پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳

پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳

تحریم ها و نظم اقتصاد جهانی: گفتگو با پارابهات پاتنایک اقتصاددان مارکسیست، برگردان: داود جلیلی

طی دوره‌ای، آن هژمونی که تاکنون می‌شناسیم از سوی هیچ کشوری اعمال نخواهد شد. به زودی شاهد دوره‌ای از اغتشاش در امپریالیسم جهانی خواهیم بود، که بدون تردید فرصت‌هایی را برای عمل انقلابی که دست نظم نئولیبرالی ...

طی دوره‌ای، آن هژمونی که ما تاکنون می‌شناسیم از سوی هیچ کشوری اعمال نخواهد شد. ما به زودی شاهد دوره‌ای از اغتشاش در امپریالیسم جهانی خواهیم بود، که بدون تردید فرصت‌هایی را برای عمل انقلابی که دست نظم نئولیبرالی تاکنون راه آن را مسدود کرده بود فراهم خواهد آورد. زحمتکشان جهان سوم باید از این فرصت‌هایی که فراهم می‌شوند بهره‌برداری کنند

پرابهات پاتنایک، استاد بازنشسته درمرکز مطالعات اقتصادی و برنامه ریزی دردانشگاه جواهر لعل نهرو دهلی نو، اقتصاددانی مارکسیست و مفسر سیاسی است. او از ژوئن سال  2006 تا ماه می ۲۰۱۱ به عنوان معاون هیئت برنامه ریزی ایالت کرالا- هندوستان-  خدمت می‌کرد. او به دنبال بحران سال ۲۰۰۸، عضونیروی وظیفه سازمان ملل به رهبری جوزف استیگلیتز با هدف ارائه اقدامات اصلاحی برای سیستم مالی جهانی بود. گفت‌وگوی سیراپاسکوال مارکوینا گزارشگر”تحلیل‌های ونزوئلا” با پاتنایک، درباره تاثیرات پیش بینی نشده و ناگهانی تحریم‌ها بر ونزوئلا و دیگر کشورها آموزنده است. ترجمه ی این گفتگو را می خوانید:

چرا در جنگ ترکیبی امپریالیستی علیه کشورهایی که ازپذیرش قیمومیت قدرت‌های غربی سربازمی‌زنند تحریم‌ها به چنین اسلحه مهمی تبدیل شده است؟

نظم اقتصادی جهانی که امروزغالب است، همان چیزی است که استفاده از تحریم‌ها را به‌عنوان سلاح علیه کشورهایی که امپریالیسم را به مبارزه می‌طلبند امکان‌پذیر می‌سازد. امپریالیسم این نظم را برجهان تحمیل کرده است و با انجام این کاربا تحریم‌ها جهان را  به روی فشارامپریالیسم نیزباز می‌کند. اما، طعنه آمیز آن ‌که این دقیقا همان چیزی است که نظم اقتصادی مسلط جهانی را تضعیف می‎کند. به عبارت دیگر، هرنظم اقتصادی که تحریم‌ها را قوی می‌کند، درعین حال با این تحریم‌ها آن نظم را تضعیف می‌کند. اجازه دهید مثالی بزنم:

پس از جنگ جهانی دوم، بسیاری ازکشورهای جهان سوم که به تازگی از استعمار، نیمه استعمار، و وابستگی آزادشده بودند، تلاش می‌کردند خودشان را ازاقتصاد جهانی، که بانظم استعماری در داخل آن نظم به عنوان تولیدکنندگان اولیه کالا یک پارچه شده بودند جداکنند. آن‌ها از خودشان دربرابرواردات کالاهای ساخته شده ازمتروپل‌ها محافظت می‌کردند، وبا ممنوعیت واردات،  صنعتی شدن را به عنوان ابزارمتنوع سازی اقتصادهایشان دنبال می‌کردند. از این رو در آن زمان، نظم تحت سلطه امپریالیستی فراگیرنبود. کشورها برای متنوع سازی اقتصادهایشان، تا رسیدن به خودکفایی و کسب کنترل برمنابع مواداولیه خود ازچنگال سرمایه متروپلی تلاش می‌کردند. امپریالیسم، هنوز از تاثیر تضعیف کننده جنگ جهانی دوم رنج می‌برد و ناگزیر به تسلیم دربرابر درخواست استعمارزدایی، ( که سیاست مداران توسعه طلب امپریالیست مانند وینستون چرچیل به شدت با آن مخالفت می‌کردند) بود، و هنوز به اندازه کافی برای تحمیل هر نظم اقتصادی برجهان قدرتمند نبود.

سیستم برتون وودز که طبق آن کشورها می‌توانستند محدودیت‌های تجاری و کنترل سرمایه‌ها راتحمیل کنند، برای خدمت به هدف سلطه امپریالیستی بسیارروادار بود. البته امپریالیسم برای جلوگیری ازاستعمارزدایی اقتصادی تلاش می‌کرد، اما نه از طریق تحمیل یک نظم اقتصادی، که قادر به آن نبود، بلکه تلاش می کرد این کار را از طریق کودتاها، مانند کودتاهایی که علیه خاکوبو آربنز Jacobo Árbenz درگواتمالا و محمد مصدق درایران انجام داد عملی کند.

درچنین وضعیتی تحمیل تحریم‌ها می‌توانست هدف بسیار کوچکی باشد. اگرهر کشوری علیه کشورهای دیگرتحریم‌ها را تحمیل کند، کشورآخری به دشواری می‌تواند با آن‌ها سازگارباشد چون می‌تواند و باید وارد انواع قرارها با کشورهای دیگرشود. چون هیچ نظم اقتصادی جهانی تحت سلطه امپریالیسم وجود نداشت، تعدد قرارها امکان پذیر بود. ازاین رو هیچ کشوری نمی‌توانست تحریم‌هایی را که به راستی می‌توانست گزنده باشد تحمیل کند. 

اما با تحمیل نظم اقتصادی نئولیبرالی درسایه سرمایه مالی جهانی که به معنی حرکت نسبتا آزاد کالاها، خدمات و سرمایه، ازجمله سرمایه مالی در سراسر مرزهای کشوربود، اوضاع تغییرکرد. وابستگی وارداتی کشورها به صورت قابل توجهی رشد کرده است. به علاوه اعتماد کشورها، به ویژه درجهان سوم، به سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی، به شدت افزایش یافته است، همان‌طورکه اعتماد آن‌ها به جریان مالی برای حفظ کسری حساب در تراز پرداخت‌ها افزایش یافته است. تحریم‌ها در این وضعیت به راستی می‌تواند گزنده باشد، و به ابزار قدرتمندی تبدیل شده است. وابستگی وارداتی، و وابستگی به جریان سرمایه، تحریم‌ها را موثرمی‌سازد.

اجازه دهید نمونه‌ای عرض کنم. هند برای رها کردن خودبسندگی غذایی و تغییر جهت استفاده از زمین برای تولید دانه‌های غذایی به سوی تولید دیگر کالاهای کشاورزی که مورد تقاضای کشورهای متروپل هستند از طریق سازمان تجارت جهانی تحت فشار شدید امریکا بوده است. هند تاکنون در برابر این فشار مقاومت کرده است. اما اگرهندعملا تسلیم این فشارمی‌شد، درآن صورت دربرابر تحریم‌های غرب می‌توانست به شدت آسیب پذیرباشد. کشورهای بسیاری درافریقا تسلیم این فشار شدند و برای وارداتِ حتی کالاهای اساسی مانند دانه‌های غذایی به امپریالیسم وابسته شدند، تعجب‌آور نیست که آن‌ها دربرابرفشارهای امپریالیستی آسیب‌پذیر شده‌اند. ازاین رو، آسیب پذیری دربرابر تحریم‌ها، وبعد ازآن توان تحریم‌ها با ایجاد نظم نئولیبرال افزایش یافته است.

آیا تحریم‌ها می‌تواند راهی برای تحمیل نظم نوین جهانی که ” تجارت آزاد” را با تجارت کانالیزه شده و کنترل شده  جایگزین می‌کند، باشد؟

جایگزینی “تجارت آزاد” با “تجارت کانالیزه شده و کنترل شده”، به تحمیل نظم اقتصادی نوین جهانی فرا نخواهد رویید. به عبارت دیگر، استفاده مکرراز تحریم ‎ها تنها اقتصاد جهان را به دوری از نظم نئولیبرال، و نه به نوعی نظم جدید، بلکه به گروهی از قرارهای فاقد عمومیت، همان‌طور که در دهه‌های پنجاه و شصت وجود داشت سمت خواهد داد. یک”نظم” تحت حاکمیت سرمایه‌داری لزوما سلطه امپریالیسم را الزامی می‌کند. من اعتقاد دارم که استفاده مکرراز تحریم‌ها از سوی امپریالیسم روی هم رفته کشورها را نه تنها به خروج از نظم نئولیبرال بلکه به خروج ازنظم مسلط هُل خواهد داد. 

تحریم‌های تحمیلی امپریالیسم روی هم رفته نظم تحت سلطه امپریالیسم را تضعیف می‌کند. اجازه دهید مثالی عرض کنم. هند پیش از پذیرفتن سیاست‌های نئولیبرالی، قراردادی با اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی اروپای شرقی داشت که “قرارداد پرداخت روپیه” خوانده می‌شد؛ طبق این قرارداد ذخیره اصلی ارز جهانی، دلارامریکا، نه برای پرداخت درمعاملات استفاده می شد و نه حتی معاملات مربوط به تجارت برحسب آن محاسبه می‌شد. به طورخلاصه، تحت این ” قراردادهای پرداخت روپیه”، دلار نه به‌ عنوان وسیله گردش، و نه حتی به‌ عنوان واحد شمارش مورد استفاده قرار نمی‌گرفت. درعوض، تجارت دوجانبه برحسب روپیه هند( یا روبل روسیه که نرخ مبادله آن در برابر روپیه ثابت شده بود) محاسبه می‌شد، و ترازهای تجاری که به سود یک کشور علیه کشور دیگر ایجاد شده بود بلافاصله تسویه نمی‌شد. به علاوه، دلارحتی وارد تسویه این ترازها نمی‌شد، آن‌ها به ستون “باقیمانده” منتقل و درطی زمان ازهر دوسو تسویه می‌شدند.

کل ایده این بود که اطمینان حاصل شود که صادرات هیچ یک از کشورها به دیگری به دلیل نبود دلار محدود نمی شود. این یک توافق فوق العاده معقول بود. اگرکشور”الف” کالاهایی دارد که  کشور”ب” به آن کالا ها نیازمند است، و برعکس، دراین صورت این‌که هریک از طرفین از این مبادله دوجانبه سودآورمحروم باشند، تنها به این خاطرکه هیچ یک از آن‌ها برای کسب دلارمورد نیاز صادرات کافی به کشور”ج” انجام نداده اند، یعنی آن‌ها از طریق صادرات به متروپل‌ها یا به کشورهایی که می‌توانند ازآن‌ها دلاردریافت کنند دلارکافی ندارند، پوچ به نظر می‌رسد.

اما، نئولیبرالیسم کاملا مخالف چنین قرارهایی است و برنرخ مبادله “یک پارچه” پافشاری می‌کند. نئولیبرالیسم همواره از قیمت واحد در هر بازاری ازجمله دربازار مبادلات ارزی جانب‌داری می‌کند. برهمین اساس، زمانی که کشوری رژیم نئولیبرالی را می‌پذیرد یک باره به تمام چنین قرارهایی پایان می‌دهد. اما، اخیرا، با تحمیل تحریم‌ها علیه کشورهایی که با دستورات قدرت‌های غربی مبارزه می‌کنند، چنین توافق‌های تجاری دوجانبه‌ای یک بار دیگر به‌ عنوان راهی برای دور زدن تحریم‌ها در صحنه پدیدارمی‌شود.

تحریم‌های تحمیلی علیه ایران به تقویت آن‌ها منجرشد، چون ایران با برخی کشورها وارد چنین توافق ها شد. و اکنون با تحریم‌های شدید تحمیل شده بر روسیه در پی تجاوز روسیه به اوکراین، آن‌ها احتمالا درحال به عهده گرفتن یک فراگیری هستند که قبلا هرگزآن فراگیری را نداشتند. هشدارپوتین مبنی بر این که امریکا و قدرت‌های غربی کل جهان را تشکیل نمی‌دهند بلکه تنها بخش کوچکی ازآن هستند نشان می‌دهد که اگر روسیه به گوشه رینگ رانده شود، برای ضربه زدن به تحریم‌های غربی وارد قرارهای تجاری دوجانبه‌ای با تعداد کثیری ازکشورها خواهد شد.

گزنده ترین تحریم‌های تحمیلی بر روسیه منجمد کردن ذخایرمبادله ارزی نگه داری شده درغرب است. این امربه کاهش بی‌درنگ ارزش روبل منجرشده است، چون روسیه دیگر نمی‌تواند با استفاده از ذخایر ارزی خود از نرخ مبادله روبل دفاع کند، و کاهش ارزش روبل آشکارا به تورم دراقتصاد روسیه شتاب خواهد داد. از این رو، اگراین تحریم‌ها ادامه یابد، دیر یا زود روسیه قابلیت تبدیل روبل را به تعلیق درخواهد آورد، کار بدون سهام خارجی و سرمایه‌گذاری مستقیم را می‌آموزد، منابع واردات خود را متنوع می‌کند، وارد قرارپرداخت‌های دوجانبه می‌شود، و گام‌ های فوری به سوی خودکفایی فن آورانه برمی‌دارد.    

به طورخلاصه، روسیه ناگزیر به حرکت به سوی نوعی سیاست اقتصادی خواهدشد که اتحادشوروی داشت ( البته نه از نوع الگوی مالکیت دارایی‌ها)، که به معنی پایان دادن به نظم اقتصادی جهانی که درعصر نئولیبرال تا کنون غالب بوده است خواهد بود. این امر بی‌تردید برای مدتی روسیه را دچار سختی خواهد کرد، اما عقب نشینی مهمی برای امپریالیسم خواهد بود، چون به مرور زمان نظم جهانی را که درحال حاضرهدایت می‌کند، بدون جایگزین کردن آن با چیز دیگری که تحت سلطه اش باشد، درهم خواهد شکست. 

فروپاشی نظم اقتصادی موجود و جایگزینی آن با انبوهی قراردادهای منطقه‌ای، محلی و دوجانبه چیزی نیست که کسی به خاطر آن دچار تاسف شود. نظم موجود علیه زحمتکشان جهان سوم بنا شده و آشکارا بین شمال و جنوب تبعیض‌آمیزاست.

به عنوان مثال، در دوران بیماری همه‌گیر، درحالی‌که کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری کسری مالی بزرگی را برای تامین مالی بسته‌های آسایش و نجات خرج می‌کردند، کشورهای جهان سوم وابستگی به ریاضت مالی را ادامه می‌دادند. به همین خاطر، بسته‌های فراهم شده برای مردم از سوی دولت‌های جهان سوم کوچک بودند. درحالی که امریکا حتی در دولت دونالد ترامپ، بسته ای بالغ بر ۱۰ درصد تولیدناخالص ملی خود داشت، بسته ی (امداد و نجات) درهندوستان کمتر از دو درصد تولید ناخالص ملی بود. برای دیگر کشورهای جهان سوم که می‌خواستند بدهی خارجی خود را در زمان همه‌گیری تمدیدکنند، اوضاع حتی بدتر بود، چون صندوق بین المللی پول بر ریاضت مالی بسیارشدیدی در مورد آن‌ها پافشاری می‌کرد.

نهادینه کردن یک چنین نظم اقتصادی بین المللی برای من ناخوشایند است. بنابراین، مایل نیستم، قطره اشکی برای فروپاشی آن بریزم، و هرنظم دیگری که موفق شود به همان نسبت دافعه ایجاد خواهد بود، چون آن نظم هم می‌تواند تحت سلطه امپریالیسم باشد. در شرایط سرمایه‌داری، عبارت” نظم اقتصادی بین المللی” الزاما به معنای انقیاد زحمتکشان جهان سوم به امپریالیسم است. به همین خاطر من از کثرت قراردادهای محلی و دوجانبه ، تدارک برای” تجارت مدیریت شده” بیشتر از هر نظم اقتصادی بین المللی جدیدی استقبال می‌کنم.

همچنین، در وضعیتی که “هیچ نظم بین المللی” وجود ندارد، دولت- ملت در پیش بردن سیاست‌های اقتصادی به انتخاب خود ( به جای سیاست‌هایی که سرمایه جهانی شده را خشنود می‌کند) تاحدی استقلال دارد، به نحوی که اگر زحمتکشان قدرت دولتی را در چند کشورجهان سوم تسخیرکنند، می‌توانند ازآن برای ایجاد پیشرفت واقعی به سوی رهایی خود استفاده کنند.

کاراکاس، نوامبر۲۰۱۹، صف مردم درخارج ازبانک برای دریافت وجه نقد. تحریم‌ها و آزادسازی اقتصادی ماشه اَبَرتورم را چکاند. دریافت وجه نقد تنها برای پرداخت‌های نقدی مانند حمل و نقل به کارشاقی برای طبقه‌کارگرونزوئلا تبدیل شده است.(آسوشیتدپرس)

درمورد ونزوئلا- مانند بسیاری از کشورهای تحریم شده – تحریم‌ها موفق به سرنگونی دولت نشده‌اند، اما عملا سبب آزادی‌سازی اقتصادی شده‌اند. اگر به مورد کوبا توجه کنیم، آشکاراست که سیاست‌های رادیکال سوسیالیستی‌تر به‌خاطر تحریم‌ها دنبال نشده‌اند، و تحریم‌ها حتی شاید ماشه اصلاحات اخیر را چکانده اند. آیا “عادی سازی سرمایه‌داری” یک اقتصاد می‌تواند هدف واقعی ( یا هدفی درمیان هدف‌های دیگر) تحریم‌ها باشد؟

ما باید بین کشورهایی مانند ونزوئلا و کوبا از یک سو و روسیه از سوی دیگر خط تمایزی بکشیم. کشورهای ونزوئلا و کوبا کشورهایی سوسیالیستی یا با سمت‌گیری سوسیالیستی هستند، اما روسیه کشورسرمایه‌داری درحال توسعه است. هم زمان، ونزوئلا و کوبا کشورهایی کوچک، به شدت وابسته به واردات هستند، درحالی‌که روسیه نه تنها کشوری بزرگ، بلکه بیش ازهفت دهه توسعه سوسیالیستی پایدار را در مواجهه با محاصره و تجاوز، در راستای خودکفایی تجربه کرده است. تفاوت دراندازه بین دومورد با تفاوت درمیراثی که به ارث برده‌اند نیز تکمیل می‌شود.

تحریم‌ها علیه اقتصادهای کوچک نسبتا غیرمتنوع می‌تواند، نه فقط بلافاصله بلکه حتی درطی دوره ای از زمان تاثیر ویران کننده‌ای برآن‌ها داشته باشد. این طور نیست که آن‌ها در پاسخ به تحریم‌ها، پس از دوره سختی اولیه می‌توانند با وارد کردن جایگزین، پدافند کافی ایجادکنند. اندازه آن‎ها مانع آن می‌شود. بنابراین، ممکن است در مورد آن‌ها، مقداری سازش، تا اندازه‌ای عقب نشینی درحرکت به سوی سوسیالیسم ضروری شود، اما باید اضافه کنم کسی نمی‌تواند مقاومت ستایش‌آمیزی که آن‌ها تاکنون نشان داده‌اند را نادیده بگیرد. 

اما، درمورد روسیه که تا دیروز یک ابرقدرت سوسیالیستی بود، وضعیت روی هم رفته متفاوت است. حتی اگرناسازگاری موقتی وجود دارد، این امر با تنوع بخشی به ساختار تولیدی که اقتصاد روسیه به خوبی قادر به انجام آن است دنبال خواهدشد. یک چنین متنوع سازی می‌تواند مستلزم مرسوم کردن دوباره برخی ازاقداماتی باشد که مشخصۀ اتحادشوروی بود. به عبارت دیگر، دقیقا چون روسیه یک اقتصاد سرمایه‌داری است، تحریم‌ها علیه آن اگر تاثیری داشته باشند سمت دادن آن به یک جهت “سوسیالیستی” ‌خواهد بود.

اجازه دهید مثالی عرض کنم. بسیاری از شرکت‌های خارجی درسایه تحریم‌های غرب علیه روسیه آن کشور را ترک می‌کنند. روسیه به زودی باید تصمیم بگیرد که با دارایی‌های این شرکت‌ها چه بکند. اگر شرکتی روسیه را ترک می‌کند، درآن صورت ممکن است آلترناتیو بلافاصله دیگری جز ملی کردن آن دارایی‌ها وجود نداشته باشد. اکنون، ملی کردن یک اقدام آشکار”سوسیالیستی” است و نظام حاکم روسیه ممکن است اشتیاق اندکی به ملی کردن هرچیزی داشته باشد، درحقیقت آن نظام حاکم مشتاق خصوصی سازی اقتصاد روسیه بوده است. با این حال، شرایط موجود ممکن است، حداقل برای مدتی، آن کشور را به پذیرش یک چنین اقدام “سوسیالیستی” وادارکند.

بنابراین، تحریم‌ها، همیشه تاثیرتولید”عادی سازی سرمایه‌داری”را ندارند. تحریم‌ها در کشورهایی که به سوی سوسیالیسم می‌روند ممکن است این اثر را داشته باشد، اما اگر تحریم‌ها علیه یک اقتصاد سرمایه‌داری به کار روند، درآن صورت ممکن است تاثیر مخالفِ هُل دادن آن در یک جهتی دوراز “عادی سازی سرمایه‌داری”، به سوی اجرای اقدام‌های رادیکال‌ترو حتی سوسیالیستی داشته باشد.

البته، تحریم‌ها تاکنون عموما علیه اقتصادهایی اعمال شده‌اند که یا درحال حرکت به سوی سوسیالیسم هستند یا مانند ایران حداقل مخالف (استانداردهای غربی) هستند. تحریم‌ها علیه یک اقتصاد تمام عیار سرمایه‌داری اعمال نشده‌اند. مورد روسیه اولین از این نوع تحریم‌ها است، که کشورهای امپریالیستی تحریم‌هارا علیه یک کشور سرمایه داری تمام عیارقدرتمند اعمال می‌کنند. در این‌جا مسئله” عادی سازی سرمایه‌داری” مطرح نیست، اما باید دید تا چه اندازه‌ای به سوی پذیرش اقدامات خلاف استاندارد، اقدام‌های ریشه ای و حتی اقدام‌های سوسیالیستی سمت داده می‌شود. اما، اقدام‌های آن دربرابرتحریم‌های‌غربی، درآن جهت عمومی خواهد بود. 

البته، من نمی‌گویم که مسیر توسعه سرمایه‌داری روسیه ضرورتا پایان خواهدیافت. سوسیالیسم تنها از طریق مبارزه انقلابی زحمتکشان تحقق می یابد، و نه از طریق سیاست انتخابی نظام حاکم یک کشورسرمایه‌داری. از این رو زمانی که من این‌جا درباره اقدام‌های سوسیالیستی احتمالی صحبت می‌کنم، اصلا نمی‌گویم که سوسیالیسم می‌تواند از طریق اقدامات پوتین که به دلیل تحریم‌ها  با برخی اجبارها مواجه است به روسیه بازگردد، من تنها درباره برخی اقدام‌های مرسوم شده در روسیه درسایه تحریم‌ها سخن می گویم ، که یادآورگذشتۀ سوسیالیستی آن است. این که این مقدمه چه چیزی را دنبال می‌کند واوضاع چگونه تغییرمی‌کند به مبارزه طبقاتی درداخل روسیه بستگی دارد. 

نکته ساده در این‌جا آن است که : تاثیر تحریم‌های امپریالیستی روی کشورهای مختلف به هیچ وجه یک سان نیست، تحریم‌ها دربین کشورها بسته به اندازه و تاریخ آن‌ها تفاوت می‌کند.  

تحریم‌های غربی ممکن است به‌صورت ناخواسته کشورهای تحریم شده را به خارج ازحلقه (سرمایه داری) براند. درمورد ونزوئلا، تردیدی وجود ندارد که تحریم‌های امریکا کشورکارائیبی را به ترکیه، چین، روسیه و ایران نزدیک‌تر کرده است. اکنون، با تحریم‌های تحمیل شده بر روسیه، ممکن است روسیه را به نزدیکی با چین براند، و این امر ممکن است به خارج کردن کشورهای تحریم شده از سلطه دلارو کمک به رشد سیستم‌های مالی پیرامونی ختم شود. آیا می‌توانید دراین باره بیشتر صحبت کنید؟

به نظرمن آن‌چه می‌گویید کاملا درست است. من دربالا گفتم که به خاطر تحریم‌ها، قراردادهای منطقه‌ای، محلی و دوجانبه که “نظم جهانی” تحمیل شده از سوی امپریالیسم را تضعیف می‌کند مرسوم می‌شوند. به علاوه، حرکت اخیر روسیه که من هنوز درباره آن صحبتی نکرده‌ام تهدید حتی بزرگ‌تری را به این”نظم جهانی” مطرح می‌کند وآن اصرارهدفمند روسیه برای پرداخت بهای صادرات نفت آن به روبل است.

این راهی ورای هر چیزی است که تاکنون پیشنهادشده است واهمیت ژرفی دارد. روبل به خاطر توقیف غربی ذخایر ارزی روسیه بیش از ۴۰ درصد ارزش خود را  دربرابر دلار ازدست داده است.  دراین زمینه، پیشنهاد روسیه اهمیت کسب می‌کند، چون کشورهای خریدار را به تقاضای روبل برای پرداخت آن‌چه می خرند وادارمی‌کند، که می‌تواند سراشیب سقوط روبل را معکوس نماید.

پاسخ عادی می‌توانست کسب دلار دربرابر صادرات نفت و سپس استفاده ازاین دلارها برای حمایت از روبل باشد. اما با معلوم بودن حذف بانک‌های روسیه از سیستم سویفت( جامعه جهانی مبادلات مالی بانک‌ها- مترجم) و توقیف ذخایر ارزی روسیه، روشن نیست که در روزهای آینده دلارهای به دست آمده دربرابر صادرات نفت اصلا بتواند برای تثبیت روبل مورد استفاده قرارگیرد. پافشاری بر پرداخت روبل برای نفت صادراتی روسیه افزایش بارتقاضا برای روبل را درمبادله با ارزهای غربی مطرح می‌کند- و از این رو نرخ مبادله روبل در کشورهای واردکننده نفت از روسیه را بیشتر از بانک مرکزی روسیه بالا می‌برد.

اما این حرکت اهمیتی فراتر از موضوع کاهش ارزش بی‌درنگ روبل دارد. این به منزله تامین یک پشتوانه کالایی برای روبل، به شکل نفت است. چون روسیه تولیدکننده و صادرکننده بزرگ نفت است- و چون اتحادیه اروپا درآینده‌ای قابل پیش بینی به سادگی نمی‌تواند بدون نفت روسیه کاری انجام دهد، بنا برآن چه درحال حاضر به شدت به آن وابسته است- نفت می‌تواند همان نقشی را برای روبل ایفا کند که طلا برای پوند استرلینگ تحت استاندارد طلا ایفا می‌کرد. قابلیت تبدیل یک پول به طلا به قیمتی ثابت تحت آن سیستم همان چیزی است که اعتماد به آن پول را درذهن توانگران القا می‌کند.

طبق سیستم برتوون وودز فقط دلار باطلا پشتیبانی می‌شد، درحالی‌که نرخ مبادله ارزهای دیگر دربرابر طلا یا دلارمی‌توانست در اصل تغییر کند( اگرچه، درمورد ارزهای متروپل، نرخ مبادله آن‌ها دربرابر دلارعموما با مدیریت مناسب اقتصادهای کلان آن‌ها حفظ می‌شود). حتی تحت این سیستم، کلید کارکرد موفقیت آمیز آن دراعتماد توانگران به ثبات ارزش پول‌های عمده، به صورت برجسته به ارزش دلارنهفته بود.

البته، درحال حاضر، ما یک رژیم نرخ مبادله انعطاف پذیر داریم. اما یک چنین رژیمی تنها به خاطر اعتماد صاحبان ثروت که ارزش ارز اصلی ( و تا اندازه کمی ارزش دیگر ارزهای غربی) به لحاظ کالاها نسبتا با ثبات باقی خواهند ماند قابل دوام است. پایه ی این اعتماد این باوراست که قیمت نفت برحسب دلار نسبتا ثابت باقی خواهد ماند، واین احساس ‌که با وجود نوسانات هیچ افزایش شدیدی در قیمت دلاری نفت وجود نخواهد داشت، چون نفت، به عنوان یک میانجی فراگیر، روی هم رفته تعیین کننده مهم سطح قیمت است.

نرخ دستمزد پولی نیز با داشتن یک ارتش ذخیره بزرگ نیروی کار نسبتاً ثابت نگه داشته می شود. و اصرار بر “هدف گذاری تورمی” تضمین می کند که در صورت وقوع یک دوره تورمی، آن را بسیار سریع سرکوب می کند. به طور خلاصه، ایده این است که دلار را به عنوان ارزی «به خوبی طلا» حفظ شود، به نحوی که میانگین باثباتی برای نگه‌داری ثروت باقی بماند و پول‌های دیگر کشورهای پیشرفته با دنبال کرن سیاست‌های کلان اقتصادی مناسب برای حفظ برابری درمقابل دلار تلاش کنند.

پافشاری روسیه بر پرداخت روبل توسط واردکنندگان نفت به معنای این است که روبل می تواند نقش دلار را حتی متقاعد کننده تر ایفا کند. تهدیدی برای هژمونی دلار است. اگر قیمت روبل بر حسب نفت (و به طور ضمنی بر حسب کالاهای دیگر) ثابت باشد، صاحبان ثروت جهان، حداقل برخی از آنها، وسوسه می‌شوند که ثروت خود را به‌جای دلار، به روبل نگهداری کنند. این یک ضربه ی سنگین برای دلار خواهد بود.

اورزلا فون درلاین، رئیس کمیسیون اروپا، به سادگی اعلام کرده است که به این پافشاری روسیه نباید اجازه داد شایع شود، اما کمیسیون اروپا درجایگاهی نیست که بتواند دراین باره کاری انجام دهد. اگر روسیه اصرارکند که این خریدها باید به روبل پرداخت شوند، اروپا به دشواری می‌تواند خرید نفت ازروسیه را کاهش دهد.  

در واقع، به صورت طعنه آمیزی، از زمان تحمیل تحریم‌ها، واردات نفت اروپا از روسیه عملا افزایش یافته است. این امر به خاطر آن است که پیش بینی کمبود نفت، بر قیمت‌های پایه نفت خام دربازار جهانی افزوده و امکان عرضه ی ارزانتر نفت خام روسیه را بالا برده است، بدیهی است که اروپامی‌خواهد از این وضعیت سودببرد. تلاش بایدن برای گسترش تحریم‌ها به دربرگرفتن صادرات نفت خام روسیه به اروپا (تا کنون صادرات نفت روسیه تنها به امریکا ممنوع بوده است) شکست خورده است. کشورهای اروپایی نه بدون نفت می‌توانند به سر برند و نه می‌خواهند بهای بیشتری برای واردات نفت بپردازند، بنابراین، به تحریم نفت روسیه بی میل خواهند بود. در واقع سفراروپایی اخیر بایدن، که وسیله‌ای برای پیشرفت به سوی چنین تحریمی بود، به شکست مطلق تبدیل شد.

هم زمان امریکا تلاش می‌کند ونزوئلا و ایران، کشورهایی که هدف تحریم‌ها بوده‌اند را به افزایش تولید و صادرات نفت خود تشویق کند( همان‌طور که درحال اعمال فشار برعربستان سعودی بوده است)، به نحوی که جهان بتواند بدون نفت روسیه و بدون تجربه هر گونه کمبودی سرکند. اما، برای دست یابی به این هدف، اگر اصلا عملی شود، امریکا باید بهای سیاسی بپردازد، مثلا درمورد ونزوئلا، امریکا برای نشاندن خوان گوائیدو به عنوان رئیس جمهور به جای نیکولاس مادورو رئیس جمهور حاکم منتخب تلاش می‌کرده است. امریکا ناگزیر به فرارفتن از تمام چنین نقشه‌های شومی به عنوان پیش شرط مذاکره با ونزوئلا خواهد شد. به همین ترتیب، امریکا درمانورهای خود علیه موافقت‌نامه هسته ای ایران به عنوان شرایط برای گفتگو با ایران کوتاه خواهد آمد. از این رو بهای سیاسی که مجبوربه پرداخت آن خواهد شد به تحقیر دربرابر کشورهایی بدل خواهد شد که همین دیروز به آن‌ها حمله کرده بود.

از این رو، درسطحی عمیق‌تر، آن‌چه امروز ما شاهد آن هستیم پایان هژمونی امریکا در امور جهانی است. تلاش‌های مایوسانه آن برای حفظ آن هژمونی ریشه در بحران اوکراین دارد( چون امریکا می‌خواهد شکافی را بین اروپای غربی و روسیه تحریک کند و به این دلیل می‌خواهد” تحریک خرس” را حفظ کند به نحوی که اروپای غربی به صف آرایی پشت امریکا در پاسخ به پی آمد تجاوز روسیه  مجبورشود)، اما اقدام‌های آن در سایه این بحران، یعنی تحریم‌هایی که بر روسیه تحمیل کرده است آن هژمونی را، هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ سیاسی تضعیف می‌کند.

بیان این سخن به معنای آن نیست که برخی از کشورهای دیگرمی‌توانند این هژمونی را به جای ایالات متحده اعمال کنند. بلکه به معنی آن است که طی دوره‌ای، آن هژمونی که ما تاکنون می‌شناسیم از سوی هیچ کشوری اعمال نخواهد شد. ما به زودی شاهد دوره‌ای از اغتشاش در امپریالیسم جهانی خواهیم بود، که بدون تردید فرصت‌هایی را برای عمل انقلابی که دست نظم نئولیبرالی تاکنون راه آن را مسدود کرده بود فراهم خواهد آورد. زحمتکشان جهان سوم باید از این فرصت‌هایی که فراهم می‌شوند بهره‌برداری کنند.

منبع: https://venezuelanalysis.com/interviews/15494

اين مطلب را به شبکه های اجتماعی ارسال کنيد

https://akhbar-rooz.com/?p=159909 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حمید قربانی
حمید قربانی
2 سال قبل

به نظر من هم، اگر کارگر آگاه – کارگر کمونیست -، نه، کارگری راضی . مایل به زندگی در نظام کنونی – نظام بردگی مزدوری – بردگی کار زیر سلطه ی سرمایه – سرمایه ای که خود اصولا و اساسا جز کار بدون اُجرت طبقه کارگر – ارزش اضافه انباشت شده- نیست، درک کنیم که باید چنین باشد، آنگاه کارگر آگاه، کارگری است که از هر چه گسترش شکاف و تناقصات بین سرمایه داران ، خوشنود می شود تا باهم بودن آنها!
کارگر آگاه می داند که در شرایط شکاف افتاده و رشد تناقضات و تضادهای ما بین دولت سرمایه داری امپریالیسنی، ساده تر از زمانی که این تناقضات و تضادها آشکار و انکشاف یافته نیستند، می تواند، خود را برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی که در هر صورت و در هر وضعیت در جهان تحت سلطۀ سرمایه، اساسا، لازم و ضروری، برای واژگونی این نظام طبقاتی استثمارگر و اکنون جنگ طلب ترین نظامات طبقاتیِ اجتماعیِ تا کنون بشر است،می باشد، آماده کرده و با جنگ داخلی – جنگ طبقاتی – دولت موجود را درهم کوبد و با دیکتاتوری پرولتاریا، دولت پایان دهنده به جامعه طبقاتی و خود دولت بطور کلی، به واژگونی روابط و شرایط موجود اجتماعی، یعنی سرمایه داری نائل آید.
« بدون انقلاب قهرى، تعویض دولت بورژوایى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت دیگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه “زوال” از راه دیگرى امکان پذیر نیست.»، لنین- دولت و انقلاب.
البته، اگر کارگران آگاه نکوشند و یا بهر علتی نتوانند، سازمان – حزب – خویش را موجودیت داده و انقلاب کمونیستی را به پیروزی رسانند، با احتمال زیاد و قریب به یقین رُشد تضاد ها در جامعه و تناقضات بین سرمایه – بین طبقه سرمایه دار امپریالیست که خود را در تناقضات و تضادهای بین دولت ها و بلوک های مختلف طبقه سرمایه دار بیان می کند، منجر به جنگی هولناک شده و حتی ممکن است که کلا حالت کنونی کره زمین را واژگون نمایند و باعث مرگ نسل انسان و کارگر و سرمایه دار و… شوند!
بنا بر این، امروزه بیشتر از هر زمان دیگری – شرایط حدت و شدت تناقضات و تضادهای ذاتی و تعبیه شده در نظام سرمایه داری – ، بطور واقعی مرگ و یا زنده ماندن انسان بطور کلی بر روی زمین به پیروزی و یا شکست طبقه کارگر در جنگ طبقاتی جاری ، یعنی پیروزی انقلاب قهری کمونیستی طبقه کارگر بستگی پیدا کرده است.
کارل مارکس:
مبارزات اقتصادى و مبارزات سیاسى
یک:
طبیعتا هدف نهایى جنبش‏ سیاسى طبقۀ کارگر، تصرف قدرت سیاسى است؛ و طبیعتا براى این منظور، سازمانى از طبقۀ کارگر که داراى درجه‌اى از انکشاف قبلى بوده و در جریان خود مبارزات اقتصادى تشکیل شده و رشد یافته است، ضرورى مى‌باشد.
اما از طرف دیگر، هر جنبشى که در آن طبقۀ کارگر به عنوان طبقه به مخالفت با طبقات حاکم برمى‌خیزد و مى‌کوشد آنها را به وسیله فشارى از خارج تحت سلطه‌ى خود درآورد، جنبشى سیاسى است. مثلا کوشش‏ براى به چنگ آوردن کاهش‏ زمان کار از سرمایه داران منفرد در یک کارگاه یا فقط در یکى از شاخه هاى صنایع به وسیله‌ى اعتصاب و نظایر آن، جنبشى صرفا اقتصادى است. در مقابل، جنبش‏ به منظور به دست آوردن قانون هشت ساعت کار و نظایر آن، جنبشى سیاسى است. و به این ترتیب است که از همه‌ى جنبش‏ هاى اقتصادى منفرد کارگران، در همه جا جنبشى سیاسى پدید مى‌آید. یعنى جنبش‏ طبقه به منظور پیروز گرداندن منافع خویش‏ در شکلى عمومى، و در شکلى که داراى نیروى الزام اجتماعى عام مى‌باشد. اگرچه این جنبش ‏ها به وجود یک سازمان قبلى نیاز دارند، معهذا به نوبۀ خود وسایل انکشاف چنین سازمانى مى‌باشند.

در آن جایى که هنوز طبقۀ کارگر به درجه‌ى کافى سازمانى دست نیافته، تا بتواند علیه قهر دسته جمعى _ یعنى اقتدار سیاسى طبقات حاکم _ به مبارزه‌اى قاطع بپردازد، در هر حال باید با کار تهییجى پیاپى علیه شیوه‌ى برخورد سیاسى دشمنانۀ طبقات حاکم نسبت به ما، این طبقه را به آن درجه‌ى سازمانى ارتقا داد. در غیر این صورت، طبقۀ کارگر به صورت آلت دست طبقات حاکم باقى خواهد ماند.
(تلخیص‏ از نامه‌ى مارکس‏ به ف. بولت، مورخ بیست و سوم فوریه ۱۸۷۱، به نقل از «کارمزدى و سرمایه»، انتشارات سوسیال، پاریس‏، ۱۹۷۲)
دو :
_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند.
(تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.)]
کارل مارکس در نامه ای به “ژوزف وایدمایر” به سال ۱۸۵۲می نویسد: “تا آنجا که به من مربوط میشود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشفِ پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت، نشان دادن این نکته ها بود:
۱- هستی طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی ِخاصی در تکامل تولید است۲ – پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری پرولتاریا منجر می شود.
۳- این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بودند.”

کمونیسم حرکت طبقه کارگر برای لغو شرایط موجود اجتماعی است.

شعار : مرگ یا کمونیسم! را باید از هر زمان دیگری جدی تر و قابل اجرا تر گرفت. هر گونه سهل انگاری باعث خطرات و زیان و خساراتی است تا کنون به تصور نگنجیده است!

peerooz
peerooz
2 سال قبل
پاسخ به  حمید قربانی

“فهم سخن چون نکند مستمع”؟
نقل قول از کامنت قبلی چند روز پیش : “گر تو قرآن بدین نمط خوانی , ببری رونق مسلمانی”.
عزیز, “در دیزی بازست, حیای گربه کجا رفته”؟ اینجا محل کامنت کوتاه بر مقاله است نه کلاس درس …………. در این باره میلیون ها مقاله و کتاب نوشته شده ……… ”. با وجود این که من از شما به خاطر کامنت درست شما در جای دیگر پشتیبانی کرده ام باید بدانید که “آن خشت بود که پر توان زد”.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x