حال انتظار می رود که طبقه ی کارگری که به رغم بیش از یکصد سال حضور فیزیکی و فراز و فرودهای تاریخی متعدد، اما هم اکنون سازمان نیافته است و شناسنامه ندارد با هویت و پرچم طبقاتی خود وارد عرصه شده و زینت بخش و تعیین کننده اعتراضات و اعتصابات عمومی و سیاسی بشود؛ امری که بسیار ضروریست و اگر بشود بسیار مبارک. اما آنچه را که کشت نشده چگونه انتظار درویدن داریم؟
اخبارروز– کاظم فرج الهی: آقای شهاب برهان نوشته کوتاه خود را که به درستی به آن عنوان “فراخوانی به فراخوان دهندگان” داده اند با این پرسش آغاز می کنند: “به جز موانع محافظه کاری و معیشتی و ترس از سرکوب چه موانع ساختاری و دموگرافیک برای به حرکت درآمدن طبقه کارگر وجود دارد؟ چرا جنبش های کارگری و فرهنگیان و بازنشستگان که تا شب قبل از قتل مهسا امینی سالها در خیابان بودند و مدام خطر می کردند، از ابتدای جنبش جدید به محاق رفته اند؟”
اگر برای راحتی کلام در پیشبرد بحث، مجموعه کنش ها و واکنش های اجتماعی در اعتراض به وضعیت موجود، برآمد یا به گفته دیگر این خیزش عظیم اجتماعی که به گستردگی تمامی شهرها و استان های کشور است، را با اندکی آسانگیری، “جنبش اجتماعی” بنامیم آنگاه با جنبشی روبرو هستیم که موتور پیشران پر قدرت آن جوانان نسل z یا دهه هشتاد و نودی ها هستند. جنبشی که در حاشیه خود فقط به این نسل محدود نمانده است؛ حاشیه ای که گاه در جاهایی از خود متن بزرگتر و گسترده تر است. موتور پیشران این جنبش از همان آغاز با تکیه بر دو مقوله مخالفت با “حجاب اجباری” و تاکید بر “زن-زندگی-آزادی” کلیت قدرت سیاسی حاکم را مورد چون و چرا قرار داد و خواهان برکناری حکمرانان حاکم و تغییر شیوه حکمرانی شد. این موتور پیشران همانند بذری که در زمینه ی چهار دهه حاکمیت تمامیت خواه و آمرانه ی سنت و روایتی خاص از مذهب شیعه و اعمال تبعیض در همه ی عرصه ها به ویژه تبعیض جنسی، بی عدالتی و فساد و خشونت و مهمتر از همه، اما با چراغ خاموش، سرکوب هوشمندانه طبقاتی روییده و رشد کرده، پس از سر برآوردن، بسیار پرقدرت و با شتاب به پیش رفت و نسل های پیش از خود را به حمایت و حرکت و مشارکت و شماری را به تماشا و نظاره ی فعال به خیابان ها، پشت بام ها و پنجره ها و گروه های بزرگی را به راهپیمایی و تسخیر شبانه خیابان ها کشانده است. در آغاز شکفتن این جنبش، کنشگران این نسل در خیابان ها و گورستان ها و در بزرگداشت های جانباختگان، پر شمار و توفنده و همزمان در دانشگاه ها با شمار جمعیت کمتر اما سنجیده و با جسارت و انسجام بیشتر پایداری و صلابت خود را در کار نمایاندند و از همان آغاز در عمل نشان دادند که بسیاری از سنت های گذشته را به درود گفته اند؛ و از جمله رهبری و مرکزیت مقتدر و تصمصیم گیری های پیشوایی و عملکرد مرید و مرادی را بر نمی تابند. اینان در هر هسته، جمع یا گروهی که در این راستا با یکدیگر کار و کنشکری می کنند در گزینش راه و روش، برنامه ریزی برای ادامه حرکت و تصمیم گیری ها، در نشست های حضوری یا در فضای مجازی، شیوه ی گفتگو و مراجعه به خرد جمعی و “یک نفر یک رای” را برگزیده اند که نشانه پیشرفت و تکامل و ناگفته و نا نوشته اما به هر حال ترجمان شیوه مدیریت شورایی است. ضرورت رعایت برخی نکات به منظور پیشگیری از شناسایی و اخراج یا بازداشت کنشگران پیشرو که تبلور آن خالی بودن جایگاه یا معرفی نکردن سخنگو و نماینده است، امکانات موجود در عرصه فضای مجازی و در عین حال ناگزیری بهره گیری از گروه های واتساپی و تلگرامی در راستای ایجاد و تحکیم انسجام لازم برای ادامه روند کنشگری (در عرصه مطالبات صنفی، مدنی و سیاسی) و همچنین برداشتن گام های بعدی در مجموعه حرکات اعتراضی و اجتماعات کارگران شاغل و بازنشسته و دیگر گروه های صنفی و فعالان اجتماعی و بالاخره ضرورت مراجعه به خرد و رای جمعی در روند مبارزه که ناشی از رشد آگاهی عمومی و پرهیز از خطاهای گذشته و اطاعت کورکورانه است، همه و همه ی این ها تحقق و اجرای این شیوه تصمیم گیری و هدایت را ممکن و در عین حال ناگزیر کرده است.
همزمان بیشترین شمار نیروها و جمعیت حاضر و فعال در جنبش زن- زندگی- آزادی حتا در حد فضای مجازی نیز منسجم و سازمان یافته نیستند؛ انبوهه جمعیتی هستند که متاثر از مجموعه فشارها، محدودیت و محرومیت ها و برخوردار از سطوح مختلف آگاهی های اجتماعی و بسته به مقتضیات شرایط زندگی شخصی خود در جای جای این جنبش قرار گرفته و بسته به تشخیص شخصی و امکانات خود به فراخوان ها پیوسته و نسبت به آن پاسخ مثبت یا بی توجهی نشان می دهند.
با توجه به میزان آگاهیِ رشد یابنده در لایه ها و گروه های مختلف اجتماعی که در بالا اشاره شد و پراکندگی و نبود انسجام نزد انبوهه جمعیت حاضر در این جنبش و در نبود احزاب یا سازمان های سیاسی پرنفوذ و قدرتمند – مانند مناطق کرد نشین که جای بررسی جداگانه دارند- که توان بسیج توده ای داشته باشند یا نبود نهاد رهبری – الزاما گروهی- که مقبولیت عام داشته باشد، طبیعی است که علی رغم ضرورت پیوستن اما، پاسخ گروه ها و لایه ها و انبوهه جمعیت به فراخوان هایی که منبع آن ها ناشناس و مبهم یا بی بهره از مقبولیت عام باشد یک دست و یک پارچه و در مواقع و جاهایی جانانه نباشد.
بسیار پرسیده یا مطرح می شود که چرا کارگران (بطور عموم) اعتصاب نمی کنند؟ روند کار (تولید کالا یا ارایه خدمات) را متوقف نکرده و به اعتصابات عمومی نمی پیوندند، چرا اعتصاب عمومی کارگری رخ نمی دهد و از این طریق نظام حکمرانی فلج نمی شود؟ یا در سطح پایین تر گفته می شود که چرا آن کارگران شاغل و بازنشسته، در بخش های مختلف صنعت و خدمات، که در راستای تحقق مطالبات خود گاه اعتصاب و تحصن می کردند و گاه در اعتراض به خیابان می امدند الان کجایند و چرا به روند اعتراضات عمومی نمی پیوندند؟
با اندکی دقت، پاسخ روشن است. اگر منظور حضور فیزیکی کارگران (شاغل و بازنشسته) در خیابان و در این اعتراضات همگانی است باید گفت کارگرانِ شاغل و بازنشسته ای که تا دیروز، از شدت درماندگی و تحمل فشارهای معیشتی و اقتصادی، به تنگ آمده و اغلب خودجوش یا با سازمان یافتگی بسیار ابتدایی برای تحقق مطالبات صنفی خود (بیشتر مزد و مزایای عقب افتاده و گاه تمدید قرارداد کار و نه حتا افزایش دستمزد) در محل های کار یا مقابل دستگاه ها و سازمان های مسئول به اعتراض برخاسته یا به تحصن می نشستند و گاه خطرهای ضرب و شتم یا بازداشت و تعقیب های قضایی را نیز می پذیرفتند، هم اکنون و این روزها باز هم حضور دارند؛ اما حضوری مانند دیگر افراد جامعه و اعضای دیگر گروه ها و لایه های اجتماعی؛ به صورت فردی در میان انبوهه ی جمعیت معترض و شورشی. حتا در میان بازداشتی ها یا متاسفانه کشته شدگان نیز نام و نشان ها و موقعیت های شغلی به تعداد زیاد نشان از این حضور دارد؛ به صورت فردی در میان انبوهه ی جمعیت و نه با پرچم و هویت طبقاتی. زمانی می توان از حضور “طبقه کارگر” و شرکت “طبقه” در اعتراضات و حرکات اجتماعی سخن گفت یا انتظار حضور داشت که انبوه کارگران با هویت و شناسنامه طبقاتی خود در جامعه حضور داشته باشند و از این طریق مواضع سیاسی طبقاتی خود را اتخاذ و اعلام کنند. هویت و شناسنامه طبقاتی در سازمان یافتگی و حضور پویای تشکل های ویژه کارگری، اعم از تشکل های منطقه ای و سراسری یا تشکل های محیط کار، عینیت می یابد. سازمان یافتگی طبقه، شکل گیری و پویایی و پایداری تشکل های طبقه کارگر امری نیستند که به خودی خود یا خودجوش درون طبقه تحقق یافته و ایجاد بشوند و پایدار بمانند. تحقق سازمان یافتگی نیازمند وجود و جلوه ی حد معینی از آگاهی طبقاتی در میان طبقه کارگر است. آگاهی طبقاتی نیز نه خود بخود بلکه توسط عناصر آگاه و متعهد به طبقه به میان طبقه کارگر راه یافته و شکل می گیرد. آگاهی طبقاتی و سازمان یافتگی کارگران تنها با صدور بیانیه و نشر اطلاعیه به طبقه تزریق نمی شود یا درون طبقه به وجود نمی آید. تحقق این مهم به حضور مداوم و کنشگریِ هدفمند، برنامه دار و سازمان یافته ی عناصر آگاه و پیشرو طبقه درون طبقه و در میان کارگران نیاز دارد. عناصر آگاهی که درون طبقه زیست و فعالیت کرده، بیاموزند و بیاموزانند و بتوانند در بزنگاه ها برای برداشتن موانع و حل مشکلات متعدد و گذر از دشواری های در راه راهکارهای مناسب بیابند. واقعیت مهم و امری که متاسفانه طی چند دهه گذشته، اگر نگوییم بی توجهی دست کم به آن توجه کافی نشده، از نظرها دور مانده و به دلایل مختلف تحقق نیافته است؛ مشکلات و موانع در این زمینه و از جمله موانع ذهنی کارگران و فعالان این عرصه بارها بررسی و به آنها پرداخته شده و نیاز به بازگویی نیست با این همه، متاسفانه فعالان این عرصه بیشتر به کارهای تبلیغی و رسانه ای پرداخته اند تا بطور واقعی به امر سازمانگری. و حال انتظار می رود که طبقه ی کارگری که به رغم بیش از یکصد سال حضور فیزیکی و فراز و فرودهای تاریخی متعدد، اما هم اکنون سازمان نیافته است و شناسنامه ندارد با هویت و پرچم طبقاتی خود وارد عرصه شده و زینت بخش و تعیین کننده اعتراضات و اعتصابات عمومی و سیاسی بشود؛ امری که بسیار ضروریست و اگر بشود بسیار مبارک. اما آنچه را که کشت نشده چگونه انتظار درویدن داریم؟
کامنت ” معیار تشخیص دوست از دشمن ” که با نام مستعار ” آرش ” آمده است با ” آرش ” دیگر متفاوت است .
چه خوب شد گفتید برای ثبت در تاریخ با اهمیت است. می نویسند این آرش نه، آن آرش نه، آن یکی آرش نوشت: …
۷ تا ۱۷ دی ماه
نبرد نهایی
۱۰ روز سرنوشت ساز
قیام مردم در سال ۱۳۹۶
در روز های ۷ تا ۱۷ دی ماه
بوقوع پیوست
با درود
با تشکر از مقاله خیلی خوبیتون که مشخص می کنه ما با یک جنبش دمکراتیک روبرو هستیم وباید بر حسب توانمان و پتانسیل موجود برای خواسته هامون حرکت کنیم.
اینکه طبقه کارگر به شکل آگاه طبقاتی حضور ندارد نکته ایی نهفته نیست و تا آن آگاهی طبقاتی و برای سوسیالیسم راه دور ودرازی در پیش است که حل آن در جنبش جاری مسلما غیر ممکن است. حالا باید دید آن قشر آگاه کمونیست در این لحظه می بایست کدام تاکتیک را برجوید که گامی موثر به جلو در جنبش آتی کمونیستی محسوب شود. برخی ازنگاه خیلی باصطلاع چپ باورشان این است این جنبش ربطی به طبقه کارگر و کمونیستا ندارد و ما باید تنها به فکر سازماندهی کارگری و ترویج کمونیسم بین کارگران باشیم. بخش دیگر این جنبش براندازانه را تایید می کنند آما کاملا صف جدا و مستقل و بدور از ایتلافهای تاکتیکی را دنبال می کنند، که نقصانی در جهت جبهه متحد از هم نیروها می باشد که می تواند در مقابل رژیم خیلی خیلی موثر افتد. من به نظرم رژیم سرمایه داری مذهبی کاملا استبدادی و سرکوبگرانه است و سد راه بزرگی در سازمانگری کارگری، لذا برداشتن این سیستم و همراهی در بوجود آوردن سیستم سرمایه داری متعارفتری که به آزادیهای لیبرالی احترام بگذارد صد در صد گامی بزرگ در جهت آمال و آرزوهای کارگری و کمونیستی خواهد بود و این جنبش را از پراکندگی کنونیش و بی هدفی و بی سر و سامانی می رهاند این اءتلافها چه گفته و ناگفته در همه تغییر تحولها و تغییر رژیمها درطول تاریخ همواره موجود بوده است.
” این طبقه (همانطور که گفته شد، بر فرض که وجود خارجی داشته باشد) بی رسالت ترین، ناتوان ترین و یابوترین طبقه ی “تاریخ” است. ”
آقای جوان ؛ خزعبلات و چرندیات شما را خواندم .
پوشش ، حضور و وجود شما از پایین تنه تا بالاتنه بوسیله کارگران ساخته شده است … جواب دیگری ندارم .
جناب آقای کاظم فرج الهی،
با درود!
شما از کجا می گوئید که طبقه ی کارگر بدون شناسنامه ی “طبقاتی” خود در مبارزات شرکت دارد؟
آیا شما صاحب موسسه ی آمارگیری هستید؟
بر اساس کدام پژوهش میدانی شما چنین ادعایی دارید؟
شما حدس می زنید یا فکر می کنید که این ادعا “اظهر من الشمس” است؟
چند نفر از “کارگران بازنشسته و شاغل” در این مبارزات خیابانی شرکت دارند و نسبت آنها به کل “طبقه” ی کارگر چند درصد است( اگر چنین مدلی و چنین طبقه ای وجود خارجی داشته باشد)؟
شما می دانید که این نسل “بسیاری از سنت های گذشته را به درود گفته اند”، خود شما چقدر در تحلیل خود از تفکرات منحط و ورشکسته ی قرن خوفناک نوزدهم اروپا فاصله گرفته اید؟
نسل z “بسیاری از سنت های گذشته را به درود گفته” است؟ یا تمام قوانین بزعم برخی “علمی” را به زباله ریخته است؟
شبحی که در اروپای پیشافاشیسم در اروپا در ذهن پوسیده ی یک *اروپا-سنتریست* در گشت و گذار بود، در همان اولین سرمای زمستان سرگردانی خود در اروپا یخ زد و به درک واصل شد.
آن زمان، تنها جناب کارل نبود که دغدغه ی “آنارشی تولید” داشت، بلکه مدیران هزاران بنگاههای تولیدی نیز (هنوز هم) دغدغه ی کنترل آنارشی در تولید “سرمایه داری” (این هم برای خود یک مدل است) در سر داشتند.
مارکس نماینده ی عقب افتاده ترین مدیران بنگاههای اقتصادی بود و عجیب نیست که کمونیست ها پس از کسب قدرت سیاسی (کاری که از دست هر جریان سیاسی برمی آید) تبدیل به مدیران (مانند تمام مدیران دیگر) جامعه می شوند و دست به سرکوب “طبقه” ی کارگر و توده ها می زنند. و از آنجا که این قدرت گیری در جوامعی روی می دهد که از نظر تکنولوژیک در سطح جوامع رشد یافته تر نیستند، مجبورند که روش موسوم به Top-Down Approach را اتخاذ کنند و حزب کمونیست تمام قدرت در انحصار خود می گیرد.
چنین است همچنین حکومت رضا شاه، تمام امپراتوری روسیه شوینیستی-بلشویکی-گرجی، بسیاری از حکومت های عربی (سوریه، عراق صدام، مصر جمال عبدالناصر، لیبی و و و).
ایضا، آنارشی در تولید معضلی نیست که فقط گریبان بنگاههای “سرمایهداری” را بگیرد، بلکه هر نوع سوسیالیسم مورد علاقه شما (و ایضا جناب شهاب برهان) گرفتار آن خواهد بود.
اینرا کسی می گوید که خود مهندس و متخصص و آرشیتکت پردازش داده های هوشمند است و روی داده های بزرگترین بنگاههای تولیدی و خدماتی کنونی جهان در کشورهای مختلف کار کرده است و هنوز اگرچه نظریه های تجربه شده و قدرتمندی ( بی توجه به ساختار سیاسی و اجتماعی و اقتصادی هر جامعه ای) تلاش کرده اند تا به کمک قدرتمندترین کامپیوترهای موجود از آنارشی در تولید و خدمات جلوگیری کنند، اما بنظر نمی رسد که بشریت با اتکا به نظریه های سیاسی یا حتی اقتصادی بر آن فائق آید و پیش از آنکه شما گرفتار پیشداوری شوید، باید خاطرنشان کنم که نظرات من مبتنی بر نابودی نظامی است که بسیاری آنرا “سرمایه داری” می نامند و تمام این شعارهای “دموکراسی” خواهی ابررسانه ها توی کت من نمی روند. اینها در اولین گامهای خود و در مذاکره با “ماکرون” نشان دادند که چقدر “دموکرات” هستند ( مذاکرات پشت پرده، عدم شفافیت و فقدان گزارش مشروح و مستند از این دیدار 😱😱😱).
بازگردیم به طبقه ی کارگر و انفعال آن در جنبش زن، زندگی و آزادی:
این مساله دلایل خود را دارد. شما از نسل z صحبت کرده اید. این تازه شروع یک پژوهش بزرگ تا به روایت متفاوتی از شناخت بشریت دست یابید. اما یک نکته:
از نظر کمونیست ها، طبقه ی کارگر فقط تا آنجا انقلابی است، که به نظریه م ل، به “علم” سوسیالیسم، یعنی “علم” شرایط رهائی خود (“طبقه” کارگر) “مسلح” شود، (مُسَلّح با تشدید)
در غیر این صورت به یابوی ِ آبکش ِ طبقات ِ دیگر (ایضا “کمونیستها”) تبدیل خواهد شد.
برهان آقای شهاب نیز از همین زاویه قابل بررسی است.
این طبقه (همانطور که گفته شد، بر فرض که وجود خارجی داشته باشد) بی رسالت ترین، ناتوان ترین و یابوترین طبقه ی “تاریخ” است.
هرگونه بررسی طبقاتی آب در هاون کوبیدن است.
کسی مایه ی ماست به دریا می زد. گفتندش دریا ماست نمی بندد.
گفت: می دونم، ولی اگه بگیره می دونین چی می شه؟
یه دریا ماست!
با مهر،
جوان
مارکس وطنی قبل از امام زمان وطنی در مارکت ایران!
” اینرا کسی می گوید که خود مهندس و متخصص و آرشیتکت پردازش داده های هوشمند است و روی داده های بزرگترین بنگاههای تولیدی و خدماتی کنونی جهان در کشورهای مختلف کار کرده است و هنوز اگرچه نظریه های تجربه شده و قدرتمندی ( بی توجه به ساختار سیاسی و اجتماعی و اقتصادی هر جامعه ای) تلاش کرده اند تا به کمک قدرتمندترین کامپیوترهای موجود از آنارشی در تولید و خدمات جلوگیری کنند، اما بنظر نمی رسد که بشریت با اتکا به نظریه های سیاسی یا حتی اقتصادی بر آن فائق آید و پیش از آنکه شما گرفتار پیشداوری شوید، باید خاطرنشان کنم که نظرات من مبتنی بر نابودی نظامی است که بسیاری آنرا “سرمایه داری” می نامند و تمام این شعارهای “دموکراسی” خواهی ابررسانه ها توی کت من نمی روند. “
را وی این قصه هم ظاهرا جوان بوده و نمیدانسته که اولا دریا نبوده و حوض بوده و ماست نداشته ای هم در کار نبوده, و قاشق بوده که آب را به هم میزده که نه ماست, بلکه کره بگیرد. تا کنون خصن و خصین ماجرا درست و لابد دختران مغاویه هم طول مقاله جناب فرج الهی ست. بقیه مطلب هم خارج از سواد اکابری من است. جوان هم انشالله پس از سالها ماست به هم زدن, در دوران پیری به حقیقت ماجرا پی میبرد.
آدم بیاد زنده یاد گلچین معانی می افتد که:
از روی کتاب کودکی خواند, که ایران وطن عزیز ما است
فرمود معلمش بگو ماست, ما است مخوان که نا روا است
تا آنجا که:
ماک و مرقی که دارد این ماست
بر سفره چرب اغنیا است
ترشیده و چرخ کرده اش نیز
قوت شب و روز هر گدا است
چون ما و تو ایم شل تر از ماست
گر ماست شل است از خود ماست.
باید و نباید ها ؛
” نیروهای مترقی و آزادیخواهان بایستی به مردم ایران مِناط تشخیص دوست از دشمن را به دست دهند ، مرزهای تیره و مخدوش شده را به آنها نشان دهند و نتیجتاً این حقیقت را روشن بیان کنند ، که نباید اجازه داد تا تحشید و اتحاد ملت با شعار «همه با هم»، که تجلیبخش اجماع دوست و دشمن است ، تحقق پیدا کند ، باید نیروهای بدخواه و دشمنِ مُلک و ملّت را از خیرخواهان و دوستان ملت تسویه و تصفیه کرد، با دشمنان مردم مرزبندی صریح و روشن داشت ، تا راه نفوذ برای نیروهای ضد مردمی مسدود بماند . باید به مردم ایران گفت ؛ آن نیروئی میتواند در صف دوستان ملت جای گیرد ، که سیاستاش ناقض حاکمیت ملی و استقلال کشور نباشد؛ به این حقیقت اعتقاد راسخ داشته باشد، که تعیین سرنوشت کشور تنها و تنها به دست مردم ایران، بدون دخالت کشورهای بیگانه میسر است؛ به تساوی حقوق همه ملل و اقوام ایرانی در چهارچوب تمامیت ارضی کشور باور داشته باشد و آنرا ضامن حفظ تمامیت ارضی بداند؛ بر همبستگی بینالمللی مردم ایران، بخصوص با مردم کشورهای منطقه تأکید بورزد و بالاخره همانطور که در فوق آمد با نیروهای تجزیه طلب و بیگانهپرست مرزبندی مشخص و روشن داشته باشد. طبقه کارگر و ملت ایران از اتحاد چنین نیروهائی بدون تردید پشتیبانی خواهند کرد، به آن اعتماد میکنند و به رهنمودهای آن نیز عمل خواهند کرد و نتیجتاً در مبارزه رو در رو دوستان را از دشمنان ملت تشخیص و تمیز خواهند داد “.
در تجربه زندگی ۴۴ ساله ، بدخواه ترین و دشمن ترین نیروی داخل ایران برای ایران و مردم ،
حکومت جنایتکار ولایت فقیه ست .
مگر کسی پیدا شود و با استدلال ثابت کند نه !
فلان کس یا فلان جریان در ایران از حکومت کشتار ولایت فقیه خطرناک تر وبدخواه تر ست .
با حرف بدون استدلال که نمیشه جلوی سیل را گرفت.
باید مشخص از بدخواهان و دشمنان نام برد تا بدانیم چه کسانی از حکومت فاشیستی ولایت فقیه بدخواه ترند؟
در ضمن پیش از انقلاب ۵۷ هم زنده یاد دکتر مصطفی رحیمی در مورد حکومت اسلامی هشدار داد ولی به گوش میلیونها متهم نرسید و چپ اردوگاهی هم شنید و بروی مبارک نیاورد.
تا دیر نشده کشفیات خود را اعلام کنید و مطمئن باشید که با امکان رسانه های اجتماعی به گوش بسیاری خواهد رسید و تاثیر خواهد داشت.
باسلام وعرص خسته نباشیدخدمت شما!
من درک نمیکنم که چرابرخی ازنویسندگان
اینقدرتلاش میکنندکه مخاطبین راازخواندن
منصرف ومنزجرکنند!بابابه پیر،به پیغمبر
عصر،عصرسرعته!یعنی عصرخلاصه نویسی!
چرااینقدردوست داریدکه مطول بنویسید؟
این مقالات طولانی به نوعی توهین به مخاطب
وخواننده است!یعنی اینکه مخاطب من توهیچی
بلدنیستی ومن بایدازالف شروع کنم،تاشاید
توچیزی دستگیرت بشه!
باورکنیدکه اینرکزهاکسی حوصله خواندن اینگونه
مطالب طولانی وصغری،کبری چیدنهاراندارد!
میخوای بگی که کارگران خوب اموزش ندیدن
تخم اگاهی کاشته نشده!
پس امروزهم نمیشه بدنبال برداشت بود!
خب غلطه!
کجای تاربخ وجغرافیانیروهای پیشروتوانستن
تخم آگاهی رابه اندازه بینهایت بکارن وبعد
دست به برداشت بزنن؟
کارگران درسال۵۷ چقدرآگاه بودن؟
ازامروزآگاهتربودن؟
بامیزان سوادوابزاررسانه ایی انروز،امکان داره
که اونهاباسوادترازکارگران امروزبوده باشند؟
مسلمانه!!!
مشکل جای دیگه است!
۵۷ چه کارگران وچه باقی مردم به نوعی رهبری
داشتندوبه اون رهبری وآرمانهای مطرح،علاقه
واعتقادداشتند!
درواقع امیدداشتند!
چیزی که امروزوجودنداره!
نه شخصی ونه حزب یاگروهی وجودنداره که
مردم به ان امیدداشته وآرمانهایش راقبول
داشته باشند!
وگرنه مردم امروزبسیاربیش ازمردم۵۷ سواد
ودانایی دارند!ولی امیدی به فردای پس از
رهایی ندارند!
با سلام
خیلی نوشته کوتاهی بود که
یعنی به نظرتون این نوشته خیلی بلنده؟؟!!!
در عجبم
اتفاقا نوشته های بلند و منسجم و … کارا است.
“اتفاقا نوشته های بلند و منسجم و … کارا است.”, “اگر” کسی وقت و حوصله کرده – نوشته های بلند را – تا آخر بخواند, یا “مگر” آنکه خوره باشد و “شاید” ندرتا ارزش خواندن هم داشته باشند.
آقای کاظم فرج اللهی گرامی با سلام، خرسند ام که نوشتۀ من نظرتان را جلب کرده و احساس مسئولیت کرده اید که در پیرامون پرسش مرکزی آن تإمل کنید و جوابی به آن بدهید. افسوس می خورم که از هیچیک از مخاطبان آن نوشته چنین بازخورد متین و مسئولانه ای ندیدم. موفق باشید و سپاس