زیاد، یک فلسطینی ۳۵ ساله، خاطرات زندگی روزمره در غزه در زیر بمباران ها را روایت می کند. او به بابانوئل نامه می نویسد و از او می پرسد آیا می تواند امسال امنیت و امید برای بچه های غزه بیاورد؟ خاطرات او در گاردین منتشر می شود.
جمعه ۱ دسامبر
ساعت ۴ عصر
بابانوئل عزیز
هر سال در روزهای اول دسامبر، درخت کریسمس خود را گوشه ای می گذاریم و آن را تزئین می کنیم. گربه های ما عاشق پرسه زدن زیر درخت و بازی کردن با توپ های تزئینی بزرگ و زیور آلات آن هستند. درخت تا اواسط ژانویه میماند، تا زمانی که خواهرم تصمیم بگیرد آن را جمع کند. او میگوید این کار برای «حفظ شادی و روحیه کریسمس و احساس شادی هر سال است». من مسلمان هستم. مسلمانان غزه عاشق کریسمس هستند. مسیحیان و مسلمانان هر سال گرد هم می آیند تا درخت کریسمس بزرگی را در مرکز YMCA برپا کنند و این مناسبت مبارک را جشن بگیرند.
مطمئن نیستم که شما لیست های به روز شده کودکان غزه را دریافت کرده اید، اما امسال، بسیاری از کودکان غزه مرده اند. نه، بابانوئل، آنها شیطان نبودند. آنجلینا جولی یک بار در مورد اینکه چقدر برای او دشوار است زن دیگری که بسیار با استعدادتر از او است و توانایی ساخت فیلم های بهتر را دارد، در یک اردوگاه پناهندگان قرار دارد و نمی تواند برای فرزندانش غذا پیدا کند، سخنرانی کرد. آن زن صدا ندارد. تنها تقصیر بچههای غزه محل تولدشان است: آن ها در غزه، هر دقیقه با مرگ روبرو میشوند.
یک بار خواندم که “روح از همنشینی با بچه ها شفا می یابد”. اما نه بچه های ما، بابانوئل! روح ما به خاطر بودن با بچه های غزه به درد می آید. دیروز، دوستم که مادر دو فرزند دوست داشتنی است پشت تلفن به من گفت که من خوش شانس هستم که هیچ فرزندی ندارم: «بچههای من همیشه غمگین هستند، سردشان است و میترسند. پسرم به من گفت دوست دارد قبل از مرگ یک بار دیگر شکلات مورد علاقه اش را بخورد.»
اما فرزندان او هم خوش شانس هستند زیرا پناهگاهی بالای سر خود پیدا کرده اند. بسیاری از کودکان در این روزهای بسیار سرد در چادر هستند، برخی از آنها والدین فقیری دارند که نمی توانند چیزی برای آنها تهیه کنند. در روزهای گذشته آتش بس داشتیم و مدتی خیالمان راحت بود، اما الان آتش بس تمام شده و شرایط خیلی سخت شده است. هیچکس در امان نیست.
امسال، اگر به غزه بیایید، هدایایی را که آورده اید تغییر می دهید؟ می دانم که شما و دور و بری هایتان تمام سال برای آماده کردن این هدایا تلاش می کنید، اما اولویت ها تغییر کرده است. برای بچه ها عروسک و دوچرخه نیاورید. به جای آن، مقداری پتو بیاورید، زیرا آنها سردشان است. اگرچه من پسر دوستم را دوست دارم، اما شکلات مورد علاقه اش را برای او نیاورید. مقداری غذا و آرد بیاورید، زیرا کودکان غزه گرسنه هستند.
همچنین آیا می توانید برای خانمی که پسر دیابتی دارد و به هر قیمتی دنبال واکسن انسولین است، واکسن بیآورید؟ می شود برای دختر دوساله دوست ما شیر بیاورید؟ آیا می توانید ایمنی و امید را در بطری بگذارید و آن ها را برای فرزندان ما بیاورید؟ و اگر هنوز چیزی باقی ماند، برای ما بزرگسالان، نیز؟
شما درختان کریسمس را نخواهید دید، نه به این دلیل که کودکان دیگر شما را باور ندارند یا از شما استقبال نمی کنند، بلکه به این دلیل که این درختان به هیزم تبدیل و سوزانده شده اند تا بچه ها در شب گرم بمانند. هیچ دودکشی هم وجود نخواهد داشت، پس لطفاً دنبال مدارسی بگردید که هزاران نفر آواره در آن ها پناه گرفته اند. به دنبال چادرها باشید، بچهها آنجا هستند.
بابا نوئل! اگر به غزه بیایی، آن را نخواهی شناخت. ساختمان ها از بین رفته اند و مکان هایی که مناسبت های شاد در آن ها برگزار می شد دیگر وجود ندارند. برق نیست. اخیراً به یاد جمله ای افتادم که آن را سال ها پیش در کتابی با عنوان «مزیت های گل دیواری بودن» خوانده بودم.
“این لحظه ای است که می دانید پایان غم انگیزی نیستید. زنده هستید. میایستید و چراغهای ساختمانها و هر چیزی که شما را متحیر میکند، را می بینید.»
باورتان میشود اگر به شما بگویم دیدن نور بر فراز ساختمانها برای من به آن معنی است که بفهم زنده هستم؟ دوستم به من گفت بزرگترین آرزویش این است که کسی به او زنگ بزند و او بتواند کاملا معمولی بگوید: «هیچ کاری نمیکنم. فقط در خانه ام هستم و سردم است.»
امسال همه چیز در حال آزمایش است: مهارت های بقا، صبر ما، ایمان و انسانیت ما. ما خسته، وحشت زده ایم و مطمئن نیستیم که زنده بمانیم. مرگ همه جا در اطراف ما است، ما توانایی گریه کردن بر عزیزانمان، برای آخرین بار در آغوش گرفتن آنها یا غصه خوردن را نداریم.
مایا آنجلو گفت: “هیچ رنجی بزرگتر از تحمل یک داستان ناگفته در وجود شما نیست.”
حجم احساسات و تجربیاتی که در مغز، قلب و روح من وجود دارد می تواند تمام دنیایی را که ما در آن زندگی می کنیم پر کند. چه بسیار کسانی که قبلاً مرده اند بدون اینکه حتی رویاهای خود را با جهان در میان بگذارند. چند نفر آینده خود را بدون داشتن شانس منصفانه ای برای دستیابی به رویاهایشان از دست داده اند؟
روزها پیش با پسر همسایه خانواده میزبانی که آن جا را ترک کردیم، همراه بودیم. شنیدیم کسی چوب می فروشد، بیش از یک ساعت پیاده رفتیم تا به او برسیم. از آنجایی که هیچ ظرف یا کیسه ای برای آن که قطعه های چوب را در آن بگذاریم وجود ندارد. او قطعات چوب را با سیم بست تا کنار هم بمانند. در راه باران شدیدی شروع به باریدن کرد. مردم آواره ای که به دنبال مایحتاج بودند، هنوز لباس تابستانی به تن داشتند، می لرزیدند. کنار جاده ایستادیم تا باران تمام شود.
به پسر همراهم نگاه کردم و به او گفتم من به قدرت دعا به خصوص در هنگام باران اعتقاد دارم. پس چیزی را آرزو و برای آن دعا کن. بابانوئل، او برای بازی ای که تقریباً یک ساعت درباره ی آن با من صحبت کرده بود، دعا نکرد، لباسی هم درخواست نکرد. او گفت دعا می کند این کابوس تمام شود و همراه با خواهر و برادرش در امان بمانند.
نمی دانم، تا ۲۵ دسامبر، آیا این کابوس تمام می شود؟ آیا من زنده خواهم بود، آیا با دوستانم جمع می شوم، هدایایی رد و بدل می کنم و با هم زنگ های جینگل را می خوانم؟
با عشق،
از غزه
دوستان اخبار روز چپ، آیا امکان گذاشتن لینک خبرهای که از روزنامههای مثل گاردین هست را دارید؟اگر هست لطف کنید و لینک روزنامهها را مقالاتان بگذارید، با سپاس فراوان!
و تشکر از شما برای ارسال اخبار روزمره غزه وبا امید به پایان هرچه زودتر جنگ نسل کشی ارتش اسراییل به رهبری نتانیاهو و دولت ارتدوکسهای یهودی!
یادمان نرود که تاریخ این جنگ یک گذشته حداقل ۷۵ ساله دارد.
کاش این آقا زیاد فلسطینی حداقل یک کلمه هم در مورد وحوش حماس و سپاه حرف میزد.
۷ اکتبر مست از توحش و آدمکشی حالا روضه سیدالشهدا و اگر دین ندارید لااقل ازاده باشید؟