شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

خاطرات غزه، زندگی روزانه در زیر بمباران (آرشیو کامل)

زیاد، یک فلسطینی ۳۵ ساله، زندگی روزانه در زیر بمباران های بی امان در غزه را روایت می کند؛ خاطرات او در گاردین منتشر می شود.

دفتر خاطرات غزه (۴۸) – خدای من، تو زنده ای!

دفتر خاطرات غزه (۴۷) – بچه ها واقعاً پیر و معصومیتشان آنها دزدیده شده است

دفتر خاطرات غزه (۴۶) – بیمارم، مجبوریم غذاهای تاریخ مصرف گذشته بخوریم

دفتر خاطرات غزه (۴۵) – می خواهم یک زندگی ساده و آرام داشته باشم

دفتر خاطرات غزه (۴۴) – تنها مرگ در آسمان غزه پرسه می زند

دفتر خاطرات غزه (۴۳) – آیا مردم دنیا ما را فقط یک «خبر» می دانند؟

دفتر خاطرات غزه (۴۲): در روزهای سخت، مهربان بودن یکی از سخت ترین کارهاست

دفتر خاطرات غزه (۴۱) – درست زمانی که فکر می کنید به ته چاه رسیده اید، متوجه می شوید اشتباه کرده اید

دفتر خاطرات غزه (۴۰): از تاریکی متنفرم زیرا ناامیدی را تشدید می کند

دفتر خاطرات غزه (۳۹) – سال من با غم، آواز و یک کیک خیالی به پایان رسید

دفتر خاطرات غزه (۳۸) – در یک ساعت بیست سال پیر شدم

دفتر خاطرات غزه (۳۷) – در کشورهای دیگر، خانواده ای جشن گرفته است

دفتر خاطرات غزه (۳۶) – چهار سالش است و هیچ کس به او نگفته چه اتفاقی برای خانواده اش افتاده

دفتر خاطرات غزه (۳۵) – لباس زیر در کتابخانه و نوار چسب در اغذیه فروشی

دفتر خاطرات غزه (۳۴) – آرزوی یک روز استراحت در رختخواب گرم

دفتر خاطرات غزه (۳۳) – این روزها از چک کردن گوشی خود می ترسم

دفتر خاطرات غزه (۳۲) – ضعف و درماندگی غیرقابل تحمل است، امیدی نمانده است

دفتر خاطرات غزه (۳۱)- نامه به بابانوئل؛ امسال شکلات و عروسک نیاور، امنیت و امید بیاور

دفتر خاطرات غزه (۳۰) – مردم فکر می کنند آتش بس یک جشن است، عذاب ها را نمی بینند

دفتر خاطرات غزه (۲۹) – عشق و فاصله گرفتن از مرگ در زمان آتش بس

دفتر خاطرات غزه (۲۸) – به عکس های قدیمی نگاه می کنم و خودم را نمی شناسم

دفتر خاطرات غزه (۲۷) – امیدوارم آتش بس اولین قدم برای پایان این کابوس باشد

دفتر خاطرات غزه (۲۶): هنوز مهربانی و لحظات شاد وجود دارد

دفتر خاطر غزه (۲۵) – برای چند لحظه احساس کردم دوستم دارند و به فکرم هستند

 دفتر خاطرات غزه (۲۴) – مردم وحشت زده هستند؛ می خواهند زنده بمانند

دفتر خاطرات غزه (۲۳) – تمام دنیا درمانده اند و شما فکر می کنید ما راه حل را می دانیم؟

دفتر خاطرات غزه (۲۲)، احساس گناه می کنم، زنده ام و دیگران می میرند

دفتر خاطرات غزه (۲۱) – به این راضی هستیم که وقتی می میریم تکه تکه نشویم

دفتر خاطرات غزه (۲۰) – احساس خوبی دارم، دوستم را دیدم، صحبت کردیم، هنوز زنده ایم!

دفتر خاطرات غزه (۱۹) – خواهرم گریه می کند، گربه مان را گم کرده ایم

دفتر خاطرات غزه (۱۸): تا پایان این کابوس، چند نفر را از دست خواهیم داد؟

دفتر خاطرات غزه (۱۷) – موهایی که در عرض یک ماه سفید شدند

دفتر خاطرات غزه (۱۶) – می خواهم با رسیدن به سن پیری و رسیدن به همه ی آرزوهایم با آرامش بمیرم

دفتر خاطرات غزه (۱۵) – بی حس شده ام، برای امیدوار بودن انرژی ندارم

دفتر خاطرات غزه (۱۴) – ترس ما فراتر از حد طبیعی است؛ کسی به فکرمان هست؟

دفتر خاطرات غزه (۱۳) – مثل یک شمع آب می شوم

دفتر خاطرات غزه (۱۲) – اینترنت نداریم، چشمانمان بسته است

دفتر خاطرات غزه (۱۱) – در میان سرگردانی و ترس یک فانوس دریایی کشف می کنیم

دفتر خاطرات غزه (۱۰) از تیلور سویفت قدرت می گیرم

دفتر خاطرات غزه (۹) – نوشتن یعنی قلب من هنوز می تپد

دفتر خاطرات غزه (۸) – دارم به همه ی غیرعادی ها عادت می کنم

دفتر خاطرات غزه (۷) – ضعیفم، آسیب پذیرم، اما می خواهم زندگی کنم

دفتر خاطرات غزه (۶) – ای کاش پرنده ای بودم و بال می گشودم

دفتر خاطرات غزه (۵) – اگر بمیرم بر سنگ قبرم چه بنویسند؟

دفتر خاطرات غزه (۴): “این بار شایعه بود، دفعه بعد چطور؟”

دفتر خاطرات غزه (۳)، زندگی در زیر بمباران

دفتر خاطرات غزه (۲)، تصمیم می گیریم بمانیم…

دفتر خاطرات غزه (۱)؛ ما یک شب دیگر زنده ماندیم

https://akhbar-rooz.com/?p=221723 لينک کوتاه

3 3 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x