مارچلو موستو: جنگ در اوکراین چهار ماه قبل آغاز شد. بنا به اعلام دفتر کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، جنگ تا همین حالا به مرگ بیش از ۴۵۰۰ غیرنظامی انجامیده و حدود پنج میلیون نفر را از خانههایشان بیرون رانده و تبدیل به پناهجو کرده است. این شمار شامل مرگ نظامیان ــ دستکم ده هزار اوکراینی احتمالاً شماری بیشتر در سمت روسیه ــ و چندین میلیون نفری نیست که درون اوکراین آواره شدهاند. تهاجم به اوکراین منجر به نابودی پُردامنهی شهرها و زیرساختهای غیرنظامی شده که بازسازیشان نسلها به درازا میکشد، و همچنین جنایات جنگی چشمگیر، همانند مواردی که در خلال محاصرهی ماریوپل به دست سربازان روسیه رخ داد.
با هدف مرور رخدادها از هنگام آغاز جنگ، تأمل پیرامون نقش ناتو، و بازبینی سناریوهای محتمل در آینده، میزگردی برگزار کردم با سه پژوهشگر مشهور در سطح بینالملل از سنت مارکسیستی: اتین بالیبار، صاحب کرسی سالانهی فلسفهی معاصر اروپایی در دانشگاه کینگستون (لندن، بریتانیا)، سیلویا فدریچی، استاد بازنشستهی فلسفهی سیاسی در دانشگاه هوفسترا (همپستد، ایالات متحد)، و میشل لووی، پژوهشگر ارشد بازنشستهی مرکز ملی پژوهش علمی (پاریس، فرانسه). بحثی که خلاصهی آن در ادامه میآید حاصل گفتوگوهای پرشماری است که در چند هفتهی گذشته از طریق ایمیل و تماس تلفنی داشتیم.
***
مارچلو موستو (م. م.): تهاجم روسیه به اوکراین سبعیت جنگ را بار دیگر به اروپا آورد و جهان را با تنگنای چندوچون واکنش به حمله به حاکمیت اوکراین رودررو کرد.
میشل لووی (م. ل.): تا زمانی که پوتین میخواست از اقلیتهای روسزبانِ منطقهی دونتسک حفاظت کند، نوعی عقلانیت در خطمشیهایش وجود داشت. دربارهی مخالفتش با گسترش ناتو به اروپای شرقی هم همین را میشد گفت. با این حال، این تهاجم سبوعانه به اوکراین، با دنبالهی بمباران شهرها و قربانی شدن هزاران غیرنظامی، از جمله سالمندان و کودکان، هیچ توجیهی ندارد.
اتین بالیبار (ا. ب.): جنگ پیش روی ما جنگی است «تمامعیار». جنگی است توأم با ویرانی و دهشت که ارتش قدرتمندتر کشور همسایه راه انداخته است؛ همسایهای که حکومتش میخواهد آن را در حکم ماجراجوییای امپرالیستی بدون هیچ پیامدی به کار بگیرد. الزام فوری و بلافصل این است که باید از مقاومت اوکراینیها دفاع کرد، و اوکراینیها باید بدانند که با عمل، و نه صرفاً با احساسات، از آنها حمایت میشد. چه اعمالی؟ بحثهای تاکتیکی اینجاست که آغاز میشود، محاسبهی کارآمدی و مخاطرات «دفاع» و «حمله». بااینحال، به هیچ وجه نباید دست روی دست گذاشت.
م. م.: در کنار مقاومت مشروع اوکراینیها، مسئله به همان اندازه مهم این است که اروپا چهطور میتواند از دیده شدن به چشم یکی از بازیگران جنگ احتراز کند و تا نهایت ممکن به ابتکارات دیپلماتیک برای پایان دادن به تعارض نظامی یاری برساند. بنابراین خواستهی بخشی چشمگیر از افکار عمومی ــ بهرغم لفاظیهای ستیزهجویانهی سه ماه گذشته ــ این است که اروپا نباید در جنگ نقشی داشته باشد. اولین نکته اجتناب از رنج بیشتر مردم است. چون این خطر وجود دارد که ملتی که همین حالا به دست ارتش روسیه کشته میشود، به اردوگاه نظامیای بدل شود که از ناتو سلاح میگیرد و به جای کسانی در واشنگتن پا به جنگ بگذارد که به تضعیف دائمی روسیه و وابستگی اقتصادی و نظامی بیشتر اروپا به ایالات متحد امید دارند. اگر قرار به چنین رخدادهایی باشد، جنگ از مرزهای دفاع تمامعیار و مشروع از حاکمیت اوکراین فراتر میرود. آنها که از همان ابتدا مارپیچ خطرناک جنگی را تقبیح کردند که به ارسال سلاحهای سنگین به اوکراین میانجامد، بیشک از خشونت هرروزه در آنجا غافل نیستند و نمیخواهند مردم اوکراین را با قوای نظامی روسیه تنها بگذارند. «عدمتعهد» به معنای بیطرفی یا وسطبازی نیست، چنان که چندین کاریکاتور سودمند نشان دادهاند. مسئله نه بر سر پاسیفیسم انتزاعی در حکم اصل راهبر، بلکه بر سر بدیل دیپلماتیک مشخص است. این کار به معنای سنجیدن هر عمل یا بیانیهای براساس نقش آن در نزدیک شدن به هدف اصلی در شرایط جاری است، یعنی آغاز مذاکراتی قابلقبول برای احیای صلح.
سیلویا فدریچی (س. ف.): هیچ تنگنایی در کار نیست. جنگ روسیه علیه اوکراین را باید محکوم کرد. هیچ توجیهی نمیتوان آورد برای ویران کردن شهرها، کشتار مردم بیگناه و دهشتی که هزاران نفر وادار به زندگی در آن میشوند. این بسیار مهمتر از نقض حاکمیت ملی با این یورش نظامی است. با این حال، من موافقم که باید بسیاری تحرکات ایالات متحد و ناتو را محکوم کرد که در تحریک به جنگ نقش ایفا کردند، و همچنین تصمیم ایالات متحد و اتحادیهی اروپا برای ارسال سلاح به اوکراین، که جنگ را برای مدت نامعلومی به درازا خواهد کشاند. با ارسال سلاح باید مخالفتی ویژه داشت، چرا که تهاجم روسیه را میشد متوقف کرد اگر ایالات متحد به روسیه تضمین میداد که ناتو تا کنار مرزهایش گسترش نمییابد.
م. م.: از هنگام آغاز جنگ، یکی از مهمترین موضوعات بحث دربارهی نوع کمکی بوده که باید به اوکراینیها برای دفاع از خود در برابر حملهی روسیه ارائه شود، اما بدون پدید آوردن شرایطی که به ویرانی هر چه بیشتر در اوکراین و گسترش درگیریها در سطح بینالمللی بینجامد. از جمله موضوعات بحثانگیزِ ماههای اخیر درخواست زلنسکی برای برقراری منطقهی پرواز ممنوع بر فراز اوکراین، سطح تحریمها علیه روسیه و، مهمتر از آن، کفایت ارسال سلاح برای حکومت اوکراین بوده است. به نظر شما، تصمیماتی که باید برای کسب اطمینان از کمترین شمار ممکنِ قربانیان در اوکراین و ممانعت از اوجگیری آن در آینده اتخاذ شود چیست؟
م. ل.: میتوان انتقادات بسیاری دربارهی اوکراین حال حاضر داشت: فقدان دموکراسی، ستم بر اقلیتِ روسزبان، «غربگرایی»، و بسیاری موارد دیگر. اما نمیتوان حق مردم اوکراین را برای دفاع از خود در برابر تهاجم روسیه به سرزمینشان، آن هم با این تجاوز سبوعانه و جنایتکارانه به حق ملتها به تعیین سرنوشت، انکار کرد.
ا. ب.: به باور من، جنگ اوکراینیها علیه تهاجم روسیه، به دقیقترین معنای کلمه، «جنگی مشروع» است. کاملاً آگاهم که این مقولهای پرسشبرانگیز است، و تاریخ بلند آن در غرب عاری از دستکاری و تزویر یا توهمات مهلک نبوده است، اما هیچ واژهی مناسب دیگری سراغ ندارم. بنابراین، از این واژه استفاده میکنم، هرچند باید خاطرنشان کنم که جنگ «مشروع» جنگی است که در آن تشخیص مشروعیت آنانی که از خود در برابر تهاجم دفاع میکنند ــ معیار حقوق بینالملل ــ کافی نیست، بلکه لازم است طرف مدافعان را هم گرفت. و این جنگی است که حتی کسانی مانند من، که برایشان همهی جنگها ــ یا همهی جنگهای امروز، در شرایط امروز جهان ــ ناپذیرفتنی و فاجعهبار است، هیچ امکانی برای انفعال ندارند. چرا که پیامد انفعال بدتر است. بنابراین بیهیچ اشتیاقی گزینهی ضدیت با پوتین را انتخاب میکنم.
م. م.: حالوهوای این ملاحظات را درک میکنم، اما میخواهم تمرکز بیشتری بر نیاز به جلوگیری از جنگی عمومی و به این ترتیب بر نیاز فوری به رسیدن به پیمان صلح داشته باشم. هر قدر جنگ بیشتر به طول بینجامد، مخاطرات گسترش بیشتر دامنهی جنگ افزایش مییابد. هیچکس به رو برگرداندن و نادیده گرفتن رخدادها در اوکراین فکر نمیکند. اما باید دریابیم که وقتی بحث قدرتی هستهای نظیر روسیه در میان است که هیچ جنبش صلحطلبِ قابلملاحظهای در آن فعال نیست، توهم است اگر گمان کنیم که میتوان در جنگ علیه پوتین «پیروز شد».
ا. ب.: من بهشدت از تشدید تحرکات نظامی ــ از جمله استفاده از سلاح هستهای ــ میترسم. این مسئلهای هولناک است و آشکارا هنوز گزینهای روی میز بهشمار میآید اما حرفی از پاسیفیسم در میان نیست. نیاز فوری کمک به اوکراینیها برای مقاومت است. بگذارید دوباره نرویم سراغ بحث «عدممداخله». هرچند اتحادیهی اروپا همین حالا هم پایش به جنگ باز شده. ولو اتحادیهی اروپا سرباز روانه نکند، سلاح میفرستد ــ و به گمانم کار درستی هم میکند. این شکلی از مداخله است.
م. م.: در ۹ مه، دولت بایدن قانون ارسال کمک برای دفاع از دموکراسی در اوکراین 2022 را پذیرفت؛ بستهای شامل بیش از چهل میلیارد دلار کمک نظامی و مالی به اوکراین. حجم عظیمی است که باید کمکهای کشورهای گوناگون اتحادیهی اروپا را هم به آن افزود. به نظر میآید این کمک برای تأمین بودجهی جنگی درازدامن تعبیه شده است. خود بایدن در ۱۵ ژوئن به این گمانهزنی دامن زد، هنگامی که اعلام کرد ایالات متحد کمک نظامیای بالغ بر یک میلیارد دلار خواهد فرستاد. تأمین روز به روز بزرگتر ابزار جنگی از جانب ایالات متحد و ناتو، زلنسکی را تحریک کرد تا همچنان از گفتوگوهای بسیار لازم با حکومت روسیه دوری کند. بهعلاوه، با توجه به آنکه بسیاری از سلاحهایی که در جنگهای گذشته ارسال شدهاند برای جنگهایی دیگر با پایانبندیهای متفاوت به کار رفتهاند، این فکر معقول به نظر میآید که مبادا این محمولهها برای کاری غیر از بیرون راندن نیروهای روسی از سرزمین اوکراین استفاده شوند.
س. ف.: به گمان من بهترین حرکت ایالات متحد و اتحادیهی اروپا ارائهی تضمین به روسیه است که اوکراین به ناتو نخواهد پیوست. این قول به هنگام فروپاشی دیوار برلین به میخاییل گورباچف داده شد، گرچه هرگز مکتوب نشد. متأسفانه، هیچ علاقهای برای رسیدن به راهحل دیده نمیشود. بسیاری افراد در ساختار نظامی و سیاسی ایالات متحد سالهاست از تقابل با روسیه حمایت کردهاند و برایش آماده شدهاند. و اکنون جنگ بهآسانی به توجیهی برای افزایش شدید استخراج نفت و کنار گذاشتن نگرانیها برای گرمایش جهانی بدل میشود. همین حالا هم بایدن از قول انتخاباتیاش برای توقف حفاری در زمینهای امریکا پس نشسته است. ما نیز شاهد انتقال میلیاردها دلار ــ که میتواند برای بهبود زندگی هزاران امریکایی استفاده شود ــ به مجتمع صنعتی نظامی ایالات متحد هستیم، که البته برنده اصلی جنگ هم خواهد بود. صلح با تشدید درگیری حاصل نمیشود.
م. م.: بگذارید سراغ واکنشهای چپ به تهاجم روسیه بپردازیم. برخی سازمانها، گرچه اقلیتی کمشمارند، مرتکب اشتباه سیاسی بزرگی شدهاند و از تقبیح صریح «عملیات نظامی ویژه»ی روسیه سر باز زدهاند ــ اشتباهی که، از جمله، هرگونه محکوم کردن تهاجمات آیندهی ناتو یا دیگران را بیاعتبارتر جلوه خواهد داد. این کار بازتاب دیدگاه ایدئولوژیک کوکورانهای است که نمیتواند سیاست را در چارچوبی جز رفتاری تکبعدی ببیند، انگار همهی مسائل ژئوپولیتیک را باید صرفاً برحسب تلاش برای تضعیف ایالات متحد ارزیابی کرد. همزمان، بسیاری افراد دیگر در چپ هم تسلیم این وسوسه شدهاند که مستقیم یا غیرمستقیم یکی از طرفهای تخاصم در جنگ باشند. شخصاً از مواضع بینالملل سوسیالیستی، سبزها در آلمان یا معدود نمایندگان مترقی حزب دموکرات در ایالات متحد شگفتزده نشدم ــ گرچه روی آوردن ناگهانی به نظامیگری از جانب افرادی که همان روز قبل داد صلحطلبی سر میدادند همواره گوشخراش و نابهنجار بوده است. من در عوض به یاد بسیاری از نیروهای بهاصطلاح «رادیکالِ» چپ میافتم که در هفتههای اخیر غرق در هیاهوی هواداران زلنسکی شدهاند. باور دارم که نیروهای مترقی اگر با جنگ مخالفت نکنند، بخشی حیاتی از دلیل وجودیشان را از کف میدهند و دستآخر تسلیم ایدئولوژی اردوگاههای متقابل میشوند.
م. ل.: در ابتدا یادآوری میکنیم که یکی از «توجیهات» پوتین برای تهاجم به اوکراین استدلالی ضدکمونیستی بود. او در سخنرانیای پیش از آغاز جنگ، در ۲۱ فوریه، گفت که اوکراین «کاملاً ساختهوپرداختهی روسیهی بلشویکی و کمونیستی بوده»، و لنین «مؤلف و معمار» این کشور است. پوتین آمال خود را برای احیای «روسیهی تاریخیِ» پیشابلشویکی ــ یعنی روسیهی تزاری ــ از طریق الحاق اوکراین اعلام کرد.
ا. ب.: پوتین گفته که لنین سازشی مهلک با ناسیونالیسم اوکراینی داشت، و اگر چنین کاری نمیکرد اوکراین مستقلی در کار نمیبود، چرا که سرزمینهای اوکراینی در نگاه ساکنان بخشی از روسیه بوده است. این حرف در نهایت به اتخاد موضعی در حمایت از استالین علیه لنین میانجامد. بیشک، من فکر میکنم در بحث معروف مسئلهی «ملیتها» حق با لنین بود.
م. م.: لنین نوشت که گرچه ممکن است یک قدرت امپریالیست از مبارزهی ملتها برای رهایی خود از چنگ قدرت امپریالیست در راستای منافع خود سوءاستفاده کند، این مسئله نباید خطمشی چپ برای حمایت از حق ملتها در تعیین سرنوشت را دگرگون کند. نیروهای مترقی همواره حامی این اصل بودهاند و از حق دولتهای مجزا برای تثبیت مرزهایشان براساس تجلی ارادهی مردم دفاع کردهاند.
م. ل.: بیدلیل نیست که اکثریت چشمگیر احزاب چپ «رادیکال» جهان، حتی احزابی که بیش از همه در حسرت سوسیالیسمِ شورویاند، نظیر احزاب کمونیست یونان و شیلی، تهاجم روسیه به اوکراین را محکوم کردهاند. متأسفانه، در امریکای لاتین، نیروهایی مهم از میان چپ، و حکومتهایی نظیر ونزوئلا، جانب پوتین را گرفتهاند یا صرفاً موضعی «بیطرف» گرفتهاند ــ از جمله لولا، رهبر حزب کارگران در برزیل. چپ باید از میان حق تعیین سرنوشت مردم ــ چنان که لنین مطرح کرد ــ یا حق امپراتوریها برای تهاجم و تلاش برای اشغال سایر کشورها یکی را انتخاب کند. نمیتوانی هر دو را داشته باشی، چرا که گزینههایی ناسازگارند.
س. ف.: در ایالات متحد، سخنگویان جنبشهای عدالتهای اجتماعی و سازمانهای فمینیستی نظیر کُد پینک (Code Pink) حملهی روسیه را محکوم کردهاند. هرچند گفتهاند که دفاع ایالات متحد و ناتو از دموکراسی کاملاً گزینشی است، چنانکه کارنامهی ناتو و ایالات متحد در افغانستان، یمن و عملیاتهای افریکام [1] در ساحل [2] گواهی میدهد. و این فهرست را میتوان ادامه داد. ریاکاری دفاع ایالات متحد از دموکراسی در اوکراین از این نظر هم آشکار است که متوجه سکوت حکومت ایالات متحد در برابر اشغال سبوعانهی فلسطین به دست اسرائیل و نابودی مداوم زندگی فلسطینیها باشیم. این را نیز باید خاطرنشان کرد که ایالات متحد وقتی درهای خود را به روی اوکراینیها گشود که راه مهاجران امریکای لاتین را سد کرد، گرچه برای بسیاری افراد که از کشورهایشان گریختهاند، مسئلهی مرگ و زندگی است. بیشک مایهی شرمساری چپ است که چپ رسمی ــ در رأسشان اوکازیو کورتز ــ از ارسال سلاح به اوکراین حمایت کرده است. همچنین امیدوارم رسانههای رادیکال با کنجاوی بیشتر به حرفهایی بپردازند که در سطح رسمی به خوردمان داده میشود. برای مثال، چرا بر اثر جنگ در اوکراین، «افریقا دستخوش گرسنگی میشود»؟ چه سیاستهای بینالمللیای سبب شده کشورهای افریقایی به غلات اوکراین وابسته باشند؟ چرا شرکتهای بینالمللی بخش عظیمی از زمینهای افریقا را در چنگ خود نگاه داشتهاند و سبب شدهاند بسیاری افراد از «تقلای جدید بر سر افریقا»[۳] صحبت کنند؟ میخواهم بار دیگر بپرسم: زندگی چه کسانی ارزشمند است؟ و چرا فقط برخی شکلهای مرگ باعث برانگیختگی میشود؟
م. م.: بهرغم حمایت فزاینده از ناتو در پی تهاجم روسیه به اوکراین ــ که آشکارا در درخواست رسمی فنلاند و سوئد برای عضویت در این سازمان دیده میشود ــ ضروری است نهایت تلاشمان را معطوف به اطمینان از این امر کنیم که افکار عمومیْ بزرگترین و تهاجمیترین ماشین جنگی جهان (ناتو) را به چشم راهحلی برای معضلات امنیت جهانی نگاه نمیکند. در این داستان، ناتو بار دیگر خود را در مقام سازمانی خطرناک نشان میدهد؛ سازمانی که با انگیزهاش برای گسترش و سلطهی تکقطبی، به دامنزدن به تنشهایی کمک میکند که به جنگ در جهان میانجامند. با این حال تناقضی در کار است. کمابیش چهار ماه پس از آغاز این جنگ، با اطمینان میتوانیم بگوییم که پوتین نهفقط فهمیده راهبرد نظامیاش غلط از آب درآمده، بلکه دستآخر ــ حتی از منظر اجماع بینالمللی ــ قدرتی به نام ناتو را تقویت کرده که میخواست عرصهی نفوذش را محدود کند.
ا. ب.: من در زمرهی کسانی هستم که فکر میکنند ناتو باید در پایان جنگ سرد به همراه پیمان ورشو از میان برداشته میشد. با این حال، ناتو، علاوه بر کارکردهای بیرونی، چهبسا عمدتاً کارکرد انضباطبخشی، بگذریم از اهلیسازیِ، اردوگاه غرب را هم داشته است. همهی اینها بیگمان با نوعی امپریالیسم پیوند دارند: ناتو بخشی از ابزاری است که تضمین میکند اروپا در معنای گستردهی خود استقلال ژئوپولیتیک راستینی در برابر امپراتوری امریکا نخواهد داشت. این یکی از دلایلی است که ناتو پس از جنگ سرد حفظ شد. و موافقم که این کار پیامدهایی فاجعهبار برای کل جهان داشته است. ناتو چندین دیکتاتوری در عرصهی نفوذ خود را تحکیم کرده است. ناتو از هرگونه جنگ حمایت کرده یا نادیدهشان گرفته، آن هم جنگهایی که برخیشان تا حد کریهی جنایتکارانه بودهاند و جنایت علیه بشریت به شمار میآمدهاند. آنچه در حال حاضر بر اثر اقدامات روسیه در حال وقوع است نظرم را دربارهی ناتو تغییر نمیدهد.
م. ل.: ناتو سازمانی امپریالیستی تحت سلطهی ایالات متحد است و مسئول بیشمار تهاجم نظامی به شمار میآید. نابودی این هیولای سیاسی ـ نظامی، که مخلوق جنگ سرد است، نیازی بنیادی برای دموکراسی است. تضعیف ناتو در سالهای اخیر سبب شد مکرون، رییسجمهور نولیبرال فرانسه، در ۲۰۱۹ اعلام کند که این پیمان دچار «مرگ مغزی» شده است. متأسفانه، تهاجم جنایتبار روسیه به اوکراین جان تازهای به ناتو دمیده است. چندین کشور بیطرف ــ نظیر سوئد و فنلاند ــ اکنون تصمیم به عضویت در ناتو دارند. نیروهای نظامی ایالات متحد در شماری عظیم در اروپا مستقر میشوند. آلمان، که دو سال قبل بهرغم فشار بیرحمانهی ترامپ حاضر نشد بودجهی نظامیاش را افزایش دهد، اخیراً تصمیم گرفته صدمیلیارد یورو صرف نوسازی تسلیحاتی کند. پوتین ناتو را از سقوط آرام و چهبسا نابودی نجات داد.
س. ف.: نگرانکننده است که جنگ روسیه علیه اوکراین به نسیانی عظیم دربارهی توسعهطلبی ناتو و حمایتش سیاستهای امپریالیستی اتحادیهی اروپا و ایالات متحد انجامیده است. وقت آن است که کتاب ارتشهای سرّی ناتو (NATO’s Secret Armies) نوشتهی دنیل گنسر (Daniel Ganser) را دوباره بخوانیم و بمباران یوگسلاوی بهدست ناتو، نقشش در عراق و پیشگامیاش در بمباران و تجزیهی لیبی را به یاد آوریم ــ تازه اینها فقط معدودی از عملیاتهای اخیر ناتوست. نمونههای بیاعتنایی تمامعیار و ذاتیِ ناتو به دموکراسی بیشتر از آن است که بتوان برشمرد. به احتضار ناتو پیش از تهاجم روسیه به اوکراین باور ندارم. کاملاً برعکس. پیشروی ناتو به سوی اروپای شرقی و حضورش در افریقا عکس آن را نشان میدهد.
م.م.: این نسیان از قرار معلوم بر بسیاری از نیروهای چپ در دولت تأثیر گذاشته است. ائتلاف اکثریت پارلمانی در فنلاند اصول تاریخ خود را زیر پا گذاشته و اخیراً به پیوستن به ناتو رأی مثبت داده است. در اسپانیا، بخش بزرگی از پودموس اونیداس به جمع طیف سراسر پارلمان پیوسته و از ارسال سلاح برای ارتش اوکراین و افزایش چشمگیر بودجهی نظامی حمایت میکند که همزمان است با نشست ناتو در مادرید به تاریخ 30- 29 ژوئن. اگر حزبی شجاعت مخالفت جدی با این سیاستها را نداشته باشد، به گسترش نظامیگری در اروپا کمک خواهد کرد. این نوکرصفتی سیاسی پیشتر بارها دمار از روزگار احزاب چپ درآورده، از جمله پای صندوق رأی، به محض آنکه وقتش برسد حاصل این اقدامات را خواهیم دید.
ا. ب.: بهترین کار برای اروپا این است که برای دفاع از قلمروِ خود بهقدر کفایت قدرتمند باشد، و برای این کار باید یک نظام امنیت بینالمللی کارآمد وجود داشته باشد ــ به بیان دیگر، سازمان ملل باید به سیاقی دموکراتیک زیر و رو شود و از بند حق وتوِ اعضای دائمی شورای امنیت خلاص شود. اما هرقدر ناتو بهعنوان نظامی امنیتی پیش برود، سازمان ملل بیشتر پس خواهد نشست. در کوزوو، لیبی و مهمتر از همه در عراقِ ۲۰۱۳، هدف ایالات متحد و ناتو در ابتدا تضعیف تواناییهای سازمان ملل برای میانجیگری، تنظیم روابط و عدالت بینالمللی بود.
م. م.: داستانی که از رسانهها میشنویم یکسره متفاوت است؛ آنها ناتو را تنها راه نجات از خشونت و بیثباتی سیاسی معرفی میکنند. از سوی دیگر، روسهراسی هم سراسر اروپا را فراگرفته و شهروندان روسیه با خصومت و تبعیض مواجه میشوند.
ا. ب.: خطر چشمگیر ــ چهبسا خطر اصلی در زمینهی آنچه کلازویتس «عامل اخلاقی» در جنگ خواند ــ به وسوسه برای تحریک افکار عمومی بازمیگردد که بهدرستی با اوکراینیها همدلی دارد، البته در پس نوعی روسهراسی، رسانهها این احساسات را با حقایقی نصفهونیمه دربارهی تاریخ روسیه و شوروی تغذیه میکنند وعمداً یا سهواً احساسات مردم روسیه را همان ایدئولوژی رژیم الیگارشیک حاکم جا میزنند. درخواست تحریم و بایکوت هنرمندان، و نهادهای فرهنگی و دانشگاهیای که پیوندهایشان با رژیم و رهبرانش ثابت شده به جای خود. اما لکهدار کردن فرهنگ روسیه بهخودیخود امری ناپسند است، اگر درست باشد که یکی از معدود بختهای فرار از فاجعه به افکار عمومی روسیه بازگردد.
م. م.: شماری از تحریمها علیه افراد بهویژه تلخ و مخرب است. برخی افرادی که هرگز هیچ حمایتی از سیاستهای حکومت روسیه نکردهاند صرفاً به این خاطر هدف تحریم قرار میگیرند که در روسیه متولد شدهاند، فارغ از نظرشان دربارهی جنگ. این کارها آب به آسیاب پروپاگاندای ناسیونالیستی پوتین میریزد و ممکن است شهروندان روسیه را پشت حکومتشان متحد کند.
ا. ب.: بیتعارف بگویم، شرمآور است که از شهروندان دیکتاتوری پلیسیای مانند روسیهی پوتین انتظار داشته باشیم اگر میخواهند در «کشورهای دموکراتیک» با روی خوش مواجه شوند حتماً باید «موضع بگیرند».
م. ل.: موافقم. روسهراسی را باید نفی کرد. این ایدئولوژیای سرتاپا ارتجاعی است، درست مثل همهی شکلهای ناسیونالیسم شوونیستی. باید اضافه کنم که نکتهی مهم برای چپ جهانی این است که از مقاومت مردم اوکراین در برابر تهاجم روسیه حمایت کنند و همچنین همبستگیشان را با بسیاری از افراد، نشریات و سازمانها در روسیه نشان دهند که مخالف جنگ جنایتبار پوتین در اوکراین هستند. این دربارهی گروهها و احزاب سیاسی گوناگون در روسیه هم صادق است که ادعای چپ بودن دارند و اخیراً اعلامیهای در محکومیت حمله به اوکراین منتشر کردهاند.
م. م.: بیایید در پایان دربارهی نظرتان پیرامون روند آتی جنگ و سناریوهای محتمل آتی صحبت کنیم.
ا. ب.: فقط و فقط میتوان بیاندازه به تحولات آتی بدبین بود. شخصاً معتقدم بخت اجتناب از فاجعه بسیار کمرنگ است. دستکم سه دلیل برای این حرف دارم. اول، تشدید جنگ محتمل است، بهویژه اگر مقاومت در برابر تهاجم بتواند ادامه داشته باشد؛ و جنگ دیگر در چارچوب «سلاحهای متعارف» محصور نخواهد ماند ــ سلاحهایی که این روزها مرز چندان روشنی با «سلاحهای کشتار جمعی» ندارند. دوم، اگر جنگ «نتیجه»ای داشته باشد در هر حالت چیزی جز فاجعه نخواهد بود. بیشک، فاجعهبار خواهد بود اگر پوتین با در هم شکستن مردم اوکراین به اهدافش برسد و به این ترتیب جسارت اقداماتی دیگر از همین دست را پیدا کند؛ یا همچنین اگر مجبور شود جنگ را متوقف کند و عقب بنشیند؛ در این صورت شاهد بازگشت سیاست بلوکبندیشدهای خواهیم بود که جهان بار دیگر فلج خواهد شد. هر یک از این نتیجهها فوران ناسیونالیسم و نفرتی را به بار میآورد که مدتها دوام خواهد داشت. سوم، جنگ و پیامدهایش بسیج جهانی علیه فاجعهی آبوهوایی را به عقب خواهد برد ــ در واقع بحران را تشدید خواهد کرد، و فراموش نکنیم که همین حالا هم زمان بسیار زیادی از دست دادهایم.
م. ل.: با این دغدغهها موافقم، بهویژه در زمینهی تأخیر در نبرد با تغییر اقلیم، که اکنون با رقابت تسلیحاتیِ کشورهای نگران از جنگ به حاشیه رانده میشود.
س. ف.: من هم بدبینم. ایالات متحد و کشورهای ناتو هیچ قصدی برای دادن اطمینان به روسیه در خصوص عدمپیشروی تا مرزهای روسیه ندارند. بنابراین، جنگ با پیامدهایی فاجعهبار برای اوکراین، روسیه و کشورهای دیگر ادامه خواهد داشت. نمیتوانم هیچ سناریویی برای آینده جز گسترش وضعیت جنگ دائمی تصور کنم. این وضعیت همین حالا هم در بسیاری از بخشهای جهان به واقعیت پیوسته و، بار دیگر، میبینیم که منابع بسیار لازم برای حمایت از بازتولید اجتماعی صرف اهداف ویرانگر خواهد شد. سخت ناراحتم که میبینم هیچ جنبش عظیم فمینیستیای نداریم که به خیابان بیاید، اعتصاب کند و مصمم باشد به تمام جنگها پایان ببخشد.
م. م.: من هم گمان میکنم جنگ به این زودیها پایان نخواهد یافت. صلحی «ناقص» اما فوری بدون شک بهتر از خصومتهای مداوم است، اما بسیاری از نیروهای حاضر در میدان در پی نتیجهای دیگر هستند. هر زمان که رهبر دولتی اعلام میکند «تا زمان پیروزی پشت اوکراین خواهیم بود»، دورنمای مذاکرات کمرنگتر میشود. با اینحال فکر میکنم محتملتر است که شاهد تداوم جنگ تا مدتی نامشخص خواهیم بود و سربازان روسیه باز هم با ارتش اوکراین خواهد جنگید که ناتو آن را تجهیز و حمایت میکند. چپ باید با تمام قوا در حمایت از راهحلی دیپلماتیک و علیه افزایش بودجهی نظامی مبارزه کند، چرا که هزینهی جنگ دستآخر بر دوش کارگران جهان خواهد بود و به بحران اقتصادی و اجتماعی شدیدتر خواهد انجامید. اگر چنین شود، احزاب پیروز همانهایی در جبههی راست افراطی خواهند بود که این روزها مهر خود را به سیاقی تهاجمیتر و ارتجاعیتر بر بحثهای سیاسی اروپا میزنند.
ا. ب.: اگر بخواهم دورنماهای مثبتی مطرح کنم باید بگویم که لازم است هدف ما ترکیببندی مجدد اروپا باشد، در راستای منافع روسها و اوکراینیها و خودمان، به ترتیبی که مسئلهی ملتها و ملیتها سراسر بازاندیشی شود. هدف بلندپروازانهتر ابداع و شکل دادن به اروپای بزرگتر و چندزبانی و چندفرهنگی خواهد بود که پذیرای جهان باشد ــ در عوض نظامی کردن اتحادیهی اروپا، هرقدر هم در کوتاهمدت ناگزیر به نظر بیاید. باید هدفمان را بر دوری از «نبرد تمدنها» متمرکز کنیم، در غیر این صورت با زلزله مواجه خواهیم شد.
م. ل.: اگر بخواهم هدف ایجابی بلندپروازانهتری پیشنهاد کنم، میگویم باید اروپایی دیگر و روسیهای دیگر تصور کنیم، عاری از الیگارشهای سرمایهدار انگلصفتشان. ژورس میگفت «سرمایهداری جنگ به بار میآورد، همانطور که ابرها طوفان به بار میآورند.» این حرف بیش از هر زمان دیگری در گوش طنین میاندازد. فقط در اروپایی دیگر، از اقیانوس اطلس تا کوههای اورال ــ پساسرمایهداری، سوسیالیستی و زیستبومی ــ است که میتوان به عدالت و صلح رسید. سناریویی محتمل است؟ این وظیفهای است بر دوش تکتک ما.
* مقالهی حاضر را مارچلو موستو قبل از انتشار آن در مجلات و وبسایتهای خارجی برای سایت نقد ارسال کرده است. مقالهی حاضر به زودی در وبسایت ژاکوبن منتشر میشود.
یادداشتها
[۱]. ستاد فرماندهی افریقای ایالات متحد امریکا.
[۲]. منطقهای وسیع میان صحرای افریقا و ساوانای سودان که از غرب تا شرق افریقا، از سواحل اقیانوس اطلس تا کرانهی دریای سرخ، کشیده شده است.
[۳]. اشاره به دورهای موسوم به «تقلا بر سر افریقا» (scramble for africa) که از ۱۸۸۱ تا ۱۹۱۴ به طول انجامید و در خلال آن قدرتهای اروپایی درگیر اشغال، تجزیه و استعمار قارهی افریقا بودند.
ترجمهی: بهرام صفایی
منبع: نقد
شاید بتوان – هرچند محتاطانه – ابراز امیدواری کرد که با گذشت بیش از ۴ ماه از تهاجم وحشیانه و ویرانگر روسیه به اوکراین، بغیر از موستو، سایر نظریه پردازان دستکم حق مردم اوکراین در دفاع از خود را مشروع و لذا قابل حمایت ارزیابی می کنند و علیه انفعال هشدار می دهند.
آنها با اینکه به درستی پیمان ناتو را محکوم می کنند، این جنگ را دیگر به عنوان جنگی صرفا «بینا-امپریالیستی» نمی فهمند.
با اینحال همگی نسبت به چگونگی پایان دادن به این جنگ ناامید هستند.
دوگانه ی دفاع از اوکراین و به درازا نکشیدن جنگ، مخمصه ای است که این نظرورزان کماکان اسیر آن هستند.
واقعیت پیچیده نیست: طولانی نشدن جنگ یعنی پیروزی ارتش روسیه. و تا زمانی که پوتین در حال پیشروی است، چه نیازی به صلح دارد؛ مگر آنکه اوکراین با ذلت یک صلح تحمیلی را بپذیرد.
در غیر این صورت، باید اذعان کرد که «دفاع مشروع» مردم اوکراین نیازمند حمایت نظامی است.
این است گره گاه بخشی از چپ: چپ به درستی مخالف پیامدهای نظامی گری است اما پیروزی پوتین را نیز برنمی تابد!
میشل لووی:چپ باید از میان حق تعیین سرنوشت مردم ــ چنان که لنین مطرح کرد ــ یا حق امپراتوریها برای تهاجم و تلاش برای اشغال سایر کشورها یکی را انتخاب کند. نمیتوانی هر دو را داشته باشی، چرا که گزینههایی ناسازگارند.
روسٌ فیلهای ما بهتراست این گفتۀ میشل لووی را چند بار بخوانند و برای دوستانشان تعریف کنند!
من با گفته ی پایانی میشل لووی با شرط هائی موافقم که کمونیست ها کسانی هستند و خواهند بود، یعنی در اساس کارگران آگاهی هستند، بویژه در این زمان که جنگ خطرناک – خطرناکترین جنگ تا کنونی، هستی روی زمین را تهدید می کند، اتفاقا در دل چنین وضیتی قد علم می کنند و دنیای دیگر – جامعه ای جهانی دیگر، اروپائی دیگر را انتخاب می کنند و برای دادن موجودیت به آن می کوشند که دنیائی است، که در آن از سرمایه و استمار انسان از انسان و بطور کلی طبقات خبری نباشد و در حال حاضر با محکومیت این جنگ که آتش بیار آن ناتو و کشورهای عضو و راه انداز پوتین از جانب سرمایه امپریالیستی اولیگارشیگ روسیه هست، خواهان تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ طبقاتی هستند. زیرا که بدون جنگ داخلی، دنیای دیگر، دنیای عاری از سرمایه و جنگ و نابودی، بجز به پیروزی در یک جنگ طبقاتی هیهات موجودیت بیابد و رویائی هپروتی و بسیار زیبا است که در خون کارگران و زحمتکشان غرق می شود. باید شهامت گفتن کل حقیقت را پیدا کرد و مارکسی لنینی اندیشید که برای ساختن دنیای دیگر درهم کوبیدن دولت موجود ضرورتی اساسی است که فقط و تنها با زور سازمان یافته و مسلح طبقه کارگر و زحمتکشان میسر است. کمونیسم یعنی نجات دهنده ی جامعه بشری ، تنها با با پیروزی انقلاب کمونیستی – انقلاب قهری طبقه کارگر میسر است!
البته، طبقه ی کارگری که به طبقه برای خود تبدیل شده ، متحد، متحزب در حزب کارگران و مسلح شده، قادر به این کار است. بنا براین، برای اتمام جنگ به نفع بشر،باید برای راه اندازی جنگ طبقاتی – تبدیل جنگ امپریالیستی در اوکراین و… به جنگ طبقاتی – برای درهم شکستن دولت سرمایه داران و ایجاد دولت کارگران مسلح ، بوسیله کارگران و زحمتکشان، تلاش کرد تا شایسته نام کمونیست گردید!
توجه تان به آخر کتاب فقر فلسفه کارل مارکس و نیز مقدمه او و انگلس بر مانیفست حزب کمونیست جلب می کنم که لنین از آنها بارها یاد کرده است و نتیجه اش این است :
« بدون انقلاب قهرى، تعویض دولت بورژوایى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت دیگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه “زوال” از راه دیگرى امکان پذیر نیست.»، لنین- دولت و انقلاب.
کارل مارکس فقر فلسفه :
طبقه کارگر در سیر تکاملی خود، سازمانی را جانشین جامعه کهنه بورژوایی خواهد ساخت که فاقد طبقات و اختلافات آن ها است و دیگر در واقع قهر سیاسی ای وجود نخواهد داشت، زیرا درست همین قهر است که مظهر رسمی اختلافات طبقاتی در درون جامعه بورژوائی است.
در این فاصله، آنتاگونیسم بین پرولتاریا و بورژوازی، مبارزه یک طبقه علیه طبقه دیگر است مبارزه ای است که عالی ترین تجلی آن، یک انقلاب کامل است.
در ضمن آیا جای تعجب است که جامعه ای که براساس اختلافات طبقاتی بنیان گذاری شده است، به تضاد بی رحمانه ای که نتیجه غائی آن تصادم تن به تن است، منتهی گردد؟
نباید گفته شود که جنبش اجتماعی در برگیرنده جنبش سیاسی نیست. هیچ جنبش سیاسی ای وجود نداشته است که در عین حال یک جنبش اجتماعی نیز نبوده باشد.
در نظامی که طبقات و اختلافات طبقاتی در آن وجود نداشته باشد، رفورم های اجتماعی، دیگر انقلابات سیاسی نخواهند بود. تا وقتی که این زمان فرا برسد، در آستانه هر تغییر شکل کلیِ جدید جامعه، آخرین جمله علم الاجتماع همواره چنین خواهد بود:
« یا مرگ یا مبارزه، جنگ خونین یا نیستی، مسئله به صورت سرسختانه مطرح است. »(ژرژ ساند ) (۱)
” بویژه آنکه کمون ثابت کرد که “طبقه کارگر نمیتواند بطور ساده ماشین دولتی حاضر و آماده را تصرف نماید و آنرا برای مقاصد خویش بکار اندازد.” (رجوع کنید به “جنگ داخلی در فرانسه؛ پیام شورای کل جمعیت بین المللی کارگران، چاپ آلمانی، صفحه ۱۹، که در آنجا این فکر بطور کامل تری شرح و بسط داده شده است.)*”
مقدمه بر دومین چاپ آلمانی – کارل مارکس- فردریک انگلس- ۱۸۷۲- لندن
پذیرش دولت بعنوان شر لازم و یکی از ضروریات رسیدن به دنیای دیگر است که نه دموکراسی در هر نام و با هر پسوند و پیشوند بلکه دیکتاتوری پرولتاریاست که لازمه دوران گذار از جامعه سرمایه داری به جامعه ی کمونیستیِ کامل – در فاز عالی – است، باز به مارکس توجه کنیم :
– کارل مارکس در نقدی بر برنامۀ گوتا : « اما این کمبودها در فاز نخست جامعۀ کمونیستى، هنگامى که این جامعه تازه پس از دردهاى طولانى زایمان از شکم جامعۀ سرمایه دارى سر برآورده، اجتناب ناپذیرند. حق هرگز نمى تواند بالاتر از ساختار اقتصادى جامعه و تکامل فرهنگى اى که مشروط به آن ساختار است، باشد.
در فاز بالاتر جامعۀ کمونیستى، پس از ناپدید شدن تبعیت برده ساز فرد از تقسیم کار و همراه با آن تضاد بین کار ذهنى و کار بدنى، پس از تبدیل شدن کار از صرفا وسیله اى براى زندگى به نیاز اصلى زندگى، پس از افزایش نیروهاى مولد همراه با تکامل همه جانبۀ فرد و فوران همۀ چشمه هاى ثروت تعاونى، آرى تنها در آن زمان مى توان از افق تنگ حق بورژوایى در تمامیت آن فراگذشت و جامعه خواهد توانست بر پرچم خود چنین نقش کند: از هرکس برحسب توانائى اش و به هرکس برحسب نیازهایش!
بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسى نیز هست که دولت در آن چیزى نمى تواند باشد جز دیکتاتورى انقلابى پرولتاریا.
اکنون برنامه [گوتا] نه به این آخرى مى پردازد و نه به سرشت دولت در جامعۀ کمونیستى.»، ترجمۀ سهراب شباهنگ.
سرشت دولت در جامعۀ کمونیستی، بطور کلی میتواند در این عبارت خلاصه شود که دولت در جامعه کمونیستی فار نخست این جامعه، زیرا که در فار دوم یا عالی آن، دیگر دولت زوال یافته است، به جای دیکتاتوری طبقات استثمار گر، اقلیت ، بر علیه طبقات و طبقه تولید کننده و در جامعه سرمایه داری، دیکتاتوری طبقه سرمایه دار بر علیه طبقه پرولتار و تثبیت کننده و تکمیل کنندۀ مالکیت خصوصی، دیکتاتوری طبقه کارگر – پرولتارها – بر علیه طبقات استثمارگر بطور کلی و طبقه سرمایه دار بطور ویژه و از بین برنده مالکیت خصوصی و کار مزدوری و استقرار و تکمیل کننده مالکیت اشتراکی و کمونیستی است.
وقتی این اندیشمندان پا به سن گذاشته را مورد خطاب قرار می دهیم،یک مقدار وجدان درد میگیریم،ولی در این سن مورد خطاب بودن برای اندیشمند شادی افزا هم است.
وجه دوم مورد نظر است سنگی در ،دریا ،تا موجی ایجاد شود.همین.
میشل لووی از اقلیت روس (زبان)منطقه دونتسک گفته اند،که روسیه برای دفاع از آن لشکر کشید تا بر اکثریت اوکرائینی زبان چیره شوند.!!!با این وصف در تمام دنیا یک اقلیت زبانی وجود دارد که تحت ستم است.تکلیف چیست؟؟؟.
مارچلو ماستو میگوید:
نیروهای مترقی حامی این اصل بودند(اصل لنینی) واز حق دولت های مجزا برای تثبیت مرزهایشان بر اساس تجلی اراده مردم دفاع کرده اند(نقل به مفهوم).
حال با توجه به اینکه ماستو میگوید حق دولت های مجزا در مورد یوگسلاوی سابق مقبول است؟؟بنا براین امریکا و ناتو کاری نکردند جز احقاق حق دولتها!!!!.
ارسال سلاح به اوکرائین نه بر اساس خواست ملتها و شخص یا گروه و حزبی است،این عمل بر مبنای سیاست های((دولت های سرمایه داری))و ((دولتهای امپر یالیستی ))است.این سیاست(ارسال سلاح وکمک مالی)تا زمان وصول منویات این دولتها ادامه خواهد داشت.دلشان به حال مردم اوکرائین نسوخته.بنابراین شما چه از ارسال سلاح حمایت بکنید یا نکنید تاثیری در اصل موضوع ندارد.
میشل لووی از روس هراسی نگران بودند.
استاد گرانقدر جامعه شناسی خوب می دانند که نباید نگران مردم روسیه بود چون آنچه ایشان به آن می بالندبعد ویا همزمان با تزارها وایوان مخوف زاده شدند.
الن بالیبار،خواهان زیر ورو شدن ساختار سازمان ملل شدند وگفتند که باید بطور دموکراتیک اداره شود
بالیبار به درستی روی سازمان ملل دست گذاشتند.
سازمان ملل را دریابید تا ناتو های رنگارنگ به وجود نیامده.
اگر از آینده جهان هراسانید سازمان ملل را دریابید.
البته نه به کمک ناتو و………
اصطلاح((دولت های سرمایه داری))و ((دولت های امپر یالیستی ))را از جناب رضا جاسکی وام گرفتم.