جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

منشورها و همایش ها – ایرج فرزاد

ایرج فرزاد

برای همه ما بسیار روشن است که جامعه ایران در یک دوره بحران انقلابی بسر میبرد. باز هم طبیعی به نظر میرسد که “راست” و “چپ” جامعه، برای هدایت جنبش مردم ایران به سوی سناریوها و بچشم انداز آلترناتیو جانشین جمهوری اسلامی، خود را منسجم کنند. در طیف راست، ماجرای شکل گیری “منشور ۶ نفره” و سیر رو به انحلال آن را دیدیم. طیف چپ، که برخلاف طیف راست، از حمایت و پشتیبانی دولت های غرب و میدیاها و کمک های مادی آنها برخوردار نبود، توانسته است تاکنون حداقل دو منشور را با حمایت بخش ها و شخصیت های داخل ایران، ارائه بدهد. منشور مطالبات حداقلی و اخیرا  منشور “آزادی، رفاه و برابری” در آستانه روز جهانی کارگر.

ابتدا به این مساله می پردازم که چرا “منشور ۶ نفره”، علیرغم حمایت دولت های غرب و “بایکوت” صدای چپ، به این سرنوشت دچار شد؟

به نظر من ریشه این فروپاشی صرفا و فقط  در مفاد بندهای منشور ۶ نفره قرار نداشت. فقط این مساله نبود که “شاهزاده”، خود را وارث حکومت بعدی و یا “تمامیت” خواه بود که وجود دیگران را بر نمی تافت. فقط این نبود که امضاء نماینده “کرد”ها، به رخنه “تجزیه طلبان” در صفوف پاسداران “تمامیت ارضی” میدان داده بود و تردیدهای جدی در صفوف پایه ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی ایجاد کرده بود. در یک کلام علت در مفاد و معنی و تعبیر و تفاسیر بندهای منشور شش نفره نبود. برخلاف برخی “چپ اسبقی”ها، از نوع فرخ نگهدار، مشکل این نبود که “دمکراسی” و “تکثر گرائی”، پس از سقوط شاه و “تجربه” فروپاشی اردوگاه “تمامیت خواه” شوروی سابق، به صفوف مدافعان ناسیونایسم ایرانی، به دلیل تعصب و تقدس و رسوب “دکم”های سیاسی رخنه نکرده بود. در ادامه به این مساله بازخواهم گشت که چگونه “چپ” نیز، در میدان تمرین دمکراسی و فاصله گرفتن از “تک صدائی”، “انحصار طلبی”، “حزب سالاری”، بطور غیرمستقیم مخاطب امثال نگهدار ظاهر شدند و آنها نیز، اینجا هم به شیوه تداعی معانی و گسترش میدان “تکثرگرائی”، تضمین دادند که در پی کسب قدرت سیاسی، نیستند. این چپ با اتکاء به تجربه فروپاشی دیوار برلین، و با حمایت از شیوه “مسالمت آمیز” انتقال قدرت و نحوه عبور دوخردادی از رژیم اسلامی، به عنوان مدافعان ایدئولوژیک یک “مکتب” معرفه، با “حزب و قدرت سیاسی”، مساله دارد.

در هر حال، راست، که فکر میکنم به میراث های خزیدن به قدرت از طریق کودتاها و حکومت سرهنگان و سرجوخه ها، پشتگرم است، در خلوت نصایح پند و اندرزهای پرفسورهای تازه به دوران رسیده مکتب پست مدرنیست های ایرانی را،  با یک لبخند تمسخر آمیز بدرقه میکنند. این دوایر این خود آگاهی طبقاتی را دارند که  “پس گرفتن ایران از آخوندها” از طریق انتخابات و رفراندوم ممکن نیست. از این رو، به اعتقاد من کلیه طیف های “جنبش”  ملی – اسلامی، که رسالت متعارف سازی سرمایه داری ایران، را برای دوخردادی ها و خاتمی چی ها اختراع؛ و تز و تئوری عبور مسالمت آمیز از اسلام سیاسی را سرهم بندی کردند، آینده ای ندارند. طیف راست، اساسا در پی این است که با  استفاده از رسوخ عمیق چنان خرافه های سیاسی و عقیدتی در میان طیف های ملی – اسلامی، مجاهدت ها و رشادت های آنان را در سنت های قدرت گیری سیاسی جنبش خویش، هضم کند.

و دقیقا همین شیوه کسب قدرت در جامعه ای مثل ایران کنونی است، که سرنوشت منشور ۶ نفره را به این حال و روز انداخت.

دولت های غرب و آمریکا، هنوز به این نتیجه نرسیده اند که کار رژیم اسلامی “تمام” است. هنوز بر سر “برجام” چانه زنی ها ادامه دارد و تردیدها در رابطه با قرار دادن سپاه پاسداران در لیست تحریم، جریان دارد. فعلا رد صلاحیت رژیم اسلامی در سطح مناسبات بین المللی، به یکی دو کمیسیون و نهاد فرعی سازمان ملل محدود مانده است. دولت های غربی هنوز تا “کنفرانس گوادلوپ” دوران فعلی، فاصله خود را حفظ کرده اند. این.، با توجه به سنت قدرتگیری راست در کشورهائی چون ایران، مهمترین عامل ایجاد شکاف در صف “منشور شش نفره” و استعفا و کناره گیری های بعدی بود.

عامل دیگر اوضاع جاری در جامعه ایران است. مردم در حال “انقلاب”اند و دست اندر کار عملی “سرنگونی”. اینجا، راست، برخلاف دوره “سرنگونی” خواهی ماه های آخر دهه ۱۳۵۰، در میان مردم بپاخاسته و حاضر در میدان مبارزه با حکومت نظامی، شخصیت و نماینده ای ندارد. “خمینی” در آن روزها، هیچ منشور مطالبات حداقلی یا حداکثری، ارائه نداده بود. اما “نوار”های روضه خوانی او، دست بدست در میان همان مردم حاضر در صحنه انقلاب می چرخید، یا چرخیدن آن ها را سازمان داده “بودند”. خمینی با دوایر مرموز در پشت صحنه و مشاورانی که چون قارج روئیدند، توانسته بود که خود را به عنوان کسی که خود را با خواست بالفعل و جاری مردم در صحنه انقلاب، یعنی “شاه باید برود” تطبیق بدهد، بطور واقعی از جانب همان مردم، که چه بسا اصلا اسلامی نبودند و فراتر از آن از جانب چپ موجود، به عنوان رهبر “قاطع” سرنگونی رژیم شاه پذیرفته شد. چپ وقت، به جای اینکه تاریخ مبارزات خود را با رژیم شاه شاهد بگیرد تا مردم را حول خود متحد کند، به دلیل اینکه خمینی در میان “خلق” نفوذ داشت و آن چپ بهیچوجه قصد نداشت خود را از آن توده متوهم به جریان اسلامی، “منزوی” کند، عملا بحث جدال بر سر قدرت سیاسی را واگذار کرد. راست فعلی، جز خاطراتی گنگ از رضا شاه، روحت شاد، آنهم در میان بخش کوچکی از نسل پا به سن گذشته ها، هیچ تصویر واقعی دیگری در میان نسل بپاخاسته و حاضر در صحنه انقلاب جاری، ندارد. اگر اوضاع متفاوت بود، اگر راست، شخصیت های سیاسی داشت و حزب سیاسی تشکیل می دادند، اگر واقعا به این ترتیب قادر می شدند که یک نیروی قابل اعتماد، و نه فقط وعده های موهوم اعاده سلطنت موروثی را در مقابل جامعه قرار بدهند، “شاید” مردم آنان را به عنوان یک آلترناتیو برای خواست سرنگونی فوری رژیم اسلامی می پذیرفتند. به این ترتیب حتی ممکن بود که دولت های غرب و آمریکا، نیز متوجه شوند که پرونده برجام و مذاکره و کش و قوس روابط سیاسی با رژیم اسلامی را مختومه اعلام کنند. اما چنین اما و اگرهائی با توجه با تاریخ و سنت و تجربه راست در جامعه ایران، جائی ندارد. در نتیجه راست فعلی باید در انتظار تحولات و تغییرات و تخمیرهائی در رابطه بین رژیم اسلام سیاسی در ایران و غرب باقی بماند. من شخصا این سیر را محتمل میدانم: غرب توجه و تمرکز خود را به استحاله و جابجائی مهره ها در میان ارکان های حاکمیت رژیم اسلامی متمرکز می کند و در تصویر علنی تمامی طیف های “اصلاح طلب”، اعم از اصولگرا و یا غیر آنها، و همه لایه های اپوزیسیون ملی اسلامی را، چه زیر مجموعه رژیم و یا در جناح اپوزیسیون پرو رژیم به صحنه بیاورد. نوعی “عبور از جمهوری اسلامی” که ظاهرا “مسالمت آمیز” است. دوایر مهندسی غرب آگاه -اند که به غیر از طیف “کله شق”ی که به جنبش کمونیسم چون یک جنبش معتبر سیاسی علیرغم سقوط دیوار برلین، “هنوز” به مانیفست کمونیست و سرمایه و انقلاب توسط “حزب بلشویکی”، پای بند اند؛ این شیوه می تواند تا حد زیادی با اقبال همین مردم حاضر در صحنه مواجه شود. غرب سالهاست که در موقعیت دوران جنگ سرد باقی نمانده است. شانس و احتمال کودتا، تقریبا غیرممکن است. اما، این سناریو، یعنی سناریو تبدیل کردن “انقلاب زن، زندگی، آزادی”، به یک “انقلاب” ظاهرا مسالمت آمیز، شانس دارد. این آلترناتیو، “شخصیت”های متعدد نه چندان بدنام و چه بسا غیرسوخته، هم، چه نهان و یا آشکار، در لیست دارد. راست فعلی چاره ای جز همراه شدن با این سناریو محتمل نخواهد داشت.

و اما، “چپ”

همانطور که اشاره شد، چپ نیز تاکنون دو منشور ارائه داده است. در جهت پشتیبانی از یکی از این دو منشور، منشور مطالبات حداقلی، یک سمینار با شرکت تعداد قابل توجهی در کلن، و روز ۲۲ آوریل برگزار شد. در منشور: “آزادی، رفا و برابری” که تاکنون به امضاء بیش از هفتاد نفراز شخصیت های واقعی در میان طیف ها و اقشار مختلف جامعه، و از جمله آنها “اسماعیل بخشی” رسیده است، مورد حمایت “دبیرخانه شورای مدیریت گذار” نیز قرار گرفته است. در این منشور دوم یک جمله را که تصور میکنم در جهت گیری با منشور مطالبات حداقلی دارای محتوای مشابهی است، نقل میکنم:

” جمعی از فعالان کارگری سرشناس همراه با شماری از نویسندگان، فعالان حقوق زنان، فعالان مدنی همراه با زندانیان سیاسی پیشین در آستانه روز جهانی کارگر با انتشار «منشور آزادی، رفاه، برابری»، با طرح بیست خواسته اساسی خود بر لزوم شکل‌گیری حکومتی بر مبنای «جدایی کامل دین از حکومت»، «آزادی‌هایی بی‌‌حصر و استثنای سیاسی»، «برابری حقوق زن و مرد»، «به رسمیت شناختن حق انتخابِ هویت و گرایش جنسی»، «لغو اعدام» و «لغو هرگونه ستم بر اساس تعلق‌های ملی، قومی، نژادی، و مذهبی» تاکید کردند.”

تاکید بر لزوم شکل گیری، به روشنی گویای این است که عامل اجرائی شکل گیری حکومت مورد نظر، خود امضاء کنندگان نیستند. این نکته قطعا یک لغزش املائی و انشائی نیست، بلکه در واقع حامل یک نوع نگاه به رابطه بین مطالبات و تبلیغ توقعات با عامل اجرائی آنها، یعنی در واقع همان بحث “قدرت سیاسی” است. این کناره گیری از دخالت در قدرت سیاسی و روشن کردن مرزها با “تمامیت خواهی”، “قدرت حزبی، به جای قدرت طبقه و یا توده ها”، با بیشتر کردن تعداد هر چه بیشتری از امضاء کنندگان، واضح تر است. برای منشور مطالبات حداقلی، “همایش کلن”، قرار بود “تکثر گرائی” و خط فاصل با “حزب سالاری” را برجسته کند.

به باور من، این نقطه مشترک، نقطه ضعف اصلی “چپ” بود. راست اسلامی در دوره بحران انقلابی ۵۷، علیرغم اینکه تا مغز استخوان مرتجع بود، هیچ “تردید” نداشت که اعلام کند: “من دولت تعیین میکنم”. چپ، با وجود اینکه سکولار است، مترقی و مدرن و کارگر دوست است و رفاه جامعه را میخواهد، چنان تحت تاثیر آثار روانی و سیاسی ویرانه دیوار برلین و مرز کشیدن با “حزب لنینی” از یک طرف؛ و تصویر سازیهائی که بورژوازی بین المللی از کمونیسم مهندسی کرده است، از سوی دیگر، قرار دارد، که اعتماد به نفس را از دست داده است. تصور این چپ از جنبش کمونیستی، در بهترین حالت نه یک جنبش سیاسی که “اشاعه” افکاری است که ”دیگران” باید آنها را اجرا کنند و یا با آنها “ارشاد”. چه، احتمال میدهند که مردم بطور عموم و اقشار وسیعی از طبقه بطور خاص، ممکن است آن “عقاید کمونیستی” را  که به شکل موعظه های مذهبی دستکاری و دفرمه کرده اند، قبول نداشته باشند. تجربه “انقلاب اکتبر” خیلی روشن نشان میدهد که دست بردن به قدرت سیاسی، نه از جانب طبقه، که حتی در خود حزب بلشویک، در کمیته مرکزی  و بدنه حزب چندان مورد توافق نبود. این لنین است که در آن لحظات میگوید: “یا الان یا هرگز”. اگر کمیته مرکزی قبول ندارد، به بدنه حزب رجوع کنید، اگر آنجا هم تردید و مِن و مِن دیدید به چند کمیته کارخانه حزب رجوع کنید که قیام را درست در آن لحظه سازمان بدهند و قدرت را بگیرند. به معنی واقعی انقلاب اکتبر به رهبری لنین میسر شد. آنوقت ها و تا سال های پسا فروپاشی دیوار برلین، در میان “چپ”، چه جهانی و یا ایرانی، تردیدی نبود که انقلاب بلشویکی، دقیقا مظهر انقلاب کارگری بود.

اما، همانطور که اشاره کردم، بخشی از چپ، پس از پایان جهان دو قطبی، و با فروپاشی سرمایه داری دولتی، پذیرفت که شکست انقلاب اکتبر، درست آنجا ریشه دوانده بود که “حزب” قدرت را گرفت و نه طبقه و توده مردم. 

از این جهت است که گسترش تعداد امضاها و شرکت هر چه بیشتر افراد در حمایت از منشور ها و تشکیل همایش در حمایت از آنها، نوعی دادن تضمین بر این است که چه ارائه دهندگان و یا حامیان منشورهای یاده شده، در سودای “کسب قدرت” برای خود نیستند و هیچ میدانی را برای حرکتی که به گفته آنها “اتحاد جنبش ها” است برای هیچ حزب باز نکرده اند. خود جمع ها نیز مصرا تاکید دارند که هدف مطلقا تشکیل یک حزب سیاسی نیست. “تکثر گرائی”  که از منظر چپ پسا فروپاشی دیوار برلین یک درس از تجربه “تلخ” حزب و قدرت سیاسی است، به این ترتیب تامین است. جالب است که در هر دو لیست نویسندگان و حامیان دو منشور مذکور، کسانی هستند که ضدیت و دشمنی با لنین و حزب لنینی، هویت سیاسی آنها و جواز ورود به فعالیت در”کانون نویسندگان” است که رژیم اسلامی  تحمل کرده است.  کسانی هستند که دست بر قضا درست در آستانه عروج دوخرداد، کلا انقلاب و سرنگونی رژیم را در جهت هموار کردن مسیر “متعارف سازی” جمهوری اسلامی با پروسه انباشت سرمایه در ایران. کنار گذاشتند. و جالب تر اینکه آن انتقال طبقاتی را در توجیه مرز بندی با “حزب و قدرت سیاسی” و “حزب و جامعه” وانمود کردند.

بهر حال صرفنظر از آن سوابق و پیشینه ها، حتی اگر فرض بگیریم که آنان بر حافظه تاریخ کشمکش ها و جدال گرایشات در درون کمونیسم ایران، پرده ساتر کشیده و مخاطب خویش را  ناآگاه و بی خبراز آن صف آرائی ها و استعفاها از کمونیسم تصور کرده اند؛ این “تکثر گرائی”، برعکس، به نظر من پاشنه آشیل این حرکات است. چه، جامعه، بویژه در دوره غلیان و انقلاب، به نیروهائی که بخود اعتماد ندارند که پای حرف خود بایستند و آن ها را به کرسی بنشانند، و برعکس طرح و منشور می نویسند تا  از طریق ارشاد، “دیگران” آن “رهنمود”ها را به اجراء در آورند، اعتماد نخواهند کرد. برای یک ناظر بیرونی، و از نظر من نیز، این منشورها و همایشها، منظره ای از “ائتلاف و اتحاد عمل” های امتحان پس داده و همواره شکست خورده بین جریانات فرقه ای را تداعی میکند. “اینها برای خودشان خوب است”، اما برای مردمی در صحنه جامعه که  منتظر عروج نیروئی برای تعیین تکلیف قدرت سیاسی اند، هیچ جذابیت ندارند. این “چپ” به این ترتیب، به نظر من، در عرصه جدال بر سر قدرت سیاسی، بار دیگر به سرنوشت چپ ۵۷ی دچار خواهد شد.

طنز گزنده برای امثال من این واقعیت حیرت انگیز است که این گرایش و دیدگاه و سیاست، این مکتب منشویسم جان سخت، از نیروهای سابقا مدافع مبانی کمونیسم کارگری، نیرو کَنده؛ و زیر سایه خود گرفته است.

ایرج فرزاد                 اول مه ۲۰۲۳

[email protected]

https://akhbar-rooz.com/?p=201873 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

16 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
الف باران
11 ماه قبل

طی تاریخ ھیچ طبقه اى بدون برگزیدن پیشوایان سیاسی و نمایندگان پیشروی خود که لیاقت سازمان دادن نهضت‌ و رھبری آن را داشته باشد ، نتوانسته است به حکومت برسد. ( لنین ).

پرویز
پرویز
11 ماه قبل

رژیم سه خصوصیت تنفرآور دارد، سرمایه داری است، دیکتاتوری مذهبی است و با آزادی های فردی دشمنی دارد. راستها و مارکسیستهای لیبرال میتوانند با انداختن رژیم آزادی های فردی را گسترش دهند و تحمیل مذهب را از بین ببرند، اما نمیتوانند و نمیخواهند به استثمار سرمایه داری دست بزنند. خیزشهای اخیر علیه دو تا از سه خصوصیت تنفر آور رژیم بود: دیکتاتوری مذهبی و ضدیت با آزادی های فردی. همین کافی بود که راستها و مارکسیستهای لیبرال، خیزشها را خیزشهای خود ببینند. آنها با خوش بینی زیاد منتظر سرنگونی بودند و سعی کردند از همه امکاناتشان برای پیش برد سرنگونی استفاده کنند. دولتهای غربی هم کاملا حمایت کردند، مخصوصا بعلت مسئله جنگ اوکراین. اما جامعه کارگری منشور لازم ندارد. ما کارگران نیازمند فرهنگ کمونیستی هستیم: آزادی فردی علیه جامعه نیست، خرافت با علم نفی می شود نه با سیاست، محل کار تحت مدیریت شورایی ست، مالکیت اجتماعی مطلوب است، کنترل مطلق تولید کنندگان بر توضیع تمام محصولات کار حق مسلم شناخته می شود.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
11 ماه قبل

نکته ایکه در نوشتار است اینست:
لنین را به میان می آورد و بگونه ای در نوشتار بیان می شود روش لنین حزبی بود اما ایشان بجای اینکه حزب را در بازی دمکراسی بکار گیرد حزب ابزار کوداتیش شد و با کودتا قدرت را بدست گرفت پس حرکت لنین طبقاتی نبود و….
که باید گفت
مشکل جامعه ایران وجود چپی بود که در پی مشابهت سازی موضوعات کشور با روسیه بود که این مشابهت سازی هم بسمت پرستش لنین و استالین می رفت و خواهد رفت.
اینجا مطلب مهمی مطرح می شود لنین
یک کودتاگر بود که حزب را بجای اینکه در بازی دمکراسی بکار گیرد حزب را در خدمت کودتا قرار داد؛ که این روش کودتایی مانند همه کودتا ها به دیکتاتوری ختم می شد که چنین نیز شد؛ استالین بهترین مجری دیکتاتور مورد نظر روش لنین شد و…

الف باران
11 ماه قبل

تکثر گرایی ، همه باهم ، رنگین کمانی و … همانند مسابقه یک دو میدانی می‌ماند که از قشرهای مختلف جامعه اعم از ؛ یک کارگر ، فرهنگی ، کشاورز ، پرستار ، دکتر ، و … و در آخر هم ، یک قهرمان دو و میدانی را در خط شروع مسابقه ( شرایط برابر ! ) قرار گرفته باشند . سوت داور باحضور خبرنگاران داخلی و خارجی زده شود . چه کسی زودتر از همه به خط پایان مسابقه خواهد رسید؟
مقایسه ای کنیم با ” همه باهم ” قشرهای و طبقات مختلف المنافع جامعه . چه کسانی ، چه گروهی ؟ چه طبقه ای توانایی پرداخت تبلیغات درون و برون مرزی ، تجارب تاریخی ، حمایت جوامع بین‌المللی و … دارد ؟
این تکثر گرایی ، این”همه باهم” شدن و این انقلاب رنگین کمانی خواستن فقط به فقط چشم به انتظار امدادهای نظامی ی از ” ما بهتران ” خواهد بود .

امیر ایرانی
امیر ایرانی
11 ماه قبل
پاسخ به  الف باران

تکثرگرایی می تواند بدین معنی باشد که فرد تکثرگرا می پذیرد: در جامعه نگرش های مختلفی وجود خواهد داشت و هر نگرشی هم در جامعه وزن خودش را می یابد که روحیه تکثرگرائی باعث می شود در یک بازی دمکراسی هرنگرش براساس وزنش مدتی در پی ارائه ایده هایش در جامعه برود؛ اگر ایده هایشان متناسب با خواست دیگران باشد، ایده هایشان،بصورت نهادینه شدن، حضورشان را در جامعه نمود می دهند و…

farhad farhadiyan
farhad farhadiyan
11 ماه قبل

شما خمینی را مثال می آوری ولی نمی گوئید که خمینی حتی در ۲۲ بهمن هم گفت قیام نکنید من هنوز فتوا ی جهاد نداده ام . چگونه انتظار دارید که بیش از ۱۰۰ تشکل و حزب که در داخل فعالیت علنی دارند اعلام سرنگونی نماسند ؟ منشور رفاه رفرمیستی است زیرا هدفش واگذاری قدرت به دیگرانی موهوم است و همه ی مطالباتش هم نه رو به مردم برای کسب قدرت سیاسی که رو به موهومات قدرت است اما منشور حداقلی رو به مردم یعنی سازمان اجتماعی کار است و بدون انکه از دولت زوال از نوع کمون نام ببرد اداره ی شورائی را بعنوان آلترناتیو تا تشکیل قدرت دو گانه مطرح کرده است و انگار یادتان رفته که لنین تا فوریه همچنان از مجلس موسسان حرف می زد تنها بعد از تزهای آوریل است که مسیرش را تغییر می دهد . انقلاب زن زندگی آزادی به رهبری سازمان اجتماعی کار نه تنها اهداف سیاسی بلکه برنامه های اقتصادی اش هم کاملا شفاف است و هر کدام را طبق ملزومات جنبش اعلام می کند شما نگران خودتان باشید که جای واقعی خودتان را پیدا کنید که مانند زینوف و کامنف نشوید…

ساسان
ساسان
11 ماه قبل

داستان غریبی است این نیش را چونکه نمیشود گفت دیگر اقتضای طبیعت عقرب است که کاملا روشن است کین توزی نسبت به آنچه پسند او نیست درکلام و قلم و رفتار نویسنده جای دارد. هنوز کانون نویسندگان ایران از هیاهوی ضد کانونیِ اخیر رها نشده که این بار ایرج فرزاد که معلوم نیست از کجا نتیجه می گیرد که برخی امضا کنندگان منشور آزادی _ رفاه_ برابری، مساویست با کانون نویسندگان و بعد هم اظهاراتی که در مورد کانون سر میدهد .ایرج فرزاد ضد تشکیلاتی ترین آدمی است که ظرف این چند سال در اخبار روز قلم می زند و هیچ نیازی به دفاع از کانون در برابر او نیست اما هشداری است به همه‌ی کسانی که این انسان ضد سوسیالیسم را به عنوان سوسیالیست و یا فراتر از آن ارزیابی میکنند . او به شدت ضد اجتماعی است . این را خود او مدام در نوشته هایش بما نشان می دهد و حالا هم به کانون نویسندگان اتهام زنی می کند.

ایرج فرزاد
ایرج فرزاد
11 ماه قبل
پاسخ به  ساسان

ساسان گرامی

اینکه من “کینه توز” هستم “داستان غریبی” است. من فقط یک جا اشاره ای کرده ام به اینکه یکی از نویسندگان منشور مربوطه عضو کانون مذکور است.

پاسخ به احکام کامنت شما که من “ضد تشکیلاتی ترین آدمها” و “ضد سوسیالیسم”  و “بشدت ضداجتماعی”ام، خودتان فرموله کرده اید:

نیازی به بحث و جدل پیرامون مواضعی که در نوشته من آمده اند، ندیدید، یا دقیقتر، به نظر میرسد از کل نوشته من، فقط یافتن دو کلمه محرک شما بود که به “اقتضای طبیعت” خود، با آن احساسات و عواطف “اجتماعی” تان، حسابم را کف دستم بگذارید. میشد در عین شدیدترین و “بیرحمانه” ترین انتقادات سیاسی به “نظرات” من، در پرداختن به سجایای شخصی ام، کمی متین، “با رحم”، خونسرد و محترم باشید. 

ساسان
ساسان
11 ماه قبل
پاسخ به  ایرج فرزاد

این جملات از شما هست یانه ؟
“جالب است که در هر دو لیست نویسندگان و حامیان دو منشور مذکور، کسانی هستند که ضدیت و دشمنی با لنین و حزب لنینی، هویت سیاسی آنها و جواز ورود به فعالیت در”کانون نویسندگان” است که رژیم اسلامی تحمل کرده است. کسانی هستند که دست بر قضا درست در آستانه عروج دوخرداد، کلا انقلاب و سرنگونی رژیم را در جهت هموار کردن مسیر “متعارف سازی” جمهوری اسلامی با پروسه انباشت سرمایه در ایران. کنار گذاشتند. و جالب تر اینکه آن انتقال طبقاتی را در توجیه مرز بندی با “حزب و قدرت سیاسی” و “حزب و جامعه” وانمود کردند.”
در جوابیه می گویی: «من فقط یک جا اشاره ای کرده ام به اینکه یکی از نویسندگان منشور مربوطه عضو کانون مذکور است. » اول اینکه در.غ می گویی . این یک اشاره نیست وتحلیل به عایت نادرست و دسمنانه ات در باره کانون نویسندگانایران واتهاماتی نادرست که به این کانون نسبت داده اید هم به لحاظ ایدئولوزیکی و هم به لحاظ سیاسی در نسبتش با حاکمیت ! چرا فکر می کنی مردم شعور ندارند؟

ایرج فرزاد
ایرج فرزاد
11 ماه قبل
پاسخ به  ساسان

تاکنون از نظر شما من: “ضدتشکیلاتی ترین آدمها”، “ضد سوسیالیسم”، “بشدت ضد اجتماعی” بوده ام و در پاسخ اخیرت “دروغگو” و مردم را “بیشعور” فرض کردن نیز اضافه کرده اید. دیالوگ با شما را ادامه نمیدهم، چون واقعا انتظار میرود که از فرهنگ لغات شما برچسپ های دیگری، و چه بسا زشت و زمخت تر نثارم شود. در همان تکه نقل شده شما از نوشته من، خواننده خود قضاوت خواهد کرد که من برخلاف شما، احساسات “عقب مانده” مردم را “تحریک” نکرده ام، و برعکس شعور آنان و انسان فکور را مخاطب قرار داده ام.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
11 ماه قبل

با توجه به بودن گیوتین ۹۰۰ کلمه ای نکاتی آورده می شود اگر چه ممکن است مطلب نیمه کاره بماند.
ابتدا به جمع ۸ نفره که همه از کارشان مطلع شدند نکته ای آورده می شود:
از همان ابتدا پرسشی بود گرد آوردنده این مجموعه آیا هدفش معرفی اینها بعنوان الترناتیو بود یا با تشکیل این جمع هدف این بود:
که یک گوناگونی را در یک جمع- که این جمع معرف گوناگونی جوامع باشد- را بنمایش بگذارد.اما هر چه بود با حرکات بعدی این مجموعه حاصل کار آنها شد یک نمایش طنز گونه آنهم نمایشی که اگر چه اعضایش بازیگران تاحدودی خبره در حوزه های کاری دیگربودند اما در این نمایش جدید ، نشان دادند بازیگریشان ناشیانه و فرصت طلبانه بود که آخر کارشان شد حرکات دلقک گونه،
این جمع ابتدا دچار بیماری خود رهبر پنداری جمعی شدند اما از آنجا این بیماری خود رهبر پنداری در نهاد بعضی از اینها بود عضوهایی از این جمع دیگر خود را در قامت رهبر فردی دیدند و نمایش های فردی خود را دلقک گونه پی گرفتند.
اما در همان زمان نظری مطر

peerooz
peerooz
11 ماه قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

“مصدر مرخم” بر وزن محرم,
 به مصدرهایی که حرف “ن ” ندارند مصدر مرخم می گویند- مرخم یعنی دم بریده. دم مصدر یعنی همان حرف ” ن” بریده میشه و کنده میشه – ولی معنی مصدر می دهند نه فعل. مانند رفت و آمد . یعنی رفتن و آمدن . زد و خورد . یعنی زدن و خوردن . نشست و برخاست . یعنی نشستن و برخاستن که فقط انجام کار را نشان می دهد و زمان و شخص ندارد.

https://gama.ir/question/detail/69645/%D9%85%D8%B5%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B1%D8%AE%D9%85-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA

امیر ایرانی
امیر ایرانی
11 ماه قبل
پاسخ به  peerooz

دم کوتاه کردن نیست بل گردن زدن است

peerooz
peerooz
11 ماه قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

 دم کامنت بریده شده نه گردنش, بنا بر این مرخم است نه گردن بریده.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
11 ماه قبل
پاسخ به  peerooz

دم گاهی نتیجه است
وقتی زده شود
یعنی آوردن مقدمه: هیچ!
وقتی شد هیچ،
یعنی سری زده شد.
شاد تندرست و همیشه پیروز باشی

peerooz
peerooz
11 ماه قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

“چون تو دانائی نمیداند مگر” که برای همین است که در مقالات خلاصه ای در ابتدا میآورند که کم حوصله ها بخوانند. تیتر کامنت, خلاصه آنست. باقی بقایت.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x