سه شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

سه شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

مهمانِ آفتاب… (به شادمانی ی دیدارِ آرش) – خسرو باقرپور

توکا می خوانَد
بر درختِ رو به روی بالکن!
چه روزِ آفتابی ی زیبایی بود!
روزی که رفت؛
و انبوهِ آن همه اندوه
با خود بُرد
و عشقْ؛ تمامِ روز
در شاخه هایِ نورسیده ی نرگس،
با لهجه یِ تبریزی ی گلهایِ قالی ام؛
سرخوش می خوانْد این بار
و داسِ مَهِ نو چه دوست داشتنی است حافظ جان!
و مزرعِ سبزِ فلک نیز؛
هراس از درو شدن ندارد انگار.

توکا می خوانَد
بر درختِ رو به روی بالکن!
و من
پژواکِ سرودِ خویش،
در رنگِ صدایِ این توکایِ غروبخوان
می بینم!
و روشنی ی شکیبای بودا،
از گوشه ی دل ام
و در آرامِ منزل ام
می شنوم! *

توکا می خوانَد
بر درختِ رو به روی بالکن!
با صدایِ این پرنده یِ بازآمده؛
امروز خدا چه شادمانه نمایان شد!
خدارا شُکر!
شک ندارم  این همان “آن” است،
آری!
همان جوششِ آغازِ رود
از زلالی ی پایاب
همان “آنِ” جاودانه ی نایاب.

توکا می خوانَد
بر درختِ رو به روی بالکن!
در این “آن”
که دَم
بیچاره می ماند از بازدَم،
چه می توان گفت
جز شعر؟

………….

* اسماعیل خویی یاد باد:
“چشم رابوینده دارد، گوش را بینا کُنَد
عطرِ رنگ و رنگِ عطرِ عالمِ ریحانی ام…”
(سوره ی آفرینش)

https://akhbar-rooz.com/?p=199661 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لقمان
لقمان
1 سال قبل

از دل بر آمده بود و صمیمانه. دلنشین بود و همراه با تأملی غمگینانه بر جهان و زندگی و گذشت زمان. بازتاب شاعران پیشین و شعر آنها بر آن بر زیبایی و نفوذ و وقار آن ‌ اضافه کرده بود. درود بر شاعر!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x