بر آوارِ بارگاهِ عدل جهان
کاغذین جامه ها،
تنها
زردی رخسار بود و دلهایِ پینه بسته،
و راویِ داد خواه
روانهایِ عاصی و خسته.
و بر لبانِ بی نصیب،
ریشخنده ئی ماسیده ز نفرت
بی ارجیِ کوتوالانِ قلعهی ظلم را
توجیه مینمود
و غدهی غمبادی که بر گلوگاه،
فریادِ فرو خفتهیِ نفرین بود.
***
امروزیان، اما
دادگری را در گُم گیجهی شعار نمی جویند.
این سرخورده به تکراران
تقدیر را به چشمِ حقارت مینگرند
و خود پنجه در پنجهی بیداد میکنند؛
سلاحِ آبدیده به خونابِ خِرد را
پشتوانهی فریاد میکنند.
هشیوارانِ جوان
این بار
نه به وعدههایِ سراب آهنگ
نه به سفسطههایِ زمان سوزِ مدارا،
بل،
بر سنجیده و آگاه،
فقط به صدقِ وقایعِ تاریخ
اعتماد میکنند.
نگاه کن!
جهان-
هم اکنون-
ز خشمآتشی مخوف سرشار است
و هر آینه
عقدههایِ قرون
در آستانهی خونینترین انفجار است.
***
تیبوران- ۱۰ آگست ۲۰۲۰