یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

حماسه چریک فدایی خلق – علی اردلان

وقتی که کودتا شد

زندگی

 زانوی شکسته ی

 باور بود

 و خشم برنده

دندانه های راه.

از پهلوی تیرخورده تابستان

تا سال های به خون تپیده ی سکوت و انزوا

دیگر کسی افق را ندید

روز را تجربه نکرد.

فریادها

پچ پچه شد.

سیاست به درماندگی رسید.

تاریخ دوباره چرخید

و به رسم همیشه

شکنجه و اعدام

تنها وسیله پادشاهی شد.

.

وقتی سیه روزی دست ها و اندیشه ها

راه به جایی نمیبرد

 و بعد از سال های شکست و درماندگی،

درآسمان

چند ستاره

 درخشیدن گرفت،

درکوهستان

چند رودخانه خروشان شد،

تا دراین سرزمین بی حاصل

که چون دره ای

همیشه حزن آلود و

بی افق بوده،

جنگلی از خون بروید

 ‌و درآن گوزن های زروانی

به سوی کوهپایه ها

رهسپار شوند.

.

دراین واقعه

جنگل میخواست

پایان گمگشتی باشد

و البرز

با سپیدی شکوهمندش

حماسه ای تازه بسازد.

 حادثه ای که بتواند

 خروش دریا را از دورست ها بشوند

تا چریک ها

چون پرنده ای جادویی

به پرواز درآیند…

.

آری وقتی که شهر دلمرده

از گریختن و بحث های بی حاصل

خسته شد

زمانه

ازآرمانخواهی

 عمل و اراده میخواست.

اینگونه  شد که فدایی برخاست.

فدایی

تجسم واقعی حماسه

در نبرد با خفقان،

و بهره کشی و استعمار بود.

.

 فدایی

سیاست را

و هنر و ادبیات را

جانی تازه داد

تا از مفهوم رفاقت

در مصاف با رازهای ناگشوده مرگ و زندگی

داستانی عاشقانه بسازد.

جنبشی که مانیفست اش

تابلوی بیژن جزنی شد

و خونش

شعرهای خسرو گلسرخی.

فدایی

 ادبیات را با قصه های صمد بهرنگی

به میدان مبارزه کشاند

 و زیبایی اراده را

 با ترانه های سعید سلطانپور.

.

فدایی

به فدا شدن شبپره ها خیره بود

و زنبورها را

در هنگام بذرافشانی

تماشا میکرد.

و بدین طریق

در زیبایی گل ها

به کیفیت  زندگی پی برد

 و مفهوم سازمان را

از اجتماع زنبورها آموخت

-اجتماعی که باید

 همه چیزش را به اشتراک بگذارد

تا با مرگ یک رفبق

 شهد زندگی به اتمام نرسد-

فدایی چون آفتاب  بهاری،

 روشن و گرم

و بسان هوای کوهستان

 تازه بود.

.

احمدزاده و پویان

سیاست تسلیم و شکست را

شکست دادند- هنرشان دراین بود-

و حمید اشرف

ترانه خوان فدایی  شد.

فرمانده ای چنان بزرگ

که تنها اسطوره ی بجا مانده ازرابطه جزء با کل  

است.

.

چریک فدایی

کردارعشق بود

در ساحت عقل.

از جنس خاک و خون بود

ولی با تقدیرمیجنگید.

آزادی

از فدایی خون میخواست

اما  به قدر “فداکاری” او

جان نداشت.

زمان در قیاس با حماسه اش

 قابل سنجش نبود

و آگاهی از کف دستانش میدرخشید

تا به قلب سیاهی ها

شلیک کند.

علی اردلان

۱۴ بهمن ۱۴۰۲

https://akhbar-rooz.com/?p=232251 لينک کوتاه

3.4 8 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x