هرچه در چون و چرا بود
زِ هم پاشیدیم
خشم را بلعیدیم
غم فرآوردهِ ما بود
در این بختِ کبود .
باز هم قِصه اوهام
که تقصیر که بود ؟
راهِ خود را رفتیم
و عقب گرد نکردیم
هوا را خوردیم .
ما چکاوک شده بودیم
و خورشید به بال
همه جا بسترِ پرواز
و جادویِ خیال .
قدم از پا نگرفتیم
مبادا فردا
در سرودی که زمین می خواند
یادِ مهسا ، نیکا
و هزاران گل سرخ
قِصهِ سر در دیوار شود
داریوش لعل ریاحی
شنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۲