جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

سخنان عباس عبدی؛ خبر خوش یا نگرانی از آینده – م. دانش

عباس عبدی، تحلیلگر و فعال سیاسی اصلاح طلب می گوید که اطمینان دارد « ادامه این وضع برای یکی دو سال هم غیر ممکن است، زیرا پرده دری هایی که در این سه ماهه در سیاست داخلی رخ داده به سادگی قابل ترمیم نیست».

او در یک گفت و گوی ویدئویی با سایت «اقتصاد آنلاین» که روز پنجشنبه پانزده دی منتشر شد، تصریح کرد: «در سیاست خارجی هیچ راهی برای بازگشت به حالت نرمال وجود ندارد. در اقتصاد هم هیچ گزاره امید بخشی وجود

 ندارد». …

این تحلیلگر سیاسی افزود: « الان موازنه قوا کلا علیه سیستم است. بعید است که بیست و پنج درصد قدرت هم در اختیار سیستم باشد».*

اگر بر تحلیل و یافته های آقای عباس عبدی، سخنان چند هفته پیش سردار اباذری در ساری و دیگر سرداران و مقامات حکومتی اضافه شود، می توان ادعا کرد که یکی از بحث های جدی حال حاضر درون حکومت جمهوری اسلامی، مسئله بودن یا نبودن است. یعنی یک بار دیگر  گردش عقربه ی زمان برای حکومت جمهوری اسلامی، بر نشانه ی سال شصت قرار گرفته است.

امروزه می توان به مدد مصاحبه های بازجویانِ دهه ی شصت در مجله ی رمزعبور** به این مهم پی برد که برای مدتی عوامل اصلی حکومت جمهوری اسلامی در سال شصت، اطمینان از استمرار حکومت خود نداشتند. در همان سال علی خامنه ای رئیس جمهور بود و شرایط  ناپایدار آن دورانِ حکومت را به خاطر دارد. البته نا پایداری آن زمان حکومت، با فتوای آیت الله خمینی و کشتارهای بی شمار اسدالله لاجوردی و دیگر بازجویان و جان نثاران روح الهی، کشتی طوفان زده ی حکومت را از میان دریای خون به ساحل امن رساند! کام آقای خامنه ای هنوز هم از مستی جام های پر ز خون آن دوران لذت جویی می کند. پس بی جهت نیست که او یک بار دیگر خدای سال شصت را به کمک طلبیده می گوید: خدای سال شصت همان خدای امسال است.***

اینجا سخن از چرایی دستِ نیاز یازیدن خامنه ای به سوی خدای سال شصت نیست. حتی صحبت این نیست که او در عالم وَهم و اوهام زندگی می کند یا نه؟ چون که او در حصاری گرفتار است و بی خبر از واقعیت مرگ خدای سال شصت!

بلکه پرسش از گفتار و تحلیل آقای عباس عبدی ست. آیا تحلیل خبری آقای عبدی برای نیستِ خواهان حکومت جمهوری اسلامی، خبر خوشی ست یا نگرانی آور؟ آیا آقای عبدی قصد مژده دادن به نابودِ خواهان حکومت جمهوری اسلامی را دارد که: ای سرنگون طلبان حکومت جمهوری اسلامی دل خوش بدارید با پژوهش و یافته های من، عمر حکومت رو به زوال است! و یا انذار دادن به دست اندرکاران نظام،  که تا دیر نشده تدبیری بیندیشید و گرنه چراغ زندگی نظام در حال خاموشی ست!

ادامه ی بحث را با نقل خاطره ای کوتاه از زندان پی بگیرم. دهه ی شصت  شعبات بازجویی در زندان اوین، متناسب با اتهامات متهمین، این گونه تقسیم شده بود. شعبه ی پنج برای متهمین حزب توده ی ایران و سازمان فدائیان اکثریت – شعبه ی شش برای متهمین بقیه ی جریانات چپ؛ مانند: پیکار – راه کارگر- سازمان چریک های فدایی (اقلیت) – چریک های فدایی و… . متهمین سازمان مجاهدین در شعبه ی مجزا بازجویی می شدند.

بازجویان شعبه ی شش هم، با تناسب اتهام سازمانی متهمین، تقسیم بندی می شدند. به عنوان مثال: حامد- روح الله – مهدی بازجویان سازمان چریک های فدایی (اقلیت) و چریک های فدایی بودند. رحیم- بازجوی سازمان پیکار بود.

جدا از این تقسیم بندی ها، هر دوره  یکی از بازجویان مهم شعبه، عنوان سربازجویی داشت. مدتی حامد سر بازجوی شعبه ی شش بود. او یکی از پلشت ترین و هارترین بازجوها بود. بعد از حامد- روح الله سربازجوی شعبه شش شد.

 من که سال شصت و یک دستگیر شدم، روح الله به جای حامد سر بازجوی شعبه ی شش شده بود. روح الله-  بازجو و مهدی کمک بازجوی من بودند.

 تابستان سال شصت و دو، بعد از مدت ها بی خبری از پرونده، دوباره  به شعبه فرا خوانده شدم. ابتدا روح الله چند سوال الکی  پرسید. جواب متناسب با سوالات را دادم. فضای شعبه متفاوت با دفعات قبل بود. زدن و تحقیر و ناسزا در کار نبود. موقعیت من هم از نظر پرونده معمولی بود. یعنی اتهام های مهم و خطری در پرونده نداشتم. بنابراین دوران کابل و تحقیر و … در مورد من گذشته بود.

روح الله ورقه ای جلوی من گذاشت و گفت: چشم بند را کمی بالا بزن و امضاء کن. من که حق سوال نداشتم بدون خواندن، آن را امضاء کردم. بعد بدون اینکه چشم بند را پائین بکشم سرم را بلند کردم. در حین بلند کردن سر، قیافه ی او را دقیقن از نیم رُخ  دیدم. قد بلندی داشت با موهای سیاه و تارهای سفید شانه شده به بالا. ریش متوسط با سفیدی در شقیقه. شانه های پهن و صورت کمی آبله گون. سن و سالی در حدود چهل. لحظه ای نگاه مان در هوا به هم گره خورد. او بدون دستپاچه شدن گفت: چشم بندت را پائین بکش. بعد ادامه داد- دارم پرونده ات را آماده می کنم بفرستم دادگاه.

آن روز بر خورد روح الله با من، دقیقا بر عکس بازجویی های قبلی بود. دیگر کابل و کتک در کار نبود که هیچ، حتی تحقیر هم  نمی کرد. او مرا (آقای …) صدا می کرد! یک سوال همیشگی آن دوران از متهمین، پرسیدن از مصاحبه بود. متهم وقتی بطور شفاهی مصاحبه را قبول می کرد یعنی دیگر بر سر عناد نبود!

روح الله این آخرین سوال از من را چنین پرسید: آقای… فلان، حاضر هستی در تلویزیون سراسری بصورت زنده در برنامه ی اقتصادی جمهوری اسلامی از اقتصاد مارکسیستی دفاع کنی!؟

لحظه ای مکث کردم. زود فهمیدم که هدف سوال تنها سنجش من از عناد داشتن در مقابل حکومت هست! هول نکردم. او مجدد سوال را تکرار کرد. به آرامی این چنین پاسخ گفتم: شما شوخی می فرمائید!!

او با کمی تغییر در صدا و بصورت جدی گفت: نخیر. چرا فکر می کنی من با شما شوخی دارم!؟

گفتم: آقای روح الله شما خوب می دانید که اگر هر کسی با موقعیت من بخواهد در تلویزیون بصورت زنده مصاحبه کند، آن وقت من باید بیست سالی در نوبت مصاحبه ی تلویزیونی بمانم!! اگر همه ی متهمین زندان بخواهند مصاحبه کنند، هیچ وقت نوبت به من نمی رسد. در ثانی من چه چیزمی دانم که بخواهم در تلویزیون حرف بزنم!؟ آن هم از نظر اقتصادی!! کسی باید حرف بزند که از اقتصاد مارکسیستی چیزی می فهمد و برنامه ی اقتصادی جمهوری اسلامی را هم می داند!!

   در حین پاسخ دادن کمی سرم بالا بود و نیمه ی پائین صورت او را می دیدم. روح الله با شنیدن پاسخ من، لبخندی زد و گفت: آقای … می دانی!؟ من سر سپرده ترین آدم نظام هستم! بازجو یعنی سر سپرده ترین هر نظام! من حتی از آقای خامنه ای سر سپرده ترم!! چرا که آقای خامنه ای تنها یک مقام حکومتی ست. درسته که او بالاترین مقام رسمی کشور است. ولی مقام ریاست جمهوری از نظر چارت اداری فقط بالاترین است نه از نظر سرسپردگی!!

او ادامه داد- من می دانم که  مارکسیست ها آدم های بسیار با سوادی هستند! من برای درس های پسرم از مارکسیست ها کمک می گیرم. حتی دوست مارکسیست دارم!! اما باید یادتان باشد که این نظام، حرف آخر را می زند. چرا که از هر نظر نسبت به مارکسیست ها برتری دارد حتی از نظر اقتصادی!!

 جان کلام در این یادداشت، راستی آزمایی از تحلیل خبری آقای عباس عبدی نیست. البته من باور دارم یافته ها و نتیجه ی پژوهش های او عموما به واقعیت نزدیک است. کنجکاوی من در این یک، هدف بیان نتیجه تحلیلی اوست. یعنی او می خواست خبر تحلیلی خود را به کدام سمت انتقال دهد!؟ آیا می خواست مردم را از موقعیت متزلزل حکومت آگاه کند!؟   من خوش بین نیستم که آقای عبدی با بیان تحلیل خبری، سود براندازان را در نظر دارد. بلکه تحلیل او انذار دادن به نظام است تا خوش خبری برای براندازان. او به نظام نهیب می زند تا دیر نشده تدبیری برای مشکلات موجود اندیشه کنند و گرنه شیشه ی عمرشان در حال ترک خوردن و شکستن است.

این ادعا را از آن منظر دارم که روح الله بازجو در زندان اوین- سال شصت و دو- شعبه ی شش- خود را به عنوان بازجو، سر سپرده ترین آدم به حکومت توصیف کرد.

من به درستی اطلاع ندارم که آقای عبدی بازجو بوده یا نه! هر چند آقای عباس امیر انتظام چندین مرتبه اعلام کرد که آقای عبدی بازجوی خشن ایشان بوده. در ضمن با جرثت می توان ادعا کرد اکثر کادرهای اولیه ی حکومت جمهوری اسلامی در کار بازجویی شرکت داشتند. در این مورد اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی جایگاه ویژه دارند.

این نیز روشن است آقای عباس عبدی عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نبودند ولی دوستان نزدیک شان از جمله آقای سعید حجاریان  بازجو و از اعضای با نفوذ آن سازمان بودند. باز هم مطلع هستیم که دلدادگی و سر سپردگی کادرهای اولیه ی حکومت جمهوری اسلامی به رهبری آیت الله خمینی و نظام، خیلی جای مناقشه ندارد. نمونه ی دیگر آن آقای بهزاد نبوی! ایشان با تمامی هزینه های   قبل انقلاب، حتی بعد از استقرار حکومت جمهوری اسلامی، باز هم هزینه ی زیادی پرداخت ولی هنوز هم با تمامی وجود پای نظام ایستاده است.

 قصد من در این یادداشت، سرزنش و ملامت افرادی مثل آقای عبدی و بهزاد نبوی ووو نیست بلکه هشدار به جبهه ی مخالفین حکومت جمهوری اسلامی ست! بی شک برای آنان (مخالفین حکومت) بایستی جای خوشحالی باشد که فردی همچو آقای عبدی پژوهش گر و مطلع از لایه های اجتماع و خود دل در گرو نظام سپرده، از ضعف ها و سستی پایه های حکومت خبر می دهد. و حتی بر افتادن نظام را در یکی – دو سال آینده نوید می دهد.

حال براندازان در حین خوشی از خبر و تحلیل ناپایداری خصم خود، باید که سخت نگران شوند! نگران از اینکه فردای افتادن این نظام پلشت و ظالم، با کدام کادرهای زبده و کار آزموده می خواهند سکاندار جامعه ی ایران بشوند!؟

چه برنامه ای برای فردای ایران دارند؟

شوربختانه میان براندازان، نه تنها برنامه ی مشخص و کادر آموزش دیده برای  فردای ایران دیده نمی شود که هیچ، تشتت و افتراق چنان است که آدمی احساس می کند، اینان (براندازان) میدان نبرد با حکومت جمهوری اسلامی را با میدان جنگ میان خود، اشتباه گرفته اند! یادی کنم از آیت الله طالقانی*. نقل می کنند سال پنجاه و هفت آقای طالقانی درون سلول در زندان قصر در حال قدم زدن بود. صدای شعار انقلابیون را از بیرون شنیده می شد. او بعد از شنیدن صدا و شعار انقلابیون نگران می شود. هم سلولی از ایشان می پرسد: چرا نگران شدی؟ صدای انقلاب است که می شنویم. او جواب می دهد: نگرانم که فردای انقلاب چگونه باید جامعه را اداره کنیم؟ ما آمادگی اداره ی جامعه را نداریم. هنوز کادر آموزش دیده برای اداره ی جامعه تربیت نکرده ایم!!

 سخنان آقای طالقانی از منظری حائز اهمیت است که:

او عضو نهضت آزادی ایران بود. نهضت آزادی کادرهای زیادی داشت. افرادی مثل- مهدی بازرگان- ابراهیم یزدی و ده ها نفر دیگر از آنها دور تا دور آیت الله خمینی بودند. با همه ی این ها آقای طالقانی برای فردای انقلاب نگران می شود! حال سوال این است:

چه تعداد در میان جبهه ی گسترده ی براندازان، نگران فردای ایران هستند!؟ چه برنامه و اندیشه ای تدارک دیده اند؟ چه اندازه برای هم گرایی این جبهه ی گسیخته از هم تلاش کرده و می کنند!؟ براندازان  قبل از اینکه دیر شود، باید فکر فردا کنند!! بی انصافی ست این همه خون های جاری در خیابان ها و سرهای آویخته به دارها، بی ثمر شود.

م. دانش

*گویا نیوز- چهارم ژانویه دو هزار و بیست و سه

**مجله ی رمز عبور- شماره بیست و یک- منافقین بدون سانسور- تیر و مرداد نود و پنج

***سخنان علی خامنه ای در سال روز کشته شدن آیت الله بهشتی- هفتم تیر هزار و چهارصد و یک

https://akhbar-rooz.com/?p=188998 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محمود عابدینی
محمود عابدینی
1 سال قبل

هدف اصلی آقای عبدی از ترساندن حاکمیت، نه دادن مژده به مخالفین که تشویق حکومت به بازی‌گرفتن دوباره طیف همفکران خود و تکنوکراتهای اصلاح‌طلب برای نجات کشتی شکسته نظام هست. ایشان، علیرغم زاویه‌هایی که با جناح اصلاح طلبان حکومتی اینجا و آنجا داشته و دارد، و انتقادهایی که از آنها میکند، در همین مصاحبه به صراحت اعلام کرد که به طیف وسط یا به قول خودش وسط-باز تعلق دارد، یعنی نه سرنگونی طلب هست و نه اصولگرا. این طیف وسط همان اصلاح‌طلبان هستند با کمی جرح و تعدیل که به ذائقه حاکمیت خوشایند‌تر باشد.
هدف ایشان و طیفشان از این هشدارها بازگشت به قدرت هست، به همین دلیل به پیشبینی های ایشان نمیتوان دل بست چرا که لزوما نه بر پایه داده‌های علمی و آماری که با انگیزه‌های‌ سیاسی بازگشت به قدرت انجام میگیرد.

کیا
کیا
1 سال قبل

این نشان از بند بست حکومت ولایی است و شاید ضمینه ای برای یک کودتا در نیروهای نظامی با هدایت نیروهای” انقلاب اسلامی” که از حاکمیت به برون ریخته شده اند ولی در بدنه سپاه و رتبه های متوسط آن و نهاد های دیگر موجود هستند!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x