پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پیدا شدن دوباره نظریه اردوگاهی و نوعی دشمنی  با دموکراسی – نادر عصاره

با فروپاشی یکی از این دو قدرت، نظرگاه اردوگاهی نسبت به طرف دیگر عوض نشد.  کماکان، مدل سویتیستی رشد و تکامل، با انقلاب و برانداختن سرمایه داری و جهان بینی دوآلیستی با اولویت مبارزه ضد امپریالیستی به مقالاتی نظیر مقاله آقای تابان سمت می دهند. نکته این جاست که اگر نظریه اردوگاهی،  با...

با فروپاشی یکی از این دو قدرت، نظرگاه اردوگاهی نسبت به طرف دیگر عوض نشد.  کماکان، مدل سویتیستی رشد و تکامل، با انقلاب و برانداختن سرمایه داری و جهان بینی دوآلیستی با اولویت مبارزه ضد امپریالیستی به مقالاتی نظیر مقاله آقای تابان سمت می دهند. نکته این جاست که اگر نظریه اردوگاهی،  با مدل سویتیستی  و  تنفر ضد امپریالیستی،  نتیجه ای نداشته مگر آنچه که در کارنامه حدود صد ساله چپ ایران است، نه حفظ آن نظریه،  بلکه  نقد و نو آوری آن است که   ضرورتی حیاتی برای چپ مسئول و واقع بین ایرانی است

از آغاز جنگ تجاوز کارانه ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه،  قریب دو ماه  می گذرد. در این مدت،  با آتش از زمین و هوا و دریا، وطن و خانه و کاشانه  و زندگی اوکراینی ها به خاک و خون کشیده و تعدادی زیادی از نظامیان روسی نیز کشته و زخمی شده اند. افکار عمومی و فعالین و کنشگران سیاسی ایرانی در داخل و خارج از کشور، مانند بسیاری از مردم در جهان این جنگ تجاوزکارانه، بیرحمانه، مغایر قوانین و حقوق بین المللی  را محکوم کرده و می کنند و خواهان پایان آن هستند. پایان صلح آمیز  و هر چه سریعتر این جنگ، با توقف روند بی اعتبار شدن بیش از این جایگاه روسیه در سطح جهانی به حفظ مقام آن بمانند کشوری بزرگ و مهم در جهان با تاریخی غنی و با سابقه خدمات درخشان به بشریت نیز مدد می رساند.

 محکومیت نه لفظی، محکومیت عملی جنگ تجاوزکارانه و جنایتکارانه

 محکوم کردن تجاوزگری و قساوت های جنگ ولادیمیر پوتین و خواست پایان آن، می تواند آگاهانه و یا ناآگانه کلماتی روی کاغذ و  در حد حرف هایی برای خالی نبودن عریضه باشند. مطالب زیادی دیده می شود که در محکومیت  امپریالیسم و اوکراین نوشته می شوند و حرفی نیز در باره مذاکره و پایان جنگ در حاشیه می نویسند.  اما قدرتی که جنگی تجاوزکارانه را آغاز می کند، اگر می خواست با حرف خالی آن را پایان  دهد، جنگ را آغاز نمی کرد. جنگ اوکراین، جنگی جهانی نیست. ولی آثار و عواقب آن در ده ها هزار کیلومتر دورتر از کی یف، هم اکنون، خود نمایی می کنند. در پرو، از گرانی سوخت و کود، اعتراضات توده ای سر می زند، در تونس، کمبود آرد به جیره بندی نان انجامیده، در بنگلادش و در کشورهای اقلامی دیگر. با توجه به این نشانه های هشدار دهنده، و بمنظور پیش گیری از بحرانی جهانی، آنتونیو گوترش، دبیر کل سازمان ملل متحد،  پایان جنگ را ضرورت مبرم دانسته و خواستار آن می شود. این اخطار، از طرف پوتین نشنیده می ماند. روشن است که اقدام به محکوم کردن جنگ و کشاندن طرفین به پای میز مذاکره،  نیازمند درک ماهیت جنگ است. اگر جنگ از سوی ولادیمیر پوتین، دفاعی است، یک سیاست می طلبد ولی اگر تجاوزکارانه است، باید تمام تلاش را برای شکست او انجام داد بی آن که شخص او را تحریک و یا تحقیر کرد. با جمله پردازی، وسط گرفتن، و ادعای هم این و هم آن مقصرند و یا ادعاهای مشابه، نه صورت مسئله درست مطرح می شود و نه به راه حلی می انجامد. اگر جنگ از سوی اکراینی ها، غیر عادلانه و ستمگرانه است، یک سیاست لازم است، و اگر  دفاعی و میهنی است، حمایت از مقاومت اکراینی ها برای شکست لشکر کشی روسیه، ضروری می باشد. طرف تجاوزکار جنگ، عزم به جنگ را برای رسیدن به مقصودی می کند. جنگ طلب، در دو حالت جنگ را پایان می دهد، یا به مقصود خود برسد، و یا آن چنان هزینه رسیدن به مقصود برایش گران باشد، که از آن صرفنظر کند و به پای میز مذاکره بیاید. پس، اگر جنگ ولادیمیر پوتین، با حرف خالی، ممکن نیست، تامین امکانات برای تقویت مقاومت در مقابل جنگ تجاوزکارانه و به شکست کشاندن تجاوز ولادیمیر پوتین، پای بندی عملی به محکوم کردن جنگ و خواست پایان آن است. محکوم کردن این جنگ تجاوز کارانه و خواست مذاکره برای صلح، چنانچه لفاظی و منفعلانه نباشند، مستلزم سیاست هایی برای شکست ولادیمیر پوتین و در پشتیبانی از مقاومت اوکراینی هاست.

بر سر دو راهی هراسناک

با این مقدمات، بار اصلی حمایت از اوکراینی ها و مجازات دیپلماتیک و اقتصادی روسیه را چه نیروهایی در جهان می توانند بر عهده بگیرند به جز دولت های قدرتمند غربی؟ نیروی صلح و دموکراسی و سوسیالیسم، بر سر دو راهی ای هراسناک قرار می گیرد. یا جنگ تجاوزکارانه را محکوم نکند، و یا با اقدامی موافقت کند که هیچ زمان، بسیاری از جمله چپ دموکرات ایران، حتی تصور آن را نیز نکرده است. این اقدام عبارتست از تایید و حمایت از اوکراین و تضعیف اقتصادی و دیپلماتیک روسیه توسط قدرت های بزرگ جهانی. قدرت هایی که دست کم در کارنامه آمریکا، حمله غیر قانونی و خلاف حقوق بین الملل  به عراق و افغانستان ثبت شده و بعد از قریب ۲۰ سال فراموش نشده است. قدرت هایی که در رابطه با پناهندگان، به شیوه ی یک بام و دو هوا برخورد می کنند.  پرسش اینجاست که اگر چپ ایران، همواره برای تعیین سرنوشت ایران بدست مردم کشور، مخالف دخالت قدرت های خارجی بوده، و چنین تمایلی را مورد نقد و طرد و نکوهش قرار داده است، در این شرایط چگونه باید در سر این دو راهی اصولیت خود را در عمل حفظ کند؟ آیا می توان با این استدلال موافقت داشت که کمک کشورهای قدرتمند امریکا و اروپا، در این جا نه قبول دخالت آن ها برای تعیین سرنوشت  اوکراین، که برای خلاص شدن از دخالت یک قدرت متجاوز در سرنوشت آن کشور و ملتش می باشد. مقاومت و مبارزه عادلانه و میهنی که از این کمک ها برخوردار می شود، با تکیه بر خود است که کشورش را نجات می دهد. نیروی تعیین کننده نجات  کشور اوکراین نه حامیان، که مقاومت و مبارزه عادلانه و میهن پرستانه افراد و آحاد ملت اوکراین است. “ژیلبر اشکار”، نوشته که در سنن و تجارب جهانی چپ، استدلالی مشابه، بر سر دو راهی ای مشابه  مورد اشاره،  توسط لنین در جزوه معروفش در سال ۱۹۱۵ “در باره سوسیالیسم و جنگ”  ذکر شده است. “در باره سوسیالیسم و جنگ”،  جزوه ای است  که در آن نگرش بلشویک ها در مورد جنگ جهانی اول و انواع مختلف جنگ مورد بحث قرار گرفته است. لنین با اشاره به تهاجم آلمان به بلژیک در آغاز جنگ نوشت: «امپریالیست های آلمانی بی شرمانه بی طرفی بلژیک را نقض کردند، همانطور که دولت های متخاصم همیشه و در همه جا چنین کرده اند و در صورت لزوم همه ی پیمان ها و تعهدات را زیر پا گذاشته اند. فرض کنید همه کشورهایی که علاقه مند به رعایت پیمان های بین المللی هستند با تقاضای آزادی بلژیک و پرداخت غرامت به آن، با آلمان اعلان جنگ می کردند. در چنین حالتی سوسیالیست ها، البته با دشمنان آلمان همدل خواهند بود. اما نکته اصلی این است که «اتحاد سه گانه (و چهارگانه)» بر سر بلژیک در حال جنگ نیستند، این کاملا روشن است و فقط افراد ریاکار آن را کتمان می کنند. انگلیس مستعمره های آلمان و ترکیه را تصرف می کند، روسیه به گالیسیا و ترکیه چنگ می اندازد، فرانسه الزاس-لورن و حتی کرانه چپ راین را می خواهد…» (جنگ اوکراین و ضدیت با امپریالیسم/ مناظره ی الکس کالینیکوس و ژیلبر اشکار – نقد اقتصاد سیاسی)

ویرانگری عاجل و ویرانگری رایج

پذیرش سیاست  حمایت از اوکراین و مجازات جنگ افروزی توسط قدرت های بزرگ سرمایه داری جهان، از طرف چپ، به هم سو شدن چپ با قدرت های بزرگ جهانی ستمگر و سلطه گر می انجامد. آیا باید این همسویی تاکتیکی را بر اثر اختلافات ماهوی رد کرد؟ بنظر می رسد که جنگ علیه اوکراین، و حمایت قدرت های بزرگ از اوکراین و مجازات علیه روسیه، یکی از گره گاه های روندی است که به توازون قوای جدید جهان ساختار و نظام می دهد. در این روند، دعوای ناتو و غیرناتو جریان دارد.  شکست تجاوز ولادیمیر پوتین، پیروزی ای برای ناتو نیز هست که مطلوب نیست و پیروزی دموکراسی نخواهد بود. اما، این شکست، کمتر از پیروزی احتمالی جنگ تجاوزکارانه،  ناتو را پر و بال می دهد. بعلاوه، شکست جنگ تجاوزکارانه، به دفاع و مقاومت میهنی اعتبار می دهد و لشکر کشی را زشت تر و قبیح تر و صدمه پذیرتر می سازد. پس شکست جنگ تجاوزکارانه بار دیگر تاکید شود بدون تحریک و تحقیر اشخاص، بی آن که شکست را ظفرمندی شناخت، زیان های کمتری بجا می گذارد. پیداست که در نتیجه این جنگ، بخشی از جهان از پای بست در حال ویرانی است. ویرانگری عاجل را باید بطور عاجل مهار کرد. ویرانگری رایج، یعنی سرمایه داری و استبداد و دولت هایشان  که آزادی و عدالت را در کل جهان از بین می برند، با همتی مستمر در زندگی و مبارزه، باید بمرور کاهید تا محو شود. اغتشاش میان ویرانگری عاجل و ویرانگری رایج در جنگ تجاوز کارانه،  مانع از طرح شفاف جهت گیری برای مقابله و مقاومت علیه تجاوز می شود. 

تسلیم اوکراین؟

آقای ف. تابان اخیرا مقاله ای منتشر کرده است تحت عنوان “ما انتخاب دیگری داریم!” در سایت اخبار روز.  سمت گیری این مقاله مبتنی است بر نظریه ای  که از سوی بخشی از دوستان دیگر نیز مطرح می شود که اوکراین را “طعمه” و “بازیچه” می دانند و دو طرف جنگ  در اوکراین را، یکی، روسیه و دیگری، امریکا و هر دو را نامشروع می خوانند.  با این نظریه، و در مقاله نامبرده ف.تابان،  نه از دفاع عادلانه و میهنی مردم  اوکراین اثری در میان است و نه از ضرورت حمایت همه جانبه از ملت و مردم آن کشور.  بر عکس قطع حمایت از اوکراین ومنع مجازات روسیه بعنوان سیاست مطرح می شود. با قطع حمایت از اوکراین، این ملت چه راه حلی جز تسلیم دارد؟ آیا اوکراین باید تسلیم لشکرکشی روسیه شود؟ با چنین خواستی راجع به قطع حمایت از اوکراین، محکوم کردن جنگ و خواست پایان آن، لفظی و بیشتر حرفی برای خالی نماندن عریضه بنظر می آید و در بهترین حالت موضعی منفعلانه. از این فراتر، مقاله در کنار این موضع، برخوردی تند با دموکراسی غربی و شمردن آفت ها و آسیب های آن نیز ارائه شده است.

دموکراسی غربی همسان جمهوری اسلامی؟

آقای تابان، در مقاله نامبرده، لازم دیده است  با کسانی برخورد کند  که سیما و اثری ازشان در مقاله اش ارائه نمی شود. اینان مورد قضاوت قرار گرفته و شیفتگان دموکراسی غربی نامیده شده اند. او تا آنجا پیش می رود که دموکراسی آمریکایی را با ۲۰۰ سال سابقه با نظام جمهوری اسلامی مقایسه  و بنوعی همسان  با آن می کند. اگر اشتباه برداشت نکرده باشم او این ادعایش را در مقاله با این کلمات نوشته است:

 «دموکراسی آمریکایی در مورد سیاست بین المللی آمریکا که با همه ی مردم جهان سروکار دارد و برای بسیاری از آن ها مرگ و نیستی و محاصره و گرسنگی به همراه می آورد، فقط «ناظر» است، اخته است، هیچ قدرتی ندارد، و چون هیچ قدرتی ندارد، در واقع وجود ندارد. طبیعی است انسان هایی هستند که اعتراض می کنند، وجدان های بیداری وجود دارند که مخالفند، در کشور ما هم بسیاری با اعمال جمهوری اسلامی مخالفند و اعتراض می کنند، اما اسم این دموکراسی نیست.»

آیا در دموکراسی آمریکا تنها وجدان های بیداری وجود دارند که مخالفند و چیز دیگری نیست مثل جمهوری اسلامی؟ آیا ناتوانی دونالد ترامپ برای حفظ قدرت بعد از پایان دوره ریاست جمهوری اش و توانایی خامنه ای، ولی فقیه در حفظ قدرتش برای قریب چهل سال نشانگر تفاوتی در این نظام ها نیست؟ اسرار دموکراسی غربی این گونه توسط مقاله نامبرده فاش می شوند که دستگاهی سه پایه است شامل تانک و بانک و رسانه و طبعا تماما قبیح. آزادی وجدان، آزادی تشکل، آزادی انتخاب شیوه زندگی، آزادی تشکل کارگران، کارکنان، معلمان و …، آزادی اندیشه و خلاقیت روشنفکران، آزادی علم و دانش و دانشگاه، آموزش و پرورش مدرن و لائیک، تربیت خانوادگی مبتنی بر جامعه ای مدرن و دموکراتیک، انتخابات آزاد، تفکیک قوا، دستگا قضایی مستقل و بسیار چیزهای دیگر در عرصه های دیگر اجتماعی و اقتصادی  که هر کسی به آن ها در این جوامع نگاه  کرده باشد انسانی و شایسته یافته و دیده، ناگفته مانده اند و از دموکراسی، موجودی مخوف ساخته شده که باید سر به نیست و به کناری انداخته شود. دموکراسی، ناتو نیست و جای حرف بسیار دارد هر گاه  بین این دو همسانی برقرار شود. برای خوانندگان شاید تکرار مکررات باشد ولی ادعای تانک و بانک و رسانه را در یک مورد و نه بیشتر بسنجیم. اهمیت مطبوعات آزاد را برای کنترل و نور تاباندن بر گوشه های تاریک پرقدرت ترین مقامات کشورهای دموکراتیک همه دیده و تاثیر آن را در تمامی زمینه های سیاسی اقتصادی  و اجتماعی و در یک کلمه فساد زدائی همه می شناسند. همین یک قلم نقش مطبوعات آزاد است که افرادی غالبا در راست افراطی در این کشورها با آن دشمنی دارند یک مثال آن خصومت دونالد ترامپ با مطبوعات آزاد، را همگی می دانند. نه این که در این کشورها، مطبوعات گوش بفرمان سرمایه و قدرت یافت نمی شوند، که یافت می شوند، و حتی نه اینکه قدرت تسلط غول های رسانه ای مورد حمایت سرمایه بزرگ بر افکار عمومی را نفی کنیم،  ولی در مقابل آن ها بنا به قواعد دموکراسی، مطبوعات ضدقدرت و ژورنالیست های متعهد و مسئول و حرفه ای آزادند و فعال. با استبداد و فساد و تبعیض و محرومیت و اجبار در زیر استبداد و دین سالاری حاکم بر ایران، که فرد فرد کشور ما مصایب آن را احساس می کنند، همین دموکراسی غربی را بسیاری از نان شب هم لازم تر می دانند. دموکراسی فرانسه و سایر دموکراسی های کشورهای دموکراتیک، محصول اندیشه و نبردی تاریخی هستند که باید از آن ها آموخت. نگاهی به تاریخ دموکراسی غربی در فرانسه، تنها در زمینه جدایی دین و دولت، چهره های تابناکی را نشان می دهد که در این راه اندیشیده، کوشیده  و ایجاد کرده اند، آنانی که از دستاوردهای انقلاب ۱۷۸۹ پاسداری کرده اند: از ویکتورهوگو، ژان ژورس، اریستد بریاند، ژول فرری و دیگران. در کشور ما نیز قدرت طلبی دینی در مقابل دستاوردهای انقلاب مشروطیت ایستاد و ادامه داد تا یک تئوکراسی و حکومتی با بنیاد دینی را در انقلاب بهمن مستقر کرد. در این مصاف، دفاعی از دستاوردهای پیشینیان چون دفاع در فرانسه را شاهد نبودیم و هنوز هم نیستیم. باید از دموکراسی غربی آموخت. با این وجود پرسیدنی است که   پایه ایدئولوژیک  تعرض آقای تابان به دموکراسی ای که بیش از ۲۰۰ سال ثبات و دوام  دارد چیست؟ ما چپ های  ایرانی در تمام این سال ها چه طرحی را  حتی روی کاغذ، برای زیست با هم و  اداره جامعه خود توانسته ایم مشترکا فراهم کنیم که بتوانیم با تکیه به امتیازات آن دموکراسی غربی را مورد چنین تعرضی قرار دهیم؟ نوک تیز حمله به دموکراسی غربی درست در هنگامی که بایست بدون هیچ قید و شرطی جنگ تجاوزکارانه محکوم می شد چگونه توجیه می شود؟ کدام بنیاد فکری و سیاسی  چپ است که آقای تابان و کسانی شبیه او را به موضعی منفعلانه نسبت به بی عدالتی و بیرحمی جنگی تجاوزکارانه علیه ملت اوکراین و به دموکراسی ستیزی می رساند؟ نظریه ای است مبتنی بر یک مدل رشد و تکامل برای کشور و مبتنی بر یک نگاه دوآلیستی به جهان.

مدل رشد و تکامل سویتیستی

با الهام از رساله “مدرنیته، شبهه و دموکراسی” اثر نویسنده ارجمند آقای اصغر شیرازی، پیدا شدن دوباره نظریه اردوگاهی حاکم بر مقاله “ما انتخاب دیگری داریم!” بقلم  ف. تابان راشرح می دهم.

ایران، اولین کشوری بوده  در خاورمیانه که از قانون اساسی برخوردار شده است. پیشروان تاریخ ایران مدرن، مدل مدرنیته و قانونیت  اروپایی را الگوی رشد و تکامل می دانستند، و بر تاسیس دادگستری و حکومت قانون و غیردینی کردن دولت و جامعه در حد ممکن، تاکید داشتند. آزادی های وجدان دستاورد نهضت مشروطیت، توسط قدرت پهلوی پدر و پسر نقض و دیرتر با انقلاب اسلامی محو و نابود شد. اما علاوه بر این عوامل استبدادی، بر اثر گرایش غالب چپ در میان هموطنان ما نیز، با روی کردن به نظریات جدید متاثر از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷،  بمرور فکر دموکراسی به کنار رانده و بعنوان دمکراسی بورژوایی مورد نکوهش واقع شد و همه تاکید آن بر عدالت خواهی قرار گرفت و در سال های بعد از انقلاب بهمن نیز، به پای مبارزه ضدامپریالیستی تقریبا محو شد. اگر اجداد و پیشینیان ما در نهضت مشروطیت، بر مدلی اروپایی از رشد و تکامل تکیه داشتند، با استقرار دولت شوروی بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷. مدل سویتیستی رشد و تکامل  جایگزین  آن مدل شد. مدل رشد سویتیستی، بر اساس فرماسیون های پنج گانه اقتصادی اجتماعی قرار داشت و قرار دارد. مطابق با این مدل رشد و تکامل، با گذار از فرماسیون پائین تر به بالاتر، از فئودالیسم به سرمایه داری و با گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم  عقب ماندگی این یا آن کشور رفع  می شود. البته در چارچوب فرماسیون ها پنجگانه، قالب هایی برای کشورهای مستعمره، نیمه مستعمره و یا وابسته نیز تعریف شده بود، ولی منطق رشد و تکامل اجتماعی در اساس با تغییر از نظامی به نظام دیگر و عمدتا با تاکید بر جنبه اقتصادی، مختص این مدل بود. این مدل جوانب غیراقتصادی لازم برای رشد را روبنایی می دانست که محصول اقتصادند و بنابراین نسبت به آن ها، یعنی نسبت به دولت، شکل های اجتماعی، طبقات، عقب ماندگی، آزادی، جدایی دین و دولت، جامعه مدنی، و امثالهم بی توجه بود. این مدل رشد و تکامل است که  حل مسائل عقب ماندگی کشور را با انقلابی با جهت گیری ضدسرمایه داری یا با سمت گیری سوسیالیستی پیشنهاد می کند و  دموکراسی را در برنامه و سیاست بی اهمیت می کند. بر این مبنا است که آقای تابان در پیشنهادش در مقاله “ما انتخاب دیگری داریم!” انتخابش را این گونه نوشته است :«این انتخاب ها و رویاها مبارزه با سرمایه داری و ایجاد جامعه ای عادلانه با فرصت های برابر، فارغ از استاندارهای دوگانه و نهایتا ایجاد دموکراسی سوسیالیستی است.» این همان مدل سویتیستی رشد و تکامل است که به رابطه با دموکراسی واقعی و غیرواقعی هم منجر می شود. در این نگاه، دموکراسی نه یک پروسه مداوم تکامل یابنده و محصول مبارزه مستمر جامعه که حربه بورژوازی برای فریب است. چون دموکراسی و آزادی وجدان در شوروی وجود نداشت، آن ها، بورژوایی یعنی غیرسوسیالیستی نامیده می شدند. اما، در این رویکرد، تنها بی اهمیت بودن دموکراسی غربی مطرح نیست. با دموکراسی، تحت عنوان دموکراسی بورژوایی و صوری به  نوعی دشمنی ورزیده می شود.

نگاه دوآلیستی به جهان

 برای درک  بورژوایی و صوری نامیدن و خصومت ورزی با  دموکراسی، نگاه به جهان اردوگاهی را بایست درنظر داشت. همانطور که می دانیم، یکی از مهمترین آثار لنین، “امپریالیسم بمثابه آخرین مرحله سرمایه داری”، به بررسی و تشریح مرحله رشد سرمایه داری در آغاز قرن بیستم اختصاص داشته است. این مرحله، سرمایه داری انحصاری است، که  با مرحله قبل از آن که مرحله رقابتی در عرصه ملی بوده است، متمایز می شود. مختصات پنج گانه این مرحله سرمایه داری توسط لنین شمرده شده  و به پیش بینی های سیاسی انجامیده اند. پیش بینی های سیاسی این اثر مهم، در زمینه بروز جنگ میان قدرت های سرمایه داری، بنا به تجربه جنگ های اول و دوم جهانی تایید شدند، ولی پیش بینی ناشی از ارزیابی طفیلی بودن، گندیده بودن، و رو به موت بودن سرمایه داری انحصاری غلط از آب در آمدند. نظریه امپریالیسم لنین برای اوضاع صد سال پیش تهیه شده و صد سال بعد از آن برای شناخت مرحله جدید سرمایه داری و مختصات کنونی آن، مطالعات و تحقیقات دیگری انجام شده و می شوند. مقاله آقای سعید رهنما تحت عنوان “امپریالیسم نو لیبرال، تازه ترین مرحله سرمایه داری” (سایت نقد اقتصاد سیاسی)، در شناخت رساله لنین در صد سال پیش و تغییرات آن نظریه در صد سال بعد، آموزنده و فوق العاده مفید است.

بعد از مرگ لنین، ارزیابی ها از جهان توسط رهبری “حزب برادر بزرگ” تدوین می شدند و بقیه احزاب برادر نیز از آن ها تقلید می کردند. در این میان، چه بسا نظریاتی که مطابق منافع ملی شوروی تهیه می شدند توسط احزابی با احساس صمیمانه و باور انترناسیونالیسم پرولتری مورد حمایت مطلق قرار می گرفتند.  مطابق این ارزیابی ها، بینشی دوآلیستی از جهان، امپریالیستی و سوسیالیستی مطرح می شد. از یکسو عملکرد امپریالیسم در ایران با توجه به سابقه آن که غیر عادلانه ستمگرانه سلطه گرانه بود، و از سوی دیگر و در مقابل آن دولت شوروی بود مقبول و انسانی در حافظه مانده از ابتدای بقدرت رسیدن دولت شوروی. یکی از مضامین دوآلیسم حاکم بر جهان، اعتقاد استوار به تعیین سرنوشت کشورها و ملت های جهان از سوی دو قدرت حاکم بر آن ها بود و این امر سرنوشت ساز برای کشورها، به نبردی بستگی داشت که بین این دو در عرصه جهان جریان داشت. این اعتقاد، دنباله روی مطلق از یکی و دشمنی مطلق با دیگری را دامن می زد. خشم و اعتراض نسبت به رفتارهای ستمگرانه و سلطه گرانه دولت های کشورهای سرمایه داری، با تصویری که شوروی از رقبای خود در صحن جهانی می ساخت، مضاعف می شد. تصویر این کشورهای سرمایه داری در اندیشه پیروان سوسیالیسم، هم پایه واقعی ستمگری غرب را داشت و هم پایه ایدئولوژیک. زشتی هر چه از غرب می آمد، مفروض بود. تمدن غرب، فرهنگ آن، دموکراسی آن، تامینات اجتماعی آن بیشتر وجه داخلی کشورهای پیشرفته است و وجه دیگر آن نقش غالب و بهره کشانه ای که دولت های این کشورها در مناسبات بین المللی دارند. در جریان تغییر و تحولات شوروی، معنای لنینی نظریه امپریالیسم تغییر کرد و  با تعریف و جهت گیری ای نسبت به رقابت و ستیز دو ابر قدرت جهانی تحت عنوان تضاد و مبارزه اردوگاه سوسیالیسم و امپریالیسم امریکا جایگزین شد. یعنی امپریالیسم بعنوان مرحله ای از رشد سرمایه داری با مختصات اقتصادی و نتایج سیاسی، به امپریالیسم امریکا و قدرت و مانورهای ژئوپلیتیک آن تبدیل شد. پشت هر سیاست ناپسند، توطئه گران امپریالیستی و عمال داخلی آن ها تصور شدند. انواع توطئه گری از جمله در مطبوعات به امپریالیست ها نسبت داده می شد که عملکردی نفرت انگیز و مفروض بود. در مقابل، صفات نیک بسیاری از جمله بی شائبگی و از خودگذشتگی در حمایت از جنبش های ملی و کمک به حکومت های خلقی به سوسیالیسم نسبت داده می شد و شیفتگی نسبت به شوروی تا حد اعتقاد به خطاناپذیری را می آفرید. با این بینش دو قطبی از جهان امپریالیستی و سوسیالیستی، به دموکراسی نیز نگریسته می شود. دموکراسی سوسیالیستی واقعی است، و دموکراسی غیرسوسیالیستی، قاعده ای از دنیای امپریالیستی و طبعا نفرت انگیز.  این نگاه به جهان، و آن مدل رشد و تکامل سویتیستی، نظام فکری اردوگاهی را تشکیل می داد از جمله ضد امپریالیسم و ضد دموکراتیسم غربی. با فروپاشی یکی از این دو قدرت، نظرگاه اردوگاهی نسبت به طرف دیگر عوض نشد.  کماکان، مدل سویتیستی رشد و تکامل، با انقلاب و برانداختن سرمایه داری و جهان بینی دوآلیستی با اولویت مبارزه ضد امپریالیستی به مقالاتی نظیر مقاله آقای تابان سمت می دهند. نکته این جاست که اگر نظریه اردوگاهی،  با مدل سویتیستی  و  تنفر ضد امپریالیستی،  نتیجه ای نداشته مگر آنچه که در کارنامه حدود صد ساله چپ ایران است، نه حفظ آن نظریه،  بلکه  نقد و نو آوری آن است که   ضرورتی حیاتی برای چپ مسئول و واقع بین ایرانی است.

شنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۱ – ۹ آوریل ۲۰۲۲

https://akhbar-rooz.com/?p=149034 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

63 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

تاریخچه مبارزاتی کشورهایی که استبداد های فردی بر آنان حاکم بوده است می گوید بعد از مدتی که از حیات سیاسی مستبد می گذشت مردمان آن کشور مبارزه علیه مستبد وقت را شروع می کردند و پی می گرفتند ؛که منطق مبارزاتی می گوید تنها بدیل مبارزه علیه مستبد وقت باید آزادی و دمکراسی باشد اما متاسفانه در استبداد های شرقی وقتی مستبدی حذف می شد برای مدت کوتاهی آزادی و دمکراسی حاکم می شد اما در ادامه کار تحولخواهی تاسف آورانه استبداد جدیدی با شکل شمایل دیگر جایگزین استبداد قبلی می شد. یکی از کشورهایی که این نوع تجربه تلخ را داشته است کشور خودمان ایران است که می بینیم در روند تحولخواهی اش همیشه دیکتاتوری ظهور می کرده است.
که باید گفت در استبداد های شرقی یکی از مشکلاتی که همیشه وجود داشته که در مبارزه علیه مستبد وقت منجر به استبداد جدیدی می شد و بطریق دیگری استبداد خواهی نمود پیدا می کرد وجود گروه های مبارزی بود که در تئوری های مبارزاتی آنها گونه ای از مستبدی و استبداد خواهی تعریف می شد چنانچه در مبارزه علیه استبداد وقت مستبد وقت حذف می شد این گروه ها با تئوری های استبداد خواهی اشان اجازه ی پی ریزی و تحقق آزادی و دمکراسی را نمی دادند و اگر یکی از این گروه ها جایگزین استبداد قبلی می شد خودش مروج استبدادی جدیدی می شد. در کشور خودمان بخواهیم یک تقسیم بندی از گروه های مبارز چه مبارزین دوران استبداد شاهی و چه مبارزین دوران شیخی بیآوریم می توان آورد:
الف) دوران استبداد شاهی:
۱- گروه هایی با ادبیات چپ با گرایش های مختلف آن که در تئوری های مبارزاتی آنها استبداد خواهی تعریف شده بود و اگر آزادی و دمکراسی را مطرح می کردند تحت نام دمکراسی کارگری و …آنرا محدود می کردند که دیگر ادعاهایش به طنز تبدیل می شد.
۲- گروه هایی با مبانی مذهبی چه بصورت مذهب سنتی چه به شکل تشکیلاتی، که می گفت
مانند مجاهدین خلق و… که در تمام این گروه ها استبداد خواهی نهفته و مطرح بود.
۳- گروه هایی با گرایش لیبرالی و یا سوسیال دمکراسی وجود داشت اما توان بدست گرفتن قدرت را نداشتند.
استبداد شاهی وقتی سقوط کرد از همان گروه های موجود که در زمان استبداد شاهی فعال بودند گروهی با گرایش مذهب سنتی با ترفندی حاکم شد و گونه ای ازاستبداد بنام استبداد شیخی را تعریف و اجرایی کرد که استبداد شیخی از نوع مخوفی شد.
که در استبداد شیخی بر اساس سنت مبارزاتی علیه استبداد، مبارزان علیه این استبداد نیز فعال شدند که می توان از این مبارزین چنین نام آورد:
ب)مبارزین دراستبدادشیخی:
۱- گروه هایی با ادبیات چپ که گروه کثیری از این گروه ها بسمت تعریفی از آزادی خواهی و دمکراسی خواهی رفتند که با ادبیات چپ در گذشته فرق دارد
تا بعداز حذف استبداد شیخی اگر این گروه ها حاکم شوند خودشان پی ریزی آزادی و دمکراسی در کشور شوند و با پذیرش تکثرگرایی در حوزه های مختلف همه بتوانند در دمکراسی فعالیت سیاسی خودشان را به پیش ببرند.
۲- گروه هایی با گرایش مذهبی
که مجاهدین خلق یکی از این گروه هاست که باید گفت خودش مروج گونه ای از استبداد فردی است که دیگر رفتارشان در خدمت مبارزه برای آزادی و دمکراسی نیست
گروهی هم با گرایش مذهبی بنام ملی مذهبی ها و یا اصلاح طلب شکل گرفته که اینها بسمت
پذیرش لیبرالیسم خاص یا سوسیالیسم خاصی رفته اند که خود را حامی آزادی و دمکراسی نشان دهند.
۳- گروه سلطنت طلب که حامی استبداد گذشته شاهی هستند که اقدامات اینها به طنز شباهت پیدا می کند چون در پی استبدادی هستند که جامعه از آن عبور کرده است.
۴- گروهی با گرایش جمهوری خواهی شکل گرفته است که اینها ظاهرن پذیرای آزادی خواهی و دمکراسی خواهی هستند و حتی خود را مدافع این مفاهیم می دانند

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

من توضیه میکنم که شما درباره چپ کمونیستی کمی مطالعه کنید و اگر نمیخواهید بحثهای چپ ها را با دقت و وسواس بیشتر مورد توجه قرار دهید تا متوجه شوید که برای چپ مسئله استثمار نیروی کار و رابطه طبقاتی ناشی از آن مرکزی است و همه چیز از این زاویه مورد ارزیابی قرار میگیرد. این دید چپ قبل از اینکه حتی مارکس مارکس شود هم وجود داشته و با پیدایش روابط سرمایه داری بتدریج شکل گرفته و از لحاظ معرفتی تکامل یافته است.
از لحاظ تاریخی، چپ دشمنی خاصی با آزادی و دموکراسی و کلا لیبرالیسم ندارد. نگرش چپ کمونیستی معمولا این است که این دموکراسی و آزادی تعلق طبقاتی دارد و از لحاظ علمی (فاکت) نمیتوان آنرا بدون این تعلق طبقاتی فهمید، بیان کرد و یا ازش هواداری کرد.
چپ های ایران هم، چه جامعه قبل از جمهوری اسلامی و چه جامعه جمهوری اسلامی را، طبقاتی و ضد کارگری ارزیابی میکنند حتی آنها که بدلایل ضد امپریالیستی از آن دفاع میکردند و یا میکنند که تعدادشان بسیار کم است. روابط جمهوری اسلامی با سایر قلمروهای سرمایه داران را هم ما از زاویه روابط طبقاتی ارزیابی میکنیم از جمله رابطه با آمریکا و انگلیس. بنظر من این روند و یا نگرش کاملا علمی است و بسیار دقیقتر و آزادی بخش تر از کلی گوئی در باره آزادی و دموکراسی است. 
حال چرا در چپ کمونیستی اختلاف وجود دارد؟
دلیلش دقیقا وجود انحصار مالکیت بر وسایل تولید در دست عده قلیلی از جامعه و در نتیجه در دست داشتن امکانات آموزشی و رسانه ای و کل حیات طبقه کارگر و استفاده از آن برای ااساعه عقاید خرافی و غیر علمی ست. این انحصار در طبقه کارگر و کمونیستهایش اضطراب بوجود می آورد و باعث موضعگیری های گوناگون و متضاد میشود و تبلیغ و ترویج کمونیسم را به یک چالش تبدیل میکند. روند غلبه بر این اضطراب نیز بخشی از مبارزه طبقاتی کمونیستهاست، مثل همه آدمهای جامعه داغون طبقاتی. راه حل گریز از این اضطراب نیز دقیقا انقلاب کمونیستی می باشد. ما کارگران راه خلاصی دیگری نداریم و دموکراسی بورژوائی فقط تریاکی است که اعتیاد به آن ما را بدتر مریض و ضد بشری میکند. دمموکراسی میتواند ایده خوبی باشد اما باید مستقیمم باشد، یعنی کارگران محل کار را بدست خود بگیرند. با اینکار بورژوائی وجود نخواهد داشت. 

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

لازم نیست به دیگران توصیه کنی چه بکنند
باید توجه داشته باشی
کارگر قبل از اینکه یک موجود خیالی در بازی های شما تعریف شود
یکی از نیروهای ملی سرزمینش است
که ابتدا باید برای آزادی و دمکراسی مبارزه کند
تا در آزادی اگر فریبکارانی به بهانه دفاع از او خواستند سرش را کلاه بگذارند در آزادی بتواند از حقش دفاع کند

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

من فقط وقتی توصیه میکنم که خیر کسی را بخواهم. من اینطور تشخیص داده ام. شما میتوانید دائم بگوئید که آزادی و دموکراسی خوب است و من هم دائم بگویم که آزادی و دموکراسی جنبه طبقاتی دارد، بدون اینکه هر کدام از ما توضیح بدهیم که نظر ما چه ربطی به منافع آدمها و یا بخشی از آدمها دارد. در خواست من از شما این است که بجای تکرار مواضعتان، توضیح بدهید که چرا باید به آزادی و دموکراسی بصورت طبقاتی نگاه نکنیم. چون می بینم علیه بحث من و ما بحثی ارائه نمیدهید، درخواستم از شما این است که کمونیسم را خوب مطالعه کنید تا نقد سازنده ای داشته باشیم تا ما هم چیزی یاد بگیریم. من در کامنتهای این صفحه ایده آزادی و دموکراسی غیر طبقاتی را نقد کرده ام ولی شما به من و به ما هیچ کمکی نمیکنید تا بفهمیم که چرا این ایده ما غلط است. شما فقط حرف خود را تکرار میکنید.
ببینید، شما میگوئید کارگران نیروی ملی سرزمین ایران هستند. این را همه میدانیم. هر کشوری دارای کارگر است. مشکل چیز دیگری است. کشگل این است که در این ملیت، زحمتکشان و کارگران همیشه برده بوده اند و فواید ملیت فقط متعلق به اربابان گوناگون بوده، مثل روحانیون بالا مقام، پادشاهان و سرمایه دارها در ایران مدرن. سرمایه دارها کلی تامین اجتماعی دارند چون صاحب پول و ثروت هستند اما ما کارگران دائم باید برای کار و زندگی و رفاه و بیمه یا گدائی کنیم و یا شورش و اعتصاب. ما کمونیستها چه اشتباهی میکنیم که میگوئیم دلیل این وضع زندگی، چه در غرب و چه در ایران، وجود روابط سرمایه داری است؟ شما اگر نظر دیگری دارید لطفا ما را آگاه کنید.
نوشته اید که باید ابتدا آزادی و دموکراسی وجود داشته باشد. خب، ما هم همیشه تجزیه و تحلیل کرده ایم که آزادی و دموکراسی برای ما کارگران آن چیزی نیست که سرمایه داران میگویند. برای ما آزادی یعنی رهائی از بردگی مزدی یعنی رهائی از سرمایه داری. برای ما دموکراسی یعنی شرکت کردن مستقیم در تصمیم گیرهای مربوط به فعالیت اقتصادی و توزیع محصولات و تصمیم گیری های مربوط به چگونگی هماهنگی مابین تمام نهادهای اقتصادی. اما مفهموم آزادی و دموکراسی رایج که متعلق به طبقه سرمایه دار است این چیزها نیست. سرمایه دارها دوست ندارند که آزادی یعنی آزادی از بردگی مزدی. آنها دوست ندارند که دموکراسی یعنی اختیار داری کارگران در تعیین سرنوشت اجتماعی خود. حالا چرا من هوادار آزادی و دموکراسی از زاویه دید آنها باشم؟ حال شما بگوئید ایراد مفهوم آزادی و دموکراسی ما کمونیستها چیست؟
مجددا توصیه میکنم اول به علم و منطق ما تسلط پیدا کنید بعد ما را نقد کنید، اما خود دانید. شما همیشه مختارید که هر جور که دلتان میخواهد ما را نقد کنید. فقط توصیه بود که خیری هم بما برسد و شاید به شما هم برسد. این بحث به مقاله هم مربوط است. در این مقاله آقای نویسنده از کلمه دموکراسی بصورت غیر طبقاتی استفاده کرده است.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

آورده ای:《من وقتی خیر صلاح کسی را بخواهم توصیه می کنم》که باید گفت این ادبیات ، گونه ای از خود شیفتگی را نشان می دهد.
بلی همه متوجه شده اند که مدتی است فردی خود را یک کارگر نشان می دهد و با منطق و ادبیات خاص و تکراری می خواهد همه را به راه راست کارگر خواهی هدایت کند
و مانند مومنین چماق بدست که بزور بقیه را می خواهند ببرند به بهشت امر به معروف و نهی از منکر کارگری راه انداخته است که باید گفت رفتار این فرد کارگر شده دارد طنزی را می آفریند و…
باید گفت
بشریت با این نوع ادبیات کارگر خواهی آشنایی دارد و چه افرادی و تفکراتی به بهانه کارگر خواهی جنایت هایی را مرتکب نشده اند که پرداختن به جنایات انجام شده از حوصله این مکان ها خارج است .
البته باید گفت در دنیای آزاد هرکس می تواند ایده خود را تبلیغ کند اما شیوه نخود هر آش شدن زشت است و یا شیوه ی بازجویی را در رفتار نظر دهی اش نباید بکار گیرد.
اما در مورد مفاهیم آزادی و دمکراسی که شما نسبت به آنها حساسیت پیدا کرده ای باید گفت این مفاهیم مورد سوء استفاده قرار گرفته اند و می گیرند اما موضوع سوء استفاده دیگران نمی تواند بهانه به دست دیگرانی دهد که بسمت طبقاتی کردن آزادی یا محدودیت های دیگر برای آزادی و دمکراسی بروند
و گروهی بگویند فقط طبقه کارگر لایق آزادی و دمکراسی است بقیه بروند دنبال کارشان و بروند غازشان را بچرانند. که باید گفت هر محدود کردن مفهوم آزادی یعنی تهی کردن بار معانی آزادیست.
و می توان گفت وقتی ادعا می شود که فقط طبقه کارگر لایق آزادیست بگونه ای چماقی را داریم می سازیم که اگر دیگران آزادی خواستند با چماق دفاع از کارگر زد توی سر دیگران و جنایات بعدی …
تاریخ بشریت از این نوع تبلیغات عوام فریبانه که با منطقی خاص که گاهی هم ادعا می کند منطق علمی است زیاد دیده است و…

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

فرق من fا چماق بدست این است که من استدلال میکنم و فاکت می آورم اما چماق بدستان حاضر به بحث نیستند.چماق بدست، مثل شما، وقتی در بحث بازنده میشود، از بحث خارج شده حمله شخصی میکند.
چون بشریت از ادبیات کارگر خواهی گریزان شده دارد دنیا را به گند می شکد و حتی محیط زیست را هم دارد داغون میکند. پس بشریت ایراد دارد.
در دنیای آزاد اخبار روز من هم نظر خودم را میدهم اما شما نارحت میشوید، این مشکل شماست نه من.
دقیقا چون ما کارگران استثمار می شویم، آزادی باید متعلق به ما باشد. استثمارگری که ازادی نیست. از بین بردن استثمارگری ازادی است.
اگر سرمایه داران بجای بحث چماق بزنند که کار هر روز آنهاست، ما هم وقتی که لازم شد چماق می زنیم. فعلا فقط بحث میکنیم.
تبلیغ ازادی طبقه کارگر عوامفریبی نیست، تبلیغ دموکراسی کردن ولی استثمارگر بودن عوامفریبی است.
من علاقه ای ندارم تا سرمایه داران از من راضی باشند. من فقط علاقه دارم که کارگران حرفهای من کارگر کمونیست را گوش بدهند و متوجه بشوند.

نیک
نیک
2 سال قبل

دوستان ببینید چرا نیروهای چپ در مورد جنگ اوکراین دچار تشدد آرا شده اند؟ چرا چپ در رابطه با عراق و حمله آمریکا هیچ اختلاف نظری نداشت؟ برای همه ما بسیار روشن بود که صدام یک جنایتکار است با حمله به ایران و بمباران و پرتاب موشک به شهر های ایران , استفاده از بمب های شیمیایی بر علیه سربازان ما و مردم حلبچه و جنگی که سبب سرکوب بیشتر آزادی ها و قدرت گرفتن بیشتر سپاه شد.علارقم تمام اینها محکوم کردن حمله امریکا به عراق جای هیچ بحثی نداشت. هیچکس, دیگری را به حمایت از صدام حسین و پشتیبانی از بعثی ها و دشمنان خلق کرد متهم نکرد چرا که هیچکدام از آن جنایات که هیچ, حتا داشتن سلاح کشتار جمعی هم اگر صحت میداشت نمیتوانست توجیه کننده حمله به یک کشور دیگر و کشتار مردم بیگناه شود. اما در مورد اوکراین ناگهان در جناحی از چپ یکی روسیه را امپریالیست نمیداند, دیگری این را نه جنگ پوتین که کشور روسیه بر علیه نازی ها و دیگری جنگی پیشگیرانه بر علیه توسعه ناتو میداند و هر که جز این فکر کند را طرفدار ناتو مینامد. بنابرین این تشتت نه در تمامی چپ که در جناحی پدید آمده که هنوز بند نافش به “سوسیالیسم واقعا موجود” بسته و از تمامی سوسیالیسم و مارکسیسم لنینیسم به اینجا رسیده اند: حمایت از دیکتاتور های ضد آمریکایی , همین و بس. نمونه آن بسیار است. این دیدگاه مصدق را حمایت نمیکند چرا که ضد آمریکایی نیست اما خمینی را حمایت و خلخالی را برای انتخابات مجلس پشتیبانی میکند صرفا به علت ضد آمریکایی بودن آنان. همکاری پوتین و جمهوری اسلامی در سرکوب مردم سوریه در حمایت از بشار اسد همینکه ضد آمریکایی باشد کافیست. رفاه و آسایش و زندگی بهتر برای مردم ایران مهم نیست اینان ترجیح میدهند ایران را چون کره شمالی و کوبا و ونزوئلای ضد آمریکایی ببینند تا چون سوئد و نروژ و دانمارک چون اینان نه دیکتاتورند و نه ضد آمریکایی. سرگیجه چپ و سبز ها دوبار در انتخابات سال های اخیر امریکا سبب پیروزی بوش و ترامپ شده. متاسفانه عدم تحول این جناح چپ نه فقط چپ دمکراتیک را تضعیف که آب به آسیاب راست ترین جناح های سرمایه داری ریخته و میریزد.      

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

از مهم ترین دلائل تشتت بین اینان شکست فاجه بار پوتین در ابتدای تجاوز به خاک اوکراین و مقاومت پیش بینی نشده این کشور در مقابل تجاوز بود. حال که پوتین برای جبران مافات مجبور به تعیین یک فرمانده نظامی جدید که در محافل نظامی به بی رحمی معروف است شده, بخشی از چپ روسوفیل از حمایت و توجیه حملات و خشونت های آتی بر ضد شهروندان عادی با تکاپو افتاده است.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

وقتی میگوئیم چپ منظور کمونیستهای ایران است.
همیشه بخشی از چپ ناسیونالیست شده و گند می زند، اما بخش بزرگی از چپ ضد جنگ می شود. دلیل اینکه چپ ضد جنگ می شود این است که به ضرر کارگران است و کمونیستها معمولا هوادار کارگران هستند و به کشور خاصی کار ندارند. چپ یعنی هوادارای از کارگر نه چیز مبهمی بنام دموکراسی. در این جنگ هم کارگران ضرر میکنند و اکثر چپ علیه حمله روسیه به اوکراین بیانیه داد. تعداد هواداران چپ حمله روسیه به اوکراین بسیار کم است. اینکه روسیه در چهارچوب روابط سرمایه داری میتواند حمله خود را توجیه کند ، ربطی به اینکه جنگ ضد کارگران است ندارد. توضیح دلیل حمله روسیه به اوکراین  و جنبه دفاعی بودن آن به معنای این نیست که این جنگ به ضرر کارگران نیست، برای همین مخالفت با آن کار ساده ای است و پیچیدگی ندارد. بورژوا ها اختلافات خود را در اکثر مواقع با ضرر رساندن به کارگران حل میکنند و ما کمونیستها اینرا خوب میدانیم.
مخالفت با دموکراسی امپریالیستی هم دقیقا بخاطر ضد کارگری بودن آن است. اختلافات درونی سرمایه داران غربی و آمریکا مسئله کارگران نیست چون آن سرمایه داران در استثمار کردن و مهندسی فکری کردن کارگران اختلاف نظری ندارند. 
وقتی جمهوری اسلامی بوجود آمد، تعداد خیلی کمی از چپ از رژیم جمهوری اسلامی دفاع میکرد و همه بیشتر دنبال ترویچ ایده کمونیست  بودند تا دفاع از رژیم و رژیم هم میدانست و آنها را دائم سرکوب میکرد. روند تکامل ذهنی چپ در آن دوران ضد رژیمی بود. بعلاوه حتی آنها که از رژیم دفاع میکردند از زاویه ضد امپریالیستی دفاع میکردند و امید داشتند که رژیم معقول بشود که نتیجه درک غلط آنها از ماهیت رژیم بود، اگر چیز دیگری نبود که میتوان حتی گفت که بود. 
من از چپ ایران خیلی راضی نیستم اما خیلی هم ناراضی نیستم. من حتی از حزب توده هم خیلی ناراضی نیستم، حزب توده هم بد و هم خوب به ما داد، کار ما این بود که بد آنرا بیاندازیم دور خوب آن که ایده های کمونیستی بود را بگیریم. همینکار را هم کردیم. چپ مطلق نیست، چپ هوادارای از ایده کمونیسم است واین چالشها و تکامل خود را دارد. دلیل اینکه ایده کمونیسم چالشهای خاص خود را دارد این است که ارتجاع سرمایه داری بغایت ضد کارگری و بغایت حیله گر هستند و تمام منابع رسانه ای و آموزشی در دست آنهاست، وگرنه کار کمونیستها راحت بود.
بعلت وجود استثمار نیروی کار، نه تنها ایده کمونیسم  از بین نمی رود ، بلکه تکامل پیدا میکند. امکان موفقیت چپ و درست کردن جامعه کمونیستی  بسیار زیاد است.

نیک
نیک
2 سال قبل

جناب کارگر بالاخره شما و دوستان منفی نگارتان حاضرید توضیح دهید که این حکومت شورایی, کارگری, کمونیستی شما چگونه است یا خیر فقط مثل صفحه گرامافون خط افتاده هی مطالب تکراریتان را تکرار میکنید؟

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

من به حکومت شورائی اعتقاد ندارم. من معتقدم که مالکیت خصوصی و دولتی بر وسایل تولید و کار مزدی باید الغا شود تا تمام فعالیتهای اقتصادی بر اساس مدیریت شورائی کارکنان صورت پذیرد. رابطه بین نهادهای اقتصادی شورائی شده نیز از طریق نهادهای این نوع فعالیت (هماهنگی و غیره) بصورت شورائی بعنوان نوعی از کار و بدون آتوریته خاصی باید صورت پذیرد که قاعدتا هم غیر از این ممکن نیست. این ایده بر اساس نقد کوششهای تاریخی تاکنونی ( با در نظر گفتن روانشناسی کار و مبارزه و پیدایش فساد در انقلابیون) شکل گرفته و اشاعه می یابد و تاریخ طولانی دارد. شما اگر تمام زوایا و وجود، نه فقط برخی از جنبه های، سلطه طبقاتی و بردگی ما کارگران را نفی کنید، به چنین نتیجه ای می رسید.
شکل گیری فرهنگی جامعه کمونیستی (شورائی) نیز بر اساس نقد تاروپود نظم موجود صورت میگیرد. نمیتوان یک جنبه از حاکمیت طبقاتی را نگه داشت و جنبه های دیگرش را نفی کرد. حاکمیت یک کلیت ارگانیک است و نفی آن هم نمیتواند چنین نباشد. مسئله مهم و قابل توجه در مبارزه طبقاتی نقش ایده و جهتگیر انسانها بر اساس آن است. حاکمین این را خوب میدانند و تریلونها ایورو اختصتص میدهد تا توده های ایده های اجتماعی آنها را داشته باشند. چون مهندسی فکری جزء مهم ستونهای حفظ بردگی است، ما نیز باید تمام جنبه ها و زوایای به بردگی ذهنی کشاندن خود را نفی و نقد کنیم وگرنه اعمال ما جهتی پیدا میکند که آنها تعیین میکنند. یکی از این کوششها، نقد ایده های دموکراسی (دیکتاتوری بورژواها بر ما) طبقه سرمایه دار است. نقد ایده های دیکتاتوری آنها مشکل نیست.

نیک
نیک
2 سال قبل

امیدوارم که آن ۱۴ نفر و این ۳ نفر اخیری که به سؤال اینجانب از ایشان نمره منفی داده اند از توضیحات مشعشع این دوست کارگرمان لذت برده باشند و از ترویج ایده ها و تفکرات ایشان کوتاهی نکنند. 

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

خوشبختانه تعداد مخالفان جنگ زیاد شد و می بینیم که آدم با وجدان وجود دارد.
خوب می بینم که هواداران نظام دموکراتیک امپریالیستی غرب که اعمال ناتو را در تجاوز به کشورهای مسلمان نشین و به یوگوسلاوی نادیده میگیرند و از طریق دموکراسی خواهی توجیه میکنند، از حمله روسبه به اوکراین غذاب می کشند. آنها می بینند که سرنگونی امپریالیستی رژیم ایران به این سادگی ها نیست و دق دلی آن را بر سر ما مخالفان جنگ در می آورند. همین کار را در جنگ سوریه کردند و از ناتو در جنگ علیه لیبی دفاع کردند.
آنها با مخالفت ما با جنگ کاری ندارند، آنها از اینکه ما از اعمال ناتو دفاع نمی کنیم خشمناک هستند. آنها از این خشمناک هستند که ما میگوئیم بجای فرستادن سلاح، با روسیه مذاگره کنید و تضمین امنیتی بدهید تا این قائله تمام شود.
آن دسته از آنها که باصطلاح مارکسیست و یا آنارشیست هستند، از این گله میکنند که چرا ما بورژوا- وطنی نشده و از دولت اوکراین دفاع نمی کنیم. حتی اگر روسیه فقط بمباران میکرد که از لحاظ نظامی کار درستی در چهارچوب منافعش نیست، چون شهرهای خود را در معرض حمله اوکراین قرار میداد، باز هم روسیه را تهدید میکردند و ما را با همان چوب می زدند.
کارگران ایران باید اینها را بشناسند تا ببینند که میخواهند چه منطقی در ایران پیاده کنند، منطق دموکراسی امپریالیستی. سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی از طریق کمک گرفتن از غربی ها ضد بشری است. از دولت اوکراین دفاع میکنند چون دولت ایده ال آنهاست. ما مخالفان جنگ نه از روسیه دفاع میکنیم و نه از اوکراین و نه از دولتهای ناتو. من از رژیم جمهوری اسلامی بعلت سرمایه داری بودنش دفاع نمیکنم، اما اگر علیه آن جنگ راه بیاندازند، با آن جنگ مخالفم. همه دوستان کمونیست غربی ام با من موافقند.

انوش
انوش
2 سال قبل

وقتی که آب سربالا رود قورباغه ابوعطا می خواند.
بنیانگذاران سازمان و شهدایی که سر در راه والای انسانی خود دادند، خوشبختند که نمی بینند چه کوتوله هایی سرنوشت سرمایه اشان را به نیستی کشیدند. از متحدین نئولیبرالهای بومی تا متحدین نئولیبرالهای مهاجر. جملگی زیر عَلَمِ فاشیسم سینه می زنند.

محسن کوشا
محسن کوشا
2 سال قبل

جنگ همیشه فاجعه بوده ست
به باور نگارنده آقای فواد تابان گرامی می تواند بحث خود در مقاله ی صلح طلبانه ی ” ما انتخاب دیگری داریم! ” را ادامه دهد . کسانی که تلاش می کنند پیام امروز فواد تابان و دیگر صلح طلبان را تحریف و یا وارونه جلوه دهند. مانند کسانی عمل می کنند  که در چند سال پیش از بحث روشنگرانه پیرامون نئولیبرالیسم جوش آورده بودند . ولی بمرور زمان با واقعیت های جهان روبرو و ساکت شدند شاید حریف تمام رسانه ها نمی شوند که در باره ی نئولیبرالیسم بحث می کنند. در مورد تجاوز روسیه به اکرائین نیز بتدریج تعقل جای احساسات و شعار دهی را خواهد گرفت.این یادداشت را امروز در زیر نوشته ی یکی  همفکران آقای نادر عصاره گذاشتم که همین کلیشه های «اردوگاهی » و «سوویتیستی » را برای دگر اندیشان ردیف کرده بود:
 “جنگ های مدرن بورژوائی و استعماری  ازپیش از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه در سراسر جهان وجود داشته ست.
 روزا لوکزامبورگ علیه جنگ ِ قیصر آلمان ،  کائوتسکی  و حزب سوسیال دموکرات  برای صلح از جان خود گذشت .
شما از تبار کدام سوسیال دموکرات ها هستید ؟
جنگ یک فاجعه ست ؛ به چپ و راست،  شر و خیر ، خوب و بد یا دموکراسی و دیکتاتوری دسته بندی ، خلاصه و محدود نمیشود.
می توان گفت : پوتین و شرکاء «زیرکی» قدرتهای مقابل و ناتو را نداشتند که رفتند اوکرائین را اشغال کردند.
ولی  ناتو و دیگر قدرتها رفتند یوگسلاوی را بمباران کردند ولی «اشغال» نکردند. می توان گفت  اشکالی نداشت ؟
آنها که زیر ساخت های عراق ، لیبی ، سوریه ، یمن و… را نابود کردند ولی آنجا ها را «اشغال» نکردند جنایت نکردند.؟
لابد افغانستان را طالبانیزه کردند بعد آنجا را ترک کردند که نگویندآنجا را « اشغال» کردند؟
اصلا از بمیباران اتمی هیروشیما و ناگازاکی تا امروز قدرتهای بزرگ جهان« هیچ »خلاف جنگی مرتکب نشدند ؟
همه چیز مطابق استاندارد های بین المللی جنگ افروزان بوده ست ؟
فقط چند تا ناشی مثل روسیه و پوتین مقررات بازی جنگ را رعایت نکردند که  به سزای اعمال خود رسیدند یا خواهند رسید ؟اگر پوتین و شرکاء مثل طرف مقابل و ناتو میرفتند اوکرائین را بمباران می کردند و بر می گشتند اشکالی نداشت؟ 😄😄 این چه منطقی ست که با تکیه به شکل و حقه بازی ها ، جنگ ، بربریت را تبلیغ و حمایت می کند؟ جنگ در هر شکلی با اشغال و بی اشغال دیگر کشور ها در هرکجا بدون قید و شرط محکوم ست. جرات داشته باشیم.
 تجاوز نظامی روسیه محکوم ست ولی  به هیچ عنوان جنگ های گذشته را رو سفید نخواهد کرد.٬

ایکاروس
ایکاروس
2 سال قبل

باید به آقای عصاره تبریک گفت که با جسارت و شجاعت باورنکردنی بصورتی شفاف مواضع خودش را بیان کرد و بر خلاف بسیاری ، با شهامت تمام از بین دو صندلی برخاست و بر صندلی ناتو و درکنار بوریس جانسون و بایدن نشست و برای فاشیسم اوکراینی دست تکان داد و از همه دعوت کرد تا متعهد شوند برای کمک به مقاومت “مردم” اوکراین در برابر روسیه و حمایت از ارسال سلاح برای “مردم” اوکراین به منظور شکست روسیه بکوشند. او میگوید روسیه باید شکست بخورد چرا که ضررش از پیروزی ناتو وفاشیستها کمتر است. نمیدانم چرا به هنگام خواندن جملات او مبنی بر اینکه روسیه باید شکست بخورد صدای بوریس جانسون در گوشم طنین انداخته بود که میگفت “روسیه باید شکست بخورد”.
در مورد شیفتگی اش به “دموکراسی” غرب بماند تا بعد.

کیا
کیا
2 سال قبل
پاسخ به  ایکاروس

از شما رفیق محترم بعید است!
دفاع از دمکراسی به مفهوم حمایت از امپریالیسم نیست ،بخصوص این را نمی‌توان از این مقاله برداشت کرد .
اینجا یک مقایسه عاجل و نسبی “برداشت من” بین دیکتاتوری و دمکراسی است و حال همین دمکراسی معیوب را بهتر از دیکتاتوری نا معقول می داند.

ایکاروس
ایکاروس
2 سال قبل
پاسخ به  کیا

رفیق عزیز
بحث دموکراسی ایشان را موکول کردم به بعد
ولی آنچه گفته ام عین مواضع ایشان است. مگر آنچه را گفته ام ننوشته است؟ یکبار دیگر مقاله رابخوانید و هرکجایش تهمت است نشان دهید تا بابتش عذرخواهی کنم. چه کس یا کسانی امروز با فریادهای گوشخراش خواهان ارسال سلاح برای فاشیستها و ادامه جنگ وشکست روسیه هستند که از نظر ایشان که به صراحت میگوید از پیروزی ناتو و امپریالیستها ضررش کمتر است؟
ترجمه ایشان درمورد قتل عان بوچا در “به پیش” را بخوانید تا مواضع اپورتونیستی ایشان و اعتماد کاملشان به اخبار رسانه های امپریالیستی را ببینید. “دموکراسی” خواهی ایشان هم دست کمی از چنین مواضعی ندارد.

کیا
کیا
2 سال قبل
پاسخ به  ایکاروس

رفیق محترم
من دنبال وابستگی نویسنده به جریانش نیستم ،من مقاله اش را می‌خوانم و نظر می دهم ،ممکن است و حتما آنچه شما برداشت کرده اید صحت دارد.

ببین این بلبشوی جدید گروه بندی و پرخاش بهم دیگر چگونه ما را از مسئله اصلی‌مان یعنی کشور و مردمان زیر سلطه امان منحرف کرده است.

نادر
نادر
2 سال قبل

با پوزش بسیار برای نظر دهی سه باره. راستش وقتی بعضی نظر ها را میخوانم، انگشت بدهان میمانم که عشق به آمریکا و اروپای غربی چگونه هوش و حواس عده ای را به کج راه بدره. به نظر میرسد عاشقانه سینه چاک “دمکراسی” غرب ابدا چیزی کم تر از عاشقانه سوسیالیست اردوگاهی ندارند. یکی ادعا میکند که روسیه بجز نفت و گازو گندم چیزی برای صادرات ندارد!! جل الخالق! یعنی اینکه موشک های اس-۳۰۰ و جنگنده های که یکه تاز که ترس را بر دل و جان غرب انداخته چیست؟ بعداز قروپاشی شوروی، چندین هواپیما متخصصین کامپیوتر و برنامه نویسی را رهسپار سیلکان ولی کرد. یک نگاه به متخصصین سیلکان ولی شاید برای آگاهی برخی موثر قرار بگیرد. حتی متخصصین آی-تی ، برنامه نویسی و کامپیوتر روسیه سفید در زمان حاضر از بهترین های دنیا است. نتیجه دلبخواهی نظر دادن به بی پایه نظر دادن میرسد. 
حتمن همگان آگاهند که ال گور در انتخابات سال ۲۰۰۰ و هیلی کلینتون در انتخابات ۲۰۱۶ رای های میلیونی بیشتری از جورج بوش و دانلد ترامپ آوردند ولی “ولی فقیه” (کالج الکترال) و دادگاه عالی رای مردم را بی ارزش تشخیص دادند و برنده انتخابات را جورج بوش و دانلد ترامپ معرفی کردند. نتیجه منطقی اینکه عاشقان دمکراسی آمریکا هنوز به تقلید و ولی فقیه بدون عبا و عمامه باور دارند و دمکراسی از دید آنها همان رابطه فقیه و صغیر هست و سخت به آن باور دارند 

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

خوانندگان مقالات اخبار روز و کسانیکه کامنت می نویسند میتوانند یک شورا درست کنند و برای کامنت نویسی یکسری قاعده و قرار تجربی تعیین کنند. احتیاجی به اتوریته نیست. موافقید؟ میتوانیم از اخبار روز بخواهیم یک قسمت از اخبار روز را به مساپل مربوط به خوانندگان و کامنت نویسی اختصاص دهد تا آنها بطور جمعی مسائلشان را تا آنجا که مربوط به اخلاق و قواعد  نظر دهی هست را حل کنند. 

نیک
نیک
2 سال قبل

در مقاله جناب هاشمی در همین سایت از شما سوال کردم که پاسخ ندادید و حرفتان را تکرار میکنید. اجاز دهید تکرار کنم.
جناب کارگر آیا میدانی چرا اولین حکومت کارگری بر اساس ایدولوژی مارکس و انگلس و به رهبری لنین در جهان به استالینیسم و سپس پوتینیسم منتهی شد؟ بخاطر همین ایدهای من درآوردی امثال شما. بسیار خوب تصور بفرمایید فردا با یک اعتصاب سراسری و قیام عمومی رژیم سرنگون شد. کارگران شرکت نفت شورای کارگری تشکیل دادند و کنترل تولید و استخراج نفت را به دست گرفتند. حال نفت که سرمایه اصلی این مملکت است را باید به چه کشورهایی با چه قیمتی و بر اساس چه قرارداد هایی بفروشیم؟ آیا کارگران شرکت نفت حق دارند از طرف مردم ایران تصمیمگیری کنند؟ سپس پول واصله را قرار است چه کنند؟ میخواهید چند میلیارد دلار برای درمان رایگان خرج کنند, آن را به چه کسانی میدهید تا این کار را بکنند؟ به شورای کارگران بیمارستان ها؟ بودجه برای آموزش و پرورش رو چه کسانی باید برسی کنند؟ شورای کارگران شرکت نفت؟ برادر, یک چیزی بنام شورا شنیده ای و مرتب تکرار میکنی بدون اینکه از خودت بپرسی این ایده کجا پیاده شده و کجا موفق بوده. 

قاسم
قاسم
2 سال قبل

قاسم
آقای عصاره خوب یادمان مانده است که بعد از جنگ افغانها،در اردوی روس ها هزیمت افتاد و چیزی نگذشت که تمامی اردوگاه دود شد و به آسمان رفت. از آن زمان به بعد روز بد نبینی، آدمهایی آمده اند که با زبانی حرف میزنند که راستش ما حالیمان نیست چه می گویند، گوشمان را پر کرده اند از چیزهایی مثل مستضعف و مستکبر و منافق و خیبر و از این جور زهر مارها که بعدا معلوممان شد زبان امواتشان است. پنداری این روزها روح اموات، دور از جان شما، سراغ بعضی آدمها آمده است. صوت و صدایی از خودشان در می آورند که آدم خوف می کند، نکند مرده ها از قبر بر گشته باشند. یک جوری حرف می زنند که گویی مثل آن اصحاب کهف، چهل سال در غار خوابشان برده است و از این دنیا بی خبر بوده اند. بیچاره ها حتی خبر ندارند که ویلی برانت و هلموت اشمیت هم عمرشان را به شما داده اند و در قشون دموقراطی هم چنان فتوری افتاده است که دیگر روز روشن آژان ها پا روی حلق مردم می گذارند، همین آژان هایی که زمان شما،یادش بخیر، از ترس آبرو، دزدانه یک تیری به لوترکینگ می زدند و در می رفتند و حاشا می کردند که خودشان بودند. الان کار به جایی رسیده که حاشا هم نمی کنند. میزنند یک ولایتی مثل لیبی را که نفوسش از دوا درمان گرفته تا مکتب و مسکنشان مفت بود، آره یک چنین ولایتی را چنان میزنند که میشود بازار برده فروشی، آخرش هم می گویند زدیم که زدیم. کو نفس کش؟ سرتان را درد نیارم، شما سرتان به یک چیزهایی گرم بود، ندیدید که چطور یک دروغ های بزرگی را به ناف مردم دنیا بستند تا راحت بتوانند جان یک میلیون آدم را در عراق بگیرند، خوشا به اون دلتان که خبر نداشتید که ما چقدر برای دموکراسی، مشت مشت اشک ریختیم. بی همه چیزها، به خودشان هم رحم نکردند، همین چند وقت پیش بود، میان خودشان تو اون کاخ سفید، شد تفنگ و تفنگ بازی. کلاه گذاشتنشان سر همدیگر که بماند. خوش به حالتان آقا، شما به کارهای مهمی سرگرم بودید و این همه مصیبتی را که دنیا در این چل سال دید، شما ندیدید، ندیدید که مائو مرد، فوکویاما کارش به پشیمانی کشید، آسانژ را مثل برده های قدیم از زندانی به زندانی دیگر می برند، توی افغانستان، همین چشم آبی ها، با سر بریده، فوتبال بازی کردند، قاشقچی را مثل گوسفند شقه کردند، یک شاهی از معامله با قاتل هاش کم نشد. ندیدید، نه ندیدید که دنیا چه می کشد. اما دایی جان بهتر است ما هم هی نگوییم کار کار اردوگاه است. اردوگاه بقای عمر شما، استخوانش پوسید. مردم فکر می کنند با زبان اموات چل سال پیش حرف می زنیم. اونوقت کار خیلی ضایع میشود. ما هم غیرتمان قبول نمی کند که مردم بگویند آقا از دنیا سر در نمی آورد با زبان اموات حرف می زند.

نسیم
نسیم
2 سال قبل
پاسخ به  قاسم

نوشته اید: “ولایتی مثل لیبی را که نفوسش از دوا درمان گرفته تا مکتب و مسکنشان مفت بود” ……
یعنی چه که مفت بود؟ از هوا هم ببارد جمع کردن اش هزینه دارد. ارثیه پدری دیکتاتور را نذر مردم کرده بودند؟
آیا طبیعی و ذاتی نیست که روسوفیل هایی که بناحق خود را چپ و سوسیالیست می نامند پیرو امام آب و برق مجانی بودند؟ حداقل یک صفحه از اقتصاد مارکسیستی را بخوانید بعد بگویید چپ هستم. 

قاسم
قاسم
2 سال قبل
پاسخ به  نسیم

نسیم ِ مهربان ! مفت در زبان متداول به معنی کم ارزش است.می گویند فلان چیز را چند خریدی میگه مثلا ۱۰۰۰تومان ،طرف میگه والا مفته.به لغت نامۀ دهخدا هم مراجعه کنید یکی از معانی مفت ،کم ارزش است.منظور اینجا کم ارزش بود به زبان قاسم.در زمان قذافی واقعا خیلی چیزها برای مردم گران نبود.حالا تقصیر رسوفیل ها بود یا نه نمی دانم،اما ترجیح می دهم قبل از خواندن هر چیزی اول زبان خودم را خوب بلد باشم.موفق باشید

نسیم
نسیم
2 سال قبل
پاسخ به  نسیم

منفی گذاران حرفه ای روسوفیل که ۲۴ ساعته در حال انهدام امپریالیسم و نئو لیبرالیسم هستند چند کلمه قابل ارسال نمی توانند بنویسند؟
بغیر از سیاهکل کردن همه ایران و چای مرگ بر امریکا در خوش خدمتی امام چیز دیگری برای تبادل افکار ندارند؟ 

مانی
مانی
2 سال قبل

مسئولان محترم اخبار روز / ضمن تشکر از پوشش نظرات متنوع درباره‌ی حمله روسیه به اوکراین پیشنهاد می‌کنم که در کامنت‌ها بحث‌های تکراری را حذف فرمایید. الان در تمامی مقالاتی که منتشر کرده اید کامنت‌گذاری به نام کارگر کمونیست بارها و بارها یک حرف را در زیر همه ی مقالات آن هم چند بار تکرار کرده است. با دیدگاه ایشان آشنا شدیم و دیدگاه شان هم محترم. اما یک حرف را چند بار می زنند؟ تشکر

نسیم
نسیم
2 سال قبل

طنزی می گوید که اگر مسائل جنسی را از رساله علما حذف کنید، کل توضیح المسائل در یک برگ A4 جا می شود.
حالا شده امریکا و غرب ستیزی بلشویک ها!
امریکا را از روسوفیل ها بگیری حرفی برای گفتن ندارند. امریکا و غرب هر کثافتی که شما می گویید باشد، حرف اثباتی شما چیست؟ چرا روسیه بعد از ۷۰ سال بلشویسم واقعا” موجود بجز نفت و گاز و گندم محصولی برای فروش ندارد؟ چرا یک ماشین، یک کامپیوتر، یک تلویزیون، یک تولید جدید برای عرضه در دنیا ندارد؟
روسوفیل در مورد مسئله اصلی سوسیالیست ها هم که استثمار باشد، حداقل یک قرن هست که  کور کور هستند.

Ali
Ali
2 سال قبل

نویسنده گرامی نوشته‌اش را بر چند پایه استوار کرده است که در حین پیش‌برد بحث‌ام، عندالاقتضا، به آن‌ها می‌پردازم:
نخست، توجه دادن به این که: «با جمله پردازی، وسط گرفتن، و ادعای هم این و هم آن مقصرند و یا ادعاهای مشابه، نه صورت مسئله درست مطرح می شود و نه به راه حلی می انجامد». از این روی، نویسنده یک راه‌عملی را پیشنهاد می‌کند. در این صورت اگر راه حل عملی ملاک است من با یک سوال بحث را آغاز می‌کنم: اگر شما به جای پوتین بودید(نه به عنوان یک الیگارش غارت‌گر، بلکه یک زمامدار معمولی) و در وضعیتی بودید که روسیه با آن مواجه بود (روز به روز ناتو همسایه نزدیک‌تر شما می‌شد وهیچ‌گونه احتجاجی هم کارساز نبود مگر منطق بی‌رحم رقابت‌های سرمایه/ ژئوپولیتک) در این صورت آیا ترجیح می‌دادید جنگ اجتناب‌ناپذیردر اوکراین با تمام مصایب از پیش معلوم آن روی دهد یا در مرزهای روسیه؟
از این‌جا به پایه دوم بحث شما می‌پردازم. جنگ عادلانه/ غیرعادلانه. هیچ جنگی نه عادلانه است و نه غیرعادلانه. جنگ جنگ است و هیچ جنگی محض رضای خدا صورت نمی‌گیرد، یا منافع بلافصل در کار است و یا منافعی با فاصله وغیرمستقیم. برای پا گرفتن هر جنگی دو طرف نیاز است که سیاست را به جایی می‌رسانند که یک طرف مجبور به پیش‌دستی می‌شود. در این منطق البته زورگویی و غارت نادیده گرفته نشده است اما نه در دینای امروز که سرمایه تمامی دنیا را یک پارچه کرده است و منافع ملی را در پس‌زمینه رقابت‌های سرمایه قرار داده است. وقتی که به هر دلیلی جنگ غلبه می‌یابد هر دو طرف آن تلاش می‌کنند با به کارگیری، به‌قول مارکس، «هنر جنگ» پیروز معرکه گردند. هنر جنگ در هر زمان فرق می‌کند: پوتین به رای العین نشان داده است که در جنگ، هنر امروزی جنگ را به‌کار می‌گیرد: دقیقا پا جای پای ناتو در جنگ کوزوو می‌گذارد و برای در هم کوبیدن حریف از هیچ وحشی‌گری کوتاهی نمی‌کند. این را در سوریه به بهترین شکل نشان داده است: هیچ بیمارستان و مدرسه‌ای از هدف بمباران مصون نماند، هم‌چنان که اوکراینی‌ها در جنگ «مهنی و عادلانه‌شان» از ایجاد ارعاب و ترس با کشتن اسیران روسی کوتاه نمی‌آیند. نه، جنگ عادلانه و غیرعادلانه ندارد. یا با تقویت جنش صلح هرگونه جنگ و تولید سلاح و ایجاد شرایط برای مصرف آن را تقبیح می‌کنیم یا همچنان شاهد جنگ خواهیم بود. با عادلانه و ناعادلانه کردن جنگ، چه دانسته و چه نادانسته، دست‌کم، بر جنگ عادلانه صحه می‌گذاریم.
دنبال کردن یک نوشته نسبتا بلند در یک کامنت ممکن نیست از این روی به یکی دو مورد به‌طور گذرا اشاره می‌کنم. نویسنده محترم در یک فراز از نوشته‌شان می‌نویسند:
«آیا می توان با این استدلال موافقت داشت که کمک کشورهای قدرتمند امریکا و اروپا، در این جا نه قبول دخالت آن ها برای تعیین سرنوشت اوکراین، که برای خلاص شدن از دخالت یک قدرت متجاوز در سرنوشت آن کشور و ملتش می باشد. مقاومت و مبارزه عادلانه و میهنی که از این کمک ها برخوردار می شود، با تکیه بر خود است که کشورش را نجات می دهد. نیروی تعیین کننده نجات کشور اوکراین نه حامیان، که مقاومت و مبارزه عادلانه و میهن پرستانه افراد و آحاد ملت اوکراین است». سوالی که این‌ جا می‌تواند مطرح شود این است که اگر صغرا و کبری این فراز قرار است «لفاظی» در نظر گرفته نشود چه نامی می‌توان بر أن گذاشت که به یک راه‌حل عملی راه یابد؟

نادر
نادر
2 سال قبل

یک سوال از آقاى عصاره
حتمن میدانید هر موقعى که مسئله اى حاد میشود و دولت و مسئولین آمریکائى زیر سوال میروند، فورا یک وکیل مخصوصى را استخدام میکنند تا گروهى از وکلا و کارمندان را استخدام کرده و به مسئله رسیده گى کنند. رسم بر این شده که میلیون ها دلار از مالیات هاى گرفته شده از مردم خرج این گروه میشود، عده اى را به کنگره میاورند و نمایش پشت نمایش به اجرا در میاید و خوراکى میشود براى رسانه هاى “آزاد” ولى بیکباره تمامى نمایش ها پایان میگیرند و حتى یک نفر مجازات و محکوم نمیشود. نمونه آخرى مسئله حمله طرفداران ترامپ به ساختمان کنگره و غارت آنجا توام با خسارت هاى فراوان، آبا کسى محکوم و مجرم شناخته شد؟ در حالى که اگر یک چند نفرى تظاهرات کنند و شیشه یک ساختمان بشکند فورا عده اى دستگیر شده و روانه زندان میشوند بجرم خسارت بهاموال عمومى
حال آقاى عصاره این دمکراسى که تنها براى طبقه ممتاز و مرفه جامعه هست و عملا علیه اکثریت جامعه را چگونه با استدال و مدرک تعریف میکنند؟

حمید
حمید
2 سال قبل
پاسخ به  نادر

بر خلاف مطالبی که نوشته اید در امریکا عده زیادی ( حداقل ۵۰ نفر) از انها که در ۶ ژانویه به کنگره حمله کردند در دادگاه های امریکا محکوم به زندان و پرداخت جریمه نقدی شده اند. برای اوبات ایده ئولوژی خود لزومی ندارد به دروغ متشبث شوید!

ایوب
ایوب
2 سال قبل

تشکر از نویسنده مقاله آقای نادر عصاره.

 مقاله جامعی است که بموقع نوشته شده است.

چپ اردوگاهی با لشکر کشی روسیه پوتین به کشور همسایه به وجد آمده است و از طرفی میخواهد بنوعی برای پوتین همدست پیدا کند. موفق باشید.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

فرهنگ کمونیستی فرهنگ دموکراتیک نیست، فرهنگ مشارکتی (Participatory) است. فرهنگ انتخاب نماینده نیست، منتظر مسیح نمی نشیند، دنبال رهبر خردمند نمی گردد، کوشش دارد خودش خودش را اداره کند، شورائی است. در این فرهنگ مسئله بالاتر بودن، باهوش تر بودن و بهتر بودن و رقابت نیست، مسئله حل مشکل است. در این فرهنگ برنامه کار پشت صحنه (hidden agenda) وجود ندارد، همه رک هستند، وظیفه وجود ندارد، انقلاب اختیاری است، هرکس گفت قبول، مسئلیت قبول میکند. دولت و انتخابات بورژوائی و احزابش بد هستند نه خوب، چون هیچ یک از آنهائی که برشمردم نیستند. اینها را باید تبلیغ کرد، با دموکراسی خواهی برعکس عمل میکنید: انتخاب نماینده، امید به رهبر و پیشوا و رئیس جمهور، نخبه پروری، بجای حل مسئله دنبال نابغه گشتن (مارکس و لنین)، سیاست بازی بجای دیالوگ، انقلاب بصورت وظیفه و تشکلی از وظایف در قبال رهبری، درست کردن اتوریته و سپردن قدرت و ثروت به دیگران و حاکم بر خود.

کیا
کیا
2 سال قبل

این مطالب را زیر مقالات روشنفکری نوشتن کار بردی ندارد ،سعی کن زیر مطالب کارگری مانند روز کارگر و تظاهرات صنفی کارگران بنویس شاید یک کارگری آنرا بخواند و متوجه شود !
اینجا روشنفکران خورده بورژوا می‌نویسند و اگر حکومت شورایی هم تشکیل دهند به نتیجه مطلوب شما نخواهند رسید.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل
پاسخ به  کیا

بیشتر کسانیکه فکر میکنند خرده بورژوا هستند برده مزدی هستند و امیدوارند خرده بورژوا بشوند ولی هرگز نمی شوند. تعداد کمی از آنها با حزب سازی و رفتن بالا از نردبان حزب میشوند خرده بورژوا و تعداد قلیلی میشوند بورژوا مثل لنین و استالین و کائوتسکی.
.من این کامنتها را برای کسی نمی نویسم، این کامنتها بیشتر برای خودم است.
کار توده ای بصورت حضوری فقط موثر واقع می شود.
۹۹ در صد جوابها را میدانم.
یاد نمیدم یاد میگیرم.

کیا
کیا
2 سال قبل

اینکه هدف یادگیری و در بحث شرکت کردن است را نمیتوان منفی ارزیابی کرد.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

در یک جمله:
ساختار حقوقی و مدنی جامعه دموکراتیک غرب از سیستم استثماری و استعماری آن جدا نیست، هر دو، دو روی یک سکه هستند.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

ساختار مدنی جوامع دموکراتیک غربی و یا هر دموکراسی دیگری، بر اساس قانون است و بصورت حقوقی وجود دارد و نوشته شده است. قوای سه گانه بر اساس این قوانین وجود دارد.
پس وقتی که دولت ها سیاستهای ضد کارگری و ضد بشری در پیش میگیرد، باید قاعدتا میتوان از این حقوق مدنی استفاده کرد و از طریق وکیل و نماینده مجلس، جلوی آنرا گرفت. تا اینجا روی کاغذ، عالی، و این حد توهم نویسنده مقاله هم هست.
این سیستم دو ایراد اساسی دارد:
۱ – سرمایه داری است و ضد استثمار نیست که مارکس بخوبی توضیه داده است.
۲ – چون سرمایه داری است، آزادی اطلاعات و بیان در آن قابل خرید و فروش است.
از بدو پیدایش این دموکراسی ها، نهادهای اجتماعی اطلاعاتی و آموزشی در دست سرمیه داران بوده است حتی کلیساها. انتخاب چندان آزاد نبوده است چون اطلاعات و حق بیان توسط سرمایه داران خریداری میشده است. سرمایه داران هم دستگاه آموزشی و خبری نمی خرند و ژورنالیست استخدام نمیکنند که علیه خود تبلیغ کنند. پس کل سیستم مدنی جوامع دموکراتیک غربی در جیب سرمایه داران غربی است و چون چنین است، سیستم و دموکراسی و جامعه مدنی متعلق به سرمایه داران استثمارگر است نه کارگران. این فرضیه نیست یک واقعیت قابل مشاهده و تجربه است.
حال، عده ای میگویند از همین قوانین مدنی روی کاغذ استفاده کنیم (دموکراسی خواهی) تا سیستم را بنفع پیدایش جامعه کمونیستی تغییر جهت بدهیم. اینها رفرمیستها هستند. آنها این امید را بوجود می آورند که با انتخابات بعد از انتخابات میتوان سیستم را بلاخره یک روزی تغییر داد. آنها برای ایران هم همین سیستم را تجویز میکنند در حالیکه خودشان در غرب هیچکاره هستند و توسط سرمایه گذاری های رسانه ای و آموزشی در غرب کاملا ایزوله هستند.
پس دموکراسی غربی و جامعه مدنی آن بدرد ما کارگران کمونیست نمی خورد. برای کارگران کمونیست نشده خوب است چون راضی به توسری خوردن و پارتی و کنسرت و عرق و فوتبال و کلیسا و مسجد هستند.
برای ما کارگران کمونیست فقط یک راه وجود دارد: دموکراسی مستقیم، دموکراسی شورائی بدون ارباب و دولت. کار ما زیاد کردن تعداد کارگران کمونیست و کم کردن تعداد کارگران دنباله رو و رای دهنده به اربابان سرمایه دار است.
اگر نوآوری ی سراغ دارید که توهم بلشویسم-استالینیسم و دموکراسی بورژوا-امپریالیسم تولید نمی کند، میتوانید من را با آن آشنا کنید. در این چند هفته آمدن به اخبار روز ، مثل بقیه جاها، من فقط یا دفاع از بلشویسم-استالینیسم خوانده ام و یا دفاع از دموکراسی امپریالیستی غربی.

باران اذرمینا
باران اذرمینا
2 سال قبل

درود بر اقای عصاره یک ابر قدرت نظامی
دارای ۵۳۰۰ کلاهک اتمی وارتش چند میلیونی به کشور کوچکی فاقد سلاح هسته ای حمله کرده است و شهرها راویران میلیونها
انسان را اواره و هزاران نفر را کشته است و می کشد حضرات به اصطلاح چپ که برای زحمکتکشان دل می سوزانند به اسمان و ریسمان متوسل می شوند تا جنایت های متجاوز را توجیه کنند یا ان را کم رنگ جلوه دهند . جنگ اوکرایین نشان داد اینان تا چه اندازه انسان دوست دمکرات خواهان دمکراسی اند و به نظر و خواست مردم و ملت ها احترام می گذارند
چنین چپی اینده ای نخواهد داشت
خوشبختانه انسان های واقع بین و با اصولی مانند شما میان چپ های ایرانی یافت می شود درود بر شرفتان

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

درست، ولی گفتن این واقعیتها که ناتو هم کلاهک های اتمی دارد و آمریکا در جنگ دوم از آن استفاده کرد و ناتو فاشیست سازی و رقابتهای امپریالیستی در اوکراین انجام داد، باید در ارزیابی شامل شود. تاریخ بیشتر از دویست سال آمریکا تاریخ اعمال مخوفی است که تحت رژیم دموکراتیک و جامعه مدنی انجام شده. نمیتوانید جامعه دموکراتیک و مدنی آمریکا و کشورهای غربی را از کثافتکاری هایشان جدا کنید. درست نیست تبلیغات دموکراسی جنایتکاران غربی را که واقعا همه چپ از آن بااطلاع هستند را بصورت دموکراسی بخورد کارگران ایران داد.
بحث آقای عصاره این است که باید بجای ذهنیت دواردوگاهی ذهنیت جدیدی داشت. بحث درستی است، اما خودش در مقابل دموکراسی امپریالیستی و گانگستری جا زده است و طرف یک ارتجاع را گرفته:
“” آزادی اندیشه و خلاقیت روشنفکران، آزادی علم و دانش و دانشگاه، آموزش و پرورش مدرن و لائیک، تربیت خانوادگی مبتنی بر جامعه ای مدرن و دموکراتیک، انتخابات آزاد، تفکیک قوا، دستگا قضایی مستقل و بسیار چیزهای دیگر در عرصه های دیگر اجتماعی و اقتصادی که هر کسی به آن ها در این جوامع نگاه کرده باشد انسانی و شایسته یافته و دیده، ناگفته مانده اند و از دموکراسی، موجودی مخوف ساخته شده که باید سر به نیست و به کناری انداخته شود. دموکراسی، ناتو نیست و جای حرف بسیار دارد هر گاه بین این دو همسانی برقرار شود.”
چنین چیزهائی برای طبقه کارگر نیست.
تاریخ آمریکا:
۱ – بیشتر از دویست سال دموکراسی که صد سال آن با برده داری بود.
۲ – از پیدایش دولت آمریکا تا به امروز فقط ۲۶ سال در جنگ نبود.
۳ – روند تکامل سرمایه داری در آمریکا روند دموکراسی نبوده است روند پیدایش انحصارات بوده است، راکفلز، مورگان و غیره و بانکهائی که تمام دنیا در دست آنهاست.
۴ – سرکوب بی رحمانه و تروریستی جنبشهای کارگری غیر بلشویکی از اواخر قرن نوزدهم و تا سالهای سی قرن بیستم.
۵ – سرکوب علم و هنر توسط هوور و مک کارتی به بهانه مبارزه با کمونیسم.
۶ – پرداخت پولهای کلان به روزنامه نگاران و نویسندگان سیاسی و آکادمی در ضدیت با ایده کمونیسم. (“خلاقیت روشنفکری”)
۷ – مبتکر اصلی و فرموله کننده نئولیبرالیسم. (“خلاقیت روشنفکری”)
۸ – مبتکر رژیم چنچ و انقلاب مخملی. (“خلاقیت روشنفکری”)


۱۰۰ – بجای جلوگیری از جنگ در اوکراین و دادن تضمینهای امنیتی به روسیه، خوشامدگوئی از جنگ و بنزین ریختن در آن. در همین حدود چهل روز گذشته فکر کنم حداقل ۴۰۰۰۰ سرباز کشته شده اند. دولت اوکراین مسئول بقتل رسیدن حدود ۱۴۰۰۰ پر روسی در غرب اوئکراین است.

حال چرا به هواداران روسیه حمله میکنید چون فکر میکنید که سیستم سیاسی اجتماعی کشورهای عضو ناتو انسانی است. مسئله را جنگ بین دموکراسی واستبداد می بینید. این خطائی است که به جنایت علیه بشریت کشیده شده است. این کمتر از بلشویسم نیست. دموکراسی بورژوا-امپریالیستی غربی روی سکه دیگر بلشویسم است.
توده های ایرانی کنسرتها و فیلمهای سینمائی و مراسم شبیه اسکار را می بینند فکر میکنند در غرب آزادی وجود دارد، نمیدانند که این آزادی متعلق به طبقه سرمایه دار است و کارگران فقط حق خریدن دارند.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

مخوف بودن دموکراسی بورژازی از ما نیست از خود بورژواهای حاکم آن کشورهاست. چر کودتاگر مخوف نیست؟ چرا ناتو مخوف نیست؟ این دستگاهای مدنی که بورژواها درست کرده اند برای خودشان است نه ما کارگران کمونیست. آنها تو سر ما کارگران کمونیست میزنند بعد ما بگوئیم مخوف نیستند؟ تنها وقتی ما میتوانیم بگوئیم که مخوف نیستند که با آنها همکاری کنیم و نظر کمونیستی خود را فراموش کنیم.
در امریکا حتی سندرز هم نمیتوانند تحمل کنند.‌

نادر
نادر
2 سال قبل

جائى خوانده بودم و متاسفانه الان منبع اش بخاطرم نیست، که “تنها امرى – پدیده اى که عقلانى است ، میتواند واقعى باشد” با بوزش بسیار، نوشته آقاى عصاره تاکیدى است براین نقل و قول. نمیدانم آقاى عصاره در کجا زندگى میکند و تا چه حد با جامعه آمریکا آشنائى دارد ولى بجرات میتوان گفت چذخش فکرى کسانى همانند اقاى عصاره به “دمکراسى غربى بخصوص آمریکا” نشانى از عدم آگاهى ایشان از جامعه آمریکا است.
کافى کسى تنها یک هفته به اخبار سی ان ان، سى بى اس، ان بى سى، ام اس ان بى سى، آ بى سى و حتى فاکس نیوز نگاه و گوش کند تا عمق فاجعه “رسانه هاى آزاد” را بعینه متوجه شود. حتى بد نیست که آقاى عصاره یک نمونه بیاورد که یک سوبر ثروتمند آمریکائى بجرم قتل و یا کلاهبردارى و اخاذى به زندان محکوم شده باشد و اگر هم استثنا محکوم شود در زندان هاىى معمولى روانه شود تا بجرات نشان داد که هزاران جوان و فقیر بخاطر یک دزدى چند دلارى از یک مغازه سالها در مخوف ترین زندان روانه میشوند خوب این هم از استقلال فوه قضائیه و سال نیست که چندین نماینده مجالس بخاطر رشوه و بالا کشیدن بول هاى انتخاباتى بزیر سوال نروند ولى یکهو و هم زمان اخبار رسیدگى از تمامى رادیو و تلویزیون و روزنامه محو شود
حتمن به یاد دارید که کولین پاول به سازمان ملل رفت و به دروغگویى آشکار در مورد انبار تسلیحاتى صدام داد سخن گفت و وقتى دروغش آشکار شد یک چند روزى صحبتى شد و وقتى شرش از صحنه روزگار برداشته شد تمامى ریئس جمهور هاى زنده از دمکرات گرفته تا جمهورى خواه به مجلس ختم اش رفتند و در وصف او هذیان گفتند

آقاى عصاره مطالب فوق در مورد مهد دمکراسى که شما شیفته اش شده اید کافى است یا باز هم نمونه بیاورم؟

کیا
کیا
2 سال قبل
پاسخ به  نادر

صحبت از عقلانی بودن می کنید!
صحبت از دمکراسی ” امپریالیسمی”و اشکالاتش می کنید که افلاتون هم به آن اشاره کرده است و جدید نیست!
بحث عقلانی این مقاله نه حمایت از امپریالیسم و عیوب دمکراسی است ،بحث بر تاکتیکی است که چپ در این لحظه‌ و با این دیلما ” اکراین” دست وپنجه نرم می کند، انتخاب کوتاه مدت بین دمکراسی “لیبرالیسم” ناقص با دیکتاتوری است ،که شما هم خوب متوجه آن شده اید ولی با بیان استثنا غیر مستقیم عقلانیت را پس می زنید.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل
پاسخ به  کیا

مشکل کار را شما متوجه نمی شود. آقای نویسنده نوآوری را در دفاع از چیزهائی میداند که برای طبقه کارگر واقعیت ندارند:
آزادی اندیشه و خلاقیت روشنفکران، آزادی علم و دانش و دانشگاه، آموزش و پرورش مدرن و لائیک، تربیت خانوادگی مبتنی بر جامعه ای مدرن و دموکراتیک، انتخابات آزاد، تفکیک قوا، دستگا قضایی مستقل و بسیار چیزهای دیگر در عرصه های دیگر اجتماعی و اقتصادی که هر کسی به آن ها در این جوامع نگاه کرده باشد انسانی و شایسته یافته و دیده، ناگفته مانده اند و از دموکراسی، موجودی مخوف ساخته شده که باید سر به نیست و به کناری انداخته شود. دموکراسی، ناتو نیست و جای حرف بسیار دارد هر گاه بین این دو همسانی برقرار شود.”
تمام آن آزادی ها فقط برای طبقه سرمایه دار وجود دارد.
ایشون میخواهد این را تلقین کند که دموکراسی طبقاتی نیست.

کیا
کیا
2 سال قبل

دمکراسی با تمام اشکالاتش را باید در مقابل دیکتاتوری حمایت کرد.
مسئله طبقه کارگر ، و مبارزه آن، یک پروسه طولانی است که همزمان ادامه خواهد یافت و کسی از جمله نویسنده در مقابل آن نایستاده است.
جنابعالی بسیار مطلع ولی متاسفانه احساساتی و عجول می باشید و انتظار دارید که همه دنبال ایده های خوبتان را بیفتند و سریع انقلاب شورایی کارگری انجام دهند. برایتان آرزوی موفقیت دارم.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل
پاسخ به  کیا

دموکراسی ی که شما دنبالش هستید مثل کار و شغلتان شما را در همانجائی که هستید نگه میدارد، موفق باشید. سیستم نمیتواند همه کارگران را بورژوا کند و همه رای دهندگان را رهبر حزب. بین شماها یکی از با استعداد ترینتان را انتخاب میکند و پولی در جیبتان میگذارد تا در خدمت سیستم کار مفید کنید. ببینم جوابتان چیست. یک نگاهی به انتخابات فرانسه بیاندازید و ببینید که چطور جناب سوسیالیست برای صدمین بار به بورژوا رای میدهد.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل
پاسخ به  نادر

کم گفتید جناب،
خصوصی کردن زندانها و کار کشیدن مفت از زندانیان، اعتیاد و مواد مخدر، بی خان و مان در خیابانها، پر از گدا، جنایت، مخارج بالای خدمات پزشکی، شغلهای غیر مولد و غیر آموزنده، خراب کردن پارکها و درست کردن ساختمان بجای آن، ساختمانهائی مسکونی ی که هر سال گردباد و سیل آنها را می برد، سوختن جنگلها، جاده هائی که اسفالت داغون دارند، بی امنی در شبها، کلا بدترین استاندارد زندگی در بین کشورهای صنعتی، پلیس وحشی و ضد خارجی، تبلیغات غذاهای آشغال و مضر، رواج چاقی، نمایندگان مجلس فاسد، سیاستمداران فاسد، حداقل یک کلیسا در هر محل، کلیساهای پر از آدم در روز یکشنبه، مخارج تحصیلی بالا، قیمت کتابهای درسی به اندازه خون بابایشان …

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل
پاسخ به  نادر

گفته هگل است. انگلس در کتاب فویرباخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمان آن جمله را از هگل نقل قول میکند: فکر کنم هست: هر چه معقول است، واقعیت دارد و هر چه واقعیت دارد، معقول است.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

ارباب شناسی،
آن دسته از ایرانی هائی که ایدئولوژی غربی های بورژوا-امپریالیست را آزادی بخش می بینند، یعنی همه دموکراسی خواه هائی که دولتها را غیر طبقاتی می بینید، لیاقتشان همین رژیم جمهوری اسلامی است. چینی ها و روسی ها غرب زده بهمچنین، لیاقتشان پوتین و حزب کمونیست چین است.
تاریخ اینطور بوده که بورژوا-امپریالیستهای غربی قدرت گرفتند و استعمار درست کردند و شرقی ها برای حفظ حاکمیت خود مجبور شدند دیکتاتوری های خود را نگه دارند تا برده هایشان بدست غربی ها نیافتند. غربی ها بعد از مقاومتهای بیشمار دیکتاتورهای مستعمرات، شروع کردند به وارد کردن سرمایه گانگستری از طریق دموکراسی که نتیجه اش نواستعمار کردن است. الان کشورهای بلوک شرق سابق همه نوکر سرمایه داران بزرگ سنتی غربی هستند، چیزی شبیه حکومت شاه و محتاج سلاحهای ارباب. زلنسکی آخرین نمونه آن است و می بینید که برای حفظ نوکر خود چه کارها میکنند.
استقلال طلبان ایرانیگرا در عالم هپروت بسر می برند. ایدئولوژی پهلوی که ورشکست شده است، اگر ایدئولوژی نازی و فاشیستی (چیزی شبیه رضا خان) درست کنند، فعلا راحت ایزوله می شوند، کمونیسم هم که نمی شود چون ناسیونالیستی نیست و اگر باشد به یک ملغمه متناقض شکست خورده تبدیل می شود، پس همان ایدئولوژی بورژوا امپریالیستی غربی خوب است. آره، ولی مشکل این آقایون و خانمها این است که ایدئولوژی بورژوا-امپریالیستی رقابتی است و غربی ها به آنها به چشم حقارت نگاه میکنند و اگر در ایران قدرت بگیرند همان زلنسکی خواهند بود. آنها نمیتوانند در سرمایه داری جهانی انحصاری شده بدون وابستگی کاری کنند و وابستگی هم یعنی سرنوشت شاه. آنها زلنسکی را می بینند و برای خود فرضی شان گریه میکنند. آس و پاس تر از ایرانیگراها هیچ جریان سیاسی دیگری در اپوزیسیون جمهوری اسلامی وجود ندارد.
ما کارگران کمونیست ایرانی می بینیم که اربابان ایرانگرای ما در چه وضع زبونی در مقابل اربابان غربی و روسی و چینی قرار دارند. پول کم، فقدان استعداد، متواری و منت گذار اربابان غربی، اما ادعای زیاد. امپریالیستهای آمریکائی احتمالا میگویند که اگر عرضه داشتید که ما خمینی را نمی آوردیم. افغانیگراها یش عرضه نداشتند، دوباره طالبان را آوردند. یک وقتی دیدی بلاخره یک صدام دیگر گذاشتند در عراق. در لیبی که فعلا جنگ دو نوکر است یکی روسی و دیگر ناتو-ترک. بعلت نزدیکی مذهبی و نژادی، کارشان در اروپای شرقی راحت تر است. روسیه و چین هم بشوند نو مستعمره؟ خوابش را ببینند. فکر نمیکنم که حتی بتوانند به ایران برگردند.

حمید
حمید
2 سال قبل

مشکل مردم ما چه چپ و چه راست اینست که بدلیل تربیت شرقی قدرت تحلیل نداشته و بدتر از ان تحمل انتقاد از خود را نداریم. اکثر مردم ما به محض انکه چیزی یاد گرفتند بلافاصله تصور میکنند ان چیز حقیقت مطلق در هر زمان و هر مکان است و قابل تغییر نیست. تازه این طرز تفکر به انهایی که انسانهای خوبی هستند تعلق دارد. وای بروز انها که در عالم سیاست دنبال منافع شخصی خود باشند!!!

peerooz
peerooz
2 سال قبل

” نکته این جاست که اگر نظریه اردوگاهی، با مدل سویتیستی و تنفر ضد امپریالیستی، نتیجه ای نداشته مگر آنچه که در کارنامه حدود صد ساله چپ ایران است، نه حفظ آن نظریه، بلکه نقد و نو آوری آن است که  ضرورتی حیاتی برای چپ مسئول و واقع بین ایرانی است”.

خواندن این انشاء بحر طویلی را موکول به آینده نامعلوم میکنم که “سالی که نکوست از بهارش پیداست”.
قرن ها پس از فرضیه های مزدک ها و صد و پنجاه سالی پس از فرضیه های مارکس و همزمانان و قبلی ها و بعدی ها که تعداد آنها اقلا به ده ها هزار میرسد , اندکی منجمله در شوروی و اقمار آن و چین و کوبا و کره شمالی و ویتنام , به قیمت خون میلیون ها نفر – خوب و یا بد – به مرحله اجرا گذارده شد و به اینجا رسیدیم که رسیده ایم,
به فرض محال فرض کنیم که پس از سالها نظریه “نقد و نو آوری جناب نادر عصاره که ضرورتی حیاتی برای چپ مسئول و واقع بین ایرانی” دارد همه گیر شده و ایران چنان شود که ایشان میخواهند. آیا ضمانتی هست که این بهتر از پنج واقعه دیگر خواهد بود؟ ولی مطمئنا تا آن زمان هزاران فرضیه دیگر ظهور خواهد کرد و ملت پراکنده و پراکنده تر خواهد شد, و همزمان فریاد اتحاد اتحاد گوش ها کر خواهد کرد. جهت “انبساط خاطر” شنیدن مضمون “کز صنعت من مات شود کل نفوس” از ترانه زنده یاد جواد بدیع زاده بی  مورد نیست.

https://musicpars4.com/%DB%8C%D9%87-%D9%BE%D9%88%D9%84-%D8%AE%D8%B1%D9%88%D8%B3-%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%AF%DB%8C%D8%B9-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-2/

نسیم
نسیم
2 سال قبل
پاسخ به  peerooz

شما نمونه خوبی از یک بلشویک هستید، نخوانده نظر می دهد و نقد و نفی می کند. بخصوص اگر منافع روسیه (از داستان نفت شمال تا ایجاد حلقه جاسوسی در جمهوری اسلامی تا تهاجم وحشیانه به اکراین) در میان باشد. اما چرا؟
ذات تئوری ضد مارکسیستی لنین در سرهم کردن حلقه ضعیف امپریالیسم، برای کنار گذاشتن تئوری مارکس و قالب کردن امکان سوسیالیسم در یک کشور و طبیعتا” روسیه بود. بنابراین چپ بلشویکی بنا به ذات خود اجبارا” روسوفیل است.
در کنار روسیه ماندن چیزی جز شراکت در جنایت نیست.

peerooz
peerooz
2 سال قبل
پاسخ به  نسیم

جناب و یا سرکار نسیم,
ممنون که به من بیسواد چیزی آموختید که نمدانستم, شاید هم درست بگوئید که من ناخود آگاه”روسو فیل” و بلشویک شده ام چون ظاهرا روس ها نیز مانند ما ایرانی ها شاعر مسلک اند و برای بلشویک, منشویک میسازند, همانطور که ما برای کتاب, متاب میسازیم.

از شما چه پنهان و بار ها هم گفته ام که من سواد فلسفی ندارم و چیز زیادی از کمونیسم و سوسیالیسم نمیدانم. علت علاقه من به آنها نه از حب کمونیسم بلکه از بغض کاپیتالیسم است. و آنقدر انشاء خوانده ام که به قول احمدی نژاد “انشاء دانم پرشده”.(امید که این کامنت بخاطر بکار بردن این کلمات “بی ادبانه” سانسور نشود چرا که اخیرا محتسب اخبار روز تیز, و سنگ را بسته است). 

درک من اینست که “چپ” سال هاست که قافیه را باخته و با وضع موجود امیدی به پیروزی آن نمیتوان داشت. تنها امید موجود, حرص کاپیتالیسم است که بی شک منجر به فنای آن خواهد شد. تنها کاری که از “چپ” بر میآید اینست که با اتحاد, خود را برای روز موعود آماده کند, اگر تا آن روز از تاک وتاک نشان چیزی باقی مانده باشد. امید که این مختصر برای اقناع آموزگار کافی باشد.

روراست
روراست
2 سال قبل
پاسخ به  نسیم

شما هم نمونه بارز چپ امریکایی هستی که برای ارباب دست و پا میزنه

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل

 رشد و نموو بالنده دموکراسی و روشنگری در قرن بیستم در غرب صورت گرفت و تکامل یافت نه در شرق. بنیان گذاران اولیه سوسیالیسم همگی در اروپای غربی به مدارج بالای تحصیلی رسیدند و اومانیسم مارکسیستی یا سوسیال دموکراتیک را در همان جا تولید و توسعه دادند. اما بنیان گذاران کمونیسم در روسیه تزاری شیوه دیگری در برخورد با مخالفین نظر خود در پیش گرفتند. مارکس در مقدمه “فقر فلسفه” پرودون را “آقا” خطاب میکند، در حالیکه لنین با القاب تجدید نظر طلب و “مرتد” به جنگ پلخانف و کائوتسکی میرود. استالین برای بقای تنها کشور سوسیالیستی به آنهم اکتفا نکرد.

با به سخره گرفتن دموکراسی غربی و انگ زدن های نئولیبرال، آمریکایی، و جدیدا ناتویی، به خوبی میتوان استحاله و دگردیسی ان “مدل سویتیستی” را در تخریب نظر مخالف و کاراکتر آنان از یک استالینیسم خشن به یک ترور شخصیت خوش خیم یافت. اینکه صد ها هزار ایرانی در امریکا زندگی کامیاب دارند و ان کشور را نه فقط خانه خود بلکه کشور شان میدانند و همگی از تجاوز روسیه اظهار انزجار میکنند از دید انگ زنان ایرانی مهم نیست.    

چه بخواهید چه نه، اکثر مردم جهان، و از جمله ایرانیان، به دلیل درک و تعبیرغلط از تغیرات جهانی پس از اردوگاه، روسیه پوتین را یا هنوز کمونیست میدانند یا تداوم ان. ادامه وحشیانه ان فقط میخ های بیشتری را بر تابوت اردوگاهی میکوبد. بنابر این در برخورد با جنگ اوکراین، باید بی رودر بایستی و بدون هراس از ننگ خوردن هایی از جمله” دموکراسی آمریکایی-غربی” به گفته آقای عصاره “باید تمام تلاش را برای شکست او انجام داد بی آن که شخص او را تحریک و یا تحقیر کرد.”

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

درود بر آقای عصاره
ایشان در نوشتارش نکات قابل اندیشیدن بسیاری را آورده است. سپاس از ایشان

ضد چاپلوسی
ضد چاپلوسی
2 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

از پوست در آوردی بابا بس است دیگر. وقتی برای یک بریده اینزور مایه بگذاری دستت به بایدن برسه چه میکنی؟

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل
پاسخ به  ضد چاپلوسی

پاسخ مناسبت داده شد
اما انتشار نیافت

ضد چاپلوسی
ضد چاپلوسی
2 سال قبل
پاسخ به  امیر ایرانی

🤣😅😆😂
آینه گر نمودت راست، خود شکن
آینه شکستن خطاست

نیک
نیک
2 سال قبل

با تشکر از توضیحات مبسوط شما در امر دموکراسی, هرگز به مخیله من خطور نمیکرد که روزی مجبور شویم با بخشی از نیرویی که برای آزادی انسانها حاضر به تحمل زندان و شکنجه بوده در باره دموکراسی و برتری آن به دیکتاتوری بحث کنیم. سرگیجه این دوستان از آنجا شروع میشود که اینان نمیتوانند تفاوتی بین سرمایه داری دمکراتیک و سرمایه داری دیکتاتوری ( اولیگارشی, فاشیستی, و غیره ) قائل شوند. جناحی از سرمایه داران در کشور های غربی نه برای منافع من و شما و طبقات پایین جامعه که برای حفظ سرمایه خود و جلوگیری از دستبرد رقیبان بزرگ تر است که خواهان جدایی قوا, استقلال قوه قضاییه , محاکمات علنی, آزادی بیان و مطبوعات و احزاب یا به قولی دموکراسی شده اند. این جناح سرمایه داران میدانند که بدون این دموکراسی حاکمان کشورشان همچون پوتین و خامنه ای و بن سلمان, غیر خودی ها را به زندان انداخته و مال و منال آنان را ضبط خواهند کرد. اما برداشت این جناح چپ از این دمکراسی چیزی دیگر است تو گویی سرمایه داران برای استثمار طبقه کارگر به این مکراسی نیازمندند. نه دوستان سرمایه داران در سیستم های دیکتاتوری بسیار راحت تر میتوانند استثمار کنند. آیا چنین بدیهیاتی فهمش مشگل است؟ شاید هم شیفتگی به دیکتاتوری در ژن شرقیان است و درمانی ندارد.

عزت
عزت
2 سال قبل

آقای عصاره، صمیمانه پیشنهاد می کنم که شما بیشتر از نوشتن به به مطالعه بپردازید چون به صورت حادی به آن احتیاج دارید. اطلاعات شما در مورد تجاوز، ذیل مصوبات سازمان ملل در حد صفر است. به ماده ۳ بند ج آن مراجعه کنید، اطلاعات تاریخی شما تاسف آور است، به حداقل ده سال فعالیت آزوف در اکراین وتمهیدات ناتو در آنجا رجوع کنید، از لنبن و امپریالیزم احتمالا چند تیتر ژورنالیستی دیده اید، نه تحقیقی عمیق، علمی و تطبیقی که بکلی بیگانه از قلم شماست.از پایان اردوگاه به بعد در خرابه ایی از تاریخ جا مانده اید و در این سی سال گویی نه صدای تیری در دنیا شنیده اید نه ویرانی کشوری. نمی دانم در کجای دنیا و چطور زندگی می کنید، اما آنهایی که برایشان سرنوشت دموکراسی مهم بوده است و در پی آن تحقیق کرده اند و خوانده اند و یا آنرا به طور زنده تجربه کرده اند، می دانند که دموکراسی هر روز و هر سال اوضاع وخیمتری نسبت به پیش پیدا کرده است. در صورتیکه بودجه های نظامی، بخوان آدمکشی، سر به آسمان برداشته. که انگار شما از آن بی خبرید. متاسفم که دانستن زحمت می خواهد، اما بعد از این همه سال انتظار آن از شما نمی رود، ولی دست کم برای حفظ آبرو و شرافت سیاسی هم که شده، یکبار زحمت بکشید مقالهٔ آقای تابان را به دقت بخوانید.اگر باز حوصلهٔ آن را هم ندارید، روی همان تیتر آن.. “انتخاب دیگری داریم” کمی تامل کنید. کجای این یعنی اردوگاه؟

کیا
کیا
2 سال قبل

” با قطع حمایت از اوکراین، این ملت چه راه حلی جز تسلیم دارد؟ آیا اوکراین باید تسلیم لشکرکشی روسیه شود؟ ”

” قدرتی که جنگی تجاوزکارانه را آغاز می کند، اگر می خواست با حرف خالی آن را پایان دهد، جنگ را آغاز نمی کرد. ”

“جنگ طلب، در دو حالت جنگ را پایان می دهد، یا به مقصود خود برسد، و یا آن چنان هزینه رسیدن به مقصود برایش گران باشد، که از آن صرفنظر کند و به پای میز مذاکره بیاید. ”

داریم می‌آییم که عقلانیت را متوجه شویم.

کارگر کمونیست
کارگر کمونیست
2 سال قبل

اگر اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق را سرمایه داری دولتی و امپریالیستی ارزیابی کنیم، و اگر دولتهای غربی را هم بورژوا-امپریالیستی، دیگر در تناقض نمی افتیم.
هم بلوک شرق سرمایه داری و ضد کارگری بود و هم بلوک غرب.
سیاست بلوک شرق برای توجیه بردگی مزدی اش از طریق سوسیالیستی قلمداد کردن خود و معرفی دیکتاتوری تک حزبی اش بصورت دیکتاتوری پرولتاریا بود.
سیاست بورژوا امپریالیستهای غربی برای توجیه بردگی مزدی اشان بغیر از توجیهات خرافی-مذهبی که رواج دارد، در شکل سکولار، انتخاب مردم (دموکراسی) و آزادی خواهی و حقوق بشر بوده است. ما که در غرب زندگی میکنیم خوب میدانیم که اثری از انتخاب کارگران برای تعیین سرنوشتشان وجود ندارد و کارگران در حقیقت مجبور هستند هر کاری که ارباب بورژوایشان صلاح میدانند را انجام بدهند، از جمله مردن در جبهه جنگ. کارگران ایران این را بدانند و گول دموکراسی خواهان را نخورند، ما در غرب هستیم می بینیم.
در ایران، سیاست جمهوری اسلامی برای توجیه بردگی مزدی اش برای همه ما کارگران کمونیست روشن است: اسلام گفته است که باید برده مزدی بمانیم و اگر مقاومت کنیم، زندان و شکنجه و اعدام و ترور.
حال چه فرقی دارد که حیله گری و مردم فریبی بصورت کمونیسم دروغین بلوک شرق باشد و یا دموکراسی کذائی ضد کارگری غربی و یا ریاکاری اسلامی؟ استبداد بردگی مزدی در همه جا یکی است، فقط یک کشور ثروت بیشتر دارد و برای جلوگیری از انقلاب خرج برده ها میکند و دیگری فقیر تر است و مجبور میشود دیکتاتوری کند.
راه حل؟
درک “دموکراسی” بصورت دموکراسی مستقیم کارگری در محل کار و زندگی برای بدست گرفتن زندگی اجتماعی خود.
حالا هی خود را دراین تعریف و آن تعریف و دموکراسی فلان است و دموکراسی بهمان، گیچ کنید. تکلیف ما روشن است: تحریم سیاست و انتخابات بورژوائی و کوشش برای تشکل کارگری ضد سرمایه داری با هدف استقرار حاکمیت کارگری در محل کار و زندگی. اگر اسم این دموکراسی است، عیبی ندارد، دموکراسی کارگری و یا سو.سیالیستی، مهم محتوای آن است، مطمئنن نه دیکتاتوری حزبی بلشویکی است و نه دموکراسی بورژوا-امپریالیستی غربی.
دموکراسی آمریکائی تاریخ وحشتناکی دارد که بهتر از حکومت اسلامی نیست، از سرخپوست کشی گرفته تا بردگی سیاهان در دموکراسی های جنوب تا کارگر کشی ها و دیکتاتوری رسانه ای و هنری تا انداختن بمب اتم و کودتا کردن و تجاوز نظامی. اصلا سفید شوئی نمی شود. تمامش هم از طریق دموکراتیک انجام شده است. برای همین میگوئیم دموکراسی بورژوا-امپریالیستی.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


63
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x