مقدمه
آری میدانم که شعار «نه غزه، نه لبنان جانم فدای ایران» را تغییر دادهام. اما مگر در جهان امروز همه چیز وارونه نشده است؟ حال که هرکس حرف دلش را به بهانهی عدالتخواهی، ایران گرایی و آزادیطلبی میزند، بگذارید من هم حرف دلم را اینگونه و شایدم وارونه بزنم.
خیزش «زن، زندگی، آزادی» که امید بسیار بردل و جان و زبان تحولخواهان ایرانی بخشیده بود، به دلایل مختلف چون آتشی به زیرخاکستر رفت. شاید روزی دوباره شعله ور گردد و بساط این رژیم را از ریشه برکند. اما چرا این خیزش نتوانست به تحولی بنیادی منجر شود؟
با نگاه خُرد می توانیم این و آن را محکوم کنیم. رضا پهلوی را به محاکمه بکشیم، حامد اسماعیلون را به دار و مسیح علی نژاد را به تبعید بفرستیم. و چه بسا بسیاری را از عرصهی سیاست اخراج کنیم. می توانیم عَلم «ایران گرایی» را روزی صدبار بر سر «پنجاههفتی ها» بکوبیم تا شب سر به آسودگی بر بالش گذاریم و خواب خوش برپایی بارگاه سلطنت را ببینیم. میتوانیم هرجا که چپ دیدم به او «چپ» بنگریم. میتوانیم سلطنت و رضا پهلوی را روغن ریخته بر زمین دانسته و شایستهی نذر جنبش بدانیم و دیگر هیچ. اما اینها همه خُردگرایی یا خرده خرده دیدن «ماست»! میتوانیم آنقدر پیرامون خویش را رنده کنیم تا خودمان هم به ذرهای بدل شویم. اما با این کنش و واکنش ها هم هنوز نگاهی خُرد به ماجرای کلان سیاست است. اینگونه فیل درشت اندام ِجهان سیاست را فقط در تاریکی لمس کرده ایم و به غفلت از اندام یک کلییت سخن گفته ایم؛
خاورمیانه که ایران ما هم در آن قرار دارد، سخت حلقهی به هم پیوسته ای است. از همین روی سرنوشت مشترکی هم خواهد داشت. صلح یا جنگ، فقر یا ثروت، دموکراسی یا دیکتاتوری شاخصهایی هستند که در این منطقه همواره در جنگ ناگزیر با هم هستند. این وضع تنها حاصل بیتدبیری مردمان و سیاستورزان این منطقه نیست. حتی به خاطر دین اسلام هم نیست. بخش بزرگی از آن حاصل آرزو و تصمیم کشورهای ثروتمند جهان است. کشورهای ثروتمند از چین تا روسیه از آلمان تا امریکا و انگلیس … هرگز تمایلی به برپایی صلح و دموکراسی و ثروت در این منطقه ندارند. اگر چنین تمایلی میبود، نباید پیش از این با تبر به جان جوانه های دموکراسی یا چشماندازه های امیدبخش در خاورمیانه میافتادند. اینها فقط و فقط دنبال منافع آنی و دراز مدت خویش هستند. غرب اگر میخواست خاورمیانه از وضع فعلی بیرون بیاید طرحی بسان «مارشال» را هم نثار این منطقه میکرد. تا فقر و ناامیدی سبب انقلاب های بیانتها و مهاجرت های بزرگ و سرکوبهای مکرر در خاورمیانه نشود. یک لحظه با خود بیندیشیم اگر خاورمیانه و آفریقا و آسیای دور و نزدیک همگی میتوانستند از منافع خود به اندازهی غرب دفاع کنند، چگونه غرب میتوانست در ثروتاندوزی اینهمه موفق باشد؟ یک لحظه فرض کنیم که اگر اینهمه تسلیحات همین آلمان که من در آن زندگی میکنم، به خاورمیانه سرازیر نمیشد، اینهمه جنگ و آدم کشی چگونه میسر میشد. حال غرب چه نفعی دارد که دنبال «زن زندگی آزادی» ما باشد؟ برای همین سرنوشت زن زندگی و آزادی هم در گروه همین نگاه وسیع به شطرنج بزگ جهانی است.
جنگ روسیه با اوکراین
حملهی روسیه توانست غرب را با همه قوا به جانبداری از اوکراین بکشاند و آنچه پیش از این در خفا میکرد حال علنی کند. پس آتش جنگ شعله ورتر شد و توجه غرب بیشتر متوجه روسیه گشت و جنبش ما در سایه بیشتری قرار گرفت. از دیگر سو نیرو های ما ایرانی ها هم بیشتر متوجه این جنگ شد. به طوری که بسیاری از نیروهای راست وطنی تجمع غرب برای سرکوب روسیه را مساوی با سرنگونی زودرس رژیم خمینی دانستند. طولانی شدن جنگ این خُردنگری را به سخره گرفت/ گرچه غرب هزینه بسیار کرد و روسیه در باتلاق جنگ بیشتر فرو رفت، اما رژیم خمینی سرنگون نشد. تازه هدف سرنگونی برای ما هم در سایه ماند.
چرا که اگر حمله روسیه به اوکراین احمقانه بود، باور به سرکوب روسیه آنهم به این زودیها احمقانه تر است. بماند که حتی اگر روسیه در باتلاق این جنگ درمانده شود و کاملن از پای درآید، باز هزینهی این سوی جنگ برای غرب هم سرسام آور خواهد بود. یک نگاهی گذرا به همین مدت از جنگ بیندازیم تا از فاجعه در راه باخبر شویم. وضع اقتصاد آلمان و گرانی و بالا رفتن فقر در این کشور تازه سر کوه یخی ست که در پی فردا جنگ از کُل کوه یخ رونمایی خواهد کرد. استرس، اضطراب، نگرانی و ناامیدی در همین کشور قدرتمند و ثروتمند موج میزند. دیر یا زود لبخند ملیح هواداران جنگ جای خود را به غمی عمیق خواهد داد. تازه فراموش نکنیم که در امریکا هم که از دور دستی بر آتش دارد، وضع بهتر نیست. اگر چه بیشتر هزینهی جنگ با روسیه را از سفرهی اروپا خرج میکند.
اما از همه این ها که بگذریم مهمترین فتنهی جنگ روسیه با اوکراین نصیب ما ایرانی ها شد. از یک سو آنقدر هیاهوی دخالت ایران در جنگ اوکراین را بالا بردیم تا توهم جنگ غرب با حکومت ایران را جدی بگیریم. تا اساسا از جنبش درون کشور و نیروی خودمان غافل بشویم. اینگونه بود که جنگ حیدری- نعمتی میان خودمان از جنگ روسیه با اوکراین عمیقتر شد. برخی چنان بر سر دفاع مشروع غرب از اوکراین پیش رفتند که حمله غرب به ایران را واجب کفایی دانستند: ”غرب باید به جمهوری اسلامی نشان دهد که „یک من ماست چقدر کره دارد”! غافل از اینکه در این „نشان دادن غرب” آتشی نهفته است که دامن مردم را بیشتر از سران حکومت خواهد سوزاند. غرب اما زیرکتر از آن بود که پیرو خُردنگری ما باشد. برای همین صورتحساب همراهی حکومت ایران با روسیه و چندتا بدهی عقب افتاده ی دیگر رزیم را یکجا تسویه کرد. باز هم سر مردم بی کلاه ماند و جنبش رهایی بخش مردم ایران در هوا معلق و خیزش „زن زندگی آزاری” فروکش چشمگیری کرد.
جنگ اسرائیل با حماس
من هنوز نمیدانم حماس بر اساس کدام منطق جنگی حمله به اسرائیل را انجام داده و شماری را کشته و شماری را هم به گروگان گرفته است. این را از این روی میگویم که چنین عملی از پیش، با توجه به موقعیت حماس و اسرئیل و نوار غزه، روشن بود و چه بسا از حمله روسیه به اوکراین احمقانه تر. چراکه انگیزه و علت و فلسفهی اقدام هرچه باشد، باید سرانجام عمل نیز پیشاپیش محاسبه شود وگرنه احمقانه است. بیشک در این نگاه من جنبهی اخلاقی و واژه هایی چون تجاوز و ترور لحاظ نشده است. چون میدانم این واژه ها در سیاست مدتهاست که توسط رهبران جهان دستمالی و بیارزش شدهاند. غرب هر وقت دلش خواسته گروهی را تروریست و تجاوزکار دانسته و به موقع هم این لکهی ننگ را از دامن همان گروه زدوده است! داستان مجاهدین وطنی و مجاهدین افغانستانی جلوی چشمان ماست و نیاز به فکر کردن هم ندارد. اگر دلتان خواست کمی وسیعتر بنگرید به سرنوشت پ کا کا ی کردستان ترکیه و رهبرش اوجلان بیندیشید. باز اگر واقعن میخواهید تاریخ را تورق کنید به چگونگی ترورهایی که در فلسطین دیروز رخ داد تا سبب شود نامش اسرئیل امروز گردد، بنگرید! حالا از فتنه گریهای انگلیس و تحریک گروه های دیروز و حاکمان امروز عربستان به ترور در امپراطوری عثمان میگذریم.
به هر صورت حماس با این کار خود جنگی را به مردم فلسطین و به خصوص نوار غزه تحمیل کرد که عواقب آن به مراتب از ظلم و ستم پیشین اسرائیل به مردم فلسطین مهیبتر خواهد بود. با توجه به این که دولت فعلی اسرائیل دست راستیتر را از هر وقت دیگر است. افراطیون یهودی چنان به وسعت اسرئیل بزرگ میاندیشند که اگر فرصت و قدرت بیشتری میداشتند، عربهای منطقه که هیچ، حتی سرزمین سرخپوستهای دیروز آمریکا را هم بخشی از کاشانهی اجدادی خود میدانستند. چرا که آنها ابریشم یهودی را متفاوت تر از همه نخ های دنیا میدانند. به همین خاطر هم اسرائیل خود را بدهکار معیار هیچ „کارخانهی ریسندگی” جهانی نمیداند. حال میخواهد این کارخانه سازمان ملل باشد یا اتحادیه اعراب، نهادهای حقوق بشری باشد یا حتی امریکای هم پیمان دیرینهاش. معنای بشر در نزد بسیاری از حاکمان اسرائیل همانا فقط خودشان هستند و باقی تخلفات خلقت! باز فراموش نکنیم که اسرائیل همواره از „تنگی جای زندگی” برای یهودیان کشورش „رنج” برده است. جمعیت اسرائیل توسط مهاجرین هر ساله افزایش مییابد و این کشور باید به نحوی توسعه زیست یهودی های کشور را با آسایش بیشتری همراه کند. به هر حال بازگشت «قوم یهود به سرزمین اجدای” نمیتواند متوقف شود و از آسایش لازم برخوردار نباشد. باید به لشگر یهودیهای از بلوک شرق سابق سرازیر شده به کشور اسرائیل، چاره ای اندیشید. شوربختانه به این ایده و نظر یهودی ها سالهاست چنان جنبه ایدئولوژیک بخشیده اند و با هزار سند بوده و جعل شده برج سرزمین اجدادی یهود را استوار کرده اند که حالا بدان یک صورت „آثار باستانی” مقدس داده اند و مو لای درزش هم نمیرود. تازه اگر هم برود برخی از دوستان ایرانی این سوی آبها به هر بهانه هم شده، درز این نوع تفکرات را با فلسفهی «ایرانگرایی» پُر میکنند. به هر صورت خوبیت هم ندارد، وقتی کوروش بزرگ یکبار قوم یهود را نجات داده حالا نوادگان خلفش آن را دوباره تکرار نکنند.
اما اینها همه چه ربطی به خیزش «زن زندگی آزادی» ما دارد؟ این جنگ هم سبب شد باز جنبش درون کشور دچار پریشانی شود و حکومت بسان دوران جنگ با عراق همه را وادار به عقبنشینی کند و مدام فریاد وا مصیبتا بزند و از یک سو لشکر حمله به اسرئیل را تبلیغ کند و از دیگر سو مخالفین را جاسوس اسرئیل بداند. برای همین هم کشته شدن دختران ایرانی توسط نیروهای „خودسر” و „بی سر” (احمق) به بهانه حجاب در مترو و خیابان زیر آوار غزه و ظلم به فلسیطنیها مدفون میشود.
زیرا باز جنگ حیدری – نعمتی میان ما مخالفین رژیم سرباز میکند و وظیفهی دفاع از این سوی یا آن سوی جنگ را به عهده میگیریم. جنگ آنها میشود مشغلهی ما و باز غفلت از داخل کشور. انگار جنگ فقط برای خمینی یک نعمت نبود! برای ما هم آرام آرام به یک نعمت پنهان تبدیل شده تا به جان هم بیفتیم. به طوری که واکنش شماری از مخالفین رژیم نسبت به این جنگ چنان پرحرارت بود که کارشان به آدرسیابی „سر مار” کشیده شد! آنگار نه انگار که اسرائیل پیش از اینها آدرس را به حافظه سپرده است!
بازگشت به موضوع
در یکی از برنامههای شبکه-سایت ایران گلوبال آقای کیانوش توکلی جنگ اسرائیل و حماس را توطئهی روسیه دانست تا توجه غرب از جنگ خود با اوکرائین را منحرف کند! حتی دیشب دوستی انفجار هواپیمای اوکرائین توسط رژیم را به منظور توقف احتمالی جنگ میان ایران و امریکا دانست. راستش من مدرکی برای قضاوت نهایی در این رابطه ندارم. اما اگر این „توطئه”ها پنج درصد هم درست باشد، همه ما در این میانه با جنگ حیدری – نعمتی میان خودمان غافل از اصل ماجرا شده ایم و باز خشت این و آن را لگد کرده ایم! (؟)
اما اصل موضوع مهم همان است که در بالا بدان اشاره کردم؛ خاورمیانه حلقهی طلسمشده پیوستهای است. بدون نسخهی منطقه شمول هرگز این منطقه روی صلح و آبادی و آزادی را نخواهد دید.
آیا ایران بدون طرح بزرگ خاورمیانه میتواند به صلح و آزادی و دموکراسی برسد. پاسخ دل من منفی ست، اما در این ناامیدی یک زنهار جدی هم نهفته است: نیروی خودمان را با جنگهای میان خودمان هدر ندهیم تا اگر فرصتی پیش آمد، توان برپایی بنای آزادی را داشته باشیم و آنقدر با خود نجنگیم تا مبادا جنگ ستیزی بخشی ازخُلق و خوی ما گردد.
اگر «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» شعاری ست که حکومت را به چالش میکشد، باید «نه اوکراین نه اسرائیل»، «نه روسیه و نه فلسطین» هم ما را به چالش بکشد. نباید خودمان هم مشغول روغنکاری چرخدندههای جنگ اوکراین و اسرائیل باشیم. از این هواداریها جان جنبش سیاسی ما گرمتر نمیشود. و کمکی هم به صلح نکرده ایم. تازه حکومتها همواره به موقع و هوشمندانهتر از ما „عقب نشینی قهرمانانه” می کنند. آنوقت باز سر ما بی کلاه می ماند!
فراموش نکنیم جنگ میان اسرائیل و فلسطین پیش از برپایی حکومت نکنبت اسلامی بوده است. همانطور که جنگ میان غرب با روسیه/شوروی هم ربطی به کاربرد پهبادهای ایرانی در این جنگ ندارد. پس برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی امید بر زرادخانهی غرب بستن نه صلحی برای کشور ما و نه برای منطقه میآورد.
رژیم ایران قانون دغلکاری سیاست جهانی را به خوبی آموخته و آن را هم رعایت میکند، پس باید برای سرنگونی آن قانون بازی را برهم زد. منافع ما نه در هواداری از غرب نهفته است و نه دشمنی با شرق! این بازی برندهای ندارد. منافع ما تنها و تنها از راه اتحاد نیروی مردمی تامین میشود و سرنگونی این رژیم را ممکن میسازد و تنها در پی این اتحاد و پیروزی است که غرب و شرق را مجبور به پذیرش وضعیت جدید آینده میکند.
اصغر نصرتی
۱۰ نوامبر ۲۰۲۳
شعاری که از آن قند دردل امپریالیسم وامپریالیست ها آب می کند. مخنب واقعی “مفت نگاری”
واقعیت این است که نه زحمتکش داریم و نه مردم. وطن هم متعلق به مردسالاران و اربابان سرمایه دار است نه زنان و کارگران. این زنان و کارگران هستند که تمام ثروت جامعه را تولید میکنند و استثمار کردن آنهاست که جامعه ایران و جهان را به وضع فعلی انداخته. شعار “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” شعار بخشی از بورژوازی مردسالار ایران است. این شعار شبیه “جاوید شاه”، “حزب فقط حزب الله” ست و برای تحمیق کردن فکر زن و کارگر. اربابان توده ها میتوانند با این شعارهای انحرافی با هم رقابت کنند و در رقابتها از توده های تحمیق شده ابزار و مهره بسازند، محظ نمونه، همین الان، در روسیه، اوکراین، اسرائیل و غزه. شعار اصلی توده های همه مناطق دنیا باید باشد “نه خدا، نه رهبر، نه جنگ”. تا وقتیکه این شعار توده های زن و کارگر دنیا نیست، روند همین هست که در چندین هزار سال گذشته بوده است: بازی دموکراسی و دیکتاتوری، مومن و کافر، وطن و ضد وطن. با از بین رفتن مردسالاری و سرمایه داری، زن و کارگر آزاد می شود.
به هر صورت حماس با این کار خود جنگی را به مردم فلسطین و به خصوص نوار غزه تحمیل کرد که عواقب آن به مراتب از ظلم و ستم پیشین اسرائیل به مردم فلسطین مهیبتر خواهد بود.
(از مقاله)
حماس برای اولین بار چند صد اسرائیلی را کشته و به اسارت گرفته است.اما اینکه دولت اسرائیل مردم فلسطین را از سال ۱۹۶۷ گروگان گرفته، صد ها هزار تن از آنان را کشته،زخمی،زندانی و آواره ساخته به هیچوجه جنایت محسوب نمیشود بلکه پیوسته در دفاع از خود بوده است ! دورویی آنها مانع از آن است که به واقعیات کوچکترین اشاره ای کنند و جنایت ۷۵ ساله اسرائیل را دفاع از خود ولی اولین حمله حماس به اسرائیل را جنایتی می نمایانند که در خور ملامت، سرزنش ، سرکوب و نابودی است چگونه میتوان فلسطینی ها را که برای در آغوش کشیدن یک لحظه آزادی می رزمند را تروریست خواند و آن را قویا محکوم کرد ولی اعمال قهر در حد جنایت علیه بشریت چندین ده ساله دولت اسرائیل نسبت به فلسطینی ها را به سکوت برگزار کرد و یا آن را تحت عنوان دفاع از خود توجیه کرد؟!
سرنگونی یک رژیم بدون اینکه نهادهای جایگزین حکومت آینده را بسازیم یعنی دعوت یک خمینی دیگر تا سالها ما را قصابی کند مطالبات مردم را سرکوب کند و اقدام به بازسازی همان رژیم قبلی با شیوه ای وحشیانه تر نماید . رضا پهلوی برای اینکه از خودش تعریف کند دائم خودش را به خاندانش وصل می کند با یک ژست دموکراتیک که البته هیچ برنامه ای هم ارائه نمی دهد تا هواداران عقب مانده اش فقط حدس بزنند . اما در هر مرحله و در هر پیچش از جمله همین روابطش با اسرائیت و نتانیاهو و صهیونیستها شاهد هستیم که حتی اصول پدرش را زیر پا گذاشته و همپیاله ی فاشیستها می شود در همه ی زمینه ها ما شاهد چنین عکس العملهائی از راست افراطی هستیم . پس زن زندگی آزادی (ژینا ) آگاهانه و با برنامه ابتدا نهادهای قدرت ازپائین را می سازد بعد اقدام به سرنگونی می کند تا هیچکس با آرمانهای مردم زحمتکش ایران معامله نکند
دنباله
مخالفت خود را با حاکمان مطرح می کنند و به آنها می گویند ابتدا باید کشور خود را آباد کنیم سپس در صورت توانستن نیازهایی را از دیگران برطرف کرد و….
پرسشی مطرح است:
شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، شعاری احساس است
یا بر پایه ای از خردگرایی استوار است؟
نگرش انسانمدارانه می گوید: انسان ها باید نسبت به رنج هم احساس همدردی داشته باشند؛
در این نگرش وطن اولویت ندارد.
اما چرا در جامعه ایران شعاری مطرح می شود که ممکنه است بعضی ها آنرا ضد بشری هم بدانند. دراین مورد می توان گفت
وقتی منطقه بندی جغرافیای در جهان شکل گرفت و کشور سازی انجام گرفت مردمان هر واحد جغرافیایی به این نتیجه رسیدند که باید تلاش کنند اول واحد جغرافیایی خود را آباد کنند و سپس سرریز موضوعات جاری کشور خود را به سایر جهانیان ارائه دهند تا آنها هم از دستاوردهای رفاهی آنها بهره ببرنند. باید گفت
در کشورمان حاکمیتی با نگرش پلیدانه حاکم شده است و امکانات کشور را در اختیار کشور های دیگر قرار می دهد؛
این روش حاکمان، باعثگسترش فقر در بین مردم ایران شده است و با ماجرا جویی در کشورهای دیگر موقعیت وجودی کشور را هم بخطر انداخته اند مردم با این شعار مخالف خود را حاکمان مطرح
آیا حقیقتا شرم آور نیست که مشتی اقلیت ناچیز و یا مردمی فریبخورده سرکوب و نابودی سایر ملتها را، وثیقه آزادی ملت خودشان قرار دهند؟
خیلی خوب بود ساده و روان و در عین حال عمیق و همه جانبه . خالی از شعار زدگی . این همان راه سومی است که راه مردم در ایران ، منطقه و جهان می تواند باشد . دستمریزاد .
هم شعار تلویحی” نه به همه” آقای نصرتی و هم شعار “نه غزه، نه لبنان جانم فدای ایران” هر دو انفعالی، غیر واقع بینانه، غیر مسیولانه در برابر شهروندان سایر کشورها و به ویژه کشورهای منطقه است.
نتیجه ی این انفعال مخرب چیزی جز آب به آسیاب راست جهانی و منطقه ای به پرچمداری اسراییل نیست.
این درست که پوتین نماینده ی الیگارشی هار روسیه است ولی حمله به اوکراین که با خواست پیوستن به ناتو، به همراه امریکا قصد داشتند حلقه محاصره نظامی پیرامون روسیه را کامل کنند عملی بسیار درست، منطقی و هم به نفع ملت روسیه و هم به نفع صلح جهانی بود. در واقع حمله به اوکراین، حمله نظامی نبود بلکه دفاع نظامی در برابر ماجراجویی های نیونازی های اوکراین بود. بعداز برقراری جمهوری سکولار دموکراتیک در ایران، ماباید با تمام کشورهای دنیا دارای رابطه ای دوستانه ای باشیم. در عین حال نباید نسبت به اعمال ظلم بر ملت ها منفعل برخورد نماییم. لذا شعار نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران، یک شعار انفعالی و انحرافی است.
۱- شعار نه غزه نه لبنان ادامه اش جانم فدای ایران دارد، نه انفعالی است و نه “نه به همه”.
۲- به اسرائیل اشاره کردید ولی یک کلمه در مورد وحوش حماس و مزدوران جمهوری اسلامی ننوشتید.
۳- می گویید “پوتین نماینده ی الیگارشی هار روسیه است ولی حمله به اوکراین …. عملی بسیار درست، منطقی و هم به نفع ملت روسیه و هم به نفع صلح جهانی بود.” نمی دانستیم که الیگارشی هار هم می تواند به نفع صلح جهانی عمل کند، ضدیت با تمدن و دموکراسی چه ها که می کند!
نوشته منطقی است اما ربطی به شعار نه به اکراین و نه به اسراییل در لباس نه غزه نه لبنان نداشت.بدسلیقگی در انتخاب تیتر اثر خوبی مقاله را کم کرد اگر قرار باشد نه به اینجا و آنجا باشد نه به عراق نه به عربستان نه به ترکیه نه به جمهوری آذربایجان نه به یمن و بسیاری جاهای دیگر. اسراییل بیشتر بما آسیب زده یا عراق یا سوریه. شعار قلبی مردم ایران را نباید بی سبب و بی اجازه خودشان تغییر دهیم چند سال است ملت از عمق جان فریاد میزند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران. اگر می خواستند حتما برای نه اسراییل و نه اکراین هم استعداد شعار ساختن داشتند شعارها باید از بطن جامعه بیرون بیاید نه از روی احساسات شخصی. گور پدر اکراین و اسراییل اما چرا شعار ملت را بی اثر و خراب کنیم
دوستان عزیز شعاری که مردم ایران در جریان جنبش ” زن ، زندگی آزادی ” می دادند و هم چنان بر زبانشان جاریست یعنی ” نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران ” در واقع دهن کجی به رژیم سفاک ولایی است که مزورانه داعیه دفاع از حقوق مردم فلسطین را دارد و تمام قد از نیروهای جنایت کار اسلامی مدافع راست ترین احزاب و سازمان های مدافع زر و زور و تزویر یعنی حماس و حزب الله و در پشت پرده همتایان اسراییلیشان لیکود و …” حمایت می کند .
و شعارهای سلطنت طلب ها : زن ، زندگی ،آزادی – جاوید شاه ” و ” نه غزه نه لبنان ، جانم فدای رضاخان ” که هیچ سنخیتی با شعار مردم در کوچه و خیابان های ایران ندارد .
” مرگ بر ستمگر
چه شاه باشه چه رهبر “