یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

رویکردها در موضوع جنوب جهانی، جهانِ جنوب – حسن نادری

آیا کشورهای جنوب به دنبال پایان هژمونی غرب هستند؟

آیا «جنوب جهانی» یا جهانِ جنوب می تواند به هژمونی کشورهای «شمال» پایان دهد؟

افول نسبی برتری و راهبردی ایالات متحده و ظهور چین، بخشی از یک تغییر ژئوپلیتیکی در جهان و زیر سئوال بردن نظم بین المللی کنونی است که توسط غرب برای چندین قرن شکل گرفته است. آیا «شمال جهانی» به خود اجازه خواهد داد تا از تخت سلطنت خلع شود؟ آیا کشورهای جنوب در غیاب یک پروژه جایگزین مشترک، موفق به «غرب زدایی» جهان خواهند شد؟

تاریخ یک خط مستقیم نیست: راکد می شود وسپس شتاب می گیرد، یعنی نقاط عطفی وجود دارند که دینامیک دگرگونی های جهان را تلاقی می کنند. با این حال، هیچ کس نمی تواند شک کند که سال ۲۰۲۲ یکی از این گره های تاریخ را تشکیل می دهد، مانند سال های ۱۹۱۴، ۱۹۴۵ یا ۱۹۸۹. اگر از آغاز قرن بیست و یکم کمبودی در شوک های بزرگ وجود نداشته باشد، اما انباشت بحران های سلامت، بحران های انرژی، غذا، مالی، استراتژیک و آب و هوا در سال ۲۰۲۲ جهان را وارد عصر جدیدی کرده است.

اگر پس از سال ۱۹۸۹، جنگ غیرممکن و صلح دائمی بود، اما از سال ۲۰۲۲، امر صلح با چالش های ناشی از تضاد منافع رو به روست و احتمال جنگ بیشتر قابل تصور است. جنگ با شدت بالا به اروپا بازمی گردد: اما به یک درگیری ترکیبی تبدیل می شود. تشدید اختلافات بین روسیه ـ اتحادیه اروپا ـ ایالات متحده آمریکا و شرکا، ترکیبی از باج خواهی هسته ای، شوک انرژی، دستکاری جریان های مهاجرتی، اطلاعات نادرست، حملات سایبری، حمایت از جنبش های پوپولیستی، بی ثباتی آفریقا.

این درگیری ها جهان را با فراتر از همه محدودیت ها و با بی ثبات کردن نهادها و قوانینی که برای مهار آن وضع شده بودند، تسریع می بخشند. مناقشه اوکراین سرانجام با تأیید یا بی طرفی در موضعگیری جنوب جهانی و غول‌های آن – هند، برزیل، ترکیه، عربستان سعودی، آفریقای جنوبی و نیجریه – که به محور چین و روسیه می‌پیوندند، دنیایی چند قطبی را به وجود ‌آورد: از خشم استعماری و درخواست برای یک حکومت جهانی جدید.

با گسترش درگیری ها، سلطه ژئوپلیتیک بر اقتصاد، و نیز سلطه دولت ها بر بازارها اولویت یافت. جهانی شدن به چند بلوک ایدئولوژیک منجر شد. دو گروه و اردوگاهی  که در گذشته ساختار اقتصاد جهانی را تشکیل می دادند، از هم گسستند.  

اینک ایالات متحده و چین درگیر یک رویارویی جهانی هستند که از یک سو، موضوع اصلی آن فناوری و در عین حال تصاحب بازارها و راه های جاری کردن کالاها است، و از سوی دیگر، یک پرده آهنین جدید اروپا را از روسیه جدا می کند. همزمان، چرخه سرمایه داری نئولیبرال با تقدم رقابت قدرت بر پویایی تجارت یا باز بودن کامل به  پایان می رسید.

پاسخ به پرسش های فوق مستلزم تحقیقات و تامل است و نمی توان از زاویه صرفأ ایدئولوژیکی مطلق گرا پاسخ داد.

با بررسی فرایندهای تاریخی و به ویژه از بعد از جنگ جهانی اول تاکنون می توان افق های پیش رو را در یک فراینده «طبیعی» متصور شد. منظور از فرایند طبیعی اجتناب از جنگ های خواسته  و ناخواسته است که می توانند پیامدهای گوناگونی را در مسیر تاریخ قرار دهند: نتایج پیش و پس از جنگ جهانی اول، ظهور اتحاد جماهیر شوروی و شکست انحصار سلطه جهانی سرما یه داری، رخ داد جنگ جهانی دوم و پیدایش و شکلگیری بلوک « کشورهای سوسیالیستی در اروپای مرکزی و شرقی»، جنگ ها و مبارزات مسلحانه و نیز مبارزات مدنی استقلال طلبانه کشورهای تحت استعمار با کمک «کشورهای بلوک سوسیالیستی موجود»، شکل گیری جنبش غیر متعهدها «مستقل» از دوبلوک متضاد غرب ـ شرق، و سرانجام فروپاشی کامل نظام های « بلوک کشورهای سوسیالیستی موجود» در اوایل دهه ۹۰ میلادی.

چنانکه ملاحظه می کنیم ، فرایندهای تاریخی یک خط مستقیم نیستند و بنابر شرایط و ظرفیت های سیاسی ـ اقتصادی و فرهنگی و توازن قوای بین المللی به نتایج گوناگون ولو منفی منجر می شوند. بحران های تاکنونی مجزا از عملکردهای سرمایه داری نیستند. پس برای رهایی از بحران ها و خسران ناشی از آن چه آلترناتیوی وجود دارد؟ آیا سوسیالیسم دموکراتیک بر پایه عدالت اجتماعی و پایبندی به دموکراسی می تواند یک نسخه برای بحران ها باشد؟ گرچه بسیار ایده آل است، اما آسان نخواهد بود. همه چیز به کیفیت خِرد جمعی سوسیالیست ها و آرمان های مثبت مردم بستگی دارد.

همانطوری که مشاهده کردیم، در طی این فرایندهای تاریخی، بلوک ها با عناوین گوناگون شکل گرفتند.غیر متعهدها، متعهدهای چند جانبه و ائتلاف ها، شکاف شمال-جنوب و.. . از دهه ۲۰۰۰، با اعلام « نظم نوین جهانی» و جهانی سازی اقتصادی و اعلام «پایان تاریخ» و پیروزی لیبرالیسم اقتصادی، طرفداران این مکتب فکری پای کوبان بر «لاشه های زحمت» [ این واژه را از شعر کارو،شاعر ایرانی گرفتم]، خود را فاتح تاریخی اعلام کردند! این پیروزی اما دیری نپایید و کشورهای جهان هر یک به نوعی وارد تضادهای لاینحل شدند. پس چه باید کرد؟ 

در سال های اخیر به طور«غیر منتظره» جنبش های اجتماعی با نام های گوناگون « آلتر ناتیوسازی از وضع موجود»، اکولوژیست ها»…  با زیر سئوال بردن وضع موجود، و احزاب سنتی «چپ» و «راست» سر برآوردند. فضای رسانه ای موضوعاتی از جمله «غرب زدایی»  ازجهان را مطرح کردند.  برای حل بحران ها،این تفکر هم به نوبه خود یک پدیده باستانی را منعکس می کند: رهایی کشورهای جنوب در برابر هژمونی شمال. این رویکرد در تقابل با کنترل بدون وقفه غرب با برده داری نو، استعمار غیر مستقیم، غارت منابع، و سلطه ژئواستراتژیک و اقتصادی است.

اما جنگ در اوکراین و اخیرأ بین حماس ـ اسرائیل، یک “تغییر ژئوپلیتیکی” در حال انجام را تایید می کند. این “تغییر” در زمانی رخ می دهد که ایالات متحده در حال تجربه نوعی افول قدرت نسبی برتری و راهبردی در جهان است که همزمان با افزایش قدرت چین و آسیا  است که مرکز ثقل اقتصاد جهانی به سمت آنها می رود.

بدون شک در این افق جهانی است که ما باید اضافه شدن صفت «جهانی» را از اوایل دهه ۱۹۹۰ به مفهوم جنوب که تا آن زمان استفاده می شد، درک کنیم. در حالی که مفهوم “شمال جهانی” بسیار کم استفاده می شد زیرا در این قطب سیاسی نمی گنجید.

شمال برای مدت طولانی بر جهان تسلط داشت،در حالی که مفهوم “غرب جهانی” بیش از هر چیز مشخصه روایتی است که سال ها توسط روسیه توضیح می شد.

صحبت از«جنوب جهانی» یعنی آرمان یک مجموعه ای از گروه کشورهای جنوبی، هر چند ناهمگون، رقیب بالقوه یا صرفاً نا موافق با کشورهای شمال است که برای متزلزل ساختن سلطه تعداد انگشت شماری از کشورهای غربی است. به عبارت دیگر، برای استفاده از استدلالی که اغلب استفاده می‌شود، هدف از جنوب جهانی ایجاد توازن  جمعیت جهانی کشورهای جنوب و وزن سیاسی آن است. این همان چیزی است که سیریل رامافوزا« Cyril Ramaphosa  »، رئیس جمهوری آفریقای جنوبی نیز در ۹ مارس ۲۰۲۳ به مجلس ملی این کشور بیان کرد: «اولویت های ما پاسخگوی چالش ها و فرصت های مشترک آفریقای جنوبی است که با سایر اعضای بریکس به اشترک می گذارد. این اولویت ها همچنین به نیازها و نگرانی های جنوب جهانی به عنوان یک کل پاسخ می دهد. یکی از ارزش‌های پایه‌گذاری بریکس، نیاز به بازسازی ساختار سیاسی، اقتصادی و مالی جهان است تا آن را منصفانه‌تر، متعادل‌تر و تامین کننده نیاز اکثریت مردم باشد. کشورهای بریکس توافق دارند که سازمان ملل متحد باید در مرکز چندجانبه گرایی باقی بماند و اصلاح شود تا مؤثرتر، فراگیرتر و نماینده واقعی جامعه جهانی باشد . این شامل اصلاح شورای امنیت سازمان ملل متحد هم می شود تا اطمینان حاصل شود که آفریقا و سایر کشورهای جنوب به درستی نمایندگی دارند و از منافع آنها به طور موثر دفاع می شود».

لازم به ذکر است که ترکیه که خود را کشوری از جنوب جهانی نمی داند، همین انتقاد را  در باره شورای امنیت سازمان ملل متحد دارد. در سال ۲۰۱۶، رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، این خواسته را در یک شعار خلاصه کرد: “جهان بزرگتر از پنج است”. که کنایه آشکاری از شورای امنیت سازمان ملل بود.

 غرب زدایی یا پایان هژمونی؟

کشورهای «جنوب» به‌طور خودجوش با موضع قدرت‌های غربی در قبال جنگ اوکراین، به‌ویژه در زمینه تحریم‌ها، همسو نشدند. کریستف ونتورا(Christophe Ventura)، متخصص آمریکای لاتین، تأکید می‌کند که «این اولین نقطه عطف در روابط بین‌الملل بود. فقدان اتفاق نظر علیه روسیه ممکن است تعجب آور بوده باشد. اگرچه موضع گیری آنها به هیچ وجه نشان دهنده حمایت از مسکو نیست، بلکه نشان دهنده خشم نسبت به غرب است که قوانین بین المللی را بدون نگرانی از پیامدهای تهاجمات خود تعیین می کند: افغانستان در سال ۲۰۰۱، عراق در سال ۲۰۰۳ ، لیبی در سال ۲۰۱۱، بهار عربی و غیره ،بحران های متوالی که بر جنوب تحمل شدند، این بی اعتمادی را تشدید کردند». بیماری همه گیر جهانی « کووید» و پیامدهای آن، احتکار ثروت توسط کشورهای شمال را تأیید کرده است. بیش از ۷۵ درصد از واکسن ها در سال ۲۰۲۱ در حدود ده کشور تزریق شد. آقای «تدروس آدهانوم گبریسوس»، مدیر سازمان جهانی بهداشت گفت: «هیچ راه دیپلماتیکی برای گفتن آن وجود ندارد: گروه کوچکی از کشورهایی که اکثریت واکسن‌ها را تولید و خریداری می‌کنند (…) سرنوشت بقیه جهان را کنترل می‌کنند».

تغییرات آب و هوایی هم از این منطق مستثنی نیست. ایالات متحده، کانادا، ژاپن، کشورهای اروپایی که تنها ۲۰ درصد از جمعیت جهان را تشکیل می دهند، مسئول ۸۰ درصد از تجمع CO2 در جو هستند. کشورهای شمال «جنوب» را آسیب پذیر و مناطق خاصی از کره زمین را غیرقابل سکونت کرده اند.

اگر جهان غرب زدایی شود (طبق گفته سازمان ملل متحد، در سال ۲۰۵۰، ۹۰ درصد از جمعیت جهان در جای دیگری غیر از غرب زندگی خواهند کرد، و بر اساس گزارش صندوق بین المللی پول، غرب تا سال ۲۰۲۷ تنها ۱۵.۳ درصد از تولید ناخالص داخلی جهان را تشکیل خواهد داد) ، واژه  ای که ایده فرسایش تدریجی ارزش ها، قدرت و نفوذ کشورهای غربی را در بر می گیرد. به گفته سازمان ملل، این روند قبلاً با یک تغییر جمعیتی آغاز شده است. «از ۸ میلیارد نفر جمعیت، تنها ۱۵ درصد در غرب زندگی می کنند و تنها ۱۰ درصد از جمعیت جهان در سال ۲۰۵۰ در غرب زندگی خواهند کرد. این نشان دهنده یک تغییر اقتصادی خواهد بود. پیش‌بینی‌های رشد صندوق بین‌المللی پول نشان می‌دهد که  سهم کشورهای غربی در رشد جهانی طی دوره‌های ۲۰۱۹-۲۰۱۰ و ۲۰۲۷-۲۰۲۲ کاهش می یابد. بنابراین باید از ۲۱.۸ درصد به ۱۵.۳ درصد برسند».

 پیش از تهاجم روسیه در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲،به اوکراین، بیش از ۱ میلیارد نفر در مناطق درگیری های نظامی زندگی می کردند. ازنظر آقای دیدیه بیلیون(Didier Billion)، معاون مدیر «Iris»، موسسه روابط بین المللی و استراتژیکی: «ما در یک دنیای قطبی هستیم. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سلطه فوق العاده ایالات متحده در دهه ۱۹۹۰ حدود ده سال به طول انجامید. از این پس این قدرت دیگر در موقعیتی نیست که اراده خود را تحمیل کند. و به طور کلی، قدرت های غربی دیگر نمی توانند نظم، ارزش های فرهنگی، راه حل نظامی خود را به بقیه جهان تحمیل کنند. کشورهای دیگر تمایل خود را برای رهایی خود نشان می دهند». این تمایل اندک به گرایشی تبدیل شد تا بتواند از خودش بهتر دفاع کند. شکل گیری «جنوب جهانی».

قبل از سال ۱۹۹۰، اتفاقات نادر و قابل توجه نبودند و به نظر می‌رسد که تأسیس «مرکز جهانی جنوب» در سال ۱۹۹۲ در دانشکده خدمات بین‌المللی دانشگاه آمریکا، کاربرد جدیدی را آشکار می‌کند، بدون اینکه قادر به شناسایی یک تولید فکری عمده باشد.   در پایان دهه سال ۱۹۹۹، نُرمن پاتریک پریتور «Norman. Patrick Peritore»، در کتاب خود به نام «مطالعات جنوب جهانی  Studies from the Global South»، یکی از اولین کتابی است که این عبارت را در عنوان کتاب خود گنجانده بود. او در بند اول مقدمه می نویسد: «این کتاب نگرش تصمیم گیرندگان اصلی هفت کشور جنوب جهانی را در موضوع محیط زیست و توسعه به تصویر می کشد. لطفاً توجه داشته باشید که اصطلاح “جنوب جهانی” یک کاربرد جدید است که جایگزین “جهان سوم” می شود و در برگیرنده کشورهای در حال توسعه است که کم و بیش وابسته به شمال ثروتمند هستند و از نظر فناوری در جهان، پیشرفته های قابل توجهی دارند،بیشترین تنوع ژنتیکی جهانی با گونه های منحصر به فرد را در اختیار دارند و دارای اکوسیستم های شکننده  هستند».

اصطلاح جنوب جهانی، کشورهای جنوب  یا جنوب مفهومی بود که در دهه ۱۹۸۰ به کشورهایی اشاره می‌کرد که شاخص توسعه انسانی و تولید ناخالص داخلی آنها ضعیف هستند که عمدتاً در قسمت جنوبی قاره‌های نوظهور قرار دارند. علیرغم پیشرفت های قابل توجه در صحنه اقتصاد جهانی، امروزه هنوز هم گاهی اوقات این کشورها را به نام کشورهای کمتر توسعه یافته نامیده می شوند.  در مقابل، کشورهایی که با شاخص  توسعه انسانی و تولید ناخالص داخلی سرانه بالا مشخص می شوند،به کشورهای شمالی معروف هستند که توسعه یافته گفته می شود. اصطلاح  شمال-جنوب برای تعیین تضاد منافع، عموماً اقتصادی، بین این دو گروه از کشورها استفاده می‌شود. با این حال، این عبارات غیردقیق و از نظر جغرافیایی نامربوط هستند، به ویژه به دلیل فروپاشی بلوک شرق در دهه ۱۹۹۰ و توسعه کشورهای در حال ظهور در اوایل دهه ۲۰۰۰. این عبارت گاهی هنوز هم استفاده می‌شود، چه در اسناد خاصی از سازمان‌های رسمی (شاخه‌های خاصی از یونیسف ، بانک جهانی ، و توسط سازمان‌های غیردولتی (NGO)،بکار برده می شوند.

پس «جنوب جهانی» چیست؟

آلفرد سووی« d’Alfred Sauvy » ،اقتصاددان،جامعه شناس و جمعیت شناس فرانسوی، در مقاله ای برای مجله اُبزرواتر« Observateur »  در ۱۴ اوت ۱۹۵۲ با عنوان “سه جهان، یک سیاره” طرح کرده بود می گوید:« خط شمال ـ جنوب کم رنگ نشده است، هر چند مسیر آن قابل بحث است. نتیجه‌گیری اینکه، جنوب جهانی شاید چیزی جز جنوب نیست، اما دیگر نمی‌تواند جهان سومی باشد که «استثمار شده، تحقیر شده‌ ،بلکه می خواهد کسی برای خودش باشد و اراده مستقل داشته باشد. زیرا این فقط یک شکاف توسعه ای نیست. بلکه  ردپای رابطه سلطه‌ای است که در یک دوره زمانی طولانی اتفاق ‌افتد و با تقاضای نظم بین‌المللی جدید در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بطور وافعی دگرگون نشد. قبل از جنوب، جهان سوم وجود داشت». او نتیجه گرفت: «این جهان سوم، نادیده گرفته شد، استثمار شد، مانند طبقه سوم یک جامعه تحقیر شده است. این جهان سوم همچنین می خواهد چیزی باشد». اوبا اشاره به انقلاب فرانسه، عبارت طبقه سوم را بکار برد که بلافاصله در همه جا به کار گرفته شد. جهان سوم ناهمگون است، اما طبقه سوم در یک جامعه هم همینطور بود. کشورهای جدید آسیایی و آفریقایی که از پی مبارزات استقلال طلبانه به وجود آمدند، منطق بلوک بندی را رد کردند و جنبش غیرمتعهدها که در کنفرانس باندونگ در سال ۱۹۵۵ راه اندازی شد، پرچم آنها شد.

اما به عنوان لحظه‌ای اساسی در تاریخ این اصطلاح، منشاء مفهوم “جنوب” را می توان خیلی پیشتر در تاریخ ردیابی کرد. به عنوان مثال، مجله ادبی سور (به زبان اسپانیایی جنوبی) در سال ۱۹۳۱ در آرژانتین توسط «ویکتوریا اوکامپو» تأسیس شد، اگرچه این مجله بیشتر تلاشی برای ایجاد “پل های فرهنگی بین روشنفکران قاره آمریکا و اروپا” بود تا ادعای هویت متمایز جنوبی.

پیوند با مفهوم “جنوب جهانی” برای درک دلیل آن ضروری است. به جای نادیده گرفتن این اصطلاح به عنوان نامعتبر یا نامربوط، در عوض مهم است که روشن شود جنوب جهانی چه چیزیست و  چه چیزی نیست، و نارسایی های استدلال ها علیه این مفهوم را با به کار بردن آنها در برچسب ها و سایر گروه های ژئوپلیتیک و اقتصادی محور در غرب را نشان دهیم.

اما قدرت گرفتن چند کشور، به ویژه چین و هند همچنین برزیل را دیگر نمی توان نادیده گرفت. روسیه، یک قدرت تنزل یافته با موقعیت نامشخص، وسوسه می شود که خود را در میان قدرت های نوظهورقرار دهد. از سال ۲۰۱۷، ایالات متحده نگران این “قدرت های تجدیدنظرطلب” است که نظم جهانی غرب محور و به ویژه هژمونی آمریکا را زیر سوال می برند. جنگ در اوکراین هنوز پایان نیافت . این جنگ ممکن است متوقف شود اما واکنش های اردوگاهی میل دارند جهان به دو قسمت تقسیم شود – یا علیه روسیه همراه با ایالات متحده، یا علیه ایالات متحده همراه با روسیه.  به نظر می رسد که اینگونه واکنش ها نظم جهانی را که بیش از گذشته دارای تعدد مرکز است بر هم نزده است.

در مورد خود مفهوم «جنوب» می‌توانیم بگوییم که مفهوم آن شکننده است، زیرا توصیف آن دشوار است و در نهایت کاملاً مبهم. گرچه بیان کننده تعدادی از مقوله‌های فراجغرافیایی است، بی‌شک ارتباط بین آنها ناشی از عملکرد آنهاست. جنوب جهانی قبل از هر چیز وجود دارد زیرا ما در مورد آن صحبت می کنیم و به نام آن اظهار نظر می کنیم. اما هیچ کس شیفته قدرت چالش گری آن نیست. از نظر ژئوپلیتیکی، رقابت بین چین و هند شاید شکاف اصلی باشد. در دنیای چندقطبی امروزی، شاخص های جنوب جهانی در خود غرب  هم وجود ندارد، یا حداقل می‌توانیم آنها را به‌عنوان قرابت‌هایی در میان دیگر مقولات بدانیم، بدون اینکه ریسک اساسی‌سازی را یکی بپذیریم. جهان در حال غرب زدایی است، اما جنوب جهانی” علیه غرب نیست”.

آیا «جنوب جهانی» بازیگر جدیدی در ژئوپلیتیک جهانی است؟ جنوب جهانی یک مفهوم ژئوپلیتیکی است که کشورهای مختلف را با وجه مشترک کم گرد هم می آورد، از قدرت های بزرگی مانند چین یا هند گرفته تا کشورهایی که در شرایط بسیار ناپایدار هستند. این مقاله به دور از رویکردی است که وجود آن را انکار یا به حداقل می رساند، یا برعکس آن را به عنوان پرچمی از ائتلاف ضدغربی معرفی کند. این رویکرد  نشان می دهد که جنوب جهانی بیش از هر چیز می خواهد به طور فزاینده صدای خود را برای نظم بین المللی چند قطبی تر و کمتر یک طرفه به گوش جهان برساند.

استفاده آکادمیک از مفهوم جنوب جهانی جدید نیست، اما نفوذ اخیر آن در بحث عمومی نیاز به شفاف سازی برای تعریف معنای آن دارد .روزنامه لوموند در اکتبر ۲۰۲۲ با قلم مارک سِمو Marc Semo می نویسد: « جنوب جهانی مجموعه ای از کشورهای غیر متعهد است. این مفهوم با نامگذاری کشورهایی که قبلاً به عنوان جهان سوم شناخته می شدند اینک با عنوان کشورهای جنوب گرد هم می آیند و  قربانیان اصلی اثرات مضر جهانی شدن هستند و از همسویی با یکی از قدرتمندان شمال جهانی ،نام دیگر قدرت غرب  خودداری می کنند».

آیا جنوب جهانی را می توان به سادگی همان کشورهای جهان سوم بعد از جنگ سرد دانست؟  اگر چنین باشد این مفهوم خالی از تحول و دگرگونی در فرایندهای جهانی تاکنونی خواهد بود. غسان سلامه(Ghassan Salamé)،دیپلمات لبنانی در مصاحبه با روزنامه لومند فرانسه در این موضوع می گوید: «این مفهوم به عنوان آخرین تجسم مجازی بر اساس عادت قدیمی تمدن ها برای گروهبندی هر چیزی که خودش نیست در یک کل گسترده می بیند. به نظر می رسد که کشورهای «جنوب جهانی» احساس مشترکی دارند که غرب سیاست های واحدی را در همه جا اعمال نمی کند و ریاکاری خاصی را به کار می برد». سلامه در باره برآمد دو باره جنگ سرد بین غرب و روسیه پس از فروپاشی دیوار برلین می گوید:« برخی از تحلیلگران، از جمله همکاران دانشگاهی من، از بازگشت جنگ سرد صحبت می کنند. تز معروف نئورئالیستی روابط بین الملل که توسط دانشمند علوم سیاسی آمریکایی کنت والتز Kenneth Waltz  2013-1924] توسعه یافت، در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ به طور گسترده تدریس شد. بر این اساس، قدرت بزرگی که وضعیتش رو به وخامت است نمی تواند بدون واکنش نظامی به خود اجازه دهد که این کار انجام گیرد. با این حال، جنگ سرد در سال ۱۹۸۹ پایان یافت، بدون اینکه روسیه میخائیل گورباچف، و حتی کمتر از آن بوریس یلتسین، واکنش نظامی نشان دهند – ابتدا به انقباض ارضی و سپس به تنزل آن در نظام بین‌الملل. همه نتیجه گرفتند: « تز  جنگ سرد دروغ بود، ما اشتباه کردیم». بنابراین، یک قدرت بزرگ می تواند بدون واکنش نظامی شاهد تنزل جایگاه خود باشد. هنگامی که روسیه در ۲۴ فوریه به اوکراین حمله کرد، همان افراد موضع خود را دوباره بررسی کردند: «نه، به هر حال، نظریه خوب بود، اما سی سال طول کشید تا محقق شود. بنابراین ما به جنگ سرد باز می گردیم».

بنابراین مهم است که به پیدایش و پویایی این مفهوم فراجغرافیایی که  حداقل می توان گفت که یک موضوع کنونی است، بازگردیم.

مفهوم جهانی « جنوب» یک مفهوم آکادمیکی است که  از نظر زمانی منشاء به کار گیری آن در ایالات متحده است. در سال ۲۰۰۷، در دانشگاه می سی پی، یک مجله ادبی با عنوان «جنوب جهانی» راه اندازی شد. در مقدمه این مجله به قلم آلفرد جی. لوپز «Alfred J. López » آمده است: «به جنوب جهانی خوش آمدید، مکانی که یک مکان  نیست، بلکه یک فضا(یا فضایی حتی همسویی از میان مکان‌ها) و شاید یک جهت‌گیری است. البته مکان ها و افرادی که جنوب جهانی امروزی را تشکیل می دهند جدید نیستند، بلکه این آمیختگی و همسویی آنها در زیر پرچم جهانی شدن و پیامدهای آن است که جنوب جهانی امروز را از «جهان سوم» دیروز و سایر اصطلاحات مشابه متمایز می کند. […] همانطور که از عنوان آن پیداست، جنوب جهانی بر ادبیات و فرهنگ آن بخش‌هایی از جهان تمرکز می کند که بیشترین تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را تجربه کرده‌اند و در عین حال بیشترین چالش‌های پیش روی جهانی سازی را تحمل می‌کنند. در چارچوب جهانی شدن فهرست کوتاهی از این چالش ها شامل فقر، آوارگی و مهاجرت روشنفکران و سرمایه ملی« دیاسپورا» به خارج از کشور، تخریب محیط زیست و زیست محیطی، نقض حقوق بشر و مدنی، جنگ، گرسنگی و بیماری است. بنابراین، “جنوب جهانی” می تواند و خواهد توانست به طور موثر به عنوان نشانه ای از فرهنگ های فرودست از آفریقا، آمریکای مرکزی و لاتین، بسیاری از آسیا گرفته و حتی نشانه های این “جنوبی ها” هم در «شمال »به طور گسترده تر مانند کشورهای «جنوب» عمل می کنند. مانند جنوب ایالات متحده، کارائیب و اروپای مدیترانه». این مجله ضمن توضیح سمت گیری جغرافیایی جنوب جهانی، بر جمعیت های به حاشیه رانده شده در خود امپراتوری آمریکا«شمال» تأکید می کند،در حالی که به طور فزاینده ای به چهره و صدای جهانی شدن تبدیل می شود: « مهاجران، زنان رنگین پوست و سایر اقلیت های آسیب پذیر. مطالعه این موضوعات متفاوت و ناپیوسته که در مجموع به عنوان “جنوب” شناخته می شوند، نشان می دهد که ابعاد گوناگون جهانی شدن، سیاره را تسخیر می کند، گرچه جنوب مترادف با «فرومایه بودن» است که از مرزهای جغرافیایی و ایدئولوژیک نیز فراتر می رود.»

آلفرد جی. لوپز، در سال ۲۰۰۱ دراثری در مورد پسا ـ استعمار، گسترده ترین تعریف را از جنوب جهانی ارائه کرد و کاملاً بُعد متغیر این نامگذاری را در نظر گرفت. آن گارلند مالر« Anne Garland Mahler » هم به نوبه خوددر سال ۲۰۱۸، ظهور جنوب جهانی را به طور مبسوط توضیح می دهد: «جنوب جهانی را می توان به عنوان همتای نظریه پساـ استعماری پس از جنگ سرد در نظر گرفت». اگر این واژه برای مدت طولانی محدود به حوزه دانشگاهی بود، اما جنگ در اوکراین بود که این مفهوم را به فضای عمومی و سیاسی سوق داد و واکنش هایی را برانگیخت که حداقل محتاطانه بودند. اگر جنوب جهانی با اصل عدم تعهد نسبت به جهان غرب و آمریکا تعریف شود،اما به شدت ناهمگون، منعکس کننده شکاف بین غرب و بقیه جهان و تمایل به پایان دادن به هژمونی شمال است. چین و هند برای ایفای این نقش در صدای جنوب جهانی با هم رقابت می کنند. پکن به سختی از مفهوم «جنوب جهانی» استفاده می‌کند و بیشتر از مفهوم جنوب در تقابل با «شمال» و «کشورهای در حال توسعه» استفاده می‌کند».

 http://geoconfluences.ens-lyon.fr/nouvelles-scientifiques/dossiers-thematiques/inegalites/articles/sud-global

در مقابل شکل گیری نطفه های اولیه  جنوب جهانی، شمال جهانی چگونه واکنش نشان داد؟

۱۱ سپتامبر ۱۹۹۰، رئیس جمهور ایالات متحده جورج بوش(پدر) از فروپاشی دیوار برلین واز نزدیک شدن پایان اتحاد جماهیر شوروی به وجد آمده بود. او فریاد زد: «یک نظم جهانی جدید می تواند به وجود بیاید». اما ده سال بعد، ایالات متحده خود را گرفتار «جنگ علیه تروریسم» می‌بیند، در حالی که تعداد معینی از کشورهای جنوبی از نظر اقتصادی و سیاسی در حال ظهور هستند. قدرت ها – از جمله برزیل، روسیه، هند و چین – به نظر می رسد که می خواهند نظم جهانی موجود را سرنگون کنند. جهان غرب انحصار قدرت خود را از دست می دهد و در همراهی با ایالات متحده اکنون به سمت آسیا-اقیانوسیه چرخیده است.

نظم نوین جهانی: پنج سوال در مورد نشست “بریکس” که نوید تاریخی بودن را می دهد

در واقع، این اصول سازمان جهانی شدن سرمایه داری است که در حال دگرگونی است. برای پاسخ به این امر، کشورهای شمال جهانی G20 را در سال ۲۰۰۸ ایجاد کردند که ده کشور نوظهور را با کشورهای صنعتی G8 و همچنین صندوق بین المللی پول و اتحادیه اروپا مرتبط کرد. این ابتکار عمل تحت رهبری ایالات متحده، یعنی”بازپس گیری کنترل” بر اوضاع بود. به ویژه با سازمان ملل که قادر به اجرای منشور خود نبوده و نیست. فلسفه‌ای که می‌توان آن را اینطورخلاصه کرد: ظهور کشورها برای دفاع از منافع خود، اما نه برای زیر سؤال بردن آنچه در حال حاضر وجود دارد. به عبارت دیگر: توزیع قدرت یک واقعیت جدید است.

امانوئل مکرون، رئیس جمهوری فرانسه این را به وضوح درک کرد، و التماس ناموفق اش برای دعوت به اجلاس بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین، آفریقای جنوبی) درتابستان ۲۰۲۳ در آفریقای جنوبی. اما وزیر امور خارجه فرانسه، خانم کاترین کولونا، با همان فرهنگ عادت توضیح می دهد که : «اصطلاح “جنوب جهانی” “یک عبارت نادرست” است، اعلامیه‌ای که تلاش می‌کند تا تمام مخالفت های سیاسی را به شمال جهانی ارجاع دهد و تنها دیدگاه‌های جهان سومی، فقر زده یا جغرافیایی را حفظ کند». اما در واقع، این اعلامیه «جنوب جهانی» به چالش کشیدن هژمونی دلار بر اقتصاد جهانی، و بنابراین ایالات متحده و چالشی برای سال های آینده است. برای رویارویی با آن، واشنگتن باید رهبری خود را تقویت کند و تا آنجا که ممکن است کشورها را در اطراف خود متحد کند. جنگ در اوکراین فرصتی ایجاد کرد تا به طور کامل  به این موضوع بپردازد، جایی که تمام اختلافات بین متحدان در چارچوب «ناتو» که مجموعه ای از ارتش های ناهمگون است، «پاک »شده است.

آیا جنوب جهانی یک بلوک منسجم است؟

در اواسط ماه اوت ۲۰۲۳، چین و هند«با وجود اختلافات تاریخی» در اجلاس بریکس دست به دست هم دادند ، این به معنای گسترش گروه کشورهای در حال ظهور و برداشتن گامی بیشتر به سمت دلارزدایی است. چند هفته بعد، شی جین پینگ، رئیس جمهور چین از نشست سران گروه ۲۰ در دهلی نو اجتناب کرد و تداوم منافع متفاوت بین دو غول آسیایی را نشان داد. افزون بر این، اگر هند از اعمال تحریم‌ها علیه روسیه خودداری کرد،اما بخشی از اتحادهای هندسی متغیر است که اجازه نمی‌دهد به طور قطعی در یک اردوگاه طبقه‌بندی شود. بنابراین، این یک حلقه اساسی در دست استراتژی ایالات متحده در آسیا برای مقابله با افزایش قدرت و نفوذ چین است.

ژان ژوزف بوآلو« Jean-Joseph Boillot »، اقتصاددان فرانسوی ،متخصص اقتصادهای بزرگ در حال ظهور،به ویژه چین، تأکید می کند:«مشاهده ای به طور گسترده مشترک وجود دارد (که بر اساس آن) ارزش های غرب همیشه از جایی که منافع آن شروع شده متوقف شد. این رویارویی در سطح سیاسی نیز غیرقابل انکار است. با این حال، استراتژی‌های ژئوپلیتیکی کشورها باید با توجه به انبوه سازمان‌های بین‌المللی که در آن مشارکت دارند، تطبیق داده شود».

مطابق با یک ضرب المثل چینی”همه آنچه در زیر آسمان وجود دارد” که بر اساس آن، کشورهای جنوب جهانی در ایجاد نظم نوین جهانی منافع مشترک دارند، چین با جهان صحبت می کند و خود را سخنگوی این جهان می داند . بر این اساس،پکن روی جهانی سازی جنوب-جنوب سرمایه گذاری می کند، بنابراین ۹۰ درصد سرمایه گذاری های خود را در این بخش از جهان متمرکز می کند. با وجود این، همه این کشورها در این زنجیره وزن یکسانی ندارند و توانایی یکسانی برای شنیدن صدای خود در صحنه بین المللی ندارند.

آیا این امر «جنوب» را به یک بلوک نوین ایدئولوژیک منسجم تبدیل می کند که منحصراً بر پیشرفت متمرکز است؟

ادغام عربستان سعودی در بریکس در ماه اوت سال جاری(۲۰۲۳) نمونه ای از این موضوع است. اگر پیوستن عربستان به این گروه اجازه می دهد تا وزن اقتصادی بریکس تقویت شود، اما از نظر احترام به حقوق بشر، اشتراک ثروت یا استراتژی آب و هوا از مواضع ارزش های برزیل، با ریاست لولا فاصله زیادی دارد. همانطور که سارنگ شیدور« Sarang Shidore »، مدیر برنامه جنوب جهانی درمؤسسه کوئینسی« Global South au Quincy Institute » اشاره می کند:«جنوب جهانی بیش از این که یک  بلوک سازمان یافته باشد، یک “واقعیت ژئوپلیتیکی”، یک مرحله جدیدی از رهایی از سلطه اروپا و آمریکا» است.

آیا می توان هژمونی شمال جهانی را به چالش کشید؟

اگر واقعاً شاهد “غرب زدایی” جهان هستیم، اما هیچ چیز نمی گوید که نظم ایجاد شده از سال ۱۹۴۵ (اما شاید واقعاً برای قدرت شمال باید به دهه ۱۹۳۰ و حتی به قرن شانزدهم برگردیم) در حال سقوط است. نخست به این دلیل که یک قلعه محاصره شده اگر هم سقوط کند، به راحتی تسلیم نمی شود. این مسئله مربوط به تسلط بر جهان اساساً توسط ایالات متحده و کشورهای غربی است که طرفدار مشارکت های جدید در گروه  G20 هستند که می خواهند بدون تغییر قوانینی که خود تنظیم و بر نهادهای بین المللی تحمیل کردند، قواعد صفحه شطرنج را اصلاح کنند. دوم اینکه “شورش” کشورهای جنوب،ناشی از بی عدالتی در روابط بین المللی – سیاسی ـ اقتصادی و فرهنگی – راهدف قرار می دهد. ضمن استفاده از دلار همچنان به دلار و هر چیزی که همراه آن است افتخار می کند،حتی تا روابط بین المللی خود به نظام سرمایه داری علاقمند است. بنابراین،تصور اینکه پرچم جنوب به خودی خود معیار یک تفکر انقلابی جدید باشد، اشتباه است.

با این حال، از میان کشورهای نوظهور، حضور تعداد معینی از کشورها قوی تصادفی نیست که تحت عنوان بریکس گروه بندی شده اند که در واقع شاهد تلاشی برای تغییر نقشه های روابط تجاری و ایجاد مبادلات بر اساس معیارهای جدید هستند : احترام متقابل و برابری، اما دلارزدایی اعلام شده در حال حاضر غیرممکن است، به ویژه اینکه از طریق معاهدات منطقه ای یا توافق نامه های امنیتی، ایالات متحده، اتحادیه اروپا و ناتو اهرم دلار را در توافقات بین المللی  کنار نمی گذارند.

گرچه کشورهای G7 بر صحنه جهانی تسلط داشتند و هنوز هم کم و بیش تسلط دارند، آنها از نظر تکنولوژی پیشرفته ترین و از نظر اقتصادی قدرتمند هستند. آنیل سوکلال« Anil Sooklal »، مشاور سیریل رامافوزا، رئیس جمهوری آفریقای جنوبی، درمصاحبه با وزنامه اومانیته« Humanité» اشاره می کند «که شما جهانی تغییر یافته دارید که باید این واقعیت جدید را منعکس کند. برای ایجاد یک نظم مالی جایگزین که هم صندوق بین المللی پول و هم دلار را دور بزند، بریکس «بانک توسعه جدید » را به رهبری رئیس جمهور سابق برزیل دیلما روسف،با اقدامات مشخصی با هدف ایجاد ستون های جدید برای جهانی که به دنبال تغییر آن است ایجاد کرد». آیا این بدان معناست که جهان تغییر یافته در تلاش برای غرب زدایی است؟

بنابراین،آیا«جنوب جهانی» را می توان غرب زدایی، غیر قطبی کردن … و دیگر اصطلاحاتی که اغلب در گفتمان سیاسی و فضای عمومی مطرح می شوند دانست یا همان: عدم تعهد، زیر سوال بردن نظم جهانی است .

آیا جنوب جهانی را می توان غیر قطبی دانست؟ مسئله قطبیت صحنه بین المللی به تمرکز یا توزیع قدرت بین یک یا چند کشور اشاره دارد. سیستم تک قطبی هژمونی یک دولت واحد است، مانند ایالات متحده در طول دهه ۱۹۹۰که در تقابل با جهان دو قطبی بود.

آیا جنوب جهانی یک چالش با یک صدا است؟ از زمان آغاز جنگ روسیه ـ اوکراین در فوریه ۲۰۲۲، آرای مجمع عمومی سازمان ملل متحد به دقت مورد بررسی قرار گرفته است. قطعنامه ۲ مارس ۲۰۲۲ که “به شدیدترین وجه تجاوز انجام شده توسط فدراسیون روسیه علیه اوکراین را محکوم می کند” توسط ۱۴۱ کشور رای مثبت داده شد. تنها ۵ کشور با آن مخالفت کردند (روسیه، بلاروس، اریتره، کره شمالی، سوریه) و ۳۵ کشور عضو (سازمان ملل، ۲۰۲۲) از جمله چین، هند، ایران و چندین کشور آفریقایی به قطعنامه رای ممتنع دادند. فقدان اتفاق نظر علیه روسیه ممکن است برخی از ناظران را شگفت زده کرده باشد. با این حال، این ممتنع ها به هیچ وجه یک بلوک همگون را تشکیل نمی دهند و دیدن “شورش” جنوب جهانی در آنها ناموجه است، حتی اگر بتوانیم ابراز ناراحتی را در مقابل غربی که فراموش نکرده ایم بشنویم. مداخلات امپریالیستی در عراق در سال ۲۰۰۳ و در لیبی در سال ۲۰۱۱.

آیا«جنوب جهانی» ضد غرب است؟

این موضع در آغاز جنگ در اوکراین توسط وانگ یی، وزیر امور خارجه چین، طی سمیناری در باره وضعیت بین‌المللی و روابط خارجی چین که در۲۵ دسامبر ۲۰۲۲ در پکن برگزار شد، با قدرت تأیید می کند: «در مواجهه با از سرگیری جنگ که توسط برخی کشورها با ذهنیت جنگ سرد و بحث دروغین در مورد «دموکراسی در مقابل استبداد» به راه انداختند، چین و روسیه با کشورهای دیگر همکاری کرده‌اند تا قاطعانه ظهور دنیای چندقطبی و دموکراتیک کردن روابط بین‌الملل را ترویج کنند و هژمونی و جنگ سرد جدید را قاطعانه رد کنند. روابط چین و روسیه مبتنی بر عدم تعهد و عدم تقابل است، هیچ طرف سومی را هدف قرار نمی دهد وتزلزل ناپذیر است. باید چشم انداز جهانی را دنبال کنیم و شجاعانه به جلو حرکت کنیم تا فصل جدیدی در دیپلماسی کشورهای بزرگ با رنگ چینی بنویسیم».

این موضع را می توان با تعریف مجدد عدم تعهد به عنوان عدم تعهد نسبت به ایالات متحده و رد جهان تک قطبی درک کرد. اینگونه بود که در ژوئیه ۲۰۲۱، روسیه  مانند چین در سال ۱۹۹۲به عنوان  عضو ناظر در جنبش عدم تعهد شد. بنابراین، «عدم تعهد» همانند فرمولی است که از آغاز دهه ۱۹۹۰ استفاده شد: عدم تعهد یعنی تضاد کمترشمال-جنوب است تا شکاف بین غرب و بقیه جهان.

اما آقای فرانسوا فیون « François Fillon » نخست وزیر اسبق فرانسه در دوره سارکوزی، در کمیسیون روابط خارجی این کشور در  ماه مه سال ۲۰۲۳ می گوید: « این غرب است که تحریم های خود را علیه بقیه جهان تحمیل می کند. آیا احساس نمی‌کنید که این سیاست تا چه حد باعث ایجاد رنجش علیه ما می‌شود، آیا طوفانی که اروپا را در بر خواهد گرفت، نمی‌بینید».

 بدیهی است که این موضع گیری بی توجه نماند و بخش های زیادی از صفحات مطبوعات چین را پر کرد. بر این اساس تلاش شد تا جهت هژمونی شمال را تغییر دهد و زمینه ایجاد یک نظم مالی جایگزین که دور زدن صندوق بین المللی پول،بانک جهانی ودیکتاتوری دلار را با  تشکیل «بانک توسعه جدید» ممکن سازد.

یک سال بعد، قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۲۳ فوریه ۲۰۲۳ “دوباره از فدراسیون روسیه می خواهد که فورا، کامل و بدون قید و شرط تمام نیروهای نظامی خود را از خاک اوکراین در داخل مرزهای بین المللی به رسمیت شناخته شده این کشور خارج کند و خواستار توقف درگیری ها شود”. ۱۴۱ کشور رای موافق، ۳۲ رای ممتنع و ۷ رای مخالف دادند، نیکاراگوئه و مالی به ۵ کشور قبلی اضافه شدند. ثبات زیادی در موقعیت یابی همه وجود داشت. حتی می توان به قطعنامه ۲۶ آوریل ۲۰۲۳ که مستقیماً به جنگ اوکراین مربوط نمی شد اشاره کرد که با توجه  به «مشکلات بی سابقه ای که اروپا در حال حاضر و قبل از آن گرجستان با آن مواجه  بود اشاره کرد. برای هند و چین  که یک قاره با جمعیت ۲ میلیارد هشتصد نفر هستند، در قبال جنگ روسیه ـ اوکراین خود را نسبتاً «بی طرف» می دانند. این واقعیت باقی می ماند که جنگ در اوکراین در درازمدت  درروابط شمال و جنوب رویداد اصلی باقی نخواهد ماند که جهان را دوباره  به دو قطب شکل دهد. جنوب جهانی قبل از جنگ در اوکراین وجود داشت و اگر وجود داشت مستقل از این درگیری است.

در ۱۲ و ۱۳ ژانویه ۲۰۲۳، دولت هند اجلاس مجازی کشورهای در حال توسعه را با عنوان “صدای جنوب جهانی” ترتیب داد. بر اساس اعلامیه های رسمی، ۱۲۵ کشور در این نشست دعوت شدند: ۲۹ کشور از آمریکای لاتین و کارائیب، ۴۷ کشور از آفریقا، ۷ کشور از اروپا، ۳۱ کشور از آسیا و ۱۱ کشور از اقیانوسیه. نخست وزیر هند، نارندرا مودی، در طی سخنرانی خوشامدگویی خود به دنبال این بود که خود را به عنوان سخنگوی این کشورها معرفی کند: «ما، جنوب جهانی، بزرگترین چالش ها را برای آینده داریم. سه چهارم بشریت در کشورهای ما زندگی می کنند. ما باید صدایی به همین نسبت داشته باشیم. بنابراین، همانطور که می بینیم مدل هشت دهه حکمرانی جهانی به آرامی تغییر می کند، باید سعی کنیم نظمی را که در حال ظهور است شکل دهیم».

هند از ۱ دسامبر ۲۰۲۲ تا ۳۰ نوامبر ۲۰۲۳ ریاست گروه ۲۰ را بر عهده دارد و نارندرا مودی قصد دارد از این فرصت استفاده کند تا “صدای جنوب جهانی” را با موضوع انتخاب شده توسط هند به گوش برساند: “یک زمین، یک خانواده ،یک آینده”. برنامه او برای جهان در چهار کلمه خلاصه می شود:« پاسخگویی، شناخت، احترام و اصلاح». با ایجاد یک دستور کار بین المللی فراگیر و متعادل، به اولویت های جنوب جهانی پرداخته شود:

ـ ایجاد یک دستور کار بین المللی فراگیر و متعادل، رسیدگی به اولویت های جنوب جهانی؛

ـ پذیرش اصل مسئولیت های مشترک اما متمایز برای همه چالش های جهانی ؛

ـ احترام به حاکمیت همه ملت ها، حاکمیت قانون و حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات و منازعات ؛

ـ و نهادهای بین المللی از جمله سازمان ملل اصلاح شود تا موثرتر عمل کنند.

این درخواست بلند پروازانه هند توجه فومیو کیشیدا، نخست وزیر ژاپن (۲۰۲۳) که کشورش ریاست گروه G7 را بر عهده دارد با خود همراه داشت. نخست وزیر ژاپن در سفر خود به ایالات متحده و کانادا در آغاز سال ۲۰۲۳، بارها بر لزوم گوش دادن به کشورهای جنوب جهانی، تلاش برای درک آنها و بدون تلاش برای تحمیل بر آنها تاکید کرد:«روابط با کشورهایی که ما آنها را  اصطلاحأ «جنوب جهانی»  می شناسیم، چالش‌ها و فرصت‌های مهمی را به ما ارائه می‌دهد. جهانی که پس از دوره گذار کنونی پدیدار می شود یک مجموعه واحد از ارزش های همگرا را نخواهد دید. همانند آنچه که در عصر جهانی شدن مشاهده می شود. جهانی متنوع و به طور مشخص، به طور نسبی شاهد ظهور قدرت های ملی کشورهایی با ویژگی های متفاوت هستیم. […] ما باید به ارزش‌های خود متعهدتر باشیم و در عین حال، هنگام تعامل با جنوب جهانی، باید فروتن باشیم و تعصبات خود را کنار بگذاریم و درک قویتری از زمینه‌های تاریخی و فرهنگی آنها داشته باشیم. بر این اساس، واقعاً برای ما ضروری است که این اصل را به اشتراک بگذاریم که جامعه بین المللی جایی نیست که قوی بر ضعیف غلبه کند، بلکه باید توسط قوانین هدایت شود و نه با زور». با این حال،او ضمن  نزدیک‌سازی با جهان جنوبی، صراحتاً چین را از این جنوب جهانی کنار می گذارد. در حالی که چین در رقابت با هند قصد دارد خود را به عنوان رهبر کشورهای جنوب جهانی بداند. در حالی که واژه رهبری عمدتاً در مطبوعات کشورهای غربی دیده می شود. همانطور که شیانگ هائویو، محقق مؤسسه مطالعات آسیا و اقیانوسیه، مؤسسه مطالعات بین‌المللی چین، در ژانویه ۲۰۲۳ نسخه چینی جنوب جهانی را در گلوبال تایمز منتشر کرد: «چرا قدرت‌های غربی‌ ناگهان به «جنوب جهانی» اهمیت می‌دهند؟ ». نویسنده بر تنوع کشورهایی که تحت این نام قرار گرفته اند تأکید و تصریح می کند که «تقریباً همه آنها در مواجهه با استعمار و جنگ سرد، پایبندی به اصول برابری حاکمیت و عدم مداخله در امور داخلی شریک هستند. و از همسویی با یکی از قدرت های بزرگ خودداری کند» . وی در پایان یادآور شد «که قدرت های غربی مجبور نیستند جنوب جهانی را به میدان نبرد تبدیل کنند و بهتر است با پیروی از دستور کار ۲۰۳۰ که در سال ۲۰۱۵ توسط سازمان ملل تصویب شد، بر توسعه این کشورها تمرکز کنند».

در سال ۲۰۱۳، دیوید شامباو« David Shambaugh» ( استاد مطالعات آسیایی،علوم سیاسی در امور چین، در دانشگاه جورج واشنگتن آمریکا)  در باره جنوب جهانی می گوید: «چندین جریان در گفتمان مربوط به جایگاه کشورها در حنوب جهانی وجود دارد وآن را یک «مکتب جنوب جهانی» معرفی کردند و چین را به عنوان یک کشور در حال توسعه و به عنوان یک قدرت تجدیدنظر طلب« رویزیونست» ارزیابی کردند. یعنی قدرتی که قصد دارد نظم ایجاد شده پس از جنگ جهانی دوم را زیر سئوال ببرد، در عین حال می خواهد پیوسته با  اهداف توسعه هزاره که توسط مجمع عمومی سازمان  در سال ۲۰۰۰ تصویب شد، متعهد بماند و از طرفداران تعهد قوی در بریکس و گروه ۲۰ به نفع جهانی چند قطبی تر است» . «با این حال، مفهوم “جنوب جهانی” بخشی از واژگان رسمی چینی نیست. به طور مرتب از همکاری «شمال-جنوب» یا «جنوب-جنوب» صحبت می شود، اما مفهوم تکراری همان «کشور در حال توسعه» باقی می ماند». در ژوئن ۲۰۲۲، جمهوری خلق چین “گفتگوی سطح بالا در مورد توسعه جهانی” را ترتیب داد و شی جی پینگ، رئیس جمهوری خلق چین در طی سخنرانی افتتاحیه خود یادآور شد که “چین همیشه عضوی از خانواده بزرگ کشورهای توسعه یافته است. بنابراین،چین در مواجهه با کشورهای توسعه یافته و خود را به عنوان یک قدرت رقیب ایالات متحده معرفی می کند». وزیر امور خارجه چین هم اخیراً تأیید کرد، «چین خود را به عنوان مدل دیگری از مدرنیزاسیون قرار می دهد». او می گوید «مدرنیزاسیون با ویژگی‌های چینی اجازه داد تا بسیاری از چالش‌ها برای توسعه جامعه بشری را حل کند، رویکردی که بر اساس آن مدرن‌سازی مترادف با غرب‌گرایی است، شکسته شد و شکل جدیدی از تمدن انسانی را ایجاد کرده است. چین همچنین الهام دهنده پنج نقطه مهم به کشورهای مختلف جهان، به ویژه بسیاری از کشورهای در حال توسعه است».

پنج نکته ذکر شده در نقل قول بالا عبارتند از: «استقلال، تقدم مردم بر حاکمیت خود، توسعه مسالمت آمیز، گفتگو با همه و فراگیری، مبارزه  برای همبستگی». به نظر می رسد که این ایده اصلی در راستای سیاست چین همان طرحی است که در کنفرانس باندونگ  اندونزی است که توسط چوان لای،نخست وزیر اسبق چین،در آغاز  شکلگیری جنبش عدم تعهد، به ویژه در مقابل غرب مطرح شده بود. کشورهای غیر متعهد در سال ۱۹۵۵ در بانددوگ اندونزی با حضور ۲۹ کشور تشکیل شد.

بنابراین، مشاهده می کنیم که همه این تلاش ها از دیرباز در رهایی از تحکیم و الگوی غرب است،بدون آنکه بخواهد بلوک در مقابل بلوک بسازد.

بنابراین می توان گفت جنوب جهانی  بخشی از یک سیستم جهانی است که به‌طور فزاینده‌ای چندقطبی تلقی می‌شود که در آن دیپلماسی سیال‌تر می‌شود و به قدرت‌های میانی مانند هند، اما روسیه، فرانسه، برزیل، ژاپن، ترکیه، عربستان سعودی اجازه می دهد تا دارای موقعیت‌ و اقدام عمل بیشتری در روابط بین المللی داشته باشند. کمرنگ شدن نظم و انظباط  و تبعیت مطلق و یکجانبه اتحاد ها فقط این فرایند را تسهیل می کند. نتیجه اینکه «معماری ساختار روابط بین المللی پیچیده تر می شود که با درجات مختلف رقابت، همگرایی و هماهنگی مشخص می شود» جایشانکار  Jaishankarوزیر أمور خارجه کنونی هند. به گفته او، هند باید «چندجانبه گرایی اصلاح شده» را ترویج کند. در این مورد، با آنچه ده سال پیش از آن توسط گروهی از محققان در متنی با عنوان « عدم تعهد» تبلیغ شده بود موافق است: “هدف اصلی یک رویکرد استراتژیک باید ارائه حداکثر گزینه ها به هند در روابط خود با جهان خارج باشد”. سفر امانوئل ماکرون به چین در آوریل ۲۰۲۳ به عنوان یک موفقیت دیپلماتیک تلقی شد و بیانیه انتقادی او در مورد ایالات متحده – “متحد بودن به معنای دست نشاندگی نیست” – مورد قدردانی ویژه قرار گرفت. این موضوع در جریان مکالمه تلفنی اخیر بین مشاور رئیس جمهور فرانسه، و وانگ یی، مدیر دفتر کمیسیون روابط خارجی کمیته مرکزی حزب کمونیست چین دیده می شود: «چین از اعلامیه های مهم اخیراً اعلام شده توسط پرزیدنت مکرون در پلتفرم های مختلف بین المللی چندجانبه که نشان دهنده سنت دیپلماسی مستقل فرانسه است قدردانی می کند».او همچنین از این واقعیت که کشورهای اروپایی در گفتگوها و تماس های خود با چین فعال تر هستند، قدردانی می کند. مخالفت اخیر امانوئل مکرون با افتتاح دفتر ناتو در ژاپن، حتی اگر این بخشی از یک همکاری طولانی مدت بود، پیام مماشات دیگری است که به چین ارسال شده است. خطر گفتمان چندمرکزی، پوشاندن مسئله دموکراتیک داخلی هر کشور است، که الزام آن نمی تواند در پس یک نسبی گرایی دروغین کنایه آمیز «همزیستی مسالمت آمیز» جدید ناپدید شود. یک جهان چند قطبی نمی تواند چیزی بیش از جهانی باشد که با امپریالیسم های رقیب و بالقوه مستبد هموار شده است.

افزون بر این، نویسندگان گزارش استراتژیک هندی عدم تعهد،براین فرض تاکید کردند که: «ما به شیوه‌های دموکراتیک متعهد هستیم و متقاعد شده‌ایم که دموکراسی‌های مستحکم تضمین مطمئن‌تری برای امنیت در همسایگی ما و فراتر از آن هستند. با این حال، ما دموکراسی را «ترویج» نمی کنیم و دموکراسی را یک مفهوم ایدئولوژیک نمی دانیم که به عنوان محور قطبی شدن در سیاست جهانی عمل می کند».

«جنوب جهانی»،  گروه ناهمگون کشورهای غیرمتعهد

اما جنوب جهانی هرگز قرار نبود صرفاً جغرافیایی باشد. همانطور که «آن گارلند مالر» بیان می کند، “مستقل از ارجاع یکسان به جغرافیا است”. در حالی که بسیاری از نویسندگان به گزارش‌های کمیسیون ویلی برانت،صدر اعظم اسبق آلمان در سال‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۸۳ اشاره می‌کنند، که خطی را ترسیم می‌کرد که تقریباً جهان را از نظر توسعه اقتصادی به شمال-جنوب تقسیم می‌کرد. مفهوم جنوب جهانی منحصراً جغرافیایی یا اقتصادی نیست. جنگ در اوکراین، نقش فزاینده این گروه از کشورهای در حال توسعه و نوظهور آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین را در عرصه بین المللی نشان داد. حدود ۴۰ کشور از بین آنها از جمله چین یا هند در جریان رای گیری در سازمان ملل در ۲ مارس، ۷ آوریل و ۱۲ اکتبر ۲۰۲۲در محکومیت جنگ روسیه و سپس الحاق چهار استان از دونباس، رای ممتنع دادند. گرچه دیگرکشورها  که تعدادشان بیشتر بود به این قطعنامه ها رأی دادند، اما این کشورها از جانبداری در جنگی که در آن فقیرترین آنها، به ویژه در آفریقا، قربانیان جانبی هستند، به دلیل انفجار در هزینه انرژی یا غلات، خودداری می کنند. این واژه جنوب جهانی که مدت‌ها محدود به دنیای کنشگران و محققان بود، اکنون از جمله توسط معتبرترین اندیشکده‌های غربی مورد استفاده قرار می گیرد.

برتراند بدیه« Bertrand Badie » استاد افتخاری دانشکده علوم سیاسی و مولف کتاب « وقتی جنوب دنیا را دو باره اختراع می کند» می گوید: «من کلمه جنوب را خیلی ساده و بدون افزودن «جهانی» ترجیح می دهم که به طور ضمنی به جهانی شدن اقتصاد اشاره دارد. زیرا این مفهومی است اساساً سیاسی و روز به روز بیشتر و بیشتر می شود، حتی اگر در نگاه اول نقط مشترک کمی در این گروه بین کشورهای بزرگ در حال ظهور، مانند برزیل یا هند، و برای مثال جمهوری آفریقای مرکزی وجود داشته باشد».

اما آیا جنوب جهانی در مقابل غرب است؟ آیا جنگ جهانی سوم در راه است؟

با وجود گسترش جنگ  های نیابتی آشکار و یا کمتر مطرح در مطبوعات جانبدار و هشداردهنده درهمین دو سال اخیر، چنین سؤالی در پایان سال ۲۰۲۳  با دسته بندی و صف آرایی قدرت ها دیگر کاملاً پوچ نیست، حتی اگر پاسخ احتمالی «نه» باشد.

اما در حاشیه جنگ روسیه ـ اوکراین، صف‌بندی‌های بالقوه ای در افق ژئوپلیتیکی در حال ظهور است، غرب قلمداد می کند که مورد حمله بربریت علیه تمدن قرار گرفته است، بلوک در برابر بلوک ، به‌طور گسترده قرار دارد. در واقع خروجی این برخورد وحشتناک است، زمانی که همه راه‌های برون رفت از بحران مسدود باشند، آنچه در پی بن بست می آید، خشم، نفرت و بدبینی در واکنش به این رویدادها خواهد بود.

از بین دو صف بندی موجود هر یک مدعی است «آنها علیه ما تا سر حد مرگ می جنگند” یا می گویند” سعی کنیم بفهمیم در سرآنها چه می گذرد”، با نفرتی که ما را می بلعد بجنگیم، یا یک سازش عملی پیدا کنیم».متأسفانه این اولین رویکرد صف بندی در برابر صف دیگر در حال افزایش است. برای مثال، می‌توان مشاهده کرد که حامیان بی چون و چرای اسرائیل، یا حامیان حداقل توازن میان گرایش به اسرائیل و حمایت ار فلسطینی‌ها برای فرار از تحقیر شهروندان عمدتاً در جهان شمال یافت می‌شوند .

برعکس، حمایت فعال کنونی از فلسطینی ها – و حتی حمایت صریح از حماس – بیشتر در “جنوب جهانی” و در کشورهای “دموکراتیک اقتدارگرا” یافت می شود. جنوبی که از تضادهای درونی غرب (از تعارض میان حاکمان و جوامع مدنی) استفاده می کند تا پایان هژمونی غرب را اعلام کند.

قدر مسلم، در جوامع غربی اغلب بر خلاف گزینه های دولت‌هایشان، در هفته‌های اخیر شاهد تظاهرات حمایت از فلسطینی‌ها بودیم – از جمله در دانشگاه‌های آمریکا. تظاهراتی که در آن استفاده از کلمه «نسل‌کشی» در مواجهه با ویرانی‌های خونینی که بر غیرنظامیان غزه وارد شده، گسترش می یابد: تقریباً بیش از ۱۵۰۰۰ کشته در چهار هفته (طبق آمارهای ارائه‌شده توسط مقامات بهداشتی وابسته به حماس).

چه کسی یا کسانی از اسرائیل حمایت می کنند؟ در سطح رسمی: ایالات متحده، کانادا، تمام اروپا، به علاوه: هند، استرالیا، ژاپن، کره جنوبی، برخی از کشورهای آمریکای لاتین (آرژانتین) وبرخی از کشورهای آفریقا(کنیا). و نیز در کشورهایی که به‌رغم تلاش‌ها برای ممنوعیت تظاهرات حامی فلسطین در فرانسه و آلمان، عموماً کثرت‌گرایی و آزادی بیان وجود دارد.

چه کسی یا کسانی اسرائیل، ایالات متحده و “امپریالیسم” را محکوم می کنند، در حالی که کم و بیش از حماس حمایت می کند؟ ایران، ترکیه، ونزوئلا، الجزایر، تونس، سوریه، افغانستان… با وجود احتیاطات زبانی در روزهای ۷ و ۸ اکتبر، در برابر وحشت اولیه در اسرائیل، چین و روسیه خود را به‌عنوان «سپری در برابر هرج و مرج امپریالیستی» معرفی می کنند.

بنابراین، ما با دو رویکرد مواجه هستیم که «منطقأ» باید امر نظم جهانی «آزادی بیان» و «دموکراسی» را به یکی از آنها بسپاریم. کشورهای مرسوم به غرب که تاکنون بر همه امور مسلط بودند، یا کشورهای نوظهورقدرتمند خواهان نظم و انضباط نوین در روابط همه جانبه بین المللی.

تبلیغات منسجم مطبوعات نزدیک به دیپلماسی کشورهای غربی بر طبل «بربریت و یهودی ستیزی» می کوبند و خواهان تحریم و انزوا ی منتقدان به بمباران اسرائیل و کشته شدگان کودکان و زنان و ویرانی نوار غزه هستند. این تبلیغات در واقع یک ساده‌سازی و ناعادلانه است،  زیرا قدرت مخرب تروریسم فاشیستی در سمت اسرائیل را نادیده می گیرد یا کم اهمیت می داند. برای مثال در قتل عام غیرنظامیان در کرانه باختری توسط انبوهی از افراط‌گرایان یهودی، با کمک و استفاده از اصطلاح «نیروهای انتظامی دولتی».

بنابراین، شمال در برابر جنوب، چین-روسیه-ایران  .. در برابر غرب در حال انحطاط!!. آیا در سرآغاز یک جنگ جهانی سوم هستیم؟ خیلی سریع به این نتیجه نرسیم! اولاً، اگراز هر جهت به ائتلاف «متعهد»های جدید دقت کنیم، خطوطی را می‌یابیم که واضح نیستند… و تناقض‌ها بین آنها زیاد هستند.

اما مواضع و استراتژی آمریکا در قبال اسرائیل را باید از زبان الکساندر هیگ، وزیر امور خارجه در دوره ریاست جمهوری رونالد ریگان در اوایل دهه ۱۹۸۰ شنید که به صراحت توضیح داد: «اسرائیل بزرگترین ناو هواپیمابر آمریکا است، غرق نشدنی است، نمی تواند هیچ نیروی آمریکایی را حمل کند و در منطقه حیاتی برای امنیت ملی آمریکا است».

در مقابل، بریکس به عنوان یک ضد قدرت جدید در مخالفت با تحکم غربی معرفی می شود. اما تا دگرگونی های آینده، هند و آرژانتین که اعضای بریکس هستند، امروز به شدت از اسرائیل دفاع می کنند. خود روسیه تا این اواخیر روابط خوبی با دولت نتانیاهو داشت.

اما در پس دیپلماسی داخلی بین این «قدرت ها» که تنفر از غرب را تجسم و از آن بهره‌برداری می‌کنند، تند خویی ضد اسرائیلی، فریاد ضد امپریالیستی و یک بردار ضدغربی را به نمایش می گذارند،اما در بین آنها تناقضات فراوانی را می‌یابیم. بین چین، روسیه، ایران – حالا ترکیه، چهارمین کشور را اضافه کنیم – رقابت ها، بی اعتمادی ها و تناقضات زیادی پیدا می کنیم. پوتین و اردوغان قبل از “دوستی” در سوریه جنگیدند. چین، روسیه را به عنوان یک دست نشانده بالقوه می بیند. ترکیه عضو ناتو است اما از حماس حمایت می کند!!

دِلفین آلیس (Delphine Allès ) معاون «موسسه ملی زبان ها و تمدن های شرقی»اینالکو«Inalco» در مصاحبه با “لوموند” توضیح می دهد «که در طول جنگ سرد، جهان سوم با منطق بلوک ها مخالف بود، وارث آن، «جنوب جهانی»، وجود آنها را تقویت می کند. با این وجود، اگر کشورهای مربوطه مدعی جایگاه بهتری در حکمرانی جهانی باشند، اما تضادهای شدیدی بین آنها وجود دارند». دلفین آلس همچنین می گوید: «در نهایت، جنوب به گروهی از کشورها اطلاق می‌شود که بسیار ناهمگون هستند». کشورهای نیمکره جنوبی مانند استرالیا مستثنی هستند، در حالی که چین، دومین اقتصاد بزرگ جهان با تولید ناخالص داخلی ۱۸۰۰۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۲، شامل می شود. مجموعه ای با «هندسه متغیر» است. به گفته  این محقق گرچه این جنوب جهانی هیچ گونه وحدت اقتصادی، تاریخی، جغرافیایی و حتی سیاسی را از خود ارائه نمی دهد،اما وقتی مدعی رهبری در صحنه بین المللی هستید، بدیهی است و جالب تر است که خود را نماینده گروهی متشکل از ۱۳۴ کشور معرفی کنید. هاوانا که از ژانویه ریاست G77 را بر عهده دارد، به ویژه خواستار «وحدت» اعضای خود برای مبارزه با «منافع کوچک کسانی است که می‌خواهند نظم اقتصادی ناعادلانه کنونی را بدون تغییر حفظ کنند».

اودر پاسخ به پرسش :در جنگ بین حماس و اسرائیل، واکنش‌های ناروشن بریکس را چگونه توضیح می‌دهید که از مسئولین حملات ۷ اکتبر ۲۰۲۳ نام نمی‌برند اما خواهان کاهش تنش یا حمایت از فلسطینی‌ها یا حتی حماس هستند؟  می گوید:«این واکنش‌های متضاد نشان‌دهنده عدم همگرایی سیاسی بین بریکس است و به محض اینکه از جلسه مشترک با صدور اعلامیه خارج می شوند هر یک  برای منافع خوددر صحنه جهانی فراتر می روند. رهبران هند و آرژانتین به سرعت حملات حماس را محکوم کردند، همانطور که امارات متحده عربی، یکی از امضاکنندگان توافقنامه ابراهیم با اسرائیل است. کسانی که از برزیل، چین، روسیه و مصر هستند، خود را به موضعی محدود کرده‌اند که آن را متعادل می‌دانند و از محکوم کردن و دعوت به مماشات با پشت سر گذاشتن ذینفعان خودداری می‌کنند. جای تعجب نیست که در آن سوی طیف، آفریقای جنوبی و ایران با صراحت به مسئولیت اسرائیل اشاره می کنند». اومی گوید: «جنوب جهانی در داشتن وزن سیاسی مشکل دارد، زیرا مواضع آن به ویژه در مورد مسائل آب و هوا و توسعه بسیار متفاوت است. در حالی که چین تلاش می کند موضع رهبری علیه برزیل یا اندونزی اتخاذ کند، هند مدعی است دارای موضع “چند همسو” است و روابط صمیمانه ای با ایالات متحده و روسیه دارد. این استاد دانشگاه یادآور می شود: «بسیاری از دولت هایی هستند که در موقعیت ثانویه قرار دارند و نمی توانند آرزوهای خود را در صحنه سیاسی بین المللی به اشتراک بگذارند».

بنابراین،این موضع‌گیری‌ها باید در چارچوب تداوم سنت‌های سیاست خارجی این کشورها تحلیل شوند، که اشاره مشترک به جنوب جهانی برای تغییر آن کافی نیست. درگیری اسرائیل و فلسطین، اگرچه در سال‌های اخیر در پس‌ صحنه قرار داشت، اما در چارچوب جنگ اوکراین و رقابت بین قدرت‌ها در منطقه هند و اقیانوس آرام، همچنان موضوع بین‌المللی «داخلی» است.

نشست ماه گذشته«اکتبر» بریکس در آفریقای جنوبی طیف وسیعی از واکنش‌ها را برانگیخت، از کسانی که از این گروه به عنوان وسیله‌ای ضروری برای تغییر نظم جهانی ستایش می‌کردند تا کسانی که درباره یک پلت فرم جدید ضدغربی برای دشمنی با ایالات متحده هشدار می‌دادند. اگر این انتقادات آشنا به نظر می رسند، به این دلیل است که به طور منظم توسط منتقدان ابتکارات غیرغربی بازیافت می شوند که به دنبال به چالش کشیدن و اصلاح وضعیت موجود در حاکمیت جهانی هستند.

البته در برخی مقالات نیز تحلیلی مدبرانه از فرصت ها و چالش های بریکس و تبیین لازم از اهداف و استراتژی آن ارائه می شوند. این مقالات به توضیح این موضوع کمک می کنند که چرا با وجود دیدگاه های رقابتی اعضای فعلی و تنش های موجود، ۹ کشور دعوت نامه برای پیوستن به بریکس را پذیرفته اند و ۴۰ کشور دیگر به این کار ابراز علاقه کردند. اعضای جدید و آینده بریکس، این گروه را فرصتی برای گرد هم آمدن برای تمرکز بر منافع مشترک می دانند و منتقدان اشتباه خواهند کرد که از شتاب ایجاد شده توسط آن چشم پوشی کنند. برای این منظور، ادبیات گسترده ای وجود دارد که به کاوش و مفهوم سازی معنای «جنوب جهانی» می پردازد که توسط محققان سراسر جهان، حتی در غرب، ایجاد شده است. به طور خلاصه، این مفهوم به ما اجازه می‌دهد تا پارادایم‌ها و برچسب‌های تحقیرآمیز ایجاد شده توسط قدرت‌های مسلط تاریخی را با برجسته کردن «سطوح مختلف ادغام یا طرد در فرآیندهای تصمیم‌گیری بین‌المللی»، همانطور که Sinah Theres Kloß  می‌گوید،تغییر دهیم.

جنوب جهانی یک مفهوم جغرافیایی ساده نیست

بدون شک ،یکی از استدلال هایی که اغلب علیه جنوب جهانی مطرح می شود، مرجع جغرافیایی است که از آن اجتناب می شود. در واقع، جنوب جهانی شامل کشورهایی در آفریقا، خاورمیانه، آمریکای لاتین و دریای کارائیب و همچنین بیشتر آسیا است که هم در نیمکره شمالی و هم در نیمکره غربی جنوبی قرار دارند. بنابراین منتقدان اغلب از این استدلال برای برجسته کردن تناقضات ظاهری این مفهوم استفاده می کنند. و تلاش می کنند تا شرایط موجود را چندان نامطلوب ارزیابی نکنند.

در سال ۱۹۲۶، آنتونیو گرامشی، نظریه‌پرداز انقلابی و کمونیست ایتالیایی،در مقاله‌ای با عنوان« برخی از مضامین در باره جنوب» از واژه جنوب برای بیان نابرابری‌های بین شمال و جنوب ایتالیا استفاده کرد.گرامشی در انجام این کار، چارچوب سیاسی را به کار برد که بعدها به عنوان مبنایی برای نظریه‌پردازی جنوب در شمال عمل کرد: «یک جغرافیای بدون زمین مشخص از جنبه‌های خارجی سرمایه‌داری… برای حساب کردن مردمان تحت انقیاد در داخل مرزهای ثروتمندترین کشورها، به طوری که جنوب در شمال جغرافیایی و شمال در جنوب جغرافیایی وجود دارد». به عبارت دیگر، در تضادهای سیستمیک تولید کننده بحران ها،ما اکنون به وضوح شاهد شرایط زندگی «جنوب» در کشورهای شمالی هستیم.

«جنوب جهانی»، یک مفهوم ایدئولوژیک ناقصی است از «جهان سوم» تا «جنوب جهانی»

اصطلاح “جنوب جهانی” به نوبه خود برای اولین بار در سال ۱۹۶۹ در مجله لیبرال کاتولیک Commonweal Magazine ظاهر شد. کارل اوگلزبی( Carl Oglesby)، یکی از چهره‌های جنبش دانشجویی آمریکایی که با جنگ ویتنام مخالفت کرد، نوشت: «صدها سال تسلط ایالات متحده بر جنوب جهانی برای ایجاد یک نظم اجتماعی غیرقابل تحمل گرد هم آمده اند».  

از این پس، روی نقشه‌ها، خطی بین مکزیک و ایالات متحده امتداد می‌یابد، آفریقا را از اروپا جدا می‌کند، خاورمیانه را تا جنوب (به استثنای ترکیه) در بر می‌گیرد، سپس زیر قزاقستان و روسیه می‌رود و قبل از غواصی به داخل می‌رود. کره جنوبی، ژاپن و تایوان و همچنین استرالیا و نیوزلند.

افزون بر این، سینا تِرزکلوس ،مردم شناس اجتماعی در مرکز تحقیقات برای مطالعات وابستگی و برده داری در دانشگاه بُن آلمان، در مقالعه ای با عنوان [جنوب جهانی به عنوان  یک عمل خرابکارانه: چالش ها و پتانسیل های یک مفهوم اکتشافی» در جنوب جهانی, ۲۰۱۷]، می گوید: یکی از دلایل اضافه شدن صفت «جهانی» به «جنوب» «تاکید بر این بود که این مفهوم نباید به عنوان یک طبقه بندی جغرافیایی ساده از جهان درک شود، بلکه به عنوان اشاره ای به قدرت جهانی نابرابر است. روابط، امپریالیسم و ​​استعمار نو». او می گوید :«منتقدان استدلال می کنند که «جنوب» اغلب با «گفتمان‌ها و تعصبات توسعه‌گرا» همراه است. همین امر در مورد مفاهیم «اقتصادهای با درآمد کم و متوسط» و «بازارهای نوظهور و کشورهای پیشرفته» که اکنون توسط موسسات مالی بین‌المللی هم استفاده می‌شود، صدق می‌کند. به همین ترتیب، برچسب “در حال توسعه” هنگامی که برای کشورها به کار می رود، بر خلاف اقتصادهای توسعه یافته، مبتذل وتحقیرآمیز است، زیرا سلسله مراتبی بین دولت ها ایجاد می کند. و حتی زمانی که در مورد اقتصادها اعمال می شود. فرض می کند که تنها یک مسیر ممکن برای تکامل برای کشورهای “در حال توسعه” به سمت وضعیت “توسعه یافته”، که بر اساس مدل دولتی مفهوم سازی شده است، وجود دارد».

بنابراین، محدود کردن مفهوم جنوب جهانی به یک مسئله جغرافیایی – یا رد آن به دلیل اینکه محدودیت دقیقی ندارد – خطایی است که تقریباً حضور یک قرن از این نظریه را پاک می کند. همچنین تلاش به فراموشی گذاشتن از برچسب‌های مشابه، مانند بلوک‌های غرب و شرق جنگ سرد است که در خارج از مرزهای سرزمینی اروپا، معنای جغرافیایی نداشت، بلکه پویایی‌های اجتماعی، سیاست‌های سیاسی و اقتصادی آن زمان را خلاصه می‌کرد.

جنوب جهانی همچنین یک مفهوم ساده از توسعه نیست. به همین ترتیب، استفاده از تفاوت های فاحش بین شاخص های اقتصادی و توسعه ای کشورها برای رد تعلق آنها به جنوب جهانی اشتباه است. به عنوان مثال، برخی از نویسندگان استدلال می کنند که یک دسته بندی واحد برای کشورهایی با چنین تفاوت فاحشی در رشد، تولید ناخالص داخلی سرانه و سایر شاخص های مرتبط با توسعه مناسب نیست. بنابراین، محدود کردن مفهوم جنوب جهانی به یک مسئله جغرافیایی یک اشتباه است.

اما گزارش “چالش جنوب” – که در سال ۱۹۹۰ توسط کمیسیون جنوب که اعضای آن منحصراً از جنوب بودند ، منتشر شد- وجوه چندگانه “شمال” و “جنوب” را آشکار می کند و در عین حال بر محوریت مسئله تأکید می کند. روابط بین‌المللی قدرت در حکمرانی جهانی، علاوه بر اقدامات سنتی اقتصادی، ترکیب آنها را تعیین می‌کند. همانطور که نور دادوس و راوین کانل« Nour Dados &Raewyn Connell »توضیح می دهند،«اصطلاح جنوب جهانی بیش از هر چیز استعاره ای از توسعه نیافتگی است. این به تاریخچه استعمار، نئو امپریالیسم و ​​تغییرات اقتصادی و اجتماعی واگرا اشاره دارد که نابرابری های قابل توجهی را از نظر استانداردهای زندگی، امید به زندگی و دسترسی به منابع حفظ کرده است».

افزون بر این، تاکید بر ناهمگونی اقتصادی جنوب و نادیده گرفتن گروه های غربی مانند اتحادیه اروپا، ناتو، G7 و دیگران ریاکارانه است. به عنوان مثال، اتحادیه اروپا به طور گسترده به عنوان یک سازمان فراملی موفق در نظر گرفته می شود، علیرغم اینکه از ۲۷ کشور تشکیل شده است که تولید ناخالص داخلی آنها ازجمله استونی ۳۸ میلیارد دلار  تا ۴ هزار میلیارد دلار آلمان است. به همین ترتیب، در داخل ناتو، بودجه نظامی ایالات متحده که نزدیک به ۱ هزار میلیارد دلار است، بودجه ۸۷ میلیون دلاری مالت و حتی ۵۴ میلیارد دلاری فرانسه در مقابل آمریکا ناچیز هستند .

جنوب جهانی نه دارای یک چشم انداز واحد است و نه یک گروه همگون

ذکر این نکته ضروری است که دانشگاهیان هرگز برچسب “جنوب جهانی” را تئوریزه نکرده اند تا اینگونه استنباط کنند که کشورهایی که آن را تشکیل می دهند همگون هستند، هویت مشترکی دارند یا معماری مشترکی از منافع ژئوپلیتیکی و سایر منافع استراتژیک دارند. در واقع، بکار گیری متداول آن نشان می‌دهد که چگونه آداب معاشرت باید انعطاف‌پذیر باشد و بتواند با تغییر روابط قدرت جهانی در طول زمان تکامل یابد. بنابراین، بحث محدود کردن یا تقسیم جهان به بلوک های ثابت نیز نیست. به ویژه اینکه در عصر جهانی سازی همه عوامل تاثیر گذار در روابط بین المللی فوق العاده متغیر هستندو از یک ستاد مرکزی فرمان نمی گیرند. با این حال، برخی استدلال می کنند که مفهوم جنوب جهانی رویکردهای مختلف به سیاست و حکمرانی دولت‌های درون آن را نادیده می‌گیرد و استنباط می‌کنند که همکاری بین دولت‌های دموکراتیک و غیر دموکراتیک یا بین  خود دولت‌های غیر دموکراتیک غیرممکن است. همچنین این واقعیت را نادیده می گیرتد که حتی دموکراسی های همفکر اغلب دارای منافع متفاوتی هستند که مانع از گرد هم آمدن آنها در اولویت های مشترک نمی شود.

انتقاد از مفهوم جنوب جهانی و نادیه گرفتن از فرایند آن در غرب مد است. با این حال، در زمانی که واکنش ها به جنگ بین اسرائیل و حماس جهان را بیش از هر زمان دیگری قطبی می کند، ما باید تلاش کنیم تا این مفهوم را بازسازی کنیم. در برابر ایده مغالطه آمیز ی که غرب بی نقض  و سازمان یافته است،باید اذعان داشت که جنوب جهانی واقعاً وجود دارد – و این واقعیتی را پوشش می دهد که باید با آن کنار آمد.

[بنابراین اشتباه است که صرفاً بر اختلافات اقتصادی و ژئوپلیتیکی کشورهای جنوب تمرکز کنیم تا ظرفیت آنها برای ایجاد ائتلاف با هدف سازماندهی مجدد نظام بین‌الملل و ایفای نقش مهم آن، به ویژه در شرایطی که احساسات اضطراری  و در مواجهه با بحران های جهانی فزاینده، نادیده گرفته شود. این در حالیست که عمده کشورهای جنوب نه تنها به واسطه جهانی شدن سرمایه داری به حاشیه رانده شدند، بلکه از پیامدهای منفی این فرآیندها نیز رنج می برند. آنها آسیب پذیرترین کشورها در برابر تغییرات اقلیمی هستند و با نابرابری های داخلی روبرو هستند . فرض کنیم تولید ناخالص داخلی هند در پنجمین تولید ناخالص داخلی در جهان باشد، اما تولید ناخالص داخلی سرانه آن را طبق گزارش بانک جهانی در طبقه متوسط ​​پایین قرار دارد. بسیاری نیز با بحران بدهی خارجی روبرو هستند و به طور مشابه برای جذب جریان های مالی بین المللی مورد نیاز برای توسعه اقتصادی خود تلاش می کنند.

همانطور که اجلاس بریکس نشان داد، این تجربیات مشترک حاشیه‌سازی تاریخی از حاکمیت بین‌المللی به تلاش‌ها برای یافتن زمینه مشترک کمک می‌کند. البته ما هنوز به طور ملموس و موثر ندیدیم که این حرکت جدید در جنوب چگونه به پیشنهادهای معتبر برای تغییر سیاست تبدیل خواهد شد، با این حال قابل توجه است. در واقع، امواج فراخوان ها برای اصلاح حکمرانی جهانی و مدل‌های جدید روابط بین غرب و کشورهای جنوب، پتانسیل تغییرات مثبتی را به همراه خواهد داشت که به نفع کشورهای غربی نیز خواهد بود، چه در زمینه مهاجرت و مبارزه علیه قاچاق مواد مخدر و اسلحه، یا فرصت‌هایی برای مشارکت اقتصادی و امنیتی بیشتر می شوند.

برای رد این ایده که ناهمگونی جنوب این مفهوم را تضعیف می کند، باید اسطوره یک جامعه غربی متحد و همگون بر اساس اصول و ارزش های مشترک، به قول جوزپ بورل، نماینده عالی رتبه در امور خارجه اتحادیه اروپا ریکارانه و به عبث می گوید “باغی” که در آن “همه چیز کار می کند” را تجزیه و تحلیل کیم مشاهده می کنیم همه چیز باغی نیست که همه با نوای مشترک در رفاه و آسایش هستند. در سال های اخیر، افزایش آشکار ملی گرایی، پوپولیسم و ​​سایر ایدئولوژی های افراطی در غرب مشاهده شده است. در ایالات متحده، نمونه های متعددی شامل حمله ۶ ژانویه ۲۰۲۱ به ساختمان کنگره، ظهور گروه های نئونازی، و خشونت نژادپرستانه سیستماتیک توسط نیروهای پلیس علیه آمریکایی های آفریقایی تبار است. در داخل اتحادیه اروپا، ایتالیا، لهستان  و مجارستان توسط دولت‌های ملی محافظه‌کار راست‌گرا رهبری می‌شوند و دولت محافظه‌کار بریتانیا نیز در این مسیر حرکت می کند. بنابراین،باید اسطوره یک جامعه متحد و همگون غربی مبتنی بر اصول و ارزش های مشترک را کنار گذاشت.

تضاد منافع و مواضع استراتژیک نیز در غرب رایج است. در داخل ناتو و اتحادیه اروپا، کشورهای عضو در مورد گنجاندن احتمالی اوکراین – کشوری که بر اساس شاخص سال ۲۰۲۱ خانه آزادی تا حدی آزاد تلقی می شود – و در مورد واکنش به جنگ در اوکراین، اختلاف نظرهای عمده ای دارند. همچنین بر سر گسترش بالقوه ناتو به سمت اقیانوس هند و اقیانوس آرام، بین حامیان این گزینه مانند ژاپن و ایالات متحده از یک سو، و اعضای محتاط تر مانند فرانسه از سوی دیگر، اختلافاتی وجود دارد.

دیدگاه‌های متفاوت در مورد این موضوعات و موضوعات دیگر اغلب توانایی کشورهای عضو هر دو صف را برای دفاع از منافع خود در برابر نفوذ تحمیل‌کننده قدرت بزرگ دیگر – ایالات متحده در مورد ناتو، فرانسه و آلمان در مورد ناتو نشان می‌دهد. با این حال، بسیاری از ناظران به طور معمول خودمختاری و منافع جنوب جهانی را با این فرض که احتمالاً تحت تسلط چین و روسیه قرار می گیرند تا برنامه های سیاست خارجی پکن و مسکو را پیش ببرند، رد می کنند.

بحث بر سر ابتکارات غیرغربی

دیدگاه‌های نادیده‌انگاری نسبت به بریکس به‌طور خاص و مفهوم جنوب به‌طور کلی، که در ماه‌های اخیر بر محافل سیاسی آمریکا تسلط داشته است، ریشه در این فرض عمیق دارد که غرب ذاتاً سازمان‌یافته، منظم است و حتی اگر همگون نباشد،متشکل از کشورهایی که دارای ارزش ها و هنجارهای دموکراتیک مشترک هستند که به طور خودکار به همکاری هماهنگ و منافع مشترک تبدیل می شود. برعکس، کشورهای جنوبی – به عبارت دیگر، “جنگل” می تواند “به باغ حمله کند”، طبق استعاره ای که  جوزف بورل، مسئول روابط بین المللی اتحادیه اروپا  به کار می برد – به دلیل اختلافاتشان که فقط می تواند آنها را در مقابل یکدیگر قرار دهد، نمی توانند همکاری کنند. به طور خلاصه، چنین مجموعه ناهمگون از دولت های دموکراتیک، نیمه دموکراتیک و خودکامه در بهترین حالت قادر به دستیابی به چیزی نیستند و در بدترین حالت بی نظمی ایجاد خواهند کرد».

اما غرب نمی‌تواند و نباید قضاوت‌ها و ارزش‌های اخلاقی خود را بر جهان تحمیل کند، همچنین این حق را ندارد که تصمیم بگیرد کدام مفاهیم و ابتکارات معتبر و کدام‌ها معتبر نیستند. در عوض، ناظران سیاسی باید نگاه دقیق‌تری به این تصور گسترده بیندازند که تنها دولت‌های غربی می‌توانند بر اختلافات و منافع متفاوت خود برای تقویت همکاری غلبه کنند. برای این منظور، نگاه منظم به آینه و درک این نکته که انتقادهای معطوف به جنوب عموماً برای گروه‌های غربی نیز قابل اعمال است، پوچ نیست.

انتقادهایی که به جنوب وارد می شود عموماً برای گروه های غربی نیز قابل اعمال است. مفهوم “جنوب جهانی” هم  مانند هر برچسب یا مفهوم دیگری ناقص است. با این حال، جنوب جهانی از ادبیات آکادمیک غنی بهره می‌برد که دسته‌بندی دقیقی از دولت‌هایی را ارائه می‌کند که از لحاظ تاریخی توسط قدرت‌های با نفوذ سنتی به حاشیه نظم جهانی تنزل داده شدند.

امروزه، این برچسب با عملکرد چند گونه  و بی طرفانه تر برای تعیین این دولت های ناهمگون است، برچسبی که همچنین به دنبال تقویت نقش دولت های جنوب جهانی در حاکمیت جهانی و جامعه جهانی است و این تصور را در نزد غرب تداعی میکند که جنوب جهانی می خواهد مسیر تغییر بازیگران مسلط سنتی را ترویج کنند: تمرکز زدایی از امور بین الملل در رابطه با غرب.

به ویژه، به درک اینکه چگونه نابرابری‌های جهانی و پویایی قدرت و همچنین سیاست‌های بین‌المللی توسط  دولت‌های قدرتمند مورد سوءاستفاده قرار می گیرند، به بحران‌های داخلی کشورهای جنوب دامن می‌زنند. افزون بر این، این طور تبلیغ می شود که سیاست های منطقه‌ای و «جنوب جهانی» بر جهانی‌سازی لطمه می زنند، بحران‌ها اغلب بر منافع قدرت‌های بزرگ، امنیت ملی و رفاه انسانی و اقتصادی آنها تأثیر می‌گذارند.

مهمتر از همه،«جنوب جهانی» مفهوم ریاکاری دیرینه غرب را برجسته می کند. اما به بازیگران سیاسی جنوب این فرصت را می دهد تا تخصص و تجربیات خود را مشروعیت بخشند، در حالی که قدرت های غربی را در قبال اقدامات خود و سیاست استانداردهای دوگانه شان مسئول می دانند. رد این واژه به عنوان یک مفهوم توسط بسیاری از ناظران سیاسی غربی در ماه‌های اخیر به‌ویژه شدید بوده است، که با توصیف نادرست تلاش‌های جنوب، مانند تلاش‌های کشورهای بریکس جنوبی، برای پیشبرد مسائل مشترک مرتبط با حکمرانی جهانی همراه است. این «جنوب جهانی»به مثابه جنوب نیست که ما باید آن را رها کنیم، بلکه این نگرش تقلیل‌آمیز و تحقیرآمیز غرب نسبت به میلیاردها نفری است که در آنجا زندگی می‌کنند را باید کنار گداشت.

با این حال، این “جنوب جهانی” باید به عنوان یک واقعیت ذهنی مورد توجه قرار گیرد. میشل دوکلو (Michel Duclos) کارشناس ارشد و مشاور ویژه ژئوپلیتیک و دیلماسی به ما نشان می دهد  که اجماع احساساتی که آنها را گرد هم می آورد، یک همبستگی سیاسی عملی را بین آنها ایجاد می کند که متضمن بینش خاصی از نظم بین المللی و روابط با “غرب” است.. بنابراین ،پرسش اینست که در این زمینه و در مواجهه با چین و روسیه، چگونه غرب می تواند استراتژی دیپلماتیک خود را تطبیق دهد؟

امروزه دیگر درباره «جهان سوم» صحبت نمی کنیم. غیرمتعهدها هنوز با عنوان ۷۷G و سایر گروه‌های خاص برای مجامع چندجانبه با عموم مردم صحبت نمی‌کنند. به نظر می‌رسد فرمول دیگری جایگزین این برچسب‌ها می‌شود، یعنی «جنوب جهانی».

این «جنوب جهانی» حداقل این شایستگی را دارد که صدای کمتر تحقیرآمیز نسبت به جهان سوم را تولید می کند. این «جنوب جهانی» همچنین با یک واقعیت عینی، یک واقعیت روانشناختی دیگر، ودر نهایت با ماهیت سیاسی مطابقت دارد، و ما آن را «بالقوه» خواهیم گفت.

تاثیر جهانی شدن

واقعیت عینی این است که جهانی شدن وضعیت تعداد زیادی از کشورهایی که با ابداع آلفرد سووی« Alfred Sauvy » در گذشته «جهان سوم» نامیده می شدند، تغییر داده است. از دهه ۱۹۸۰، اصلاحاتی که در چین و سپس هند انجام شد، همراه با تأثیرات نئولیبرالیسم بر تجارت جهانی، کشورهایی را که راکد بودند در مسیر رشد قرار دادند. آفریقا نیز به نوبه خود همین مسیر را در دهه اول قرن بیست و یکم در پیش گرفت.

همچنین جهانی شدن نفسی به پیشرفت عمومی دمید و می توان فهمید که از این منظر کشورهای جهان سوم سابق از طریق تعبیر «جنوب جهانی» به جایگاه جدیدی که به آن دست یافته اند دلبسته اند. بنابراین، ما به واقعیت روانشناختی بیشتری دست می زنیم. تأثیر جهانی‌سازی با تأثیرات دیگری ترکیب می‌شود که می‌توان آن‌ها را به وضوح در چارچوب جنگ در اوکراین و نظم نوین جهانی مشاهده کرد. ما به طور خاص باید به تغییر نسل ها، توزیع قدرت، تاثیر رسانه های مدرن فکر کنیم. نتیجه، هر چند ممکن است شگفت‌انگیز باشد، ظهور نوعی «اخلاق جنوب جهانی» است که رهبران کشورهای غربی بهتر است آن را در نظر بگیرند. مطمئناً برای اثبات این موضوع به تحقیقات طولانی نیاز است.

اجازه دهید فقط چند مثال بزنیم. در جهان فرانسوی زبان، رهبران سیاسی که شورش علیه استعمار را رهبری می کردند، به نام آرمان های جمهوری این کار را انجام دادند. این دیگر برای نسل جوان عینیت کنونی ندارد. تنها چیزی که باقی می ماند کینه است. گشایش کشورهای مربوطه به روی جهانی شدن و در عمل با حضور چین، و آمریکا یا ترکیه، حتی کشورهای خلیج فارس و روسیه اعتبار قدرت های استعماری قدیمی را کاهش می دهد. شگفت آورتر اینست که اکنون ایده ها،احساسات و شور و اشتیاق در «جنوب» و همچنین در «شمال»در گردش است.امروزه ما متعجبیم که می بینیم گفت وگوها در آفریقا،ترکیه و ایران ،امارات ،آسیا… همان گفتمان را در مورد شقاوت های استعمار و یا بکاربستن سیاست های دو گانه غربی ها را بکار می برند. اگرچه کشورهای متبوع آنها تجربیات تاریخی متفاوتی را از سر گذراندند. در امریکای لاتین این احساسات و رنجش ها علیه ایالات متحده آمریکاست.  طبیعی است که صحبت از یکسان سازی مطلق ادراکات پوچ خواهد بود، اما در واقع یک نگرش ذهنی مشترک در بسیاری از کشورهای جنوب وجود دارد. در آغاز جنگ روسیه ـ اوکراین، دردیدارهایی که غربی‌ها و نمایندگان جنوب با هم داشتند، زمانی که غربی ها می‌خواستند روسیه محکوم شود، اما طرف‌های جنوب – با ریشه‌های جغرافیایی گوناگون در کنار هم – تمایلی به محکوم کردن نداشتند. آنها به طور غریزی این ایده را مطرح کردند که “این جنگ ما نیست”. به طریق اولی، در مواجهه با مناقشه کنونی بین اسرائیل و حماس، همین تغییر حساسیت ها را مشاهده می کنیم.

یک ژئوپلیتیک «جنوب جهانی»

شاید مورد اعتراض قرار گیرد که نه! جنوب جهانی یک ژئوپلیتیک نیست، زیرا  وقتی به رای گیری در مجمع عمومی سازمان ملل می رویم، اکثریت آرای کشورهای آمریکا لاتین، آفریقا یا آسیا در محکومیت حمله روسیه به کشورهای غرب پیوستند. در آن صورت، جنوب جهانی، حتی در حال شکل گیری در کجای هویت سیاسی می تواند وجود داشته باشد؟

بنابراین،هیچ “بلوک جنوب” ساختار یافته و منسجم حول یک ایدئولوژی وجود ندارد، اما در واقع در کشورهای جنوب به طور کلی از سیاست تحریم ها که به عنوان نسخه مدرن امپریالیسم غربی تلقی می شود، امتناع می شود. بسیاری از رهبران این کشورها این قضاوت را دارند: «امروز روس‌ها  تحریم هستند (بعد هندی‌ها، ایرانی‌ها و بسیاری دیگر)، فردا ممکن است ما باشیم». در میان بسیاری از این کشورها نیز تمایلی وجود دارد که بخشی از مسئولیت آغاز جنگ روسیه ـ اوکراین و حماس ـ اسرائیل را به غرب نسبت می دهند. یا غربی ها را به خاطر عواقب منفی ناشی از جنگ در اوکراین، مثلاً از نظر امنیت غذایی یا دسترسی به کودها، مقصر می دانند. نامزدی حدود چهل کشور برای پیوستن به باشگاه بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین، آفریقای جنوبی) نشانگر واضحی از تمایل به فاصله گرفتن از دامنه غربی هستند. در کشورهای جنوب به طور کلی از سیاست تحریم ها که به عنوان نسخه مدرن امپریالیسم غربی تلقی می شود، امتناع می شود.

بنابراین،اگر «ژئوپلیتیک جنوب جهانی» را ترسیم کنیم، باید به واقعیت مهم دیگری برسیم. در پشت لحظه ای از تأیید جنوب در طول جنگ در اوکراین، ما در واقع بیش از هر چیز لحظه ای از تأیید یک دسته پیشرو در این کشورها را می یابیم. همه به هند و عربستان سعودی فکر می کنند، که در حال حاضر به نظر می رسد که ذینفعان اصلی درگیری اوکراین هستند و غرب موظف است با آنها آشتی کند. اما می توان به ترکیه، ایران، اندونزی، امارات متحده عربی، حتی مراکش یا برخی از کشورهای آفریقایی و آمریکای جنوبی نیز اشاره کرد. برای آفریقای جنوبی که بیشتر به سمت محور مسکو-پکن متمایل است، ایران که سرنوشت خود را به همین محور پیوند می‌ زند، یک سری از «قدرت‌های بزرگ جنوبی» یا «قدرت‌های میانی» (طبق فرمولی که اکنون رایج است) مربوط می‌شود. نه با «عدم جانبداری» مانند دوران غیرمتعهدها، بلکه با انتخاب یک یا آن طرف بر حسب موضوعات و منافع ملی آنها.

این همان “چند همسویی” است که توسط وزیر امور خارجه هند، آقای جایشانکار، تئوریزه شده است. به نظر می رسد که این اصطلاح “چند همسویی” برای نخستین  بار توسط شاشی ثارور( Shashi Tharoor دیپلمات،سیاستمدار و نویسنده هندی)،حدود ده سال پیش استفاده شده است که امروزه به یکی از کلمات کلیدی در گفتمان رسمی هند تبدیل شد. سوبرهمانیام جایشانکار( Subrahmanyam Jaishankar)، وزیر امور خارجه کنونی هند، در اثر خود که در سال ۲۰۲۰ در مورد “راه هند” منتشر شد می گوید: «راه هند راهبردهایی برای یک جهان نامشخص است». اما ارتباط خاصی را با این اصطلاح پذیرفته بود: “در راستای عدم تعهد گاهی اوقات لازمست از چند همسویی صحبت شود، وبه نظر می رسد پرانرژی‌تر و مشارکت‌کننده‌تر از موضع قبلی ممتنع یا عدم مشارکت است». به نظر می رسد که هدف اصلی هند یک رویکرد استراتژیک باارائه حداکثر گزینه ها در روابط خود با جهان خارج باشد. گفتنی است که اگر دولت هند قصد دارد صدای جنوب جهانی باشد، در عین حال واقعیت ادامه تجارت با روسیه را از یک سو کاملاً می پذیرد و از سوی دیگر از متحد شدن با غرب دریغ نمی کند.

یک استراتژی نسبت به جنوب جهانی. از این عناصر تحلیلی چه نتایج عملی می توان گرفت؟

در ابتدا، حداقل از سوی رهبران سیاسی ناشیانه به نظر می رسد(محققان،می توانند خود را هر طور که می خواهند بیان کنند)، که با بکار بردن برچسب “جنوب جهانی”، به عنوان مثال، ناهمگونی این کشورها  را برجسته و تلاش آنها را به زیر سئوال ببرند.  قطعاً می‌توان گفت که با استفاده از اصطلاح «جنوب جهانی»، افسانه‌ای را تقویت می‌کنیم که روسیه یا چین به دنبال بهره‌برداری از آن هستند. اما برعکس این امر صادق است که: از آنجایی که گفتگو با این کشورها ضروری است، در غیر اینصورت حداقل فعلا انکار آنها می تواند پیامد بدی داشته باشد.

غربی ها کم و بیش از نیاز به پر کردن شکافی که بین آنها و جنوب باز شده است آگاه هستد. نشست سران گروه هفت در اوکیناوا(ژاپن) در سال گذشته در مورد یک سری اقدامات به نفع آسیب پذیرترین کشورها تصمیم گرفتند. فرانسه در ماه ژوئن ابتکار اجلاسی را در مورد یک پیمان مالی جهانی جدید اتخاذ کرد که هدف آن جهت دهی مجدد بانک جهانی و صندوق بین المللی پول به سمت نیازهای جنوب، هم از نظر توسعه و هم از نظر انتقال آب و هوا بود. اتحادیه اروپا پروژه «دروازه جهانی» را کم و بیش در رقابت با «ابتکار کمربند و جاده» چین راه اندازی کرده است. دولت آمریکا هر کاری می‌کند تا به هند یا عربستان سعودی نزدیک‌تر شود و روحیه جنگ صلیبی اولیه خود علیه اقتدارگرایان را فراموش کرده است.

تلاش ها برای دستیابی  و گفتگو با قدرت های نوظهور همچنان پراکنده هستند. کشورهای غربی خود را بر روی مسائل اقتصادی یا سوالات مرتبط با “مسائل جهانی” تمرکز می کنند. آیا زمان طراحی استراتژی واقعی تعامل شمال – و بنابراین در عمل غرب “سیستمیک” (اروپا، ایالات متحده، متحدان آسیایی آنها) – در مقابل جنوب جهانی که به مسائل امنیتی هم مربوط می شود،فرا نرسیده است؟ مطمئناً با موانع اختلافات، حتی تنش‌ها، در جنوب روبرو هستیم: جنوب جهانی، با چه کسی باید طرف گفتگو باشد؟  دقیقا این سئوال اصلی است که چه استراتژی مفید خواهد بود: آیا باید از شکاف‌ها در جنوب بهره‌برداری کرد یا آنها را نادیده گرفت یا به دنبال زمینه‌های مشترک فراتر از تقسیمات بود؟ بر چه اساسی و در چه شرایطی؟

برای Anne-Laure Amilhat Szary، که ترجیح می‌دهد از «شمال» و «جنوب» به صورت جمع صحبت کند، این اصطلاح بیش از هر چیز یک بُعد «ساخته‌شده و ایدئولوژیک» دارد و تفاوت‌های درونی را می‌پوشاند. او می‌گوید: «اگر صرفاً به شاخص‌های اقتصادی پایبند باشیم، طیفی از تفاوت‌های ظریف در مورد توزیع ثروت و احتمالات اتحاد ژئوپلیتیکی را از دست می‌دهیم».

«اشاره دائمی به دیگری بودن»

فرانسواز دوفور(Françoise Dufour )، دکترای علوم زبان و نویسنده مقاله جنوب: می گوید: «زمانی که از دیگر جهان نام برده می شود اینها اشکال اسمی هستند که برای بیان تسلطی است که بین شمال و جنوب وجود دارد. این فقط معناشناسی نیست.

روش‌های گفتمانی که شمال را از جنوب متمایز می‌کند با رویه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی مرتبط است… اشاره دائمی به دیگری،غیر خود وجود دارد، شمال مرجع توسعه‌ای است که کشورها قرار است به سمت آن گرایش پیدا کنند».

آن لور آمیلهات اسزاری« Anne-Laure Amilhat Szary » از یک “مفهوم عملکردی” در باره بریکس صحبت می کند که به «کشورهای مسلط شمال اجازه می دهد تا بر موضع خود تاکید کنند و به توجیه قدرت خود ادامه دهند، به ویژه هنگامی که صحبت از نقش برتر آنها در شورای امنیت سازمان ملل متحد می شود. در مقابل، تشکیل «جنوب جهانی» در جریان G77 و چین در کوبا به این کشورها اجازه می‌دهد تا وزن سیاسی بیشتری به خود بدهند».

جنوب جهانی، تضادها و درس های آن برای غرب.

کلمانت گونترن( clement Guntern) در مجله ماهانه سوئیس، نگاه آزاد(Le Regard Libre) به تاریخ اوت ۲۰۲۳،شماره ۹۹ می نویسد :«آیا برتری غرب به پایان خود نزدیک شده است؟ به نظر می رسد ابتکارات متعدد کشورهای جنوب طی یک سال و نیم گذشته، از جمله ابتکار رئیس جمهور برزیل، لولا یا هیئت کشورهای آفریقایی به نفع صلح بین روسیه و اوکراین، این را نشان می دهد. همانطور که وزیر امور خارجه هند، در جریان اجلاس ۲۰۲۲ در اسلواکی گفت: «اروپا باید از این فکر که مشکلات اروپا مشکلات جهان است دست بردارد. کشورهایی مانند برزیل، هند یا اندونزی با استقلال خود در برابر سیاست قدرت‌های غربی، و مهمتر از همه با اتخاذ موضعی در مخالفت با نقش غرب به‌عنوان مرکز جهان، اولین قدم  در راستای دنیای غرب زدایی بر می دارند. اگر مفهوم آنها مستحق شنیدن باشد، اما مسئله مشروعیت آن نیز به همان اندازه مشکوک است».

جنوب جهانی معتقد است که غرب مدت‌هاست قوانین، ارزش‌ها، دیپلماسی خود را بر آن تحمیل کرده است. پس کشورهای جنوب به طور فزاینده ای خود را در صحنه جهانی نشان می دهند.  رائول دلکورد(Raoul Delcorde)، سفیر افتخاری بلژیک و عضو آکادمی سلطنتی بلژیک معتقد است که باید جایگاه جنوب جهانی را در مجامع بین المللی بازتعریف کرد.

اکنون اصطلاح “جنوب جهانی” بیشتر و بیشتر استفاده می شود. این فقط مربوط به کشورهای جنوبی نیمکره ما نیست. نام جغرافیایی مشترک نیست. در واقع، دو کشور بزرگ در جنوب – چین و هند – به طور کامل در نیمکره شمالی قرار دارند بیانگر مجموعه ای از همگرایی های سیاسی، ژئوپلیتیکی و اقتصادی بین ملت های مربوطه است. و بدون شک جنوب جهانی خود را در روشی می داند که برای مقابله با روش های  شمال جهانی است.

کشورهای جنوب عمدتاً قربانی امپریالیسم و ​​استعمار بودند. کشورهای آفریقایی بارزترین نمونه آن هستند. این تاکید تاریخی بسیار متفاوت از دیدگاه آنچه که نظریه‌پردازان غربی به آن وابستگی به عنوان رابطه بین مرکز و پیرامون در اقتصاد جهانی توصیف می کنند، می باشد: به بیان ساده، رابطه بین «غرب و بقیه جهان».

با توجه به عدم تعادل در روابط گذشته بین بسیاری از کشورها در جنوب و شمال – در دوران امپراتوری‌های استعماری و جنگ سرد – جای تعجب نیست که امروزه بسیاری تصمیم می‌گیرند به‌ویژه با یک قدرت بزرگ همراه نشوند. و اگر عبارات “جهان سوم” و “در حال توسعه” تصاویری از ناتوانی اقتصادی را بیان می کرد، اما این مورد دیگربرای “جنوب جهانی” صادق نیست.

از آغاز قرن بیست و یکم، “تغییر جایگاه ثروت”، همانطور که بانک جهانی آن را نامیده است، از اقیانوس اطلس شمالی به سوی آسیا-اقیانوسیه، بسیاری از ایده های از پیش ساخته شده در مورد منشاء ثروت جهانی  را دگرگون ساخت.

پیش‌بینی می‌شود تا سال ۲۰۳۰، سه اقتصاد از چهار اقتصاد بزرگ حهان: چین، هند، ایالات متحده و اندونزی، سه کشور در «جنوب» قرار دارند. در حال حاضر، کل تولید ناخالص داخلی از نظر قدرت خرید کشورهای بریکس – برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی در راس جنوب جهانی ازکشورهای غربی G7 بیشتر است.

این تغییر قدرت اقتصادی با افزایش دید سیاسی همراه است. کشورهای جنوب به طور فزاینده ای خود را در صحنه جهانی نشان می دهند، چه میانجیگری چین برای نزدیکی ایران و عربستان سعودی باشد و چه تلاش برزیل برای ترویج طرح صلح برای پایان دادن به جنگ در اوکراین.

این تغییر توازن اقتصادی ـ سیاسی ،برخی از کارشناسان ژئوپلیتیک مانند کیشور محبوبانی(Kishore Mahbubaniدیپلمات سنگاپوری را بر انداشت تا از ظهور «قرن آسیایی» صحبت کنند. برخی صحبت از “دنیای پساـ غربی” می کنند. ایده اصلی، که توسط چین انجام شد، تعریف مجدد استانداردها است. جنوب جهانی معتقد است که غرب مدت‌هاست قوانین، ارزش‌ها، دیپلماسی خود را بر آنها تحمیل کرده است. زمان تعریف استانداردهای جدید و در نتیجه بازتعریف جایگاه جنوب جهانی در مجامع بین المللی (از شورای امنیت سازمان ملل تا صندوق بین المللی پول، از WTO تا یونسکو) فرا رسیده است.

گرچه نظم بین المللی لیبرال با مجموعه ای از هنجارها و قواعد با هدف ارتقای صلح، ثبات و همکاری بین ملت ها شکل گرفته است، با این حال، این استانداردها که مدت‌ها جهانی تلقی می‌شدند، اکنون در معرض انتقاد، بررسی و حتی زیر سؤال قرار دارند. مناقشات پیرامون موضوعات مهمی مانند حقوق بشر، تجارت بین‌الملل، حاکمیت و حکمرانی جهانی در حال ظهور است که قدرت نظم بین‌المللی را به چالش می کشد. افزون بر این، جنوب جهانی به شکست قدرت غربی در حل واقعی درگیری ها اشاره می کند. شکست مداخله غرب در عراق،أفغانستان، سوریه، یا حتی در جنگ دوم خلیج فارس در سال ۲۰۰۳، ناتوانی در کمک به ثبات لیبی، تنش در کشورهای ساحلی آفریقا..  همگی مصادیق آن چیزی است که یک دانشمند علوم سیاسی از «ناتوانی قدرت» توصیف می کند. این زیر سؤال بردن هنجارهای بین المللی مستقیماً بر همکاری بین المللی تأثیر می گذارد. تنش‌ها بین دولت‌ها که ناشی از برخورد دیدگاه‌های متفاوت و تاکید بر منافع ملی است، ظرفیت نهادهای بین‌المللی را برای ارائه راه‌حل‌های مناسب برای درگیری‌ها تضعیف می‌کند و به بن‌بست منجر می‌شود، همانطور که با انسداد فعلی شورای امنیت (در مورد اوکراین یا سوریه و اخیرأ فلسطین) نشان داده شد. با این حال، ما در دنیای جهانی شده هستیم و برای مشکلات بین المللی مانند تروریسم بین المللی، تغییرات آب و هوایی، بیماری های همه گیری و بحران های مهاجرت تنها راه حل جهانی وجود دارد. بنابراین، چالش ما در اینست که نقطه تعادل بین ارزش‌های جهانی و ویژگی‌های ملی یافت شود. و بدون شک این هم  در چارچوبی چندجانبه گرایی قابل درک است که باید به این امر دست یافت.

با قدرت گرفتن جنوب جهانی، بدون شک باید شاهد حذف تدریجی رفتار تحمیلی G7 باشیم. اما موسسات روابط بین المللی ظرفیت زیادی برای بقا با اختراع مجدد خود دارند. ما می توانیم دو سناریو ممکن برای آینده جنوب جهانی تصور کنیم: اولین مورد دلالت بر رشد جهانی قوی و مهمتر از همه، توزیع مناسب ثروت در سراسر جهان دارد، که باعث می شود G20 (محل تلاقی جنوب جهانی و شمال جهانی) به طرحی برای حکمرانی اقتصاد جهانی تبدیل شود. آیا می‌توانیم جامعه دو قطبی ایالات متحده ـ چین را تصور کنیم که  حاکمیت چندجانبه سیاره‌ای را ارائه دهد؟ این بعید به نظر می رسد، زیرا تضاد چین و آمریکا بسیار قدرتمند به نظر می رسد. سناریوی دوم شاهد تکه شدن رشد جهانی با نابرابری های  بیشتر است. در این صورت، G20 به محلی برای رویارویی تبدیل می‌شود که قادر به وضع قوانین قابل قبول برای همه نیست، جایی که قوی‌ترین‌ها بر ضعیف‌ترها مسلط می‌شوند، با این استدلال که موفقیت اقتصادی آن‌ها مشروعیت انکارناپذیری به آنها می‌دهد. ما وارد دوران پساـ غربی شده ایم. به سختی می توان خطوط  آنرا مشخص کرد، اما غیرقابل انکار است که صفحه ای از تاریخ جهانی ورق خورده است.

آفریقا درکجای جنوب جهانی قرار دارد؟

«جنوب جهانی» تنها در رابطه اش با «شمال جهانی» از طریق نظام سرمایه داری جهانی وجود داشته و وجود دارد. در حاشیه سرمایه داری، بورژوازی های کمپرادور روح پان آفریقاییستی را زیر و رو کرده اند و راهبردهای خود محوری قطع ارتباط را کنار گذاشته اند. ادغام خارجی و فروپاشی داخلی مشخصه قاره آفریقا است. اما مرحله پسا نئولیبرال خواستار مبارزات جدید مردمی، ضد امپریالیستی و ضد نئواستعماری است. این اما به تنهای کافی نیست،پس برای پیشرفت همه جانبه چه مدل اقتصادی ـ سیاسی را باید در پیش بگیرد؟ راه کنونی بمثابه حاشیه سرمایه داری نئولیبرالی یا سوسیالستی با شاخص های دموکراسی،عدالت اجتماعی. الگوی چین یا هند،روسیه ..  . در تعامل یا تعرض با غرب؟ اینست پرسش اصلی.

شواهد تاریخی نشان می دهند که هیچ چیز مطلق و برگشت ناپذیر نیست و «پایان تاریخ» هم مردود است. اما همبستگی بین المللی برای جهانی دیگر،جهانی بهتر الزامی است.

در پایان توجه خوانندگان را به فرازهایی از سخنان لوئیس ایناسیو لولا داسیلوا، رئیس جمهور برزیل طی بازدید از چین در آوریل ۲۰۲۳، در چشم انداز آینده بریکس و وزن اقتصادی،سیاسی آن بر «جنوب جهانی» حلب می کنم. او ضمن استقبال از تصدی مسئولیت «خانم روسف» رئیس جمهور اسبق برزیل بر «بانک توسعه نوین» می گوید: «این بانک  با سرمایه بریکس “همه شرایط را دارد تا به بانک بزرگ جنوب جهانی تبدیل شود،زیرا این  بانک با هف  وام دادن با چشم انداز کمک به کشورها است،نه خفه کردن آنها». اما از نظر لولا، این ایده دامن زدن به تضاد شمال-جنوب نیست، بلکه غلبه برتضاد با به حاشیه راندن شمالِ تا کنون برتر طلب«هژمونیک» است. فرازهایی از سخنرانی لولا در این کنفرانس نشان می دهند که بریکس نه علیه کشورهای غربی ، بلکه بمثابه قدرت نوظهور مستقل در راستای رهایی برای رشد متوازن کشورهای عضو بریکس است: «من فکر می‌کنم ما قربانی هستیم، با ما مانند الگوریتم‌ها رفتار می‌شود و لازم است اومانیسم(انسان گرایی) واکنش نشان دهد. […] ما باید فردگرایی را که در حال تسخیر بشریت است، شکست دهیم. بشریت برای زندگی در اجتماع متولد شد ».

متن کامل به زبان فرانسه یا برزیلی: صفحه اصلی سخنرانی ها و بیانیه های ۲۰۲۳ سخنرانی رئیس جمهور جمهوری، لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا، در مراسم تحلیف دیلما روسف به عنوان رئیس «بانک توسعه نوین».

Discours et déclarations ۲۰۲۳ 

همراهان گرامی!

با خوشحالی فراوان پس از تقریبا ۲۰ سال به شانگهای بازگشتم… و از انتخاب دیلما روسف برای رهبری این نهاد مهم(بانک توسعه نوین) خوشحالم. استقرار یک زن در رأس بانک جهانی به این بزرگی، به خودی خود یک رویداد خارق العاده در دنیایی است که هنوز تحت سلطه مردان است… دیلما روسف به نسلی از جوانان تعلق دارد که در دهه ۱۹۷۰ برای تحقق رویای خود برای جهانی بهتر و عادلانه تر مبارزه کردند و برای آن هزینه گزافی پرداختند.  . نیم قرن بعد، بانک توسعه جدید به عنوان ابزاری برای کاهش نابرابری بین کشورهای ثروتمند و کشورهای نوظهور ظاهر می شود که هدفش مبارزه علیه طرد اجتماعی، گرسنگی، فقر شدید و مهاجرت اجباری است.

دوستان من، تغییرات آب و هوایی، بیماری کووید-۱۹ و درگیری‌های مسلحانه تأثیر منفی بر آسیب‌پذیرترین جمعیت‌ها دارند. اهداف توسعه پایدار با مشکلات جدی مواجه است و بسیاری از کشورهای در حال توسعه بدهی های غیرقابل پرداخت انباشته می کنند. تصمیم برای ایجاد این بانک به دلیل وسعت، اندازه جمعیت، وزن اقتصاد و تأثیری که در مناطق خود در جهان اعمال می کنند..، گامی در اقدام مشترک کشورهای نوظهور است. برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی نمی توانستند از مسائل مهم بین المللی دور بمانند. نیازهای تامین مالی نشده کشورهای در حال توسعه بسیار زیاد بوده و هستند. فقدان اصلاحات مؤثر در مؤسسات مالی سنتی، حجم و انواع اعتبارات بانک‌های موجود را محدود می‌کند. برای اولین بار بانک توسعه نوین بدون مشارکت کشورهای توسعه یافته در فاز اولیه خود ایجاد می شود. رهایی از محدودیت‌ها و مشروط‌های تحمیل‌شده توسط نهادهای سنتی و موارد دیگر: امکان تأمین مالی پروژه‌ها به ارزهای محلی. ایجاد این بانک نشان می دهد که اتحادیه کشورهای نوظهور قادر به ایجاد تغییرات اجتماعی و اقتصادی مرتبط با جهان است. ما نمی خواهیم بهتر از دیگران باشیم. ما خواهان فرصت‌هایی برای توسعه پتانسیل‌های خود و تضمین کرامت، شهروندی و کیفیت زندگی شهروندان خود هستیم. بنابراین، افزون بر ادامه تلاش برای اصلاحات موثر سازمان ملل، صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی و تغییر قوانین تجاری، باید خلاقانه از گروه ۲۰« G20»، که برزیل در سال ۲۰۲۴ ریاست آن را بر عهده خواهد داشت، استفاده کنیم.و ریاست بریکس در سال ۲۰۲۵، با هدف تقویت موضوعات اولویت دار برای جهان در حال توسعه در دستور کار بین المللی پیش خواهیم برد.. «بانک توسعه نوین» ظرفیت تحول آفرینی زیادی دارد تا جایی که مانع از تسلیم شدن کشورهای نوظهور به موسسات مالی سنتی که قصد اداره ما را دارند، خواهد شد. بانک بریکس در حال حاضر چهار عضو جدید را جذب کرده است: بنگلادش، مصر، امارات متحده عربی و اروگوئه که یک مهمان ویژه برای شرکت در بریکس است. چند کشور دیگر به ما می پیوندند و من مطمئن هستم که ریاست دیلما روسف به این روند کمک خواهد کرد.

در برزیل، منابع بانک  توسعه نوین پروژه‌های زیربنایی، برنامه‌های حمایت از درآمد، تحرک پایدار، سازگاری با تغییرات آب و هوایی، بهداشت اولیه و انرژی‌های تجدیدپذیر را تأمین مالی می‌کند. اعضای بریکس با هم ظرفیت خود را برای اقدام مثبت در صحنه بین‌المللی تقویت می‌کنند و از این طریق به اجتناب از بحران‌ها یا کاهش آن کمک می‌کنند و از چشم‌انداز رشد و توسعه اقتصاد ما سود می‌برند. به همه این دلایل، بانک توسعه نوین همه شرایط را دارد تا به بانک جهانی جنوب تبدیل شود.

دوستان ! ما پس از یک غیبت غیرقابل توضیح به صحنه بین المللی بازگشته ایم. ما در مورد مسائل کلیدی زمان خود، مانند کاهش بحران آب و هوا، مبارزه با گرسنگی و نابرابری، چیزهای زیادی داریم. غیرقابل تحمل است سیاره ای که غذای کافی برای رفع نیازهای بشریت تولید می کند، صدها میلیون مرد، زن و کودک چیزی برای خوردن نداشته باشند. غیرقابل قبول است که بی مسئولیتی و طمع یک اقلیت کوچک بقای کره زمین و کل بشریت را به خطر بیندازد. برزیل با تمایل به مشارکت مجدد در ساختن جهانی توسعه یافته تر، عادلانه تر و از نظر زیست محیطی پایدار بازگشته است. ما می خواهیم تجربه رشد اقتصادی همراه با شمول اجتماعی را که برزیل در زمان دولت من و رئیس جمهور دیلما روسف تجربه کرد، با همه کشورهای علاقه مند به اشتراک بگذاریم. سیاست‌های عمومی دولت‌های ما توانسته است میلیون‌ها برزیلی را از فقر شدید نجات دهد و برای اولین بار در تاریخ، برزیل را از نقشه گرسنگی سازمان ملل حذف کند. در عین حال، برزیل به ششمین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل شده است. من مطمئن هستم..  ریاست وی نشان دهنده تعهد مجدد برزیل به بریکس است و همچنین نشان دیگری از تمایل برزیل به تحکیم تقویت  بانک توسعه نوین در مواجهه با چالش ها و نیاز به بهبود مستمر نهادی و عملیاتی است. خوشحالم که زنی در راس این بانک است. یک زن قوی با تجربه زیاد… درطول هشت سالی که من رئیس جمهور برزیل بودم، سعی کردیم بانکو دو سول« la Banco do Sul » را با چشم انداز متحد کردن کل آمریکای جنوبی حول پروژه ای ایجاد کنیم که به ما امکان می دهد بدون نیاز به درخواست کمک از نهادهای مالی بین المللی این کار را انجام دهیم، سرمایه گذاری در موارد ضروری در کشورمان را تامین مالی کنیم. بدون اینکه تسلیم قوانین تعیین شده توسط صندوق بین المللی پول، یا توسط هر بانک دیگر هنگام وام دادن به یک کشور جهان سوم شوند. مردم احساس می کنند این حق را دارند که أمور خود را در دست داشته باشند و از دخالت دیگران در کشور خود آزاد باشند.  به عبارت دیگر،انگار کشورها گروگان وام دهنده گان هستند و مردم مجبور هستند به هر نحوری باز پرداخت کنند. آیا به یاد می آورید زمانی که هر سال یک زن و مرد از صندوق بین المللی پول به فرودگاه ریودوژانیرو یا برازیلیا می آمدند تا حساب های کشورمان را بررسی کنند؟ دیگر چنین نیست ما قانون را تغییر دادیم.

افزون بر این، برزیل ۳۰ میلیارد دلار بدهی به صندوق بین المللی پول داشت، ما نه تنها بدهی خود را پرداخت کردیم، بلکه ۱۵ میلیارد دلار به صندوق بین المللی پول وام دادیم و حتی با بعد از پرزیدنت دیلما، ۳۷۰ میلیارد دلار ذخیره ایجاد کردیم، پولی که برزیل را تا امروز حفظ کرده است و به رغم بی مسئولیتی آخرین دولت برزیل(بولسانورو) اجازه نداد تا برزیل ورشکست شود.

[..] بانک بریکس نشان دهنده چیزهای زیادی برای کسانی است که رویای دنیای جدید را دارند… نیاز به توسعه کشورها آگاه هستند. بنابراین، برای سرمایه گذاری به پول نیاز دارند. هیچ مقام دولتی نمی تواند با چاقو زیر گلویش کار کند چون بدهکار است. بانک ها باید آنقدر صبور باشند که در صورت لزوم، قراردادها را تمدید کنند. زیرا این در اختیار بانک ها نیست که اقتصاد کشورها را خفه کنند، همانطور که صندوق بین المللی پول در حال حاضر با آرژانتین انجام می دهد. و همانطور که برای مدت طولانی با برزیل انجام دادند که مانند همه کشورهای جهان سوم که به پول نیاز داشتند.

رویای ایجاد بریکس، ایجاد ابزاری قدرتمند مالی برای توسعه بود و مطمئناً چنین خواهد بود. این پول با هدف کمک به کشورها و نه با هدف خفه کردن آنها وام می دهد. زیرا در غیر اینصورت کشورهای در حال توسعه و فقیرترین کشورها هرگز موفق به توسعه نخواهند شد. من فکر می‌کنم عادلانه نیست که قرن بیست و یکم را به همان صورتی که قرن بیستم را شروع کردیم به پایان برسانیم: آنهایی که ثروتمند بودند ثروتمندتر شدند و آنهایی که فقیر بودند فقیرتر. .. .پروژه ای که آینده بزرگ تری را برای این کشورها به ارمغان می آورد، ظرفیت سرمایه گذاری بیشتر، ظرفیت تولید بیشتر، ظرفیت صادرات بیشتر را همراه خواهد داشت.

ما باید این دنیا را ببینیم. نه  مانند دنیای تاریکی  که برخی خود را نابغه می دانند، و زمانی که بانک لیمن برازر« Lehman Brothers » در سال ۲۰۰۸ سقوط کرد، این دولت ایالات متحده بود که بدهی آو را از مالیات مردم پرداخت. این خود بانک نبود که به آن نیاز داشت، بلکه دولت بود. امروز با فروپاشی «کردیت سوئیس» درس خوبی به تمام دنیا داد، دولت سوئیس مجبور شد بانک را نجات دهد و ۸ درصد از تولید ناخالص داخلی این کشور را به نجات بانک ها اختصاص دهد. بنابراین لازم است همه ما در اینجا و همچنین همه کشورهای در حال توسعه، بریکس را به عنوان یک چیز بسیار مهم در نظر بگیریم.

می خواهم به شما بگویم که من این افتخار را داشتم (و افتخار بسیار زیادی) داشتم که قبل از نشست های G7 ،با روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی در تماس بودم و ایده یک بانک توسعه نوین در نشست G-7، را اعلام کرده بودم . بانک توسعه ای که باید وظایف بیشتری در اجرای پروژه ها داشته باشد.

هر روز وشب من تعجب می کنم که چرا همه کشورها مجبور به تجارت بر پایه دلار هستند. چرا نمی توانیم با حمایت از پول خود معامله کنیم؟ چرا مصمم به نوآوری نیستیم؟ پس از ناپدید شدن طلا به عنوان معیار برابری ارزش پول، چه کسی تصمیم گرفت که دلار ارز بین المللی باشد؟ چرا ین(ارز ژاپن) نبود؟ چرا این تصمیم واقعی نبود؟ چرا در حد توانایی به عنوان یک پول بی طرف نبود؟ چون ارزهای ما ضعیف بود و در کشورهای دیگر ارزشی نداشت. بنابراین ، پول دلار بدون در نظر گرفتن نیاز ما به ارزی انتخاب شد که کشورها را به وضعیت کمی مهار شده تبدیل کند. چون امروز یک کشور باید دنبال دلار برود تا بتواند صادرات داشته باشد، در حالی که می تواند با ارز خود صادرات داشته باشد و قطعا بانک های مرکزی می توانند به آن رسیدگی کنند. بنابراین، من نمی دانم چه زمانی ـ  ما نمی توانیم دیلماروسف را تحت فشار بگذاریم ـ که پروژه اجرای ارز های ملی به اجرا گذاشته می شود.من فکر می کنم شما در کشوری هستید که یک چیز وجود دارد که ما اینجا به خوبی از آن مراقبت می کنیم و آن صبر است. چینی ها می دانند که چگونه صبور باشند. بنابراین اگر به کمی صبر نیاز داریم باید این کار را انجام دهیم.

اما همانطوری که می دانید چرا بانکی متعلق به BRICS نمی تواند ارزی داشته باشد که بتواند روابط تجاری بین برزیل و چین، بین برزیل و سایر کشورهای بریکس را تامین مالی کند؟ جواب به آن دشوار است. زیرا برخی از مردم به آن عادت ندارند، همچنین تا کنون همه به یک ارز واحد وابسته هستند. اما من فکر می کنم قرن بیست و یکم می تواند ما را آزار دهد و در عین حال  می تواند به ما کمک کند تا کارها را متفاوت انجام دهیم. چه کسی می داند؟ راستش را بخواهید، وقتی ریاست جمهوری برزیل را ترک کردم، هرگز تصور نمی کردم که گرسنگی به کشورم بازگردد. هرگز تصور نمی کردم که ممکن است در زمینه علم و فناوری عقبگردی رخ دهد…. هرگز نمی توانستم تصور کنم هر چیزی را که برای حل مشکلات زیست محیطی در کشور ما ساخته شده بود آنها آن را تخریب و ویران کنند، می دانیم که در بازسازی آنچه قبلاً در گذشته ساخته بودیم، چه مشکلی را تجربه می کنیم. به عبارت دیگر ساختن ما سال ها طول کشید و آنها ( دولت  بولسانورو)ماه ها تخریب کردند… .و ما باید وزارت فرهنگ را بازسازی کنیم نه تنها به فرهنگ به عنوان فرهنگ فکر کنیم، بلکه به فرهنگ از منظر اقتصادی نیز فکر کنیم. مردم باید کشف کنند که هر فعالیت فرهنگی احتمالاً نسبت به بسیاری از سرمایه گذاری های دیگر در هر کشوری شغل بیشتری ایجاد می کند. بنابراین، رفقا، می خواستم به شما بگویم که برزیل بازگشته است. ما با آرزوی کمک به ایجاد برمی گردیم. ما با آرزوی کمک به جهان بازمی گردیم تا دیدگاهی متفاوت داشته باشد. در واقع ما وظیفه جدیدی داریم که ده سال پیش نداشتیم یعنی بسط نفرت یخ زده. ما فکر می‌کردیم که دیگر وجود ندارد و شاید در دهه‌ای زندگی می‌کنیم که نفرت بیشتری در کشور ما (و نه فقط در برزیل، بلکه در چندین کشور در سراسر جهان) فراگیر شده است. پس باید علاوه بر رسیدگی به اقتصاد، علاوه بر رسیدگی به فرهنگ، علاوه بر رسیدگی به امر آموزش، علاوه بر رسیدگی به صادرات، علاوه بر رسیدگی به همه چیز باید وضعیت ذهنی بشریت که در حال تغییر است را مراقبت کنیم. من فکر می کنم ما قربانی هستیم، با ما مانند الگوریتم ها رفتار می کنند و انسان گرایی باید واکنش نشان دهد. ما نمی توانیم جامعه ای بدون قلب، بدون برادری، بدون همبستگی، بدون احساس داشته باشیم. بنابراین، فراتر از سیاست، ما باید مراقب روح خود باشیم، دوباره باید بخشنده باشیم. باید بگوییم سلام، سلام، ظهر بخیر، شب بخیر. ما باید دوباره یاد بگیریم که چگونه دست به دست شویم. شما باید یاد بگیرید که آسانسور را با مردی که در آپارتمان همسایه زندگی می کند به اشتراک بگذارید. شما باید یاد بگیرید که به بزرگراه، جاده یا خیابان با شریک دیگری که ماشین دارد احترام بگذارید. ما باید بر فرد گرایی که بر بشریت حاکم است غلبه کنیم. بشریت برای زندگی در اجتماع متولد شد. بشریت به دنیا نیامد که در انزوا زندگی کند، زیرا ما انسان ها کمی گوشت، کمی آب، کمی استخوان و مقدار زیادی شیمی هستیم. و این کیمیای خیرخواهی، وفاداری، برادری چیزی است که باید بین انسان ها و بین دولت ها حاکم باشد، زیرا در غیر این صورت ما جهانی عادلانه نخواهیم ساخت. پس دیلما همسفر عزیز همینی باش که هستی. کاری را که بهترین انجام می دهید انجام دهید. از تمام مهارت های خود برای تبدیل این بانک BRICS به بزرگترین بانک سرمایه گذاری برای کشورهای در حال توسعه که جهان تاکنون شناخته است استفاده کنید. من مطمئن هستم که شما می توانید آن را انجام دهید. موفق باشید،خدا نگدار شما».

https://akhbar-rooz.com/?p=225832 لينک کوتاه

3 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x

Discover more from اخبار روز - سايت سياسی خبری چپ

Subscribe now to keep reading and get access to the full archive.

Continue reading