یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

صدمین سال درگذشت لنین؛ بازگشت دوباره ی زمانی که گفته می شد لنین را باید خواند

ولادیمیر ایلیچ اولیانوف معروف به لنین (۱۹۲۴-۱۸۷۰) تئوریسین و انقلابی کمونیست روسی، رهبر انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و بنیانگذار دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. لنین دو سال قبل از مرگ، سه سکته ناتوان‌کننده مغزی را تجربه کرد تا در ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴ درگذشت. علت رسمی مرگ او ابتلا به یک بیماری علاج ناپذیر از عروق خونی ثبت شده‌است. جسد لنین را پس از مرگ مومیائی کردند.

صد سال بعد از مرگ لنین، جسد مومیایی‌شدۀ رهبر انقلاب بلشویکی همچنان در مقبرۀ میدان سرخ مسکو در معرض تماشاست. ولی دولت روسیه برای صد سالگی مرگ لنین هیچ برنامۀ خاصی تدارک ندیده است. ولادیمیر پوتین تزار کرملین چندان دل خوشی از لنین، آموزه ها و اقدامات او ندارد اما مردم با احترام از لنین یاد می کنند.

لنین رهبر و معمار انقلاب کارگری در روسیه بود. انقلاب ۱۹۱۷ روسیه به رهبری لنین، پس از کمون پاریس در سال ۱۸۷۱، برای دومین بار در تاریخ، طبقه کارگر را در راس و در متن قدرت سیاسی قرار داد. حکومت شوراها، سریعا مالکیت خصوصی بر زمین را لغو کرد و زمین های مالکین و دولت و کلیسا را به مالکیت عمومی در آورد و در اختیار همه زحمتکشان قرار داد. به فوریت برابری کامل حقوق زنان و مردان را در همه عرصه های اقتصادی، اجتماعی و خانوادگی به صورت قانون در آورد، مذهب را به طور کامل از دولت جدا و دست کلیسا را از امور دولتی و از جمله دخالت در آموزش و پرورش کوتاه کرد. حق تعیین سرنوشت ملل را در روسیه تحقق بخشید.

این انقلاب ضربه ای جدی به نظام جهانی سرمایه داری وارد آورد، از یک طرف کینه و نفرت همه سرمایه داران و دولت هایشان و شدیدترین واکنش خصمانه آنان را برانگیخت و از طرف دیگر امواج نیرومند آزادیخواهی و عدالت طلبی را در سرتاسر کره زمین به حرکت در آورد. تاثیرات انقلاب کارگری ۱۹۱۷ روسیه در دنیا به قدری بود که بورژوازی غرب از ترس تکرار این انقلاب، به رفرم هایی چون معمول کردن حق رای همگانی برای همه شهروندان از جمله زنان، رایگان اعلام کردن آموزش و پرورش برای همه کودکان، تصویب حق بیمه و بازنشستگی برای سالمندان و کاهش ساعت کارروزانه به ۸ ساعت تن در داد.انقلاب کارگری روسیه تاثیر عمیقی بر مبارزات رهایی بخش مردم تحت ستم داشت و خود سند زنده ای بود بر این که طبقه کارگر هیچ گونه منافعی در بقای هیچ شکلی از اشکال ستم و نابرابری ندارد و پیگیرترین پیشرو راه رهایی از کلیه ستم ها و نابرابری ها است.

 لنین، رهبری بود که می‌دانست چه می‌خواهد و هدفش را به‌روشنی می‌دید و برای پیروزی و به دست گرفتن قدرت سیاسی و پیشبرد اهدافش که آنان را اهداف طبقه کارگر (پرولتاریا) می خواند، لحظه‌ای درنگ نمی‌کرد. اما میراث لنین محدود به عرصه ی سیاست نیست. دستاوردهای نظری لنین همچون میراث سیاسی‌اش در یک قرن گذشته سرچشمه ی چالش میان اندیشه ورزان چپ و همینطور مخالفان آن در باره ی رابطه ی طبقه کارگر و دولت، حزب و طبقه، دولت و انقلاب، دیکتاتوری پرولتاریا، انقلاب و رفرم، دموکراسی شورایی و دمکراسی پارلمانی، مسئله ملی، حق تعیین سرنوشت ملل و مبارزه ی طبقاتی، جنگ و وظیفه سوسیال دمکراسی انقلابی، سرمایه داری و تحول تاریخی آن، امپریالیسم و سرمایه داری …بوده است. جرج لوکاچ “در بخش‌هایی از کتاب “تاملی در وحدت اندیشه لنین” می‌گوید : «لنین پس از مارکس بزرگترین متفکری است که از جنبش انقلابی طبقه کارگر برخاست. او همچون مارکس هرگز تجارب محدود در زمان و مکان روسیه را کوته بینانه تعمیم نداد، وی نخستین و تا مدتی تنها رهبر و نظریه پرداز مهمی بود که ریشه‌های تئوریک جنبش پرولتاریا را تفسیر می‌کرد”. لنین همچنین بنیانگذار مفهوم امپریالیسم است» میراث لنین عاری از نقد بخشی از نیروهای چپ نیست. برخی در نقد نوشته ها و پراتیک لنین تا آنجا پیش می روند که می گویند لنین کمونیسم مارکس را دچار دگردیسی کرد. در دو مقاله ی زیر به نقل از لوموند دیپلماتیک به میراث سیاسی و نظری لنین و تاثیر وی بر اندیشه و عمل احزاب چپ از جمله حزب کمونیست فرانسه اشاره شده است.

لنین، دمی در مارکسیسمی پویا

نویسنده Frédéric Boccara برگردان شروین احمدی

صد سال پیش، در ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴، لنین درگذشت. برای نشریه اقتصاد و سیاست(Économie & Politique)، کار او یک میراث ساده نیست، بلکه لحظه ای مهم در مارکسیسمی زنده بود. نه تنها از طریق اقدامات انقلابی عظیم وی در روسیه، بلکه به واسطه عمق کار نظری او، به ویژه در زمینه اقتصادی که بخش زیادی از آثار خود را به آن اختصاص داد.

فردریک بوکارا در سطور زیر یادآوری می کند که چگونه بررسی آثار او تفکر اقتصادی را در درون حزب کمونیست فرانسه تغذیه کرده و همچنان تغذیه می کند و موجب زایش مکتب تنظیم سیستمی مارکسیستی گشت که توسط پل بوکارا بنا گذاشته شد.

لنین یک انقلابی بزرگ و یک سیاستمدار بود، او همچنین یک اقتصاددان معتبر مارکسیست بود که اثر خود را در بحث‌های اقتصادی و تفکر زمان خود بر جای گذاشت. سرمایه داری در آن زمان در بحران عمیقی قرار داشت (ما امروز آنرا «سیستمیک» می نامیم )، و لنین از آثار مارکسیست های معاصر خود، به ویژه رودلف هیلفردینگ، و مفهوم «سرمایه مالی» وی استفاده کرد. تحلیل لنین بسیار دیالکتیکی و سیاسی است.

با این حال، اگر چه وی فرمول «سرمایه داری انحصاری دولتی» (CME) را ابداع و تا حد زیادی در آثارش از آن استفاده کرد، این مفهوم در حد یک فرمول باقی می ماند و لنین تا آنجا پیش نرفت که آنرا به یک نظریه تحلیلی دقیق تبدیل کند. این محدودیت‌ها عمدتاً به دلیل توسعه ناکافی سرمایه‌داری توضیح داده می‌شود که لنین قادر به مشاهده آن بود. سرمایه داری ای که وارد بحرانی عمیق شده بود بدون اینکه راه خروجی را پیدا کند که پس از جنگ جهانی دوم آنرا یافت. این امر همچنین با انحصار فعالیت لنین حول مبارزات سیاسی فوری توضیح داده می شود، که به ساده سازی، گاه تا حد افراط، نیاز داشت ،امری که «عقب ماندگی» شناخته شده روسیه آنرا تحمیل می کرد. «عقب ماندگی» ای که هم لنین از آن رنج می برد و هم به نوعی کل جنبش کمونیستی و مارکسیستی بعد از او از آن رنج برده است.

ارائه یک نظریه دقیق «سرمایه داری انحصاری دولتی» دقیقاً همان کاری است که پل بوکارا انجام داد. او با به چالش کشیدن تحلیل‌های خشک دهه ۱۹۶۰ شوروی ها مبنی بر اینکه سرمایه‌داری در یک «بحران دائمی» قرار گرفته ، که در تضاد آشکار با واقعیت‌ها بود، نشان داد که «سرمایه داری انحصاری دولتی» یک راه‌حل واقعی و مؤثر برای خروج از بحران «بین دو» جنگ بود. اما پل بوکارا همچنین جوهره عمیقاً سرمایه‌داری آنرا نمایان کرد و بلافاصله پس از آن تحلیلی از بحران «سرمایه‌داری انحصاری دولتی»، از اواخر دهه ۱۹۶۰ تا آغاز دهه ۱۹۷۰ ارائه داد. بحرانی که ابتدا «ساختاری» و سپس « سیستمیکِ رادیکال» توصیف می‌شود »(۱). او در همان زمان در تحلیلی امکان مهار و کنترل سرمایه داری به واسطه نرخ سود را نشان داد .

سه مقاله از پل بوکارا که تحت عنوان «برای یک انقلاب در انقلاب نظری مارکسیستی» در نشریه اقتصاد و سیاست در زمان سقوط نظام شوروی منتشر شد، نگاه ویژه ای به کار لنین از زاویه مسائل سیاسی دارد. امری که در پایان قرن نوزدهم ضروری بود و امروزه نیز تا حد زیادی موضوع روز است.

او همچنین در مقاله « لنین، نظریه پرداز بزرگ مارکسیست»(اکتبر ۲۰۱۷) ، عصاره ای از کار نظری بنیادی کاترین میلز در مورد بحران ها را ارائه می دهد، که چرخه بحران متوسط («در ارتباط با وضعیت اقتصادی»، هر ۸ تا ۱۲ سال) را از چرخه بحران طولانی مدت، از نوع «کندراتیف»( تا پنجاه سال ) متمایز کرده و آنرا نظریه پردازی می کند. پل بوکارا عناصر مشترک و محدودیت های تحلیل تعداد زیادی از اقتصاددانان از همه مکاتب فکری را در باره بحران ها مرور می کند. در نوشته حاصل این بررسی او بر کار لنین تأکید می کند، حتی اگر در جاهای دیگر آثارش (در دو کتاب) به جنبه های دیگر لنین می پردازد.

این مانع از آن نمی‌شود که پل بوکارا از لنین فاصله بگیرد و او را در مورد تصورش از دولت، سیاست و همچنین در مورد رابطه بین اقتصاد و «آنتروپونومی»(۲) به شدت مورد انتقاد قرار دهد. به طور خاص، پروژه سیاسی عمده ای که توسط پل بوکارا تحت عنوان «امنیت شغلی یا آموزشی» مطرح می شود، در مرکز آنچیزی قرار دارد که می توانیم آنرا سوسیالیسم قرن ۲۱ بنامیم . در این پروژه اهمیت قابل توجهی به رشد هر فرد داده می شود – از طریق نقش کلیدی آموزش و در نتیجه خودسازی – و بنابراین فراتر از یک بینش لنینیستی خاص است که تمایل دارد انسان را بیش از هر چیز به یک چرخ دنده در لوکوموتیو جامعه، بمثابه یک کل بزرگ تقلیل دهد *. آموزش که در واقع در بینشی دیالکتیکی، عامل کارآمدی اجتماعی و یاری به جامعه است، در عین حال کمکی به هر فرد انسانی، با ویژگی هایش برای رسیدن به آرزوها، و ظرفیت رهایی اش می باشد. او بر ضرورت مطلق توسعه میدان فعالیت‌های آزاد که نباید به کار تقلیل یابد، تأکید می‌کرد و در عین حال بر الزام اساسی یک دیالکتیک در سطح کل جامعه بین «ضرورت» کار و «سرزمین آزاد» از فعالیت‌های غیر کاری تأکید داشت. تا جایی که غلبه بر خود «کار» بمثابه یک مقوله، را در آینده ای دور مطرح می نمود.

بنابراین پل بوکارا با شناخت عمیق از لنین هم ستایشگر بزرگ و هم منتقد بسیار تند اوست. منتقد به معنای مارکسیستی این واژه، برای غلبه بر او در شرایط مختلف تاریخی. او دائماً بر عدم دسترسی جنبش کمونیستی به متون اولیه مارکس تاکید می کرد امری که همچنین در مورد لنین نیز صدق می کند که به بسیاری از نوشته های اساسی مارکس مانند ایدئولوژی آلمانی دسترسی نداشت.

۱- در ارتباط با زیر سوال بردن سیستم، اما همراه با رادیکالیسمی که دگرگونی‌های بنیادی سیستم بوجود می آورند، مانند انقلاب اطلاعاتی که تولید را عمیقاً دگرگون می‌کند… و بازتولید آنتروپونومیک، یا مانند انقلاب کنترل باروری و طول عمر

۲- anthroponomie : اصطلاحی که توسط پل بوکارا ابداع شد و به حیات مجدد انسان ها و جامعه در تمایز با اقتصاد که موجب بازتولید محصولات مادی می شود، اشاره می کند. در زندگی واقعی، اقتصاد و انسان شناسی تلاقی می کنند. این امر امکان ارتباط بین استثمار و از خود بیگانگی را فراهم می کند.

* برای مارکس:« رشد آزادانه هر فردی شرط رشد آزادانه همه افراد است». برای لنین: «در جامعه زیستن ولی خود را از آن فارغ شمردن، روا نیست…. آزادی فردی نمیتواند و نباید در نقطه مقابل آزادی اجتماعی قرار گیرد.( برگرفته از نوشته های احسان طبری)

Frédéric Boccara اقتصاددان، عضو کمیته اجرایی ملی حزب کمونیست فرانسه

***

حزب کمونیست فرانسه و لنین، از پانتئون تا سردخانه؟

نویسنده Guillaume Roubaud-Quashie برگردان باقر جهانبانی 

سکوت کمونیست های فرانسوی در باره لنین، توضیحات متعددی دارد. از جمله این امر که گویا او دیگر نه تنها منبع الهام نیست بلکه حتی می تواند برای برخی نقش ترمزکننده ایفا کند. با این حال، کم کم دوباره خواندن آثارش از نو پا می گیرد.

مارسل کشن(Marcel Cachin) رهبر (آینده) حزب کمونیست فرانسه کنار لودویک اسکار فروسارد (Ludovic Oscar Frossard ) رهبر حزب سوسیالیست (SFIO) در بازگشت از مسکوی انقلابی، برای جمعیتی که در پاریس برای شنیدن این دو رهبر سوسیالیست در ۱۳ اوت ۱۹۲۰ گردآمده بودند، سخنرانی کردند : « چه لذتی برای یک سوسیالیست پیر که سی سال آرزو داشت جامعه ای را ببینید که در آن کار مورد استثمار قرار نمی گیرد. بالاتر ازآن در روسیه شاهد آن باشد که اردوگاه کار به تنهائی تمام قدرت را در اختیار دارد» و جمعیت در واکنش به این سخنان فریاد زد « زند باد لنین، زنده باد شوروی».

در طی دهه ها، لنین برای بسیاری از انقلابیون نماد این واقعیت بود: کسی که در جائی که دیگران تا کنون شکست خورده بودند (از کموناردهای پاریس تا انقلابیون آلمان)، موفق شده بود. جنبش کارگری فرانسه هر اندازه هم که به گذشته خود افتخار می کرد، نمی توانست نسبت به این واقعیت جدید بی تفاوت بماند. در واقع، در کنگره تور، در دسامبر ۱۹۲۰، طرفداران عضویت در انترناسیونال کمونیست، که تفوق داشتند، فریاد زدند: «زنده باد ژورس و لنین!». محبوبیت وجایگاه لنین به طرز متناقضی پس از مرگ او بازهم بیشتر افزایش یافت.

سپس نشریه تئوریک حزب« Cahiers du bolchevisme » ، وضعیت ایدئولوژیک حزب کمونیست فرانسه را چنین ارزیابی کرد: «۲۰ درصد طرفداران ژان ژورس، ۱۰ درصد مارکسیسم، ۲۰ درصد لنینیسم، ۲۰ درصد تروتسکیسم و ۳۰ درصد سردرگم». با بلشویکی کردن («بلشویزاسیون») که هدف آن ایجاد نوع جدیدی از حزب طبقه کارگر، الهام گرفته از تجربیات پیروز بلشویکی بود، برای مدتی طولانی در میان کمونیست های فرانسوی دوران لنین یا به عبارت دقیق تر، «مارکسیسم-لنینیسم» آغاز گشت، دورانی که در آن استالین نیز حضور پیدا کرد.

لنین را ترجمه کنید و بخوانید

اراده ای قوی برای انتشار آثار لنین بروز کرد : لنین باید تا حد امکان ترجمه و خوانده شود. از سال ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۴، انتشارات اومانیته شش اثر از لنین (بعد از تروتسکی، ژورس و زینوویف)، یک نوشته در مورد لنین و سپس سه اثر دیگر در ماه‌های پس از مرگ او چاپ کرد، امری که از آن پس شتابی جدی گرفت. این یکی از ماموریت هایی بود که از آن زمان به انتشارات سوسیال بین المللی (Éditions Sociales Internationales) سپرده شد. هدف تنها امری فرهنگی و یا فضل فروشی روشنفکرانه نیست، بلکه امری سیاسی است. ماری سیسیل بوژو (که من این مطالب را از او به عاریت گرفته ‌ام) به فراخوانی برای خواندن کتاب « بیماری کودکی، چپ روی در کمونیسم » اشاره می کند، که در روزنامه اومانیته در سال ۱۹۲۵ منتشر شد : « کتاب‌های دیگر لنین کمونیسم را آموزش می‌دهند. اما این کتاب چیزی بی نهایت با ارزش و ضروری را مطرح می کرد : راهی برای عملی کردن آن».

در دهه ۱۹۳۰، زمانی که سیاست تربیت کادر در حزب کمونیست فرانسه (PCF) توسعه یافت، یک سوال در پرسشنامه ‌ها از کسانی که می‌توانستند مسئولیت‌هایی را در حزب به عهده بگیرند پرسیده می شد: «چه مطالبی و چه تعداد از آثار مارکس، انگلس و لنین را مطالعه کرده اید؟ » شکی نیست که در این باره نیز مانند موارد دیگر، اراده گرایی مسلط آن زمان به سرعت حد و مرزتاثیر گذاری خود را نشان داد : علیرغم بخشنامه ها و دستورالعمل ها، در سال ۱۹۳۱، تنها ۱۳۷ عضو فعال از طریق اشتراک آثار کامل لنین را خریدند… در آن زمان، لنین از طریق متون کوتاه (چه باید کرد؟، دولت و انقلاب، بیماری کودکی، و غیره) یا گلچین‌های ارائه شده توسط انتشارات کمونیستی، به یک منبع کلاسیک ماندگار تبدیل شد که هزاران فعال سیاسی به آن مراجعه می‌کردند.

با بیستمین کنگره حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی (CPSU) و پیامدهای آن، لنین یک رقیب اصلی را از دست داد: استالین. حتی فراخوانهایی برای «بازگشت به لنین» داده شد و این بار، انتشار نسخه جدید آثار کامل لنین با موفقیت بزرگی روبرو گردید – حتی اگر به ‌طور عمده تمرکز به خواندن متون کوتاهی بود که قبلاً ذکر شد. این امر به دلیل چالش سیاسی خاص حزب در رابطه با خواندن و مطالعه لنین بود. و نیز به دلیل تکامل جامعه فرانسه و حزب کمونیست، به ویژه جایگاه رو به رشدی که دانشجویان یا معلمان در آن اشغال کردند، حتی اگر یکی از ویژگی های حزب کمونیست فرانسه (PCF) محدود نکردن مطالعه به این حوزه های سنتی باشد… واقعیت این است که، خصوصا در شهرهای دانشگاهی، کمونیست‌ها با اشتهای فزاینده‌ای لنین را می‌خواندند و حاشیه ‌نویسی می ‌کردند، به ‌ویژه که مجبور بودند با گروه‌های کوچک اما پرانرژی روبرو شوند که به سرعت به عنوان «چپ‌ رو ها» شناخته می‌شدند، و انقلابی‌ بودن کمونیست ها را با نقل قول‌هایی از رهبران بلشویک به چالش می ‌کشیدند.

یک سکوت تاکتیکی

در سال ۱۹۷۰، به مناسبت صدمین سالگرد تولد لنین، اثری با امضای روشنفکر کمونیست و سناتور ژرژ کوگنیو (۱۹۰۱-۱۹۷۸) به نام « حضور لنین» ( Présence de Lénin) با پیشگفتار دبیر کل حزب ، والدک روشه، منتشر شد. او چنین نوشت: «برای هر ذهنی که به مشکلات زمان ما توجه دارد، خواندن،مطالعه و تعمق در نوشته های لنین ضروری است.» با این حال، از دهه ۱۹۷۰، وارد مرحله شدیم که لنین کمتر مرکز توجه بود، هرچند مورد حمله قرار نمی گرفت. در سال ۱۹۷۹، اگرچه بیست و سومین کنگره حزب کمونیست فرانسه مارکسیسم-لنینیسم را در اساسنامه خود کنار گذاشت، اما با تکیه بر «سوسیالیسم علمی، که توسط مارکس و انگلس بوجود آمد، وسپس توسط لنین و دیگران توسعه یافت»، همچنان جایگاهی رابرای رهبر بلشویک ها حفظ کرد. وجهه لنین بدون شک با کلمات «لنین و دیگران» یک پله پایین آمد، اما در پانتئون نمادین در کنار مارکس و انگلس باقی ماند.

اما، فراتر از موضع گیریها ، باید به آنچه در عمل انجام می گرفت توجه کرد مجله مارکسیستی «اندیشه» (La Pensée) را در نظر بگیریم، که با کمونیستهای فرانسه ارتباط و پیوند دارد: آخرین مقاله در مورد لنین را در سال ۱۹۷۲ منتشرکرد. هر چه زمان گذشت، سکوت کمونیست ها در اطراف لنین در فرانسه عمیق تر شد. چگونه باید آن را درک کنیم ؟ این شاید یک سکوت تاکتیکی بود: لنین به نماد اتحاد جماهیر شوروی و دموکراسی های مردمی تبدیل شده بود. هنگامی که محبوبیت این نماد به صورتی ماندگار از بین رفت، برای حزب کمونیست فرانسه این نماد دست و پا گیر شده بود و آن را در مبارزه برای نفوذ در میان توده ها کنارگذاشت. در واقع کمونیست های فرانسوی بدون دست کشیدن از لنین ، سکوت را ترجیح دادند. نوعی سکوت لنینیستی.

بازگشت به مارکس

آیا این سکوتی استراتژیک بود؟ دیگر در حزب کمونیست فرانسه درباره لنین صحبت نمی شود، زیرا او دیگر نه تنها منبع الهام نیست بلکه حتی می تواند برای برخی نقش ترمز کننده ایفا کند : آیا اندیشه لنین با این کاریکاتور اصلاح ناپذیر سوسیالیسم که شکست آن هر روز در دهه ۱۹۸۰ آشکارتر می شد و در عرض دو سال (از نوامبر ۱۹۸۹ تا دسامبر ۱۹۹۱) ناپدید شد، در ارتباط نبود؟ این سوال – در واقع بسیار مشروع – بدون شک همه کمونیست هائی را که می خواهند از رودروئی با این شکست غم انگیز فرار کنند، آزار می دهد. آیا نتیجه این واقعیت آزاردهنده «بازگشت به مارکس» نیست؟ بازگشتی وسوسه ‌انگیز که برای رسیدن به آن راه حل اول محو کردن لنین پس از حذف استالین از چهارگانۀ مارکس-انگلس-لنین-استالین است و احیانا با حفظ جایگاهی برای انگلس.

راه حل دوم برای «بازگشت به مارکس» می تواند، سکوت داوطلبانه در مورد لنین باشد، تا کمونیسم را از بلشویسم پاک کرده ، از نو شروع کنیم و از طی مسیری لنینی برای ساختن سوسیالیسم اجتناب نماییم. راه حلی که آنرا می توان «سکوت ضد لنینیستی» نامید.

دست آخر، راه حل دیگری هم وجود دارد: سکوت از سر ضعف. مانمی‌توانیم تضعیف جدی حزب کمونیست فرانسه از دهه ۱۹۸۰ را انکار کنیم. آیا حزب کمونیست فرانسه قدرت تئوریکی برای رویارویی، توسعه و بیان گفتمان انقلابی گسترده برای جهان پس از فرو پاشی شوروی غول پیکر را داشت؟ بی شک تلاشهای فردی وجود داشته است – از فیلسوف لوسین سو گرفته تا اقتصاددان پل بوکارا، نظریه ‌پردازانی که همچنین رابطه ‌ای غنی، پیوسته و پیچیده (پسا لنینیستی؟) با لنین داشته اند- اما به نظر نمی‌رسد که این تلاشها توانسته یک نیروی جمعی پایدار را بسیج کرده باشد. شاید هم سکوت به دلیل کمبود رزمنده و در گذشت متخصصین باشد که چیزی شبیه سکوت لنینیستی ایجاد می کند.

بازخوانی ای محجوب

به نظر می رسد، علی رغم هر اتفاقی که در آن سالها افتاده باشد، دوران آن به پایان رسیده وَ شوق کشف چیزهای نوین شروع به بازگشت کرده است . « La Revue du projet»، نشریه سیاسی حزب کمونیست فرانسه ، در سال ۲۰۱۶ در یک ستون ماهانه، بازخوانی لنین بدون تقدس عرفانی و بدون فاصله گرفتن از وی را ارائه داد. این بازخوانی لنین که به شکلی محجوبانه آغاز شد، آیا از هضم رفته رفته تجربه پیچیده شوروی ناشی نمی شود؟ ژان ریستا، شاعر در «کلاه گیس لنین پیر» چنین پرسش می کند: «آیا ما قادر خواهیم بود به مرشد ها و جزم‌ها پایان دهیم، بدون اینکه دچار جمله پردازی شده و یا صراحتاً در دام ضد مدل بیفتیم؟ ».

آیا لازمه رویارویی با دنیای سرمایه داری که غلبه بر آن برای افراد بسیاری به همان اندازه که ضروری است، دشوار به نظر می رسد، پرداخت هزینه های جدید ترکیب سیاست و تئوری نیست؟ پیروزی ای پس از مرگ برای لوسین سیو که از پرداخت چنین هزینه ای دفاع می کرد؟

«سیاست، مانند زبان، می تواند بهترین یا بدترین چیزها باشد. بهترین ها به ویژه با رابطه نزدیکی که با فرهنگ نظری برقرار می کند، که نمونه های قوی آن را می توان از افلاطون تا مارکس، لنین و گرامشی ذکر کرد. این که به طور کلی این روابط در نیم قرن گذشته به طور قابل توجهی ضعیف شده اند نشان می دهد که چگونه سیاست نیز در بحران است. وضعیتی که نباید با آن کنار آمد».

ادامه دارد…

Guillaume Roubaud-Quashie مدیر نشریه سیاسی حزب کمونیست فرانسه Cause commune

https://akhbar-rooz.com/?p=231192 لينک کوتاه

3.7 13 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
F Sharifi
F Sharifi
3 ماه قبل

 مقاله ای ارزشمند در مورد ولادیمیر لنین در اخبار روز  .

اکتبر ۱۹۱۷ ، ولادیمیر لنین مجددا از کمیته مرکزی تقاضا می کند که همه اقدامات را برای کسب رهبری انقلاب اجتناب ناپذیر کارگران ،دهقانان و سربازان ، به عمل بیاورد.
ولی در کمیته مرکزی حزب بلشویک ،بجای تلاش برای کسب قدرت سیاسی ،دودلی و تزلزل زیادی وجود داشت .
بسیاری از اعضای کمیته مرکزی ، کسب و تثبیث قدرت بلشویک ها در روسیه را امکان پذیر نمی دانستند !

فقط از جلسه ۱۰ اکتبر است که در خواست ها و تقاضاهای مکرر لنین ، برای تدارک انقلاب در دستور کار حزب قرار می گیرد!

 انقلاب سیاسی در روسیه ۱۹۱۷ اجتناب ناپذیر بود.ولی کسب قدرت سیاسی توسط بلشویک ها ،انقلاب اکتبر را به نوعی هنر ولادیمیر لنین برای پیروزی انقلاب اکتبر تلقی می‌ گردد. 

همانطور که نوشته شده است، لنین را باید دوباره خواند و از وی برای مبارزات امروز فرا گرفت !
 

farhad farhadiyan
farhad farhadiyan
3 ماه قبل

لنین آموزگار کبیر طبقه ی کارگر است و نقش تاریخی و اولین تجربه ی عملی سوسیالیسم که منجر به شکست گردید مدیون اندیشه ها و هوش و ذکاوت او در استرانژی و تاکتیک مبارزاتی در ۱۰۰ سال پیش است او اولین پرچمدارعملی انقلاب سوسیالیستی ست یادش همواره گرامی ست

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
3 ماه قبل

نوشتار ارزشمندی بود!

پاراگراف دوم این نوشتار، ولادیمیر پوتین را “تزار کرملین” نامیده است. اینکار، خبرگزاری آلوده به داوری شخصی است. بدون هواداری از پوتین، روزنامه نگاری اصولی ایجاب میکند که مطلب بگونه مستند آورده شده و داوری به خوانندگان واگذار شود. برای نمونه، در دو خبر سایت ۱) پیروزی ترامپ… و ۲) عدم تایید صلاحیت حسن روحانی… به هیچیک صفتی داده نشده است هرچند که میشد، به پیروی از همین نوشتار، ترامپ را “فاشیست” و روحانی را “مارمولک” نامید. 

ایران اینترنشنال زمانی در یک خبر، چین را “اژدهای زرد” خواند! پیداست که از ایران اینترنشنال چنین انتظار میرود اما از سایت وزین اخبار روز نه.

رضا
رضا
3 ماه قبل

گفته اند “ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزای…”
زندگی روزمره ی مردمان مزد بگیر در طول صد سال در کشور هایی که با روش “سویتیک”به سر نبرده اند اندکی بهترنبوده است…
از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است ، شکایت کجا بریم

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x