جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

کجاست آزادی؟ (یادداشت هائی پیرامون گذشتۀ ناتمام – ۵) – جمشید طاهری پور

 ظهور گفتار نوشته‌ها و عملکردهای سرکوبگرانه؛ یکی از بارزترین نشانه های وجود پارادوکس های ارزشی در سازمان اکثریت بوده است. با پژوهشی ساده نیز می‌توان مشاهده کرد که پارادوکس هائی از این جنس که در شکل عناد ستیزنده با دگر اندیشی، پراکندن تهمت و افترا علیه کسانی که متفاوت فکر و عمل می کنند... اشکال رایج...

 ظهور گفتار نوشته‌ها و عملکردهای سرکوبگرانه؛ یکی از بارزترین نشانه های وجود پارادوکس های ارزشی در سازمان اکثریت بوده است. با پژوهشی ساده نیز می‌توان مشاهده کرد که پارادوکس هائی از این جنس که در شکل عناد ستیزنده با دگر اندیشی، پراکندن تهمت و افترا علیه کسانی که متفاوت فکر و عمل می کنند… اشکال رایج از پارادوکس های ارزشی است که به وفور در  صفوف چپ سنتی ایران قابل شناسائی است

پیش خوان

بعد از وقفه‌ای، این یادداشت ها را که در پی باز شناخت گذشتۀ ناتمام، فهم آزادی و جستجوی راهبردهای دست یافتن به آن است، ادامه می دهم.

برای اینکه سرنخی بدست خواننده بدهم، یادآوری می‌کنم که تمرکز این یادداشت‌ها، بازنمائی مفاهیم ۴ بیانیه ایست که در حقیقت سیر مفهومی دگرگشت سازمان چریک ها به سازمان اکثریت را ترسیم و تبیین می کند. در نخستین بیانیه، کم و کیف اثر گزاری  اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام را بر کمیته مرکزی وقت سازمان باز گویی کردم و نشان دادم که چگونه در شعاع این اثرگزاری ها؛ تصمیم گرفته شد؛ از اشغال سفارت آمریکا دفاع کنیم، و بر دشمنی و  ستیز آیت الله خمینی علیه آمریکا؛ مهر تأئید بگذاریم. این تصامیم، در پی آمدهای خود، به تشکیل خودساختۀ سمت و سیاست اتحاد سازمان اکثریت با «خط امام» انجامید.

در فصل آتی و فصل های بعدی فرایند تعمیق اتحاد سازمان با «خط امام» را در «ضدامپریالیسمی» پی می‌گیرم که دشمنی با  دموکراسی، با لیبرالیسم و ارزش‌های تمدنی جهان غرب، مفاهیم کانونی آن هستند. و در فصول پایانی، شرحی خواهم نوشت در بارۀ استحاله در «انترناسیونالیسم هژمونیک کمونیزم روسی»، بازنگری نقادانۀ «در راه وحدت»، شیوۀ نوچه گری در تحویل سازمان اکثریت به حزب توده ایران، و تدارک برای انحلال آن.

بر اثر مجموعه این خودداشته ها،که الهام هائی بودند از ایدئولوژی حاکم بر چپ سنتی ایران، در شعاع تأخیر تاریخی و رشدنایافتگی های جامعه، هیأت رهبری سازمان اکثریت، به صفوف انقلاب اسلامی رانده شد و در مسیر اتحادهای اجتماعی و سیاسی با رهبری و رهروان انقلاب اسلامی قرار گرفت.

باور ایدئولوژیک به بنیادهای «کمونیسم تاریخی»، رشد و تکامل جامعه بر وفق مدل روسیه عصر انقلاب اکتبر، برغم تأکید بر آموزش جانبداری از کارگران و زحمتکشان کشور،(بیانیۀ نخست) مانع رهپوئی در مسیر سوق کشور برای دستیابی به دموکراسی و پیشرفت اجتماعی  بود!

 تنها سرمشق ساختارمند – پارادایم – که می‌توانست مانع اتحاد رهبری سازمان اکثریت با «خط امام» شود، و دموکراسی و پیشرفت اجتماعی را به انتخاب اول آن فرا رویاند؛ هدف رشد و تکامل سوسیال دموکراتیک جامعه، در افق تئوری و پراتیک سازمان اکثریت بود.

 پرسش مرکزی

اکنون پرسش مرکزی عبارت از این سوأل است: آیا  سیر مفهومی دگرگشت سازمان چریک ها به سازمان اکثریت؛ یک سیر مترّقی دایر بر آزادی، دموکراسی، پیشرفت اجتماعی و عدالت برای مردم ایران بوده است؟

  مفاهیمی که بیانیه های چهارگانه مبین آنند؛ ناتوان از راندن سازمان اکثریت در چنین مسیری بود! و این البته مُوأدبانه ترین بیان از تجربه ایست که از سر گذراندیم و اتفاقن ضرورت حیاتی بازنگری نقادانۀ این مفاهیم از همینجا بر می خیزد.

در شرح یک پارادوکس

بدون تردید خلاصه کردن همۀ بود و باش سازمان اکثریت در یکرشته مفاهیم انتزاعی که در بیانیه ها آمده، شناخت عینی و تحلیل واقعبینانه -ای بدست نمی‌دهد و چه بسا کژفهمی و گمراهی است!؟ من متأسفم که تحلیل جامع در ظرفیت این یادداشت‌ها نیست، در اینجا و در این فرصت تنها به برخی وجوه با اهمیت این تحلیل و شناخت، هر چند گذرا، اشاره می کنم:

ایده هادر انتزاع مفهومی خود فاقد معنا و نیرو هستند، این مفاهیم تنها وقتی که به اذهان ما راه می یابند، با امیال و اعمال ما می آمیزند و یگانه می شوند، صاحب معنا و نیرو و منشاء اثر می شوند! ازاینرو در واکاوی نقش و اثر مفاهیم ذکر شده با هدف دستیابی به پاسخ سوأل مطروحه، شیوۀ درست؛ در عین حال این است که فعالیت انسان هائی را که بعنوان رهبران، کادرها، اعضاء و طرفداران سازمان اکثریت قابل شناسائی اند، مورد بازنگری نقادانه قرار دهیم.

 شناخت نسبی از کمیت و کیفیت فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی سازمان اکثریت با مطالعه گزارش هائی که در این باره ها در نشریه کار – طی سالیان ۶۱ – ۵۸ درج و نشر یافته امکان‌ پذیر است.

{آرشیو اسناد اپوزسیون ایران” (https://www.iran-archive.com/fa )}

 این گزارش ها، در مجموع خود؛ موئید ماهیت ترقیخواهانۀ فعالیت اجتماعی  سیاسی کادرها و اعضای فعال سازمان اکثریت  است و به روشنی گواهی می‌دهد که «اکثریت» در عمل، در شعاع آرمانخواهی شریفانۀ چپ؛ دایر بر صلح، همزیستی، آزادی و عدالت در ایران و جهان، برابر حقوقی زنان، رفع بهره کشی و استثمار، ریشه‌کن کردن ستم جنسی، زندگی بهتر برای همگان، بویژه کارگران و زحمتکشان کشور،… فعالیت داشته است.

 در این میان خطوط سیاه و سیاه ترین خطوط به گزارش هائی تعلق دارد، که بیانگر بی اعتنائی عنادآمیز با اصل آزادی فعالیت برای آندسته گرایش ها و نیروهای سیاسی است که حکومت اسلامی را آماج ستیز خود قرار داده و در جهت خلع قدرت از هیأت حاکمه پیکار می کردند. این بی اعتنائی در مواردی به گفتار نوشته‌های مذموم و  شرم آوری انجامیده است، گفتار نوشته هائی که خطوط تمایز هویتی – سیاسی میان سازمان اکثریت و حکومتگران جبار و خونریز اسلامی را بی‌رنگ می کرد و در اذهان مخالفین، این گمان را بوجود می‌آورد که گویا سازمان اکثریت از سرکوب خونین و اعدام های بربرمنشانه مبارزان توسط حکومت اسلامی جانبداری می کند!!

من هم آن مسوّده های مذموم و هم این گمانه های کاذب را – که همواره با شرم از آنها یادکرده ام – نشانه و محصول تلخ پارادوکس عجیبی توصیف می کنم که در حیات سازمان اکثریت، موجودیت داشته و با آن در آمیخته بوده است!

ظهور یک دوگانگی که می‌تواند دلایل جامعه شناسی، انسان شناختی و مردم شناسی و یا شناخت شناسی داشته باشد، به شمول؛ ساختار استبدادی ذهن و تصوّر انحصار حقیقت!

تظاهر عریان دوگانگی

 به موازات درج نمونه هائی چند از گفتار نوشته‌های سرکوبگرانه در نشریۀ کار، ارگان کمیته مرکزی سازمان، عرصۀ بازتاب مواضع شفاف؛ در محکوم شناختن اعدام ها و اعتراض به سیاست سرکوب خونبار حکومت اسلامی است.

 گفتنی است که در پی اتخاذ و نشر این مواضع، سردبیری و تحریریه نشریه کار در معرض خطر شناسائی و در مظان تهدیدهای دادستانی انقلاب اسلامی  قرار گرفت، که رسمن متقاضی معرفی و تسلیم نویسندگان و مسئولین آن بود. از انتشار نشریه کار نیز ممانعت بعمل آمد.

به نیّت تعدیل و رفع بحران، هیأت دبیران سازمان تصمیم گرفت، رضا غبرائی از رهبران سازمان، جهت مذاکره  برای رفع ممنوعیت انتشار «کار»، روانۀ دادستانی انقلاب اسلامی شود. ماه ها پیش، در چارچوب سیاست دستیابی و تأمین فعالیت علنی و قانونی برای سازمان، غبرائی در سمت مدیر مسئول نشریه کار، به وزارت کشور معرفی شده بود. او به دادستانی رفت و هرگز باز نگشت!

در دادستانی انقلاب اسلامی، رضا غبرائی بخاطر دفاع از  مواضع مندرج در کار، و ابرام بر حق آزادی دگراندیشان و محکومیت سرکوب آنان و اعتراض به اعدام ها، بازداشت و روانۀ زندان شد و در آن کشتار عام تابستان اوین، در برابر جوخۀ اعدام قرار گرفت و تیرباران شد!

 ظهور گفتار نوشته‌ها و عملکردهای سرکوبگرانه؛ یکی از بارزترین نشانه های وجود پارادوکس های ارزشی در سازمان اکثریت بوده است. با پژوهشی ساده نیز می‌توان مشاهده کرد که پارادوکس هائی از این جنس که در شکل عناد ستیزنده با دگر اندیشی، پراکندن تهمت و افترا علیه کسانی که متفاوت فکر و عمل می کنند… اشکال رایج از پارادوکس های ارزشی است که به وفور در  صفوف چپ سنتی ایران قابل شناسائی است.

من سال‌ها به این پارادوکس ها اندیشیده ام و در نوشتار «چپ در ایران و مشکل انتگراسیون» – آرشیو اخبار روز – کوشیدم طرحی از فهم آنان ارائه کنم و به معنا، به محتوا و مضمون آن دست یابم:

 « انقلاب اسلامی، پرده از چهره حقیقت چپ ایران کنار زد و نشان داد که چه قرابت گسترده و عمیقی میان چپ سنتی ایران و اسلام سیاسی وجود داشته است. هر چند درک غیرتاریخی لنینیسم از سرمایه داری، با رهنمودهای اجتماعی و سیاسی که در آستین داشت، پشتیبانی از آیت الله خمینی را در صفوف چپ توجیه و تشویق می کرد، اما قرابت یادشده از سرچشمه های دیگری سیراب می‌شد که از آن جمله است؛ فقدان فرهنگ دموکراسی، آزادی‌های سیاسی، مدنی و نظایر آن! و در وجوه بنیادین تر، قوام نایافتگی انسانیت شهروندی و حقوق بشری است. مجموعه این خودداشته ها، چپ را به صفوف پیروان خمینی می راند و با آنان خویشاوند می کرد! »

چند نکتۀ دیگر

 نباید از یاد برد که توازن نیرو میان گرایش های مختلف عامل تعیین کننده است. نیروهای بزرگ اجتماعی  و بخش هائی که مؤثر ترین نقش رهبری کننده را در مقیاس جامعه و در عصر گلوبال؛ در مقیاس جهانی در اختیار دارند، سمت و سیاست هژمونیک را رقم می زنند.

 باید دانست مفاهیم ناظر بر سمت و سیاست ها، همچون خود آنان پدیدارهائی تاریخی، مشروط به زمان و مکان، و آبستن تغییر و دگرگون شدن هستند! این دگرگونی در وهلۀ نخست، در اذهان حاملان نقّاد آن صورت تحقق پیدا می کنند! پس این اندیشه که مردم؛ عاملین دگرگونی و آفریدگان تغییر هستند، اندیشه‌ای کاذب و نویدی دروغین نیست!

من کماکان بر این نظرم: همه چیز بر می‌گردد به آگاهی و انتخاب مردم! در همیشه تاریخ مردم نیروی تغییر بوده اند، در این تردیدی نیست. هراس من همه از هژمون هاست؛ سیاست پردازان، دولتمردان و دولتمدار زنانی که فرمان ماشین جامعه و جهان را در دست دارند، و خواسته و دانسته مردم را به زیر سایۀ خود می رانند!

در تجربۀ سازمان اکثریت، اتحاد رهبری آن با «خط امام»، زنان و مردانی را که به جنبش سکولار – دموکراسی ایران تعلق داشتند و بسیاری‌ از انان در جنبش چپ فعال بودند، در شناخت ماهیت ارتجاعی سمت و سیاست خمینی، دستخوش ابهام و اشتباه کرد! و به حواشی سایۀ او کشاند! پس از این رهگذر؛ بر دامنۀ آن گمراهی بزرگ افزود که مردم ایران را در دام پیروی از خمینی به بند کشیده بود!… کاش صدایم آن وسعت را داشت که عذر خواه شنیده شود!

 آنان که بسیاران بودند

 بیانیه های چهارگانۀ رهبری سازمان اکثریت، در کرشمه و افسون مفهومی خود، در صدد برساختن هویت «بیگانه ای آشنا» برای فدائیان بود! اما بیانات رهبری، سمت و سیاست‌های آن برغم موقعیت بالادستی که در مقاطعی از آن برخوردار بود، از گام های آغازین و حتا در زمان فراگیر شدن سیطره اش، همواره  با مخالفت و اعتراض و نافرمانی و رویگردانی، در صفوف کادرها و اعضاء، و بخش هائی از پایگاه اجتماعی سازمان اکثریت؛ – آنان که بسیاران بودند -، رو در رو و دست بگریبان بود! رخداد انشعاب ها از رهبری سازمان، از این زاویه نگاه؛ مستندات آگاه کننده ای در اختیار می گذارند:

«در انشعاب «جناح چپ» با آنان همراه شد. این همراهی درستی و نادرستی داشت. از منظر عقلانیت سیاسی پی آمد خونین در انبان داشت و ناخواسته بر انسداد سیاسی و سرکوبگری های خونبار خمینی می دمید، و این در حالی بود که انتخاب چپ از سوی او در انشعاب از رهبری وقت سازمان – که من از اعضای موثر آن بودم – یک‌سره از آرمانخواهی ویدا و پایداری خدشه ناپذیرش در باور به آزادی و عدالت برای انسان‌ها بر می خاست. او سمتیابی رهبری ما را در مسیر اتحاد با اسلام سیاسی که در سالیان ۶۱-۵۹ به پشتیبانی از خمینی و سمتگیری وحدت با حزب توده ایران انجامید بر نمی تافت و آنرا رویگردانی از آرمان آزادی و عدالت، وانهادن اصل اندیشیدن مستقل و بی اعتنائی به ضرورت دموکراسی و تجدد برای ایران می دانست. سمت و سیاست ما در جانبداری از «خط امام» بر رنج‌های ویدا بسیار افزود.» (در سوگ فقدان ویدا حاجبی تبریزی – آرشیو اخبار روز- ج – ط)

سیاست را مثل هر دانشی باید آموخت

این یادداشتها مجالی برای بازاندیشی مفاهیم کانونی بیانیه های رهبری سازمان اکثریت در سالیان نخستین موجودیت آنست. راست آزمائی  تجربۀ ایدئولوژیک سیاسی سازمان اکثریت، گواهی می دهد:

۱- تئوری سیاست نیست، راهنمای سیاست است.

۲- نداشتن تئوری یک مصیبت و تئوری بد و اشتباه صد مصیبت!

روشن است که دوران سیاست پردازی خود جوش و سیاست ورزی  مبتنی بر انقلابیگری، جزمیت ایدئولوژیک، شمّ و  غریزه، معتقدات امّی و قبیله ای و شیخوخیّت و سابقه سالاری، به پایان رسیده است. اکنون سیاست را مثل هر دانشی باید آموخت. ما در زمانه ای زندگی می‌کنیم که زیر ساخت درسیاست ورزی مدرن، بر دانش و دانائی آکادمیک استوار است. سیاست هم، همچون اقتصاد، دانش محور شده است.

«یادداشت هائی پیرامون گذشتۀ ناتمام»، البته در جستجوی آزادی است، اما الزام چنین جستجوئی؛ تبادل نقد و نظر است. کنش ارتباطی برای دستیابی به اندیشه‌های راهنما و راهبردهای موثر، مبتنی بر راست آزمائی تجربی و شناخت جامعه و جهان بر اساس دانش و علم. بدون رهپوئی استوار در چنین مسیری، سمت و سیاست چپ ایران کماکان عقیم خواهد بود، و بر خانۀ خیال و آرزوی صد سالۀ او، سالیان با سالیانش انباز خواهد شد.

ج – ط – ۲۸.۰۳.۲۲

https://akhbar-rooz.com/?p=147859 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

24 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

طنز تلخ برخورد کنندگان،
گذر زمان و زیستن در دوران تاریخی خاص، انباشت تجربیات تلخی را برای افراد خاص بوجود می آورد که این تجربیات تلخ سبب می شود که افراد از خود بپرسند:
چرا جنین شد آیا می شد چنین نشود آیا می شد تئوری ها را بگونه ای تعریف کرد که حاص کار برای مردمان سرزمینم بشود: آزادی،دمکراسی، عدالت اجتماعی.
در این پرسش آفرینی افراد از خود.
گروهی به این نتیجه می رسند که نباید خود را خسته کرد بهتر است به همان داشته های گذشته امان چه درست چه غلط بچسبیم و آن گذشته را دکانی کنیم برای گذران اموراتمان.
گروهی به این نتیجه می رسند:
خیر، نباید به گذشته چسبید بل باید تلاش کرد نوری تاباند  بر تاریکی های که گذشته ی مخربی در آن تاریکی مخفی شده اند که نور افکنی سبب شود نسل های حال و آینده بدانند که نباید در تله های تفکرات جزم اندیش و ایده لوژی های جزم اندیش و تشکیلات جزم اندیش گرفتار شد چون گرفتار شدن در هر کدام از این جزم اندیشی ها ابتدای سقوط فرد است و فرد را از یادگیری های مورد نیازش دور می کنند و شاید در مرحله متوجه شود 
این تله های جزم اندیشی مانع از این بودند و خواهند بود که مفاهیم آزادی و دمکراسی و عدالت اجتماعی را خوب درک کنم
و نتوانم
در پی تحقق آزادی و دمکراسی و عدالت اجتماعی برم که در سرزمینم یک شرایط زیست روادارانه شکل بگیرد و بهروزی برای همگان پی ریزی شود …

F Sharifi
F Sharifi
2 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

من متوجه نمیشوم که اینکه از گذشته باید درس بگیریم و بیاموزیم تا بتوانیم اینده بهتری را بسازیم ، کجایش اشتباه است که یک عده ای گله ای و بدون هیچ پاسخ و استدلالی منفی ۸ بدهند !

حمید
حمید
2 سال قبل

جناب طاهری پور اگرچه بنده هنوز منتظر جواب شما هستم والبته شاید هم انتظار عبثی خواهد بود خواستم عرض کنم با جوابی که شما به کهنسال داده اید معلوم هست شما فقط در عالم واقع فقط جبهه سیاسی خود را عوض کردید والا تمام ان فیلسوف نمایی و مغلق گویی و فیلسوفان قرن ۱۷و۱۸را شاهد گرفتن  تماما پرچم دروغینی برای همین جبهه عوض کردن از صف معتقدین به سوسیالیزم و مارکسیسم لنینسم به اردوگاه جهانی سرمایه داری امپریالیستی .بهمین سادگی .خواهید گفت هرگز اما شما در جواب کهنسال نقص و عیب اصلی نسل خود را که بنده هم از متعلقین به همان نسل هستم نبود انسانیت و اعتقاد به ایدولوژی توتالیتر جزمی( مارکسیسم لنینیسم ) فرمودید و اوباش و قداره بندان نونازی و استپان بندرا را که امروز دبیرکل سازمان ناتو علنا از تسلیح و تجهیز و تربیت نظامی انان سخن می راند را قهرمانان ازادی و انقلابیون فداکار نام میبرید و میدان را تجلی گاه این قهرمانان .عیبی هم ندارد که شما این باور را بهمراه جمعی از رهبران سابق و لاحق  چپ های خیلی ازادیخواه داشته باشید .شاید شما هم لنگ لنگان در سر پیری جزو نسلی بشوید که جامعه خود را به مدارج انسانی از نوع بندرا و نونازی ها هدایت کنید که هزار البته تلاشی عبث است چون کندن چاه برای میرزااغاسی که ابی برای او نشد ولی نانی برای عمله ها شده بود ولی پیچیدن چنین امری ساده را در لفافه الفاظ مغلق فروختن گرانتر جنس بنجل هست والا نسل ما همواره سپاسگزار ان جانهای شیفته و پاکی خواهد بود که برخلاف توهین اشکار شما نمونه های برجسته انسانی بوده و درراه نجات انسان بهمراه انسانی ترین باور های خود توسط همین جبهه ای که اکنون شما شرمگین سنگ ان را برسبنه میکوبید به مسلخ عشق برده شدندضمنا این داستان ایدلوژی بد هست و مدنی بودن به سبک اوباش بندرا و نونازی و جانوران سرمایه داری خوب هست  بهمراه فیلسوف امریکایی خود جناب فوکویاما به خاک سپرده شده است 

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

متاسفانه اکثریت عظیمی از مارکسیستها نمیتوانند به آزادی طبقه کارگر بصورت نتیجه کار دولتها نگاه نکنند، اول و آخر عقاید این مارکسیستها دولت است، یا تک حزبی- بلشویکی و یا چند حزبی بورژوا دموکراتیک. دولتگرائی مارکس مارکسیستها را در وضعیت غیر قابل نجاتی قرار داده است. اختلافات لاینحل بین جناحهای اکثریت و اقلیت و بقیه تشکلات مارکسیستی از دولتگرائی آنهاست. آنها هم تقصیر کارند و هم بی تقصیر. بی تقصیر هستند چون فکر میکنند نظریه ماتریالیسم تاریخی مارکس درست است و باید رشد نیروهای مولده را دنبال کرد، یکی بصورت رشد سرمایه داری دولتی و دیگری بصورت سرمایه داری غربی نیمه دولتی. تقصیر دارند چون به انقلاب در حقیقت برخورد فلسفه بافانه میکنند نه علمی و طبقه کارگر و استثمار نیروی کار را گذاشته اند به کنار و تابع رشد نیروهای مولده بورژوائی. این مارکسیستها در واقع خائن به طبقه کارگرند اما خودشان نمیدانند و فکر میکنند خدمتگارند!!! .
بحثهای این مقاله و کامنتهایش ماهیت دور باطل دارد، پاراداکس اصلی از سازگار نبودن منافع کارگران با هر نوع دولت مرکزی است.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

پرسشی است
این هموطن که خودش را کارگر کمونیست می داند ،
چه کینه ای نسبت به مفهوم آزادی دارد که می خواهد آزادی را  در محدوده ای بنام آزادی کارگر خفه کند!؟ 

صابری
صابری
2 سال قبل

شیب توبه خیلی تند است
زلنسکی (الیگارش دزد) “صلح طلب”
یا آزوف (نئونازی های) طرفدار استقلال ملی!
جمشید خان اگر دهه های ۲۰ و ۳۰ میلادی میزیستی هیتلر و آلمانی های آن زمان را چه می نامیدی و روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت را چه؟

خواننده
خواننده
2 سال قبل

تا مرد سخن نگفته باشد….
کلی گویی و حرفهایی بی بنیاد و متناسب با جو روز زدنٰ فقط بیانگر سست عنصری است و نه چیز دیگر. بارها افراد مختلف به ایشان تذکر داده اند که با مغلق نویسی و قلمبه پراکنی که نمی توان خود را به اصطلاح با سواد نشان داد. درخت هرچه پربار تر افتاده تر. همین مختصر اظهار نظر جناب طاهری در مورد یکی از مهم ترین مسائل روز یعنی بحران اکراین نشان دهنده آن است که ایشان فقط نرخ روز نان را می داند و آن را اعلام می کند و نه بیشتر.
تکرار این مطالب در سایت اخبار روز واقعا نگران کننده شده است.

حمید
حمید
2 سال قبل

جناب طاهری پور اگر محبت فرمایید به دو سوال بنده هم البته به زبان ساده جواب بنویسید (البته نه به ان سادگی در بحث تلویزیونی با بنی صدر و تیمسار فلاحی و رضایی درجواب سوال پرسشگر که ان امپریالیسمی که اقای طاهری پور در مورد ان صحبت میکنند کجاست با انگشت اشاره تیمسارفلاحی را همان امپریالیسم معرفی فرمودید و سالها موجب مزاح شد )،
۱- اگر شما را با همین باور ها به سال اول قبل و بعدانقلاب ایران برگردانند شما با کدام نیروی سیاسی احساس نزدیکی میکردید
۲- در جواب سوالی در مورد اکراین فرمودید انقلاب میدان که معلوم میشود اتفاقا شما خیلی هم در مورد اکراین اطلاعات دارید اگر در همان میدان حضور داشتید ساندویچ از دست سرکارخانم ویکتوریا نولند و سناتور مک کین می گرفتید و یا نه

کهنسال
کهنسال
2 سال قبل
پاسخ به  حمید

اتفاقا بعد از شروع جنگ ارتجاعی دیکتاتورهای ایران و عراق در یکی از شماره های کار اکثریت در مقایسه حکومت داعشی جمهوری اسلامی با حکومت شوراها آمده بود:

“همانگونه که بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بلشویکها به رهبری لنین توانستند ضدانقلاب و بازمانده های نظامی روسیه تزاری را به نفع انقلاب بکار گیرند جمهوری اسلامی هم به رهبری امام خمینی توانست از افرادی مانند تیمسار فلاحی عناصری وطن پرست تربیت نماید که علیه دشمن بعثی می جنگند” (نقل به معنی) 

ناهید
ناهید
2 سال قبل
پاسخ به  حمید

در تایید سخن شما توصیه میکنم برای پی بردن به ماهیت واقعی چپ بریده نظری به سخنرانی دیشب زلنسکی بیاندازید و مقایسه کنید با لحن هیتلر یا خمینی. این آقا او را طلح طلب معرفی میکند!
اختلاف شدید در ارتش اوکراین؟

🔻 زلنسکی پنجشنبه شب در یک سخنرانی ویدیویی دو فرمانده ارشد سرویس اطلاعاتی این کشور را به خیانت متهم کرد و از اخراج آنها خبر داد.

🔹آقای زلنسکی در سخنرانی خود گفت: ”امروز تصمیم تازه‌ای درباره این ضدقهرمانان اتخاذ کردم … الان فرصت رسیدگی به همه خیانتکاران را ندارم ولی به تدریج همه آنها مجازات خواهند شد.”

🔹آقای زلنسکی گفت: ”آنها که سوگند وفاداری به مردم اوکراین را زیر پا می‌گذارند، از مدارج نظامی محروم خواهند شد.”

جمشید طاهری پور
جمشید طاهری پور
2 سال قبل

آقای کهنسال عزیز! من هم وقتی به خود و چپ ایران نگاه می کنم اغلب مثل شما متأسف می شوم و ناامید هستم. تجربۀ تأسف و ناامیدی خودم را برایتان می نویسم شاید بکار آمد:

من در این سرگشتگی و جستجو های۴۰ و چند سال اخیر عمرم، از دو منبع بقول ادیا بسیار فیض بردم؛ اول از سوسیال فیلسوف های قرون ۱۶ – ۱۷ -۱۸ انگلیس؛ جوهر آموزش های آنها عبارت از این بود که معتقد بودند؛ وظیفۀ هر نسلی رساندن جامعه خود به عالی ترین درجۀ انسانیت زمانۀ خودشان است. و دومین منبع متفکرین آلمان از جمله کانت و طرفداران منتقد فلسفۀ او بودند. جوهر اموزش آنها این بود که می گفتند تا از حقیقت هر امر و پدیداری یک صورتبندی مفهومی ارائه نشده، معنایش این است که هنوز فهم نشده! و هر چیز و امری که دور از فهم مانده و هنوز نا مفهوم است، معنایش این است که مستعد تکرار است و مدام مکرر می شود.

اقتضای اشتباهات گذشته؛ اول تئوری های ما، یا بزبان رایج تر ایدئولوژی های جزمی و توتالیتر بوده و دوم عقب ماندگی ودرجۀ نازل انسانیت ما بوده! بهر نسبتی که این دو تا را فهم کرده باشیم و به گسست از انها توفیق پیدا کرده و در شعاع این فهم و گسست ، جایگزین آنها را پیدا و از آن خود کرده باشیم، می توانیم به این نظر برسیم که گذشته را پشت سر گذاشته، تمام کرده و به پدیداری، مختوم و تکرار ناشونده تبدیل کرده ایم؛ یعنی آدم نو و با گفتار و کردار و انسانیتی از جنس دیگر، یعنی تازه هستیم.

حالا دوست عزیز، آن فهم و گسست و این نیل و توفیق و بالاآخره آن دشوار دستیابی و از آن خود کردن بدیل آنها و آدم نو و دیگر شدن، بسیار بسیار دشوار و گاهی وقت ها بنحو نا امید کننده ای برای تیپ و نسل ما ناممکن بنظر می رسد. و این سرچشمه نا امیدی های من و توست. اما از تو چه پنهان؛ در اوج ناامیدی وقتی می بینم دارم از پا در می آیم، به خودم نهیب می زنم و می گویم؛ هی… جمشید! یادت باشد که من و تو آدم نبرد هستیم و حالا که یک چیز هائی فهمیدیم نباید بگذاریم ناامیدی بر ما چیرگی بیابد و وادارمان کند که همان آدم قدیم باقی بمانیم.. بهتر است در نبرد و امیدوار و تا آنجا که می توانیم آن کس باشیم که مقتضا و مطالبۀ زمانه است!

کهنسال
کهنسال
2 سال قبل

 آقای طاهری پور برای من از کانت و  سوسیال فیلسوف های قرون ۱۶ – ۱۷ -۱۸ انگلیس میگوید و…..آقا جان من به جرم پخش اعلامیه علیه قانون قصاص جمهوری اسلامی و “تربچه پوک” بودن ۴ سال زندان بودم و …….شما مطمئنی چپ بودی ؟

جمشید طاهری پور
جمشید طاهری پور
2 سال قبل

آقای مهرداد! همیشه خطر توجیه وجود دارد و به تجربه دیدم با کاراکتر آدم ها رابطه مستقیم دارد. این که؛ از نقد و انتقاداکثر رهبران سابق اکثریت نوشتید از مهربانی تان است، ایکاش همین طور بود! دو سه نفری شان هم که حرف هائی زدند، بی بنیه و بی جستجوی ریشه و اساس حرف زدند، من در این بیش از سه دهه، اهتمامم فهم ریشه ای خطا ها و نقص و ایراد هابوده، در حد خودم کار کرده و زحمت کشیده حرف زدم! پرسیده اید ولی سوال اینجاست که چطور و چرا دیگر گروه ها دچار چنین “خطوط سیاهی” نشدند، خوب یک طرف بر می گردد به سمت و خط -شان ولی در همان سمت و خط، سیاهی خط ها بسیاری از آنان در « سرکوب دگراندیشان» وحشتناک است، کارنامۀ رهبری مجاهدین در سرکوب دگر اندیشان از خمینی هم آن طرف تر است، کُشت و کُشتار رقبای تشکیلاتی در درّه احزاب در کردستان در میان بخش هائی از فدائیان مسلح و دیگر چپ ها ، نمونه های دیگر است که شاید شما از آنها اطلاع چندانی نداشته -اید. من علاقه ای به پرداختن به چنین مسائلی ندارم . مهم وجود نقطه های روش نقد و مسئولیت در صفوف مجموع ماست، از هر تیره و خط و خطوط سیاسی و نظری. ممنون که به نوشته های من حساس هستید.

آقای پرسان، راست می گوئید قبلن هم پرسیده بودید، معذرت می خواهم که بی اعتنائی کردم. من برای کامنت ها و پاسخ به آنها اهمیت و احترام زیاد قائلم. راست اش من از تاریخ ۳۰ سال اخیر اوکراین متأسفانه اطلاع چندانی ندارم . یک اندازه ای هم که می دانم در سطح مقالات و نوشته های اخیر در سطح سایت های مختلف است، یعنی هیچ مطالعه ویژه و تخصصی در باره اوکراین ندارم . همین قدر می دانم که مردم اوکراین از زمان تزارها تا دوره بلشویک ها و لنین و استالین و همچنین در خیزش های بعد از فرو پاشی و در این سی سال اخیر و از جمله انقلاب میدان، خواهان استقلال ملی و حاکمیت مستقل خود بوده اند. در این ایستادگی ومقاومت قهرمانانه علیه تجاوز جنایتبار پوتین و الیگارش های روس هم، انگیزه و محرک اصلی خواست استقلال سیاسی و دموکراسی و پیشرفت اجتماعی بر اساس مناسبات صلح آمیز وعادلانه میان دولت ها و ملت ها در جهان گلوبال است. مهم ، عبارت است ازبودن در طرف مردم اوکراین و محکوم شناختن تجاوز و سیاست عظمت خواهانۀ پوتین و دولت و حاکمیت الیگارش های روس است. مردم اوکراین خود قادرند در مورد مسائل بویژه عضویت در اتحادیه اروپا تصمیم بگیرند، از رئیس جمهور خوشم می آید که در حال حاضر از تقاضای عضویت در ناتو دست کشید این نشانۀ پایبندی او به خواست صلح است. بگمان من ایستادگی مردم اوکراین در برابر تجاوز پوتین، ضرورت اصلاح، تکامل و تحول دموکراسی های پارلمانی غرب را بیش از پیش به ضرورتی مبرم و عاجل فرا می رویاند.. . این خدمت تاریخی اوکراینی ها و رئیس جمهور شجاع آن است به تاریخ دموکراسی و مدنیت غرب و جهان!

آقای پرسان! این که یک کسی به دلیل فعالیت و سابقۀ سیاسی، خود را مجاز بداند، که بدون علم و اطلاع کافی، در مورد هر موضوع و رویداد کوچک و بزرگی اظهار نظر بکند، این دوره اش گذشته و اگر کسی حالا این رفتار را دشته باشد حرمت خودش را می ریزد.

خانم یا آقای نسیم، نظرات شما نامحترم است و من با آنها هیچگونه موافقت و همراهی ندارم، اما حق شما را در بیان نظرات -تان محترم می دارم و از آن دفاع می کنم. دوست عزیز! بمن چه مربوط که در باره شما تصمیم بگیرم! من فقط در باره خودم تصمیم می گیرم و اجازه نمی دهم که کس دیگری در مورد من تصمیم بگیرد که چه را بگویم و چه را نگویم!!. برای شما شادباش های نوروزی و بهاری آرزو می کنم. جمشید

پرسان
پرسان
2 سال قبل

آقای طاهری پور شما در لابلای تعارف و منت گذاشتن سر خوانندگان از پاسخ به سوالات مشخص من طفره رفتید.
من اما پاسخ خودم را گرفتم، در کارزار کنونی شما در جبهه نئو نازی ها، صهیونیسم و امپریالیسم خودنمایی میکنید.
در این سن و سال‌عجیب مینماید اما به خودتان مربوط است.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل
پاسخ به  پرسان

پرسان در برخوردش با موضوع اوکراین می خواهد تائیدیه ای بگیرد که عمل تجاوزکارانه پوتین بسیار خوب و ضروری بود.
بلی پرسان خان!
آدم می پرسد که یاد هم بگیرد نمی پرسد که تائیدی بگیرد برای دانسته های غلطش.
شما در پرسیدن هایت سعی کن یاد بگیری نه اینکه دنبال گرفتن تائیدیه برای ذهنیت غلطت باشی!

اکبر ص
اکبر ص
2 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

شاید هم پرسان خواسته باشد مچ مزدبگیران امپریالیسم در لباس چپ را گرفته باشد، اینطور نیست امیر خان؟
شما وکیل جمشید طاهری پور هستی یا سحنگویش؟

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل
پاسخ به  اکبر ص

خیر وگیل کسی نیستم فقط روش افرادی که گاهی می تواند آدرس غلط دادنی باشد پررنگ می کنم

نسیم
نسیم
2 سال قبل

ارزیابی نظرات من حق شماست اما من کجا از شما خواستم که بجای من تصمیم بگیرید؟
بنظرم بعنوان یک چهره عمومی وظیفه اخلاقی پاسخگویی در مورد اعمال غیر شخصی خود را دارید بخصوص که اعمال شما ممکن است به حذف زندگی دیگرانی کمک کرده باشد.
۱- آیا نشریه کار ۷۷ و ۱۳۲ با مسئولیت شما منتشر شده است؟ اگر خیر، ممکن است بگویید چه کسی بوده؟
۲- آیا ادعای جزوه تشکلهای فدایی در مورد لو دادن سیامک اسدیان توسط یک هوادار اکثریت (مطابق با رهنمود نشریه کار ۷۷) واقعیت دارد؟

Shm
Shm
2 سال قبل

سلام آقای طاهری پور علیرغم شهامت انتقاد از خود.برای اینکه نسل جوانی که بهترین وباتجربه ترین انسانهای آگاه ایران را با جهت گیری غلطی که آقای نگهدار مدعی است از بیسوادی پنداشتن تیوری بوده است واین راهم بهانه وحدت باحزب توده میداند،همانطور که احساس مسیولیت کرده آید چون در مرکز تصمیم گیری حضور داشته آید
خیلی واضح و روشن و بدون استعاره که استعداد انردربکاذبردن کلمات دارید با نام ومسیولیت اشخاص بنویسید. درواقع تاریخ سازمان است تو این سالهای پرآشوب .ونامیذازخودبه یادگار بگذارید.گسستنداز اکثریت کافی نیست.

کهنسال
کهنسال
2 سال قبل

“این گزارش ها، در مجموع خود؛ موید ماهیت ترقیخواهانۀ فعالیت اجتماعی سیاسی کادرها و اعضای فعال سازمان اکثریت است و به روشنی گواهی می‌دهد که «اکثریت» در عمل، در شعاع آرمانخواهی شریفانۀ چپ؛ دایر بر صلح، همزیستی، آزادی و عدالت در ایران و جهان، برابر حقوقی زنان، رفع بهره کشی و استثمار، ریشه‌کن کردن ستم جنسی، زندگی بهتر برای همگان، بویژه کارگران و زحمتکشان کشور،… فعالیت داشته است.”

آقای طاهری پور با سلام ؛

اگر اکثریت – توده “چپ” ایران بودند ؛ بقیه طیف چپ (که قتل عام شده وهزاران اعدامی و زندانی داشتند) در کدام سمت تاریخ قرار میگیرند؟

 به نظر میرسد اگر سالهای ۵۹-۵۸ و دهه سیاه و خونین ۶۰ و  دوران “اصلاحات” (۸۴-۷۶) چند بار دیگر رخ دهد؛ دوباره همان موضع گیریها از طرف شما و یارانتان تکرارخواهد شد. بسیارمایه تاسف است .

این نشان میدهد : نیش عقرب نه از ره کین است   اقتضای طبیعتش اینست. 

با احترام 

پرسان
پرسان
2 سال قبل

آقای طاهری پور این چند پرسش را چند هفته پیش زیر کامنتی که در همین سایت گذاشته بودید مطرح کردم که بی پاسخ گذاشتید. لذا آنها را دوباره به امید گرفتن پاسخ صریح از شما ابنجا دوباره می آورم:
آقای طاهری پور! شما از تاریخ ۳۰ سال اخیر اوکراین چه می دانید؟
موضع شما در قبال کودتای ۲۰۱۴ در آن کشور چیست؟
همکاری دولت با نئو نازی های اوکراین را چگونه توجیه می کنید؟
کشتار روس ها در اوکراین طی شش سال گذشته را کجا محکوم کردید؟
پیوستن اوکراین به ناتو را به سود صلح جهانی یا مخاطره ای برای آن می دانید؟
نظر شما کلا راجع به پیمان ناتو چیست؟
وجود آن را ضروری می دانید؟
اگر آری چرا و اگر خیر چه پیشنهای برای آینده آن دارید؟

نسیم
نسیم
2 سال قبل

آقای طاهری پور به جد تصمیم گرفته است یک اکثریتی ۱۳۵۹-۶۱ باقی بماند، هیچ چیز نگوید و حتی فاصله غیرواقعی خود با امثال فرخ نگهدار را کمرنگ تر و کمرنگ تر کند. ببینید:
“گفتار نوشته هائی که …… در اذهان مخالفین، این گمان را بوجود می‌آورد که گویا سازمان اکثریت از سرکوب خونین و اعدام های بربرمنشانه مبارزان توسط حکومت اسلامی جانبداری می کند!!”
که اینطور! موضوع صدها مقاله و پشتیبانی از سپاه پاسداران و آلت دست هسته سخت قدرت شدن برای درهم کوبیدن هرچه مخالف و لیبرال نه یک واقعیت، بلکه فقط یک گمان است! البته این گمان هم فقط در اذهان مخالفان (منظور همان مائوئیست های امریکایی نگهدار و تربچه های پوک کیانوری است) وجود دارد والا آدم عاقل که از این گمان های باطل نمی کند.
آقای طاهری پور! رهنمود به هواداران در باره همکاری با سپاه پاسداران و دادن اطلاعات ضدانقلاب (کار ۷۷) و “آیینه سکندر” (کار ۱۳۲) در همسان کردن سیامک اسدیان با “کثیف ترین موجودات جهان” و “پست ترین و رذل ترین جنایتکاران” با مسئولیت چه کسی و از جانب کدام سازمانی مطرح شده است؟ نکند چنین روزنامه هایی وجود خارجی ندارند و فقط ساخته اذهان مخالفان هستند؟
۱- با سابقه واقعی خود برخورد کنید نه اینکه آن را چرا به اذهان مخالفان نسبت دهید.
۲- آیا ادعای جزوه “تشکل های فدایی” در مورد لو دادن سیامک اسدیان به سپاه آمل (طبق رهنمود کار ۷۷) صحیح است؟

کهنسال
کهنسال
2 سال قبل
پاسخ به  نسیم

لطفا موضوع را محدود به دو شماره ۷۷ و ۱۳۲ و سیامک اسدیان ننمایید. در تمامی شماره های کار اکثریت در سالهای ۶۲-۵۹ از این شاهکارها و انسان فروشیها فراوان یافت میشود. به ۲ نمونه توهم توجه کنید:
۱- در تیر ماه ۶۰ دانش آموزی را به جرم هواداری از سازمان اکثریت در شهرستان اردبیل بازداشت کرده بودند دانش آموز بی خبر از همه جا در راستای همکاریهای پاسداران و سازمان اکثریت در آن دوران به پاسداری کوتاه قد که مسئول بازداشتگاه بود گفت :” برادر اجازه بده به مسولم زنگ بزنم تا بیاید مرا آزاد کند” 
پاسدار کثیف و ریشو چنان سیلی محکمی به صورت آن نوجوان طفلک زد که جای ۴ انگشت او تا یک هفته روی صورت آن دانش آموز مظلوم باقی مانده بود. و در پاسخ او به زبان ترکی و با تمسخر گفت : “حالا برایت کاغذ و قلم میاورم که یک نامه هم برای لنین بنویسی” 
۲- در زندان تبریزمعمولا کسانی را که دستگیرمی کردند هنگامیکه پاسداران بند از آنها می پرسیدند دلیل دستگیری  چیست بازداشتیها پاسخ می دادند : مشکوک. یک با ر یک دانش آموز بازداشتی سینه جلو داد و در پاسخ گفت : من توده ای هستم و به دنبال آن پاسدار با مشت و لگد به جان آن دانش آموز توده ای افتاد که خجالت هم نمیکشی ؟ در آن موقع بود که ۲ ریالی جوان نگون بخت افتاد و شروع کرد به اینکه: “این طور می گویند, منکه توده ای نیستم”  
   

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل

ضمن تایید پارادوکس به عنوان یکی از عوامل ذات هستی چه در فردیت انسان و چه در ساختار یک تشکیلات، بیم ان نیز میرود که ان پارادوکس به توجیهی برای وضع موجود تبدیل شود. منظور اشاره به “خطوط سیاه و سیاه ترین خطوط” است که آقای جمشید خالصانه آنان را منتج به “گفتار نوشته‌های مذموم و شرم آور” میداند.

مطمئنا دیگر تشکیلات چپ با پارادوکس های ویژه خود در گیر بودند. ولی سوال اینجاست که چطور و چرا آنها دچار چنین “خطوط سیاهی” نشدند که از سرکوب دیگر اندیشان چپ توسط حکومت یا حمایت کنند یا به تشویقش بپردازند؟ این وجه تمایز را نمیشود در این عبارت “شیوۀ نوچه گری در تحویل سازمان اکثریت به حزب توده ایران” نادیده گرفت. عبارتی است بسیار گویا که دلیرانه و مسوولانه توسط یکی از رهبران اسبق اکثریت در ان زمان دلیل “اصلی” تمام انشعابات و جدایی های ان جنبش را توضیح میدهد. حزب توده به عنوان اولین حزب سیاسی ایران مسول و مشوق ” عناد ستیزنده با دگر اندیشی، پراکندن تهمت و افترا” بود که به سازمان اکثریت هم سرایت کرد.

شاید همین پارادوکس موجود بود که علیرغم سیاست های ننگین و فاجه بار سال های شصت، اکثر رهبران سابق اکثریت را به نقد خود و انتقاد از گذشته فرا خواند.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


24
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x