاست‌گذاران جدی اجتماعی عمل کنند. اما در هر دو آنها تاکنون چنین آگاهی در زمینه فرهنگ دیده نمی‌شود.

۳-حزب توده ایران

ششمین شماره ضمیمه فرهنگی نامه مردم، ارگان مرکزی حزب توده ایران در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۰ منتشر شد. نامه مردم نمونه نادری از یک ارگان سیاسی است که به فرهنگ آنقدر اعتبار و بها می‌دهد و آن را جدی می‌گیرد که بخشی مستقل در این زمینه منتشر می‌کند.در صفحه اول آن رئوس مصوبات ششمین کنگره این حزب در مورد برنامه‌های فرهنگی درج شده است. از جمله «کمک به تشکیل ساختارها، و انجمن‌های ادبی، موسیقی و هنری.»

این‌ها از جمله نکات مثبت و کلی این نشریه است و متاسفانه در حد همین کلیات باقی می‌ماند. حال ببینیم محتوای این شماره چیست؟

اولین مقاله با عنوان «میدان» و فرهنگ در حد یک صفحه به بحث تخصیص بودجه‌های غیرمنطقی و کلان به امور مذهبی و ارگان‌های مربوط می‌پردازد و از سیاست حاکمیت در جهت گسترش و استیلای سیاست‌های تک‌بعدی و سرکوبگرانه خود در بخش فرهنگی صحبت می‌کند. با پایان این یادداشت کوتاه در واقع این ضمیمه‌ی ۲۴ صفحه‌ای به پایان ارتباط خود با جامعه امروز ایران می‌رسد و از آن چه که در رئوس مصوبات ششمین کنگره حزب در صفحه اول خوانده بودیم دیگر چیزی نمی‌بینیم.

اگر گروه پژوهش و انتشارات حزب توده ایران در زمینه قانون کار، تامین اجتماعی و مسائل روستاهای ایران در سال‌های اخیر با سه جلد کتاب نفیس به واکاوی و رهنمودهای دقیق و علمی پرداخته است، با این ضمیمه در نگاهی تا همین حد نشان می‌دهد که در ارتباط با مسائل فرهنگی چه امروز و چه در چشم‌انداز به آینده دستش خالی است.

در ادامه مقاله جالب «یک پرتره: روپرت مورداک – الیگارشی مطبوعاتی و نمونه‌ای از به اصطلاح «آزادی و استقلال» مطبوعات در دنیای سرمایه‌داری!» می‌آید که روشنگر و دقیق است.

با پایان این مقاله نیز به پایان ارتباط با دنیای زندگان می‌رسیم و وارد یادنامه‌ها و دوران گذشته می‌شویم. گر چه پرداختن به اینگونه مسائل در جای خود مهم و ضروری است اما در شرایط پرتلاطم ایران امروز پرداختن به اینگونه مطالب در یک ارگان سیاسی نشان از کمبود محتوا است.

به تیترها نگاه کنیم: به یاد استاد جهانگیر افکاری «رئالیسم جادویی» گابریل گارسیا مارکز و انترناسیونالیسم جادویی‌اش

سخنی کوتاه پیرامون جنبش شعوبیه

مولانا و همگنان نامورش

منصور اوجی شاعر لحظه‌ها درگذشت.

و تمام.این ضمیمه در نهایت نشان می‌دهد که با تمام شعارهای مطرح شده در برنامه‌ی این حزب، همچنان حداقل برای دست اندرکاران نشریه نامه مردم فرهنگ جنبه تزیینی دارد و نقص بزرگ آن در واقع همان عدم برخورد سیاسی با مسائل روز کشور در زمینه فرهنگی است. نه به مسائل صنفی می‌پردازد، نه به جریان‌های فرهنگی و مترقی و همه‌ی آنچه که امروز در ایران، مبارزه فرهنگی را در برمی‌گیرد، چه در زمینه تئوریک و چه در عمل. اصولا به نظر می‌رسد که ضمیمه فرهنگی نامه مردم با فرهنگ و فضای آن در ایران به جز استفاده از زبان مشترک فارسی فاصله بسیار دارد.

جمع‌بندی

این سه نمونه‌ی ذکر شده کم و بیش و به طورکلی نوع تفکر برخی از جریانات چپ ایران نسبت به مقوله «سیاست فرهنگی» را نشان می‌دهد و این نگاه بسیار ناقص و دچار کمبودهای استراتژیک سیاسی است. اگر به مقوله اجتماعی مهمی چون فرهنگ به طور زیربنایی و زیرساختی و جدی پرداخته نشود و همچون مقوله‌های دیگر چون حقوق کار، زنان، محیط زیست، آموزش، بهداشت و درمان و تامین اجتماعی و غیره پرداخته نشود جای خالی آن را گمانه‌زنی به جای درک دقیق از آن در جنبش امروز و فردای تحولات اساسی اجتماعی ایران پر خواهد کرد.

در پایان نسخه پی‌دی‌اف  سند سیاست فرهنگی و رسانه‌ای دولت فدرال آلمان به عنوان یک نمونه از صدها نمونه قابل دسترس برای درک دقیق این بستر در اختیار گذاشته می‌شود تا بلکه راهگشا باشد.
به امید پیروزی

پی‌نوشت:
نسخه پی‌دی‌اف  سند سیاست فرهنگی و رسانه‌ای دولت فدرال آلمان

https://www.bundesregierung.de/resource/blob/973862/777028/d4bad0a503d12108b416af13a4d9df40/2016-12-10-english-summary-data.pdf?download=1&fbclid=IwAR0bLG6dd2fjYGAIFaI4HDMFbooZSIDdNdsttee4S3FhyJ3bjRsCGyGlD5w

https://akhbar-rooz.com/?p=113425 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده
خواننده
2 سال قبل

این مقاله خیلی وقت است نوشته شده و من تازه آنرا میخوانم. پیشنهاد من به نویسنده این است که معنی و تعریف رایج فرهنگ را کنار بگذارد و به تعریف انسانشناسی آن روی آورد. اگر چنین کند، متوجه میشود که چطور باید تمام عرصه های زندکی انسان را در یک مجموعه ارگانیک دید و توضیح داد، از جمله استثمار، امپریالیسم و ترویج خرافات و استفاده ابزاری از هنر و دستکاری خبری و انحصار رسانه ای و غیره.

valli
valli
2 سال قبل

با سلام. مطلب رو خوندم . یه تصویری به ذهنم امد که مینویسم / توضیح هم ندارد چون نمی دونم .- یه صندلی سه پایه رو میخواد بذاره رو یه صندلی معمولی که چهارپایه داره.

هوادار
هوادار
2 سال قبل

قطعا از رویکرد شما در بررسی یک خلا در جریانهای سیاسی چپ باید کمال تقدیر و تشکر را کرد. ولی اگر بخواهیم دامنه بحث و بررسی را از سطح هیئت سیاسی این سه جریان به تنه جامعه شامل تمام تحول خواهان در عرصه فرهنگی بسط دهیم، جای ترجمه فارسی سند سیاست فرهنگی و رسانه ای دولت آلمان بعنوان رفرانس مقاله تان خالی است.

مهرداد خامنه‌ای
پاسخ به  هوادار

با سلام و ممنون از لطف و توجه شما.
نقد شما کاملا به جا است.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x