یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

 درد بی درمان چپ شیدایی جدایی  – خانلر کوشکی

 هیچ تضمینی برای اینکه جنبش تودهای و رهبران سیاسی داخل با آغوش باز چپ برون مرز را بپذیرند وجود ندارد؛ چپ باید نشان دهد که لایق پذیرفته شدن ازسوی کنشگران سیاسی داخل است. کنشگرانی که بسیار حساس، با تجربه و آگاه هستند. در این راه باید تا فرصت باقی است و قبل از پیوستن به جنبش داخل به یک بلوک چپ حتی با برنامه ای حداقلی پاسخگو به نیازهای مرحله گذار دست یافت

 خیزش جنبشهای خیابانی اخیر در ایران اپوزیسیون چپ را در پی یافتن راهی برای کم کردن فاصله ها و رسیدن به حداقل همکاری تحت یک مرکز هماهنکی دمکرات به تلاش بر انگیخته است.

توشته های متعدد آقای بهزاد کریمی و آخرین آن “نقشه‌ی راه برای هماهنگی ملی” (۱) تلاشی است چند باره در این راه. ایشان در این نوشته نقطه‌ ضعف جنبش را نبود مرکز هماهنگی اپوزیسیونی دانسته و آن را ضرورتی برای جنبش می داند: “کادر مدیریتی میدانی، لزوماً به معنی رهبری افق گشای جنبش نیست و این کادر با هر میزان از کارایی، بعید است بتواند جای خالی مرکز هماهنگی‌ها در روند گذار از جمهوری اسلامی را بگیرد”.  

ایجاد این رهبری در داخل را در صورت فراهم شدن شرایط ممکن دانسته و برای آن نقشی بزرگ غائل است. درباره هماهنگی اپوزیسیون خارج می گوید “اپوزیسیون دمکرات خارج اما، اگر هم از کمبود بزرگ ضعف رابطه‌ی مستقیم با میدان مبارزاتی و نیز پراکندگی‌ها میان خود رنج می‌برد، در عوض اما انبان تجربه‌ی سیاسی بالای نیم قرنی است و برخوردار از امکانات پشت جبهه‌ای فراوان چونان ثروتی ملی.” ایشان سپس راه حل خورد مطرح می کند.

آقای مجید عبدالرحیم پور نیز در نوشته “فردا دیر است! ” (۲)  ضرورت هماهنگی را یادآور می شود. “این تحولات و این جنبش، همکاری و هماهنگی میان احزاب، سازمان‌ها،  تشکل‌ها و گروه‌ها و افراد آزادیخواه، دمکرات و عدالت‌جوی  کشور را در دستور کار همه ما قرار داده.”

آقای سعید رهنما نیزدر نوشته “ضرورتِ سازماندهیِ پشتیبانیِ ایرانیانِ خارج از کشور از مبارزات مردم ایران” (۳)  ضرورت و چگونگیِ سازماندهیِ ایرانیانِ مخالف رژیم در خارج از کشور را مورد توجه قرار می دهد. 

ایشان در ارتباط با عدم امکان همکاری اپوزیسیون خارج از کشور معتقد است: “… با درک موانع سیاسی و فرهنگی حاکم بر اپوزیسیون خارج از کشور، و عدم امکان همکاری و وحدتِ عمل طیف وسیعی از جریانات مدعی اپوزیسیون، طرحِ مکانیسمی برای ایجاد نوعی هماهنگی در تلاش های پراکنده ی خارج از کشور را بی مناسبت نمی دانم.”

در مورد کیفیت بخش مهمی از اپوزیسیون که سابقه مبارزاتی دارند می گوید: “اما در موردِ هر دو دسته ی این جریانات، اعم از تند رو و میانه رو، ما با این واقعیت تلخ روبرو هستیم که آن ها عمدتا از نسلِ بازمانده ی مبارزین دوران انقلاب بهمن ۱۳۵۷ هستند، و هیچ‌ یک نه تنها پایه مردمی جدی در داخل ایران ندارند، بلکه حتی در میان ایرانیانِ خارج از کشور نیز بجز شماری معدود طرفدارانی ندارند.”

ایشان طرح خود را چنین تعریف می کند “جدا از همکاری های جریانات سیاسی، برخورد دیگر به سازماندهیِ خارج از کشور می تواند بر امکانِ سازماندهیِ میلیون ها ایرانیِ خارج از کشور که به هیچ گروه و سازمان یا بینش خاص  سیاسی وابسته نیستند، متکی باشد.”

در پاسخ به این دعوت های به همکاری من نوشته ای دال بر استقبال ندیدم. نوشته آفای احمد هاشمی “گفتگوی سازمان یافته و هدفمند و اطلاعیه حزب چپ ایران” (۴) در بر خورد با اعلامیه حزب چپ خواستار روشن شدن جزییات  شده است. ” الف – مشکلات و مانع اتئلاف دموکراسی خواهان ایران بررسی شود  ب – خط قرمزها  مشخص گردد  ت  –  چارچوب های توافق های سیاسی حداقلی برای همکاری عملی حداکثری تعیین شود.” ایشان از ابتدا خواستار ترسیم خطوط قرمزاست. همان مسیری  که تجربه شده و نتیجه نداده است.

برای من دو سئوال مطرح است. ۱- چرا گروه های سیاسی چپ که عمده آنها از خانواده “فدایی” هستند از امکانات گفتگوی مستقیم و یا نشستهای دو جانبه در محلی نزدیک به هم استفاده نمی کنند و گام های عملی برای نزدیکی به هم بر نمی دارند. ۲- چرا گروه های سیاسی چپ میل به اتحاد ندارند و بر عکس شیفته انشقاق هستند.

پاسخ سئوال اول را نمی دانم، شاید هم در سئوال دوم نهفته باشد. پاسخ سئوال دوم را تا حدی می دانم.

 بیشترین این گروه ها از یک ریشه هستند و اختلاف آنها نظری و از نوع نرم است. به سه عنصر اساسی برنامه سیاسی جمهوری، دمکراسی، سکولاریسم باور مشترک دارند. از این رو جدایی آنها و عدم تمایل به با هم بودن و رفع فاصله جای تعجب دارد. چند مورد را که می تواند در این جدایی نقش داشته باشد در زیر می آورم، شما نیز می توانید اضافه کنید.

۱. سابقه مبارزات علنی: هیچ یک ازاین گروه ها از دل یک مبارزه علنی و در شرایط دمکراتیک متولد نشده و رشد نکرده اند. عمده بلوک گروهای چپ بلوکی است که ریشه در “فدایی” دارد. سازمان فدایی پس از تجربه ناموفق مبارزه مسلحانه در زمان رژیم گذشته، پس از انقلاب ۵۷ در اولین گام های حیات سیاسی علنی خود گرفتار قهر خونین جمهوری اسلامی شدند همراه  با تعداد زبادی کشته و زندانی و ترک آب و خاک. سایر گروه ها نیز به همین سرنوشت دچار شدند. هیچ یک در بستر یک جامعه آزاد و دمکراتیک زیست سیاسی نکردند و درسی جهت همکاری،ائتلاف با هدف کسب سهمی در سیاست فرا نگرفتند.

۲. نقش مبارزه مسلحانه در پرورش افرادی خاص. مبارزه مسلحانه از ابتدا در پی افرادی خاص بود، افرادی که در خور آن مبارزه و زندگی بودند. مشخصه های اصلی این افراد از خود گذشتگی، فداکاری، رها کردن تعلقات انسانی، بی بهایی به هستی خود در قالب تبدیل خود به یک “فدایی”.  

چریک به مرور به فردی فراانسانی و دست نیافتنی تبدیل شد. روان و ضمیر چریک از این صفات و القائات تاثیر گرفت و او دچارتوهم برتری گردید. تا زمانی که چریک در خانه تیمی بود این شخصیت مشکلی نداشت و مناسب برای فدا شدن بود. آن زمان که مجبور به فعالیت سیاسی علنی و گفتمان در فضای دمکراتیک گردید ناتوانی خود را نشان داد.

 از همان ابتدای مباحث نظری افرادی که در مرکزیت سازمان فدایی قرار گرفتند هر یک در حوزه اندک دانش خود استقلال خود را داشت و برای خودش کسی بود. با اندک اختلاف جدایی را بر گفتمان و با هم بودن ترجیح می داند. نتیجه آن ایجاد گروهای چند نفره و در راس هر یک افرادی غرق در توهم برتری. براستی که امکان در کنار هم قرار گرفتن این ژنرال های پرستاره آنهم دور از میدان مبارزه کاری است نشدنی.  

۳. پیری، خستگی و عدم رویش نسل نو در این سازمان ها. سن رهبری این گروها و سازمان ها از مرز ۷۰ گذشته است. مانند همه انسان ها رفتار و سلوک و باورهای آنها سخت شده و امکان تغییر بسیار ضعیف است. در دایره بسته  اندوخته های نظری خود را محصور کرده اند و برای همین در ابتدای هر گفتمانی در پی ترسیم خطوط قرمز هستند. نیروی جوان که جای این سالخوردگان را بگیرد در دل این گروه ها تولد نیافت و نسل جوان داخل نیز در شرایط سرکوب امکان روی آوردن به این گروه ها را نشان نداده اند.

۴. زیست طولانی برون مرزی و عدم ارتباط با جنبش های درون مرز. سلامتی و پویایی سازمان های سیاسی نیاز به قرار گرفتن در کنار مردم و شرکت در مبارزه سیاسی در فضایی دمکراتیک برای پیشبرد برنامه خود دارد. در چنین شرایطی است که بسیاری از مشکلات سازمان ها در عمل خود را نشان داده و آن ها را مجبور می کند برای بقا و بالندگی  خود را تصحیح کنند. چپ برون مرزی از چنین امکانی محروم بود و این علت اصلی وضع کنونی آنها است.  

۵. افول نسبی اقبال چپ در عرصه ملی و جهانی. شکست تاریخی اردوگاه سوسیالیسم؛ سیاست های نئولیبرالیزم؛ شکست دولت هایی که با برنامه ای چپ و مترقی حاکمیت را بدست گرفتند، یا با مبارزه و یا در انتخابات، و پس از پیروزی یا با دسیسه قدرت های جهانی سرنگون شدند و یا اینکه خود به بیراهه و فساد کشیده شدند. یأس فلسفی ناشی از زمین گیر شدن فرضیه هژمونی پرورلتاریا و سرگردانی در شناخت نیروی تغییر.  

۶. نقش سرکوب جمهوری اسلامی. رژیم جمهوری اسلامی بلافاصله پس از استقرار و اطمینان از حکومت خود در اولین قدم برای دفع هرگونه خطری وتضمین بقای خود دست به دستگیری و قتل عام گروه های مخالف از جمله گروه های چپ زد. چپ که در ابتدای تنفس فضای سیاسی آزاد و در حال رشد و شکوفایی بود بسیاری از کادرهای ورزیده و هواداران خود را از دست داد. آن ها که زنده ماندند در داخل مجبور به سکوت و انزوا شدند و یا مهاجرت کردند که سرنوشت اکثر آنها تلاشی بود برای زنده ماندن.

۷. مبارزات طولانی نظری درون سازمانی. سازمان های چپ از قبل از انقلاب از لحاظ نظری و توان تئوریک بسیار ضعیف با توشه ای اندک و بیشترین بر پایه همان جزوات درون سازمانی بودند. پس از انقلاب و بخصوص در مهاجرت عمده انرژی و وقت مرکزیت این سازمان ها صرف دست یابی به اصول نظری مدرن و دمکراتیک گذشت. در طی همین گفتمان های نظری، خود خواهی ها، تفکرات فردی و تعصب بر اندوخته های ذهنی آشکار شد و نتیجه آن انشعابات و تفرقه است که اکنون شاهد آن هستیم.

****

سازمان های چپ با همه کاستی و انتقادهایی که بر آن ها وارد است  یادگار و سرمایه تاریخ چپ ایران هستند. با همه سرکوب ها، آواره گی و تنگناهای زندگی در مهاجرت با ایمان و اراده به راه خود و پیشینیان و عشق به آزادی و عدالت  توانستند خود را سر پا نگه دارند گر چه در گروهای کوچک.

همین رنج و مشقتی که برای حفظ خود کشیدند عامل تعصب گروهی آنها است. هستی خود را در هستی همین گروه ها می دانند و میلی به تغییر و رها کردن هویت خود ندارند. نمونه بارز تشکیلات سازمان فداییان خلق-اکثریت  است. این تشکیلات پس از طی روندی طولانی گفتمان درون سازمانی با هدف ارتقاء به یک حزب فراگیر، در میانه راه از رفتن باز ماند. ترجیح داد که در قالب همان سازمانی که یادگار مبارزه ای طولانی است به حیات خود ادامه دهد. البته نمی توان منکر اختلافات نظری شد ولی شاید اگر خودخواهی و شیفتگی مالکیت فکری نبود می شد جایی برای ارزش با هم بودن پیداکرد.

بخش دیگر این تشکیلات به راه خود ادامه داد و به حزب چپ فرا رویید. این حزب نیز بری از عشق به گذشته خود نبود، با همه شهامت و عقلانیتی که در رسیدن به یک حزب فراگیر نشان داد نام و هویت خود را در پرانتزی در پیشانی خود قرار داد. این حزب نسبت به سایر گروه ها رفتاری دمکراتیک تر و مسئولانه تر رادر برخورد با موضوعات جاری و همچنین دعوت های مکرر برای همکاری با سایرگروه ها از خود نشان داده است.

این برخورد که گروه های چپ برون مرز هیچ نفوذ و نقشی در داخل ندارند گرچه در نگاهی سطحی درست به نظر می آید و نام یا پرچم این گروها در داخل دیده نمی شود ولی در ضمیر تاریخی جامعه آن ها حضور دارند. پی گیر ترین و از خود گذشته ترین مبارزان سالهای ۹۷ و ۹۸ و همین دهه هشتادی ها فرزندن و نوه های درخت های تناوری هستند که در سال ۶۲ و ۶۷ قتل عام شدند. بخش وسیعی از کنشگران سیاسی چپ که در انقلاب ۵۷ زندانی شدند و زنده ماندند و آن هایی که از دام دستگیری گریختند و به ناچار خاموشی گزیدند وجود دارند و اکنون پشتیبان جوانان در میدان هستند. حضور بی صدای آن ها قوت قلب جوانان است. با تعمیق خیزش همگانی و در مراحل حساس سرنگونی و پس از آن، تجربیات مبارزان کهنه کار سرمایه با ارزشی است. ما برای انکه ایران خانه خوبان شود – رنج دوران برده ایم.

خواست های اساسی چپ شعار روز مردم است و ازاین لحاظ با هم پیوندی نانوشته دارند . باید دید در فردای باز شدن فضای سیاسی جامعه و حضور چپ در صحنه، برخورد مردم و بخصوص جوانان با سازمان های چپ چگونه خواهد بود. استقبال وسیع مردم از سازمان فدایی پس از انقلاب با همه جدایی مبارزه مسلحانه این سازمان از توده مردم نباید فراموش شود.

 هیچ تضمینی برای اینکه جنبش تودهای و رهبران سیاسی داخل با آغوش باز چپ برون مرز را بپذیرند وجود ندارد؛ چپ باید نشان دهد که لایق پذیرفته شدن ازسوی کنشگران سیاسی داخل است. کنشگرانی که بسیار حساس، با تجربه و آگاه هستند. در این راه باید تا فرصت باقی است و قبل از پیوستن به جنبش داخل به یک بلوک چپ حتی با برنامه ای حداقلی پاسخگو به نیازهای مرحله گذار دست یافت.             

  خانلر کوشکی – سه شنبه ۳  آبان ۱۴۰۱  –   Oct. 25 ,2022

(۱)- https://www.akhbar-rooz.com/174313/1401/07/24/

(۲)- https://www.akhbar-rooz.com/174218/1401/07/24/

(۳)- https://www.akhbar-rooz.com/174847/1401/07/27/

(۴)- https://www.akhbar-rooz.com/174335/1401/07/24/

https://akhbar-rooz.com/?p=176003 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهرداد
مهرداد
1 سال قبل

شاید اگر آقای کوشکی یک ماده دیگر به آن هفت مورد فوق اضافه کرده بود، جواب سوال اول را نیز میافت. و آن درگیری درون گروهی جنبش فدایی بر سر پذیرش مشی توده ای، وحدت با حزب توده، سیاست فاجعه بار شکوفایی حکومت اسلامی، و موضعگیری ارتجایی همراه با حکومت علیه دیگر چپ‌ها بود. آقای کوشکی یا از درک و طرح این مساله مانند همه جریانات نزدیک به اکثریت بطور ذاتی عاجز است و یا هراسان از اینکه به همین اتحاد صوری به قول خود ایشان بین رهبران “پیر و خسته” بالای هفتاد صدمه روحی وارد کند. از طرفی دیگر مقاله واقعا سعی دارد راه حل برای این معضل پیدا کند.

ایشان در اشاره به مواد ۳ و ۵ کاملا درست میگوید. اما خود ایشان در همان مورد ۵ با اشاره به سرنگونی چپ‌ها در انتخابات آنرا به دسیسه‌های قدرت‌های جهانی نسبت میدهد و نه به خاطر رای مردم! این خود دلیل عدم شناخت از سوسیال دمکراسی پارلمانی است و این توهم که چپ یا در انتخابات شکست نمیخورد یا باید توطئه سرمایه در کار باشد. ان شکست تاریخی اردوگاه سوسیالیسم نتیجه مستقیم رای و شورش مردم بود.

توهم دیگر استفاده “تضمین” در آن عبارت آخر است که هنوز امیدوار است شاید جنبش توده‌ای و رهبران داخلی با آغوش باز چپ برون مرز را بپذیرند، اما خوب “تضمینی” در کار نیست. بر عکس شاید بتوان با کنار زدن توهم ها تضمین داد که این امر ممکن و محتمل نیست.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x